روان‌شناسی و دین، سال اول، شماره دوم، پیاپی 2، تابستان 1387، صفحات 7-34

    دین و بهداشت روان(2)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ابوالفضل ساجدی / عضو هيئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره) / sajedi@qabas.net
    چکیده: 
    این نوشتار، بخش دوم سخنى است که با هدف تبیین ساز و کارهاى تأمین بهداشت روانى در دین نوشته شده است. در شماره پیشین، چیستى بهداشت روانى در مکتب‏هاى گوناگون روان‏شناسى و نیز اسلام بررسى شد. سپس برخى از مؤلفه‏هاى بهداشت روان را که مورد توجه پژوهشگران غربى است، ارائه شد. در این شماره، از میان دیگر مؤلفه‏هاى بهداشت روان که در دین فراهم مى‏آید، به چهار مورد مى‏پردازیم: ثبات شخصیت؛ خودشکوفایى؛ هماهنگى در سه‏گانه بینش، گرایش و کنش و رفع اضطراب. راه‏کارهاى اسلام براى رسیدن به خودشکوفایى عبارتند از: تقویت روحیه تعهدپذیرى آدمى و جلوگیرى از آزادى افسارگسیخته؛ ضعف دل‏بستگى‏هاى مادى؛ ایجاد انگیزه قوى؛ جهت‏دهى انگیزه‏ها؛ تحقق هدف‏هاى تعلیم و تربیت دینى و خودشناسى. براى هماهنگى در سه‏گانه بینش، گرایش و کنش، اسلام به هدایت در هر سه جنبه مى‏پردازد. بسترهاى لازم را براى حفظ در مسیر و بازگشت خطاکار فراهم مى‏سازد و در نتیجه، بسترساز بهداشت روانى است. این دین خاتم، براى اضطراب‏زدایى و رساندن به آرامش روان، ساز و کارهاى متفاوتى در عرصه‏هاى مختلف ذهن، دل و رفتار دارد که برخى از راه‏کارهاى ذهنى و بینشى آن عبارتند از: ارتقاى معرفت و جلوگیرى از آشفتگى بینش؛ رفع کاستى شناختى؛ خداباورى؛ ایجاد، حفظ و رشد تدریجى جهان‏بینى الهى و خوش‏بین‏سازى. آخرین راه‏کار آرامش‏زا که در این نوشتار بدان مى‏پردازیم، موضوع فطرت و احیاى آن است. در این بخش، از اضطراب‏زایى پایمالى اخلاق و وجدان و ساز و کار تقویت وجدان در دین سخن به میان مى‏آید.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Religion and the mental health (2)
    Abstract: 
    This is the second part of the article written on the mechanisms of providing mental health in religion. In the previous issue, the nature of mental health in different schools of psychology and in Islam was studied. Then, some of the elements of mental health in western scholars' view were presented. In this issue, from other elements of mental health provided by religion, four of them will be dealt with: constancy of personality; self-realization; harmony in the triad of insight, tendency and action; and obviation of anxiety. The Islamic methods for achieving self-realization are: reinforcing one's sense of commitment and preventing licentious freedom, weakening the worldly fondness, creating strong motivation, directing motivations, realizing the goals of religious education and training and self-knowledge. to generate harmony in the triad of insight, tendency, and action, Islam provides guidance in all three aspects. It provides the necessary grounds for the individual to remain in the right path and the wrong-doer's to return to it; thus, it paves the way for mental health. This religion has different methods in various areas of mind, soul and behavior for removing anxiety and granting psychological peace. Some of the conceptual and mental methods are as follows: promoting knowledge and preventing insight mix-up; improving the knowledge; belief in God; creating, preserving, and gradual development of divine worldview and generating optimism. The last method for Psychological peace dealt with here is using Original Nature (Fitrat) and reviving it. In this part, the idea that violates moral principles causing anxiety, conscience, and the mechanism for reinforcing it are stated.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ثبات شخصیت

    به گفته ونتیز و آلپورت، از جمله نشانگان سلامت روان، ثبات شخصیت2 است و معناىآن نبود دگرگونى‏هاى هیجانى افراطى است. افراد فاقد این صفت، دمدمى‏مزاج و بسیار احساساتى هستند؛3 همان گونه که تزلزل شخصیت، آینه تمام‏نماى نابهنجارى روان وضعف توان است. یکى از ریشه‏هاى این مشکل، نبود الگوى ثابت، کامل، مطمئن و محبوب است. در چنین شرایطى، فرد هر روز از کسى الگو مى‏گیرد و پیرو الگوهاى متفاوت، دچار تزلزل شخصیت مى‏شود. آدمى به‏ویژه نوجوان و جوان، زندگى خویش را با کاوش از الگوهاى برتر مى‏آغازد. اگر آن‏ها را در آب‏هاى زلال نیابد، در منجلاب‏هاى آلوده مى‏کاود و تا رفع این نیاز، هرگز نمى‏آساید و ناخودآگاه از الگوها تأثیر مى‏پذیرد. حتى جوانان در دوره استقلال‏طلبى‏شان نیز، در واقع در مقام استقلال از خانواده و گزینش آزاد الگو هستند؛ نه اینکه کاملاً از الگوگیرى دورى گزینند. اگر در چنین دورانى، فرد در الگوگیرى دچار بحران شود، شخصیت ناپایدارى در او شکل مى‏گیرد. از همین رو، یکى از عوامل ناپایدارى شخصیت به‏ویژه در کودکى و نوجوانى، تنش‏ها و تعارض‏هاى عملى و نظرى خانوادگى است. اگر والدین داراى شخصیت و مزاج رنگارنگ و افرادى احساساتى و بى‏منطق باشند که از عوامل مختلف تأثیر مى‏پذیرند و روان باثباتى ندارند، چه بسا فرزندان نیز بدین سو گرایند؛ زیرا نخستین الگوى همانندسازى آنان والدین هستند. پیش‏گیرى از این بحران، در گرو اصلاح رفتار والدین و ارائه الگوهاى مطلوب است.

    اسلام، مددرسانى نیکو براى جلوگیرى از چنین بحرانى است. از یک سو همگان، از جمله والدین را به پرهیز از تشتت‏گرایى نظرى و رفتارى و پیروى از الگوهاى برتر الهى فرامى‏خواند که فراهم کننده فضاى گرم و صمیمى است و از سوى دیگر، تربیت نیکوى فرزند، بسترسازى مناسب براى این امر و قرار دادن وى در شرایط شایسته تربیت را حق فرزندان بر والدین و وظیفه آنان مى‏شمارد.4 بى‏تردید یکى از ضرورى‏ترین راه‏کارهاى تحقق تربیت، بسترسازى براى همانندسازى فرزندان با الگوهاى سالم و برتر انسانى است. پاى‏بندى به آموزه‏هاى دینى با جهت‏دهى گرایش‏ها در دوران کودکى و جوانى و عرضه الگوى کامل، مطمئن و محبوب، شخصیت پایدارى در فرد مى‏نهد و به شیوه‏هاى گوناگون راه را بر اثرپذیرى از الگوهاى سست مى‏بندد. وحدت شخصیت، بستر مناسبى براى شکوفایى فراهم مى‏آورد و آدمى را براى آشنایى با مراحل عالى‏تر هوشیارى توانا مى‏سازد.

    قرآن با توجه به الگوگیرى در زندگى مى‏فرماید:

    لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً؛5 براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیکویى بود. براى آن‏ها که امید به رحمت خدا و روز قیامت دارند و خدا را زیاد یاد مى‏کنند.

    قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ؛6 شما الگوى خوبى در ابراهیم و پیروان او دارید.

    قرآن پیامبر خود را به یادآورى الگوها فرامى‏خواند:

    وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛7 در این کتاب، ابراهیم را یاد کن که وى بسیار راست‏گو و پیام‏آور الهى بود.

    وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا؛8 در این کتاب، موسى را یاد کن که وى مخلص و فرستاده‏اى پیام‏آور بود.

    وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛9 در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیام‏آورى راست‏کردار بود.

    بدین جهت، دین با ارائه الگوهاى انسانى برتر، کام تشنگان را با زمزم گواراى خویش سیراب مى‏سازد و با هدایت فرد در این مسیر، از پراکندگى شخصیت باز مى‏دارد.

    یکى از ویژگى‏هاى روش الگویى اسلام در رساندن بشر به ثبات شخصیت، نفى برداشت فراانسانى از الگوهاى دینى است. قرآن چنین رویکردى را مردود مى‏شمارد و بر بشرى بودن پیامبر و رفتارهاى او تأکید مى‏ورزد:

    قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ؛10 پیامبران بدان‏ها مى‏گفتند ما کسى جز بشرى مانند شما نیستیم، ولى خداوند بر بندگانى که بخواهد منت مى‏نهد (و مورد لطف ویژه قرار مى‏دهد).

    قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ؛11 بگو من بشرى مانند شما هستم که به من وحى مى‏شود.

    لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؛12 بى‏گمان رسولى از میان خودتان به سوى شما آمد.

    حکمت این سخن حکیمانه، توجه دادن آدمیان به انسان‏هایى است که به‏رغم بشر بودن، توان عروج یافته‏اند و توانایى‏هاى نهفته خویش را به ظهور رسانده‏اند. مطالعه زندگى چنین اسوه‏هایى به زمینیان مى‏فهماند که مقصد آسمانى براى همگان، دست‏یافتنى است.

    قرآن حتى براى نوجوانان نیز اسوه معرفى مى‏کند و معرفت و ایمان اسماعیل علیه‏السلام را مى‏ستاید و داستان آن را براى آدمیان نقل مى‏کند.13 در داستان طالوت و جالوت که رهبران حق و باطل بودند و حامیان حق، بسیار اندک بود، قرآن از شهامت نوجوانى به نام داوود علیه‏السلام یاد مى‏کند؛ زیرا از میان مردم برخاست و با تکیه بر قدرت ایمان با سردمدار کفر عصر مبارزه کرد.

    وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ؛14 داوود جالوت را بکشت و خدایش پادشاهى و فرزانگى بداد و آنچه مى‏خواست به او بیاموخت.15

    خودشکوفایى

    یکى از مؤلفه‏هاى بهداشت روانى رشد و خودشکوفایى16 است. به گفته آبراهام مزلو،این ویژگى سطح نهایى رشد روانى است و زمانى مى‏آید که تمام نیازهاى دانى و عالى برآورده شده و همه استعدادهاى شخصیتى به فعلیت رسیده باشد.17 این مؤلفه چنانجایگاهى دارد که روان‏شناسان انسان‏گرا، مانند کارل راجرز و مزلو که دو روان‏شناس امریکایى و معروف‏ترین چهره این رویکرد هستند، بهداشت روانى را به خودشکوفایى تعریف مى‏کنند و سالم‏ترین انسان را کسى مى‏دانند که به این مرحله دست یابد.18 بى‏گمان اسلام آدمى را در رسیدن به این مقصد در هر دو بعد نظرى و عملى یارى مى‏کند. در مقام نظر، خود حقیقى را به او مى‏شناساند و راه‏کارهاى شکوفایى آن را به وى مى‏نمایاند. در مقام عمل نیز او را براى نیل به مقصود دست‏گیرى مى‏کند. عمل به آموزه‏هاى فردى، آن وضعیت روانى آدمى را مستعد شکوفایى مى‏سازد. اهداف اجتماعى آن نیز که تحقق جامعه نمونه و خدامحور است، بستر اجتماعى و خانوادگى مناسبى براى رسیدن به این مقصود فراهم مى‏سازد. مؤلفه‏هاى فراوانى که در این نوشتار براى بهداشت و سلامت روان ارائه شد، به ویژه اعتماد به نفس، تقویت اراده و وجدان، مهار نفس، تقویت توان عشق‏ورزى، ارائه عشق برتر، هماهنگ‏سازى بینش، گرایش و کنش، آرامش‏بخشى به روان، هر کدام به گونه‏اى بستر خودشکوفایى را فراهم مى‏سازند. اسلام براى تحقق هر یک ساز و کارهاى ویژه‏اى ارائه مى‏دهد که پیش‏تر بیان شد. افزون بر این، اسلام با توجه به عناصر زیر نیز در پیدایش این مهم اهتمامى تام دارد:

    1. تقویت روحیه تعهدپذیرى آدمى و جلوگیرى از آزادى افسارگسیخته: خودشکوفایى در پرتو تعهدپذیرى دست مى‏دهد و آزادى بى‏مهار مانع اساسى در این مسیر است. تعهد، انسان‏ساز و رهایى از آن انسان‏سوز است. مسئولیت‏پذیرى خودجوش و درونى هم به عملى شدن خودشکوفایى مدد مى‏رساند و هم خود یکى از شاخصه‏هاى بهداشت روان شمرده مى‏شود. آدمى توانایى‏هاى شگفت‏آورى دارد. فعلیت یافتن آنها در گرو تعهدپذیرى است. براى مثال، نوجوان استعداد شکوفایى علمى دارد، ولى اگر رها شود غریزه‏هاى وى او را به افراط در تفریح، بازى و وقت گذرانى مى‏کشاند. قرار دادن وى در یک برنامه‏ریزى آموزشى مناسب و تقویت روحیه تعهدپذیرى در حسن اجراى برنامه، مى‏تواند توان دانش‏اندوزى و نوآورى علمى او را به ظهور رساند. اسلام نیز با قرار دادن آدمى در یک نظام فکرى و عملى، او را از یلگى رها و به خودشکوفایى، وفادار مى‏سازد. نخستین گام در این راستا، عبث‏زدایى از زندگى و نفى اندیشه مالکیت رها بر امکانات درون و برون است. قرآن، حیات را هدف‏مند و وجود را یک‏سره نعمت‏هایى مى‏شمارد که انسان در قبال آنها پاسخ‏گو است:

    أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛19 آیا پنداشته‏اید که ما شما را بیهوده آفریده‏ایم و بازگشت شما به سوى ما نیست!

    تلاوت نیکوى آیات آسمانى، احساس تعهد درونى را در فرد تقویت مى‏کند و به او مى‏آموزد که تنها موجودى که مؤاخذه نمى‏شود و مدیون کسى نیست خداست. آنچه او در حق بندگان مى‏کند لطف است و دیگران یک‏سره وامدار اویند. او تنها وجود کامل و مطلق است و هر کس ادعاى بى‏مسئولیتى کند، مدعى ربوبیت شده است.

    لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛20 خدا از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود، ولى آنان بازخواست خواهند شد.

    این صحیفه الهى همه را، اعم از امام و امت، رسول و غیر او، مسئول مى‏شمارد:

    فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ؛21 بى‏گمان از کسانى که پیامبران را به سوى آنها فرستادیم بازخواست مى‏کنیم و از پیامبران (نیز) سؤل مى‏کنیم.

    قرآن آدمى را یادآور تعهد خویش مى‏سازد:

    أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛22 آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم! که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟

    وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛23 و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم همین است؟

    وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ؛24 او افراد زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟

    آیات 60 و 61 سوره یس بر تعهد تکوینى آدمى در برابر خداوند تأکید دارد. آیه 62 نیز نقش گمراه کننده شیطان را درباره کسانى که به این تعهد توجه نکرده‏اند، آشکار مى‏سازد. امیر مؤمنان على علیه‏السلام با توجه به این حقیقت، خطاب به مردم مى‏فرماید:

    اى بندگان خدا! از این دشمن خدا برحذر باشید، مبادا شما را به بیمارى خویش (کبر و غرور) مبتلا سازد و با نداى خود شما را به حرکت درآورد.25

    آن امام همام، براى مسئولیت‏پذیرى و ایجاد تعهد در افراد، نوعى هماهنگى میان عالم تشریع و تکوین ایجاد کرده است و با اشاره به تعهد تکوینى، مسئولیت ما را در مقابله با شیطان و کنترل نفس اماره برجسته ساخته است.

    آموزه‏هایى چون نماز، ادعیه و تلاوت قرآن، هر یک به گونه‏اى، تعهد آدمى را به وى یادآور مى‏شوند. براى مثال، توجه مناسب در نماز، بذر تعهد آغازین مؤمن را در دل وى شکوفا مى‏سازد. نمازگزار بارها یادآور نعمت‏هاى الهى مى‏شود (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) و بر تعهد خویش و لزوم پاسخ‏گویى در محضر ربوبى پاى مى‏فشرد (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ). او چنان سراپا به برترین بهره‏ورى از نعمت‏هاى الهى براى کمال خویش و تقرب نفس ناسوتى به عرش لاهوتى مصمم است که از سر خضوع از پروردگارش براى رسیدن به این مقصود یارى مى‏جوید: (إِیّاکَ نَسْتَعِینُ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ). آن گاه ذهن و ضمیر خود را از سوءفهم در مقصدشناسى باز مى‏دارد: (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ).

    2. ضعف دل‏بستگى‏هاى مادى: دنیاگرایى و توجه افراطى به امور مادى، آدمى را از توجه به بُعد غیر هوشیار نفس دور مى‏سازد و همین امر، سبب نقص در شکوفایى و عملى نشدن بهداشت روانى در او مى‏گردد. افزون بر آنکه اگر انسان تمام نیروى خود به پاى غریزه‏هاى حیوانى قربانى کرد، زمان و توان براى خودشکوفایى وى باقى نمى‏ماند. دین براى رفع این مانع، گام‏هاى بلندى پیش مى‏نهد و ساز و کار کارسازى دارد.26

    3. ایجاد انگیزه قوى: خودشکوفایى و فعلیت‏بخشى به توانایى‏هاى وجودى، نیرویى مى‏طلبد که سبب حرکت آدمى به سوى مقصد شود. چه پرشمارند آنان که از نبوغ ذاتى برخوردارند و براى رشد علمى توانایى دارند، ولى صد افسوس که آن را به کار نگرفته‏اند و چه بسا مسیر علم را برنگزیده‏اند؛ زیرا فاقد انگیزه کافى بوده‏اند. خودشکوفایى در دیگر جنبه‏ها نیز اگر با نیروى حرکت‏بخش کافى همراه نباشد، ممکن است به فعلیت نرسد. دین، توان تولید قدرتى پرتوان دارد. محبت الهى نیروى محرکه نیرومندى است که مى‏تواند مولد نیروى لازم براى خودشکوفایى باشد. اگر عشق الهى در فرد شکفته شود، توانایى‏هاى وجودى او آشکار مى‏شود؛ زیرا بخشى از توانایى‏هاى آدمى تنها در سایه عشق آزاد مى‏شود. براى مثال، دختر جوانى که صبح به سختى از خواب برمى‏خیزد، پس از اینکه صاحب فرزند شد، در دل شب با کوچک‏ترین صداى نوزاد از جا برمى‏خیزد و به او شیر مى‏دهد یا غذا تهیه مى‏کند و او را سیر مى‏سازد. پسر جوان بى‏حالى که همیشه منتظر مى‏ماند تا همه چیز براى او آماده شود، پس از تشکیل زندگى و فرزنددار شدن، با نیروى زیادى مى‏کوشد تا امکانات لازم را براى خانواده‏اش فراهم سازد. از این رو، عشق قواى خفته را بیدار و نیروهاى بسته و مهار شده را در آدمى رها مى‏سازد:

    بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود

    این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

    چه بسا شاعران و فیلسوفان و هنرمندانى که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند.27

    4. جهت‏دهى به انگیزه‏ها: دین با ارائه عشق و زیبایى‏هاى برتر، نیاز نفس به زیبایى‏طلبى را که یکى از مؤلفه‏هاى خودشکوفایى است به زیبایى برآورده مى‏سازد. مؤمن عارف، خدا را زیباترین مى‏یابد و اطاعت مى‏کند28 و چون صفات نیکو زیبنده‏اند، خود را بدان‏ها مى‏آراید. او زیبایى نیک‏منشى، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه و زشتى خصلت‏هاى ناروا را درک مى‏کند.29 انسان مسلمان زیبایى شکر و حمد خدا و توجه به نعمت‏هاى الهى و زیبایى برجستگان این وادى را مى‏ستاید. او زیبایى پیوند قلبى با خدا و پیوند آن با زیباسازى زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى را مى‏یابد. فرد مسلمان با رجوع به تاریخ اسلام نمونه‏هاى بارز ایثار، جوان‏مردى، آزادمنشى، بلندطبعى، بى‏علاقگى به دنیا، گزینش راه خدا در دوراهى‏هاى سخت، خدمت به مردم، تحمل سختى‏ها در راه خدا و اخلاص در عبادت را در ائمه علیهم‏السلام و پارسایان زیبا مى‏بیند و مقابل این خصلت‏ها را زشت مى‏شمارد. اسلام زیبایى‏هاى ملکوتى، معنوى و اخلاقى را بالاترین نوع زیبایى‏ها مى‏شمارد و فرد را به این سمت مى‏کشاند و این امر به سلامت روان و خودشکوفایى او کمک مى‏کند.

    5. تحقق هدف‏هاى تربیت دینى: با عملى شدن تعلیم و تربیت دینى، هدف‏هاى خودشکوفایى محقق مى‏شود و چون دین در هدایت آدمى در زمینه عملى کردن هدف‏هاى تعلیم و تربیت دینى، ساز و کارهاى ویژه‏اى دارد، مى‏تواند در رساندن به خودشکوفایى گام‏هاى بلندى بردارد. تربیت دینى اگر به نیکویى باشد، توانایى‏هاى آدمى چنان شکوفا مى‏شود که برترین مصداق آن که تقرب به خدا است حاصل مى‏شود؛ به گونه‏اى که مؤمن در پایان عمر با نفسى کمال‏یافته راهى کوى دوست مى‏شود و نداى بدرقه معشوق را مى‏شنود که:

    یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِى؛30 اى نفس مطمئن، خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد و به صف بندگان من درآى و به بهشت من وارد شو.

    6. خودشناسى: خودشکوفایى نیازمند ابزارهاى دیگرى چون خودشناسى، بردبارى در مسیر و استمرار عمل است که هر یک در سایه دین به نیکى حاصل مى‏شود. تأکید اسلام بر معرفت نفس و شیوه‏هاى طرح شده در کتاب و سنت براى رسیدن به این مقصد، صعود بر نردبان خودشکوفایى است؛ زیرا این هدف بدون خودشناسى ممکن نیست. بردبارى تا رسیدن به مقصد در سایه ایمان دینى که ابزارى کارساز براى شکیباسازى است، فراهم مى‏شود. دین در سایه عشق الهى، براى استمرار عمل نیز پشتوانه مناسبى ارائه مى‏دهد؛ زیرا از لوازم عشق پاک، استمرار عمل در مسیر هدف‏هاى متعالى است. اگر این نیرو در فرد جاى‏گیر شود و قوت یابد، در سخت‏ترین شرایط نیز زائل نمى‏شود؛ همان گونه که با آتش جهنم نیز رنگ نمى‏بازد. در دعاى کمیل مى‏خوانیم:

    یا الهى و سیدى و مولاى و ربى؛ صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛ اى خدا و سید و مولاى و پروردگارم؛ بر عذاب تو شکیبایم، اما چگونه بر دورى‏ات صبر کنم.

    هماهنگى میان بینش، گرایش و کنش

    اگر اندیشه‏ها، امیال و رفتار آدمى در جهت تعالى، منطقى، هماهنگ، پویا، پیش‏رونده و پى‏گیر باشد، بهداشت روانى دست مى‏دهد و فرد شخصیتى متعادل مى‏یابد. هر یک از اضلاع این مثلث، در رسیدن به بهداشت روانى نقش مؤثرى دارند. منطقى بودن بینش از آن رو است که از انحراف‏هاى احتمالى در مسیر شکل‏گیرى شخصیت متعالى پرهیز شود. هر نگرش و اندیشه‏اى پذیرفتنى نیست، بلکه اگر حق باشد، خواستنى است. بر همین اساس، بیمار روانى مبتلا به سوء ظن نکوهش مى‏شود؛ گرچه بینش و گرایشش تا حدودى سازگارند و کنش وى نیز در همین راستا است، ولى مشکل وى واقع‏ستیزى بینش اوست. براى مثال، کسى که به همسر خود با بدبینى شدید مى‏نگرد، از نظر عاطفى نیز از او نفرت مى‏یابد و رفتار منفى‏اش با او نیز از همین روحیه ناشى مى‏شود. دلیل تعالى انسان آن است که حرکت انسان، چرخشى و درجا نباشد و در زندان مادیت اسیر نشود، بلکه قابلیت‏هاى برتر آدمى را شکوفا سازد.

    براى هدایت هماهنگ و رو به رشد مثلث یاد شده باید در بعد نظرى توجه جامعى به انسان و قابلیت‏هاى او داشته باشیم و در بعد عملى، ساز و کارهاى مناسبى براى رسیدن به کمالات آدمى و برآوردن نیازهاى اصیل وى ارائه دهیم. استمرار حرکت در این مسیر، در گرو وجود راه‏کارهاى نگه‏دارى فرد در طریق و بازگرداندن وى به آن در صورت خطاى موقت یا خروج از آن است.

    نابسامانى درونى هر یک از اضلاع این مثلث، سلامت روانى را از آدمى مى‏ستاند. بینش سرگردان، گرایش‏هاى آشفته و ناسازگار و کنش‏هاى نامتعادل، هر یک در سلب آسایش روان دخیل‏اند. ناهم‏سویى آنها با یکدیگر نیز، به شدتِ تنش‏هاى روانى مى‏افزاید و فرد را به ناسازگارى‏هاى درونى مى‏کشاند. استمرار این روند به افسردگى و بروز رفتارها و عادت‏ها و نیز شخصیت نابهنجار مى‏انجامد. سامان‏دهى درونى هر یک از این اضلاع و هم‏سوسازى آنها با دو ضلع دیگر، اگر به نیکى انجام پذیرد، در پى آن عادت‏هاى نیکو و شخصیت بهنجار شکل مى‏گیرد. در این مثلث، هر حلقه با دو حلقه دیگر تأثیر متقابل دارد.

    شخصیت متکامل و به نسبت ثابت ویژگى‏ها و رفتارهاى بدنى، عقلى و اجتماعى فرد است که او را از دیگران مشخص مى‏سازد و موجب سازگارى او با محیط، به ویژه محیط اجتماعى مى‏شود.31 مى‏توان شخصیت را برآیند مجموع صفات روانى و رفتارى فرد تعریف کرد که او را از دیگران ممتاز مى‏سازد؛ چنانچه میلى نیز شخصیت را «مجموع فعالیت‏هاى روانى دانسته است که فردى معین را از دیگران ممتاز مى‏سازد».32

    اسلام با هدایت هر سه و زمینه‏هاى لازم براى حفظ در مسیر و بازگشت خطاکار، بستر بهداشت روانى را فراهم مى‏سازد. کتاب و سنت از یک سو بینش جامعى از انسان و قابلیت‏هاى کمالى وى ارائه مى‏دهد و از دیگر سو، براى هدایت گرایش‏ها، رفتارها، عادت‏ها و شخصیت فرد ساز و کارهاى ویژه‏اى دارد.33

    آرامش روان و رفع اضطراب

    یکى از مؤلفه‏هاى بهداشت روان، توان ایستادگى در برابر فشار روانى و برخوردارى از آرامش روان است. اضطراب مانعى اساسى براى تجلى توانش‏هاى آدمى و رسیدن به خودشکوفایى است. اضطراب، احساسى ناخوشایند است که با مجموعه‏اى از علایم جسمى همچون تپش قلب، عرق‏ریزى، تنگى نفس و... همراه است. اضطراب مستلزم نوعى احساس ناامنى است که فرد منبع آن را آشکارا درک نمى کند.34 اسلام براى رفعاضطراب، بالا بردن ایستادگى در مقابل آن و به دست دادن آرامشى که به بهداشت روانى مى‏انجامد، راه‏کارهایى دارد که برخى از آنها را مى‏توان چنین برشمرد:

    هدایت بینش

    ارتقاى معرفت و جلوگیرى از آشفتگى بینش

    در ادامه به نقش دین در هدایت بینش مى‏پردازیم.

    1. بهداشت روانى در انسان مقوله‏اى است که با معرفت و بینش پیوند خورده است. برخلاف دیگر حیوان‏ها که جنبه فکرى و فرهنگى در آنان ضعیف است. یکى از شواهد این امر، نقش معنادارى زندگى و حیات، در بهداشت روان آدمى است. معنادارى در سایه فکرى خردمدار از غایت زندگى و مرگ حاصل مى‏شود. شاهد دیگر آنکه برخى بیمارى‏هاى روانى با خطاى شناختى همراه هستند و بدین جهت، شناخت‏درمانى جایگاه کلیدى در حل بحران‏هاى روانى دارد. دیدگاه‏هاى شناختى سلامت و بیمارى روانى را در گرو نوع تفسیر ما از کل جهان یا از محیط پیرامون ما مى‏دانند. هرچه فهم آدمى از محیط پیرامونى به واقعیت نزدیک‏تر باشد، نوع واکنش وى در برابر رخدادها و نوع روابط وى با دیگران منطقى‏تر و به سلامت روان نزدیک‏تر مى‏شود. از طرفى، فاصله گرفتن از نگرش واقعى، او را در معرض انواع آسیب‏ها قرار مى‏دهد.35

    2. انسان برترین موجودات و روح او نیز بسیار پیچیده‏تر از جسم اوست و شناخت درست آن دانش برترى مى‏خواهد. آنجا که قرآن از روح آدمى سخن به میان مى‏آورد، آن را عطیه‏اى الهى مى‏شمرد و انسان را به کاستى دانشش هشدار مى‏دهد:

    وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً؛36 از تو درباره روح مى‏پرسند بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش به شما داده نشده است.

    امیر مؤمنان علیه‏السلام نیز در بیان انسان‏شناسانه خویش مى‏فرماید:

    اتحسب انک جرم صغیر

    و فیک انطوى العالم الاکبر

    و انت الکتاب المبین الذى

    باحرفه یظهر المضمر

    آیا گمان مى‏کنى که تو جرم کوچکى بیش نیستى، در حالى که جهان عظیمى در تو نهفته است.

    تو کتاب آشکارى هستى که با حروف خود پرده از ضمیر خویش برمى‏دارد.37

    هرچه موجودى پیچیده‏تر باشد، شناخت جنبه‏هاى وجودى او سخت‏تر است. از این رو، فهم زوایاى شناختى و عاطفى انسان به سادگى از عهده آدمیان برنمى‏آید و کشف مصالح مربوط به بهداشت روان او، امرى دشواریاب است.

    3. ضعف بینش به دو شکل بستر بیمارى‏هاى روانى را فراهم مى‏کند:

    الف) توجه یک‏سویه به انسان و جهان؛

    ب) جدایى تدریجى از واقعیت‏ها و سیطره گمان‏هاى دروغین بر فرد؛ چنانچه نمونه آن را در فرد مبتلا به سوء ظن شدید مى‏توان دید.

    هر دو مورد، نوعى جدایى از واقعیت‏ها و غفلت از آنهاست. آن‏که به خود و جهان نگاهى یک‏سویه دارد و جز امور مادى را نمى‏نگرد، بخش مهمى از واقعیت هستى را نادیده گرفته است. به همین صورت، انسان بدبینى که در روابط اجتماعى از گمانه‏ها پیروى مى‏کند، به واقعیت پشت پا زده است. غفلت از برخى جنبه‏هاى وجودى آدمى همیشه او را با گرفتارى‏هایى روبه‏رو مى‏سازد. او نسخه سلامت روان را از مکتب‏هاى بشرى جسته و هماره جویاى درمان بوده است. برخوردهاى آمیخته با جهل بسیط و مرکب مکتب‏ها و متفکران مختلف درباره انسان و چگونگى رسیدن به سلامت روانى آن مى‏تواند خطرهاى بسیارى در پى داشته باشد؛ چنانچه کم نبوده‏اند نظریه‏هایى که آدمى را مورد آزمون خویش قرار داده‏اند و روان او به مخاطره افکنده‏اند.

    4. هرچه نگاه جامع‏ترى به آدمى افکنیم و قوانین شایسته‏ترى براى حیات فردى و اجتماعى او ارائه دهیم و مصالح وجودى او بهتر درک کنیم، گام بیشترى به سوى سلامت روانى او برداشته‏ایم. اگر انسان از آنچه که صحت و کمال جسم و روان او را به خطر مى‏افکند بپرهیزد و از ابزارهاى کمال‏بخش بهره‏ورى بهینه داشته باشد، کمتر دچار اضطراب مى‏شود.

    با توجه به آنچه گذشت راه‏کارهاى دین براى رسیدن به هدایت بینش را مى‏توان چنین برشمرد:

    رفع کاستى شناختى

    یکى از سازوکارهاى دین براى رساندن به سلامت روان، ارتقاى دانش و رفع کاستى‏هاى شناختى انسان است. عقل و تجربه با وجود فایده بسیار، کاستى‏ها و محدودیت‏هایى نیز دارد که به ناچار آدمى را به بهره‏ورى از وحى مى‏کشاند. ابزارهاى شناختى انسان براى رسیدن به سلامت روان، به عقل و تجربه محدود است و این دو کافى نیستند. گاه به نتیجه نمى‏رسند و گاه نیز دیر به نتیجه مى‏رسند؛ وقتى که فرصت گذشته باشد. در مواردى آدمى مى‏تواند با آزمون و خطا به راه‏کارهایى براى سلامت روان راه یابد، ولى با هزینه گزافى که چه بسا نوش‏دارو بعد مرگ سهراب باشد. از طرفى روان آدمى از وراثت و محیط (خانواده، مدرسه، اجتماع، نظام حکومتى و . . .) اثر مى‏پذیرد و اگر هر یک آنها آسیب‏پذیر باشند، دیر یا زود، به روان فرد نیز آسیب مى‏رسانند. دین درست این کاستى را مى‏زداید و انسان را در سلامت روان مدد مى‏رساند و او را از ابتلا به نابهنجارى‏هاى روانى در امان مى‏دارد. یکى از دلایل این امر، جامع‏نگرى بینش اسلامى در انسان‏شناسى است. اسلام با نگاهى همه‏جانبه به جسم و جان و تعالى روان، به زمین و آسمان نظر دارد و برترى او را در عروج نفسانى مى‏جوید. افزون بر آنکه با جامع‏نگرى به گذرهاى تأثیرگذار وراثت و محیط، همه امور آدمى را با هدف فرجامین هدایت فرد هم‏سو مى‏سازد. سلامت روان انسانِ چند سویه، در گرو نگاه چند رویه به اوست و توجه یک‏جانبه به این موجود، موجودیت او را به خطر مى‏اندازد. نگرش دینى ما را از نبود انسجام درونى رویکردهاى غیر دینى در عرصه انسان‏شناسى و کشف شیوه‏هاى سلامت او مصون مى‏دارد. براى مثال، در پاسخ به این پرسش که آدمى تا چه اندازه براى رسیدن به سلامت و خودشکوفایى خویش آزادى دارد و مى‏تواند از اختیار خویش بهره گیرد، پاسخ‏هاى متفاوتى داده‏اند. چگونه تصویر جامعه‏شناس سیاسى و اقتصاددانى مانند کارل مارکس؛ جامعه‏شناسى مانند دورکیم، رفتارگرایانى چون اسکینر و وجودگرایانى مانند ژان پل سارتر قابل جمع‏اند؟ رفتارگرایان اختیار را رد مى‏کنند؛ مارکس آزادى و اختیار را محکوم جبر تاریخى و روابط تولید مى‏داند؛ دورکیم بر جبر اجتماعى تأکید مى‏ورزد؛ زیست‏شناسان عناصر زیستى را سرنوشت‏ساز مى‏دانند؛ سارتر آزادى بى‏قید و شرط آدمى را مطرح مى‏کند که بر اساس آن وى مى‏تواند از اقتضائات زیستى خویش فراتر رود و قوانین تغییرناپذیر طبیعت را پاى‏مال کند.38 آنچه در این میان نجات‏بخش انسان‏ها از حیرت مکتب‏هاى ناسازگار است، نگرش جامع قرآن به جنبه‏هاى آفاقى و انفسى آدمى، اجتناب از نگرش ظاهرگرایانه و رفتارى، توجه اعتدالى به جایگاه اختیار در انسان بدون افتادن در جبر و تفویض کلامى، تاریخى و اجتماعى است.39

    خداباورى

    قرآن با تقویت باور فرد به خداى واحد، قادر و مهربان، گامى مهم فراسوى سلامت روان برمى‏دارد. باور به خدا و پیوند با او، یکى از نیازهاى روانى را به نیکى برآورده مى‏کند. قرآن با ذکر اوصاف خداى متعال، او را شایسته پرستش معرفى مى‏کند؛ زیرا او خدایى است که نه‏تنها خالق هستى،40 بلکه اداره کننده41 آن نیز هست. وى از قدرت مطلق برخوردار و فعال بى‏رقیب است.42 در عین حال، چنین قدرتى به دلیل بى‏نیازى مطلق موجب خودکامگى، ستمگرى، هوس‏بازى و انحراف وى از حق نیست.43 او عارى از هر کاستى44 و سرچشمه تمام نیکى‏ها و زیبایى‏هاست.45 خواب،46 غفلت،47 فراموشى، خطا48 و مرگ49 در او راهى ندارد و بر تمام اعمال بندگان آگاه است. خدا به همه بندگانش نزدیک است. هر کس مى‏تواند با او به طور مستقیم ارتباط برقرار کند و حاجاتش را بطلبد.50 خدایى که براى بندگانِ پشیمان، توبه‏پذیر و مهربان است،51 ولى ستمکاران را در کمین خود گرفتار مى‏سازد52 و با خیانت‏پیشگان درمى‏آویزد.53

    خردپرورى

    قرآن از پیروان خود مى‏خواهد که پیش از گام نهادن به دایره ایمان، اصول دین را با تکیه بر خرد بپذیرند. افزون بر آن، همواره خوانندگان خود را به کاربست فکر، عقل، علم، رفع شک و... در فهم آموزه‏هایش تشویق مى‏کند و بلکه مؤمن را اهل خردورزى، تحلیل و استنتاج منطقى مى‏داند:

    قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا؛54 بگو من به شما تنها یک اندرز مى‏دهم که دو تا ـ دو تا و به تنهایى براى خدا به پا خیزید و سپس بیندیشید.

    خداوند دلیل ارائه نشانه‏هاى خویش را بر بندگان بسترسازى براى رشد عقلانى آنان معرفى مى‏کند و مى‏فرماید:

    وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛55 و آیات خود را به شما مى‏نمایاند، باشد که بیندیشید.

    در منطق اسلام تأکید بر ضرورت کاربست عقل تا آنجا ادامه مى‏یابد که تعطیلى خرد را مستلزم خروج از دایره انسانیت و بلکه پست‏تر شدن از بدترین حیوانات مى‏شمارد:

    إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛56 بى‏گمان بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى‏اند که نمى‏اندیشند.

    این صحیفه الهى برخورد منطقى با مخالفان، بیان منطقى و استدلالى و آموزش حکمت احکام را شعار خود قرار مى‏دهد تا آنجا که مخالفان را به ارائه برهان فرا مى‏خواند.57

    تغییر تدریجى جهان‏بینى الهى

    از دیگر شیوه‏هاى تأثیرگذارى اسلام در بهداشت روان و درمان بیماران روانى، تغییر تدریجى جهان‏بینى فرد، ارتقاى آن و حفظ و تثبیت آن در زندگى مادى است. یکى از هدف‏هاى کلیدى قرآن، تغییر گام به گام جهان‏بینى، آدمى است. منظور از جهان‏بینى، نوع نگرش به هستى، خدا و انسان است. انسان از آغاز بلوغ در پى گزینش نوعى جهان‏بینى براى خویش است که از سویى نوعى نظام فکرى به او مى‏دهد و او را از حیرت فکرى دوران بلوغ رهایى مى‏بخشد و از سوى دیگر، مقاصد خرد و کلان فرد، راه‏کارهاى رسیدن به آنها و شیوه رفتار فرد را سامان مى‏دهد. نوع نگرش انسان به جهان، نقشى شگرف در سامان‏دهى گرایش و کنش او دارد. از همین رو، در درمان بیمارى‏هاى روانى یکى از گام‏ها تلاش کافى براى شناخت جهان‏بینى فعلى وى و اقدام براى تصحیح آن است. البته تغییر یا شکل‏گیرى جهان‏بینى به تدریج حاصل مى‏شود. انسان به سادگى از واقعیت‏هاى متعالى جدا مى‏شود و بسیارى از آنها را فراموش مى‏کند و نادیده مى‏گیرد. همین امر بستر نابهنجارى‏هاى روانى را در او فراهم مى‏کند.

    قرآن به تغییر تدریجى جهان‏بینى فرد همت مى‏گمارد. این امر در گرو بسترسازى براى فراخواندن وى به اندیشه‏هاى آفاقى و انفسى، درک ظاهرى و باطنى و پذیرش عقلى و قلبى آنهاست. قرآن به روش‏هاى گوناگون، خواننده را به این سوى هدایت مى‏کند. آن‏که با تدبر به آیات آن بنگرد، به تدریج به تغییر نوع نگرش خود به هستى پى مى‏برد. درک عقلى و قلبى توحید ذاتى و افعالى خدا، نقش خدا در جهان، رابطه خدا با هستى و برعکس، فضاى شناختى ویژه‏اى به فرد مى‏دهد که او را از بسیارى نگرانى‏ها نجات مى‏دهد. فهم فراگیر قدرت و عظمت الهى و درک وابستگى هستى به هستى‏بخش، مى‏تواند آدمى را از ثروت‏پرستى و دل‏بستگى به دنیا برهاند. درک حضور همه‏جانبه خدا و ناتوانى آدمى از پنهان‏کارى در محضر او، به زندگى رنگى دیگر مى‏بخشد. این کتاب آسمانى، افزون بر اعطاى جهان‏بینى به خواننده خردپیشه، او را در بقاى آن یارى مى‏رساند و از نابسامانى شناختى باز مى‏دارد. سفارش‏هاى بسیار اسلام از جمله استمرار بر قرائت با تأمل قرآن در هر روز، نمازهاى روزانه، برخى مناجات‏ها مانند کمیل و عرفه، انسان را به این مقصد نزدیک مى‏سازد. مضمون‏هاى قرآن و ادعیه، شناخت واقعى از جهان و خدا به ما مى‏دهد و نقش شناخت‏درمانى را ایفا مى‏کند. بدین وسیله، کلاس معرفت آدمى ارتقا مى‏یابد، معیار غم و شادى او اصلاح مى‏شود و نگاه مادى به عالم را نگرش کودکانه و نگاه الهى به آن را نگرش بزرگ‏سالانه تلقى مى‏کند. در نتیجه، همان‏گونه که از دست دادن عروسک یا به دست آوردن آن کودک را شاد و غمگین مى‏کند، ولى انسان بزرگ‏سال به آن مى‏خندد، اسلام هم سطح معرفتى به فرد مى‏دهد که به تدریج به مادى‏گرایى بخندد و بود و نبود آنها چندان در غم و شادى او تأثیرگذار نباشد.

    خوش‏بین‏سازى

    بدبینى، توهم‏ها و خیال‏هاى پوچ در مورد خود، دیگران، نزدیکان یا جهان، هر یک به گونه‏اى بذر نگرانى در دل مى‏کارد و میوه‏هاى تلخى به بار مى‏آورد. بدبینى، نوعى بینش و نگرشى است که بر آدمى حاکم مى‏شود. بدبینى به خود، بستر یأس و افسردگى در درون و به دیگران، بستر قهر و دل‏مردگى در برون است. کسى که به فردى بدبین است، از نگاه و هم‏نشینى با او احساس زجر مى‏کند؛ هم خود رنجور است و هم دیگرى به رنج مى‏کشاند. اسلام به شیوه‏هاى گوناگون، بینش انسان به خود و دیگران را تعادلى مى‏بخشد و از توهم دور مى‏دارد.58 آموزه‏هاى دین، توجه انسان از کاستى‏هاى مادى را کاهش مى‏دهد و او را به نعمت‏ها متوجه مى‏سازد. از سویى با دستور به حسن ظن به دیگران که وظیفه هر مؤمن است، از کج‏نگرى به دیگران باز مى‏دارد و عذاب رنج‏آور را مى‏زداید و شادى و آرامش دل‏نشین به جاى آن مى‏نشاند.

    در نگرش به عالم، برخى زشت‏بین و برخى زیبابین هستند. برخى عیب‏بین و عیب‏جو و برخى خوش‏بین و خوش‏خویند. دین گزینه دوم را مى‏پسندد و تشویق مى کند. هنگامى که حضرت عیسى علیه‏السلام و همراهانش از کنار لاشه سگ مرده بدبویى عبور مى‏کردند، همراهان وى با ناراحتى از بوى ناخوشایند آن اظهار تنفر کردند، ولى حضرت در برابر آنان فرمود: "عجب دندان‏هاى سفیدى دارد.59" کنایه از اینکه در رویارویى با امور چندبعدى جهان، از بدبینى و زشت‏نگرى بپرهیزید و زیبایى آنها را بنگرید. خوش‏بینى پى‏آمدهاى شیرینى در زندگى فردى و اجتماعى به بار مى‏آورد که به سلامت روان کمک مى‏کند. براى مثال، این ویژگى در روابط خانوادگى و فرزندان بسیارى از مشکلات را از میان مى‏برد. بى‏تردید منظور از خوش‏بینى، ساده‏لوحى و فریب خوردن نیست. مؤمن در عین کیاست و فرار از فریب درون و برون، نیک‏بین و نیک‏خوست. او به پیروى از دین، در روابط اجتماعى خود در حفظ این شیوه مى‏کوشد؛ جز درباره دشمنى که در پى ضربه به اوست.60

    مؤمن به پیام قرآن، نیک گوش مى‏سپارد که تکیه بر ظن و گمان هرگز او را به واقعیت نمى‏رساند:

    إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛61 گمان به هیچ وجه آدمى را از حقیقت بى‏نیاز نمى‏گرداند.

    از همین‏رو، او بر گمان خود تکیه نمى‏کند و تا اطمینان نیابد درمورد دیگران به داورى نمى‏نشیند:

    لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛62 و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال نکن.

    قرآن به پیروان خود هشدار مى‏دهد که با خود مبارزه کنید و بر اساس بدبینى خود با دیگران رفتار نکنید، بلکه بدانید که بیشتر گمان‏هاى شما خطاست:

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛63اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان‏ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها گناه است.

    فطرت و احیاى آن

    حرکت در شاه‏راه فطرت و جلوگیرى از راه‏بندان در این مسیر، آدمى را به باغ بهداشت روان مى‏رساند. فطرت معانى بسیارى را برمى‏تابد. در اینجا منظور، امور سرشتى ویژه انسان، اعم از ادراکات و احساسات اوست که در برابر غریزه و طبیعت قرار دارد که مورد اول، از امور سرشتى حیوانات و دومى امور سرشتى جمادات و گیاهان است.64

    اضطراب‏زایى در مقابل اخلاق و وجدان

    اگر انسان برابر فطرت گام بردارد و نیازهاى آن را به نیکى برآورد، به آرامش روان دست مى‏یابد. هرچه او بیشتر در برابر فطرت بایستد، از مسیر آن دورتر شود و آن را لگدمال سازد، بیشتر دچار عذاب درونى مى‏شود. عذاب وجدان امرى است که همه کمابیش تجربه کرده‏اند و فرد هنگامى دچار آن مى‏شود که با آن مقابله کند. نیاز فطرى در برابر نیاز غریزى، به بخشى از خواسته‏هاى درونى که اقتضاى انسانیت است، اطلاق مى‏شود. حقیقت‏جویى، ارتباط با خدا، پرستش وى، فضیلت‏طلبى و رعایت اصول اخلاقى در زندگى فردى و اجتماعى امورى است که در فطرت آدمى ریشه دارد و توجه صحیح به آنها آرامش روان را به ارمغان مى‏آورد. غالب ارزش‏ها و رفتارهاى اخلاقى، مقبولِ عقل و فطرت و وجدان است و اعمال اخلاق‏ستیز، وجدان‏سوز نیز هست. از همین رو، مرتکبان آن، احساس عذاب وجدان و ناسازگارى درونى مى‏کنند. نفس سرکش، آدمى را به خطا مى‏خواند؛ در مقابل، عقل و وجدان او را به مراقبت فرا مى‏خواند، ولى چون همواره نفس غالب است، پس از ارتکاب خطا عقل او را سرزنش مى‏کند و همین امر، سبب غم و اندوه مى‏شود. از همین رو، بسیارى از مردم پس از ارتکاب خطا، به نوعى احساس منفى و عذاب نفس دچار مى‏شوند. این احساس در مورد خطاهاى بزرگ آشکارتر است. براى مثال، کسانى که به عمد یا سهو بى‏گناهى را کشته‏اند؛ چنان در عذاب وجدان غوطه‏ورند که اغلب خود را به پلیس معرفى مى‏کنند؛ مگر تبه‏کاران حرفه‏اى که چنان سنگ‏دل شده‏اند که با کشتن دیگران چندان احساس عذاب نفسى ندارند، ولى همین احساس عذاب نفس پس از قتل، پیش از آن چنان نیست که فرد را از جنایت بازدارد. کسى که به دلیل خشم به همسر یا فرزند خود ستم مى‏کند یا به بى‏پناه و مظلومى ستم مى‏ورزد، سرانجام نداى ندامت سر مى‏دهد و به عذاب وجدان دچار مى‏شود. به طور کلى، کاربست ناشایست و نفس‏پرستانه امکاناتى مانند خرد، دانش و ثروت، آدمى را گرفتار مى‏سازد و سرانجام او را به اضطراب، پشیمانى شدید و عذاب نفس دچار مى‏کند.

    خردستیزى و وجدان‏گریزى

    پایمالى ارزش‏هاى اخلاقى، عقل‏ستیزى و وجدان‏گریزى و در نتیجه، دچار شدن به اضطراب و عذاب نفس، به دلیل نبود دانش و خرد براى حرکت‏آفرینى و پیروى از وجدان اخلاقى است. انسان داراى دو جنبه شناختى و گرایشى است و لزوما آنچه را مى‏شناسد و مى‏فهمد، جامه عمل نمى‏پوشاند. چه بسیارند کسانى که به زیان سیگار آگاهند، ولى از مصرف آن دست نمى‏کشند. در پایمالى خرد و وجدان، گاه بیشترین زیان متوجه خود فرد است؛ مانند استعمال دخانیات و گاه متوجه دیگران. کم نیستند کسانى که از توانایى‏هاى خویش به زیان دیگران بهره مى‏گیرند. توانایى‏هاى انسان مانند علم و ثروت و... قابل انواع بهره‏ورى‏هاست. هرچه انسان بدنى تواناتر و سالم‏تر و امکانات فزون‏ترى داشته باشد، توان کاربست صواب و ناصواب در او افزایش مى‏یابد و صرف برخوردارى از ابزار، تضمین کننده کاربست نیکوى آن نیست، بلکه هرچه ابزارها فزون‏تر باشد، قدرت فرد براى تخریب، کاربرد غیر اخلاقى و در نتیجه، سلب آسایش و تشویش و اضطراب خود و دیگران افزایش مى‏یابد. ریشه مشکلات آدمى در این نهفته است که فوران امیال حیوانى به سادگى به سرکوبى عقل و وجدان مى‏انجامد و اراده عمل به احکام عقل عملى را تضعیف مى‏کند. چه بسا وجدان چنان سقوط کند که پدر، دستش را به خون فرزند بى‏گناه خویش بیالاید؛ چنان‏که مرد 38 ساله‏اى براى دریافت مبلغ بیمه عمرِ دختر ناشنواى نه ساله‏اش، او را جلو چرخ‏هاى یک کامیون در حال حرکت پرتاب کرد.65

    برخى از دانشمندان برجسته غربى نیز به این حقیقت اعتراف دارند؛ چنانچه ژولیان هکسلى در کتاب علم و سنتز مى‏نویسد:

    دانش در این روزگار، انبوهى از شناخت‏ها را به ما ارزانى داشته است، ولى به ما نگفته که چگونه از آن استفاده کنیم. در واقع، علم نقش جادوگر را ایفا کرده است و نبوع خطرناکى را که تکنولوژى نام دارد، همچون دیوانه‏اى که از زنجیر رها شده باشد، به جان انسان‏ها انداخته است.66

    همه با وجدان خویش ارزش‏هاى اخلاقى مانند صدق، امانت‏دارى، رعایت حقوق دیگران، احترام به سال‏خوردگان، والدین، و کمک به محرومان و مستمندان و فرزندان را مى‏یابند، ولى عواملى مى‏تواند به این وجدان آسیب رساند و آن را بیمار سازد. براى مثال، دزدى اموال دیگران، امرى خلاف وجدان است، ولى چه بسا به تدریج این احساس در انسان تبه‏کار یا نیازمند و... ضعیف شود و به دزدى دست بزند. همه از ماشینى و پولى شدن روابط آدمى و ضعف عواطف انسانى نالان‏اند و جویاى راهى براى رفع این کاستى هستند، ولى جامعه و انسان مادى‏گرا و داراى ضعف ایمان، ناخودآگاه به این سوى کشیده مى‏شود. عمل به مقتضاى وجدان براى همه پذیرفتنى است، ولى چه بسا آدمى به دلیل خواهش‏هاى نفسانى از وجدان خود پیروى نکند.

    وجدان‏گریزى و خردستیزى به توده مردم اختصاص ندارد، بلکه صاحبان خرد نیز به سادگى آسیب‏پذیرند. به گفته دبیر کل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات، یافته‏هاى یک پژوهش علمى در سازمان نظام پزشکى کشور نشان داد پزشکان دو برابر مردم عادى سیگار مى‏کشند. بیش از چهار درصد پزشکان زن و 3/28 درصد از پزشکان مرد ایرانى، سیگارى هستند.67 اهل دانش به دلیل برخوردارى از توان ویژه، بیش از دیگران در معرض خطرند و به سادگى در منجلاب غرور و نفس‏پرستى غرق مى‏شوند. حتى چه بسا با استفاده ابزارى از توان خویش آن را براى هدف‏هاى شومى به کار گیرند و گاه دیگران را به انحراف کشانند. بدین ترتیب، دانش و خرد قدرت کافى براى حرکت‏آفرینى ندارد و پیروى از وجدان اخلاقى و کسب سلامت روان به محرک قوى‏ترى نیازمند است.

    دین و وجدان‏گرایى

    دین در این عرصه، امدادرسانى شایسته و دستگیرى بى‏منت است؛ زیرا فطرت خفته را بیدار و عقل را بر نفس حاکم مى‏کند. همین امر، سبب پیروى از وجدان اخلاقى، کاهش خطاکارى و در نتیجه، کاهش عذاب وجدان و ناسازگارى درونى و سرانجام رسیدن به آرامش روانى است. هر کس به میزان سلامت نفسى که دارد، با انجام دادن خطا دچار عذاب وجدان یا سرزنش نفس مى‏شود. به میزانى که انسان خطا مى‏کند، سلامت نفس او نیز از میان مى‏رود و احساس عذاب وجدان پس از انجام خطا در او کاهش مى‏یابد. دین به انسان کمک مى‏کند که سلامت نفس حفظ شود و نفس لوامه تضعیف نگردد. براى مثال، رعایت حقوق دیگران حتى دیگر جانداران امرى است که هر وجدانى آن را مى‏پسندد، ولى انسان مؤمن در عمل به آن دقت بیشترى دارد. از همین رو، مؤمن قلب بسیار رئوف و مهربانى دارد؛ مگر در مواردى که خداوند امر به قتال و مبارزه با تبه‏کاران کرده باشد. امام على علیه‏السلام حاضر نیست به ازاى دریافت تمام ثروت و امکانات جهان، دانه‏اى را از دهان موریانه‏اى به ستم بیرون کشد.68 پیرو راستین وى، امام خمینى، نیز حتى از کشتن پشه تا حد امکان احتراز مى‏کند و مى‏کوشد که با عباى خود آنها را از اتاق بیرون کند. آیت‏اللّه‏ حسن‏زاده از اینکه مرغى تنها به خاطر او قربانى شود، رنجیده خاطر مى‏شود. بیشتر عالمان و عارفان مسلمان بسیار مهربان و رئوف و به شدت رعایت کننده حق‏الناس بوده‏اند. اینها همه، به دلیل تأثیر تکوینى عمل به آموزه‏هاى اسلام در احیاى وجدان است. بدین ترتیب، دین احیاگر وجدان و تضمین کننده عمل به مقتضاى آن است. ایمان سبب مى‏شود تا عوامل درونى حرکت به سوى هدف‏هاى اخلاقى در فرد فراهم شود و رفتارهاى فرد متناسب با احکام عقل عملى باشد. از این رو، انسان هرچه از ایمان راستین بیشتر برخوردار باشد، در عمل به اصول اخلاقى پیشگام‏تر است و از امکانات مادى استفاده ناروا نمى‏کند. در نتیجه، کمتر دچار پشیمانى مى‏شود.

    قرآن کتابى است که با احیاى فطرت خفته، به تأمل واداشتن آدمى و آتش زدن به خرمن درونى، آدمى را تربیت مى‏کند و نیازهاى یاد شده را به نیکى برآورده مى‏سازد. عمل به آموزه‏هاى این مکتب، هم از خاموشى شعله‏هاى فطرت در میان تندبادهاى پرخار و خاشاک امور مادى مى‏کاهد و هم با تقویت شعله‏هاى کم‏سوى، به روشنایى آن مى‏افزاید و بستر آرامش روان و وجدان را فراهم مى‏آورد. با فراغ دین، فروغ فطرت به ضعف مى‏گراید و اگر هم به کلى خاموش نشود، توان نقش‏آفرینى در میدان عمل را از دست مى‏دهد. از این رو، دین ابزارى کارآمد و بى‏بدیل براى رسیدن به سلامت روان است.

    به راستى آموزه‏هاى اصلى دین، فطرى هستند و نزول وحى براى جهت‏دهى آدمى در این سمت و سوى است؛ چنانچه امیر بیان و تقوا علیه‏السلام در سرآغاز نهج البلاغه به این نکته اشاره دارد:

    ذات وارسته خداوندى از فرزندان آدم پیامبرانى را برگزید... تا میثاق فطرت توحیدى را از آنان مطالبه کنند و نعمت‏هاى از یاد رفته خداوندى را یادشان‏آورند و با تبلیغ حقایق توحیدى احتجاج کنند و عقل‏هاى مدفون را برانگیزانند و آیه‏هاى دقیق و سنجیده‏اى را در خداشناسى برایشان به نمایش گذارند.69

    امام علیه‏السلام در اینجا وظیفه انبیا و آموزگاران دین را بیدارسازى فطرت خفته آدمیان مى‏داند و دین‏دارى را با نهاد آدمى سازگار معرفى مى‏کند. بدین ترتیب، دین‏مدارى نهاد آدمى را مى‏شکافد، گهرهاى اعماق اقیانوس درون استخراج مى‏کند، زنگارهاى آن را مى‏زداید، نفس را در آفاق و انفس سیر مى‏دهد؛ نَفسى نفیس و مقامى رفیع به او عطا مى‏کند و بهاى انسان گران‏بها بر همگان عیان مى‏سازد.

    ساز و کار تقویت وجدان در دین

    یکى از بهترین شیوه‏هاى تقویت وجدان، حفظ آن از آسیب است. هرچه انسان بیشتر مرتکب خطا شود، قواعد اخلاقى و حقوق دیگران را بیشتر پایمال کند و دنیاگرایى پیشه سازد و وجدانش سست‏تر مى‏شود. اسلام با آموزه‏هاى خویش از ضعف و پایمالى وجدان مى‏کاهد و زمینه‏هاى احیا، رشد و تقویت آن را فراهم مى‏سازد. احیاى فطرت خفته، غفلت‏زدایى و تقویت وجدان به شیوه‏هاى گوناگون در دین حاصل مى‏شود. شنیدن سخن از منبعى مقدس مانند خدا، تأثیر ویژه‏اى براى جوشش درون و تقویت اراده عمل دارد. انسان از خدا که والاترین موجود است و اولیاى الهى که برترین‏هایند، حرف‏شنوى بیشترى دارد. پیروى از الگوهاى معصوم که در بوستان ایمان پرورش یافته‏اند و از قلب و وجدانى پاک برخوردارند، آدمى را از وجدان‏ستیزى بازمى‏دارد. همچنین دین با توجه دادن به ثواب و عقاب مترتب بر رفتارهاى اخلاقى نیز، فرد را به عمل وامى‏دارد. تلاوت نیکوى قرآن کریم زنگارهاى درونى را مى‏زداید، آدمى را به تأمل وامى‏دارد، خرمن دل را آتش مى‏زند و نور معرفت ربوبى را در او شعله‏ور مى‏سازد. قرآن به شیوه‏هاى گوناگونى به بیدارسازى فطرت خفته مى‏پردازد و گاه از حکمت، گاه از موعظه و زمانى از هر دو سود مى‏جوید.70 حکمت، سخن گفتن به زبان عقل و موعظه به زبان دل و فطرت است. موعظه یادآورى دانسته‏ها و بیدار کننده دل و حکمت افزودن به دانسته‏ها است. قرآن گاه با ذکر نعمت‏هاى الهى به این هدف نزدیک مى‏شود.71 گاه با بیان تمثیل‏هاى زیبا و دل‏نشین، به بیدارى فطرت همت مى‏گمارد.72 گاه از شیوه‏هاى پرسشى به این سوى گام مى‏نهد. در این شیوه نیز از سبک‏هاى نو، پرسش‏هاى آغازین،73 فرجامین،74 سراسر پرسشى75 و امثال آن بهره مى‏گیرد.

    مهار و هدایت گرایش و کنش

    آشفتگى و بى‏مهارى گرایش‏هاى درونى، آدمى را در نگرانى‏ها غرقه مى‏سازد و آسایش را از او مى‏ستاند و سلامت روان را به خطر مى‏افکند. از آنجا که دین توان هدایت امیال بى‏مهار را دارد، در حفظ و تثبیت سلامت روان و جلوگیرى از آسیب‏هاى روانى مددرسانى نیکوست.


    1. عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره.

    21. Stability of personality.

    32. Arthur S. Reber, Dictionary of Psychology, p. 723.

    4. امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: «حق فرزند بر پدر آن است که نامش را نیکو گذارد و او را به خوبى تربیت کند و قرآن را به وى آموزد». نهج البلاغه، حکمت 399 در روایت دیگرى بر ضرورت قرار دادن فرزند در جایگاه شایسته تربیت تأکید شده است. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص371)

    5. احزاب: 21.

    6. ممتحنه: 4.

    7. مریم: 41.

    8. مریم: 51.

    9. مریم: 56.

    10. ابراهیم: 11.

    11. کهف: 110.

    12. توبه: 128.

    13. صافات: 102ـ111.

    14. بقره: 251.

    15. براى اطلاعات بیشتر در زمینه شیوه‏هاى پیشنهادى اسلام در تربیت فرزند ر.ک: تربیت اسلامى، کتاب اول تا هفتم.

    163. Self-actualization.

    174. Reber, Dictionary of Psychology, p. 677.

    18. مزلو، انگیزش و شخصیت، ص 211ـ249.

    19. مؤنون: 15.

    20. انبیاء: 23.

    21. اعراف: 6.

    22. یس: 60.

    23. یس: 61.

    24. یس: 62.

    25. «فاحذروا عباد اللّه‏! عدو اللّه‏، ان یعدیکم بدائم، و ان یستفزکم بندائه». بحار، ج 60، ص314

    26. ر.ک: فصل ضعف تعلقات دنیوى.

    27. مطهرى، جاذبه و دافعه على علیه‏السلام، انتشارات صدرا، ص 48ـ49.

    28. «ان اللّه‏ جمیل و یحب الجمال؛ به راستى خدا زیبا و دوستدار زیبایى است». کافى، ج6، ص 438

    29. عن الصادق علیه‏السلام: «إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ یَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِیلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّیَامَ وَ وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ خداوند 5 چیز را واجب کرده است و او چیزى را فرض نمى‏شمارد، جز آنکه نیکو و زیبا است: نماز. زکات، حج، روزه و ولایت ما اهل‏بیت». مستدرک‏الوسائل، ج1، ص 74

    30. فجر: 27 ـ 30.

    31. شعارى‏نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، ص298. وى با استفاده از پنجاه تعریف آلپورت چنین تعریفى ارائه داده است.

    32. على‏اکبر سیاسى، روان‏شناسى شخصیت، ص23.

    33. ساز و کار دین را براى رسیدن به این هدف، در ادامه پى مى‏گیریم.

    345. Arthur S. Reber, Dictionary of Psychology, p. 43.

    35. حوزه و دانشگاه، ش41، ص9.

    36. اسراء: 85.

    37. دیوان امام على علیه‏السلام، ص 178.

    38. ارنست کاسیرر، فلسفه و فرهنگ، ص 45ـ46.

    39. براى اطلاعات بیشتر ر.ک: محمود رجبى، انسان‏شناسى، فصل 1؛ ارتگا اى گاست، خوسه، انسان و بحران، ترجمه: احمد تدین، تهران، انتشارات علمى فرهنگى.

    40. «اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ». زمر: 62

    41. «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ». زمر:62؛ «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ». (انعام:164)

    42. «وَ یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ». ابراهیم:27

    43. «إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». هود:56؛ «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً». (کهف:49)

    44. «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ». صافات: 159

    45. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ». آل عمران: 26

    46. «اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ». بقره: 255

    47. «وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ». هود:123

    48. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا». مریم: 64؛ «و لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى». (طه:52)

    49. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ». فرقان:58

    50. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ». بقره:186

    51. «إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحِیمُ». بقره:160

    52. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ». فجر:14

    53. «وَ أَنَّ اللّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ». یوسف:52

    54. سبأ: 46.

    55. بقره: 73.

    56. انفال: 22.

    57. به دلیل فراوانى آیات درباره کاربست فکر، عقل، علم و رفع شک از بیان آنها چشم پوشیدیم.

    58. ر.ک: بخش اعتماد به نفس.

    59. بحارالانوار، ج 72، ص238.

    60. ر.ک: غرر الحکم، ص 253، باب حسن الظن و حسن السیره و کافى، ج2، ص71.

    61. یونس: 36.

    62. اسراء :36.

    63. حجرات: 12.

    64. محمود رجبى، انسان‏شناسى، ص142.

    65. اطلاعات بین‏المللى 9/9/75، ص 4.

    66. ژان فوراستیه، بحران دانشگاه، ترجمه: على‏اکبر کسمایى، ص 69.

    67. بولتن خبرى جامعه مدرسین، ش 57، صفحه 36.

    در همین زمینه، محمدرضا مسجدى، در پانزدهمین کنگره جامعه پزشکان متخصص داخلى ایران گفت: متأسفانه پزشکان کشور که باید در جلوگیرى و کاهش مصرف دخانیات گام‏هاى اساسى بردارند، زیان‏هاى واقعى سیگار را باور ندارند.

    68. امالى الصدوق، ص 622.

    69. «واصطفى اللّه‏ سبحانه من ولده انبیاء... لیتسادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته ویحتجوا الیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول ویروهم آیات المقدره من سقف فوقهم‏مرفوع...». نهج‏البلاغه، خطبه اول

    70. ر.ک: نحل: 125

    71. «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛ «به درستى که در خلقت آسمان‏ها و زمین و اختلاف شب و روز و کشتى‏ها که در دریا به سود مردم در جریانند و در آنچه که خدا از آسمان نازل مى‏کند؛ یعنى آن آبى که با آن زمین را پس از مردنش زنده مى‏سازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشر مى‏کند و گرداندن بادها و ابرهایى که میان آسمان و زمین مسخرند، آیات و دلیل‏هایى است براى مردمى که تعقل کنند». بقره: 164

    72. براى مثال، حضرت ابراهیم علیه‏السلام نخست مردم را متوجه نور ضعیف ستاره، سپس نور قوى‏تر (ماه) و بعد نور خورشید و سرانجام نور الهى کرد که زوال‏ناپذیر است. مشابه همین امر در نوع برخورد ابراهیم علیه‏السلامبا بت‏ها آمده است. (انبیاء:62-67)

    73. براى نمونه ر.ک: یونس: 34؛ رعد: 16؛ مریم: 42 ـ 45.

    74. براى نمونه ر.ک: فاطر: 3؛ مائده: 91؛ حجرات: 12.

    75. براى نمونه ر.ک: نمل:59-64.

     

    References: 
    • * قرآن.
    • * نهج البلاغه.
    • 1.حر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بى‏تا.
    • 2.دیوان امام على علیه‏السلام، قم، انتشارات پیام اسلام، چاپ دوم، بى‏تا.
    • 3.رجبى، محمود، انسان‏شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، روزنامه همشهرى.
    • 4. شعارى‏نژاد، على‏اکبر، فرهنگ علوم رفتارى، تهران، امیرکبیر، 1364.
    • 5.کاسیرر، ارنست، فلسفه و فرهنگ، ترجمه: بزرگ نادرزاده، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1360.
    • 6.الکلینى الرازى، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، بى‏تا.
    • 7.مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، لبنان، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق.
    • 8.مزلو، آبراهام، انگیزش و شخصیت، ترجمه: احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372.
    • 9. مطهرى، جمشید، "به سوى سلامت روان"، معرفت، ش 46.
    • 10. Sells, S. B., (Ed.) The Definition and Measurement of Mental Health, US, Public Health Service, 1968.
    • 11. Vicki Coppock and John Hopton, Critical Perspectives on Mental Health, Routledge, London and New York, 2000.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل.(1387) دین و بهداشت روان(2). فصلنامه روان‌شناسی و دین، 1(2)، 7-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابوالفضل ساجدی."دین و بهداشت روان(2)". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 1، 2، 1387، 7-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل.(1387) 'دین و بهداشت روان(2)'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 1(2), pp. 7-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل. دین و بهداشت روان(2). روان‌شناسی و دین، 1, 1387؛ 1(2): 7-34