دین و بهداشت روان(2)
Article data in English (انگلیسی)
ثبات شخصیت
به گفته ونتیز و آلپورت، از جمله نشانگان سلامت روان، ثبات شخصیت2 است و معناىآن نبود دگرگونىهاى هیجانى افراطى است. افراد فاقد این صفت، دمدمىمزاج و بسیار احساساتى هستند؛3 همان گونه که تزلزل شخصیت، آینه تمامنماى نابهنجارى روان وضعف توان است. یکى از ریشههاى این مشکل، نبود الگوى ثابت، کامل، مطمئن و محبوب است. در چنین شرایطى، فرد هر روز از کسى الگو مىگیرد و پیرو الگوهاى متفاوت، دچار تزلزل شخصیت مىشود. آدمى بهویژه نوجوان و جوان، زندگى خویش را با کاوش از الگوهاى برتر مىآغازد. اگر آنها را در آبهاى زلال نیابد، در منجلابهاى آلوده مىکاود و تا رفع این نیاز، هرگز نمىآساید و ناخودآگاه از الگوها تأثیر مىپذیرد. حتى جوانان در دوره استقلالطلبىشان نیز، در واقع در مقام استقلال از خانواده و گزینش آزاد الگو هستند؛ نه اینکه کاملاً از الگوگیرى دورى گزینند. اگر در چنین دورانى، فرد در الگوگیرى دچار بحران شود، شخصیت ناپایدارى در او شکل مىگیرد. از همین رو، یکى از عوامل ناپایدارى شخصیت بهویژه در کودکى و نوجوانى، تنشها و تعارضهاى عملى و نظرى خانوادگى است. اگر والدین داراى شخصیت و مزاج رنگارنگ و افرادى احساساتى و بىمنطق باشند که از عوامل مختلف تأثیر مىپذیرند و روان باثباتى ندارند، چه بسا فرزندان نیز بدین سو گرایند؛ زیرا نخستین الگوى همانندسازى آنان والدین هستند. پیشگیرى از این بحران، در گرو اصلاح رفتار والدین و ارائه الگوهاى مطلوب است.
اسلام، مددرسانى نیکو براى جلوگیرى از چنین بحرانى است. از یک سو همگان، از جمله والدین را به پرهیز از تشتتگرایى نظرى و رفتارى و پیروى از الگوهاى برتر الهى فرامىخواند که فراهم کننده فضاى گرم و صمیمى است و از سوى دیگر، تربیت نیکوى فرزند، بسترسازى مناسب براى این امر و قرار دادن وى در شرایط شایسته تربیت را حق فرزندان بر والدین و وظیفه آنان مىشمارد.4 بىتردید یکى از ضرورىترین راهکارهاى تحقق تربیت، بسترسازى براى همانندسازى فرزندان با الگوهاى سالم و برتر انسانى است. پاىبندى به آموزههاى دینى با جهتدهى گرایشها در دوران کودکى و جوانى و عرضه الگوى کامل، مطمئن و محبوب، شخصیت پایدارى در فرد مىنهد و به شیوههاى گوناگون راه را بر اثرپذیرى از الگوهاى سست مىبندد. وحدت شخصیت، بستر مناسبى براى شکوفایى فراهم مىآورد و آدمى را براى آشنایى با مراحل عالىتر هوشیارى توانا مىسازد.
قرآن با توجه به الگوگیرى در زندگى مىفرماید:
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً؛5 براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیکویى بود. براى آنها که امید به رحمت خدا و روز قیامت دارند و خدا را زیاد یاد مىکنند.
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ؛6 شما الگوى خوبى در ابراهیم و پیروان او دارید.
قرآن پیامبر خود را به یادآورى الگوها فرامىخواند:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛7 در این کتاب، ابراهیم را یاد کن که وى بسیار راستگو و پیامآور الهى بود.
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا؛8 در این کتاب، موسى را یاد کن که وى مخلص و فرستادهاى پیامآور بود.
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛9 در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامآورى راستکردار بود.
بدین جهت، دین با ارائه الگوهاى انسانى برتر، کام تشنگان را با زمزم گواراى خویش سیراب مىسازد و با هدایت فرد در این مسیر، از پراکندگى شخصیت باز مىدارد.
یکى از ویژگىهاى روش الگویى اسلام در رساندن بشر به ثبات شخصیت، نفى برداشت فراانسانى از الگوهاى دینى است. قرآن چنین رویکردى را مردود مىشمارد و بر بشرى بودن پیامبر و رفتارهاى او تأکید مىورزد:
قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ؛10 پیامبران بدانها مىگفتند ما کسى جز بشرى مانند شما نیستیم، ولى خداوند بر بندگانى که بخواهد منت مىنهد (و مورد لطف ویژه قرار مىدهد).
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ؛11 بگو من بشرى مانند شما هستم که به من وحى مىشود.
لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؛12 بىگمان رسولى از میان خودتان به سوى شما آمد.
حکمت این سخن حکیمانه، توجه دادن آدمیان به انسانهایى است که بهرغم بشر بودن، توان عروج یافتهاند و توانایىهاى نهفته خویش را به ظهور رساندهاند. مطالعه زندگى چنین اسوههایى به زمینیان مىفهماند که مقصد آسمانى براى همگان، دستیافتنى است.
قرآن حتى براى نوجوانان نیز اسوه معرفى مىکند و معرفت و ایمان اسماعیل علیهالسلام را مىستاید و داستان آن را براى آدمیان نقل مىکند.13 در داستان طالوت و جالوت که رهبران حق و باطل بودند و حامیان حق، بسیار اندک بود، قرآن از شهامت نوجوانى به نام داوود علیهالسلام یاد مىکند؛ زیرا از میان مردم برخاست و با تکیه بر قدرت ایمان با سردمدار کفر عصر مبارزه کرد.
وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ؛14 داوود جالوت را بکشت و خدایش پادشاهى و فرزانگى بداد و آنچه مىخواست به او بیاموخت.15
خودشکوفایى
یکى از مؤلفههاى بهداشت روانى رشد و خودشکوفایى16 است. به گفته آبراهام مزلو،این ویژگى سطح نهایى رشد روانى است و زمانى مىآید که تمام نیازهاى دانى و عالى برآورده شده و همه استعدادهاى شخصیتى به فعلیت رسیده باشد.17 این مؤلفه چنانجایگاهى دارد که روانشناسان انسانگرا، مانند کارل راجرز و مزلو که دو روانشناس امریکایى و معروفترین چهره این رویکرد هستند، بهداشت روانى را به خودشکوفایى تعریف مىکنند و سالمترین انسان را کسى مىدانند که به این مرحله دست یابد.18 بىگمان اسلام آدمى را در رسیدن به این مقصد در هر دو بعد نظرى و عملى یارى مىکند. در مقام نظر، خود حقیقى را به او مىشناساند و راهکارهاى شکوفایى آن را به وى مىنمایاند. در مقام عمل نیز او را براى نیل به مقصود دستگیرى مىکند. عمل به آموزههاى فردى، آن وضعیت روانى آدمى را مستعد شکوفایى مىسازد. اهداف اجتماعى آن نیز که تحقق جامعه نمونه و خدامحور است، بستر اجتماعى و خانوادگى مناسبى براى رسیدن به این مقصود فراهم مىسازد. مؤلفههاى فراوانى که در این نوشتار براى بهداشت و سلامت روان ارائه شد، به ویژه اعتماد به نفس، تقویت اراده و وجدان، مهار نفس، تقویت توان عشقورزى، ارائه عشق برتر، هماهنگسازى بینش، گرایش و کنش، آرامشبخشى به روان، هر کدام به گونهاى بستر خودشکوفایى را فراهم مىسازند. اسلام براى تحقق هر یک ساز و کارهاى ویژهاى ارائه مىدهد که پیشتر بیان شد. افزون بر این، اسلام با توجه به عناصر زیر نیز در پیدایش این مهم اهتمامى تام دارد:
1. تقویت روحیه تعهدپذیرى آدمى و جلوگیرى از آزادى افسارگسیخته: خودشکوفایى در پرتو تعهدپذیرى دست مىدهد و آزادى بىمهار مانع اساسى در این مسیر است. تعهد، انسانساز و رهایى از آن انسانسوز است. مسئولیتپذیرى خودجوش و درونى هم به عملى شدن خودشکوفایى مدد مىرساند و هم خود یکى از شاخصههاى بهداشت روان شمرده مىشود. آدمى توانایىهاى شگفتآورى دارد. فعلیت یافتن آنها در گرو تعهدپذیرى است. براى مثال، نوجوان استعداد شکوفایى علمى دارد، ولى اگر رها شود غریزههاى وى او را به افراط در تفریح، بازى و وقت گذرانى مىکشاند. قرار دادن وى در یک برنامهریزى آموزشى مناسب و تقویت روحیه تعهدپذیرى در حسن اجراى برنامه، مىتواند توان دانشاندوزى و نوآورى علمى او را به ظهور رساند. اسلام نیز با قرار دادن آدمى در یک نظام فکرى و عملى، او را از یلگى رها و به خودشکوفایى، وفادار مىسازد. نخستین گام در این راستا، عبثزدایى از زندگى و نفى اندیشه مالکیت رها بر امکانات درون و برون است. قرآن، حیات را هدفمند و وجود را یکسره نعمتهایى مىشمارد که انسان در قبال آنها پاسخگو است:
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛19 آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و بازگشت شما به سوى ما نیست!
تلاوت نیکوى آیات آسمانى، احساس تعهد درونى را در فرد تقویت مىکند و به او مىآموزد که تنها موجودى که مؤاخذه نمىشود و مدیون کسى نیست خداست. آنچه او در حق بندگان مىکند لطف است و دیگران یکسره وامدار اویند. او تنها وجود کامل و مطلق است و هر کس ادعاى بىمسئولیتى کند، مدعى ربوبیت شده است.
لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛20 خدا از آنچه مىکند بازخواست نمىشود، ولى آنان بازخواست خواهند شد.
این صحیفه الهى همه را، اعم از امام و امت، رسول و غیر او، مسئول مىشمارد:
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ؛21 بىگمان از کسانى که پیامبران را به سوى آنها فرستادیم بازخواست مىکنیم و از پیامبران (نیز) سؤل مىکنیم.
قرآن آدمى را یادآور تعهد خویش مىسازد:
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛22 آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم! که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟
وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛23 و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم همین است؟
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ؛24 او افراد زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟
آیات 60 و 61 سوره یس بر تعهد تکوینى آدمى در برابر خداوند تأکید دارد. آیه 62 نیز نقش گمراه کننده شیطان را درباره کسانى که به این تعهد توجه نکردهاند، آشکار مىسازد. امیر مؤمنان على علیهالسلام با توجه به این حقیقت، خطاب به مردم مىفرماید:
اى بندگان خدا! از این دشمن خدا برحذر باشید، مبادا شما را به بیمارى خویش (کبر و غرور) مبتلا سازد و با نداى خود شما را به حرکت درآورد.25
آن امام همام، براى مسئولیتپذیرى و ایجاد تعهد در افراد، نوعى هماهنگى میان عالم تشریع و تکوین ایجاد کرده است و با اشاره به تعهد تکوینى، مسئولیت ما را در مقابله با شیطان و کنترل نفس اماره برجسته ساخته است.
آموزههایى چون نماز، ادعیه و تلاوت قرآن، هر یک به گونهاى، تعهد آدمى را به وى یادآور مىشوند. براى مثال، توجه مناسب در نماز، بذر تعهد آغازین مؤمن را در دل وى شکوفا مىسازد. نمازگزار بارها یادآور نعمتهاى الهى مىشود (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) و بر تعهد خویش و لزوم پاسخگویى در محضر ربوبى پاى مىفشرد (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ). او چنان سراپا به برترین بهرهورى از نعمتهاى الهى براى کمال خویش و تقرب نفس ناسوتى به عرش لاهوتى مصمم است که از سر خضوع از پروردگارش براى رسیدن به این مقصود یارى مىجوید: (إِیّاکَ نَسْتَعِینُ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ). آن گاه ذهن و ضمیر خود را از سوءفهم در مقصدشناسى باز مىدارد: (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ).
2. ضعف دلبستگىهاى مادى: دنیاگرایى و توجه افراطى به امور مادى، آدمى را از توجه به بُعد غیر هوشیار نفس دور مىسازد و همین امر، سبب نقص در شکوفایى و عملى نشدن بهداشت روانى در او مىگردد. افزون بر آنکه اگر انسان تمام نیروى خود به پاى غریزههاى حیوانى قربانى کرد، زمان و توان براى خودشکوفایى وى باقى نمىماند. دین براى رفع این مانع، گامهاى بلندى پیش مىنهد و ساز و کار کارسازى دارد.26
3. ایجاد انگیزه قوى: خودشکوفایى و فعلیتبخشى به توانایىهاى وجودى، نیرویى مىطلبد که سبب حرکت آدمى به سوى مقصد شود. چه پرشمارند آنان که از نبوغ ذاتى برخوردارند و براى رشد علمى توانایى دارند، ولى صد افسوس که آن را به کار نگرفتهاند و چه بسا مسیر علم را برنگزیدهاند؛ زیرا فاقد انگیزه کافى بودهاند. خودشکوفایى در دیگر جنبهها نیز اگر با نیروى حرکتبخش کافى همراه نباشد، ممکن است به فعلیت نرسد. دین، توان تولید قدرتى پرتوان دارد. محبت الهى نیروى محرکه نیرومندى است که مىتواند مولد نیروى لازم براى خودشکوفایى باشد. اگر عشق الهى در فرد شکفته شود، توانایىهاى وجودى او آشکار مىشود؛ زیرا بخشى از توانایىهاى آدمى تنها در سایه عشق آزاد مىشود. براى مثال، دختر جوانى که صبح به سختى از خواب برمىخیزد، پس از اینکه صاحب فرزند شد، در دل شب با کوچکترین صداى نوزاد از جا برمىخیزد و به او شیر مىدهد یا غذا تهیه مىکند و او را سیر مىسازد. پسر جوان بىحالى که همیشه منتظر مىماند تا همه چیز براى او آماده شود، پس از تشکیل زندگى و فرزنددار شدن، با نیروى زیادى مىکوشد تا امکانات لازم را براى خانوادهاش فراهم سازد. از این رو، عشق قواى خفته را بیدار و نیروهاى بسته و مهار شده را در آدمى رها مىسازد:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
چه بسا شاعران و فیلسوفان و هنرمندانى که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند.27
4. جهتدهى به انگیزهها: دین با ارائه عشق و زیبایىهاى برتر، نیاز نفس به زیبایىطلبى را که یکى از مؤلفههاى خودشکوفایى است به زیبایى برآورده مىسازد. مؤمن عارف، خدا را زیباترین مىیابد و اطاعت مىکند28 و چون صفات نیکو زیبندهاند، خود را بدانها مىآراید. او زیبایى نیکمنشى، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه و زشتى خصلتهاى ناروا را درک مىکند.29 انسان مسلمان زیبایى شکر و حمد خدا و توجه به نعمتهاى الهى و زیبایى برجستگان این وادى را مىستاید. او زیبایى پیوند قلبى با خدا و پیوند آن با زیباسازى زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى را مىیابد. فرد مسلمان با رجوع به تاریخ اسلام نمونههاى بارز ایثار، جوانمردى، آزادمنشى، بلندطبعى، بىعلاقگى به دنیا، گزینش راه خدا در دوراهىهاى سخت، خدمت به مردم، تحمل سختىها در راه خدا و اخلاص در عبادت را در ائمه علیهمالسلام و پارسایان زیبا مىبیند و مقابل این خصلتها را زشت مىشمارد. اسلام زیبایىهاى ملکوتى، معنوى و اخلاقى را بالاترین نوع زیبایىها مىشمارد و فرد را به این سمت مىکشاند و این امر به سلامت روان و خودشکوفایى او کمک مىکند.
5. تحقق هدفهاى تربیت دینى: با عملى شدن تعلیم و تربیت دینى، هدفهاى خودشکوفایى محقق مىشود و چون دین در هدایت آدمى در زمینه عملى کردن هدفهاى تعلیم و تربیت دینى، ساز و کارهاى ویژهاى دارد، مىتواند در رساندن به خودشکوفایى گامهاى بلندى بردارد. تربیت دینى اگر به نیکویى باشد، توانایىهاى آدمى چنان شکوفا مىشود که برترین مصداق آن که تقرب به خدا است حاصل مىشود؛ به گونهاى که مؤمن در پایان عمر با نفسى کمالیافته راهى کوى دوست مىشود و نداى بدرقه معشوق را مىشنود که:
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِى؛30 اى نفس مطمئن، خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد و به صف بندگان من درآى و به بهشت من وارد شو.
6. خودشناسى: خودشکوفایى نیازمند ابزارهاى دیگرى چون خودشناسى، بردبارى در مسیر و استمرار عمل است که هر یک در سایه دین به نیکى حاصل مىشود. تأکید اسلام بر معرفت نفس و شیوههاى طرح شده در کتاب و سنت براى رسیدن به این مقصد، صعود بر نردبان خودشکوفایى است؛ زیرا این هدف بدون خودشناسى ممکن نیست. بردبارى تا رسیدن به مقصد در سایه ایمان دینى که ابزارى کارساز براى شکیباسازى است، فراهم مىشود. دین در سایه عشق الهى، براى استمرار عمل نیز پشتوانه مناسبى ارائه مىدهد؛ زیرا از لوازم عشق پاک، استمرار عمل در مسیر هدفهاى متعالى است. اگر این نیرو در فرد جاىگیر شود و قوت یابد، در سختترین شرایط نیز زائل نمىشود؛ همان گونه که با آتش جهنم نیز رنگ نمىبازد. در دعاى کمیل مىخوانیم:
یا الهى و سیدى و مولاى و ربى؛ صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛ اى خدا و سید و مولاى و پروردگارم؛ بر عذاب تو شکیبایم، اما چگونه بر دورىات صبر کنم.
هماهنگى میان بینش، گرایش و کنش
اگر اندیشهها، امیال و رفتار آدمى در جهت تعالى، منطقى، هماهنگ، پویا، پیشرونده و پىگیر باشد، بهداشت روانى دست مىدهد و فرد شخصیتى متعادل مىیابد. هر یک از اضلاع این مثلث، در رسیدن به بهداشت روانى نقش مؤثرى دارند. منطقى بودن بینش از آن رو است که از انحرافهاى احتمالى در مسیر شکلگیرى شخصیت متعالى پرهیز شود. هر نگرش و اندیشهاى پذیرفتنى نیست، بلکه اگر حق باشد، خواستنى است. بر همین اساس، بیمار روانى مبتلا به سوء ظن نکوهش مىشود؛ گرچه بینش و گرایشش تا حدودى سازگارند و کنش وى نیز در همین راستا است، ولى مشکل وى واقعستیزى بینش اوست. براى مثال، کسى که به همسر خود با بدبینى شدید مىنگرد، از نظر عاطفى نیز از او نفرت مىیابد و رفتار منفىاش با او نیز از همین روحیه ناشى مىشود. دلیل تعالى انسان آن است که حرکت انسان، چرخشى و درجا نباشد و در زندان مادیت اسیر نشود، بلکه قابلیتهاى برتر آدمى را شکوفا سازد.
براى هدایت هماهنگ و رو به رشد مثلث یاد شده باید در بعد نظرى توجه جامعى به انسان و قابلیتهاى او داشته باشیم و در بعد عملى، ساز و کارهاى مناسبى براى رسیدن به کمالات آدمى و برآوردن نیازهاى اصیل وى ارائه دهیم. استمرار حرکت در این مسیر، در گرو وجود راهکارهاى نگهدارى فرد در طریق و بازگرداندن وى به آن در صورت خطاى موقت یا خروج از آن است.
نابسامانى درونى هر یک از اضلاع این مثلث، سلامت روانى را از آدمى مىستاند. بینش سرگردان، گرایشهاى آشفته و ناسازگار و کنشهاى نامتعادل، هر یک در سلب آسایش روان دخیلاند. ناهمسویى آنها با یکدیگر نیز، به شدتِ تنشهاى روانى مىافزاید و فرد را به ناسازگارىهاى درونى مىکشاند. استمرار این روند به افسردگى و بروز رفتارها و عادتها و نیز شخصیت نابهنجار مىانجامد. ساماندهى درونى هر یک از این اضلاع و همسوسازى آنها با دو ضلع دیگر، اگر به نیکى انجام پذیرد، در پى آن عادتهاى نیکو و شخصیت بهنجار شکل مىگیرد. در این مثلث، هر حلقه با دو حلقه دیگر تأثیر متقابل دارد.
شخصیت متکامل و به نسبت ثابت ویژگىها و رفتارهاى بدنى، عقلى و اجتماعى فرد است که او را از دیگران مشخص مىسازد و موجب سازگارى او با محیط، به ویژه محیط اجتماعى مىشود.31 مىتوان شخصیت را برآیند مجموع صفات روانى و رفتارى فرد تعریف کرد که او را از دیگران ممتاز مىسازد؛ چنانچه میلى نیز شخصیت را «مجموع فعالیتهاى روانى دانسته است که فردى معین را از دیگران ممتاز مىسازد».32
اسلام با هدایت هر سه و زمینههاى لازم براى حفظ در مسیر و بازگشت خطاکار، بستر بهداشت روانى را فراهم مىسازد. کتاب و سنت از یک سو بینش جامعى از انسان و قابلیتهاى کمالى وى ارائه مىدهد و از دیگر سو، براى هدایت گرایشها، رفتارها، عادتها و شخصیت فرد ساز و کارهاى ویژهاى دارد.33
آرامش روان و رفع اضطراب
یکى از مؤلفههاى بهداشت روان، توان ایستادگى در برابر فشار روانى و برخوردارى از آرامش روان است. اضطراب مانعى اساسى براى تجلى توانشهاى آدمى و رسیدن به خودشکوفایى است. اضطراب، احساسى ناخوشایند است که با مجموعهاى از علایم جسمى همچون تپش قلب، عرقریزى، تنگى نفس و... همراه است. اضطراب مستلزم نوعى احساس ناامنى است که فرد منبع آن را آشکارا درک نمى کند.34 اسلام براى رفعاضطراب، بالا بردن ایستادگى در مقابل آن و به دست دادن آرامشى که به بهداشت روانى مىانجامد، راهکارهایى دارد که برخى از آنها را مىتوان چنین برشمرد:
هدایت بینش
ارتقاى معرفت و جلوگیرى از آشفتگى بینش
در ادامه به نقش دین در هدایت بینش مىپردازیم.
1. بهداشت روانى در انسان مقولهاى است که با معرفت و بینش پیوند خورده است. برخلاف دیگر حیوانها که جنبه فکرى و فرهنگى در آنان ضعیف است. یکى از شواهد این امر، نقش معنادارى زندگى و حیات، در بهداشت روان آدمى است. معنادارى در سایه فکرى خردمدار از غایت زندگى و مرگ حاصل مىشود. شاهد دیگر آنکه برخى بیمارىهاى روانى با خطاى شناختى همراه هستند و بدین جهت، شناختدرمانى جایگاه کلیدى در حل بحرانهاى روانى دارد. دیدگاههاى شناختى سلامت و بیمارى روانى را در گرو نوع تفسیر ما از کل جهان یا از محیط پیرامون ما مىدانند. هرچه فهم آدمى از محیط پیرامونى به واقعیت نزدیکتر باشد، نوع واکنش وى در برابر رخدادها و نوع روابط وى با دیگران منطقىتر و به سلامت روان نزدیکتر مىشود. از طرفى، فاصله گرفتن از نگرش واقعى، او را در معرض انواع آسیبها قرار مىدهد.35
2. انسان برترین موجودات و روح او نیز بسیار پیچیدهتر از جسم اوست و شناخت درست آن دانش برترى مىخواهد. آنجا که قرآن از روح آدمى سخن به میان مىآورد، آن را عطیهاى الهى مىشمرد و انسان را به کاستى دانشش هشدار مىدهد:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً؛36 از تو درباره روح مىپرسند بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش به شما داده نشده است.
امیر مؤمنان علیهالسلام نیز در بیان انسانشناسانه خویش مىفرماید:
اتحسب انک جرم صغیر
و فیک انطوى العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذى
باحرفه یظهر المضمر
آیا گمان مىکنى که تو جرم کوچکى بیش نیستى، در حالى که جهان عظیمى در تو نهفته است.
تو کتاب آشکارى هستى که با حروف خود پرده از ضمیر خویش برمىدارد.37
هرچه موجودى پیچیدهتر باشد، شناخت جنبههاى وجودى او سختتر است. از این رو، فهم زوایاى شناختى و عاطفى انسان به سادگى از عهده آدمیان برنمىآید و کشف مصالح مربوط به بهداشت روان او، امرى دشواریاب است.
3. ضعف بینش به دو شکل بستر بیمارىهاى روانى را فراهم مىکند:
الف) توجه یکسویه به انسان و جهان؛
ب) جدایى تدریجى از واقعیتها و سیطره گمانهاى دروغین بر فرد؛ چنانچه نمونه آن را در فرد مبتلا به سوء ظن شدید مىتوان دید.
هر دو مورد، نوعى جدایى از واقعیتها و غفلت از آنهاست. آنکه به خود و جهان نگاهى یکسویه دارد و جز امور مادى را نمىنگرد، بخش مهمى از واقعیت هستى را نادیده گرفته است. به همین صورت، انسان بدبینى که در روابط اجتماعى از گمانهها پیروى مىکند، به واقعیت پشت پا زده است. غفلت از برخى جنبههاى وجودى آدمى همیشه او را با گرفتارىهایى روبهرو مىسازد. او نسخه سلامت روان را از مکتبهاى بشرى جسته و هماره جویاى درمان بوده است. برخوردهاى آمیخته با جهل بسیط و مرکب مکتبها و متفکران مختلف درباره انسان و چگونگى رسیدن به سلامت روانى آن مىتواند خطرهاى بسیارى در پى داشته باشد؛ چنانچه کم نبودهاند نظریههایى که آدمى را مورد آزمون خویش قرار دادهاند و روان او به مخاطره افکندهاند.
4. هرچه نگاه جامعترى به آدمى افکنیم و قوانین شایستهترى براى حیات فردى و اجتماعى او ارائه دهیم و مصالح وجودى او بهتر درک کنیم، گام بیشترى به سوى سلامت روانى او برداشتهایم. اگر انسان از آنچه که صحت و کمال جسم و روان او را به خطر مىافکند بپرهیزد و از ابزارهاى کمالبخش بهرهورى بهینه داشته باشد، کمتر دچار اضطراب مىشود.
با توجه به آنچه گذشت راهکارهاى دین براى رسیدن به هدایت بینش را مىتوان چنین برشمرد:
رفع کاستى شناختى
یکى از سازوکارهاى دین براى رساندن به سلامت روان، ارتقاى دانش و رفع کاستىهاى شناختى انسان است. عقل و تجربه با وجود فایده بسیار، کاستىها و محدودیتهایى نیز دارد که به ناچار آدمى را به بهرهورى از وحى مىکشاند. ابزارهاى شناختى انسان براى رسیدن به سلامت روان، به عقل و تجربه محدود است و این دو کافى نیستند. گاه به نتیجه نمىرسند و گاه نیز دیر به نتیجه مىرسند؛ وقتى که فرصت گذشته باشد. در مواردى آدمى مىتواند با آزمون و خطا به راهکارهایى براى سلامت روان راه یابد، ولى با هزینه گزافى که چه بسا نوشدارو بعد مرگ سهراب باشد. از طرفى روان آدمى از وراثت و محیط (خانواده، مدرسه، اجتماع، نظام حکومتى و . . .) اثر مىپذیرد و اگر هر یک آنها آسیبپذیر باشند، دیر یا زود، به روان فرد نیز آسیب مىرسانند. دین درست این کاستى را مىزداید و انسان را در سلامت روان مدد مىرساند و او را از ابتلا به نابهنجارىهاى روانى در امان مىدارد. یکى از دلایل این امر، جامعنگرى بینش اسلامى در انسانشناسى است. اسلام با نگاهى همهجانبه به جسم و جان و تعالى روان، به زمین و آسمان نظر دارد و برترى او را در عروج نفسانى مىجوید. افزون بر آنکه با جامعنگرى به گذرهاى تأثیرگذار وراثت و محیط، همه امور آدمى را با هدف فرجامین هدایت فرد همسو مىسازد. سلامت روان انسانِ چند سویه، در گرو نگاه چند رویه به اوست و توجه یکجانبه به این موجود، موجودیت او را به خطر مىاندازد. نگرش دینى ما را از نبود انسجام درونى رویکردهاى غیر دینى در عرصه انسانشناسى و کشف شیوههاى سلامت او مصون مىدارد. براى مثال، در پاسخ به این پرسش که آدمى تا چه اندازه براى رسیدن به سلامت و خودشکوفایى خویش آزادى دارد و مىتواند از اختیار خویش بهره گیرد، پاسخهاى متفاوتى دادهاند. چگونه تصویر جامعهشناس سیاسى و اقتصاددانى مانند کارل مارکس؛ جامعهشناسى مانند دورکیم، رفتارگرایانى چون اسکینر و وجودگرایانى مانند ژان پل سارتر قابل جمعاند؟ رفتارگرایان اختیار را رد مىکنند؛ مارکس آزادى و اختیار را محکوم جبر تاریخى و روابط تولید مىداند؛ دورکیم بر جبر اجتماعى تأکید مىورزد؛ زیستشناسان عناصر زیستى را سرنوشتساز مىدانند؛ سارتر آزادى بىقید و شرط آدمى را مطرح مىکند که بر اساس آن وى مىتواند از اقتضائات زیستى خویش فراتر رود و قوانین تغییرناپذیر طبیعت را پاىمال کند.38 آنچه در این میان نجاتبخش انسانها از حیرت مکتبهاى ناسازگار است، نگرش جامع قرآن به جنبههاى آفاقى و انفسى آدمى، اجتناب از نگرش ظاهرگرایانه و رفتارى، توجه اعتدالى به جایگاه اختیار در انسان بدون افتادن در جبر و تفویض کلامى، تاریخى و اجتماعى است.39
خداباورى
قرآن با تقویت باور فرد به خداى واحد، قادر و مهربان، گامى مهم فراسوى سلامت روان برمىدارد. باور به خدا و پیوند با او، یکى از نیازهاى روانى را به نیکى برآورده مىکند. قرآن با ذکر اوصاف خداى متعال، او را شایسته پرستش معرفى مىکند؛ زیرا او خدایى است که نهتنها خالق هستى،40 بلکه اداره کننده41 آن نیز هست. وى از قدرت مطلق برخوردار و فعال بىرقیب است.42 در عین حال، چنین قدرتى به دلیل بىنیازى مطلق موجب خودکامگى، ستمگرى، هوسبازى و انحراف وى از حق نیست.43 او عارى از هر کاستى44 و سرچشمه تمام نیکىها و زیبایىهاست.45 خواب،46 غفلت،47 فراموشى، خطا48 و مرگ49 در او راهى ندارد و بر تمام اعمال بندگان آگاه است. خدا به همه بندگانش نزدیک است. هر کس مىتواند با او به طور مستقیم ارتباط برقرار کند و حاجاتش را بطلبد.50 خدایى که براى بندگانِ پشیمان، توبهپذیر و مهربان است،51 ولى ستمکاران را در کمین خود گرفتار مىسازد52 و با خیانتپیشگان درمىآویزد.53
خردپرورى
قرآن از پیروان خود مىخواهد که پیش از گام نهادن به دایره ایمان، اصول دین را با تکیه بر خرد بپذیرند. افزون بر آن، همواره خوانندگان خود را به کاربست فکر، عقل، علم، رفع شک و... در فهم آموزههایش تشویق مىکند و بلکه مؤمن را اهل خردورزى، تحلیل و استنتاج منطقى مىداند:
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا؛54 بگو من به شما تنها یک اندرز مىدهم که دو تا ـ دو تا و به تنهایى براى خدا به پا خیزید و سپس بیندیشید.
خداوند دلیل ارائه نشانههاى خویش را بر بندگان بسترسازى براى رشد عقلانى آنان معرفى مىکند و مىفرماید:
وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛55 و آیات خود را به شما مىنمایاند، باشد که بیندیشید.
در منطق اسلام تأکید بر ضرورت کاربست عقل تا آنجا ادامه مىیابد که تعطیلى خرد را مستلزم خروج از دایره انسانیت و بلکه پستتر شدن از بدترین حیوانات مىشمارد:
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛56 بىگمان بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانىاند که نمىاندیشند.
این صحیفه الهى برخورد منطقى با مخالفان، بیان منطقى و استدلالى و آموزش حکمت احکام را شعار خود قرار مىدهد تا آنجا که مخالفان را به ارائه برهان فرا مىخواند.57
تغییر تدریجى جهانبینى الهى
از دیگر شیوههاى تأثیرگذارى اسلام در بهداشت روان و درمان بیماران روانى، تغییر تدریجى جهانبینى فرد، ارتقاى آن و حفظ و تثبیت آن در زندگى مادى است. یکى از هدفهاى کلیدى قرآن، تغییر گام به گام جهانبینى، آدمى است. منظور از جهانبینى، نوع نگرش به هستى، خدا و انسان است. انسان از آغاز بلوغ در پى گزینش نوعى جهانبینى براى خویش است که از سویى نوعى نظام فکرى به او مىدهد و او را از حیرت فکرى دوران بلوغ رهایى مىبخشد و از سوى دیگر، مقاصد خرد و کلان فرد، راهکارهاى رسیدن به آنها و شیوه رفتار فرد را سامان مىدهد. نوع نگرش انسان به جهان، نقشى شگرف در ساماندهى گرایش و کنش او دارد. از همین رو، در درمان بیمارىهاى روانى یکى از گامها تلاش کافى براى شناخت جهانبینى فعلى وى و اقدام براى تصحیح آن است. البته تغییر یا شکلگیرى جهانبینى به تدریج حاصل مىشود. انسان به سادگى از واقعیتهاى متعالى جدا مىشود و بسیارى از آنها را فراموش مىکند و نادیده مىگیرد. همین امر بستر نابهنجارىهاى روانى را در او فراهم مىکند.
قرآن به تغییر تدریجى جهانبینى فرد همت مىگمارد. این امر در گرو بسترسازى براى فراخواندن وى به اندیشههاى آفاقى و انفسى، درک ظاهرى و باطنى و پذیرش عقلى و قلبى آنهاست. قرآن به روشهاى گوناگون، خواننده را به این سوى هدایت مىکند. آنکه با تدبر به آیات آن بنگرد، به تدریج به تغییر نوع نگرش خود به هستى پى مىبرد. درک عقلى و قلبى توحید ذاتى و افعالى خدا، نقش خدا در جهان، رابطه خدا با هستى و برعکس، فضاى شناختى ویژهاى به فرد مىدهد که او را از بسیارى نگرانىها نجات مىدهد. فهم فراگیر قدرت و عظمت الهى و درک وابستگى هستى به هستىبخش، مىتواند آدمى را از ثروتپرستى و دلبستگى به دنیا برهاند. درک حضور همهجانبه خدا و ناتوانى آدمى از پنهانکارى در محضر او، به زندگى رنگى دیگر مىبخشد. این کتاب آسمانى، افزون بر اعطاى جهانبینى به خواننده خردپیشه، او را در بقاى آن یارى مىرساند و از نابسامانى شناختى باز مىدارد. سفارشهاى بسیار اسلام از جمله استمرار بر قرائت با تأمل قرآن در هر روز، نمازهاى روزانه، برخى مناجاتها مانند کمیل و عرفه، انسان را به این مقصد نزدیک مىسازد. مضمونهاى قرآن و ادعیه، شناخت واقعى از جهان و خدا به ما مىدهد و نقش شناختدرمانى را ایفا مىکند. بدین وسیله، کلاس معرفت آدمى ارتقا مىیابد، معیار غم و شادى او اصلاح مىشود و نگاه مادى به عالم را نگرش کودکانه و نگاه الهى به آن را نگرش بزرگسالانه تلقى مىکند. در نتیجه، همانگونه که از دست دادن عروسک یا به دست آوردن آن کودک را شاد و غمگین مىکند، ولى انسان بزرگسال به آن مىخندد، اسلام هم سطح معرفتى به فرد مىدهد که به تدریج به مادىگرایى بخندد و بود و نبود آنها چندان در غم و شادى او تأثیرگذار نباشد.
خوشبینسازى
بدبینى، توهمها و خیالهاى پوچ در مورد خود، دیگران، نزدیکان یا جهان، هر یک به گونهاى بذر نگرانى در دل مىکارد و میوههاى تلخى به بار مىآورد. بدبینى، نوعى بینش و نگرشى است که بر آدمى حاکم مىشود. بدبینى به خود، بستر یأس و افسردگى در درون و به دیگران، بستر قهر و دلمردگى در برون است. کسى که به فردى بدبین است، از نگاه و همنشینى با او احساس زجر مىکند؛ هم خود رنجور است و هم دیگرى به رنج مىکشاند. اسلام به شیوههاى گوناگون، بینش انسان به خود و دیگران را تعادلى مىبخشد و از توهم دور مىدارد.58 آموزههاى دین، توجه انسان از کاستىهاى مادى را کاهش مىدهد و او را به نعمتها متوجه مىسازد. از سویى با دستور به حسن ظن به دیگران که وظیفه هر مؤمن است، از کجنگرى به دیگران باز مىدارد و عذاب رنجآور را مىزداید و شادى و آرامش دلنشین به جاى آن مىنشاند.
در نگرش به عالم، برخى زشتبین و برخى زیبابین هستند. برخى عیببین و عیبجو و برخى خوشبین و خوشخویند. دین گزینه دوم را مىپسندد و تشویق مى کند. هنگامى که حضرت عیسى علیهالسلام و همراهانش از کنار لاشه سگ مرده بدبویى عبور مىکردند، همراهان وى با ناراحتى از بوى ناخوشایند آن اظهار تنفر کردند، ولى حضرت در برابر آنان فرمود: "عجب دندانهاى سفیدى دارد.59" کنایه از اینکه در رویارویى با امور چندبعدى جهان، از بدبینى و زشتنگرى بپرهیزید و زیبایى آنها را بنگرید. خوشبینى پىآمدهاى شیرینى در زندگى فردى و اجتماعى به بار مىآورد که به سلامت روان کمک مىکند. براى مثال، این ویژگى در روابط خانوادگى و فرزندان بسیارى از مشکلات را از میان مىبرد. بىتردید منظور از خوشبینى، سادهلوحى و فریب خوردن نیست. مؤمن در عین کیاست و فرار از فریب درون و برون، نیکبین و نیکخوست. او به پیروى از دین، در روابط اجتماعى خود در حفظ این شیوه مىکوشد؛ جز درباره دشمنى که در پى ضربه به اوست.60
مؤمن به پیام قرآن، نیک گوش مىسپارد که تکیه بر ظن و گمان هرگز او را به واقعیت نمىرساند:
إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛61 گمان به هیچ وجه آدمى را از حقیقت بىنیاز نمىگرداند.
از همینرو، او بر گمان خود تکیه نمىکند و تا اطمینان نیابد درمورد دیگران به داورى نمىنشیند:
لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛62 و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال نکن.
قرآن به پیروان خود هشدار مىدهد که با خود مبارزه کنید و بر اساس بدبینى خود با دیگران رفتار نکنید، بلکه بدانید که بیشتر گمانهاى شما خطاست:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛63اى کسانى که ایمان آوردهاید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پارهاى از گمانها گناه است.
فطرت و احیاى آن
حرکت در شاهراه فطرت و جلوگیرى از راهبندان در این مسیر، آدمى را به باغ بهداشت روان مىرساند. فطرت معانى بسیارى را برمىتابد. در اینجا منظور، امور سرشتى ویژه انسان، اعم از ادراکات و احساسات اوست که در برابر غریزه و طبیعت قرار دارد که مورد اول، از امور سرشتى حیوانات و دومى امور سرشتى جمادات و گیاهان است.64
اضطرابزایى در مقابل اخلاق و وجدان
اگر انسان برابر فطرت گام بردارد و نیازهاى آن را به نیکى برآورد، به آرامش روان دست مىیابد. هرچه او بیشتر در برابر فطرت بایستد، از مسیر آن دورتر شود و آن را لگدمال سازد، بیشتر دچار عذاب درونى مىشود. عذاب وجدان امرى است که همه کمابیش تجربه کردهاند و فرد هنگامى دچار آن مىشود که با آن مقابله کند. نیاز فطرى در برابر نیاز غریزى، به بخشى از خواستههاى درونى که اقتضاى انسانیت است، اطلاق مىشود. حقیقتجویى، ارتباط با خدا، پرستش وى، فضیلتطلبى و رعایت اصول اخلاقى در زندگى فردى و اجتماعى امورى است که در فطرت آدمى ریشه دارد و توجه صحیح به آنها آرامش روان را به ارمغان مىآورد. غالب ارزشها و رفتارهاى اخلاقى، مقبولِ عقل و فطرت و وجدان است و اعمال اخلاقستیز، وجدانسوز نیز هست. از همین رو، مرتکبان آن، احساس عذاب وجدان و ناسازگارى درونى مىکنند. نفس سرکش، آدمى را به خطا مىخواند؛ در مقابل، عقل و وجدان او را به مراقبت فرا مىخواند، ولى چون همواره نفس غالب است، پس از ارتکاب خطا عقل او را سرزنش مىکند و همین امر، سبب غم و اندوه مىشود. از همین رو، بسیارى از مردم پس از ارتکاب خطا، به نوعى احساس منفى و عذاب نفس دچار مىشوند. این احساس در مورد خطاهاى بزرگ آشکارتر است. براى مثال، کسانى که به عمد یا سهو بىگناهى را کشتهاند؛ چنان در عذاب وجدان غوطهورند که اغلب خود را به پلیس معرفى مىکنند؛ مگر تبهکاران حرفهاى که چنان سنگدل شدهاند که با کشتن دیگران چندان احساس عذاب نفسى ندارند، ولى همین احساس عذاب نفس پس از قتل، پیش از آن چنان نیست که فرد را از جنایت بازدارد. کسى که به دلیل خشم به همسر یا فرزند خود ستم مىکند یا به بىپناه و مظلومى ستم مىورزد، سرانجام نداى ندامت سر مىدهد و به عذاب وجدان دچار مىشود. به طور کلى، کاربست ناشایست و نفسپرستانه امکاناتى مانند خرد، دانش و ثروت، آدمى را گرفتار مىسازد و سرانجام او را به اضطراب، پشیمانى شدید و عذاب نفس دچار مىکند.
خردستیزى و وجدانگریزى
پایمالى ارزشهاى اخلاقى، عقلستیزى و وجدانگریزى و در نتیجه، دچار شدن به اضطراب و عذاب نفس، به دلیل نبود دانش و خرد براى حرکتآفرینى و پیروى از وجدان اخلاقى است. انسان داراى دو جنبه شناختى و گرایشى است و لزوما آنچه را مىشناسد و مىفهمد، جامه عمل نمىپوشاند. چه بسیارند کسانى که به زیان سیگار آگاهند، ولى از مصرف آن دست نمىکشند. در پایمالى خرد و وجدان، گاه بیشترین زیان متوجه خود فرد است؛ مانند استعمال دخانیات و گاه متوجه دیگران. کم نیستند کسانى که از توانایىهاى خویش به زیان دیگران بهره مىگیرند. توانایىهاى انسان مانند علم و ثروت و... قابل انواع بهرهورىهاست. هرچه انسان بدنى تواناتر و سالمتر و امکانات فزونترى داشته باشد، توان کاربست صواب و ناصواب در او افزایش مىیابد و صرف برخوردارى از ابزار، تضمین کننده کاربست نیکوى آن نیست، بلکه هرچه ابزارها فزونتر باشد، قدرت فرد براى تخریب، کاربرد غیر اخلاقى و در نتیجه، سلب آسایش و تشویش و اضطراب خود و دیگران افزایش مىیابد. ریشه مشکلات آدمى در این نهفته است که فوران امیال حیوانى به سادگى به سرکوبى عقل و وجدان مىانجامد و اراده عمل به احکام عقل عملى را تضعیف مىکند. چه بسا وجدان چنان سقوط کند که پدر، دستش را به خون فرزند بىگناه خویش بیالاید؛ چنانکه مرد 38 سالهاى براى دریافت مبلغ بیمه عمرِ دختر ناشنواى نه سالهاش، او را جلو چرخهاى یک کامیون در حال حرکت پرتاب کرد.65
برخى از دانشمندان برجسته غربى نیز به این حقیقت اعتراف دارند؛ چنانچه ژولیان هکسلى در کتاب علم و سنتز مىنویسد:
دانش در این روزگار، انبوهى از شناختها را به ما ارزانى داشته است، ولى به ما نگفته که چگونه از آن استفاده کنیم. در واقع، علم نقش جادوگر را ایفا کرده است و نبوع خطرناکى را که تکنولوژى نام دارد، همچون دیوانهاى که از زنجیر رها شده باشد، به جان انسانها انداخته است.66
همه با وجدان خویش ارزشهاى اخلاقى مانند صدق، امانتدارى، رعایت حقوق دیگران، احترام به سالخوردگان، والدین، و کمک به محرومان و مستمندان و فرزندان را مىیابند، ولى عواملى مىتواند به این وجدان آسیب رساند و آن را بیمار سازد. براى مثال، دزدى اموال دیگران، امرى خلاف وجدان است، ولى چه بسا به تدریج این احساس در انسان تبهکار یا نیازمند و... ضعیف شود و به دزدى دست بزند. همه از ماشینى و پولى شدن روابط آدمى و ضعف عواطف انسانى نالاناند و جویاى راهى براى رفع این کاستى هستند، ولى جامعه و انسان مادىگرا و داراى ضعف ایمان، ناخودآگاه به این سوى کشیده مىشود. عمل به مقتضاى وجدان براى همه پذیرفتنى است، ولى چه بسا آدمى به دلیل خواهشهاى نفسانى از وجدان خود پیروى نکند.
وجدانگریزى و خردستیزى به توده مردم اختصاص ندارد، بلکه صاحبان خرد نیز به سادگى آسیبپذیرند. به گفته دبیر کل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات، یافتههاى یک پژوهش علمى در سازمان نظام پزشکى کشور نشان داد پزشکان دو برابر مردم عادى سیگار مىکشند. بیش از چهار درصد پزشکان زن و 3/28 درصد از پزشکان مرد ایرانى، سیگارى هستند.67 اهل دانش به دلیل برخوردارى از توان ویژه، بیش از دیگران در معرض خطرند و به سادگى در منجلاب غرور و نفسپرستى غرق مىشوند. حتى چه بسا با استفاده ابزارى از توان خویش آن را براى هدفهاى شومى به کار گیرند و گاه دیگران را به انحراف کشانند. بدین ترتیب، دانش و خرد قدرت کافى براى حرکتآفرینى ندارد و پیروى از وجدان اخلاقى و کسب سلامت روان به محرک قوىترى نیازمند است.
دین و وجدانگرایى
دین در این عرصه، امدادرسانى شایسته و دستگیرى بىمنت است؛ زیرا فطرت خفته را بیدار و عقل را بر نفس حاکم مىکند. همین امر، سبب پیروى از وجدان اخلاقى، کاهش خطاکارى و در نتیجه، کاهش عذاب وجدان و ناسازگارى درونى و سرانجام رسیدن به آرامش روانى است. هر کس به میزان سلامت نفسى که دارد، با انجام دادن خطا دچار عذاب وجدان یا سرزنش نفس مىشود. به میزانى که انسان خطا مىکند، سلامت نفس او نیز از میان مىرود و احساس عذاب وجدان پس از انجام خطا در او کاهش مىیابد. دین به انسان کمک مىکند که سلامت نفس حفظ شود و نفس لوامه تضعیف نگردد. براى مثال، رعایت حقوق دیگران حتى دیگر جانداران امرى است که هر وجدانى آن را مىپسندد، ولى انسان مؤمن در عمل به آن دقت بیشترى دارد. از همین رو، مؤمن قلب بسیار رئوف و مهربانى دارد؛ مگر در مواردى که خداوند امر به قتال و مبارزه با تبهکاران کرده باشد. امام على علیهالسلام حاضر نیست به ازاى دریافت تمام ثروت و امکانات جهان، دانهاى را از دهان موریانهاى به ستم بیرون کشد.68 پیرو راستین وى، امام خمینى، نیز حتى از کشتن پشه تا حد امکان احتراز مىکند و مىکوشد که با عباى خود آنها را از اتاق بیرون کند. آیتاللّه حسنزاده از اینکه مرغى تنها به خاطر او قربانى شود، رنجیده خاطر مىشود. بیشتر عالمان و عارفان مسلمان بسیار مهربان و رئوف و به شدت رعایت کننده حقالناس بودهاند. اینها همه، به دلیل تأثیر تکوینى عمل به آموزههاى اسلام در احیاى وجدان است. بدین ترتیب، دین احیاگر وجدان و تضمین کننده عمل به مقتضاى آن است. ایمان سبب مىشود تا عوامل درونى حرکت به سوى هدفهاى اخلاقى در فرد فراهم شود و رفتارهاى فرد متناسب با احکام عقل عملى باشد. از این رو، انسان هرچه از ایمان راستین بیشتر برخوردار باشد، در عمل به اصول اخلاقى پیشگامتر است و از امکانات مادى استفاده ناروا نمىکند. در نتیجه، کمتر دچار پشیمانى مىشود.
قرآن کتابى است که با احیاى فطرت خفته، به تأمل واداشتن آدمى و آتش زدن به خرمن درونى، آدمى را تربیت مىکند و نیازهاى یاد شده را به نیکى برآورده مىسازد. عمل به آموزههاى این مکتب، هم از خاموشى شعلههاى فطرت در میان تندبادهاى پرخار و خاشاک امور مادى مىکاهد و هم با تقویت شعلههاى کمسوى، به روشنایى آن مىافزاید و بستر آرامش روان و وجدان را فراهم مىآورد. با فراغ دین، فروغ فطرت به ضعف مىگراید و اگر هم به کلى خاموش نشود، توان نقشآفرینى در میدان عمل را از دست مىدهد. از این رو، دین ابزارى کارآمد و بىبدیل براى رسیدن به سلامت روان است.
به راستى آموزههاى اصلى دین، فطرى هستند و نزول وحى براى جهتدهى آدمى در این سمت و سوى است؛ چنانچه امیر بیان و تقوا علیهالسلام در سرآغاز نهج البلاغه به این نکته اشاره دارد:
ذات وارسته خداوندى از فرزندان آدم پیامبرانى را برگزید... تا میثاق فطرت توحیدى را از آنان مطالبه کنند و نعمتهاى از یاد رفته خداوندى را یادشانآورند و با تبلیغ حقایق توحیدى احتجاج کنند و عقلهاى مدفون را برانگیزانند و آیههاى دقیق و سنجیدهاى را در خداشناسى برایشان به نمایش گذارند.69
امام علیهالسلام در اینجا وظیفه انبیا و آموزگاران دین را بیدارسازى فطرت خفته آدمیان مىداند و دیندارى را با نهاد آدمى سازگار معرفى مىکند. بدین ترتیب، دینمدارى نهاد آدمى را مىشکافد، گهرهاى اعماق اقیانوس درون استخراج مىکند، زنگارهاى آن را مىزداید، نفس را در آفاق و انفس سیر مىدهد؛ نَفسى نفیس و مقامى رفیع به او عطا مىکند و بهاى انسان گرانبها بر همگان عیان مىسازد.
ساز و کار تقویت وجدان در دین
یکى از بهترین شیوههاى تقویت وجدان، حفظ آن از آسیب است. هرچه انسان بیشتر مرتکب خطا شود، قواعد اخلاقى و حقوق دیگران را بیشتر پایمال کند و دنیاگرایى پیشه سازد و وجدانش سستتر مىشود. اسلام با آموزههاى خویش از ضعف و پایمالى وجدان مىکاهد و زمینههاى احیا، رشد و تقویت آن را فراهم مىسازد. احیاى فطرت خفته، غفلتزدایى و تقویت وجدان به شیوههاى گوناگون در دین حاصل مىشود. شنیدن سخن از منبعى مقدس مانند خدا، تأثیر ویژهاى براى جوشش درون و تقویت اراده عمل دارد. انسان از خدا که والاترین موجود است و اولیاى الهى که برترینهایند، حرفشنوى بیشترى دارد. پیروى از الگوهاى معصوم که در بوستان ایمان پرورش یافتهاند و از قلب و وجدانى پاک برخوردارند، آدمى را از وجدانستیزى بازمىدارد. همچنین دین با توجه دادن به ثواب و عقاب مترتب بر رفتارهاى اخلاقى نیز، فرد را به عمل وامىدارد. تلاوت نیکوى قرآن کریم زنگارهاى درونى را مىزداید، آدمى را به تأمل وامىدارد، خرمن دل را آتش مىزند و نور معرفت ربوبى را در او شعلهور مىسازد. قرآن به شیوههاى گوناگونى به بیدارسازى فطرت خفته مىپردازد و گاه از حکمت، گاه از موعظه و زمانى از هر دو سود مىجوید.70 حکمت، سخن گفتن به زبان عقل و موعظه به زبان دل و فطرت است. موعظه یادآورى دانستهها و بیدار کننده دل و حکمت افزودن به دانستهها است. قرآن گاه با ذکر نعمتهاى الهى به این هدف نزدیک مىشود.71 گاه با بیان تمثیلهاى زیبا و دلنشین، به بیدارى فطرت همت مىگمارد.72 گاه از شیوههاى پرسشى به این سوى گام مىنهد. در این شیوه نیز از سبکهاى نو، پرسشهاى آغازین،73 فرجامین،74 سراسر پرسشى75 و امثال آن بهره مىگیرد.
مهار و هدایت گرایش و کنش
آشفتگى و بىمهارى گرایشهاى درونى، آدمى را در نگرانىها غرقه مىسازد و آسایش را از او مىستاند و سلامت روان را به خطر مىافکند. از آنجا که دین توان هدایت امیال بىمهار را دارد، در حفظ و تثبیت سلامت روان و جلوگیرى از آسیبهاى روانى مددرسانى نیکوست.
1. عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره.
21. Stability of personality.
32. Arthur S. Reber, Dictionary of Psychology, p. 723.
4. امام على علیهالسلام مىفرماید: «حق فرزند بر پدر آن است که نامش را نیکو گذارد و او را به خوبى تربیت کند و قرآن را به وى آموزد». نهج البلاغه، حکمت 399 در روایت دیگرى بر ضرورت قرار دادن فرزند در جایگاه شایسته تربیت تأکید شده است. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص371)
5. احزاب: 21.
6. ممتحنه: 4.
7. مریم: 41.
8. مریم: 51.
9. مریم: 56.
10. ابراهیم: 11.
11. کهف: 110.
12. توبه: 128.
13. صافات: 102ـ111.
14. بقره: 251.
15. براى اطلاعات بیشتر در زمینه شیوههاى پیشنهادى اسلام در تربیت فرزند ر.ک: تربیت اسلامى، کتاب اول تا هفتم.
163. Self-actualization.
174. Reber, Dictionary of Psychology, p. 677.
18. مزلو، انگیزش و شخصیت، ص 211ـ249.
19. مؤنون: 15.
20. انبیاء: 23.
21. اعراف: 6.
22. یس: 60.
23. یس: 61.
24. یس: 62.
25. «فاحذروا عباد اللّه! عدو اللّه، ان یعدیکم بدائم، و ان یستفزکم بندائه». بحار، ج 60، ص314
26. ر.ک: فصل ضعف تعلقات دنیوى.
27. مطهرى، جاذبه و دافعه على علیهالسلام، انتشارات صدرا، ص 48ـ49.
28. «ان اللّه جمیل و یحب الجمال؛ به راستى خدا زیبا و دوستدار زیبایى است». کافى، ج6، ص 438
29. عن الصادق علیهالسلام: «إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ یَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِیلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّیَامَ وَ وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ خداوند 5 چیز را واجب کرده است و او چیزى را فرض نمىشمارد، جز آنکه نیکو و زیبا است: نماز. زکات، حج، روزه و ولایت ما اهلبیت». مستدرکالوسائل، ج1، ص 74
30. فجر: 27 ـ 30.
31. شعارىنژاد، فرهنگ علوم رفتارى، ص298. وى با استفاده از پنجاه تعریف آلپورت چنین تعریفى ارائه داده است.
32. علىاکبر سیاسى، روانشناسى شخصیت، ص23.
33. ساز و کار دین را براى رسیدن به این هدف، در ادامه پى مىگیریم.
345. Arthur S. Reber, Dictionary of Psychology, p. 43.
35. حوزه و دانشگاه، ش41، ص9.
36. اسراء: 85.
37. دیوان امام على علیهالسلام، ص 178.
38. ارنست کاسیرر، فلسفه و فرهنگ، ص 45ـ46.
39. براى اطلاعات بیشتر ر.ک: محمود رجبى، انسانشناسى، فصل 1؛ ارتگا اى گاست، خوسه، انسان و بحران، ترجمه: احمد تدین، تهران، انتشارات علمى فرهنگى.
40. «اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ». زمر: 62
41. «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ». زمر:62؛ «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ». (انعام:164)
42. «وَ یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ». ابراهیم:27
43. «إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». هود:56؛ «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً». (کهف:49)
44. «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ». صافات: 159
45. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ». آل عمران: 26
46. «اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ». بقره: 255
47. «وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ». هود:123
48. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا». مریم: 64؛ «و لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى». (طه:52)
49. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ». فرقان:58
50. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ». بقره:186
51. «إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحِیمُ». بقره:160
52. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ». فجر:14
53. «وَ أَنَّ اللّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ». یوسف:52
54. سبأ: 46.
55. بقره: 73.
56. انفال: 22.
57. به دلیل فراوانى آیات درباره کاربست فکر، عقل، علم و رفع شک از بیان آنها چشم پوشیدیم.
58. ر.ک: بخش اعتماد به نفس.
59. بحارالانوار، ج 72، ص238.
60. ر.ک: غرر الحکم، ص 253، باب حسن الظن و حسن السیره و کافى، ج2، ص71.
61. یونس: 36.
62. اسراء :36.
63. حجرات: 12.
64. محمود رجبى، انسانشناسى، ص142.
65. اطلاعات بینالمللى 9/9/75، ص 4.
66. ژان فوراستیه، بحران دانشگاه، ترجمه: علىاکبر کسمایى، ص 69.
67. بولتن خبرى جامعه مدرسین، ش 57، صفحه 36.
در همین زمینه، محمدرضا مسجدى، در پانزدهمین کنگره جامعه پزشکان متخصص داخلى ایران گفت: متأسفانه پزشکان کشور که باید در جلوگیرى و کاهش مصرف دخانیات گامهاى اساسى بردارند، زیانهاى واقعى سیگار را باور ندارند.
68. امالى الصدوق، ص 622.
69. «واصطفى اللّه سبحانه من ولده انبیاء... لیتسادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته ویحتجوا الیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول ویروهم آیات المقدره من سقف فوقهممرفوع...». نهجالبلاغه، خطبه اول
70. ر.ک: نحل: 125
71. «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛ «به درستى که در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز و کشتىها که در دریا به سود مردم در جریانند و در آنچه که خدا از آسمان نازل مىکند؛ یعنى آن آبى که با آن زمین را پس از مردنش زنده مىسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشر مىکند و گرداندن بادها و ابرهایى که میان آسمان و زمین مسخرند، آیات و دلیلهایى است براى مردمى که تعقل کنند». بقره: 164
72. براى مثال، حضرت ابراهیم علیهالسلام نخست مردم را متوجه نور ضعیف ستاره، سپس نور قوىتر (ماه) و بعد نور خورشید و سرانجام نور الهى کرد که زوالناپذیر است. مشابه همین امر در نوع برخورد ابراهیم علیهالسلامبا بتها آمده است. (انبیاء:62-67)
73. براى نمونه ر.ک: یونس: 34؛ رعد: 16؛ مریم: 42 ـ 45.
74. براى نمونه ر.ک: فاطر: 3؛ مائده: 91؛ حجرات: 12.
75. براى نمونه ر.ک: نمل:59-64.
- * قرآن.
- * نهج البلاغه.
- 1.حر العاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بىتا.
- 2.دیوان امام على علیهالسلام، قم، انتشارات پیام اسلام، چاپ دوم، بىتا.
- 3.رجبى، محمود، انسانشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، روزنامه همشهرى.
- 4. شعارىنژاد، علىاکبر، فرهنگ علوم رفتارى، تهران، امیرکبیر، 1364.
- 5.کاسیرر، ارنست، فلسفه و فرهنگ، ترجمه: بزرگ نادرزاده، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1360.
- 6.الکلینى الرازى، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، بىتا.
- 7.مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، لبنان، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق.
- 8.مزلو، آبراهام، انگیزش و شخصیت، ترجمه: احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372.
- 9. مطهرى، جمشید، "به سوى سلامت روان"، معرفت، ش 46.
- 10. Sells, S. B., (Ed.) The Definition and Measurement of Mental Health, US, Public Health Service, 1968.
- 11. Vicki Coppock and John Hopton, Critical Perspectives on Mental Health, Routledge, London and New York, 2000.