چالش قهر و مهر در قرآن و روان شناسی/ محمد کاویانی/ سیده زهره موسوی
Article data in English (انگلیسی)
چالش قهر و مهر در قرآن و روانشناسى
محمد کاویانى[130] / سیده زهره موسوى[131]
چکیده
در این پژوهش، دو مفهوم از روانشناسى اجتماعى، یعنى رفتار حمایتى و پرخاشگرى را به اختصار معرفى کرده و سپس به ارزشیابى آنها از دیدگاه قرآن پرداختهایم. نتایج این پژوهشِ موضوع محور عبارت است از:
الف) اصل اولیه بر رفتار حمایتى است و پرخاشگرى به هنگام ضرورت، انجام مىشود؛
ب) رفتار حمایتى به سه شکل مالى، عاطفى و رفتارى صورت مىگیرد؛ ج) تنها هنگامى از رفتار حمایتى نهى مىشود که اولاً، سبب تقویت دشمنان و دشمنى آنها با اسلام بشود؛ ثانیا، به تقویت صفات منفى مانند تنبلى و احساس ذلت بینجامد؛
د) پرخاشگرى، نه قابل نفى مطلق و نه قابل دفاع مطلق است؛ ه) همواره در طول زندگى بشر، پرخاشگرى وجود داشته است؛ و) هدف از پرخاشگرى، باید معقول و در جهت اصلاح فرد و جامعه باشد؛
ز) نوع پرخاشگرى باید با هدف مورد نظر سازگار باشد؛
ح) قرآن، به شیوههاى گوناگون پرخاشگرى (عملى و کلامى) پرداخته است.
کلید واژه: روانشناسى اجتماعى، پرخاشگرى، رفتار حمایتى، قرآن کریم.
رفتارهاى حمایتى (حمایت اجتماعى)
1. تعریف رفتار حمایتى
رفتار حمایتى، رفتارى است که به قصد سود رساندن به دیگران انجام مىشود، ولى براى عامل، سود آشکارى دربرندارد. روانشناسان اجتماعى، عوامل ایجاد یا منع رفتار امدادگرانه را بررسى کرده و از آن، با عنوانهایى مانند رفتار حمایت اجتماعى،[132] امداد،[133]نوعدوستى،[134] یا رفتار خیرخواهانه[135] یاد کردهاند. بیشتر پژوهشها در این زمینه، بهموقعیتهاى اضطرارى مربوط است. (دونلسون و دیگران، 1994)
این پژوهشها در دهه 1960م. شروع شد. نقطه شروع، حادثه تأسفبارى بود که براى خانم کاترین کِنُووس[136] در خیابان رخ داد. او مورد حمله مردى کارد به دست قرارگرفت و زخمى شد. او پیوسته کمک مىخواست و فریاد مىکشید. با روشن شدن چراغهاى آپارتمانهاى اطراف، مهاجم اندکى عقبنشینى کرد، ولى دوباره برگشت. این کشمکش 45 دقیقه ادامه یافت و با اینکه بعدها معلوم شد 38 نفر نظارهگر این ماجرا بودهاند، ولى نهتنها هیچ کس به کمک آن زن نیامد، بلکه هیچ کس حتى زحمت زنگ زدن به پلیس را نیز به خود نداد و سرانجام، زن با ضربات کارد آن مرد کشته شد.
از این رو، این پرسش مطرح شد که چرا هیچ کس به کمک آن زن نیامد. آیا به خاطر بىعاطفگى یا بىتفاوتى نسبت به مشکلات دیگران بوده است یا به دلیل بیمارى اجتماع و نظام اجتماعى؟ دو پژوهشگر به نامهاى دارلى[137] و لاتانه[138] (1972م.)به این موضوع پرداختند.
2. مراحل بروز رفتار حمایتى
براى اینکه بیننده یک صحنه اضطرارى بتواند تصمیم بگیرد، باید مراحل زیر را طى کند (دونلسون و دیگران، 1994):
مرحله اول ـ توجه به موقعیت اضطرارى؛ در بسیارى از موارد، ما به دلیل توجه به امور شخصى، گویا اساسا چشم و گوش خود را بر روى امور مربوط به دیگران، هرچند در موقعیتهاى اضطرارى مىبندیم. لاتانه و دارلى (1972م) در این زمینه، آزمایشى انجام دادند. آنان تعدادى دانشجو را براى سخنرانى درباره نیکوکارى دعوت کردند. سپس آنها را به سه صورت از برنامه آگاه کردند؛ به برخى گفتند مقدارى وقت دارید. برخى دیگر گفتند: اگر هماکنون حرکت کنید، سروقت مىرسید. به گروه سوم نیز گفتند اندکى دیر شده است و کمى با تأخیر مىرسید. آنگاه در مسیر آنها یک موقعیت اضطرارى ساختگى را قرار دادند؛ کسى خود را به زمین انداخته بود و آه و ناله مىکرد. نتیجه این شد که از گروه اول 63 %، از گروه دوم 45% و از گروه سوم، تنها 15% به کمک آن فرد شتافتند. نمودار شماره (6) نتایج را به خوبى نشان مىدهد.
نمودار (1) ـ موقعیت اضطرارى و رفتار حمایتى، همبستگى منفى دارند.
مرحله دوم ـ اطمینان به اضطرارى بودن موقعیت؛ ما معمولاً دوست داریم رفتار دیگران را به آسانترین و محتملترین وجه برداشت کنیم. درباره کسى که به سرعت مىدود، مىگوییم شاید عجله دارد تا به اتوبوس برسد، یا ورزش مىکند، ولى احتمال تعقیب دزدى که کیف او را ربوده است، آخرین احتمالى است که به ذهن مىآید. شاید افراد به اطلاعاتى، بیشتر اهمیت مىدهند که بر اساس آن، لازم نباشد کارى انجام دهند.
مرحله سوم ـ احساس مسئولیت در مورد امدادگرى؛ در بسیارى از موارد، همانند آتشسوزى یا تصادف، مسئولیتها تقسیم کار شده است، ولى گاهى چنین نیست. در اینجا معمولاً کسى را مسئول مىدانیم که رهبرى کار را به عهده گرفته است. براى مثال، اگر در کلاس درس باشد، معلم و اگر در اتوبوس باشد، راننده و اگر در مهدکودک باشد، مربیان را مسئول مىدانیم.
مرحله چهارم ـ داشتن مهارت و توانایى کافى در انجام دادن امداد؛ بعضى موقعیتها، کارى ساده است و هر کس مىتواند به انجام رساند؛ مانند عبور دادن یک پیرمرد از خیابان و... ولى اگر کسى را در حال غرق شدن ببینیم، تنها زمانى اقدام مىکنیم که شنا بلد باشیم و توان نجات او را نیز داشته باشیم.
مرحله پنجم ـ تصمیمگیرى نهایى براى امداد؛ مراحل گذشته کافى نیست؛ زیرا چه بسا موانعى در کار باشد؛ براى مثال، فرد بترسد اگر شخص آسیبدیدهاى از تصادف را به بیمارستان برساند، خودش را مسئول تصادف بدانند. (دونلسون و دیگران، 1994)
3. تبیینهاى نظرى درباره خوددارى از رفتار حمایتى
الف) نظریه ماهیت شهرنشینى: چرا در ماجراى خانم کاترین کنوویس، هیچ کس کمک نکرد؟ برخى این بىتفاوتى را به زندگى شهرنشینى نسبت مىدهند و به پژوهشهایى نیز استناد مىکنند؛ براى مثال، میلگرام[139] (1970م.) معتقد است رفتار امدادگرى براىدیگران، در روستاها بیشتر از شهرهاست. آماتو[140](1983م.) نیز با 180 دانشجو از پنجکشور مختلف درباره تفاوت رفتار حمایتى در شهرهاى کوچک و بزرگ مصاحبه کرد و معلوم شد که همه آنان، احتمال رفتار حمایتى در شهرهاى کوچک را بیشتر از شهرهاى بزرگ مىدانند، ولى پژوهشهاى لاتانه و دارلى (1970م.) این مطلب را تأیید نکرد، بلکه آنان علتهاى دیگرى را مطرح کردند؛ براى مثال، نخست فرد، دقت مىکند ببیند شخص زمین خورده، مست است یا معتاد، یا ناتوانى و معلولیت جسمانى دارد و سپس به کمک کردن یا نکردن تصمیم مىگیرد.
ب) نظریه پخش مسئولیت: افزون بر این، لاتانه و دارلى (1970م.) نظریه «پخش مسئولیت»[141] را نیز مطرح مىکنند. اگر براى مثال، n نفر ناظر یک موقعیت اضطرارىباشند، هر کدام از آنها مسئولیت خود را تنها در حد n1 مىداند. از این رو، هرچه تعداد ناظران افزایش یابد، رفتار حمایتى کاهش مىیابد.
البته در جامعه اسلامى اگر فرهنگ اصیل اسلامى جارى باشد، نظریه پخش مسئولیت مصداق پیدا نمىکند؛ چون در اسلام، هر کار ضرورى مادامى که انجام نشده است بر دوش همه سنگینى مىکند، همه مسئولیت دارند و به عبارت فقهى «واجب کفایى» است، یعنى هرگاه یک نفر انجام داد از عهده بقیه هم ساقط مىشود، اما تا انجام نشده است همه مؤظف به انجام آن هستند.
سنیکر[142] و هندریک[143] (1983) در آزمونى، از آزمودنىها خواستند که از طریق شبکهمداربسته صوتى با دانشجویان دیگر گفتوگو کنند. بعضى خیال مىکردند مخاطبانشان چند نفرند و بعضى گمان مىکردند یک نفر است. ناگهان، آزمودنى در هنگام صحبت، آه و نالهاى مىشنید و کلام از آن طرف قطع مىشد. آزمودنىهایى که مخاطب خود را تنها مىپنداشتند، به زودى خود را به مخاطب مىرساندند تا به او کمک کنند، ولى آنها که مخاطبان را چند نفر مىپنداشتند، لازم نمىدیدند که به کمک بشتابند. (به نقل از: برکوتیز، 1372ه . ش)
ج) نظریه غفلت جمعى: نظریه پخش مسئولیت به موقعیت بدون ابهام مربوط بود، ولى پژوهشگران براى موقعیت مبهم، نظریه «غفلت جمعى»[144] را مطرح کردهاند. این نظریه به ارزیابىفرد از موقعیت و فرد نیازمند و استحقاق او براى دریافت کمک مربوط مىشود. سالخوردگان، زنان، بیماران، بیش از دیگران کمک دریافت مىکنند، ولى کسانى مانند معتادان و مستها که به خاطر کوتاهى خود نیازمند کمک شدهاند، کمتر مورد توجه واقع مىشوند.
4. ویژگىهاى حمایت کنندگان
تفاوتهاى فردى کمککنندگان نیز تأثیرگذار است. میزان «همدلى»[145] افراد متفاوتاست. برخى، از ناراحتى دیگران به شدت ناراحت مىشوند و آن را ناراحتى خود مىدانند و برخى هرگز اندوهگین نمىشوند. نگران شدن از ناراحتى دیگران، حالتى عاطفى است که در کودکان 12 ماهه (بارون و بایرن به نقل از: برادرز،[146] 1990م.) و حتىدر میمونها و بوزینهها (آنگرر[147] و همکاران) نیز یافت مىشود.
افراد همدلى کننده، سه ویژگى دارند: 1. نگران نیاز دیگران هستند؛ 2. با دیگران اشتراک نظر دارند و مىتوانند خود را به جاى دیگران بگذارند؛ 3. احساسات همدلانه خود را از طریق رفتارهایى مانند گریه درموقعیتهاى غمانگیز بروز مىدهند. (مالیم، به نقل از: آیزنبرگ و همکاران، 1991م.) زنان، همدلى بیشترى با دیگران دارند. (فلدمن و دیگران، 1985م.)
5. مؤلفههاى پنجگانه شخصیت نوعدوست
یک ـ همدلى بخش مهمى از خودپنداره این نوع افراد است. آنان خود را مسئول مىدانند و خودکنترلى[148] نیرومندى دارند؛
دو ـ بیشترشان معتقدند پاداش کار خوب در دنیا داده مىشود و از دید آنها نظام جهان، عادلانه و قابل پیشبینى است؛
سه ـ خود را داراى مسئولیت اجتماعى معرفى مىکنند؛
چهار ـ خود را داراى «منبع مهار درونى»[149] و متفاوت با بعضى افراد دیگر مىدانند؛
پنج ـ کمتر خودمحور و کمتر رقابتجو هستند.
این پنج متغیر، همانهایى است که در دهه 40 در اروپاییان یافت مىشد و سبب مىگردید تا افرادى را از آزار نازىها نجات دهند. (اولینز[150] و اولینر[151] 1988، به نقل از: دونلسون)
6. نقش الگوهاى اجتماعى در رفتار حمایتى
رفتار افراد در موقعیتهاى امدادى، داراى یک سرى هنجارهاى اجتماعى است. بِریَن[152]و تست[153] (1967م.) در این باره یک آزمایش میدانى انجام دادند. در یک جاده، مردىایستاده و در حال کمک کردن به زنى است که خودرواش پنچر شده است با فاصله نهچندان زیاد، زنى با خودرو پنچر شدهاش ایستاده و کمک مىخواهد، کسانى که صحنه قبل را دیدهاند، این هنجار اجتماعى در آنها تقویت شده و براى کمک به زن دوم، بیشتر از کسانى که این صحنه را ندیدهاند اقدام مىکنند.
گاهى با نمایشهاى تلویزیونى این هنجارها را تقویت کرده و در نتیجه، باعث بیشتر شدن رفتارهاى حمایتى شدهاند. فورگ[154] و فمیستر[155] (1987م.) به دو دسته کودک 6ساله، دو فیلم نمایش دادند. در یکى، الگوى رفتار حمایتى و در دیگرى الگوى عدم رفتار حمایتى به نمایش گذاشته شد. سپس هر دو گروه مشغول بازى و نوعى مسابقه شدند. در بین بازى، تولهسگهایى را به میان آنها فرستادند که احتیاج به کمک داشتند. کودکان دسته اول کمک کردند و کودکان دسته دوم کمک نکردند. (نقل از: بارون و بایرن)
7. رفتار حمایتى در قرآن
معمولاً روانشناسى اجتماعى امروز، به تعیین ارزشها نمىپردازد، بلکه رفتار افراد را در جامعه و بهویژه در گروه توصیف مىکند. در زمینه رفتار حمایتى نیز این سخن صادق است. روانشناسى اجتماعى مىگوید که رفتار حمایتى در چه افرادى وجود دارد یا ندارد؛ براى اجراى یک رفتار حمایتى، چه مراحلى باید طى شود؛ کدام تبیین نظرى در این موضوع با واقعیتهاى بیرونى سازگارتر است و... .
اما از قرآن انتظار مىرود که به ارزشها و ضد ارزشها بپردازد و بیان کند که رفتار حمایتى در کجا لازم است و در کجا لازم نیست؛ چه مقدار از آن الزامى و چه مقدار ترجیحى است و... .
آموزههاى اسلام در این زمینه، از نوع بایدهاست. به بیان دیگر، رفتارهاى حمایتى از هیچ کس و در هیچ شرایطى دریغ نمىشود، مگر در جایى که باعث تقویت دشمنان دین و دشمنى آنان با دین شود یا پىآمدهایى منفى مانند تحقیر فرد یا تنبلى او را در پى داشته باشد. در این صورت، رفتار حمایتى ممنوع است. در غیر این صورت، بسیار شایسته است و به صورتهاى مختلف الزامى و ترجیحى بیان شده و با عنوانهایى مانند مواسات، احسان، تألیف قلوب، اداى تکالیف مالى و... از آنها یاد شده است. ما در ادامه، نخست به افراد حمایت شونده مىپردازیم و سپس با توضیح انواع حمایتهاى مالى و عاطفى و رفتارى، هر کدام را به اختصار بررسى مىکنیم.
افراد و گروههاى حمایت شونده
رفتار حمایتىحمایتهاى مالى
انواع مختلف حمایتحمایتهاى عاطفى
حمایتهاى رفتارى
نمودار (2) ـ رفتار حمایتى در نظام مفهومى اسلام
الف) افراد و گروههاى حمایت شونده: با نگاهى اجمالى، رویکرد قرآن را به این موضوع درمىیابیم. درخواستکنندهها و محرومان،[156] بستگان، یتیمان، مسکینان، در راهماندگان و اسیران[157] از افرادى هستند که بسیار به آنها سفارش شده است. حمایت از زنان و مردان و فرزندان ستم کشیدهاى که مورد ظلم واقع شدهاند، لازم است.[158] سرمایهداران نباید از دادن مال به خویشاوندان و تهىدستان و مهاجران در راه خدا دریغ ورزند.[159] اگر بدهکارى، تنگدست باشد، باید تا زمان فراخدستى، به او مهلت داد و اگر به راستى قدرت پرداخت ندارد، بهتر است به او بخشیده شود.[160]
اگر در کنار این سفارشها، به حقوق متقابل والدین و فرزندان،[161] همسران و برادرى تمام مؤمنان[162] و رابطهاى که میان برادران ترسیم مىشود، توجه کنیم، اطمینان مىیابیم که در این نظام مفهومى، هیچ نیازمندى فراموش نشده است. البته حمایتها، همه از یک نوع نیست؛ یعنى این گونه نیست که تنها به حمایت مالى بسنده شود و از حمایتهاى عاطفى یا رفتارى غفلت گردد؛ به ویژه با تأکیدى که اسلام بر خویشاوندان و رفع نیازمندىهاى آنان دارد و اولویتبندىهایى که بین آنان قرار داده است باعث مىشود بستگان نزدیک، بستگان رده دوم و سوم و همسایگان و دیگران، هر کدام به نوبه خود مورد توجه و حمایت قرار بگیرند.
ب) حمایتهاى مالى: بیشترین آیات درباره حمایت، از نوع حمایتهاى مالى است. لازم است از افراد و گروههاى یاد شده حمایتهاى مالى شود. قرآن نهتنها بر این حمایتها تأکید دارد، بلکه حمایتهاى غیر الزامى را نیز بارها سفارش مىکند. یکى از ویژگىهاى متقیان این است که در اموال خودشان، حق معینى را براى درخواستکنندگان و محرومان قرار مىدهند.[163] خداوند این نوع حمایتها را نوعى قرض دادن به خدا معرفى مىکند و اعلان عمومى مىکند که چه کسى است تا به خدا قرضالحسنه بدهد و از خداوند چند برابر آن را بازستاند.[164] در جاى دیگر، آن را به دانهاى تشبیه مىکند که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد.[165] همچنین در مواردى نیز، بخل ورزیدن را نکوهش مىکند و مىگوید کسانى که بخل مىورزند، هرگز تصور نکنند که این به سود آنهاست، بلکه به زیان آنهاست و به زودى در روز قیامت، آنچه که به آن بخل ورزیدهاند، غل و زنجیر گردنشان مىشود.[166] امورى مانند ارث، وصیت،[167] وقف، قرض دادن و... نیز در چارچوب حمایتهاى مالى جاى دارند.
ج) حمایتهاى عاطفى: تمام حمایتهاى مالى، به همراه حمایتهاى عاطفى است. فرد حمایت کننده، به عنوان وظیفه الهى و معامله با خداوند حمایت مىکند و نهتنها هیچ احساس منفى نسبت به حمایت شونده ندارد، بلکه معمولاً این حمایت همراه با احساسى مثبت و علاقهمندى به اوست. همواره بر ناشناس ماندن حمایت کننده سفارش شده است؛ مگر در آنجا که معرفى شدن آنان باعث تشویق و ترغیب دیگران شود؛ زیرا این مسئله آثار عاطفى بر حمایت کننده و حمایت شونده دارد. خداوند به صراحت از منّتگذارى بر حمایت شونده بازمىدارد[168] و مىفرماید: مَثَل کسانى که در انفاق کردن ظاهرسازى و ریا مىورزند، همچون سنگى است که گرد و غبارى بر آن نشسته و رگبارى شدید به آن باریده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است.[169] اما مَثَل کسانى که در این انفاقها، تنها رضایت خداوند را در نظر مىگیرند، چونان باغى است بر فراز پشتهاى که اگر رگبارى به آن برسد، دوچندان میوه مىدهد و اگر رگبارى هم به آن نرسد، بارش باران [براى آن بس است].[170]قرآن، دستگیرى از یتیم را با تعبیرهاى بسیار زیبایى، مانند تکریم و بزرگداشت یتیم[171] بیان مىکند.
مفاهیم مهمى مانند مواسات، محبت، الفت، اخوت و احسان در این نظام مفهومى لبریز از حمایتهاى عاطفى است. حتى گاهى حمایتهاى مادى نیز در حکم ابزارى براى حمایتهاى عاطفى و به دستآوردن دل انسانهاست تا به دین حق بگرایند.[172] اساسا پاىبندى به دین حق و چنگ زدن به ریسمان الهى، باعث مهربانى دلها با یکدیگر و از میان رفتن دشمنىها مىشود.[173]خداوند، به برقرارى بعضى پیوندها امر کرده است؛ زیرا پیوند میان خویشاوندان از مصداقهاى قطعى و پیوندهاى اجتماعى، دوستى، پیوند با رهبران الهى و پیوند با خدا نیز از مصداقهاى احتمالى آن است.[174] از دیدگاه قرآن، هر کس این پیوندها را قطع کند، از جمله زیانکاران واقعى خواهد بود.[175] روابط خانوادگى، روابط استادى و شاگردى، روابط همسایگان با یکدیگر و...، نیز نوعى حمایتهاى عاطفى است که مجالى دیگر مىخواهد.
د) حمایتهاى رفتارى: حمایت رفتارىِ محض و خالى از عواطف مثبت، در اسلام وجود ندارد. همه حمایتهاى رفتارى، از حمایتهاى عاطفى لبریز است و نیز بیشتر حمایتهاى عاطفى نیز در رفتار تجلى مىیابد. حمایت عاطفى، به گفتار عاطفى و نشانههاى غیر کلامى خلاصه نمىشود، بلکه بیشتر در رفتارها تجلى مىیابد. دستورهایى مانند «در کارهاى نیک همیارى داشته باشید»[176] و «براى نجات مستضعفان از دست ظالمان بکوشید»[177] به حمایتهاى رفتارى اشاره دارد. براى مثال، حضرت موسى علیهالسلام به کمک یکى از پیروان خود شتافت؛ به گونهاى که این کار به مرگ طرف مقابل انجامید.[178] مردى از دورافتادهترین نقطه شهر، دوان دوان پیش موسى آمد و از توطئه دشمنان براى به قتل رساندن وى خبر داد؛[179] برادران یوسف علیهالسلام اظهار آمادگى کردند تا به جاى بنیامین زندانى شوند؛[180] خضر علیهالسلام دیوار در حال خراب شدن را تعمیر کرد تا گنجى که زیر آن پنهان بود و به دو پسربچه یتیم تعلق داشت، براى آنها باقى بماند؛[181] همچنین کشتى را سوراخ کرد تا سالم نباشد و در نتیجه، از تصرف غاصبانه پادشاه آن دیار در امان ماند و صاحبان بینواى آن، بتوانند از آن استفاده کنند.[182] همه این نمونهها، به حمایتهاى رفتارى اشاره دارند.
خشونت و پرخاشگرى[183]
8. تعریف خشونت[184] و پرخاشگرى
پرخاشگرى، رفتارى است که به قصد آسیب رساندن (شامل آزارهاى روانى همچون تحقیر، توهین، فحاشى و...) به کسى یا چیزى انجام مىشود. قصد در این تعریف، اهمیت زیادى دارد. پرخاشگرى مىتواند ناپسند یا پسندیده باشد. سربازى که دشمنش را مىکشد، پرخاشگر است، ولى ناپسند نیست. مجازات مجرمان نیز همین گونه است. (بارون و بایرن، 1997م.)
9. دیدگاههاى نظرى درباره پرخاشگرى
در مورد پرخاشگرى، دو نظر اساسى وجود دارد. برخى آن را ذاتى و برخى دیگر اکتسابى مىدانند. گروه دوم معتقدند هرچند انسان با چنین ظرفیتى آفریده شده است، ولى رفتار پرخاشگرى اجتنابپذیر است. بعضى از آنان بر یادگیرى اجتماعى و برخى دیگر بر یادگیرى شناختى تأکید دارند.کسانى که آن را ذاتى مىدانند، بعضى بر مبانى زیستشناختى و بعضى بر نظریه کشانندهاى تأکید مىکنند. حال به اختصار به توضیح اجمالى هر یک از این دیدگاهها مىپردازیم.
الف) نظریه ذاتى بودن پرخاشگرى: ذاتى بودن پرخاشگرى، قدیمىترین دیدگاه است و مىگوید بخشى از طبیعت انسان، پرخاشگرى است. فروید[185] از قائلان به این نظریه استو به غریزه مرگ (تاناتوس)[186] اعتقاد دارد. به نظر او، این غریزه نخست در جهت تخریبخود فرد عمل مىکند، ولى خیلى زود به طرف بیرون از خود تغییر جهت مىدهد.
به باور لورنز[187](1966م.) این غریزه میان انسان و بسیارى از حیوانات مشترک است ومنافع بسیارى را ـ از جمله در جفتیابى ـ در پى دارد. زیستشناسان اجتماعى[188] نیزمعتقدند که پرخاشگرى به حیوانات نر در جفتگیرى کمک مىکند و باعث انتخاب طبیعى اصلح مىشود، ولى بیشتر روانشناسان اجتماعى در اینکه چنین گرایش غریزى به طور قطع در انسان وجود داشته باشد، تردید دارند.
ب) نظریه زیستشناختى: برخى از روانشناسان اجتماعى، مانند باس[189] و نیسبت[190](1990م.)عوامل زیستشناختى را در پرخاشگرى، مهم مىدانند و شواهد زیادى را نیز ارائه مىکنند. گلادو[191](1991م.) و مارازیتى[192] و همکاران (1993م.) در این زمینه پژوهشهایىانجام دادهاند. آنان ترکیب شیمیایى خون سه گروه را تجزیه کردند: 1. گروهى که قصد خودکشى داشتند؛ 2. گروهى که به خاطر سطح بالاى پرخاشگرى، از دوران کودکى به دارالتأدیب فرستاده شده بودند؛ 3. گروهى از داوطلبان سالم.
نتایج پژوهشها نشان داد که سروتونین دو گروه اول، نسبت به گروه سوم، کمتر بود. آنان این امر را این گونه تفسیر کردند که دو گروه اول، توانایى کمترى براى مهار تکانههاى پرخاشگرى داشتهاند، ولى پرخاشگرى یک گروه، متوجه خود و در گروه دیگر متوجه غیر شده است. با این حال، اگر تأثیر عوامل زیستى هم حتمى باشد، به معناى غریزى بودن آن نیست، بلکه تنها، عاملى است که در کنار عوامل شناختى و اجتماعى عمل مىکند؛ یعنى عامل تعیین کننده و بلامنازع در رفتار انسان نیست.
ج) نظریههاى کشانندهاى:[193] این نظریهها، پرخاشگرى را ناشى از کشانندههایى مىدانند کهبر اثر ناکامى برانگیخته مىشوند. این روىآورد در چند نظریه کشانندهاى مثل نظریه برکویتز[194](1989م.) و دولارد[195] و همکاران (1939م.) که روى عوامل خارجى مثل ناکامىتأکید مىکنند، موجود است. ناکامى باعث برانگیختگى در جهت آسیب رساندن به دیگران مىشوند. انسانها با نداشتن چیزى ناکام نمىشوند، بلکه محروم تلقى مىگردند، ولى اگر آرزوى چیزى را داشته باشند و به آن نرسند، ناکام مىگردند.
د) نظریه یادگیرى اجتماعى:[196] این دیدگاه، پرخاشگرى را آموختنى مىداند و معتقد استانسان در هنگام تولد با پاسخهاى پرخاشگرانه به دنیا نمىآید، بلکه از طریق تجربه مستقیم یا مشاهده رفتار دیگران آن را مىآموزد. بندورا[197] (1973م.) و ریچاردسون[198](1994م.) چنین دیدگاهى دارند. در این دیدگاه، افراد از جامعه مىآموزند که چهچیزهایى مىتوانند هدف پرخاشگرى باشند و چه ابزارى مناسب پرخاشگرى است. این روىآورد، از قابل مهار بودن و قابل پیشگیرى بودن پرخاشگرى خبر مىدهد.
ه) نظریه شناختى:[199] بنابر این دیدگاه، پرخاشگرى از کنش متقابل پیچیدهاى میان حالتهاو تجربههاى فعلى، افکار، خاطرهها و ارزیابىهاى شناختى درباره موقعیت فعلى برمىخیزد. براى مثال، اگر در فروشگاه بزرگى، کسى با چرخ دستىاش به پشت پاى ما بزند، واکنش ما بستگى دارد به اینکه از ظاهر او چه استنباطى داشته باشیم. او را پشیمان و شرمنده بیابیم یا قلدر و طلبکار و... . کسانى مانند هیوزمن[200](1988 و 1994م.) بر ایننظریه تأکید دارند.
به نظر مىرسد چنین روىآوردى براى فهم ریشههاى پرخاشگرى، درستتر از چارچوبى است که فروید و لورنز پیشنهاد کردهاند. به عبارت دیگر پرخاشگرى داراى علل مختلف و گاه پیچیده است و گاه ممکن است چند علت با هم موجود باشند و منجر به پرخاشگرى گردند.
10. برانگیزانندههاى پرخاشگرى
الف) ناکامى: ناکامى یکى از برانگیزانندههاست. اگر از عوامل پرخاشگرى پرسش شود، بسیارى ناکامى را مطرح خواهند کرد و آن را حالتى خواهند دانست که فرد به هنگام برنیامدن آرزوهایش تجربه مىکند. فرضیه دولارد و همکارانش چنین است. آنان دو ادعاى اولیه دارند: 1. ناکامى همیشه به شکلى از پرخاشگرى مىانجامد؛ 2. پرخاشگرى همیشه ناشى از ناکامى است. البته هر دو ادعا ناقص است. چه بسا ناکامى به واکنشهاى دیگرى همچون ناامیدى، افسردگى، تلاش دوباره و... بینجامد. همه پرخاشگرىها نیز ناشى از ناکامى نیست، بلکه ممکن است در پاسخ به عوامل مختلف دیگرى مانند تحریک مستقیم نیز رخ دهد.[201] بار دیگر به مثال فروشگاه و چرخ دستى توجه کنید! اگرضارب از شما طلبکار هم باشد که چرا جلو چرخ دستى او را گرفتهاید، شما عصبانى خواهید شد و چه بسا رفتارى تلافىجویانه بروز دهید. (سابینى، 1994م.)
ب) خشونت رسانهاى: بسیارى از یادگیرىها از روى الگوهاست؛ خواه الگو، واقعى باشد یا رسانهاى. تحلیل دقیق محتواى برنامههاى تلویزیون و... نشان مىدهد که بسیارى از آنها دربردارنده خشونت هستند. (ریس[202] و روت[203] 1993م.؛ واترز[204] و همکاران 1993م.)روانشناسان اجتماعى مىپرسند: آیا این برنامهها به افزایش پرخاشگرى کودکان یا حتى بزرگسالان کمک مىکند یا نه؟ پژوهشهاى بسیارى در این زمینه انجام شده است. نتایج این پژوهشها گرچه هماهنگ نیست، ولى در مجموع این نتیجه را دربردارد که یکى از عوامل پرخاشگرى، خشونتهاى رسانهاى است. بررسىهاى همبستگى میان این دو متغیر انجام شده و همبستگى مثبتِ معنادارى به دست آمده است. این پژوهشها در کشورهاى مختلفى مانند استرالیا، فنلاند، لهستان، فلسطین اشغالى، افریقاى جنوبى و... انجام شده است. (بوتا،[205] 1990م.؛ هیوزمن و واورن،[206] 1986م. به نقل از: سابینى)
ج) عوامل شخصیتى (الگوى رفتارى تیپ «A»): از نظر روانشناسان، هر کسى ویژگىهاى زیر را داشته باشد، داراى این الگوى رفتارى و پرخاشگرى است (گلاس،[207] 1977م.؛استراب،[208] 1984م.): 1. رقابتجوى شدید؛ 2. عجول؛ 3. زودرنج (تحریکپذیر)و کسانى که نقطه مقابل این ویژگىها را دارند، داراى الگوى رفتارى تیپ «B» هستند. پژوهشهاى بسیارى نیز آن را تأیید مىکند. (بارون، راسل[209] و آرمز[210]،1985م. و کارور[211]و گلاس، 1978م.) از این رو، تعجبى ندارد که افراد تیپ «A» بیشتر از تیپ «B» به کودکآزارى و همسرآزارى نیز اقدام کنند. (استراب و همکاران، 1984م.؛ به نقل از: سابینى)
د) عوامل شخصیتى (سوگیرى اسنادى خصمانه): یکى دیگر از عوامل شخصیتى، سوگیرى اسنادى خصمانه است. در مثال چرخ دستى، اگر برداشت ما این باشد که ضارب از روى عمد زده است، احتمال تلافى بیشتر است، ولى تفسیر رفتار دیگران آسان نیست و رفتار مبهم است. در این موقعیتها، عامل شخصیتى ماست که دخالت مىکند. کسى که داراى این ویژگى شخصیتى (سوگیرى اسنادى خصمانه) باشد، کمتر به دیگران اجازه مىدهد که از مبهم بودن موقعیت سود ببرند و به سرعت تفسیر عمدى بودن را مطرح مىکند و دست به تلافى مىزند.
11. شیوههاى پیشگیرى و مهار پرخاشگرى
پرخاشگرى از کنش متقابل، رویدادهاى بیرونى، شناختها و ویژگىهاى شخصیتى ناشى مىشود و این عوامل، تغییرپذیر و مهار شدنى هستند. از این رو، پرخاشگرى نیز مهارپذیر است و براى مهار آن، فرایندهایى پیشنهاد شده است که به بررسى آنها مىپردازیم.
الف) مجازات پرخاشگر: در اینکه آیا مجازات باعث پیشگیرى یا کاهش پرخاشگرى مىشود یا نه، بحثهاى متفاوتى مطرح است. این بحثها بیشتر درباره عبرتآموزى مجازات اعدام براى جرمهاى خشن، صورت گرفته است که آیا باعث عبرت دیگران مىشود یا نه؟ پاسخ این است که عبرتآموزى شرایطى لازم دارد: 1. مجازات بىدرنگ پس از اعمال پرخاشگرانه باشد؛ 2. مجازات قطعى باشد نه احتمالى؛ 3. مجازات قوى باشد (به مقدار کافى ناخوشایندى داشته باشد)؛ 4. مجازات باید موجّه باشد نه غیر مرتبط و اتفاقى.
متأسفانه بیشتر این شرایط در نظام قضایى بسیارى از کشورها وجود ندارد. تأخیر در مجازات زیاد است؛ مجازات براى بعضىها اجتنابپذیر است و بیشتر مجازاتها را مجرمان، غیر موجه و غیر منصفانه مىدانند.
در مورد مجازات مرگ، از سه زاویه اخلاق، حقوق و روانشناسى اجتماعى مىشود به موضوع نگریست. بعضى از روانشناسان اجتماعى، در بازدارندگى آن تردید جدى کردهاند، (بارون و بایرن، 1997م.) ولى کمترین فایدهاش این است که مجرم امکان به دام انداختن قربانیان دیگرى را نمىیابد؛ زیرا بسیارى از جرمها را سابقهدارها انجام مىدهند.
ب) تخلیه هیجانى:[212] بنابر این فرضیه، افراد براى کاهش خشم خود، نیاز دارند که بهصورتى سالم، هیجانهاى پرخاشگرانه خود را بروز دهند. (آرونسون به نقل از: دولارد و همکاران؛ 1939م.) براى مثال، کسانى که فعالیتهاى ورزشى دارند یا در یک اتاق خالى نعره مىزنند، تحریکهاى هیجانى خود را کاهش مىدهند، (بارون و بایرن به نقل از: زیلمن،[213] 1979م.) ولى این چندان پایدار نیست و چه بسا برانگیختگى ناشى از تحریکدوباره ظاهر شود. نتیجه پژوهشها در این موضوع، چندان دلگرم کننده نیست. رواج پرخاشگرى آشکار، نشان مىدهد:
1. تماشاى پرخاشگرى رسانهاى، باعث کاهش آن نمىشود؛ (بارون و بایرن به نقل از: گین، 1979م.)
2. تهاجم علیه موجودات بیجان، باعث کاهش آن نمىگردد. (اسمیت به نقل از: ملیک[214] و مک کندلس،[215] 1966م.)
پس برخلاف باور عمومى، تخلیه هیجانى چندان تأثیر مثبتى بر کاهش پرخاشگرى ندارد بلکه نوعى تمرین و کسب لذت و به رسمیت شناختن آن است.
ج) توجه به بازدارندههاى شناختى:[216] در مثال چرخ دستى، اگر طرف مقابل صادقانهعذرخواهى کند، به احتمال قوى ما عصبانى نخواهیم شد و رفتار پرخاشگرانهاى نشان نخواهیم داد. (مالین به نقل از: واینر[217] و همکاران، 1987م.) پس عذرخواهى مىتواند بهعنوان راهبردى مؤثر براى کاهش پرخاشگرى به شمار آید.
شیوه شناختى دیگرى که در کاهش پرخاشگرى تأثیر دارد، غلبه بر «نقصان شناختى»[218]است. این غلبه، باعث افزایش بازدارندگى مىشود. (دانلسون به نقل از: زیلمان، 1993م.)
شیوه شناختى دیگر، استفاده از راهبرد پیش اسناد[219] است؛ یعنى پیش از اینکه اعمالآزارنده دیگران اتفاق بیفتد، آن را پیشبینى کنیم و به گونهاى اسناد دهیم که باعث خشم ما نشود؛ براى مثال، بگوییم عمدى نیست، بلکه ویژگى شخصیتى او این گونه است.
د) ارائه الگوهاى غیر پرخاشگر: الگوهاى غیر پرخاشگر نیز، مانند الگوى پرخاشگر تأثیر آموزشى دارد. این مطلب در بسیارى از پژوهشها تأیید شده است. حضور الگوى غیرپرخاشگر در موقعیتهاى بالقوه خطرناک مىتواند در کاهش خشونت و افزایش رفتار متعادل تأثیرگذار باشد.
ه) آموزش مهارتهاى اجتماعى: بسیارى از افراد نیاموختهاند که چگونه در موقعیتهاى اجتماعى حضور یابند و با دیگران رفتار کنند و به تحریکهاى آنها پاسخ دهند یا خواستهها و آرزوهاى خود را ابراز دارند و... . از این رو، با ناکامى روبهرو مىشوند و در نتیجه، احتمال بروز پرخاشگرى در آنها بیشتر مىشود. (بارون و بایرن به نقل از: تاچ،[220]1985م.) آموزش مهارتهاى اجتماعى به این گونه افراد مؤثر است و این آموزش، چندان هم پیچیده نیست.
و) پاسخهاى مغایر:[221] اگر نزدیک است عصبانى شویم و ناگهان کسى مطلب خندهدارىبگوید، به احتمال قوى ما خُلق از دست رفته را باز مىیابیم. این عواطف مثبت، ما را در مقابله با خشم خود کمک مىکند. (بارون و بایرن به نقل از: بارون، 1993م.)
ز) توجه به تفاوتهاى فرهنگى و نژادى در پرخاشگرى: سطح پرخاشگرى در فرهنگهاى مختلف، متفاوت است. پژوهشهاى بسیارى این مطلب را تأیید مىکند. (مالیم به نقل از: هیوزمن وارون، 1983م.)؛ (بارون و بایرن به نقل از: فراچک،[222] 1985م.)
در یکى از این پژوهشها، سطح پرخاشگرى در 137 جامعه مختلف بررسى شد. (آرونسون به نقل از: بوربانک،[223] 1987م.) نتایج بیانگر تفاوت شگرفى میان فرهنگهاىمختلف بود. در برخى فرهنگها، پرخاشگرى یک هنجار اجتماعى و ارزش است و در فرهنگى دیگر، یک ضد ارزش و خلاف به شمار مىآید. (کلاینبرگ، ترجمه: کاردان، 1346ه . ش) وجود این تفاوتها میان بزرگسالان تعجببرانگیز نیست؛ چون سالها در هنجارها غوطهور شدهاند، ولى کودکان نیز همان تفاوتها را داشتند. پژوهشى که استرمن و همکاران (1994م.) انجام دادند، سه نوع پرخاشگرى کلامى، فیزیکى و غیر مستقیم را در کودکان نشان داد.
12. پرخاشگرى در قرآن
در اینجا مىکوشیم آرمانها و ایدئالهاى قرآنى را در موضوع پرخاشگرى بررسى کنیم. این مفهوم چه جایگاه ارزشى در نظام مفهومى اسلام دارد؟ حد و حدود آن چیست؟ انواع مجاز آن کدام است؟ نسبت به چه کسانى و در چه شرایطى، حق پرخاشگرى داریم و با چه کسانى باید با خشونت رفتار شود؟
در تعریف پرخاشگرى، قصد آسیبرسانى لحاظ شده است؛ در حالى که در نظام مفهومى اسلام، از یک منظر، آسیبرسانى به غیر، نوعى ضد ارزش و ناهنجارى است؛ مگر در شرایطى خاص. از این نظرگاه، حتى اعدامها و قطع دست و پا و... نیز به قصد آسیبرسانى نیست؛ چون این مجازاتها سرانجام، هم به سود خود مجرم و هم به سود جامعه است. حتى در مواردى که سودى به حال جامعه نداشته باشد، به سود خود شخص است؛ زیرا:
یک ـ حکم خداست و تسلیم شدن به حکم خدا به سود فرد است؛
دو ـ این مجازات، بخشى از مجازات کردارهاى خود اوست و اگر در این دنیا مجازات نشود، تمام مجازات او براى سراى دیگر باقى مىماند؛
سه ـ باعث بازدارندگى او از استمرار خطا مىشود.
بر این اساس، چه بسا بسیارى از مجازاتهاى اسلامى، خشونت و پرخاشگرى تلقى نشود، ولى چون روانشناسان اجتماعى، مباحث پرخاشگرى را از آن منظر مطالعه نمىکنند، این رفتارها را با عنوان پرخاشگرى و خشونت مورد بحث قرار مىدهند. به بیان دیگر، اگر از دیدگاه عمومى و مسامحى به این رفتارها توجه کنیم، آسیبرسانى نیست؛ چون آن رنج کنونى، پىآمدهاى مثبت بعدى دارد و همچون داروى تلخى است که باعث سلامت فرد مىشود.
ما در این نوشتار، از منظر عمومى سخن مىگوییم و از همان واژههاى خشونت و پرخاشگرى، استفاده مىکنیم. بر این اساس، به چند بحث مىپردازیم. نخست خواهیم گفت که در این نظام مفهومى، اصل بر عدم خشونت و پرخاشگرى است؛ مگر به هنگام ضرورت و در حد ضرورت. سپس دلایل متعددى نیز براى نفى خشونت اولیه، مىآوریم. سپس به ترتیب، انواع خشونتهاى کلامى و عملى و سپس دستورهاى صریح قرآن را در مورد پرخاشگرى بررسى مىکنیم.
نمودار (3) ـ پرخاشگرى در نظام مفهومى اسلام
روح کلى حاکم بر نظام مفهومى اسلام، استفاده از جاذبهها است. خداوند از بنىاسرائیل پیمان مىگیرد که خون یکدیگر را نریزند و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنند.[224]سپس سرزنش مىکند که چرا شما این کارها را انجام دادید.[225] به مؤمنانمىفرماید: به خدایانِ مشرکان، دشنام ندهید؛ زیرا آنان نیز از روى دشمنى و جهل، خداوند را دشنام خواهند داد.[226] به موسى و هارون مىفرماید: فرعون سرکشى کرده است، به سوى او بروید و با او به نرمى سخن بگویید، شاید پند پذیرد یا بترسد.[227] در جاى دیگر، تصریح مىکند که نیکى و بدى یکسان نیست؛ بدى را به نیکویى دفع کن؛ زیرا سبب مىشود دشمنى به دوستى بدل گردد.[228] در مقام دعوت به پروردگار، باید از طریق حکمت و اندرز وارد شد و به شیوهاى نیکو مجادله کرد.[229] به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهمىفرماید: به برکت رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر تندرو و سختدل بودى، بىگمان از پیرامون تو پراکنده مىشدند، پس از ایشان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.[230] در توصیف پیامبر و پیروان آن حضرت مىفرماید: آنان بر کافران سختگیر و بایکدیگر مهربانند.[231]
13. پرخاشگرىهاى کلامى در قرآن
از آنجا که دامنه معنایى پرخاشگرى به رفتار فیزیکى اختصاص ندارد، بلکه شامل آسیبهاى روانى نیز مىشود، پرخاشگرىهاى کلامى نیز در این زمینه مطرح مىشود که به اختصار به آنها مىپردازیم.
الف) سوگندهاى خشن: معمولاً به چیزهایى سوگند خورده مىشود که بسیار مقدس و باارزشاند. خداوند به اسبهاى دوندهاى که نفسزنان به سوى میدان جهاد پیش مىروند، سوگند مىخورد؛ به اسبهایى که بر اثر برخورد سم آنها با سنگهاى بیابان، جرقههاى آتش پیدا مىشود و صبحگاهان به دشمن یورش مىبرند و از هر سوى گرد و غبار مىپراکنند و ناگهان در میان دشمن ظاهر مىشوند.[232] در جاى دیگر، به فرشتگانى سوگند یاد مىکند که از کافران به سختى جان مىستانند.[233] نیز از حادثهاى کوبنده (روز قیامت) یاد مىکند و در بیان شکوه آن، از پیامبر مىپرسد تو چه مىدانى که آن حادثه کوبنده چیست؟[234] این گونه آیات بیانگر ارزشمندى این مفاهیم پرخاشگرانه در این نظام مفهومى است.
ب) تهدیدهاى خشن دنیوى و اخروى: خداوند در روز قیامت مىگوید: اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را نپرستید و مرا پرستش کنید، ولى گروهى از شما سخت گمراه شدید. اکنون این جهنمى است که به شما وعده داده شده بود؛ امروز بر دهان آن گروه مهر مىنهیم و دستهایشان با ما سخن مىگویند و پاهایشان گواهى مىدهند و اگر بخواهیم فروغ دیدگانشان را مىگیریم و آنان را چنان در جاى خود مسخ مىکنیم که نه بتوانند بروند و نه برگردند.[235] در قیامت، کافران داراى جامههایى از آتش خواهند بود و از بالاى سر آنها آب جوش ریخته خواهد شد.[236] آنان روز قیامت را دیر مىپندارند، ولى ما مىدانیم که نزدیک است.[237] اى پیامبر! به آنان بگو، هر کارى که مىتوانند، انجام دهند و من هم انجام خواهم داد.[238] در آن روز، کسانى که کارنامه اعمالشان بد است، از دیدن آن ناراحت مىشوند و تأسف مىخورند که مال و قدرت آنها از دست رفته است و کارى از دست آنها برنمىآید. آنگاه ندا مىرسد که بگیرید او را و در غل و زنجیر کشید و در میان آتشش افکنید و... .[239]
خداوند براى اینکه همگان درس عبرت بگیرند، حتى براى پیامبرش نیز به تندى تعبیر مىکند که اگر سخنان غیر مرا به من نسبت داده بود، دست راست او را محکم مىگرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع مىکردیم و هیچ یک از شما مانع عذاب او نمىشدید.[240]
تهدیدهاى دنیوى نیز در قرآن فراوان است. بىگمان کسانى که با خدا و فرستاده او مخالفت کنند، ذلیل خواهند شد.[241] آیا کافران شما بهتر از کافران اقوام پیشین هستند؟ یا براى آنان اماننامهاى در کتابهاى آسمانى آمده است؟ یا خود را جماعتى متحد و پیروز مىپندارند؟[242] آیا در زمین سیر نکردهاند تا ببینند فرجام کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود؟ خداوند آنان را هلاک کرد و براى کافران چنین عذابهایى است.[243] خداوند قدرت دارد که از بالاى سر یا زیرپاى کافران عذابى بر آنان بفرستد یا میانشان تفرقه افکند و طعم جنگ و اختلاف داخلى را به آنها بچشاند.[244]
ج) نفرین کردن: نفرین نیز نوعى پرخاشگرى کلامى است. نفرین، به معناى دعاى منفى است. یهود مىگفتند دست خدا بسته است و چیزى نمىبخشد (یا قدرت ندارد). خداوند مىفرماید: دستهاى خودشان بسته باد و از رحمت الهى دور باشند به سبب این سخنى که گفتند.[245] داوود و عیسى، کافران بنىاسرائیل را لعن و نفرین کردند.[246] خداوند پس از یادآورى بعضى ویژگىهاى منفى انسان، مىگوید مرگ بر این انسان، چقدر ناسپاس است.[247] همچنین پس از چندین سوگند مىگوید مرگ بر شکنجهگران گودال آتش،[248] مرگ بر دروغگویان.[249] مرگ بر کسانى که کافر شدند، اعمالشان نابود باد.[250] نوح پس از ناامیدى از هدایت قوم خود، گفت: خدایا بر گمراهى ظالمان بیفزا[251] و هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار[252] و هلاکت آنها را بیفزا.[253] در جایى دیگر، به کسانى که نهى الهى را به هیچ مىانگارند، مىگوید به شکل میمونهایى طرد شده درآیید.[254] ابولهب (عموم پیامبر صلىاللهعلیهوآله) را نفرین مىکند که دو دست او بریده باد و هرگز مال و ثروتش به او سودى نبخشد.[255]
د) تمسخر واستهزا: قرآن کافران را مسخره مىکند و مىفرماید هر کس گمان مىکند خدا، پیامبرش را در دنیا و آخرت یارى نخواهد کرد، ریسمانى از سقف خانه خود آویزد و خود را حلقآویز کند و نفس خود را قطع کند [و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود] تا ببیند آیا این کار خشم او را فرو مىنشاند؟[256]
در قیامت، آنان که قرآن را تکذیب مىکردند، از خدا مىخواهند که آنها را از آتش بیرون آورد، ولى خداوند با بیانى تمسخرآمیز و زننده آنان را از خود مىراند.[257] شمارى از مشرکان، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را استهزا مىکردند که او نسل بریده است و وارث ندارد. خداوند به همان صورت پاسخ مىدهد که آنها خودشان نسل بریدهاند.[258] در جاى دیگر، اعمال کافران را به خاکسترى تشبیه مىکند که در یک روز طوفانى در برابر تندبادى قرار گرفته است و قدرت حفظ کمترین چیزى از آن را ندارند.[259] در جایى دیگر، مشرکان را ناپاک مىشمارد و مىگوید نباید از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند.[260] البته امکان دارد بعضى از این آیات هم بیان واقعیت کند و هم در مقام تمسخر و تحقیر باشد.
ه) اعلان بیزارى: نمونهاى بسیار صریح از پرخاشگرى کلامى، اعلان بیزارى شدید است. آن هم در موقعیتهاى زمانى و مکانى بسیار بااهمیت، مانند ایام حج. قرآن، بیزارى شدید خدا و پیامبرش را از مشرکان در روز حج اکبر [عید قربان]، به همه مردم اعلان مىدارد.[261] یعنى بیزار بودن تنها، کافى نیست، بلکه اعلانِ عمومى لازم است.
14. پرخاشگرىهاى عملى در قرآن
قرآن کریم گاهى رفتارهاى پرخاشگرانه اقوام گذشته را به گونهاى ذکر مىکند که با یک تأیید ضمنى یا صریح همراه است.
الف) عقابهاى اقوام گذشته: تمام عذابها و عقابهایى که خداوند بر اقوام پیامبران گذشته نازل کرده، از این نوع است. خداوند، قوم لوط و شهر و دیار آنها را زیر و رو کرد و بارانى از سنگ بر آنها فروریخت.[262] قوم نوح را غرق کرد تا درس عبرتى براى مردمان دیگر باشد.[263] قوم عاد و ثمود و اصحاب الرَّس[گروهى که درختان صنوبر را مىپرستیدند] و اقوام بسیار دیگرى را که در این میان بودند و هدایت نپذیرفتند، همه را هلاک و نابود کرد.[264] براى قوم عاد، تندباد وحشتناک و سردى را در روزى شوم فرستاد که مردم را همچون تنه نخلهایى که از ریشه برکنده شدهاند، ریشه کن سازد.[265]
قوم صالح، هدایت نپذیرفتند و ناقهاى را که براى آزمایش آنها فرستاده شده بود، آسیب رساندند و خداوند تنها صیحهاى [صاعقه عظیم ]بر آنها فرستاد و آنها را به صورت گیاهان خشکى درآورد که دامداران [در آغل] جمعآورى مىکنند.[266] فرعون و لشکریانش را که موسى را ساحر یا دیوانه خواندند، در دریا غرق کرد.[267] توطئه کسانى را که سوار بر فیل، قصد تخریب کعبه را داشتند، نقش بر آب کرد و پرندگانى را فرستاد تا با سنگهاى کوچکى، آنها را هدف قرار دهند و آنان را همچون کاه خورده شده، متلاشى سازند.[268] هرگاه حکمت خداوند اقتضا کند که قومى نابود شوند، حتى به پیامبرش نیز اجازه شفاعت نمىدهد؛ همچنانکه در مورد قوم نوح این گونه شد.[269] خود پیامبرش را در صورت لزوم، تنبیه مىکند؛ همچنانکه حضرت یونس علیهالسلام، از قوم خودش که هدایت نمىپذیرفتند، ناراحت شد و آنها را رها کرد و خداوند براى مدتى، او را در شکم یک ماهى بزرگ زندانى کرد و سپس او را نجات داد.[270]
ب) تأیید اقدامهاى پیامبران الهى: یکى از نمونههاى بسیار آشکار، اقدام حضرت ابراهیم علیهالسلام است. پس از اینکه آن حضرت به صورتهاى مختلف استدلال کرد و خدا و دین حق را معرفى کرد و آنان نپذیرفتند، تصمیم گرفت رفتار دیگرى انجام دهد.[271] از این رو، فرصتى مناسب به دست آورد و بتهاى گونهگون بتکده را شکست و جز بت بزرگ،[272] همه را قطعهقطعه کرد و به این ترتیب، بتپرستان را با یک ناهماهنگى شناختىِ عمیق روبهرو ساخت و از این رو، آنان سر به زیر افکندند.[273] ابراهیم براى بیدار کردن وجدان آنان، باز نوعى پرخاشگرى کلامى بروز داد و گفت اُف بر شما و آنچه جز خداوند مىپرستید.[274] اساسا هیچ قومى که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، با دشمنان خدا و رسول خدا، دوستى نمىکنند.[275] خداوند، این اقدام حضرت ابراهیم و یاران او را که به آن قوم مشرک گفتند از بتهاى شما بیزاریم و میان ما و شما دشمنى همیشگى آشکارى هست، مگر زمانى که شما به خداى یگانه ایمان بیاورید،[276] تأیید مىکند و آن را به عنوان الگو معرفى مىکند.
ج) مردود شمردن برخى رفتارهاى خشن: در جریان مخالفتهاى فرزندان آدم علیهالسلام با یکدیگر، هر کدام کارى را براى تقرب به پروردگار انجام دادند، ولى از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. آن که عملش پذیرفته نشد، گفت به خدا سوگند تو را خواهم کشت. برادر دیگر پاسخ داد من گناهى ندارم، ولى خداوند تنها از پرهیزکاران مىپذیرد.[277] اگر تو براى کشتن من اقدام کنى، من هرگز چنین نمىکنم و سرانجام برادر پرهیزکار خودش را کشت. از عبارتهایى مانند «خدا تنها از پرهیزکاران مىپذیرد» و «سرانجام او را کشت و از زیانکاران شد»[278] و از نکتههاى دیگرى معلوم مىشود که این حرکت مورد تأیید قرآن نیست. یهود و مشرکان، شدیدترین دشمنىها را به مؤمنان داشتهاند.[279]
در جریان حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز مخالفان تصمیم گرفتند ایشان را بسوزانند، آتشى فراهم کردند و او را در آن انداختند.[280] قرآن، این رفتار را مردود مىشمارد؛ چون خداوند به آتش فرمان مىدهد که بر او سرد و سالم باشد.[281]
بعضى از ویژگىهاى مجازاتهاى قیامت و توصیف قرآن درباره آنها نیز، به نوعى پرخاشگرى اشاره دارد؛ براى مثال، مىگوید: واى بر کافران از عذاب شدید الهى.[282] یا گاهى عظمت خدا و سنگینى کیفرهایش را به رخ مىکشد؛ براى مثال، مىگوید هر کس با خدا دشمنى کند، [باید بداند که] مجازات خداوند شدید است.[283]
15. دستورهاى صریح براى پرخاشگرى
افزون بر پرخاشگرىهاى کلامى و عملى که نمونههاى آن را در قرآن آوردیم، قرآن گاهى دستورهاى صریحى بر رفتارهاى پرخاشگرانهاى مانند مجازاتهاى اسلامى و جهاد با کفار دارد.
الف) جهاد: بحث ما در بحثهاى فقهى جهاد نیست، بلکه مىخواهیم بگوییم با مطالعه آیات قرآنى، روحیه جهاد در راه خدا در مؤمنان زنده مىشود.[284] قرآن مىفرماید کسانى که مورد ظلم واقع شدهاند، خداوند اجازه مىدهد که بجنگند.[285] قرآن به پیامبر توصیه مىکند که از کافران اطاعت نکند، بلکه با آنها جهاد کند.[286] اگر پیمانشکنى کردند و دین شما را به تمسخر گرفتند، با پیشوایان کفر بجنگید؛ زیرا آنان به پیمان خود پاىبند نیستند.[287] گاهى فراتر مىرود و دستور سختگیرى بر کفار و منافقان را مىدهد.[288] هشدار مىدهد که مبادا توجه به دشمنان دوردست، شما را از دشمنان کنار خودتان غافل کند. آنان باید شدت و خشونت را در شما احساس کنند.[289] دستور مىدهد که براى مقابله با دشمن، هر نیروى ممکن را فراهم کنید تا دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.[290] نیروهاى رزمنده خود را تشویق کنید و بدانید اگر ده نفر از شما، شکیبایى پیشه کنند، بر دویست نفر از دشمنانتان غلبه خواهید کرد.[291]
ب) مجازاتهاى اسلامى: در اسلام مجازاتهایى مانند زندانى کردن زنان خلافکار،[292] تنبیه کردن [حد زدن] مردان و زنان خطاکار،[293] اعدام یا تبعید کسانى که با خدا و پیامبر مىجنگند و در زمین فساد مىکنند یا بریدن دست و پاى آنها[294] و قطع کردن دست دزد[295] و مجازاتهایى همانند اینها[296] با صراحت آمده است.
16. نتیجهگیرى نهایى
ـ دین اسلام اساسا دین نوعدوستى، محبت، مهرورزى و رفتار حمایتى است.
ـ لحن آیات مربوط به رفتار حمایتى، لحن بیان راهبرد دائمى است و بزرگراه زندگى انسانها را نشان مىدهد، ولى لحن آیات مربوط به پرخاشگرى و خشونت، لحن اصلاحى، دفاعى و جراحى جامعه از عفونتها است.
ـ مهرورزى و عطوفت براى همه انسانها و نسبت به تمام بندگان الهى است، لکن خشونت فقط در مورد درصد بسیار کمى از انسانها است که جامعه را به فساد و تباهى مىکشند.
ـ مهرورزى، عطوفت و خوبى کردن به دیگران مطلوبیت ذاتى دارد، ولى خشونت و پرخاشگرى مطلوبیت ذاتى ندارد، مگر در حد ضرورت و براى دفع فساد و اصلاح فرد و جامعه.
ـ در اسلام، انجام رفتار حمایتى به خاطر تقویت ابعاد روانى همانند اعتماد به نفس و فراهمسازى زمینه رشد در افراد جامعه مورد تأکید است، ولى اعمال پارهاى از سختگیرىها، مجازات و تنبیهها صرفا به خاطر جلوگیرى از مفاسد اجتماعى و رفع موانع رشد و اعتلاى جامعه انسانى است.
منابع
منابع فارسى
* قرآن مجید (با ترجمه محمدمهدى فولادوند).
1. ارونسون، روانشناسى اجتماعى، ترجمه: حسین شکرکن، تهران، رشد، 1366.
2. برکویتس، لئونارد، روانشناسى اجتماعى، ترجمه: محمدحسین فرجاد، تهران، اساطیر، 1372.
3. رحمتى، محمدصادق، روانشناسى اجتماعى معاصر، قم، سینا، 1371.
4. کریمى، یوسف، روانشناسى اجتماعى، تهران، 1373.
5. کلاین برگ، روانشناسى اجتماعى، ترجمه: علىمحمد کاردان، تهران، اندیشه، 1346.
6. گاردنر، لیندزى و دیگران، مبانى روانشناسى اجتماعى، ترجمه: جواد طهوریان و محمدتقى منشى طوسى، مشهد، آستان قدس، 1376.
7. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج 1، 1370.
منابع لاتین
8. Aronson, Elliot, The Social Animal 6th, Newyork, (1991).
9. Arthur& Reber, Dictionary of Psychology, (1985).
10. Baron, R.P & Byrne, Social Psychology, Boston, (1997).
11. Donelson R. Forsyth, Our Social Workd, 4th, (1994).
12. Forsyth. Donelson R, Our Social World, Albany, (1994).
13. Hewstone, Miles etal, Blackwell Reader in Social Psychology. oxford, (1997).
14. Sabini.John, Social Psychology, 2th, Newyork, (1994).
15. Malim, Tony, Socal Psychology, 2th, Houndmills, Macmillan perss, (1997).
16. Semin, Gun r.etal, Applide Social Psychology, London, (1996).
17. Smith R. etal, Social Psychology, Newyork, (1995).
[130] دانشجوى دکترى روانشناسى دانشگاه اصفهان و عضو هیئت علمى پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[131] دانشجوى دکترى روانشناسى دانشگاه اصفهان.
[132]6. prosocial behavior.
[133]7. helping behavior.
[134]8. altruism.
[135]9. charitable.
[136]10. Catherine Cenovese.
[137]11. Darely, J.
[138]12. Cathrine Cenovese.
[139]13. Milgram, S.
[140]14. Amato,P,R.
[141]15. diffusion of responsibititiy.
[142]16.Senneker.
[143]17. Hendrick.
[144]18. Pluralistic Ignorance.
[145]19. Empathy.
[146]20. Brothers L.
[147]21. Ungrer J.A. etal.
[148]22. Self _ Control.
[149]23. Internal Locus of control.
[150]24. Oliner P.M.
[151]25. Oliner S.P.
[152]26. Bryan J.H.
[153]27. Test M.A.
[154]28. Forge,K.L.
[155]29. Phemister, s.
[156]. وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ معلوم لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. ذاریات: 19
[157]. وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ. بقره: 177
[158]. وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها. نساء: 75
[159]. وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤتُوا أُولِی الْقُرْبى وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِاللّهِ... . نور : 23
[160]. وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ. بقره: 280
[161]. وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً. بقره: 83 و (نساء: 36)
[162]. إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ... . حجرات: 10
[163]. وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. ذاریات: 19
[164]. مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً... . بقره: 245
[165]. مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ. بقره: 261
[166]. وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِیَوْمَ الْقِیامَةِ. آلعمران: 180
[167]. بقره: 180.
[168]. لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى. بقره: 264
[169]. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمّا کَسَبُوا. بقره: 264
[170]. وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ... . بقره: 265
[171]. کَلاّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ. فجر: 17
[172]. إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ. توبه: 60
[173]. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ... . آلعمران: 103
[174]. مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 155.
[175]. الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ. بقره: 27؛ (رعد: 21 و 25)
[176]. تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى. مائده: 2
[177]. وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ. نساء: 75
[178]. فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ. قصص: 15
[179]. وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ. قصص: 20
[180]. قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ... . یوسف: 78
[181]. وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما... . کهف: 82
[182]. أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً. کهف: 79
[183]30. Agression.
[184]. بعضى از روانشناسان اجتماعى، خشونت را به معناى آسیبرسانى بدنى و پرخاشگرى را عام مىدانند، ولى در این نوشتار هر دو را به معناى عام و مترادف هم به کار مىبریم.
[185]31. Freud s.
[186]32. Tanatos.
[187]33. Lorenz.K.
[188]34. Socilbilgogists.
[189]35.Buss A.A.
[190]36. Nisbett. R.E.
[191]37. Gladue B.A.
[192]38. Maraxxiti, D.
[193]39. Drive Theories.
[194]40. Berkowitz L.
[195]41. Dollard j.
[196]42. Social Learning Theories.
[197]43 Bandura A.
[198]44. Richardson D.R.
[199]45. Cognitive Theories.
[200]46. Huseman.
[201]47. Direct Provocation.
[202]48. Ress A.J.
[203]49. roth J.A.
[204]50. Waters H.F.etal.
[205]51. Botha M.
[206]52. Eron L.D.
[207]53. Glass.
[208]54. Strube M.J.
[209]55. Russell G.W.
[210]56. Arms R.
[211]57.Carver.
[212]58. Catharsis.
[213]59. Zilman D.
[214]60. Mallick S.K.
[215]61. Mc Candless B.R.
[216]62. Cognitive Intervetaions.
[217]63. Weiner B.
[218]64. Cognitive deficit.
[219]65. Preattribution.
[220]66. Toch H.
[221]67. Incompatible.
[222]68. Fraczek A.
[223]69. Burbank.
[224]. وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ. بقره: 84
[225]. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ. بقره: 85
[226]. وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ... .انعام: 108
[227]. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى. طه: 44
[228]. وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ. فصلت: 34
[229]. ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. نحل: 125
[230]. فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ. آلعمران: 159
[231]. أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. فتح: 29
[232]. وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً* فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً * فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً* فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً* فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً. عادیات: 1ـ5
[233]. وَ النّازِعاتِ غَرْقاً. نازعات: 1
[234]. الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ * یَوْمَ یَکُونُ النّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ. قارعه: 1ـ4
[235]. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ * وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ* هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ * وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّى یُبْصِرُونَ. یس: 60 ـ 67
[236]. فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤسِهِمُ الْحَمِیمُ. حج: 19
[237]. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً * وَ نَراهُ قَرِیباً * یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ * وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ. معارج: 6ـ9
[238]. قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ. انعام: 135
[239]. فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ * یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ * ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ * هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ * خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ. حاقه: 25ـ31
[240]. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ. حاقه: 44 ـ 47
[241]. إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ. مجادله: 5
[242]. أَ کُفّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ * أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ. قمر: 42ـ43
[243]. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها. محمد: 10
[244]. قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ... . انعام: 65
[245]. وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا. مائده: 64
[246]. لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى. مائده: 78
[247]. قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ. عبس: 17
[248]. قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ. بروج: 4
[249]. قُتِلَ الْخَرّاصُونَ. ذاریات: 10
[250]. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ. محمد: 8
[251]. وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ ضَلالاً. نوح: 24
[252]. رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً. نوح: 26
[253]. وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً. نوح: 28
[254]. فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ. اعراف: 166
[255]. تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ * ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ. مسد: 1 ـ 2
[256]. مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ. حج: 15
[257]. قالَ اخْسَؤا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ... .مؤمنون: 108
[258]. إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ. کوثر: 3
[259]. مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ. ابراهیم: 18
[260]. إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا. توبه: 28
[261]. أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ... .توبه: 3
[262]. جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ. هود: 82
[263]. وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنّاسِ آیَةً... . فرقان: 37 و (ر.ک: صافات: 75 ـ 82)
[264]. وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً * وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِیراً. فرقان: 38 ـ 39
[265]. إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ * تَنْزِعُ النّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ. قمر: 19ـ20
[266]. إِنّا مُرْسِلُوا النّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ * وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ * فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ * إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ. قمر: 27ـ30
[267]. وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ * فَتَوَلّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ * فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ. ذاریات: 38ـ40 و (اعراف: 133)
[268]. وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. فیل: 3ـ5
[269]. وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ. مؤمنون: 27
[270]. وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ... . صافات: 139ـ142
[271]. وَ تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ. انبیاء: 57
[272]. فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ. انبیاء: 58
[273]. ثُمَّ نُکِسُوا عَلى رُؤسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤلاءِ یَنْطِقُونَ. انبیاء: 65
[274]. أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ. انبیاء: 67
[275]. لا تَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ. مجادله: 22
[276]. قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِاللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ... .ممتحنه: 4
[277]. ... إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ... . مائده: 27
[278]. فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ. مائده: 30
[279]. لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا... . مائده: 82
[280]. قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ... . انبیاء: 68
[281]. یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ... . انبیاء: 69
[282]. وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ... . ابراهیم: 2
[283]. وَ مَنْ یُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ. حشر: 4
[284]. براى بررسى این آیات، ر.ک: کلید واژههاى قتال و جهاد.
[285]. أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا... . حج: 39
[286]. فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً... . فرقان: 52
[287]. وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ... . توبه: 12
[288]. جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ... . توبه: 73
[289]. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً... . توبه: 123
[290]. وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ... . انفال: 60
[291]. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ
مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ. انفال: 65
[292]. وَ اللاّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. نساء: 15
[293]. وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما... . نساء: 16
[294]. إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ. مائده: 33
[295]. وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما... . مائده: 38
[296]. گفتنى است خشونت از منظر بروندینى نیز به طور مطلق قابل نفى نیست، بلکه بىگمان اگر فرد یا جامعهاى مورد تجاوز قرار گیرد، خشونت مىورزد؛ عرف انسانى در همه جوامع و ملیتها مىپذیرد که جنگ را باید با جنگ پاسخ گفت و فرد یا گروه متجاوز به حقوق دیگران را باید مجازات کرد. در غیر این صورت، زندگى بشر، سامان نخواهد یافت؛ به بیان دیگر، براى فرار از خشونت نامعلوم و تابع قدرت بیشتر، باید به خشونت معلوم و تابع قانون تن داد و این دیدگاه، به دین و دینداران اختصاص ندارد.