تفکرات انطباقناپذیر و رفتارهای منفی
Article data in English (انگلیسی)
سال سوم، شماره اول، بهار 1389، ص 69 ـ 94
علی حسین زاده*
چکیده
تفکر به منزلة زیربنای رفتار انسان جایگاه ویژه ای دارد و برای تقویت، اصلاح و آسیب شناسی رفتار، لازم است تفکرات را شناسایی کرد. با توجه به اینکه تفکر، محوری سازنده، ضروری و مفید دانسته شده است، مسئلة مطرح در این پژوهش این است که آیا هر اندیشه ای را می توان مفید و سازنده ارزیابی کرد یا تفکرات ویرانگر و زیانبار نیز وجود دارد که باید آنها را شناسایی و مزاحمتشان را در فرایند تفکر، مهار کرد؟ هدف این پژوهش این است که به تفکرات آسیب زا و مضر، همچون تفکر بسته، تفکر خرافی و تفکر و ذهنیت های منفی که از آنها با عنوان تفکرات انطباق ناپذیر یاد می شود، بپردازد و حد و مرز، انواع و راه های مقابله با آن را تبیین کند. روشی که در این پژوهش به کار رفته است، روشی تحلیلی، توصیفی و متکی به متون دینی و روان شناسی است و یافتة این پژوهش نشان می دهد که تفکرات انطباق ناپذیر، انسان را از حقیقتی که در عالم روی می دهد، دور می کند و بیراهه ها را راه نشان می دهد و سرابی می شود که انسان را به خطر می اندازد. بنابراین، باید با ظهور و بقای چنین تفکراتی مقابله کرد. راهکارهای مقابله با تفکر مزاحم، به نوع تفکر و مقایسة باورهای معقول و نامعقول ارتباط دارد که انسان ها می توانند باتمرکز بر نقاط قوت، به حذف یا کنترل آن اقدام کنند.
کلید واژه ها:تفکر، تفکر بسته، تفکر منفی، تفکر خرافی، انطباق ناپذیری
مقدمه
آنچه بحث و گفت وگو دربارة تفکرات انطباق ناپذیر را ضروری می سازد، این است که گرچه رفتارها ـ یعنی چیزی که با یکی از حواس پنجگانه قابل دریافت است ـ در محدودة توجه و نگاه انسان ها قرار می گیرند و ایشان در بارة آن ارزش گذاری و داوری می کنند، این نکته دارای اهمیت است که این رفتارها خود برخاسته از برخی تفکرات است که مبنای این رفتارها به شمار می آیند. بی شک، توجه به رفتار بدون در نظر گرفتن مبنای فکری آن، ما را در تحلیل و داوری به اشتباه دچار می سازد. برای بررسی و تحلیل هر رفتاری، مناسب است به جای تمرکز بر پدیدة رفتار، به عمق آن نفوذ کنیم و در لایه های زیرین، به فلسفة پدید آمدن آن و تفکری که مبنای پیدایش آن است، بیاندیشیم. این به ما کمک می کند که ارزیابی دقیق تر و جامع تری دربارة رفتار داشته باشیم. از آنجا که همة روابط انسانی بر اساس تحلیل و قضاوت انسان شکل می گیرد و این جز در سایة فهم درست مبنای رفتار امکان پذیر نیست، شناخت مبانی رفتار، اهمیت ویژه ای می یابد. برای نمونه، ناسازگاری در رفتار قطعاً برخاسته از تفکری است که منشأ آن است. برای اصلاح رفتار، ما باید به اصلاح مبنای فکری آن رفتار بیاندیشیم و تا زمانی که تفکرات انسان تغییر نیابد، رفتار او تغییر نمی کند. پرسش های اصلی این است که ما چند گونه تفکر داریم و چه ویژگی هایی این تفکرات را از یکدیگر متمایز می سازد؟ هر یک از این تفکرات، چه آثاری به همراه دارد تا شیوة داوری و ارزش گذاری ما با واقعیت منطبق باشد؟ پرسش های فرعی عبارت است از اینکه بی سوادی و کم سوادی در پدید آمدن تفکرات انطباق ناپذیر چه نقشی دارد؟ منحصر کردن علم به علم تجربی، در ایجاد این تفکرات چه نقشی دارند؟ ذهنیت های منفی کدام است و راه های مقابله با آن چیست؟
از بهترین تفکر، تفکر مثبت است که در روایات از آن به تفکر لطیف، سودمند، عمیق، باطن گرا و عاقبت اندیش یاد شده است. امام صادق می فرماید: «الطفوا الفکر و انتفعوا بالعبر و ...»؛ فکر خود را لطیف قرار دهید و از عبرت ها پند بگیرید. آن گاه حضرت در توضیح فکر لطیف می فرمایند: فکری لطیف است که به باطن بیاندیشد، در حالی که دیگران به ظاهر می اندیشند؛ به آخر و عاقبت کار فکر کند، در حالی که دیگران به اول آن می اندیشند. پس حلاوت آخر کار را فدای شیرینی اول آن نکند؛ همان گونه که مرارت آخر کار را به دلیل شیرینی اول آن نادیده نگیرد. این تفکر، مبتنی بر حقایق عالم و منطبق با آن است. در برابر، می توان از تفکرات انطباق ناپذیر یاد کرد که با واقعیت های عالم سازگاری و انطباق ندارد. این تفکرات زمینة پیدایش و بقای رفتارهای منفی است که نمونه های روشن آن را می توان در تفکر بسته، تفکر خرافی و تفکر منفی جست وجو کرد. در تفکر بسته، انسان برای تصمیم گیری با گزینه های فراوانی روبه رو نیست و نمی تواند بهترین راه را برگزیند. در تفکر خرافی، انسان احساس می کند اصلاً توان تصمیم گیری ندارد و نمی تواند حوادث را کنترل کند، مگر اینکه از علوم غریبه آگاه باشد. تصویرهای ذهنی در این تفکر، پشتوانة منطقی ندارد و برای دیگران نیز تحلیل پذیر نیست. در تفکر منفی، بدبینی بر خوش بینی غالب و حاکم است و نخستین تصویرهای ذهنی فرد تصویرهای سیاه است.
در این زمینه، پژوهشی هایی انجام شده است که به بخشی از آنها اشاره می کنیم:
رویارویی با چالش های زندگی از کریس کلینک که در بخشی از آن به سبک های تفکر انطباق ناپذیر اشاره شده است. تفکر زاید از محمدجعفر مصفا که به بخشی از تفکرات انطباق ناپذیر پرداخته است. تفکر فلسفی غرب از منظر مرتضی مطهری، تفکر مذهبی از محمدباقر نجفی و مهارت در اندیشیدن از ادوارد بونو. آنچه در این پژوهش کاری نو به شمار می آید، عبارت است از بررسی و تطبیق تفکرات انطباق ناپذیر بر نمونه ها و مصادیقی که در متون دینی بحث شده اند؛ همچنین، بررسی شاخص هایی که تفکرات ما را از انواع تفکر های انطباق ناپذیر متمایز می سازد.
ما در این پژوهش برآنیم تا ویژگی های انواع تفکرات انطباق ناپذیر و کارکردهای آن را بررسی کرده، بر پایة آیات و روایات، نمونه های آنها را شناسایی کنیم. آن گاه با استفاده از راه کارهایی روان شناسانه، به رویارویی با این تفکرات و کنترل آنها بپردازیم. بر اساس این پژوهش، ما می توانیم تفکرات را از یکدیگر متمایز ساخته، و کارکردها و آثار هر یک را با هم مقایسه کنیم.
تفکرهای انطباقناپذیر
در میان انواع تفکر، سه سبک تفکر انطباقناپذیر و ناسازگارانه وجود دارند که عبارت اند از: تفکر بسته، تفکر خرافی و تفکر منفی که این سبک های تفکر عموماً مشکلسازند و پیامدهای منفی فراوانی دارند.
تفکر بسته
این تفکر، مرزبندیهای شدیدی دارد؛ انعطاف در آن بسیار ضعیف است؛ دایرة احتمالات بسیار محدود است؛ و انسان در انتخاب وتصمیمگیری، با گزینههای فراوانی روبهرو نیست. افرادی که دارای این تفکرند، معتقدند:
* مردم یا با ما هستند یا بر ما، و قسم سومی وجود ندارد.
* همسرم یا عاشق من است یا از من متنفر است.
* دوستان من یا با من صددرصد موافق اند یا صد در صد مخالف.
* من یا تصمیم نمیگیرم یا اگر تصمیم بگیرم به هیچ روی از تصمیم خود برنمی گردم.
* اگر همسرم با من بد رفتاری کند، من نیز همان گونه رفتار میکنم و راه دیگری وجود ندارد.
روشن است که در این سبک تفکر، انسان ها در زندگی از سازگاری بسیار کمی برخوردارند.
از آنجا که در تفکر بسته هر فردی به طور طبیعی منافع خود را محور قرار میدهد، خودپسند و خودرأی میشود و با خود رأیی، عوامل هلاکت خود را فراهم میآورد. به همین دلیل، خودرأیی سرسلسلة نادانی و حماقت قلمداد شده است. در زندگی افراد، چنین تفکری فاصلة میان انسان ها را در یک جامعه را زیاد میکند و در حالی که انتظار آنها نزدیکی و انس بیشتر است، زمینة وحشت در آنان زیاد میشود و تنش،عصبانیت و تنفر در میان آنان افزایش مییابد. احساس رضایتمندی؛ اززندگی چنین کسانی محو میشود؛ زیرا آن گونه که خودشان در بارة تفکراتشان قضاوت میکند، دیگران قضاوت نمیکنند. اینان خود را بزرگ میبینند و از دیگران انتظاراتی دارند که با فکرشان همخوان نیست. این افراد تنها میمانند و از رسیدن به خواستههای خویش ناتوان میشوند و برخلاف انتظار، از فزونی وکمال باز میمانند. به همین دلیل، اگر انسان اشتباه کند، اما متوجه شده، از کردة خویش ناراحت شود، بهتر است از اینکه فکر خوبی داشته باشد، اما خودرأی و مغرور شود.
کسانی به عزت و بلندمرتبگی می رسند که خود را بزرگ نبینند. اینان دیگر با هیچ امر ناپسندی از جانب دیگران رو به رو نمیشوند.
حال برای اینکه از این تفکر نامناسب دور بمانیم، ضروری است که راهکاری بیاندیشیم و بهترین راهکار این است که هرگاه چنین تفکراتی به سراغ ما آمد و خود را بزرگ دیدیم و به خودرأیی روی آوردیم، خود را با خداوند متعال مقایسه کنیم و به ناچیزی خود توجه کرده، ابهّت و بزرگی خدا را در نظر بگیریم. از این راه میتوانیم بزرگی خود را در سایة عظمت حقیقی حضرت حق ببینیم و از پندارهای دروغین خودبزرگ بینی مصون بمانیم. چنین نگاهی ما را از تفکرات نادرستی که زمینة ناسازگاری را فراهم می آورد، دور می سازد و سازگاری بیشتری ایجاد می کند.
تفکر خرافی
در این سبک تفکر، فرد حس میکند که وامانده است؛ توان تصمیمگیری برای
ساختن سرنوشت خود را ندارد؛ و نمیتواند حوادث را کنترل کند، مگر اینکه از علوم
غریبه برخوردار باشد و به طور غیرطبیعی و با سحر و جادو در برابر حوادث بایستد.
چنین افرادی به باورهایی روی میآورند که با هیچ منطقی قابل دفاع نیست. اینها اعتقادات ویژه ای دارند؛ از جمله اینکه:
* همه چیز به شانس ما مربوط است.
* برای اینکه بدانیم امروز روز خوبی خواهد بود یا نه، باید فال بگیریم.
* امروز برای من روز نحسی است؛ چون وقتی از خانه بیرون آمدم، جنازه یکی از همسایهها را تشییع میکردند.
* سفر خوبی نخواهیم داشت؛ چون مجموع روزهای سفر ما سیزده روز است.
* با احمد دوست نمیشوم؛ زیرا چشمانش آبی است.
این تفکر، فرد را بسیار محدود میسازد؛ آن هم محدودیتی که بر اساس عواملی غیراختیاری و بی مبناست و هیچ منطق درستی آن را تأیید نمی کند. چنین فردی هیچ راهی برای تغییر مسیر ندارد و با این تفکر، کمتر میتوان راهی برای زندگی سازگارانه در جامعه برگزید.
پس از بررسی تفکراتی همچون شانس، نحس بودن روز، شخص یا حادثه، فال بد، سحر و جادو از نگاه دینی، به این نتیجه میرسیم که بخشی از این امور اصلاً واقعیت ندارند و اعتقاد به وجود آنها کاملاً خرافی است. بخشی از آنها نیز بیانگر اموری است که به طور طبیعی وجود دارند و به رفتارهای اختیاری انسان مربوط است. این بخش، گرچه میتواند آثار شومی را در پی داشته باشد، نه غیرطبیعی و نه غیراختیاری است. بخش سومی از پدیدههای شوم نیز هستند که ممکن است در حدوث و پیدایش، خارج از اختیار انسان باشند؛ اما برای کنترل و دفع آن، راههایی برای انسان وجود دارد.
حال به بررسی این سه بخش میپردازیم. حضرت علی میفرماید: چشم زخم، فال نیک، قرعه و سحر حقیقت و واقعیت دارد؛ اما شوم دانستن برخی از حوادث یا روزها که در اختیار انسان نیست و به طور معمول و عادی رخ میدهد،حقیقت ندارد.
از بخش پایانی این روایت میتوان فهمید که نسبت دادن وصف شومی به برخی از حیوانات یا روزهای سال و نمونه هایی مانند اینها، درست نیست.
در کتاب شریف تفسیر قمی، ذیل آیة شریفه «قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ»(نمل: 47) آمده است که کسانی در برابر پیامبر اکرم فال بد میزدند و میگفتند: وجود پیامبر شوم است و ما به خاطر شومی او و کسانی که با او هستند، به گرسنگی شدید و قحطی گرفتار شدهایم. قرآن در پاسخ ایشان، میفرماید: خیر، شر و فال نیک و بد شما از سوی خداست و خدا به هر کس بخواهد خیر یا شر میرساند و به علت کارهایشان، پاداش یا عذاب میدهد.
گاهی ممکن است برخی از روزها به دلیل حوادثی که در آن روزها با انگیزه های نادرست روی داده یا آثار ناخوشایندی به همراه داشته اند، نامیمون و شوم شوند؛ همان گونه که برخی روزها به دلیل حوادث و وقایعی که در آن روی داده، مبارک قلمداد شده اند و گاهی مثل اعیاد مذهبی با عنوان ایام الله از آنها یاد شده است.
برای نمونه، وقتی از حضرت علی دربارة روز چهارشنبه و فال بد زدن دربارة آن پرسیده شد، حضرت در پاسخ فرمودند: در این روز قابیل برادر خود هابیل را کشت؛ ابراهیم با منجنیق در آتش افکنده شد؛ عذاب الهی قوم لوط را فراگرفت و آنها را زیر و رو کرد؛ خداوند باد را به صورت عذاب بر قوم عاد فرستاد؛ فرعون دستور کشتن پسران را صادر کرد و به دنبال موسی روانه شد تا او را بکشد؛ حضرت یحیی کشته شد و... حوادثی که در این روز رخ داده است، بیانگر شومیهایی است که باید برای رهایی از آن چارهای اندیشید. در روایت دیگری، امیرالمؤمنین میفرماید: خداوند در روز چهارشنبه دوزخ را آفرید؛ پس بر روزة این روز تأکید کرد تا بندگان از عذاب آن در امان بمانند. البته روز چهارشنبه به خودی خود نحوستی ندارد. به همین دلیل، وقتی برخی از اهالی بغداد به امام نوشتند: آیا آن گونه که اهل طیره (کسانی که فال بد میزنند) میگویند، مسافرت در روزچهارشنبه شومی دارد؟ حضرت برخلاف آنان فرمودند: هر کس در روز چهارشنبه به سفر رود، مصون میماند و به خواستة خویش میرسد.
ابابصیر میگوید: از امام صادق دربارة حجامت در روز چهارشنبه پرسیدم. حضرت فرمودند: چنان که این کار را برای مقابله با کسانی که فال بد میزنند انجام دهند، سبب سلامتی از بیماری میشود.
همچنین پیامبر اکرم فرمودند: کاری که در روز چهارشنبه شروع شود، نیمه تمام نمیماند. اکنون نیز این سنّت نبوی در حوزههای علمیه مورد توجه است و اساتید محترم حوزه میکوشند درسها را از روز چهارشنبه آغاز کنند. این نشان میدهد، روز چهارشنبه شومی ندارد.
در جای دیگر، حضرت فرمودند: هر مؤمنی که روز چهارشنبه بمیرد، خداوند او را از ناپسندیهای روز قیامت نگاه می دارد؛ او را در جوار خود سعادتمند در بهشت ابدی جای میدهد و هیچ سختی و واماندگی به او نمیرسد. البته مؤمنان برای مصونیت ازحوادثی که در روز چهارشنبه برای افرادی پیش آمد و آنها نتوانستند سربلند از پس آن بیرون آیند، و نیز برای مصونیت از دوزخی که در این روز آفریده شد، از پناهندههایی بهره میگیرند. در این زمینه، دعای مأثوری نقل شده است که انسان را در پناه خداوند منّان قرار میدهد.
بنابراین، از تکیه کردن بر هرگونه تفکری که پشتوانة عقلی یا نقلی ندارد، باید پرهیز کرد و ادبیاتی را که نشانة خرافی بودن تفکراست، باید کنار گذاشت.
یکی از تفکرات خرافی این است که انسان در زندگی همه چیز را به گونه ای در قلمرو قضا و قدر ببیند که خودش هیچ سهم و نقشی در پیدایش آن نداشته باشد. چنین آدمی، همه چیز را به شانس و قسمت مربوط می داند و در کار خود هیچ مسئولیتی حس نمی کند؛ برای نمونه، وقتی از چنین فردی سؤال می شود: چرا در زندگی با مشکلاتی روبه رو شده ای، چرا چشم بسته و بدون تحقیق فردی را انتخاب کرده ای، چگونه شد که کار شما به اینجا کشید و چرا برای پیدا شدن راه حلی مناسب تلاش نمی کنی؟ در پاسخ می گوید: قسمت ما چنین بود و از تقدیر و قسمت الهی نمی توان گریخت! این نوع پاسخ ها گاهی از روی ناآگاهی و گاهی برای فرار از مسئولیت است. از نگاه دینی، چنین برداشتی خطاست. فکر و تلاش ما خود سهمی در تقدیر دارد و در پیدایش آن تأثیر می گذارد.
روزی، هنگام بازگشت سپاه امیر المؤمنین از صفین، پیرمردی از آن حضرت پرسید: آیا رفتن ما به جنگ شامیان بر اساس قضا و قدر الهی بود؟ حضرت فرمودند: سوگند به خدایی که انسان را آفرید، ما هیچ مسیر پست و بلندی را جز با قضا و قدر الهی نپیمودیم. پیرمرد پیش خود پنداشت اگر همة کارهای ما به قضا و قدر الهی بوده است، پس ما کاره ای نبوده ایم و اجری نداریم؛ از این رو به حضرت گفت: پس ما باید رنجی را که در این راه کشیده ایم، به حساب خدا بگذاریم؛ چون کار او بوده است و ما بهره ای نداریم! حضرت فرمودند: (چنین نیست که گمان می کنی) خداوند در هر بلندی که فراز آمدید و هر شیبی که فرود آمدید، اجر بزرگی برای شما قرار داده است؛ چون در هیچ حرکتی مجبور نبودید؛ خودتان رفتید، خودتان بازگشتید و در هیچ یک از این کارها مکره و مضطر نبودید. پیرمرد پرسید: چگونه مکره و مضطر نبودیم، در حالی که قضا و قدر ما را پیش می برد؟ حضرت فرموند: گویا تو قضا و قدر را به گونه ای می بینی که از انسان سلب اختیار می کند! اگر چنین بود، نوید و بیم، پاداش و کیفر بی معنا بود و خدا گنهکار را سرزنش و نیکوکار را ستایش نمی کرد.... چنین سخنی، سخن ما نیست؛ بلکه سخن بت پرستان و قدریه است. خداوند به کارهای خوب فرمان داده است و انسان با اختیار آن را انجام می دهد و از کارهای بد نهی فرموده است و انسان با اختیار خود از آن دوری می کند. نه نافرمانی و نه اطاعت، هیچ یک به اجبار صورت نمی گیرد. خداوند پیامبران را بیهوده نفرستاده و قرآن را نیز عبث نازل نکرده است....
این سخن حضرت نشان می دهد که معنای قضا و قدر الهی حاکمیت جبر بر رفتارهای انسان نیست. البته بی شک، انسان بدون قضا و قدر الهی نمی تواند کاری را انجام دهد؛ ولی معنای سخن این نیست که انسان هیچ نقشی در انتخاب خود ندارد. ترکیبی از مقدمات خارج از اختیار انسان به همراه انتخاب خود او، آفرینندة کار است.
مردی از امام سجاد پرسید: آیا آنچه به ما می رسد، ناشی از تقدیر خداوندی است و انتخاب ما نقشی در آن ندارد یا از عمل خودمان پدید آمده است؟ حضرت فرمودند: تقدیر خداوند و عمل ما به منزلة جان و پیکر است. جان بدون پیکر چیزی حس نمی کند و پیکر بی جان مجسمه ای بی حرکت است؛ اما هرگاه این دو با هم به میدان آیند، قوی و کارآمد می شوند. اگر تقدیر به عمل تعلق نمی گرفت، آفریدگار از آفریده بازشناخته نمی شد و تقدیر امر نامحسوسی بود، و اگر عمل با موافقت تقدیر پدید نمی آمد، هرگز صورت نمی پذیرفت و به سرانجام نمی رسید. اینها با اتحاد هم قدرت می یابند و در این میان ، خداوند بندگان شایستة خود را یاری می رساند.
بنابراین، اعتقاد به «قسمت» و مجبور دانستن فرد در حوادث تلخ و شیرینی که در انتخاب همسر برایش پیش می آید، تفکری خرافی است. برخی از تفکرهای خرافی در زمینة ازدواج را در نمونههای زیر می توان دید:
ـ وقتی میخواستم با همسرم ازدواج کنم، هوا طوفانی بود. این نشان میدهد که ما زندگی آرامی نخواهیم داشت.
ـ پس از بررسی زمان عقد، من و همسرم متوجه شدیم که عقد روز سیزدهم ماه خوانده شده و این، دلیل ناسازگاری ما در زندگی است.
ـ وقتی عقد ما خوانده میشد، برخی از کسانی که در جلسة عقد حاضر بودند، دستان خود را به هم گره کرده بودند. این باعث شومی زندگی است.
ـ به هنگام ورود ما به اتاق مخصوص عروس و داماد، شمعدان افتاد و شکست. این زمینة خاموشی زودرس زندگی ماست.
ـ وقتی برای صرف شام به رستوران میرفتیم، هم زمان با ما عدهای برای صرف شام آمده بودند که به تازگی فردی از آنها درگذشته بود. این نشانة شومی ازدواج ماست.
ـ عقد پسرخاله و دخترخاله را در آسمانها خواندهاند. بنابراین، چارهای ندارم جز اینکه با دختر خالهام ازدواج کنم، وگرنه نابود میشوم.
ـ از ازل قسمت من این بوده است که با فائقه خانم ازدواج کنم و با قسمت هم نمیتوان مبارزه کرد.
ـ وقتی میخواستیم وارد خانة بخت شویم، همسرم بیاختیار پای خود را روی پای من گذاشت. این نشان میدهد من همیشه دراین زندگی زن ذلیل خواهم بود.
ـ وقتی عاقد میخواست خطبة عقد ما را بخواند، یکی از خانمها عطسه کرد. این کار، زندگی ما را تیره خواهد کرد.
ـ در میان کسانی که پاتختی آمدند، یکی از افراد چشمانی آبی داشت. این، زندگی ما را به مخاطره انداخته است.
ـ نخستین بچة ما دختر است، در حالی که من و همسرم پسر میخواستیم. این، مبارزة قسمت با خواستههای ماست.
ـ در جشن عروسی ما کفشهای پدرم گم شد. این نشان میدهد ما در این زندگی هویت خود را از دست خواهیم داد.
ـ من پس از ازدواج، دیگر آن شور و هیجان پیش از آن را ندارم. به نظرم یکی ما را طلسم کرده است.
ـ هنگامی که عروس خانم به زندگی مشترک وارد میشد و در آستانة در خانه قرار گرفته بود، کلاغی بر بام خانه نشست و غارغارکرد. این نشانة شومی زندگی است.
هیچ دلیلی برای تأیید چنین تفکری وجود ندارد و اعتقاد به آن، قطعاً خرافی است.
بخش دیگری از آزارندهها، مجموعهای از واقعیتهایند که بی شک دارای شومی اند و آثار ناخواستهای را برجای میگذارند؛ اما ما با اختیار خودمان در معرض شومی قرار میگیریم و میتوانیم با تدبیر و تعدیل خویش خود را از آن برهانیم.این گونه شومیها عمدتاً حالتهای غیرطبیعی ندارند و در زندگی روزمرة هرکسی ممکن است پیش آیند. ما باید واقعیتهای روزمره و عادی را با اندیشه و توکل بر خدا حل کنیم تا از زشتی دور بمانیم.
بخش سوم از شومیها، واقعیت هایی اند که در اختیار ما نیستند و عمدتاً غیرطبیعی اند؛ اما برای رویارویی با آنها راهی وجود دارد.پیامبر اکرم از سحر، کهانت، جادو، نوشتن حروف و چیزهایی که آثاری را به طور غیرطبیعی بر جای میگذارد و...، نهی فرمودند.
این نشان میدهد اینها اموری هستند که خارج از اختیار ما واقع میشوند؛ اما چنانچه فکر کنیم ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، تحت تأثیراین امور واقع میشویم، دچار تفکری خرافی شدهایم. در روایت است که مردی خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: یارسول الله، دیشب عقربی مرا نیش زد. این مرد میخواست با این سخن، شومی این مخلوق را برای حضرت بازگو کند. حضرت فرمودند: اگر کلمات کاملهای را که در سورة فلق وجود دارد خوانده بودی، این شومی برای تو پیش نمیآمد.
این سخن به ما می آموزد، چنان که با نمونه های شری رو به رو شدیم و خواستیم از شرّ آن سالم بمانیم، باید از دعاهای مأثور از معصومان بهره بگیریم.
گاهی اوقات ممکن است ما به صحنهای، خانهای، ماشینی یا شکل زیبایی نگاه کنیم و ناخواسته شگفت زده یا بهت زده شویم و این میتواند برای فرد مقابل مشکل ساز شود. در چنین جایی نیز حضرت علی برای مقابله با پیدایش حادثه میفرماید: بگو: «آمنت بالله و صلّی الله علی محمد و آله»؛ من به خدا ایمان دارم و خداوندا بر پیامبر و خاندان او درود فرست. با گفتن این ذکر، دیگر به او آسیبی نمیرسد. بنابراین، باید با تدبیر و استفاده از عقل و وحی با همة تفکرات خرافی مبارزه کرد.
آنچه بیشک در زندگی مشترک آسیبزاست، تفکرات خرافی است. اعتقاد به اینکه اگر در فلان روز ازدواج نمیکردم یا با کسی با فلان ویژگی (چشم آبی) ازدواج نمیکردم، کار ما به جدایی نمیکشید، از تفکرات خرافی سرچشمه میگیرد.
وقتی ما فکر میکنیم دیگران ما را طلسم کردهاند، هیچ راهی برای زندگی دل خواه نداریم و شومی زندگی ما را فرا گرفته است، به خرافه روآوردهایم؛ اما اگر باور داشته باشیم که بداخلاقی شومی زندگی است، درست فکر کردهایم و باید برای رهایی از آن و پیدا کردن اخلاق نیکو بکوشیم. اعتقاد به عواملی در زندگی به مثابة عامل بدبختی، چنان که هیچ دلیل عقلی و نقلی برای آن وجود نداشته باشد، ما را به خرافه پرستی سوق میدهد.
ممکن است کسی بگوید: برخی از عوامل هستند که گرچه ما دلیلی برای تأثیر آنها در زندگی نداریم، ممکن است در ایجاد کدورت میان افراد جامعه تأثیرگذار باشند. بنابراین، نمیتوانیم اعتقاد به آنها را خرافه بنامیم.
در پاسخ به این سخن باید گفت: درست است که عواملی دور از آگاهی ما ممکن است در زندگی تأثیرگذار باشند؛ این سخنی غیرعاقلانه نیست؛ اما اعتقاد به تأثیر، غیر از احتمال تأثیر است. اعتقاد به تأثیر، آن هم تأثیری که هیچ راهی برای رویارویی باآن وجود ندارد، امری خرافی است؛ اما احتمال تأثیر را با راههایی که عقل و وحی در اختیار ما گذاشته اند، میتوانیم خنثی کنیم.
در قرآن و روایات، معوّذات و پناهندههایی وجود دارد که انسان را از شرّ هر جنبندهای نگاه می دارند. این اعتقاد راسخ ما است که هیچ تأثیری بدون اذن الهی تحقق نمی یابد. ما با این ذکرها، کارهایمان را با به خدای بزرگ میسپاریم و خود را از بدیها نجات میدهیم. «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا»؛(غافر:44 و 45).
تفکر منفی
در این سبک تفکر، فرد بر نکات منفی تأکید میکند؛ بدبینی بر خوشبینی غالب است؛ اضطراب جای آرامش را میگیرد؛ و اوضاع زندگی بسیار بد پیشبینی میشود. افکاری که در این سبک تفکر به ذهن راه می یابند، بدین قرارند:
* با هر کاری روبهرو میشوم، بدترین نتیجه، نخستین تصویری است که به ذهن من خطور میکند.
* وقتی کاری را از کسی درخواست میکنم، پیشبینی من این است که پاسخ او منفی خواهد بود.
* وقتی روال زندگی پیچ میخورد، حس میکنم به خط پایان زندگی نزدیک میشوم.
* عموماً حوادث ناخوشایند فکر من را پر میکند و کمتر به حوادث خوشایند می اندیشم.
* همین که مانعی سر راهم قرار بگیرد، دیگر نمیتوانم به بدی کار فکر نکنم.
نتیجة چنین فکری، ناامیدی، بدبینی، اضطراب و افسردگی است. برای اینکه دچار چنین پیامدهایی نشویم، باید این تفکرات را کنترل کنیم.
تفکر منفی سبک تفکر افراد افسرده است که مشکل آفرین است؛ زیرا آنها بر احساسات منفی خود متمرکز میشوند و مرتّب آنها را مرور میکنند. اندیشة فراوان در بارة احساسات و رویدادهای ناخوشایند، همچنین تصور غلط از حلّ و فصل کردن و یافتن راه حل هایی برای آن، مشکلاتی را به وجود میآورد.
تفکر منفی برخلاف مسئله گشایی، فرایند خلّاقی نیست که بر اساس آن، راهِ حلهای ممکن آزموده شده، راه حلّ مناسب انتخاب شود؛ بلکه موجب تدوام احساس افسردگی و جمود بر افکار منفی می شود. تفکر منفی، ناخشنودی شخص، انتظارات منفی، عزت نفس پایین و درماندگی را به همراه دارد. بکوشید میان این افکار و افکار مثبت که رضایت از زندگی، خودپندارة مثبت، پذیرش از سوی دیگران و انتظارات مثبت را به همراه دارد، تعادل برقرار کنید.
ذهنیت های منفی
برخی از اندیشهها و ذهنیتهای افراد طرحوارههای انطباقناپذیرند که با فکرهای احتمالی و مشکلاتی همراه ند. بخشی از این طرحوارهها عبارت اند از:
1. وابستگی
در این طرحواره، فرد گمان میکند که نمی تواند به طور مستقل کاری را انجام دهد و به حمایت همیشگی دیگران نیازمند است.فکرهایی که با این طرحواره وجود دارند، این است که «من نمیتوام پیشتیبان خودم باشم»، «من به کمک فرد دیگر نیاز دارم» و «من نمیتوانم به طور مستقل کاری انجام دهم». مشکلاتی که میتواند پیامد این طرحواره باشد، بیارادگی، واگذاری کار به دیگران و کمآموزی است. چنین افرادی در کارهایشان به شدت وابسته اند، به چشم و هم چشمی روی میآورند؛ به دلیل دوری از مادر، پدر، برادر و بستگان به دل تنگی شدید و افسردگی دچار میشوند؛ و از رضایتمندی در زندگی کم بهره میمانند.
2. مقهور سازی
در این اندیشه، فرد به صورت ارادی یا غیرارادی نیازهای خود را برای ارضای نیازهای
دیگران نادیده میگیرد و خود را قربانی میکند؛ در حالی که نیازهایش ضروری است و
باید برآورده شود و برآورده نشدن نیازهایش، شکستی را برای او در پی دارد. فکرهایی که
در این طرحواره وجود دارد، این است که «اگر کاری را انجام دهم، ممکن است عواقب
بدی داشته باشد»، «نیازهای من به اندازة نیازهای دیگران اهمیت ندارد»، و «باید خود را برای دیگران قربانی کنم». این سبک فکر میتواند فشار روانی، احساس خستگی، خشم و تحقیر شدن را در پی داشته باشد. این اندیشه حالت افراطی دارد و افراط، همیشه انسان را به لغزشگاه میکشاند.
3. آسیبپذیری از حوادث و بیماریها
ترس از رویدادها، انتظار حوادث و احتمال نزول بلا در هر لحظه، حقیقت این طرحواره است. فرد گمان میکند که حادثة وحشتناکی برایش روی خواهد داد، احساس اضطراب میکند و از اینکه نکتة اشتباهی پیش آید، نگران است. مشکلاتی مانند هراس، اضطراب و پرتنشی میتواند از پیامدهای این اندیشه باشد.
4. ترس از دست دادن کنترل
در این طرحواره، فرد میترسد بیاختیار، کنترل رفتار، تکانهها، هیجانات، احساسات و ارادة خود را از دست بدهد و فکر میکند: «دارم کنترلم را از دست میدهم» و «نکند به فردی نامتعادل تبدیل شوم و نتوانم خود را کنترل کنم». این اندیشه میتواند اضطراب،تنش، انعطافناپذیری و مهار شدید خود را بههمراه داشته باشد.
5. محرومیت عاطفی
در این سبک فکر، فرد با خود میگوید: نیازهای من از لحاظ پرورش، همدلی، عاطفه و مراقبت هرگز به اندازة کافی از جانب دیگران برآورده نخواهد شد. به دنبال آن میتواند فکر کند: «هیچکس نیست که نیازهایم را برآورده سازد»، «از کسی عشق، محبت وتوجه کافی دریافت نمیکنم» و «هیچکس به من اهمیت نمیدهد». این اندیشه میتواند خشم، رنجش و بهرهکشی را به همراه داشته باشد.
6. ترس از تنهایی
فرد میترسد در هر لحظه فردی را از دست بدهد که در زندگی او اهمیت بسزایی دارد و او در چنین موقعیتی باید برای همیشه از نظر عاطفی تنها بماند و با خود فکر میکند: «همه مرا ترک خواهند کرد»، «برای همیشه تنها خواهم بود» و «هیچکس با من نخواهد ماند». این فکر میتواند تنهایی، ترس از تعهّد، و عذاب وجدان را به همراه داشته باشد.
7. بدگمانی
در این طرحواره، فرد فکر میکند دیگران عمداً به او آسیب خواهند زد؛ با او بدرفتاری خواهند کرد؛ او را فریب خواهند داد؛ به او دروغ خواهند گفت؛ از او بهرهکشی خواهند کرد و او را به بیگاری خواهند کشید. او فکر میکند: «دیگران به من حمله خواهندکرد»، «مرا تحقیر خواهند کرد»، «من باید از خودم محافظت کنم» و «پیش از آنکه آنها به من حمله کنند، باید به آنها حمله کنم تا گرفتارنشوم». این طرز فکر میتواند دشمنی، پرخاشگری و سیاه نمایی را به همراه داشته باشد.
8. احساس بیگانگی
فرد احساس میکند از بقیه جداست؛ تافتهای جدا بافته است؛ با دیگران متفاوت است و عضوی از گروه یا جامعه نیست. اوهمواره با خود میگوید: «هیچکس مرا درک نمیکند» و «من با دیگران متفاوتم و با آنها جور نیستم.» این فکر میتواند انزوا،تنهایی، خودبزرگبینی و انتظارات بیجا به همراه داشته باشد.
9. پذیرفته نشدن
در این اندیشه، فرد احساس میکند ذاتاً ناسالم است و دوست داشتنی نیست. او فکر میکند: «هیچ مرد یا زنی که آرزو دارم دوستم داشته باشند، وجود ندارد»، «هیچکس نمیخواهد به من نزدیک شود» و «من ذاتاً از پلیدی و دافعه برخوردارم». این فکرمیتواند تنهایی، افسردگی، عزّت نفس پایین و اضطراب را به همراه داشته باشد.
10. فقدان مطلوبیت اجتماعی
فرد باور دارد که در ظاهر کاملاً روشن است که از نظر دیگران نامطلوب به شمار میآید. او فکر میکند: «من از لحاظ اجتماعی فردی مطرود هستم»، «مردم مرا دوست ندارند» و... چنین نگرشی نیز میتواند به تنهایی، اضطراب، افسردگی و عزّت نفس پایین میانجامد.
11. فقدان صلاحیت
فرد فکر میکند نمیتواند در حوزههای مختلفی که باید پیشرفت کند، در مسئولیتهای روزمره و در تصمیمگیری، شایسته عمل کند. او فکر میکند: «من صلاحیت ندارم»، «هرکاری که انجام میدهم به اندازة کافی خوب نیست» و «هرچیزی را که آزمایش میکنم،خراب میکنم». چنین فردی ممکن است به کمآموزی، انعطافناپذیری، اضطراب و عزّت نفس پایین دچار شود.
12. احساس گناه
در این طرحواره، فرد احساس میکند از نظر اخلاقی یا معنوی بیمسئولیت و سزاوار انتقاد یا مجازات است. او فکر میکند: «فرد بدی هستم»، لیاقت پاداش ندارم» و «مستحق مجازات هستم». این فکر نیز چنان که از طریق فعلیت مثبت به قصد جبران همراه نباشد،افسردگی، اضطراب و عزّت نفس پایین راه به همراه دارد.
13. شرمساری
فرد احساساتی دارد که برای او کم رویی و خجالت را به همراه میآورد. او فکر میکند: «من با شکست و بیکفایتی خود را تحقیرکردهام»، «آنقدر پست هستم که نباید به کسی نزدیک شوم» و «اگر دیگران بفهمند که چقدر عیب دارم، دیگر نمیتوانم به آنها نگاه کنم». این طرز فکر میتواند اضطراب، کم رویی، گوشه گیری و عزت نفس پایین را به همراه داشته باشد.
14. انتظارات با معیارهای سخت
این اندیشه باعث میشود که فرد فکر کند برای رسیدن به انتظارات بالای خود باید تلاش و کشمکش سختی داشته باشد تا لذت، موفقیت و رضایتمندی را احساس کند. او فکر میکند: «من باید بهترین باشم، پس باید سختتر از همه کار کنم». پیامد چنین فکری میتواند پرتنشی، اضطراب و گوشه گیر باشد.
15. خودمحوری
پافشاری فرد بر اینکه می تواند هرچه را میخواهد فوراً بگوید، و آن را انجام دهد، و هرچه را آرزو میکند همان را داشته باشد. چنین فردی فکر میکند: «همیشه هرچیزی را که بخواهم باید به دست آورم»، «من شایستة دستیابی به همة خواستههایم هستم» و «من بادیگران تفاوت دارم و نباید محدودیتهایی را قبول کنم که دیگران باید بپذیرند». چنین فردی میتواند مشکلاتی همچون خشم،احساس بیگانگی از دیگران، غرور و پرتوقعی را به همراه داشته باشد.
این ذهنیتهای انحرافی باعث میشوند دربارة وقایع زندگی تعبیرات منفی داشته باشیم. به ویژه وقتی با مشکلات این طرحوارهها روبهرو میشویم، فرهنگ گفتاری منفی بهخوبی خود را در زندگی ما نشان میدهد.
مقابله با ذهنیت های منفی، راه سازگاری را هموارتر می سازد و زمینه را برای بروز پیامدهای منفی این نوع ذهنیت ها می بندد تا از بروز ناسازگاری ها جلوگیری کند.
راه شناسایی موفقیت در مقابله با طرحواره های انحرافی
برای اینکه بفهمیم آیا ما توانستهایم طرحوارههای انحرافی را کنار بگذاریم و به ذهنیت مثبت رو بیاوریم یا تمرین کنیم تا آن طرحوارهها را کنار بگذاریم، باید به دنبال مقایسة تعبیرات انطباقناپذیر و ناسازگارانه با تعبیرات انطباقپذیر باشیم.
برای نمونه، کسی که پیگیر اشتغال و استخدام بوده و توفیق نیافته است، تعبیرات انطباقناپذیر و ناسازگارش عبارت اند از: «من لیاقت این کار را نداشتم»؛ «من مناسب این کار نبودم»؛ «مسئولان مصاحبه برای استخدام، آدمهای بیانصافی بودند».
اما تعبیرهای جانشین و انطباقپذیر عبارت اند از: «رقابت تنگاتنگی وجود داشت و فقط یک نفر پذیرفته میشد»؛ «من از شرایط لازم برخوردار بودم، امّا فرد دیگری وجود داشت که برای نیاز آنان مناسبتر بود» و «من تلاش خود را کرده بودم. حتماً کار بهتری را خدا برایم مقدّر کرده است».
در نمونة دیگر، شخصی که با ضرری روبهرو شده است، چنانچه انطباقناپذیر و ناسازگار باشد، میگوید: «من شخص ضعیفی هستم که اجازه میدهم یک ضرر اینقدر مرا رنج دهد»؛ «من فکر میکنم با همة مردم فرق دارم. حتماً یکطوری هستم» و «من هرگز احساس خوبی پیدا نخواهم کرد»؛
ولی چنانچه انطباق پذیر و سازگار باشد، میگوید: «طبیعی است که در این شرایط چنین احساسی داشته باشم»؛ «من به استراحت نیاز دارم و نباید اینقدر به خود سخت بگیریم»؛ «این ضرر ناخواسته حتماً منفعتی بالاتر را جایگزین خود به ما نوید میدهد» و «چه ضررهایی که کُنه آن سود است».
* همچنین فردی که با شما گستاخانه برخورد میکند، چنانچه انطباقناپذیر باشید، با خود میگویید: «من اصلاً آدم خوبی نیستم وسزاوار بدرفتاری دیگران هستم»؛ «من فردی بیلیاقت بودم و باید تنبیه میشدم» و «همة مردم همینطورند».
امّا چنانچه انطباقپذیر باشند، میگویید: «احتمالاً آن آقا حالش مناسب نبوده است»؛ٰ «خوب است کار خود را مرور کنم و ببینم چه مسئلهای رخ داده است» و «اگر کسی گستاخانه برخورد میکند، مشکل خود او است. من نباید در حقّ خود تردید کنم».
این تعبیرات، بهگونهای شخصیت فرد را به ما نشان میدهد و برای ما روشن میسازد که آیا او انطباقپذیر و سازگار است یا انطباقناپذیر و ناسازگار.
راه های مقابله با تفکرات منفی
تخریب یا مبارزه با عقاید و باورهای غلط
بیشتر افراد گفتههای خود را با استفاده از کلمات «من باید»، «من حتماً» و «من میبایست» ادا میکنند و در برخی موارد، این گفتهها با حرارت، عزمی راسخ و منظوری خاص بیان میشوند. گاهی اوقات لحن ادای کلمات مجاب کننده نیست، چنان که گویی کس دیگریی به فرد ندا میدهد که «تو باید»؛ و این سخن با بیمیلی، ناراحتی و احتمالاً رنجش او همراهاست. در چنین جایی به جای این که او بگوید: «من باید»، میگوید: «من تصمیم گرفتهام» و با این کار آن عقیده و باور تحمیلی را تخریب میکند.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که یادگیری ما مبتنی بر تجربههاست. ابتدا تفاوت درست و نادرست را نمیدانیم ونمیتوانیم رفتار خوب و بد را از یکدیگر جدا کنیم. والدین، بستگان نزدیک، رسانههای ملّی و... باعث میشوند ماچیزهایی یاد بگیریم. همین راه نیز درست است؛ امّا این نکته را باید بدانیم که این گونه یادگیری برای شروع آموزش خوب است، ولی چنانچه افراد در نوجوانی، جوانی و بزرگسالی نیز همچنان از دیگران باورها و عقاید خود رابگیرند، مسلماً راه مطلوبی را نپیمودهاند؛ ما در کودکی توان انجام قضاوت سنجیده و پخته را نداشتیم، اما دردوران جوانی و بزرگ سالی از تجربی هایی برخورداریم که مناسب است شخصاً اقدام کنیم و عقاید مطلوب را برگزینیم. برخی اوقات، ما عقیدهای را بیان میکنیم که ریشه در کودکی ما دارد و آن را اکنون نیز حفظ کردهایم؛ درحالی که مناسب ما نیست. بیاییم به جای اینکه انتخابها و تصمیمهای خود را به محور و معیاری خارجی که بر ما تحمیل شده است نسبت دهیم، به نظر اخلاقی و باور درست و مناسب خودمان نسبت دهیم و آن باور قبلی را تخریب کنیم.
مقایسة باورهای معقول و نامعقول، و انتخاب باورهای معقول
الف) باور معقول: تنها راه اشتباه نکردن این است که هیچ کاری انجام ندهیم. من فعالم و هر فرد فعّالی اشتباه میکند.
ب) باور نامعقول: من هرگز نباید اشتباه کنم.
الف) باور معقول: هیچ کس کامل نیست. من میتوانم بپذیریم که دیگران نیز اشتباه میکنند.
ب) باور نامعقول: دیگران نباید اشتباه کنند.
الف) باور معقول: لزومی ندارد که دیگران مطابق انتظارات من عمل کنند.
ب) باور نامعقول: دیگران باید مطابق انتظارات من عمل کنند.
الف) باور معقول: هرکس باید به داراییها، تواناییها و امکانات خود نگاه کند و مطابق آنها زندگی خود را شکل دهد.
ب) باور نامعقول: سطح زندگی همه باید یکسان باشد. چرا دیگران دارند و ما نداریم؟
الف) باور معقول: انسان زمانی خوشحال و زمانی ناراحت است.
ب) باور نامعقول: من همیشه باید خوشحال باشم. چرا دیگران خوشحال اند و من نیستم؟
بنابراین، ما میتوانیم از یک سری حالتهایی که ریشه در یک باور نامعقول دارد، دوری کنیم و از این طریق به خوش گمانی روی آوریم.
مقایسههای خوش بینانه و پرهیز از مقایسههای بدبینانه
مطالعه در زمینة شیوة رویارویی افراد با تعارضات در زندگی نشان میدهد که افراد به طور معمول برای کنار آمدن بااختلافهای خود با دیگران، چهار راهبرد را به کار میبرند. یکی از آنها، مقایسههای خوشبینانه است.
مقایسة خوشبینانه به معنای قدر دانستن روابط خود با دیگران و متقاعد ساختن خود مبنی بر این است که به مرور زمان، روابط ما در زندگی بهتر خواهد شد.
یکی از عواملی که موجب میشود تا افراد از موقعیت اقتصادی خانوادگی خود احساس رضایت کنند و با کمبودهای احتمالی به گونهای مطلوب کنار بیایند، مقایسة موقعیت اقتصادی خود با کسانی است که به لحاظ ویژگیهای مالی با مشکلاتی به مراتب بیشتر دست و پنجه نرم میکنند. این مقایسه، زمینة رضایت از موقعیت اقتصادی فعلی و پرهیز از بلندپروازیها را فراهم میکند.
در منابع دینی نیز به این مقایسة خوش بینانه به منزلة راهی برای رضایتمندی از وضعیت اقتصادی اشاره شده است. امام صادق میفرمایند: «انظر الی من هو دونک فی المقدره... فان ذلک اقنع لک بما قسّم اللّه لک»؛ از نظر امکانات، به کسی بنگر که فروتر از توست...، زیرا این امر تو را به روزی مقدّر از جانب خداوند قانعتر میسازد.
به همین دلیل، در روایات ما به هم نشینی با فقیران سفارش شده و به منزلة راهی برای شکر و قناعت، بر آن تأکید شده است.امام علی می فرمایند: با فقرا همنشینی کن تا شکرت فزونی یابد.
همان گونه که مقایسة نقاط مثبت زندگی زناشویی خود با افرادی که از مشکلات اقتصادی رنج میبرند، موجب احساس رضایتمندی از موقعیت اقتصادی میشود و به شکر و قناعت میانجامد، مقایسههای بدبینانه که در آن فرد، نقاط ضعف اقتصادی زندگی خود را با نقاط قوت دیگران از جهت اقتصادی بسنجد، عامل ناخشنودی از موقعیت زناشویی خود میشود و به حرص و فاصله گرفتن از قناعت می انجامد. بر این اساس، پرهیز از مقایسههای بدبینانه مهارتی مؤثر در قانع سازی خویش به زندگی زناشویی و حفظ روحیة شکرگزاری شمرده میشود. با توجه به این نکته، در منابع دینی به پرهیز از مقایسة خود با افرادی که به لحاظ اقتصادی برتر شمرده میشوند، امر شده است. امام صادق می فرمایند: به افرادی که از نظر امکانات مادّی از تو برترند، نگاه نکن؛ زیرا این امر تو را به آنچه از سوی خدا برایت مقدر شده است، قانعترخواهد ساخت. شاید از همین روست که همنشینی با ثروتمندان ناپسند دانسته شده است. امام باقر نیز در تحلیل این موضوع به مردی فرمودند: با ثروتمندان هم نشین مباش؛ چون هنگامی که بندهای در کنار آنان مینشیند، خود را مشمول نعمت خداوند میداند؛ اما از کنار آنان برنمیخیزد تا اینکه میپندارد خداوند هیچ نعمتی به او نداده است.
برای آنکه از این آفت مصون بمانیم، یکی از راههای مؤثر آن است که ارتباط خود را با دنیاطلبان و شیفتگان دنیا به کمترین حد رسانیم و از این راه، زمینة تفکر منفی و چشم و هم چشمی را نیز از بین ببریم.
خداوند متعال پیامبر خود را از این که چشم به نعمتهای زود گذر مادی دیگران بیافکند، بر حذر داشته و فرموده است:
و هرگز چشم خود را به نعمتهای مادی که به گروهایی از آنها دادهایم، میافکن که اینها شکوفههای زندگی دنیاست. لازمة نگاه نکردن به زرق و برق زندگی دیگران، کم کردن ارتباط است؛ زیرا نمیتوان وارد دریا شد، ولی پا را از خیس شدن حفظ کرد.
در نظر داشتن الگوها و سرمشقهایی که قناعت را سرلوحة زندگی خویش قرار داده اند و با وجود توانایی برخورداری اززندگی مرفّه، رسیدن به ارزشهای معنوی را در اولویت نهاده اند و از امکانات بسیاری که در اختیار داشته، به مقدارضرورت بسنده کرده و بقیه را به نیازمندان بخشیدهاند، مهارت دیگری است که روحیة قناعت را تقویت و در بحبوحة سختیهای معیشتی، فرد را از ناشکیبایی باز میدارد.
امام علی در نامهای به عثمان بن حنیف انصاری، فرماندار بصره، که در مهمانی یکی از ثروتمندان بصره شرکت کرده بود، فرمودند: آگاه باش! هر مأمومی امام و پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد. بدان امام شما به همین دوجامة کهنه، و از غذاها به دو قرص نان بسنده کرده است. آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، امّا مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه درست یاری دهید.
با چنین تفکری و پیروی از چنین الگوهایی، میتوانیم راهی را برای سازگاری بیشتر در زندگی فراهم کنیم.
هر کسی باید به زندگی افراد پایینتر از خود چشم دوزد و به دیدار آنها برود. این رفتار افزون بر پیشگیری از چشم و هم چشمی، روحیة والای شکر و رضایت از زندگی را در میان انسان ها ایجاد و تقویت میکند.
ار خسی افتدت به دیده منال
سوی آن کس نگر که نابیناست
حضرت علی در نامهای به حارث همدانی میفرمایند: «به کسانی که بر آنان برتری داری، بسیار نظر کن که این از موجبات شکرگزاری است».
و نیز امام صادق آثار این شیوه را چنین تبیین فرمودهاند: «همواره به کسی نظر کن که بهرهاش از نعمتهای خداوند کمتر از توست تا شکر نعمتهای موجود را به جای آوری و برای افزایش نعمت خداوند شایسته باشی و قرارگاه عطیه الهی گردی».
سعدی میگوید:
هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم، مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت! سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بیکفشی صبرکردم.
ممکن است کسی بگوید: این گونه به مسائل زندگی نگریستن، انسان را از پیشرفت باز میدارد و همواره انسان را در حالتی ایستا و ساکن نگه میدارد؛ چراکه به بالاتر از خود نگاه نمیکند تا بخواهد رشد کند و در نتیجه، از کمال بازمی ماند. در پاسخ این سخن باید گفت: حرکت به سوی رشد و پیشرفت، به ویژه برای آسایش جامعة اسلامی وظیفة هر مسلمان است، اما برای رسیدن به کمال،ضرورت ندارد به تفکر منفی و چشم و هم چشمی رو بیاوریم تا پیشرفت کنیم. چنین نیست که تنها انگیزة حرکت به سوی کمال چشم و هم چشمی باشد. استفاده از بیشترین ظرفیت وجودی که خداوند در انسان قرار داده است و انگیزههای مثبت دیگر، رضایتمندی پایدارتری را به دنبال دارد که با سازگاری در زندگی نیز همراه است.
توجه به حکمت نعمت های الهی
یکی دیگر از راه های آرامش توجه به حکمت نعمت های الهی است. خداوند نعمتهای خود را بر اساس حکمت و به منظور آزمایش و ابتلا به بندگان ارزانی میدارد؛ ولی برخی افراد ساده اندیش بدون در نظر گرفتن اهداف خداوند در این نعمتها، تنها به ظاهر آن توجه میکنند و آرزوی کسب زرق و برقهای زندگی دنیا را در سر میپرورانند. در دوران حضرت موسی ، برخی کوته نگران، به قارون، مرد ثروتمند طغیانگر آن دوران میاندیشیدند و با مشاهدة ثروت بی کران او که حمل کلید گنج هایش، مردان تنومند را دچار خستگی میکرد، داشتن آن اموال را آرزو کردند و به اشتباه آن را بهرة بزرگ برای او میدانستند. قرآن میفرماید:
آنها آرزوی دارایی قارون را میکردند؛ولی پس از آنکه فرو رفتن او و خانهاش را به قعر زمین مشاهده کردند، متوجه اشتباه خود شدند و دریافتند که خدواند بر اساس لطف خود برخی نعمتها را از بندگان خود دریغ میدارد. (قصص: 79)
آنان که دیروز آروز میکردند به جای او باشند، (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما!گویی خدا روزی را بر هرکس از بندگانش بخواهد گسترش میدهد یا تنگ میگیرد. اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو میبرد»(قصص: 79).
در برخی شرایط، با اینکه خود فرد از تفکر منفی و چشم و هم چشمی گریزان است، ولی همسر وی به دنبال کسب جلوههای دنیاست و برای رسیدن به این هدف، فشارهای زیادی را به همسر تحمیل میکند. در این شرایط وظیفة همسر چیست؟آیا باید به دنبال تأمین خواستة همسر باشد یا مقاومت کند و ارزشهای مطلوب خود را پیگیری کند؟
شیوة زندگی رسول خدا مؤید مسیر دوم است. آن حضرت پس از آن که از جنگ خیبر بازگشتند و گنج آل ابی الحقیق را تصاحب کردند، مورد درخواست همسران خود قرار گرفتند که از پیامبر خواستار گنج شدند. رسول خدا فرمود: من آن را میان مسلمانان تقسیم کردم. همسران پیامبر خشمگین شدند و گفتند: گمان میکنی اگر ما راطلاق دهی ما از بین قوم خود شوهرانی برای زندگی نمییابیم؟ آن حضرت از گفتار آنان ناراحت شدند. بیست و نه روز از ایشان کنارهگیری کردند تا آیات زیر نازل شد: ای پیامبر، به زنانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینتهای آن هستید، بیایید تا شما را بهرهمند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم و اگر خواهان خدا، پیامبر او و سرای آخرت هستید، خدا به نیکوکاران پاداش بزرگی خواهد داد.(احزاب، 28 و 29) این رفتار انعطاف ناپذیرانة همراه با موعظه رسول خدا موجب شد تا آنان خدا و رسول را اختیار کنند و دست از درخواستهای نادرست خود بردارند.
البته در مواردی که در خواست همسر دربردارندة چشم و هم چشمی و توقعات بیجا نباشد، برآوردن نیازهای او جایز،بلکه مطلوب است؛ اما در صورتی که فکر منفی، و توقع بیجا و چشم و هم چشمی به شمار آید، باید انعطاف ناپذیر بود، که البته این برخورد باید با منطق، موعظه و بزرگواری همراه باشد.
یکی از بهترین راههای کنترل تفکر منفی این است که در بارة وقایع ناخوشایند و
احساسات ناراحت کننده، زیاد فکر نکنیم. هرچه بیشتر بر روی بدی پدیدهها تمرکز کنیم،
آنها بدتر بهنظر میرسند و در این موقعیت ما نمیتوانیم تفکر خلاق و سازندهای داشته
باشیم. ممکن است گفته شود: مگر میشود با توجه به هجوم افکار منفی، فرد آنها را نادیده بگیرد و به آنها تمرکز نکند؟ البته این کار آسانی نیست، امّا به کمک موارد زیر می توان از نقاط منفی تمرکز زدایی کرد:
تمرکز بر نقاط قوت
کسی که میخواهد آثار نامطلوب رفتارهای ناخوشایند را مهار کند، جنبههای سالم عملکرد خانواده را در نظر میگیرد. خانوادهای که دچار مشکل شده، ممکن است ابتدا نتواند جنبههای مثبت روابط خود را ببیند. افراد این خانواده به درمانگری نیازمندند تا در میان اعضای خانواده ارتباط و همدلی برقرار کند و نقاط قوت را یادآور شود.
ما در میان خانوادههایی که میشناسیم و با آنان ارتباط داریم، عموماً حالت مطلقی را نمیبینیم؛ یعنی اینگونه نیست که یک خانواده سفیدِسفید و خانوادة دیگر سیاهِسیاه باشد. طیفی از سیاهی و سفیدی در میان همة خانوادهها دیده میشود؛ البته این طیف دارای نوسان است. شدت و ضعف و مراتب مختلف در آن دیده میشود؛ امّا خوش بختی مطلق یا بدبختی مطلق دیده نمیشود. حال برای اینکه گذر از سیاهیها برای انسان آسان شود، یکی ازمهارتها تمرکز بر نقاط قوت است. در بسیاری از خانوادههای پرتنش نیز میتوان نقطههای مشترکی را پیدا کرد. وقتی همة اعضای خانواده کنار یکدیگر مینشینند و نظر میدهند ـ گرچه نظرات آنان از یکدیگر بسیار متفاوت باشد ـ نشان دهندة امری مثبت است و آن اینکه همة آنها با اتحاد و همدلی تصمیم گرفتهاند برای پیشبرد خانواده تلاش کنند و تصمیم بگیرند. این نشان میدهد این خانواده خانوادهای بیتفاوت نیست و با مسائلی که برآنان میگذرد، سرد و بی روح برخورد نمیکند. در نظر داشتن چنین نقاط مثبتی آرامش انسان را افزایش میدهد.
توجه به آثار مثبت
در برابر حوادث تلخی که پیش میآید، به جای اینکه به افکار منفی روی بیاوریم و اجازه دهیم آنها با هجوم خود ما را به کام افسردگی بکشند، به زیباییهایی که فراروی ما به وجود می آورند، بنگریم و بیشتر به آنها بیاندیشیم. به جای اینکه فکر کنیم کسی که به بلایی گرفتار میشود، چه سختیها و ناملایماتی را باید تحمل کند، به این بیاندیشیم که خداوند سختیها را برای چه کسی قرار داده است. آیا ما چون مطرود درگاه الهی واقع شدهایم، به بلا مبتلا شدهایم یا چون مقبولتریم، مبتلاتریم؟
گروهی از اصحاب امام صادق نزد آن حضرت نشسته بودند و از بلاهایی که به مؤمن میرسد، سخن میگفتند. حضرت فرمودند: از رسول خدا سؤال شد: چه کسانی در دنیا گرفتار بیشترین بلا هستند؟ حضرت فرمودند: پیامبران الهی، و پس ازآنها کسانی که به پیامبران نزدیک ترند. هر کس ایمانش واقعی باشد، بلایش زیاد است و هرکس ایمانش ضعیف باشد، بلایش کم است. اجر عظیم به دنبال بلای عظیم است و خداوندقومی را دوست ندارد، مگر اینکه آنها را به بلا مبتلا میکند.
در ادامة سخن، حضرت مرتبهای را برای مؤمن ترسیم فرمودند که در آن مرتبه، خداوند هر تحفهای را که از آسمان به زمین سرازیرمیشود، از مؤمن دور میکند و هر گرفتاری را از دیگران به سوی او میکشاند. آن گاه فرموند: مؤمن بر اساس مرتبة دینش محلّ بلا قرار میگیرد. این مرتبه تا جایی پیش میرود که مؤمن بلا را نعمت به شمار آورد.
امام صادق میفرماید: چهل روز بر مؤمن نمیگذرد مگر اینکه خداوند برای او سختیای فراهم میآورد تا او را به سوی خدا متوجه سازد. پیامبر اکرم فرمودند: تب یک روزه، کفارة یک ساله است! ثواب صبر بر بلا، سختیهای مصیبت را از بین میبرد. در یکی از گفت وگوهای حضرت حق با موسی ، خداوند متعال به آن حضرت فرمودند: هیچ مخلوقی نزد من محبوبتر از بندة مؤمن نیست. من اگر او را گرفتار میسازم یا سلامتی میبخشم، خیر او را میخواهم و من به خیر او آگاهترم. پس او باید بر بلای من صبر کند، نعمتهایم را شکر گوید و به قضای من راضی باشد. بنابراین، با توجه به خیری که برایش فراهم میشود و ارزش فراوانی دارد، باید بر مصیبت صبر کند و این، یکی از ویژگی های هشتگانهای است که برای مؤمن ضروری است.
البته چنین برداشت نکنیم که فقر از ثروت، بیماری از سلامتی، بلا از امنیت و مرگ از زندگی ذاتاً بهتر است. اینها از آن جهت که بستری برای طاعت بندگان است، ارزش می یابند. به همین دلیل، وقتی امام باقر فرمودند: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمی رسد، مگر این که در او سه ویژگی باشد: مرگ از زندگی، فقر از ثروت و بیماری از سلامتی نزد او دوست داشتنی تر باشد. اصحاب پرسند: مگر چنین کسی هم پیدا می شود؟ حضرت فرمود: همة شما چنین هستید. شما به من بگویید: کدام یک از امور زیر نزدتان دوست داشتنی تر است؟ مردن در راه محبت ما یا ماندن در راه بغض ما؟ اصحاب عرض کردند: به خدا قسم، مردن در راه محبت شما نزد ما محبوب تر است. حضرت فرمودند: آیا فقر و غنا، و بیماری و سلامتی نیز همین گونه است؟ اصحاب گفتند: آری، به خدا قسم همین گونه است. بنابراین، وقتی طاعت خدا اقتضای مرگ، فقر، بیماری یا بلا داشته باشد، اینها ارزشمندتر از زندگی، ثروت، سلامتی و امنیت اند.
به همین دلیل است که لقمان به فرزندش فرمود: پسرم، فقر برای تو بهتر از این است که ظلم کنی و طغیان نمایی.
در حدیث دیگری از امام رضا نقل شده است که حضرت فرمودند: هرگاه از چیزی ترسیدی، صد آیه از هر جای قرآن که خواستی بخوان و پس از آن، سه مرتبه بگو: خدایا این بلا را از من دور کن. خداوند منان از این طریق ما را از گرفتار شدن مصون نگه میدارد.
این نکته نیز قابل توجه است که تحمل سختیها در گذر زمان، به انسان پختگی و درس زندگی میآموزد و انسان را برای استفادة بهتر از زندگی و فرصتهایی که برای او پدید میآید، آماده میسازد. چنین افرادی از فرصتها به خوبی استفاده میکنند. حضرت علی میفرماید: کسی که جرعه جرعه غصّهها را مینوشد، فرصتهای زندگی خود را درک میکند و از آنان به خوبی استفاده میکند.
بهرهمندی از فرصتها و احساس لذت از زندگی، به دلیل وجود ناهمواریهاست؛ اساساً کسانی که در زندگی سختی نکشیده باشند،راحتی نیز برای آنان معنادار نیست. منظور این نیست که بگوییم در کنار هر سختی آسانی وجود دارد؛ بلکه سخن بالاتر از اینهاست و میخواهیم بگوییم اصلاً بدون احساس سختی، احساس راحتی وجود ندارد. قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتارآمده باشد. حضرت علی ع میفرماید: دو چیز است که تا کسی آن را از دست ندهد، قدر آن را ندارند: یکی جوانی است و دیگری تندرستی.
با این نگاه، برای هر یک از زن و شوهر اطمینان خاطری پدید می آید که وجود بعضی از سختی ها را در زندگی طبیعی می داند و آن را نه تنها زمینه ای برای ناسازگاری به شمار نمی آورد، بلکه آن را گذرگاهی برای رسیدن به سعادت و خوشبختی می بیند؛ چراکه راه دستیابی به راحتی ها و خوش بختی ها همین سختی هاست.
نتیجه گیری
1. در میان انواع تفکرات، بخشی از آنها زمینة پیدایش و بقای رفتارهای منفی اند که نمونه های روشن آن را می توان در تفکر بسته، تفکر خرافی و تفکر منفی یافت. مرزبندی شدید در این تفکرات باعث می شود انعطاف در پیدا کردن راه حل های مختلف ـ که از اساسی ترین ملاک ها برای خروج از تفکرات انطباق ناپذیر است. کاسته شود؛ انسان در تصمیم گیری با گزینه های فراوانی روبه رو نباشد؛ احساس درماندگی کند؛ و قادر به تصمیم گیری نباشد. چنین انسانی از آنجاکه نمی تواند حوادث را با تفکر در مسیر طبیعی خود کنترل کند، به علوم غریبه متوسل می شود و به صورت های غیر طبیعی، مثل سحر و جادو و... به رویارویی با حوادث بر می خیزد. این راهی است که فرد می پیماید و رفتار او برای دیگران قابل تحلیل منطقی نیست.
2. کسانی که از تفکرات یاد شده پیروی می کنند، بر نکات منفی بسیار تکیه می کنند؛ اصولاً در تحلیل حوادث بدبین هستند؛ زندگی را در روند طبیعی خود فاقد آرامش می بینند؛ و نخستین تصویرهای ذهنی آنها، تصاویر سیاه است. این باعث می شود به تفکرات انطباق ناپذیر روی آورند.
3. تفکرات یاد شده از محورهایی پدید می آیند که می توان به نمونه هایی از آن اشاره کرد و از این پژوهش به منزلة زمینه ای برای پژوهش های بعدی بهره برد. نمونه هایی که می توانند محور باشند، در چارچوب ذهنیت های منفی قرار می گیرند و باعث می شوند انسان فکر کند، نمی تواند به طور مستقل کاری را انجام دهد و به حمایت همیشگی دیگران نیازمند است.بر این اساس، گاهی انسان می پندارد باید خود را قربانی دیگران کند؛ همواره از رویدادها بترسد؛ و کنترل رفتارهای خود را از دست بدهد. این ذهنیت ها بستری برای چنین تفکراتی اند. همان گونه که محرومیت عاطفی بستری است که باعث می شود انسان فکر کند نیازهایش در بعد پرورش، همدلی، عاطفه و مراقبت، هرگز به اندازة کافی از سوی دیگران برآورده نمی شوند؛ فکر کند دیگران عمداً می خواهند به او آسیب بزنند؛ با او بد رفتاری کنند؛ و او را فریب دهند؛ و فکر کند هیچ کس او را دوست ندارد.
4. همان گونه که این تفکرات با علل و عواملی پدید آمده اند، رویارویی با آن نیز راهکارها و مهارت هایی دارد تا عاملی برای کنترل آن تلقی شوند. راهکارهای مقابله با تفکرات انطباق ناپذیر نیز پژوهش جدیدی را می طلبد. اگر فرد بتواند با تفکر در علل طبیعی حوادث،آنها را کنترل کند، از باورهای نادرست دور شود و بفهمد همه جا نمی توان با تغییر مداوم قوانین و مقررات، مشکلات را حل کرد، بلکه باید تغییری واقعی در ساخت زندگی و نحوة نگریستن به آن رخ دهد همچنین معتقد شود مقایسه ها در روابط خود با دیگران باید خوش بینانه باشد، و گذر زمان عاملی مؤثر برای پیمودن مسیر کمال تلقی شود، اینجاست که راهی برای رویارویی با تفکرات نادرست پدید می آید. میان واقع بینی، توجه به نعمت های الهی و تمرکز بر نقاط قوت از یک سو و امید به زندگی از سوی دیگر، رابطة مثبت وجود دارد.
منابع
نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی، قم، پرهیزکار، 1379.
قمی علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب، 1404 ق.
ابن طاووس علی بن موسی، جمال الأسبوع، قم، رضی، بی تا.
ابنا بسطام عبد الله و حسین، طب الأئمة، قم، رضی، 1411 .
آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366.
تمیمی نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، مصر، دار المعارف، 1385 ق.
حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق.
حرانی حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق.
شیخ بهایی، محمد بن حسین، مفتاح الفلاح، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق.
شیخ صدوق محمدبن علی، معانیالأخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361،ص : 189
صدوق محمدبن علی، التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1398 ق.
صدوق محمدبن علی، عیون اخبار الرضا، ؟تهران، انتشارات جان، 1378 ق.
صدوق محمدبن علی، معانیالأخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361.
صدوق محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413 ق.
صدوق، محمد بن علی، امالی، قم، کتابخانه اسلامیه، 1364.
طبرسی ابوا الفضل علی بن حسن، مشکاة الأنوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385 ق.
طبرسی احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، 1403 ق.
قمی علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب، 1404 ق.
کریس. ال.کلینکه، مهارتهای زندگی، ترجمه شهرام محمدخانی، تهران، اسپند هنر، 1383 .
کفعمی ابراهیم بن علی، مصباح کفعمی، قم، رضی، 1405.
کلینک کریس، رویارویی با چالش های زندگی و فن آوری، ترجمه علیمحمد گودرزی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.
کنت، دیویس، خانواده، راهنمای مفاهیم و فنون برای متخصص یاوری، ترجمه فرشاد بهاری، تهران، تزکیه، 1382.
گلدارددیوید، مفاهیم بنیادی و مباحث تخصصی در مشاوره، ترجمه سیمین حسینیان، تهران، دیدار، 1374.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.
مستغفری ابوا العباس، طب النبی، قم، رضی، 1362.
مصطفوی جواد، بهشت خانواده، قم، دار الفکر، بی تا
مفید، محمدبن نعمان، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
نوری، حسین، مستدرک الوسایل، قم، مؤسسة آل البیت، 1408 ق.