رابطه الگوهای ارتباطی زنان و مردان با توجه به پایبندی مذهبی و رضامندی زناشویی در روابط زوجین
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
الگوهاي ارتباطي زوجين از جمله عناصري است كه براي حل مشكلات آنان در زوجدرماني كانون توجه درمانگران قرار ميگيرد؛ زيرا تغيير الگوهاي ارتباطي در مقايسه با ديگر عوامل اثرگذار بر ناسازگاري زناشويي مانند ويژگيهاي شخصيتي و اوضاع اجتماعي و اقتصادي، عمليتر است (Gottman & Notarious, 2002, p. 156-197). در برخي پژوهشها به رابطة ميان اختلافات جنسيتي زوجها و الگوهاي ارتباطي آنان پرداخته شده است (Caughlin, 2002, p. 49-85)؛ زيرا مطالعات دربارة آن نشان ميدهد كه اين تفاوتها در كيفيت زندگي زناشويي مؤثرند و شناخت بهتر آنها در روابط زناشويي، ميتواند درمان الگوهاي ارتباطي زوجهاي آشفته را بهبود بخشد ((spots & et al, 2006, p.605-61. اين پژوهشها حاكي از آن است كه در خلال تعارضات زناشويي، زنان به توقع و مردان به كنارهگيري تمايل دارند(Holley,Virginai Levenson, 2010, p. 666-684) . مردان كمتر از زنان ميتوانند سطح بالايي از برانگيختگي فيزيولوژيكي را تحمل كنند. آنان در روابط تعارضآميز كنارهگيري ميكنند؛ زيرا اينگونه روابط به ناراحتي ميانجامد (Gottman & Levenson, 2000, p. 737-745).
برخي سبب اين تفاوت زوجين در الگوهاي ارتباطي را برخاسته از اختلافات جنسيتي ميدانند.
آنان با بهرهگيري از ديدگاههاي زيستشناختي و جامعهشناختي، تفاوت در الگوهاي ارتباطي زوجين
را ناشي از تفاوتهاي جنسيتي بيان ميكند (Aries, 2006, p. 65-81) براي نمونه ميلر بر آن است كه
زنان با ارزشهاي صميميت و وابستگي و مردان با ارزشهاي استقلال و خودمختاري اجتماعي شدهاند. اين نيازهاي گوناگون ممكن است در زنان توقع و در مردان كنارهگيري را نتيجه
دهد (Miller, 1976, p. 155-200)؛ يا بعضي از محققان اختلافات زوجين را ناشي از بهكارگيري متفاوت نحوة كلمات و روابط ميان زنان و مردان ميدانند و بر آناند كه زن و مرد از دو سيارة متفاوتاند ((Gray, 1993, p. 20. براساس اين ديدگاه اختلافات جنسيتي باعث ميشود كه زنان متوقع و مردان كنارهگير باشند.
در برابر اين ديدگاه ميتوان از ديدگاه سايبرنتيك (cybernetics) (نيكولز و شوارتز، 1387) نام برد. آنان معتقدند كه تفاوت ميان زن و مرد ناشي از اختلاف جنسيتي نيست؛ بلكه عنصر اصلي كه انگيزة ايجاد تغيير از سوي همسر، در شريك ديگر ميشود و او را متوقع ميكند، تمايل به تغيير رفتار شريك ديگر است. بنابراين، هرچه قدرتِ تمايل به تغييرِ شريك ديگر در فرد بيشتر باشد، الگوي متوقع بيشتر خواهد شد؛ بهويژه، اگر همسر در برابر شريكش در جايگاه ضعف باشد، تمايل به تغيير در فرد بيشتر ميشود (Eldridge & Christensen, 2002, p. 289-322). در برابر، شريكي كه در جايگاه قدرت قرار گرفته است، با حفظ كردن وضعيت و سرزنش نكردن ديگري الگوي كنارهگيري را برميگزيند. بنابراين بر اساس اين ديدگاه نبايد اختلاف در الگوهاي ارتباطي زوجها را ناشي از مسائل زيستشناختي يا جامعهشناختي دانست؛ بلكه روابط سايبرنتيكي، آنان را به اتخاذ اين الگوهاي متفاوت ميكشاند.
اما پژوهشهاي هر دو ديدگاه نشان ميدهد كه زنان بيش از مردان خواهان تغيير در روابطاند تا مردان (Kluwer & et al, 2000, p. 263-282) و غالباً زنان بايد نقش توقع و مردان غالباً نقش كنارهگيري را بازي كنند.
از سويديگر، متغيري كه بتواند كيفيت روابط زناشويي زوجها را بسنجد و نشاندهندة عملكرد سالم نهاد خانواده باشد ميزان رضايت زناشويي است (Greef, 2000, p. 948-962)؛ ازاينرو، پرداختن به رابطة ميان الگوهاي ارتباطي زوجها و ميزان رضايت زناشويي آنان كانون توجه پژوهشهاي پرشماري قرار گرفته است و از نتايج آنها بهدست ميآيد كه هرچه الگوي ارتباطي سازنده باشد، ميزان رضايت زناشويي افزايش مييابد. و درصورتيكه الگوي ارتباطي ميان زوجين، توقع ـ كنارهگيري يا اجتنابي متقابل باشد، ميزان رضايت زناشويي كاهش مييابد (ثناگويي، 1390، ص 146ـ149).
بنابراين، الگوهاي ارتباطي زوجين از جمله عواملي است كه ميتواند پيشبينيكنندة ميزان رضايت زناشويي باشد. مطالعاتي نيز دربارة اختلافات جنسيتي زوجها در ميزان رضايت زناشويي انجام شده است كه اين مطالعات نشان ميدهند زنان در مقايسه با مردان، احساس نارضايتي بيشتري در كمبودهاي عاطفي دارند (هالفورد، 1387، ص 130). زنان هنگام صحبت دربارة مسائل ارتباطي با هيجان بيشتري صحبت ميكنند (Weiss & Heyman, 1997, p. 13-41) و تعارض بيشتري ميان كار و وظايف خانوادگي احساس ميكنند. آنان براي طلاق پيشقدم ميشوند (Thampson, 1997, p. 273-290). شواهدي هست كه تجربة صميميت در ميان زنان و مردان متفاوت است. (Clulow, 2002, p.70-93)
از سويديگر پژوهشگران در دهههاي اخير، به مذهب و پايبندي مذهبي بهمثابة يك متغير كنترلكنندة عوامل هيجاني و شناختي توجه كردهاند. كه كوئينگ و همكاران (2001) معتقدند پايبندي مذهبي ميتواند عوامل هيجاني و شناختي را كنترل كند. همچنين در پژوهشهايي نشان داده شد كه زوجهاي پايبند به مذهب بيشتر از الگوهاي ارتباطي سازنده در روابط خود استفاده ميكنند (ثناگويي، 1390، ص 146). بنابراين پايبندي مذهبي ميتواند پيشبينيكنندة الگوي ارتباطي سازنده باشد و پايبند نبودن به مذهب پيشبينيكنندة الگوهاي ارتباطي معيوب خواهد بود.
همانطور كه پيشتر گفته شد؛ ازيكسو، الگوهاي ارتباطي زنان و مردان در روابط زناشويي متفاوت است و ازسويديگر ميان پايبندي مذهبي زوجها و الگوهاي ارتباطي آنان، رابطة معناداري وجود دارد؛ بنابراين، توجه به اختلافات جنسيتي نيز در ميزان پايبندي مذهبي زنان و مردان بايد كانون بحث قرار گيرد. مطالعات نشان ميدهد؛ زنان در مقايسه با مردان بيشتر علاقهمند و پايبند به مناسك و آداب ديني، همچون عبادت كردن، خواندن كتاب مقدس، اعتقاد به زندگي پس از مرگ و اثرپذيري از دين، در زندگي هستند (Stark, 2002, p. 495-507). استروبرديج و همكاران (Strawbridge & et al, 2000, p. 200-308) گزارش دادند كه زنان در طول هفته بيش از مردان به اعمال مذهبي ميپردازند (30 درصد دربرابر 21 درصد). پژوهشها نشان ميدهد، زنان بيش از مردان در جستوجوي كسب همدلي از تشريفات مذهبياند (Ferraro, 2000, p. 220-234) و بيش از مردان براي چيرگي بر بيماري خويش از حمايتهاي نهادهاي مذهبي استفاده ميكنند (Strawbridge & et al, 2000, p. 200-308). ازسويديگر، از مطالعاتي نيز برميآيد كه پايبندي مذهبي ميتواند ميزان رضايت زناشويي زوجها را پيشبيني كند؛ بدينمعنا كه ميتوان براي زوجهايي كه پايبند به مذهب باشند رضايت زناشويي استوارتري را پيشبيني كرد؛ و حتي اگر الگوهاي ارتباطي ميان زوجهاي مذهبي منفي باشد، ميزان نارضايتي زناشويي كمتر از زماني خواهد بود كه اين الگوها در روابط زوجهاي بدون پايبندي به مذهب برقرار است (ثناگويي، 1390، ص 146).
همانطور كه بيان شد؛ پژوهشهاي گوناگون، از اختلافات جنسيتي زوجها در نوع الگوهاي ارتباطي، پايبنديهاي مذهبي و رضامندي زناشويي حمايت كردهاند؛ اما آنچه در اين پژوهش بهطور كلي پرسيده ميشود، اين است كه اختلافات جنسيتي چه اندازه ميتواند در رابطة ميان الگوهاي ارتباطي زوجين و پايبندي مذهبي و رضامندي زناشويي اثرگذار باشد؛ بنابراين، پژوهش پيشروي درصدد بررسي فرضيههاي زير است: 1. ميان الگوهاي ارتباطي زوجين، در زنان و مردان تفاوت معناداري وجود دارد؛ 2. ميان پايبندي مذهبي زوجها، در زنان و مردان تفاوت معناداري وجود دارد؛
3. ميان رضامندي زناشويي، در زنان و مردان تفاوت پرمعنايي هست؛ 4. اثر پايبندي مذهبي و الگوهاي ارتباطي زوجها بر رضامندي زناشويي و گونة آنها در زنان با مردان متفاوت است؛ 5. پايبندي مذهبي ضعيف، بهطور متفاوت، پيشبينيكنندة الگوهاي ارتباطي منفي در زنان و مردان است؛ 6. الگوهاي ارتباطي منفي، بهطور متفاوت پيشبينيكنندة رضامندي زناشويي پايين در زنان و مردان است.
روش پژوهش
اين پژوهش از گونة پژوهشهاي توصيفي ـ همبستگي است.
جامعه، نمونه و روش نمونهگيري: براي مشاركت و كنترل نسبي متغير مذهبي بودن در حجم نمونه، همة زوجهاي مراكز دانشگاهي تربيت معلم و مراكز حوزوي شهر اصفهان، براي جامعة آماري پژوهش انتخاب شدند. از ويژگيهاي جامعة آماري زوجها اين است كه دستكم يكي از آنان دانشجو يا طلبه است. روش نمونهگيري چندمرحلهاي و بهشكلي تصادفي است؛ بدينصورت كه نخست از ميان مراكز دانشگاهي و حوزوي بهصورت تصادفي، چند مركز برگزيده شد، سپس از ميان آنها چند كلاس بهصورت تصادفي انتخاب گرديد، پرسشنامههايي ميان دانشجويان و طلاب متأهل توزيع شد. حجم نمونه پس از بررسي پرسشنامهها و حذف پرسشنامههاي ناقص و آزمودنيهايي كه با معيارهاي ورود منطبق نبودند، 121 زوج (242 نفر) برگزيده شد. از اين تعداد، 59 زوج از گروه طلاب و 62 زوج دانشجو بودند. با توجه به اينكه در پژوهشهايي از گونة همبستگي، وجود حداقل پنجاه نفر براي بيان چگونگي رابطه ضرورت دارد (دلاور، 1383، ص143)؛ ازاينرو، شمار حجم نمونه، پذيرفتني است.
شايان ذكر است معيارهاي ورود در نمونهگيري عبارت بود از: دو سال از ازدواجشان گذشته باشد، دچار بيماريهاي مزمن رواني نباشند و سن آنان بيش از بيست سال باشد. ابزار سنجش معيارهاي ورود آزمودنيها، پرسشنامة محققساخته و خودگزارشدهي آزمودنيها بود. گروههاي نمونه بهطور كامل با رعايت مسائل اخلاقي و حقوقي شركتكنندگان تشكيل شد. زوجين با اختيار خود و به شكلي داوطلبانه و با فرصت كافي به پرسشنامهها پاسخ دادند. پاسخنامهها بدون ذكر نام و نام خانوادگي در اختيار آنان قرار گرفت و به آنان اين اطمينان داده شد كه اطلاعاتشان فقط براي پژوهش بهكار گرفته ميشود و هيچ نهاد يا سازماني به اين اطلاعات دسترسي نخواهد داشت.
براي تجزيه و تحليل دادهها از آزمونt مستقل، تحليل واريانس چند راهه، آزمون تعقيبي توكي و رگرسيون چندمتغيره استفاده شد.
ابزارهاي پژوهش
پرسشنامة الگوهاي ارتباطي كريستنسن، سالاوي(1984): در اين پژوهش منظور از الگوهاي ارتباطي، سه الگوي ارتباطي است كه عبادتپور(1379) از كريستنسن و سالاوي (1984) نقل كرده است. اين پرسشنامه ابزاري خودسنجي است كه 35 پرسش دارد و براي برآورد ارتباط زناشويي طراحي شده است. اين پرسشنامه(CPQ)، رفتارهاي زوجها را، در سه مرحله از تعارض زناشويي، 1) هنگام بروز مشكل در رابطة زوجين؛ 2) مدت زمان بحث دربارة مشكل؛ 3) پس از بحث دربارة مشكل ارتباطي، مشخص ميكند. زوجين هر رفتار را با مقياسي نه درجهاي ليكرت؛ از نمرة يك (اصلاً امكان ندارد) تا نمرة نه (خيلي امكان دارد) درجهبندي ميكنند. اين رفتارها عبارتاند از: اجتناب متقابل؛ بحث متقابل؛ بحث ـ اجتناب، مذاكرة متقابل، خشونت كلامي، خشونت جسماني و كنارهگيري متقابل.
اين پرسشنامه از سه خرده مقياس تشكيل شده است: مقياس ارتباط سازندة متقابل، مقياس ارتباط اجتنابي متقابل، مقياس ارتباط توقع ـ كنارهگيري. ارتباط توقع ـ كنارهگيري شامل دو بخش مرد متوقع ـ زن كنارهگير و زن متوقع ـ مرد كنارهگير است. در تحقيقات پيشين كه از پرسشنامةCPQ استفاده نمودهاند، اعتبار 74/0 تا 78/0، را براي خردهمقياسهاي مختلف آن تعيين كردهاند (احمدي و همكاران، 1385).
در ايران عبادتپور، پرسشنامة بالا را هنجاريابي كرد و بهمنظور برآورد روايي پرسشنامه، همبستگي ميان مقياسهاي اين پرسشنامه و پرسشنامة رضايت زناشويي را محاسبه كرد. اين مطالعه نشان داد كه همة مقياسهاي اين پرسشنامه با رضايت زناشويي انريچ همبستگي دارد (عبادتپور، 1379). در اين مطالعه اعتبار مقياسهاي پرسشنامة الگوهاي ارتباطي با استفاده از روش آلفاي كرونباخ به ترتيب در مقياس ارتباط سازندة متقابل برابر 54/0، ارتباط اجتنابي متقابل 68/0 و ارتباط توقع ـ كنارهگيري 53/0 گزارش شده است (رضايي و ديگران، 1389).
پرسشنامه پايبندي مذهبي جانبزرگي (1388): اين آزمون رفتارهاي مذهبي را در موقعيتهاي باليني و پژوهشي ميسنجد و متغيرهاي مذهبي را در مداخلههايي كنترل مينمايد كه به گونهاي از روشهاي مذهبي استفاده ميكنند. اين آزمون از يك پرسشنامة شصت سؤالي تهيه شده است، كه سه عامل (پايبندي مذهبي، دوسوگرايي و ناپايبندي مذهبي) را ميسنجد.
در عامل پايبندي مذهبي، فرد بدون ترديد، بر اساس معيارهاي مذهبي رفتار خود را تنطيم ميكند و ميكوشد كه همة رفتارهايش را بر اساس مذهب طراحي كند.
در عامل ناپايبندي مذهبي، فرد هيچگونه تعمدي به تنظيم رفتارها بر اساس اصول يا دستور عملهاي مذهبي ندارد.
در عامل دوسوگرايي مذهبي، فرد همواره نگران و در يك حالت ترديد مذهبي به سر ميبرد، ميان كردار و گفتارش ناهماهنگي است، در برابر سختيها كمتحمل است، احساس خوبي به خود و رابطة خود با خدا ندارد. از اعمال مذهبي خود ناراضي است و فقط هنگام سختيها به خدا پناه ميبرد.
گفتني است، ابعادي كه در اين پرسشنامه بهدست آمد فقط ابعاد دينداري را نميسنجد؛ بلكه ابعاد رويآوري يا رويگرداني يك فرد از مذهب يا ايمان فرد به اعتقادات مذهبي را ميسنجد. هرچند كه ميتوان با آن هدف نيز پرسشنامه را تحليل كرد (جان بزرگي، 1388).
ضريب آلفاي كرونباخ كل آزمون برابر 816/0 و ضريب همساني دروني (عامل پايبندي دروني) 878/0، ضريب همساني دروني عاملگذاري 687/0 و ضريب همساني دروني (عامل ناپايبندي مذهبي) 725/0، گزارش شد كه همگي نشاندهندة اعتبار فراوان اين پرسشنامه است. همچنين براي محاسبة روايي ملاك، نيز صورت اوليه اين آزمون پيش از تحليل عاملي با آزمون جهتگيري مذهبي آلپورت محاسبه شد كه ضريب همبستگي نمرههاي دو آزمون با 60=n از ميان دانشجويان 47/0 گزارش گرديد در سطح (001/0 >p) معنادار بود (همان).
پرسشنامه رضامندي زناشويي اسلامي جديري و جان بزرگي(1388): اين پرسشنامه مقياس رضامندي زناشويي (بر اساس معيارهاي ديني) است. اين آزمون ده مؤلفه و پنجاه پرسش دارد كه سهم هريك از مؤلفهها پنج پرسش و به شرح زير است:
1. ارتباط كلامي (پرسشهاي 1، 2، 3، 5 و15): اين مؤلفه به رفتارهاي كلامي همسران در تعامل با يكديگر از ديدگاه ديني مربوط ميشود. رعايت عفت، ادب در سخن، پرهيز از آزار رساندن با زبان و ابراز محبت كلامي، از ويژگيهاي اين خردهمقياس است. نمرة بالاي اين آزمون نشاندهندة وجود رابطة كلامي سالم ميان زوجين است؛
2. پايبنديهاي مذهبي (پرسشهاي 6 تا 10): اين مؤلفه ميزان توجه همسران به مبدأ متعال و رعايت حريم خداوند را در زندگي زناشويي ميسنجد. نمرة بالا در اين مقياس، نشاندهندة تعهد همسران در اجراي وظايفشان و ملاك بودن مذهب و پايبندي به آن در زندگي زناشويي است؛
3. حل تعارض (پرسشهاي 11، 12، 13، 14 و 4): اين مؤلفه به احساسات، اعتقادات و نگرشهاي شخص دربارة بهوجود آمدن يا حل تعارض مربوط ميشود. نمرة بالا در اين مقياس، نشاندهندة وجود توافق و هراس در زندگي زناشويي و گنجايش حل تعارض از راههاي معقول است؛
4. مديريت مالي (پرسشهاي 16 تا 20): اين مؤلفه به نحوة ادارة امور مالي در زندگي زناشويي و نگرشهاي همسران دربارة نوع مديريت مالي منزل ميپردازد. نمرة بالا در اين مقياس، بيانگر مديريت خوب امور مالي و رضايت همسر از اين نوع مديريت است؛
5. روابط جنسي (پرسشهاي 21 تا 25): اين مؤلفه نگرشها و نگرانيهاي همسر را دربارة روابط جنسي ميسنجد. نمرة بالا در اين مقياس، نشان از نبود مشكلي جدي در اينباره و احساس رضايت همسران از اين رابطه است؛
6. فعاليتهاي اوقات فراغت (پرسشهاي 26 تا 29 و 34): اين مؤلفه ترجيحهاي زن و شوهر را دربارة فعاليتهاي اوقات فراغت و سپري كردن آن در كنار همسر ارزيابي ميكند. نمرة بالا در اين مقياس، نشاندهندة انعطافپذيري و توافق دربارة استفاده از زمانهاي فراغت و احساس رضايت از كنار هم بودن در اين اوقات است؛
7. مسائل شخصيتي (پرسشهاي 30 تا 33 و 35): اين مؤلفه رضايت يا نارضايتي همسران را از ويژگيها، صفات و رفتارهاي همديگر ميسنجد. نمرة بالا بهمعناي رضايت از ويژگيهاي شخصيتي همسر است؛
8. فرزندان و فرزندپروري (پرسشهاي 36 تا 40): اين مؤلفه نگرش والدين به فرزندان و رضايت يا نارضايتي آنان را در شيوة فرزندپروري همسر ارزيابي ميكند. نمرة بالا در اين مقياس، نشاندهندة نگرش مثبت والدين به فرزندآوري و احساس رضايت از فرزندپروري همسر است؛
9. نقش زن و مرد (پرسشهاي 41 تا 45): اين مؤلفه، نحوة ايفاي نقش زن و شوهر در زندگي و رضايت آنان را از انجام وظايف بهدست طرف مقابل ارزيابي ميكند. نمرة بالا در اين مقياس، بيانگر ايفاي مسئوليت زن يا شوهري و احساس رضايت از طرف مقابل در اينباره است؛
10. صلة ارحام (پرسشهاي 46 تا 50): اين مؤلفه نگرش و كنش همسران را دربارة رفتوآمد با خويشاوندان ميسنجد. نمرة بالا در اين مقياس، نشاندهندة نگرش مثبت به اينگونه روابط و احساس رضايت از آن است (جديري و جانبزرگي، 1388).
براي اعتبار پرسشنامة رضامندي زناشويي از روش دونيمهسازي و ثباتدروني (آلفاي كرونباخ) اقدام شده است كه عدد 87/0 بهدست آمد و اين عدد نشان ميدهد كه پرسشنامه اعتبار بهنسبت بالايي دارد (جديري و جانبزرگي، 1388). از دو روش روايي محتوايي و روايي
وابسته به ملاك، از نوع همزمان، براي برآورد روايي اين آزمون اقدام شده است كه نتايج آن بيان ميكند پرسشنامة روايي بالايي دارد. روايي محتوايي آزمون با استفاده از روش همبستگي اسپيرمن در حدود 90/0 بهدست آمد كه در سطح (0001/>p ) معنادار بود. همچنين روايي وابسته به ملاك از نوع همزمان نيز با استفاده از تست معادل بهدست آمد. براي بررسي اين نوع روايي ضريب همبستگي ميان نمره كل آزمون مزبور با نمرة كل پرسشنامة رضامندي زناشويي انريچ محاسبه شد كه ضريب همبستگي ميان اين دو پرسشنامه 726/. در سطح معناداري كمتر از 01/0 بود (همان).
يافتههاي پژوهش
پس از بررسي دادهها با استفاده از نرمافزار spss و آزمونهاي آماري اطلاعات را تحليل كرديم؛ يافتههاي بهدستآمده بهطور خلاصه در جدولهاي زير آورده ميشود. شايان ذكر است، آزمودنيها از نظر سه متغير اصلي جمعيتشناختي يعني سن، ميزان درآمد و ميزان تحصيلات با استفاده از آزمون خي دو (2 ) كنترل شد و از نتايج آن بهدست آمد كه تفاوت معناداري ميان دو گروه زنان و شوهران از نظر متغيرهاي جمعيتشناختي، به غير از سن، وجود نداشت. ميانگين سني شوهران بيش از زنان بود و بر اين اساس تفاوت معناداري در سطح p<0/05 ميان زوجين وجود داشت.
جدول 1: ميانگين و انحراف استاندارد نمرات الگوهاي ارتباطي زوجين، پايبندي مذهبي و رضامندي زناشويي زنان و مردان
متغير جنسيت ميانگين (Mean) انحراف معيار(S.D) مقدار t سطح معناداريp
سازنده مرد
زن
توقع/كنارهگير مرد
زن
ت م/ ك ز مرد
زن
ت ز/ك م مرد
زن
اجتنابي مرد
زن
پايبندي مذهبي مرد
زن
دوسوگرايي مرد
زن
ناپايبندي مذهبي مرد
زن
رضامندي زناشويي مرد
زن
05/0>p* 01/0>p**
آزمون t، مطابق با جدول 2، نشان ميدهد كه تفاوت معناداري ميان الگوهاي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگيري مرد بين دو گروه هست كه ميانگين نمرات الگوي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگيري مرد، در گروه زنان بيش از مردان است. اما در ديگر الگوهاي ارتباطي تفاوت معناداري ميان دو گروه مشاهده نشد.
نتايج جدول 1، گوياي آن است كه زنان و مردان در پايبندي مذهبي و دوسوگرايي در سطح p<0 /05 تفاوت معناداري دارند. ميانگين پايبندي مذهبي و دوسوگرايي در زنان بيش از مردان است؛ اما در ناپايبندي مذهبي ميان دو گروه تفاوت معناداري مشاهده نشد. همچنين اين نتايج نشان ميدهد كه در سطح p<0/05 تفاوت معناداري ميان مردان و زنان از نظر متغير رضامندي زناشويي هست به شكلي كه ميانگين نمرات رضامندي زناشويي مردان در مقايسه با زنان بيشتر است.
جدول2: تحليل واريانس چند راهه تأثير نوع الگوهاي ارتباطي و نوع پايبندي مذهبي زنان و مردان بر رضامندي زناشويي
**p<0/01 *p<0/05
منبع مجموع مجذورات
زنان مردان ميانگين مجذورات
زنان مردان درجه آزادي
زنان مردان F
P
زنان مردان
نوع الگوهاي ارتباطي زوجين
/0
0001/0
نوع پايبندي مذهبي
0
تعامل الگوهاي ارتباطي و پايبندي مذهبي
/0
براي آزمودن اثر نوع الگوهاي ارتباطي و نوع پايبندي مذهبي بر رضامندي زناشويي از تحليل واريانس چندراهه استفاده شد. جدول بالا نشان ميدهد كه نوع الگوهاي ارتباطي زوجين و نوع پايبندي مذهبي بر رضامندي زناشويي زنان و مردان مؤثر است؛ زيرا ميزان F در نوع الگوهاي ارتباطي زوجين و نوع پايبندي مذهبي در سطح P<0/05 معنادار است. ميان الگوهاي ارتباطي و پايبندي مذهبي؛ تعامل معناداري در گروه زنان بهدست نيامد؛ اما در گروه مردان اين تعامل نزديك به معنادار بود. نتايج آزمون تعصبي توكينيز نشان داد كه در گروه مردان و زنان ميان الگوهاي ارتباطي سازنده، توقع مرد ـ كنارهگيري زن و سازندة متقابل، توقع زن ـ كنارهگيري مرد و نيز ميان پايبندي مذهبي و دوسوگرايي و پايبندي مذهبي و ناپايبندي مذهبي و دو سوگرايي و ناپايبندي مذهبي در سطح P<0/05 تفاوت معناداري وجود دارد؛ اما در هر دو گروه ميان توقع مرد ـ كنارهگير زن و توقع زن ـ كنارهگير مرد تفاوت معناداري بهدست نيامد. همچنين اين نتايج نشان ميدهد كه در هر دو گروه ميزان رضامندي زناشويي در نوع الگوهاي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگير مرد بيش از توقع مرد ـ كنارهگير زن است. در الگوي ارتباطي سازنده ميزان رضامندي زناشويي در گروه مردان بيشتر از زنان است. نتايج نشان ميدهد، اگر مرد يا زن به مذهب پايبند باشند ميزان رضامندي زناشويي بيشتر از زماني است كه مرد يا زن دوسوگرا يا ناپايبند به مذهباند و ميزان رضامندي زناشويي در هر سه متغير، پايبندي مذهبي، دوسوگرايي و ناپايبندي مذهبي، در گروه مردان بيشتر از زنان است.
جدول 3- خلاصة نتايج رگرسيون پايبندي مذهبي با الگوهاي ارتباطي در زنان و مردان
شاخص آماري
متغير ملاك متغير
پيش بين R
زن مرد R2
زن مرد F
P
زن مرد β
زن مرد t
P
زن مرد
ت/ك
ت م/ك ز
ت ز/ك م پايبندي مذهبي
اجتنابي متقابل
**p<0/01 *p<0/05
نتايج نشان ميدهد كه پايبندي مذهبي ضعيف ميتواند پيشبينيكنندة قويتري براي الگوهاي ارتباطي منفي در زنان باشد؛ يعني در گروه زنان نسبت به مردان، هنگامي كه پايبنديهاي مذهبي ضعيف باشد بيشتر احتمال دارد كه با همسر خود الگوهاي ارتباطي منفي (ت/ ك، -0/350=β در برابر -0/253=β؛ ت م/ ك ز، -0/204=β در برابر -0/197=β؛ ت ز/ك م،-0/408=β در برابر -0/264=β؛ اجتنابي،-0/382=β دربرابر -0/190= β) برقرار كنند.
جدول 4: خلاصة نتايج رگرسيون الگوهاي ارتباطي با رضامندي زناشويي در زنان و مردان
شاخص آماري
متغير ملاك متغير
پيش بين R
زن مرد R2
زن مرد F
P
زن مرد β
زن مرد t
P
زن مرد
ت/ك
ت م/ك ز
رضامندي زناشويي ت ز/ك م
اجتنابي متقابل
**p<0/01 *p<0/05
نتايج نشان ميدهد كه الگوهاي ارتباطي توقع مرد ـ كنارهگيري زن-0/335) =β در برابر -0/186=β) و توقع زن ـ كنارهگيري مرد (-0/208=β در برابر-0/111=β) در مردان بيشتر با كاهش رضامندي زناشويي، رابطة معناداري دارد؛ بهعبارتديگر، درصورتيكه مرد متوقع و زن كنارهگير يا زن متوقع و مرد كنارهگير باشند رضايت زناشويي در مردان از زنان كمتر خواهد بود، اما دربارة الگوي ارتباطي ـ اجتنابي متقابل، برعكس است؛ يعني اين الگو در زنان (-0/327=β دربرابر -0/301= β) بيشتر با كاهش رضامندي زناشويي رابطة معناداري دارد. منظور آن است كه اگر اين الگوي ارتباطي ميان زوجين برقرار باشد، زنان بيش از مردان احساس نارضامندي زناشويي ميكنند.
بحث و نتيجهگيري
نتايج پژوهش نشان داد كه تفاوت معناداري بين زنان و مردان در الگوهاي ارتباطي سازنده متقابل و اجتنابي متقابل وجود ندارد؛ اما تفاوت معناداري ميان الگوهاي ارتباطي توقع زن/ كنارهگيري مرد بين دو گروه مشاهده گرديد؛ درحاليكه ميانگين نمرات الگوي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگيري مرد در گروه زنان بيش از مردان بود. اين نتيجه بيان ميكند كه در روابط دوجانبه زنان بيشتر متوقعاند و مردان بيشتر كنارهگير. اين يافته با يافتههاي كالور، هيسينك، واند وليرت(2000)، كريستنسن و ديگران (1990 و 1993) هماهنگ است؛ اما با يافتههاي هولي و ويرجينيا (2010) همخواني ندارد؛ زيرا مطالعات آنان نشان داد كه ميان زنان و مردان از نظر اين الگوي ارتباطي، تفاوتي نيست؛ بنابراين، از اين نظر كه اختلافات جنسيتي در الگوي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگيري مرد وجود دارد يا نه، دو دسته پژوهش متضاد هست. دستهاي از مطالعات كه اين پژوهش نيز از آنان حمايت ميكند، حاكي از آن است كه زنان بيشتر متوقع و مردان بيشتر كنارهگيرند. درحاليكه دستة ديگر، مطالعاتي خلاف اين نظر را دارند. به نظر ميرسد اختلاف ميان اين دو دسته مطالعه، به رويكردها و روش پژوهش آنها بازميگردد؛ زيرا مطالعاتي كه از اختلافات جنسيتي حمايت نميكند، اختلاف در اين الگوي ارتباطي را برخاسته از اختلاف موقعيتي ميداند؛ يعني هر شريكي، چه مرد و چه زن، در موضع ضعف باشد، الگوي ارتباطي متوقع را برقرار ميكند (Sagrestano, 1999, p. 65-79). همچنين شيوة پژوهش در اين مطالعات مقايسة دو گروه از زوجين همجنس و ناهمجنس است؛ از اين رو، با مقايسه الگوهاي ارتباطي اين دو گروه از زوجها، به اين نتيجه دست يافتهاند. اما رويكردي كه از اختلاف جنسيتي حمايت ميكند، اين اختلاف در الگوي ارتباطي را ناشي از تفاوتهاي روانشناختي و فرهنگي ميدانند (Gelman, 2000, p. 169-190). همچنين اين مطالعات مانند پژوهش حاضر فقط به پژوهش در گروه زوجهاي ناهمجنس ميپردازد. به نظر ميرسد مطالعه و مقايسة الگوهاي ارتباطي زوجهاي همجنس و ناهمجنس نميتواند تبيين دقيقي از تفاوت الگوهاي ارتباطي در زنان و مردان داشته باشد؛ يعني اگر الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري در اين دو گروه از زوجها تفاوت معناداري نداشته باشد، معنايش اين نيست كه مردان و زنان در اين الگوي ارتباطي تفاوت معناداري ندارند؛ زيرا روابط ميان اين دو گروه بهلحاظ هدف، انگيزه و پسخوراندهاي ارتباطي متفاوت است و شباهتهايي ميان اين دو گروه وجود ندارد كه بتوان از عدم تفاوتهاي اين دو گروه دريافت الگوهاي ارتباطي ميان زنان و مردان تفاوتي ندارد. ازسويديگر، اگر حتي اختلاف در الگوي ارتباطي توقع زن ـ كنارهگيري مرد، برخاسته از تفاوتهاي موقعيتي دانسته شود، به نظر ميرسد اين تفاوتها ناشي از تفاوتهاي فرهنگي باشد؛ زيرا پژوهشها نشان ميدهند كه اختلافات فرهنگي و روانشناختي زمينههاي بروز اختلافات موقعيتي ميشود. بعضي پژوهشها بيان ميكنند كه زنان و مردان از دوران كودكي و بهسبب يادگيريهاي فرهنگي و كليشههاي جنسيتي نقشهايي را برميگزينند كه در روابط زناشويي، آنان را متوقع و مردان را كنارهگير ميكند (Miller, 1976, p. 155-200). براي نمونه؛ زنان آموختهاند كه احساسات خود را بروز دهند، انتظارات خود را بيان كنند، از شريك خود توقع صميمت داشته باشند، در روابط وابسته شوند، درحاليكه مردان ياد گرفتهاند كه منطقي و عقلاني برخورد كنند، از بروز احساسات امتناع ورزند و حتي اگر بخواهند انتظارات يا احساسات خويش را بروز دهند، احساس شرمساري و شرمندگي نمايند (Aukett & et al, 1998, p. 57-66). بنابراين، فرضية نخست از اين نظر كه ميان الگوهاي ارتباطي زوجها، بين زنان و مردان، تفاوت معناداري دارد؛ فقط دربارة الگوي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري تأييد ميشود.
همچنين نتايج نشان ميدهد كه زنان بيش از مردان به مذهب پايبندند. پژوهشهاي گوناگوني از اين فرضيه حمايت كرده است كه زنان بيشتر به اعتقادات ديني و مراسم و نهادهاي مذهبي پايبندند و ميكوشند از حمايتهاي مختلف ديني و مذهبي بهره برند (Stephanie & et al, 2011, p. 175). به نظر ميرسد سبب اين تفاوت ناشي از عوامل محيطي يا ژنتيكي باشد (Hamer, 2004, p. 123-141؛ Stark, 2002, p. 495-507). بدينمعنا كه مردان بهلحاظ ژنتيكي و محيطي تمايل كمتري دارند كه به قدرت بالاتري اعتماد كنند و از نظر اجتماعي كمتر ترغيب ميشوند كه به تجربيات محيطي مانند تجربيات مذهبي يا معنوي تكيه كنند؛ زيرا باورهاي شناختي آنها اجازه نميدهد به قدرت بالاتري متصل شوند (Stephanie & et al, 2011, p. 175-196). از سويديگر، ممكن است دليل اين تفاوت كليشههاي فرهنگي باشد كه از دوران كودكي در زنان و مردان درونسازي شده است؛ بدينمعنا كه مردان ياد گرفتهاند بهتنهايي از عهدة مشكلاتشان برآيند و كمتر به حمايتهاي اجتماعي و معنوي وابسته شوند؛ درصورتيكه زنان آموختهاند براي غلبه بر مشكلاتشان از حمايتهاي اجتماعي و معنوي بهره برند؛ بنابراين، فرضية دوم نيز تأييد ميشود.
نتايج ديگر نشان داد كه مردان رضامندي زناشويي بيشتري درمقايسه با زنان بهدست ميآورند. نتايج مطالعة فاتحيزاده و احمدي (1384) با يافتههاي اين پژوهش همسوست، آنان نيز بيان ميكنند ميزان رضايتمندي زناشويي مردان بيشتر از زنان است؛ درحاليكه برخي پژوهشها با نتايج پژوهش حاضر همسو نيست ((Wright, 1982, p. 1-20؛ زيرا آنان رتبههاي صميميت و رضامندي زنان را بيشتر از مردان ميدانند. شايد دليل اين تفاوت، تفاوت در معيارهاي صميميت و رضامندي زنان و مردان است؛ زيرا زنان خودابرازگري و مردان مشاركت در فعاليتها را معيار رضامندي ميدانند (Monsour, 1992, p. 277-295). ازاينرو، اگر زنان در الگوي توقع و مردان در الگوي ارتباطي سازنده قرار گيرند احساس رضامنديشان افزايش مييابد؛ بنابراين، فرضية سوم پژوهش نيز تأييد ميشود.
نتايج پژوهش نشان داد كه ميان اثرگذاري نوع الگوهاي ارتباطي و نوع پايبندي مذهبي بر رضامندي زناشويي در زنان و مردان تفاوت معناداري هست با اين توضيح كه تفاوت پرمعنايي بين رضامندي زناشويي در مردان و زنان در الگوي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري مشاهده نشد؛ اما در الگوي ارتباطي سازنده و در انواع پايبنديهاي مذهبي، رضامندي زناشويي مردان بيشتر از زنان است. اين نتايج را الگوي رگرسيون نيز تأييد ميكند؛ از اين نظر كه اگر الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري باشد، رضامندي زناشويي مردان از زنان كاهش بيشتري مييابد. نتايج اين مطالعه با يافتههاي مطالعات (Heavey & et al, 1995, p. 797-801، Caughlin, 2002, p. 49-85) همخواني دارد؛ زيرا از اين مطالعات نتيجه گرفتند كه اگر زنان كنارهگير و همسرانشان متوقع باشند با گذشت زمان گرايش به رضايت زناشويي بيشتر خواهد بود. نتايج اين پژوهش با يافتههاي هيوي و همكاران، گاتمن و لونسون نيز همخوان است؛ زيرا اين مطالعات بيان ميكنند وقتي مرد كنارهگير و زن متوقع باشد با كاهش رضايت زناشويي رابطه دارد و پيشبينيكنندة طلاق است (Heavey & et al, 1995, p. 797-801؛ Gottman & Levenson, 2000, p. 737-745). به نظر ميرسد از مطالعة حاضر ميتوان اين نتيجه را گرفت كه اگر الگوهاي ارتباطي معيوب ميان زوجها برقرار باشد، رضامندي زناشويي در مردان با كاهش بيشتري روبهروست و اين نتيجه، هم مورد تأييد پژوهش گاتمن و كروكف (1989) است و هم تأييدشدة پژوهش گاتمن و لونسون (2000)؛ زيرا نظر هر دو پژوهش بر آن است كه رضامندي زناشويي در مردان نسبت به الگوهاي ارتباطي معيوب با كاهش بيشتري روبهروست؛ بنابراين، ميتوان گفت كه رضامندي زناشويي زنان به الگوهاي ارتباطي معيوب آسيبپذيري كمتري دارد؛ اما پايبنديهاي مذهبي همراه با الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري پيشبينيكنندة رضامندي زناشويي بيشتري ميان زنان درمقايسه با مردان است؛ يعني اگر زنان پايبند به مذهب، الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري در روابطشان برقرار باشد، رضامندي زناشويي آنان بيش از مردانشان است. دربارة الگوي ارتباطي سازنده، اين مطلب برعكس است؛ يعني اگر مردان پايبند به مذهب در اين روابط قرار گيرند رضامندي زناشويي آنان بيشتر خواهد بود. البته به نظر ميرسد تفاوت اين موضوع بيشتر از جهت الگوهاي ارتباطي باشد تا پايبنديهاي مذهبي؛ يعني همانگونه كه گفته شد مردان نسبت به الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري بيشتر احساس نارضايتي و در الگوهاي ارتباطي سازنده بيشتر احساس رضامندي ميكنند. ازسويديگر زنان به الگوي ارتباطي اجتنابي بيش از مردان احساس نارضامندي دارند.
همچنين يافتههاي تحقيق نشان داد كه پايبنديهاي مذهبي ضعيف در زنان بيش از مردان پيشبينيكنندة الگوهاي ارتباطي معيوب است؛ يعني اگر زنان كمتر پايبند به مذهب باشند، احتمال دارد بيشتر از مردان الگوهاي ارتباطي معيوب را برگزينند. پس فرضية پنجم نيز تأييد ميشود. شايان ذكر است دربارة اين فرضيه، پژوهشي مشاهده نگرديد؛ اما مطالعاتي كه حاكي از رابطة جهتگيري مذهبي و خودمهارگري است (رفيعيهنر و جانبزرگي، 1389) از اين نتيجه حمايت ميكند؛ زيرا اين مطالعات بيان ميكنند سطوح بالاي اخلاق و پايبندي مذهبي با خودمهارگري در زنان رابطة مثبت و معناداري دارد؛ بدينمعناكه، زنان پايبند به مذهب، خودمهارگري بالايي دارند؛ ازاينرو بيشتر ميكوشند الگوي ارتباطي سازنده داشته باشند تا الگوي ارتباطي معيوب. همانگونه كه گفته شد يكي از عواملي كه زنان را به سوي الگوي توقع ميكشاند، حس خودابرازگري است. به نظر ميرسد مذهب بتواند اين حس را دربارة زنان ارضا نمايد، زيرا مذهب باعث ميشود حس حمايتگري زنان بهواسطة برقراري ارتباطي معنوي با خودابرازگري بهدست آيد؛ ازاينرو كمتر در پي ارضاي حس خودابرازگري الگوي توقع ـ كنارهگيري هستند. ازسويديگر همانگونه كه گفته شد زنان بيش از مردان پايبند به مذهباند و آموزههاي مذهبي پيروان خود بهويژه زنان را آموخته است كه از الگوهاي ارتباطي معيوب استفاده نكنند؛ ازاينرو زنان پايبند به مذهب كمتر از اين الگوهاي معيوب بهره ميگيرند (مجلسي، 1406ق، ج 8، ص 361و 365). همچنين نتايج بهدستآمده دربارة فرضية ششم نشان داد كه الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري در مردان بيشتر از زنان پيشبينيكنندة قويتر نارضامندي در روابط دوجانبه است. اما دربارة الگوي ارتباطي اجتنابي، احتمال دارد زنان بيش از مردان از روابط دوتايي ناراضي باشند؛ بنابراين مردان در الگوهاي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري با كاهش رضايت زناشويي بيشتري در مقايسه با زنان روبهرو هستند؛ اما زنان بيشتر از مردان در الگوي ارتباطي اجتنابي متقابل با كاهش رضامندي زناشويي مواجهند. نتايج اين مطالعه با يافتههاي مطالعات (Heavey & et al, 1993, p. 16-27، Heavey & et al, 1995, p. 797-801؛ Caughlin, 2002, p. 49-85) همخواني دارد؛ زيرا اين مطالعات نتيجه گرفتند كه اگر زنان كنارهگير و همسرانشان متوقع باشند به مرور زمان به رضايت زناشويي بيشتري ميرسند. اين نتايج با يافتههاي (هيوي و ديگران، 1995؛ گاتمن و لونسون، 2000) نيز همسوست؛ زيرا اين مطالعات بيان ميكنند وقتي مرد كنارهگير و زن متوقع باشد با كاهش رضايت زناشويي رابطه دارد و پيشبينيكنندة طلاق است. همچنين پژوهش فاتحيزاده و احمدي با نتايج اين فرضيه همسوست؛ چنانكه آنها نتيجه گرفتند ميزان همبستگي الگوي ارتباطي اجتنابي با رضامندي زناشويي در زنان با كاهش بيشتري روبهروست تا مردان. يافتههاي اين مطالعه را مانسور نيز تأييد ميكند؛ زيرا مردان در الگوي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري حس مشاركت نميكنند؛ ازاينرو رضامندي آنان كاهش بيشتري نسبت به زنان دارد و زنان در الگوي ارتباطي اجتنابي متقابل حس خودابرازگري ندارند؛ بنابراين رضامندي زناشويي آنان بهشدت كاهش مييابد (Monsour, 1992, p. 277-295). اما برخي مطالعات نتوانستهاند ارتباط ميان زن متوقع و مرد كنارهگير و ميزان كاهش رضامندي زناشويي را اثبات كنند. بهنظر ميرسد مطالعاتي كه تفاوت ميان الگوهاي ارتباطي در زنان و مردان را با رضامندي زناشويي اثبات كردهاند به اندازة كافي هست و شواهد تأييدشدهاي براي اين تفاوتها وجود دارد كه نتايج اين مطالعات را با خدشه روبهرو كند؛ بنابراين فرضية ششم با حمايتهاي كافي و قوي از پژوهشهاي مختلف و شواهد كافي متعدد برخوردار است.
فقدان پرسشنامة الگوهاي ارتباطي زوجيني كه در همة پژوهشها اعتبار مطلوبي داشته باشند، همچنين دسترسي دشوار به زوجين، براي انتخاب گروههاي نمونه و نبود پژوهشي مبني بر اختلاف جنسيتي در رابطة الگوهاي ارتباطي با پايبندي مذهبي، از جمله محدوديتهاي پژوهش بود. بنابر يافتههاي اين پژوهش پيشنهاد ميشود مشاوران در حوزة زوجدرماني به اختلافات جنسيتي در الگوهاي ارتباطي و رضامندي زناشويي و پايبندي مذهبي توجه كافي كنند. ازسويديگر، در برگزاري جلسات آموزشي براي زوجين لازم است اين اختلافات براي آنها بهطور كامل توضيح داده شود تا زوجين بتوانند از همديگر درك متقابل داشته باشند. همچنين پيشنهاد ميشود در پژوهشهاي آينده به الگوي ارتباطي توقع ـ كنارهگيري با رويكرد اختلاف جنسيتي، توجه بيشتري كنند تا اختلافات ميان پژوهشها روشنتر شود.
- احمدي، زهرا و همكاران، «بررسي اثربخشي شيوه زوج درماني ارتباط شيء بر الگوهاي ارتباطي زوجين»، (تابستان 1385)، خانواده پژوهي، ش 6، ص 105– 117.
- ثناگويي، محمد (1390)، رابطه رضامندي زناشويي و پايبندي مذهبي با الگوهاي ارتباطي زوجين، پاياننامه كارشناسي ارشد روانشناسي، تهران، دانشگاه علم و فرهنگ.
- ثناگويي، محمد و ديگران، «رابطه پايبندي مذهبي با الگوهاي ارتباطي زوجين»، (زمستان 90)، روانشناسي و دين، ش 16، ص 103-121.
- جانبزرگي، مسعود، «ساخت و اعتباريابي آزمون پايبندي مذهبي براساس گزارههاي قرآن و نهجالبلاغه»، (پاييز 1388)، مطالعات اسلام و روانشناسي، ش 5، ص 79-107.
- دلاور، علي (1383)، احتمالات و آمار كاربردي در روانشناسي و علوم تربيتي، تهران، بي نا.
- رضايي، مهديه و ديگران، «تأثير زوج درماني هيجان مدار بر بهبود الگوهاي ارتباطي جانبازان مبتلا به PTSD ناشي از جنگ و همسرانشان»، (بهار 1389)، خانواده پژوهي، ش 6، ص 43-58.
- رفيعيهنر، حميد و مسعود جانبزرگي، «رابطه جهتگيري مذهبي و خودمهارگري»، (1389)، روانشناسي و دين، ش 1، ص 31-42.
- عبادتپور، ب، (1379)، اعتباريابي پرسشنامه الگوهاي ارتباطي، پاياننامه كارشناسي ارشد مشاوره، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- مجلسي، محمدباقر (1406ق)، روضه المتقين، قم، بنياد كوشانپور.
- هالفورد، كيم (1387)، زوج درماني كوتاه مدت (ياري به زوجين براي كمك به خودشان)، ترجمة مصطفي تبريزي و مژده كارداني و فروغ جعفري، تهران، فراروان.
- Aries, E, Gender differences in interaction: In D. J. Canary &K. Dindia (Eds), Sex differences and similarities in communication (2nd ed), 2006, p. 65-81.
- Aukett, R. J., et al, (1988), “Gender Differences in Friendship “Gender Differences in Friendship Patterns. Sex Roles, v 19, p. 57-66.
- Caughlin, J. P., (2002), The Demand/Withdraw Pattern of Communication as a Predictor of Marital Satisfaction Over Time. Human Communication Research, v 28, p. 49-85.
- Christensen, A., Gender differences in marital conflict: The demand/withdraw interaction pattern. Gender issues in contemporary society, 1993 ,p. 113-141.
- Christensen, A ., &Heavey, C. L., (1990), Gender and social structure in the demand/withdraw pattern of marital conflict. Journal of Personality and SocialPsychology, v 59, p. 73-81.
- Christensen, A. & Sullaway, M.. Communication Patterns Questionnaire. Unpublished Manuscript, University of California, Los Angeles, 1984.
- Clulow, C. e. Adult Attachment and Couple Psychotherapy: The ‘Secure Base" in Practice and Research.New York, NY, USA: Brunner/ Rutledge,2002, p. 70-93.
- Eldridge, K. A.,Christensen, A. Demand-withdraw communication during. Understanding marriage: Developments in the study of couple interaction , 2002, p. 289–322.
- Elson, J. Am I still a woman? Hysterectomy and gender identity.Philadelphia: Temple University Press, p:2004.
- Ferraro, K. F . &Kelley-Moore, J. A. , (2000), Religious consolation among men and women: Do health problems spur seeking, Journal for the Scientific Study ofReligion, v 39, p. 220-234.
- Gelman, S. Gender essentialism in cognitive development. I. p. (Eds.), Toward a feminist developmental psycholog(,. New York: Routledge, 2000.
- Gray, J.. Men are from Mars, women are from Venus: A practical guide for improving communication and getting what you want in your relationships. New York: HarperCollins, 1993.
- Gottman, J. M , Notarious C I .(2002), Marital in 20TH century and research and for 21st century .Family process; v 41, p. 156-197.
- Gottman, J. M., & Levenson, R. W. (2000), The timing of divorce: Predicting when a couple will divorce over a 14-year period. Journal of Marriage and the Family, v 62, p. 737–745.
- Greef, A.P. (2000), Characteristics of families that function well. Journal of Family Issues, v 21, p. 948-962.
- Hamer, D. The God gene: How faith is hardwired into our genes. New York,2004.
- NY: Anchor
- Heavey, C. L. et al, (1993), Gender and conflict structure in marital interaction: A replication and extension. Journal of Consulting and Clinical Psychology, v 61, p. 16–27.
- Heavey, C. L. et al. (1995), The longitudinal impact of demand and withdrawal during marital conflict. Journal of Consulting and Clinical Psychology, v 63, p. 797–801.
- Holley,S. R. &. Et al. (2010), Exploring the Basis for Gender Differences in the Demand-Withdraw Pattern. Journal of Homosexuality, v 57, p. 666–684.
- Hyde, J. S. (2005), The gender similarities hypothesis. American Psychologist , v 60, p. 581-592
- Koeing, E M . McCullough, B D . Larson. Hand book of religion and health, 2001. 1st ed, 1118-20
- Kluwer, E. S. & et al. (2000), The division of labor in close relationships An asymmetrical conflict issue. Personal Relationships, v 7, p. 263-282.
- Miller, J. B. Toward a new psychology of women. Boston: Beacon Press, 1976.
- Monsour, Michael. (1992), “Meanings of Intimacy in Cross-and Same-Sex Friendships.”Journal of Social and Personal Relationships, v 9(2), p. 277–295.
- Noller p. Feeny, J. A. Bonnel D. & Callan, V. , (1994), “A Longitudinal study of conflict in early marriage”. Journal of soical and Personal Relationships, v 11, p. 233-252.
- Sagrestano, L. M. (1999), Percieved power and physical violence in marital conflict. Journal of Social Issues, v 55, p. 65-79.
- Solomon, S. E. (2005), Money, housework, sex, and conflict: Same-sex couples in civil unions, those not in civil unions, and heterosexual married siblings. Sex Roles, v 52, p. 561-575.
- Spotts, Erica L., Carol Prescott, and Kenneth Kendler. (2006), Examining the Origins of Gender Differences in Marital Quality: A Behavior Genetic Analysis. Journal of Family Psychology, V 20, p. 605-613.
- Stark, R (2002),. Physiology and faith: addressing the “universal” gender difference in religious commitment. Journal for the Scientific Study of Religion, v 41, p. 495-507.
- Stephanie A. et al, (2011), Gender Differences in Spiritual Experiences, Religious Practices, and Congregational Support for Individuals with Significant Health Conditions. Journal of Religion, Disability&Health, v 15, p. 175-196.
- Strawbridge, W. J., et al, )2000), Comparative strength of association between religious attendance and survival. International Journal of Psychiatry in Medicine, v 30, p. 200-308.
- Thampson, B. M. Couples and the work family interface. In W.K. Halford & H. J. Markman (Eds), Clinical handbook of marriage and couples intervention, 1997, (pp. 273-290). Chischister, UK: Wiley
- Weiss, R. L. & Heyman R. E. A clinical-research overview of couples interactions. In W. K. Halford, & H. J. Markman (Eds.), Clinical hand book of marriage and couples intervention (p. 13-41). Chischester, UK: Wiley.1997.
- Wright, Paul H, (1982), “Men’s Friendships, Women’s Friendships, and the Alleged Inferiorityof the Latter.” Sex Roles, v 8(1), p. 1–20.