روان‌شناسی و دین، سال ششم، شماره سوم، پیاپی 23، پاییز 1392، صفحات 53-70

    بررسی رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدی آن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمد زارعی توپخانه / كارشناس ارشد روان‌شناسي خانواده موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) / mohammad1358z@gmail.com
    مسعود جان بزرگی / استاديار گروه روان‌شناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / janbo@rihu.ac.ir
    محمدرضا احمدی محمدآبادی / استاديار گروه‌روان‌شناسي موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) / m.r.ahmadi313@gmail.com
    چکیده: 
    این پژوهش، درصدد بررسی رابطه ساختار توزیع قدرت در خانواده، با کارآمدی آن از منظر آموزه های اسلامی است. جامعه آماری شامل کلیه زنان معلم مدارس شهر نورآباد لرستان است. نمونه پژوهش، 205 نفر است که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده اند. ابزار پژوهش، پرسش نامه 79 سؤالی کارآمدی خانواده و پرسش نامه 36 سؤالی ساختار قدرت در خانواده است. پژوهش از نوع کمی است. داده ها بر اساس ضریب همبستگی پیرسون، آنالیز واریانس، آزمون تعقیبی تامهان و رگرسیون چند متغیره گام به گام تحلیل شد. نتایج نشان داد که بین ساختار قدرت در خانواده و کارآمدی آن، رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین از بین ساختارهای چهارگانه (زن سالار، دموکراتیک زن مقتدر، دموکراتیک مرد مقتدر و مردسالار)، ساختار زن سالار دارای کمترین کارآمدی است. ساختار دموکراتیک مرد مقتدر، بیشترین کارآمدی را به دنبال دارد. نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان می د هد که ساختار قدرت در خانواده، 1/9 درصد از واریانس عملکرد خانواده را تبیین می کند. یافته های پژوهش، تبیین روشنی از یافته های متفاوت پیشین ارائه می دهد و همسو با الگوی ساختار قدرت براساس آموزه های اسلامی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Inquiry into the Relationship between Power Structure in Family and Its Effectiveness
    Abstract: 
    The present paper seeks to study the relationship between the structure of power distribution and its effectiveness in family in the view of Islamic teachings. The statistical universe includes all female teachers of Noorabad City in Lorestan Province. The sample includes 205 female teachers who were selected through cluster sampling. The research tools are a questionnaire with 79 items on family effectiveness and a questionnaire with 36 items on power structure in family. The results show that there is a positive and significant relationship between power structure in family and its effectiveness. Furthermore, gynecocratic (feminine) structure is the least effective structure among four structures (gynecocratic, democratic-gynecocratic, democratic (androcentric) masculine and androcentric). Democratic masculine structure is the most effective structure. The results of data analysis show that power structure in family justifies %9.1 of variance of family function. The research findings provide a clear explanation for previous different findings and are along with power structure based on Islamic teachings.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    يکي از مسائل اساسي در خانواده، توزيع ساختار قدرت است. در طول تاريخ، قدرت در خانواده گاه به مرد و گاهي به زن تفويض شده و پدرسري و مادرسري شکل گرفته است. در گذر زمان، پدر يا مادر نقش‏هاي متنوعي يافتند و به‌تبع آن، قدرتي عظيم را از آن خويش ساختند. اما تفاوت در اين بوده که خانواده مادرسر شيوع کمتري داشته است (ساروخانی، 1384). خانواده کانوني است که در آن چگونگي توزيع و نحوة اعمال قدرت در شکل‏گيري و رشد شخصيت افراد، اجتماعي‌شدن فرزندان، عزت نفس، انسجام و حتي احساس رضايت، احساس بيگانگي و تنهايي و خوشبختي زناشويي اثر مي‏گذارد. چگونگي تقسيم قدرت در خانواده ميان زن و شوهر، با کم و کيف خوشبختي زوج‏ها و احساس عادلانه بودن قدرت رابطه دارد (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382). برخي پژوهش‌ها نشان مي‌دهد، در 40 درصد از خانواده‌هاي تحت مشاوره، که خانواده‌هاي «مرزي» ناميده مي‌شوند، مبارزه قدرت وجود دارد (سعیدیان، 1382، ص 2). ازاين‌رو، استخراج ساختار قدرت کارآمد در خانواده و آموزش صحيح آن، نقش اساسي در استحکام و بالندگي خانواده خواهد داشت.
    منظور از «ساختار قدرت در خانواده»، الگوهاي تصميم‌گيري زوجين در هزينه‌ها، خريد امکانات، تربيت فرزندان و غيره است (یزدی و حسینی حسین‌آبادی، 1387). به‌طور کلي، مي‌توان ساختار قدرت در خانواده را به اقتدارگرايانه و دمکراتيک تقسيم کرد. تصميم‌گيري‌‌هاي دموکراتيک به مشارکت و حضور فعال اعضا در فرايند اخذ تصميم اشاره دارد. تصميم‌گيري‌هاي اقتدارگرايانه، به حاکميت و محوريت يک نفر به‌عنوان رئيس يا ارشد در اخذ تصميمات دلالت مي‌کند (ظهیری و فتحی، 1389). ازاين‌رو، برخي محققان، ساختار تصميم‌گيري در خانواده را در سه مقوله دسته‌بندي کرده‌اند:
    1. خانواده‌هايي که در آنها پدر بيشترين قدرت تصميم‌گيري را دارد؛
    2. خانواده‌هايي که در آنها مادر بيشترين قدرت تصميم‌گيري را دارد؛
    3. خانواده‌هايي که در آنها پدر و مادر به‌طور يکسان داراي قدرت تصميم‌گيري هستند (ذوالفقارپور و همکاران، 1383). هر‌چند دسته‌بندي‌هاي ديگري هم بيان شده است (Bates & et al, 2003, p. 170- 190).
    کارآمدي مناسب خانواده، نقش اساسي در بالندگي، رشد و ترقي اعضاي خانواده دارد و موجب شکوفايي استعدادهاي آنان مي‌گردد. خانواده کارآمد موجب پرورش افرادي سالم و رشد‌يافته و جامعه‌اي سالم مي‌گردد (صفورایی پاریزی، 1388، ص 11-12). پژوهش‌ها نشان مي‌دهد عوامل گوناگوني بر عملکرد خانواده تأثير‌گذارند. از‌جمله، ويژگي‌هاي شخصيتي زوجين، اعتماد، وفاداري، ارتباط متقابل، پايبندي مذهبي، روابط جنسي، مديريت مالي، خانواده و دوستان، اوقات فراغت (همان، ص 121-122). در اين ميان ساختار قدرت در خانواده نقش اساسي در کارآمدي خانواده دارد (همان، ص 115). بر اين اساس، بر هم خوردن ترتيب سلسه‌مراتب قدرت در خانواده، موجب عامل بروز کشمکش و تنازع قدرت در خانواده مي‌گردد (جي هي لي، 1375، ص 177).
    در مورد شکل‌گيري ديدگاه اقتدارگرايان در خانواده، تبيين‌هاي مختلفي وجود دارد: برخي زيست‌شناسان، عوامل هورموني يا برتري قدرت بدني يا تطور متفاوت زن و مرد را علت شکل‌گيري ريشه‌هاي قدرت دانسته‌اند (بستان و همکارن، 1383، ص 154). نظريه‌هاي روان‌شناسي، از شکل‌گيري متفاوت شخصيت زن و مرد نام برده‌اند و برتري شخصيتي از حيث قدرت بدني و برخي مهارت‌ها و انگيزش بالاتر براي سلطه‌طلبي را عامل عمده به‌حساب آورده‌اند (همان، ص 155). نظريات جامعه‌شناسي هم متفاوت‌اند و عوامل اقتصادي، فرهنگي و طيفي از اين عوامل همراه با عوامل زيستي را نقش‌ساز دانسته‌اند (همان، ص 157). بر اين اساس، پژوهش‌هاي مختلفي در رشته‌هاي مختلف علوم انساني، به‌ويژه جامعه‌شناسي و روان‌شناسي انجام شده است. در اين پژوهش‌ها، جامعه‌شناسان بيشتر ابعاد اجتماعي ساختار قدرت در خانواده را مورد بررسي قرار داده‌اند (ساروخانی، 1384؛ بستان و همکارن، 1383، ص‌ 150؛ مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382). روان‌شناسان، عمدتاً رابطه بين ساختار ‌قدرت و سلامت خانواده و اعضاي آن را مورد پژوهش قرار داده‌اند (هی لی، 1375، ص 177؛ خالدی، 1390، ص 126؛ سعیدیان، 1382، ص 8). محققان اسلامي هم با استناد به منابع اسلامي در باب ساختار قدرت در خانواده، پژوهش‌هاي متعددي را به رشته تحرير درآورده‌اند (میرخانی، 1378؛ ایازی و ناصحی، 1389؛ علائی رحمانی، 1383؛ مروی، 1386؛ کریم‌پور قراملکی، 1379). محققان ديگري به بررسي تطبيقي بين نظريات جامعه‌شناسي يا روان‌شناسي با منابع اسلامي پرداخته‌اند (ظهیری، 1389؛ باقری، 1388). به‌رغم تحقيقات فراوان، پژوهش خاصي در زمينه ارتباط ساختار قدرت در خانواده با کارآمدي خانواده در ايران يافت نشده است. از سوي ديگر، با توجه به فرهنگ اسلامي حاکم بر کشور، ضرورت دارد پژوهشي در چارچوب آموزه‌هاي اسلامي انجام گيرد. بنابراين، اين پژوهش با نگرش ساختاري به خانواده، درصدد است چهار ساختار مادر‌سالار، دموکراتيک زن مقتدر، دموکراتيک مرد مقتدر و پدر‌سالار را با کارآمدي خانواده از منظر آموزه‌هاي اسلامي مورد مطالعه قرار دهد و درصدد پاسخ به اين پرسش‌هاست: رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدي خانواده چيست؟ کارآمدي خانواده براساس چهار ساختار زن‌سالار، دموکراتيک زن مقتدر، دموکراتيک مرد مقتدر و مردسالار چگونه است؟ چه ميزان از كارآمدي خانواده را مي‌توان از طريق نوع ساختار خانواده پيش‌بيني كرد؟
    بسياري از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان خانواده، نظريات و ديدگاه‌هاي مختلفي دربارة ساختار خانواده مطرح کرده‌اند که ضرورت دارد، مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
    روان‌شناسان سيستمي خانواده، همانند مينوچين (1974) و هي لي (1976)، وجود سلسله‌مراتب روشن و صريح درون خانوادگي را از مسائل ضروري در کارآمدي خانواده مي‌دانند. مينوچين، که يکي از نظريه‌پردازان خانواده و خانواده‌درماني است، اعتقاد دارد که معيار سلامتي و بهنجاري خانواده اين است که هر کس در جايگاه و نقش متناسب با خود قرار گيرد. وي هدف از روش درماني خود در خانواده را، نشاندن والدين و همسران در پست فرمان کنترل خانواده و ايفاي نقش ويژه در اداره خانواده اعلام مي‌کند (زیمون، 1379، ص 235).
    از سوي ديگر، هي لي معتقد است: هر خانواده بايد به مسئله سازماندهي در يک سلسله‌مراتب بپردازد. وجود سلسله‌مراتب اجتناب‌ناپذير است؛ زيرا سازمان ماهيتاً سلسله‌مراتبي است و قواعد و مراتب مربوط به اينکه چه کسي در پايگاه اوليه قدرت و چه کسي در پايگاه ثانويه قدرت است، بايد مشخص شود. در خانواده‌هاي هسته‌اي، قدرت غالباً در دست والدين است. وقتي يکي از اعضاي خانواده دچار علائم مرضي مي‌شود، ترتيب سلسله‌مراتب در سازمان خانواده به هم مي‌خورد. وقتي وضع پايگاه‌ها در سلسله‌‌مراتب به هم بخورد، يا مبهم باشد، کشمکشي بروز مي‌کند که يک شاهد عيني، تنازع قدرت است (هی لی، 1375، ص 173-177). ريچارد ميلر مدير دانشکده زندگي خانواده دانشگاه بريگم يانگ مي‌گويد: در خانواده‌ سالم يک سلسله‌مراتب روشن بين والدين و فرزندان وجود دارد. پدر و مادر نقش هيئت مديره و رهبري خانواده را بر عهده دارند. ازدواج يک همکاري برابر ميان زن و شوهر است. اما هريک داراي نقش خاصي هستند. پدر نقش مدير و محافظ گروه را بر عهده دارد و مادر اصولاً وظيفه پرورش را برعهده دارند (Miller, 2008, p. 1-4).
    پژوهش‌هاي بسياري پيرامون الگوي تصميم‌گيري در خانواده و پيامدهاي آن انجام گرفته است. اين پژوهش‌ها، تأثير ساختار قدرت خانواده را بر روي انسجام خانواده، کيفيت زندگي زناشويي و آسيب‌شناسي خانواده مورد تأکيد قرار داده‌اند (ذوالفقارپور و همکاران، 1383). بنابراين، اين نظريه‌ها تأثير ساختار قدرت در خانواده بر روي کارآمدي خانواده را تأييد نموده‌اند.
    يكي ديگر از نظريه‌هايي كه قدرت در خانواده را تبيين مي‌كند، «تئوري تفكيك نقش‌ها» است. اين نظريه جامعه‌شناختي براساس اصل سازش‌ناپذيري بودن نقش‌هاي رهبري و عاطفي پارسونز (1995) است. وي معتقد است: دو عنصر عمده براي تشکيل خانواده تفکيک بر مبناي جنسيت و سن است که مرتبط با تفاوت‌هاي بيولوژيکي و نگرش‌هاي اجتماعي و خانوادگي است (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382).
    براساس اين تفکيک‌پذيري، پارسونز به چهار نوع تقسيم‌بندي بنيادي از نقش- پايگاه در خانوادة هسته‌اي مي‌رسد:
    1. نقش پدر- پدر، داراي قدرت بالايي است. در خانواده، وجه ابزاري در دست اوست و از طرفي، نقش احساسي- عاطفي او پايين است.
    2. نقش مادر- مادر، داراي قدرت بالايي در وجه احساسي- عاطفي است و در نقش ابزاري از موقعيت پاييني برخوردار است.
    3. نقش فرزند پسر- پسر، از نظر قدرت در سطح پايين ولي داراي وجه ابزاري است.
    4. نقش فرزند دختر- دختر، از نظر قدرت در سطح پايين ولي داراي وجه احساسي- عاطفي است.
    پارسونز معتقد است: بزرگسالان در امور خانواده، به‌عنوان يک سيستم، بيش از کوچکترها تأثير مي‌گذارند. نکتة اصلي، وجه ابزاري و احساسي- عاطفي است که ضرورتاً اين تفکيک، حاوي کارکرد براي خانواده است (Parsons, 1995, p. 45). از اين ايفاي نقش‌هاست که پارسونز براي زن نقش رهبري عاطفي يا کاريزمايي و براي مرد نقش رهبري اجرايي يا ابزاري قائل است. شوهر رهبر اصلي و مادر وظيفه حفظ وحدت و انسجام خانواده را برعهده دارد (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382).
    فمينيسم، يكي از ديدگاه‌هاي مهمي است كه در مقابل نظريات كاركردگراياني همچون پارسونز قرار دارد. اساس نظريه آنها در «نابرابري جنسي»، بر اين اصل استوار است كه زنان در جامعه در موقعيت نابرابري نسبت به مردان قرار دارند. زنان نسبت به مردان، دسترسي كمتري به منابع مالي، پايگاه اجتماعي، قدرت و فرصت‌ها براي خود‌شكوفايي در اجتماع دارند. اين نابرابري، نتيجه سازماندهي جامعه است، نه اينكه منشأ بيولوژيكي يا تفاوت‌هاي شخصيتي بين زنان و مردان داشته باشد. در حوزه خانواده نيز فمينيست‌ها معتقدند كه اساس خانواده به‌سوي برابري و تقارن نرفته است. بنابراين، خانواده مكان نابرابري است؛ جايي كه زنان مطيع هستند و نقش‌هاي آنان از پيش تعيين شده است. آنان بر اين باورند که دو ساختار زير، زنان را به اطاعت و فرمان‌برداري در خانواده وا‌مي‌دارد (همان): 
    1. موقعيت زنان به‌عنوان همسران و مادران: به‌اعتقاد بسياري از آنان، مادري و مراقبت از فرزند، به‌جاي آنکه به قابليت‏هاي دروني زنانه اسناد داده شوند، بايد به‌عنوان ساخت‏هاي فرهنگي ادراک شوند. اوکلي (1376) براي مادري کردن به‏عنوان نماد آشکار تقسيم کار جنسي، جنبة اسطوره‏اي قايل است. وي اسطورة مادري را مشتمل بر سه ادعاي نادرست مي‏داند: الف. مادران به کودکان خود نياز دارند؛ ب. کودکان به مادران خود نياز دارند؛ ج. مادري مظهر بزرگ‏ترين دستاورد زندگي زن است (بستان، 1389).
    2. فرايند جامعه‌پذيري در خانواده: دي بوار (1989) از جامعه‏پذيري نقش‏هاي جنسيتي به‌عنوان عامل تداوم سلطة مرد بر زن ياد مي‏کند (Tong, 1997, p. 206). به‌اعتقاد وي، شخصيت دختران و زنان مي‏توانست بسيار متفاوت با الگوي نابرابر کنوني شکل گيرد، مشروط به اينکه دختر بچه از ابتدا با همان توقعات و پاداش‏ها، و با همان سخت‏گيري‏ها و آزادي‏هايي تربيت مي‏شد که برادرانش تربيت مي‏شوند. در همان تحصيلات و همان بازي‏ها سهيم مي‏شد (De Beauvoir, 1989, p. 726). نانسي چودرو نيز با تأکيد بر الگوي‌هاي جامعه‌پذيري، اظهار مي‌دارد که در اين فرايند دختران درجه ضعيف‌تري از فرديت‌يافتگي را نسبت به پسران تجربه مي‌کنند (Chodorow, 1997, p. 195).
    نظريه مبادله، يکي از ديدگاه‌هاي مهم در جامعه‌شناسي است. اين نظريه بر قدرت زناشويي متمرکز شده است. براساس اين نظريه، سه عنصر هنجارهاي اجتماعي، منابع و منافع توزيع قدرت يک رابطه را تعيين مي‌کنند. عنصر اول، بيان مي‌دارد که هنجارهايي مثل رياست مرد در خانه و برخورداري از سن و پول بيشتر و تحصيلات بالاتر و شغل بهتر در مقايسه با زنان، موجب افزايش قدرت مردان شده است. عنصر دوم، منابع است. هر‌يک از دو شريک زندگي، که منابع بيشتري مثل پول، دانش يا ظاهر فيزيکي بهتر، در اختيار داشته باشند، قدرت بيشتري دارند. عنصر سوم، منافع است؛ يعني که هر کدام از زوجين که منافع کمتري از اين رابطه به دست آورد، قدرت بيشتري خواهند داشت و کسي كه وابستگي‌اش به رابطه کمتر است، قدرتش کمتر خواهد بود (Taylor & et al, 2000, p. 276). از‌جمله پژوهش‌هاي مهم در اين زمينه، مطالعات والاس و ولف است که در دهه 1960 انجام گرديد که به نظرية منابع منتهي شد (Wallace & Wolf, 1986, p. 181). براساس اين نظريه، هر‌يک از زن و شوهر به هر ميزان از منابع قدرت برخوردار باشند (به‌طور اخص مثل: تحصيلات، شغل و قدرت مالي)، به همان ميزان، داراي قدرت تصميم‌گيري در خانواده هستند. البته منابع ارزشي ديگري مثل علاقه و وابستگي زوجين و جذابيت فرد براي همسر، در توزيع قدرت دخيل هستند (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382).
    از دیگر نظریات جامعه‌شناسی، جامعه‌پذيري جنسيت است. جامعه‏پذيري فرايندي است که افراد، از طريق آن، نگرش‏ها، ارزش‏ها و کنش‏هاي مناسب هر فرد به‌عنوان عضوي از يک فرهنگ خاص را مي‏آموزند و آن را به‌عنوان عضوي از يک فرهنگ، دروني مي‌کنند. در ارتباط با کارکرد جامعه‏پذيري، مسئلة جامعه‏پذيري نقش‏هاي جنسيتي در خانواده مطرح است. شيوه‏هاي متفاوت تربيت کودکان دختر و پسر و انتظارات، نگرش‌ها، وظايف و رجحان‌هايي که يک جامعه به هر جنس نسبت مي‌دهد، موجب شکل‌گيري نقش‌هاي دروني متفاوت بين آنان مي‌شود (بستان، 1389).
    جامعه‌شناسان، عوامل جامعه‌پذيري را عمدتاً خانواده، مدارس و رسانه‌ها مي‌دانند. اين عوامل، معمولاً از زنان تصويري مطيع، منفعل، عاطفي، وابسته و از مردان تصويري مستقل، استوار، شايسته، توانا و مصمم ترسيم کرده‌اند. تا جايي که تحقيقات نشان داده، زناني که در خانوادة پدري مطيع و فرمان‌بردار بوده‌اند، در خانواده‌ي شوهر نيز مطيع‌اند (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382). دوبوار (1989) از جامعه‏پذيري نقش‏هاي جنسيتي به‌عنوان عامل تداوم سلطة مرد بر زن ياد مي‏کند (Tong, 1997, p. 206). چودورو، در اين رابطه اظهار مي‏دارد: «تقسيم کار جنسي و خانوادگي که در ضمن آن زنان به مادري مي‏پردازند، منجر به تقسيمي جنسي در باب سازمان‏دهي و جهت‏گيري رواني مي‏شود (Chodorow, 1997 , p. 195). اين امر، مرداني توليد مي‏کند که بيشتر انرژي خود را صرف کار غيرخانوادگي مي‏کنند و از پدري ‏کردن خودداري مي‏ورزند. زناني توليد مي‏کند که انرژي خود را صرف پرورش و مراقبت از فرزندان مي‏کنند که اين کار به نوبة خود، تقسيم کار جنسي و خانوادگي را که در ضمن آن زنان به مادري مي‏پردازند، بازتوليد مي‏کند». به‌اعتقاد ريتزر (1979)، در جوامع سنتي، از زنان انتظار مي‌رود که از مردان اطاعت کنند و زنان نقش مطيع بودن را مي‌پذيرند. اين امر حتي در قلمرو کار و شغل نيز وجود دارد. براساس تحقيقات گروه‌هاي کاري، همان‌گونه که مردان به‌طور مستقل جامعه‌پذير مي‌شوند، به همان نسبت از نفوذ بيشتري نسبت به زنان برخوردارند. در مقابل، زنان اعتماد به‌نفس کمتري دارند و در حضور مردان احساس وابستگي و انفعال بيشتري دارند (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382).
    جان‌بزرگي و نوري (‌منتشر نشده) هم براساس متون روان‌شناسي و با الهام از آيات قرآن، الگوي مهر و قدرت را ارائه نموده‌اند. براساس اين الگو، زن و مرد هر دو نياز به قدرت و نياز به مهر دارند، اما نياز به قدرت در مردان بسيار بيشتر و اساسي‌تر است. برعکس نياز به مهر در زنان به شکل بارزتري بروز مي‌کند. از سوي ديگر، مرد جذاب براي زنان، مردان مقتدر و توانا است و زن مورد علاقه مردان غالباً زن ملايم و لطيف است. پس در اينجا موضوع مهم همسران اين است که اگر زن به مرد قدرت بدهد، از او مهر دريافت مي‌کند و اگر مرد به زن عشق و مهر بدهد، از او قدرت دريافت مي‌کند. شکل قدرت در اينجا با تعريف قدرت در متون جامعه‌شناختي بيان مي‌شود، متفاوت است. از اين ديدگاه، وقتي يک مرد زورگو و قدرت‌طلب مي‌شود که قدرت او را مورد حمله قرار دهند يا محدود کنند يا آن را به رسميت نشناسند. مردي که قدرت او ارضاء شود (که فقط توسط يک زن امکان‌پذير است)، رئوف و مهربان مي‌شود، در عين حال مقتدر. زني که نياز به مهر او ارضاء شود (که فقط توسط يک مرد امکان‌پذير است)، زني انعطاف‌پذير، سرزنده و سازگارخواهد شد. بنابراين، ساختار قدرت مبتني بر نقش و نياز است، نه مي‌توان آن را متقارن و نه مي‌توان آن را نامتقارن ناميد، بلکه بايد آن را قدرت متعادل نام نهاد که در آن هر زوج براساس توان و مهارت خود و براساس فطرت روان‌شناختي خود مسئوليت مي‌پذيرد. دربارة شيوه اعمال قدرت نيز نه مجاب‌سازي و نه مجبورسازي مورد‌نظر نيست. در اينجا، هم زن و هم مرد تسليم قوانين وجودي خود و يکديگرند.
    جوري و يودانيس معتقدند: برخي پژوهش‌ها نشان مي‌دهد که از دست رفتن قدرت مردان نسبت به زنان، احتمال بروز خشونت را از سوي مردان افزايش مي‌دهد (Jory & Yodanis, 2006). در مجموع، مردان تمايل دارند نسبت به همسرانشان، منابع قدرت بيشتري را داشته باشند. يافته‌هاي بوريس و زسويک، نشان مي‌دهد که زنان در ازدواج‌هايي که مرد تسلط بيشتري دارد، رضامندي زناشويي بيشتري دارند (Buric & Zecevic, 1967, p. 325). همچنين پژوهش ذوالفقارپور و همکاران (1383) نشان مي‌دهد افزايش قدرت زن در خانواده، رضامندي زناشويي وي را کاهش مي‌دهد.
    ساختار قدرت از منابع اسلامي هم قابل استخراج است. براساس آموزه‌هاي ديني، زن و مرد داراي سرشت و حقيقت واحدي هستند و گوهر آفرينش آنها يکي است (نساء: 1). از سوي ديگر، زن و مرد در تمام استعدادهاي کمال، اشتراک دارند و ابزارهاي کمال مثل اراده و اختيار و شناخت و بهره‌مندي از هدايت انبياء و راهنمايان به هر دو عنايت شده است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏» (آل‌عمران: 59)‌؛ من عمل هيچ عمل‏كننده‏اى از شما را، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد.
    ازدواج و شکل‌گيري خانواده، ساز‌و‌کارهاي جديدي را بنيان مي‌گذارد. کارکردهاي صحيح آن، مبتني بر تعاملات صحيح بين اعضا و تحقق نقش‌هاي صحيح هر‌يک از اعضا جهت نيل به هدف واحد است. يکي از کارکردهاي اساسي خانواده، آرامش‌بخشي است تا اعضاي خانواده به رشد و تعالي مادي و معنوي خود نائل آيند: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً و رَحمَه» (روم: 21)؛ و از نشانه‏هاي خداوند اين است که از جنس خودتان برايتان همسراني آفريد تا بدانها آرامش بيابيد و بين شما دوستي و رحمت برقرار کرد. برخي از آموزه‌هاي ديني رعايت سلسله‌مراتب قدرت براي خانواده و اعضاي آن مفيد مي‌داند (کلینی، 1365، ج 5، ص 51) و حفظ آرامش‌ و انسجام و يکپارچگي خانواده را لازمه وجود منبعي مقتدر مي‌داند. آيت‌‏اللّه العظمي خامنه‏اي مي‏فرمايد:
    زوجيت و دوجنسي در طبيعت بشر براي هدف بزرگي است. آن هدف عبارت است از سکون و آرامش؛ مرد در کنار زن، زن در کنار مرد آرامش پيدا کند. براي مرد هم آمدن به داخل خانه، يافتن محيط امن خانه، زن مهربان و دوست‏دار امينِ در کنار او، وسيلة آرامش است. براي زن هم داشتن مرد و تکيه‏گاهي که به او عشق بورزد و براي او مانند حصن مستحکمي باشد، ماية آرامش و سعادت است. خانواده اين را براي هر دو تأمين مي‏کند (شفیعی سروستانی، 1379، ج 1، ص 14).
    علّامه محمد‌تقي جعفري در اين‌باره مي‌گويد:
    اگر اداره خانه همزمان به زن و مرد واگذار شود و هر دو با هم مسئول باشند، تضادم و تزاحم و برخورد و جدايي در پي خواهد داشت و آرامش خانواده به مخاطره مي‌افتد. بنابراين، لازم است يکي از آن‌ دو مسئول باشد (جعفری، 1360، ج 11، ص 267).
    آيت‌الله مصباح هم انتصاب مدير خانواده را موجب آرامش و استحکام خانواده مي‌داند (مصباح، 1386، ج 3، ص 80).
    با توجه به اين ضرورت، در آموزه‌هاي ديني ساختار قدرت در خانواده مورد پذيرش واقع شده و مديريت خانواده بر عهده مرد گذارده شده است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم» (نساء: 34)؛ مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانى است به‌واسطه آن برترى كه خدا براى بعضى بر بعضى مقرر داشته و هم به‌واسطه آنكه مردان از مال خود نفقه دهند. علّامه طباطبائي در تفسير اين آيه قيم بودن و مديريت مرد در خانواده را مورد تأکيد قرار مي‌دهد (طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 343). در روايات، اين مطلب با صراحت بيشتري بيان شده است. پيامبر اكرم مي‌فرمايند: «مرد رياست خانه را بر عهده دارد» (زغلول، 1410ق، ج 5، ص 160). البته در برخي روايات، اقتدار زن و مرد هر دو پذيرفته شده است. با اين وجود، مديريت خانه به مرد واگذار شده است. پيامبر اكرم: «هريك از شما كه [به‌گونه‌اى] سرپرست است، درباره زيردستش بازخواست مى‌شود. مرد، سرپرستِ خانواده خويش است و درباره آنها از او بازخواست مى‌شود. زن نيز سرپرست خانه شوهر خود و فرزندان اوست و درباره آنها از او سؤال خواهد شد» (محمدی ری‌شهری، 1387، ص 264). 
    از برخي آيات و روايات به دست ‌مي‌آيد که تفاوت نقش‌ها، ريشه در تفاوت‌هاي زيستي، روان‌شناختي جنسيتي دارد. هرچند نقش جامعه‌پذيري و امور مالي انکار نشده است. قرآن کريم، اولين علت قواميت مردان را چنين ذکر مي‌کند: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» (نساء: 34)؛ به خاطر اينكه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است. اميرالمؤمنين علي مي‌فرمايد: «اگر زن تو را صاحب اقتدار ببيند بهتر است از آنکه تو را به حال شکستگي و ضعف بنگرد» (کلینی، 1365، ج 5، ص 51).
    در مجموع، الگوي ساختار قدرت در خانواده از منظر منابع اسلامي چنين استنباط مي‌گردد: از يك‌سو، براساس اصول معاشرت معروف (نساء: 19)، عدالت (مائده: 8؛ نساء: 3) و مشورت در خانواده (طلاق: 6؛ بقره: 233)، ساختار قدرت در خانواده ساختاري دموکراتيک است؛ يعني همسران در مسائل درون خانواده با تعامل صحيح، گفت‌وگو و مشورت با هم تصميمات لازم را اتخاذ مي‌نمايند. از سويي ديگر، براساس تفاوت‏هاي زيستي، رواني و جنبه‌هاي اقتصادي بين زن و مرد، نقش‌هاي جنسيتي مورد توجه است. بر اين اساس، مرد «منبع اقتدار» و مرکزيت در خانواده است. و زن «منبع عاطفي» و مدير داخلي خانواده است؛ بدين معنا که پس از گفت‌وگو و مشورت‌هاي لازم تصميم‌گيري نهايي بر عهده مرد گذارده شده است. بنابراين، الگوي ساختار قدرت در خانواده از ديدگاه آموزه‌هاي اسلامي را الگوي پدر مرکزي دموکراتيک است. اين يافته با کلام علامه جعفري همسويي دارد: اداره خانواده، نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است که براساس اعتدال پيش مي‌رود و معناي قوام از آيه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ» نيز همين است (جعفری، 1360، ج 11، ص 267). و با نظر آيت‌الله مصباح هم‌جهت است: «در زندگي خانوادگي، گاهي مشکلات و اختلاف‌نظرهايي پيش مي‌آيد که از طريق مشورت و اظهار عواطف حل نمي‌شود و اگر اختلاف ادامه يابد آرامش خانواده و پايه‌هاي زندگي را متزلزل مي‌کند. از‌اين‌رو، اين مسئوليت (سرپرستي خانواده) به مرد واگذار شده است تا استحکام خانواده حفظ گردد» (مصباح، 1386، ج 3، ص 80). زارعي (1392) با ارائه الگوي ساختار قدرت در خانواده از منظر آموزه‌هاي اسلامي، الگوي پدر مرکزي دموکراتيک را معرفي نموده است. يافته‌هاي ايازي و ناصحي (1389) هم نشان مي‌دهد که ساختار قدرت در ارتباط زن- شوهر، نظام «شوهر محور» با گرايش «دوسويه» است. 
    روش پژوهش
    روش پژوهش توصيفي از نوع همبستگي است. جامعه آماري پژوهش، 440 نفر از زنان معلم شاغل در مدارس سطح شهر نورآباد لرستان است. براساس جدول مورگان، حجم نمونه مورد پژوهش 205 است که با استفاده از روش نمونه‌گيري تصادفي از نوع خوشه‌اي انتخاب شده‌اند؛ به اين صورت که هر کدام از مدارس سطح شهرستان يک خوشه در نظر گرفته شد، سپس 12 مدرسه به‌طور تصادفي انتخاب شدند. پرسش‌نامه‌ها در بين معلمان مدارس منتخب به اجرا در‌آمد. داده‌ها جمع‌آوري شد و پرسش‌نامه‌هاي کامل مورد استفاده قرار گرفت.
    ابزارهای پژوهش حاضر عبارتند از:
    1. پرسش‌نامه کارآمدي خانواده از ديدگاه اسلام صفورايي (SFEQ): پرسش‌نامه 79 سؤالي، کارآمدي خانواده از ديدگاه اسلام (SFEQ)، ساخته‌شده توسط مهدي صفورايي و برگرفته از آيات و روايات اسلامي است. پرسش‌نامه چهار گزينه دارد که نمرات به ترتيب 1 تا 4 است. پرسش‌نامه داراي سه شاخص بينشي، اخلاقي و حقوقي است. نمرات بالاتر گوياي کارآمدي بيشتر است. اعتبار آن با استفاده از آلفاي کرونباخ 89/0 است. همچنين اعتبار پرسش‌نامه از طريق دو نيمه کردن با روش اسپيرمن براون و گاتمن 83/0 است. همچنين نتايج روايي محتوا توسط کارشناسان حوزوي و دانشگاهي مباحث خانواده نشان داد که پرسش‌نامه داراي روايي محتواست. ميانگين نمره کارشناسان به پرسش‌نامه، به‌صورت در‌صدي 86/0 به‌دست آمد. همچنين ضريب همبستگي بين نظر کارشناسان در سطح کمتر از 05/0 معني‌‌دار بود (صفورایی، 1388، ص 155).
    2. پرسش‌نامه ساختار قدرت در خانواده: پرسش‌نامه 36 سؤالي ساختار قدرت در خانواده ساخته شده توسط مهدوي و صبوري است. بررسي تحليل اعتبارآزمون اوليه با استفاده از ضرايب آلفا كرونباخ، 79/0 مي‌باشد. پايايي آزمون نيز به روش بازآزمايي (پس از يك ماه) 70/0 به دست آمده است (یزدی و حسینی حسین آبادی، 1387). اين آزمون توسط مؤلفان مورد بازبيني مجدد قرار گرفت که ضريب آلفا 86/0 به دست آمد. پرسش‌نامه پنج گزينه دارد که نمرات به ترتيب 1 تا 5 است. در اين پرسش‌نامه، نمرات بالاتر گوياي قدرت بيشتر مرد در خانواده است و نمرات پايين گوياي قدرت بيشتر زن در خانواده است (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 1382).
    روش آماري به‌کار‌رفته در اين تحقيق، ضريب همبستگي پيرسون، آناليز واريانس، آزمون تعقيبي تامهان و رگرسيون چند متغيره گام به گام مي‌باشد.
    يافته‌هاي پژوهش
    جدول شماره1: شاخص‌هاي توصيفي متغيرهاي ساختار قدرت و کارآمدي خانواده و ديگر متغييرهاي پژوهش
    متغير    تعداد    حداقل    حداکثر    ميانگين    انحراف استاندارد
    ساختار قدرت     205    64    160    76/101    81/18
    کارآمدي خانواده    205    166    305    69/252    15/34
    سن    205    19    46    51/31    81/5
    تحصيلات    205    ديپلم    فوق ليسانس        
    مدت    205    1    30    41/9    36/5
    يافته‌هاي توصيفي پژوهش در جدول شماره 1 بيان شده است که شامل تعداد شرکت کنندگان، حداقل و حداکثر نمرات، ميانگين و انحراف استاندارد نمره‌هاي به دست آمده از متغيرهاي ساختار قدرت و کارآمدي خانواده، سن، تحصيلات و مدت ازدواج است. ميانگين ساختار قدرت برابر با 76/101 و انحراف استاندارد برابر با 81/18 شد. يک انحراف بالاي ميانگين برابر با 57/120 و يک انحراف پايين ميانگين برابر با 95/82 محاسبه گرديد.
    جدول شماره2:همبستگي ساختار قدرت با کارآمدي خانواده
    متغير    ساختار قدرت    کارآمدي
    ساختار قدرت    1    174/0(*)
    کارامدي    174/0(*)    1
    داده‌هاي جدول شماره 2، ضريب همبستگي پيرسون بين ساختار قدرت با کارآمدي خانواده را نشان مي‌دهد. بر اين اساس، رابطه بين ساختار قدرت و کارآمدي خانواده در سطح 05/0 مثبت و معناداري است. بنابراين، مي‌توان گفت: با افزايش نمره ساختار قدرت در خانواده، كارآمدي آن نيز افزايش مي‌يابد.
    جدول شماره3: ساختارهاي گوناگون قدرت در خانواده
    متغير    تعداد    فراواني درصدي    نمره
    زن‌سالار    37    18    کمتر از 95/82
    مرد‌سالار    30    6/14    بيشتر از 57/120
    دموکراتيک مرد مقتدر    74    1/36    از 76/101تا 57/120
    دموکراتيک زن مقتدر    64    2/31    از 95/82 تا 76/101
    براي جمع‌آوري اطلاعات بيشتر، ساختار قدرت به سطوح مختلف تقسيم گرديد. جدول شماره 3 ساختارهاي گوناگون قدرت را نشان مي‌دهد. بدين منظور، ميانگين نمرات ساختار قدرت و انحراف استاندارد به‌دست‌آمده در جدول شماره 1 به کار گرفته شد. براساس جدول شماره 3، نمرات پايين‌تر از يک، انحراف پايين ميانگين (کمتر از 95/82) زن‌‌سالار نام‌گذاري شد. نمرات بالاتر از يک، انحراف بالاي ميانگين (بيشتر از 57/120) مرد‌سالار نام‌گذاري شد. براي جمع‌آوري اطلاعات دقيق‌تر، ساختار دموکراتيک دو قسم گرديد. فاصله ميانگين تا يک انحراف بالاي ميانگين (از 76/101 تا 57/120)، دموکراتيک مرد مقتدر و فاصله ميانگين تا يک انحراف پايين ميانگين (از 95/82 تا 76/101)، دموکراتيک زن مقتدر نام‌گذاري گرديد. طبيعتاً ساختار دموکراتيک شامل دوساختار دموکراتيک مرد مقتدر و دموکراتيک زن مقتدر مي‌شود.
    جدول شماره 4: آماره‌هاي توصيفي كارآمدي خانواده در بين انواع ساختار قدرت
    متغير    N    ميانگين    انحراف استاندارد    خطاي استاندارد
    دموکراتيک مرد مقتدر    74    2162/261    62694/26    09532/3
    دموکراتيک زن مقتدر    64    2188/256    74059/33    21757/4
    مرد‌سالار    30    9667/248    46469/27    01434/5
    زن‌سالار    37    5676/232    41693/44    30210/7
    Total    205    6927/252    15289/34    38534/2
    جدول شماره 4 ميانگين كارآمدي خانواده در بين ساختار‌هاي مختلف را نشان مي‌دهد كه به ترتيب ساختار دموكراتيك مرد مقتدر داراي بيشترين كارآمدي و زن‌سالار داراي كمترين كارآمدي مي‌باشد كه اين تفاوت‌ها در جداول زير براساس آزمون f بررسي مي‌شود.
    جدول شماره5: آناليز واريانس (آنوا) بين ساختارهاي قدرت با کارآمدي خانواده 
    منابع تغييرات    مجموع مجذورات    درجه آزادي    ميانگين مجذورات    F    سطح معناداري
    بين گروه‌ها    113/21574    3    371/7191    680/6    000/0
    درون گروه‌ها    526/216375    201    495/1076        
    کل    639/237949    204            
    جدول شماره 5 نشان مي‌دهد که كارآمدي خانواده بين ساختار‌هاي مختلف قدرت، ‌تفاوت معنا‌داري دارد. بنابراين، ساختارهای قدرت را بررسي مي‌کنيم.
    جدول شماره 6: آزمون تعقيبي تامهان
    ساختار قدرت    ساختار قدرت    تفاوت ميانگين    خطاي استاندارد    سطح معناداري
    زن‌سالار    دموکراتيک زن مقتدر    (*)6512/23-    43259/8    040/0
        دموکراتيک مرد مقتدر    (*)6486/28-    93105/7    040/0
        مرد‌سالار    3991/16-    85801/8    349/0
    دموکراتيک زن مقتدر    زن‌سالار    (*)6512/23    43259/8    040/0
        دموکراتيک مرد مقتدر    9975/4-    23153/5    918/0
        مرد‌سالار    2521/7    55222/6    851/0
    دموکراتيک مرد مقتدر    زن‌سالار    (*)6486/28    93105/7    004/0
        دموکراتيک زن مقتدر    9975/4    23153/5    918/0
        مرد‌سالار    2495/12    89276/5    230/0
    مرد‌سالار    زن‌سالار    3991/16    85801/8    349/0
        دموکراتيک زن مقتدر    2521/7-    55222/6    851/0
        دموکراتيک مرد مقتدر    2495/12-    89276/5    230/0
    جدول شماره 6، آزمون Tamhane.s T2 است که رابطه بين ميانگين ساختارهاي مختلف در فرض واريانس‌هاي نابرابر را بررسي مي‌کند. از‌آنجايي‌که واريانس گروه‌ها اختلاف معناداري دارند، بايد از آزمون‌هاي تعقيبي نابرابري واريانس‌ها مثل آزمون تعقيبي تامهان استفاده کرد.
    همان‌طور که در جدول آمده است، كار‌آمدي خانواده زن‌سالار با ساختارهاي‌ دموكراتيك زن مقتدر و مرد مقتدر تفاوت معني‌دار دارد. ميزان كارآمدي در خانواده زن‌سالار، كمتر از خانواده‌هاي دموكراتيك زن مقتدر و مرد مقتدر است.
    جدول شماره 7: آزمون ميانگين يک متغير بين دو گروه دموکراتيک و غير دموکراتيک (Tتست)
        ساختار    N    ميانگين    مقدار t    درجه‌ آزادي    سطح معناداري
    کارآمدي    غير دموکراتيک    67    9104/239    859/3-    203    000/0
        دموکراتيک    138    8986/258            
    بر‌اساس جدول شماره 7، ميانگين كارآمدي خانواده در ساختار دموكراتيك (مرد مقتدر و زن مقتدر) بالاتر از ساختار غيردموكراتيك (مرد‌سالار و زن‌سالار) است.
    جدول شماره 8: نتايج تحليل رگرسيون  چند متغيره گام به گام. 
        ضرايب غير استاندارد    ضرايب استاندارد    
    مدل    متغيرپيش‌بين (ساختار)    B    خطاي معيار    Beta    R2    t    سطح معناداري
    1    دموکراتيک مردمقتدر    338/13    890/4    188/0    035/0    728/2    007/0
    2    . دموکراتيک مردمقتدر    306/21    576/5    300/0    072/0    821/3    000/0
        دموکراتيک زن مقتدر    308/16    779/5    222/0        822/2    005/0
    3    دموکراتيک مردمقتدر    649/28    606/6    404/0    091/0    337/4    000/0
        دموکراتيک زن مقتدر    651/23    776/6    322/0        490/3    001/0
        ساختار مرد‌سالار    399/16    061/8    170/0        034/2    043/0
    متغير ملاک: کارآمدي خانواده
    جدول شماره 8، ميزان تأثير هر کدام از ساختارهاي مختلف قدرت را در کارآمدي خانواده نشان مي‌دهد. داده‌ها نشان مي‌دهد که ساختار قدرت مي‌تواند 1/9 درصد از واريانس کارآمدي خانواده را تبيين کند. براين اساس، ساختار دموکراتيک مرد مقتدر به‌گونه‌اي معنادار، با توان (P کمتر از 007/0، 338/13 B=)، 5/3 درصد از کارآمدي خانواده را تبيين مي‌کند. بنابراين، ساختار دموکراتيک مرد مقتدر بالاترين کارآمدي را دارد.
    بحث و نتيجه‌گيري
    نتايج کلي پژوهش نشان مي‌دهد که بين ساختار قدرت در خانواده و کارآمدي آن ارتباط وجود دارد. ساختار قدرت 1/9 درصد از واريانس عملکرد خانواده را تبيين مي‌کند. يافته‌هاي پژوهش با نظريه ساختاري خانواده همسويي دارد که بر لزوم سلسله‌‌مراتب در خانواده تأکيد دارد (هی لی، 1375، ص 173 و 177). پژوهش‌هاي بسياري تأثير ساختار قدرت خانواده بر روي انسجام خانواده، کيفيت زندگي زناشويي، آسيب‌شناسي خانواده، هوش هيجاني زنان و تعارضات زناشويي مورد تأکيد قرار داده‌اند (ذوالفقارپور و همکاران، 1383؛ یزدی و حسینی حسین‌آبادی، 1387؛ سعیدیان، 1382، ص 2).
    ساير يافته پژوهش نشان مي‌دهد که ساختار دموکراتيک (زن مقتدر و مرد مقتدر) از ساختار غيردموکراتيک (زن‌سالار و مرد‌سالار) کارآمدتر است و ساختار زن‌سالار کمترين کارآمدي را دارد. از سوي ديگر، هر اندازه قدرت مرد در خانواده بيشتر باشد، کارآمدي خانواده بيشتر مي‌شود. البته براساس داده‌ها، اين يافته تا ساختار دموکراتيک مرد مقتدر، قابل صدق است. به‌عبارت ديگر هرچه از ساختار قدرت زن‌سالار به‌سوي ساختار دموکراتيک مرد مقتدر پيش مي‌رويم، کارآمدي خانواده ارتقا مي‌يابد و ساختار دموکراتيک مرد مقتدر بالاترين کارآمدي را دارد.
    همان‌طور که ذوالفقارپور (1383) اذعان دارد، بين يافته‌هاي گذشته تنافي وجود دارد. بسياري از پژوهش‌هاي گذشته، ساختار دموکراتيک را کارآمد مي‌داند. يافته‌هاي وايوز و همکاران از سال 1986 تا 2006، که حدود 11 پژوهش به عمل آمده، نشان مي‌دهد: بين سلطه‌جويي مردان و تعارضات زناشويي ارتباط وجود دارد (Vives & et al, 2009, p. 80). همچنين پژوهش‌هاي ميروسکي (1985)، کلمن و استراوس (1986) و آلوارز (1979)، ساختار دموکراتيک را تأييد مي‌کند. ساروخاني (1384)، صبوري و مهدوي (1382)، عنايت و دسترنج (1389)، ذوالفقار‌پور و همکاران (1383)، سعيديان (1382)، کياني و همکاران (1389)، بر پيش‌فرض کارآمدي ساختار دموکراتيک، تحقيق خود را سامان داده‌اند. در مقابل، يافته‌هاي بوريس و زسويک (1967) نشان مي‌دهد که زنان در ازدواج‌هايي که مرد تسلط بيشتري دارد، رضامندي زناشويي بيشتري دارند (Buric & Zecevic, 1967, p. 325). همچنين، پژوهش‌هاي گري ليتل (1982) و اسزينواکس (1978) و ذوالفقارپور (1383)، افزايش قدرت زن در خانواده، رضامندي زناشويي وي را کاهش مي‌دهد و روي کيفيت رابطه زناشويي اثر منفي مي‌گذارد. خالدي نشان داد که يکي از عوامل افزايش رضامندي در خانواده‌هاي داراي عوامل خطر، اقتدار و مديريت بيشتر مرد در خانواده‌ است (خالدي، 1390، ص 126). فاتحي‌زاده و همکاران (1384) نشان دادند در خانواده‌هايي که زنان پذيرنده اقتدار مرد باشند، طلاق در بين آنها کمتر است.
    در مجموع، برخي پژوهش‌ها ساختار قدرت دموکراتيک را در خانواده کارآمد مي‌دانند و برخي اقتدار بيشتر مرد را تأييد مي‌نمايند. اين پژوهش به جمع‌بندي روشني از اين دو ديدگاه دست يافته است. پژوهش‌هايي که ساختار قدرت دموکراتيک را کارآمد و غيردموکراتيک را ناکارآمد مي‌دانند، بايد در چارچوب ساختار قدرت مرد‌سالار و زن‌سالار تبيين نمود که تعاملات بين زوجين غيردموکراتيک و مستبدانه است. همان‌طور که تحقيق حاضر نشان داده است، ساختار غير دموکراتيک کارآمدي خانواده را کاهش مي‌دهد. پژوهش‌هايي که ساختار قدرت با اقتدار مرد را کارآمد توصيف نموده‌اند، بايد در چارچوب ساختار دموکراتيک مرد مقتدر تبيين نمود که زوجين در خانواده، هر دو داراي اقتدارند. در عين حال، مرد از قدرت بيشتري در خانواده برخوردار است. به نظر مي‌رسد، سخن ريچارد ميلر - مدير دانشکده زندگي خانواده دانشگاه بريگم يانگ - ناظر به همين مطلب است: در خانواده‌ سالم يک سلسله‌مراتب روشن بين والدين و فرزندان وجود دارد (Miller, 2008, p. 1-4). پدر و مادر نقش هيئت مديره و رهبري خانواده را بر عهده دارند. ازدواج يک همکاري برابر ميان زن و شوهر است. تحقيقات نشان مي‌دهد که روابط نابرابر در ازدواج ريشه بسياري از مشکلات زناشويي است. در ازدواج‌هايي که زن و مرد در قدرت سهيم هستند، رضامندي زناشويي بيشتر است. علي‌رغم اينکه زن و شوهر عملکرد واحدي دارند، اما، هر کدام مسئوليت‌هاي متفاوت و نقش خاصي را برعهده دارند؛ پدر نقش مدير و محافظ گروه را بر عهده دارد و براساس مشورت، محبت و مصلحت جمعي، اداره خانواده را سامان مي‌بخشد و مادر اصولاً وظيفه پرورش را برعهده دارد. نقش مديريت درخانواده به مرد اعطا شده است تا مسئوليت خدمت به همسر و خانواده را برعهده بگيرد و اين مطلب از آموزه‌هاي انجيل هم قابل اثبات است. 
    يافته‌هاي اين پژوهش، همسو با آموزه‌هاي اسلامي است. زارعي (1392) با ارائه الگوي ساختار قدرت در خانواده از منظر آموزه‌هاي اسلامي الگوي، پدر مرکزي دموکراتيک را معرفي نموده است. ايازي و ناصحي (1389)، هم با بررسي برخي از آيات و روايات بخصوص آيه قواميت، به اين نتيجه رسيده‌‍‌اند که ساختار قدرت در ارتباط زن- شوهر، نظام «شوهر محور» با گرايش «دوسويه» است. بستان و همکاران هم معتقد است که اسلام اقتدار بيشتر مرد را در خانواده پذيرفته است (بستان و همكاران، 1388، ص 162).
    يافته‌هاي پژوهش براساس الگوي مهر و قدرت جان‌بزرگي و نوري (منتشر نشده) قابل تبيين است. زن و مرد هر دو نياز به قدرت و نياز به مهر و دريافت محبت و عشق دارند، اما نياز به قدرت در مردان، بسيار بيشتر و اساسي‌تر از نياز به مهر است. به‌عکس، نياز به مهر در زنان به شکل بارزتري بروز مي‌کند. اگر زن به مرد قدرت بدهد، از او مهر دريافت مي‌کند و اگر مرد به زن عشق و مهر بدهد، از او قدرت دريافت مي‌کند. از اين ديدگاه، وقتي يک مرد زورگو و قدرت‌طلب مي‌شود که قدرت او را مورد حمله قرار دهند يا محدود کنند يا آن را به رسميت نشناسند. مردي که قدرت او ارضاء شود (که فقط توسط يک زن امکان‌پذير است)، رئوف و مهربان مي‌شود. در عين حال مقتدر، زني که نياز به مهر او ارضاء شود (که فقط توسط يک مرد امکان‌پذير است)، زني انعطاف‌پذير، سرزنده و سازگار خواهد شد. يافته‌هاي بوريس و زسويک نشان مي‌دهد که زنان در ازدواج‌هايي که مرد تسلط بيشتري دارد، رضامندي زناشويي بيشتري دارند (Buric & Zecevic, 1967, p. 325). همچنين پژوهش ذوالفقارپور (1383) نشان مي‌دهد كه افزايش قدرت زن در خانواده، رضامندي زناشويي وي را کاهش مي‌دهد. جوري و يودانيس (2006) معتقدند: از دست رفتن قدرت مردان نسبت به زنان، احتمال بروز خشونت را از سوي مردان افزايش مي‌دهد. پارسونز همسو با اين ديدگاه معتقد است: تفکيک دو نقش ابزاري و احساسي- عاطفي جهت کارکرد صحيح خانواده ضرورت دارد (Parsons, 1995, p. 45). از اين ايفاي نقش‌هاست که زن نقش رهبري عاطفي يا کاريزمايي و مرد نقش رهبري اجرايي يا ابزاري دارد.
    بنابراين، در جمع‌بندي نهايي مي‌توان گفت: ساختار کارآمد در خانواده، ساختاري است که مرد و زن هر دو در اداره خانواده سهيم و داراي اقتدار هستند. در اين بين، اقتدار بيشتر مرد در چارچوب الگوي مهر و قدرت، کارآمدي بيشتر خانواده را به دنبال دارد. يافته پژوهش با فرهنگ اسلامي- ايراني و با بسياري از پژوهش‌هاي انجام‌شده، همسويي دارد.
    اين پژوهش داراي محدوديت‌هاي مختلفي نيز هست: از‌جمله، اينکه جامعه آماري پژوهش معلمان مي‌باشد و پژوهش در فرهنگ خاصی صورت پذیرفته است که لازم است تعميم‌پذيري با احتیاط صورت پذیرد. همچنين در اين پژوهش، از بين زوجين فقط زنان مشارکت داشتند و ديدگاه مردان ملاحظه نگرديد. بنابراین، پیشنهاد می‌گردد پژوهشگران با آزمون تجربي مجدد يافته‌ها در جوامع مختلف و در بین هر دو زوج، زمينه پرباري و استحکام روز‌افزون آن را فراهم آورند. همچنین، متوليان امور خانواده، برنامه‌ريزان و رسانه‌هاي جمعي اهتمام بيشتري به آموزش ساختار توزيع قدرت در خانواده، براساس الگوي تعاملی اسلامي- روان‌شناختي داشته باشند تا اين الگو در خانواده‌ها نهادينه گردد و زمينه رشد و ارتقاء سلامت و کارآمدي خانواده را فراهم آورد.

    References: 
    • ایازی، سیدمحمدعلی و محمد ناصحی، «بررسی ساختار توزیع قدرت در رابطه زن- شوهر در خانواده از نگاه آیات و روایات» (پاییز 1389)، پژوهش زنان، دوره 2، ش 1، ص 113-133.
    • باقری، شهلا، «مدیریت خانواده؛ الگوها و مقتضیات» (تابستان 1388)، بانوان شیعه، سال ششم، ش 20، ص 7-31.
    • بستان، حسین، «کارکردهای خانواده از منظر اسلام و فمینیسم» (تابستان 1389)، حوزه و دانشگاه، ش 35، ص 4-34.
    • بستان، حسین و همکاران (1383)، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بهرامی احسان، هادی و الهه اسلمی، «رابطه سازگاری زناشویی و سبک‌های فرزند‌پروری والدین با سلامت جسمی و روانی فرزندان» (1388)، روان‌شناسی و علوم تربیتی، سال سی و نهم، ش 1، ص 63-81.
    • جان‌بزرگی، مسعود و ناهید نوری (1390)، آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانون‌پذیری به کودکان، چ سوم، تهران، ارجمند.
    • جان‌بزرگی، مسعود و ناهید نوری (منتشر نشده)، خانواده درمانگری مبتنی بر تعامل نقش‌ها با الهام از قرآن و تفسیر علّامه طباطبائی.
    • جعفری، محمد‌تقی (1360)، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
    • حر عاملی، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل‎الشیعه، قم، مؤسسه آل‎البیت.
    • خالدی، شیدا و همکاران (1390)، عوامل نگه‌دارنده ازدواج در افراد متاهل دارای عوامل خطر، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، روان‌شناسی، تهران، دانشگاه بهشتی.
    • زارعی‌توپخانه، محمد (1392)، ساختار قدرت در خانواده از دیدگاه اسلام در مقایسه با نظریات روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، ویژه‌نامه مقالات همایش ملی سبک زندگی اسلامی.
    • زغلول، محمد (1410ق)، موسوعة اطراف الحدیث النبوی، بیروت، عالم التراث.
    • زیمون، ف.ج (1379)، مفاهیم و تئوری‌های کلیدی در خانواده، ترجمة سعید پیرمرادی، تهران، همام.
    • ذوالفقارپور، محبوبه و همکاران، «بررسی رابطه میان ساختار قدرت در خانواده با رضامندی زناشویی زنان کارمند و خانه‌دار شهر تهران» (1383)، تازه‌ها و پژوهش‌های مشاوره، ش 11، ص 31-46.
    • ساروخانی، باقر، «زن، قدرت و خانواده: پژوهشی در جایگاه زن در هرم قدرت در خانواده» (تابستان 1384)، پژوهش زنان، ش 12، ص 29-50.
    • سعیدیان، فاطمه (1382)، بررسی رابطه بین ساختار قدرت در خانواده با تعارضات زناشویی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه تربیت معلم.
    • شفیعی سروستانی، ابراهیم (1379)، جریان‏شناسی دفاع از حقوق زنان، قم، مؤسسه فرهنگی طه.
    • صفورایی پاریزی، محمدمهدی (1388)، شاخص‌های خانواده کارآمد از دیدگاه اسلام و ساخت پرسش‌نامه آن، پایان‌نامه دکتري، قم، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين (1417ق)، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم‏، قم، ‏جامعة مدرسين‏.
    • ظهیری، هوشنگ و سروش فتحی، «مدیریت خانواده در نظریه‌های جامعه‌شناسی در مقایسه با نظریه علامه طباطبائی» (زمستان1389)، پژوهش‌نامه قرآن و حدیث، ش 8، ص 99-120.
    • علائی رحمانی، فاطمه، «بررسی تحلیلی قوامیت در آیه «الرجال قوامون علی النساء»» (1383)، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال اول، ش 1، ص 24-51.
    • عنایت، حلیمه و منصوره دسترنج، «مطالعه ساختار قدرت در خانواده (مطالعه موردی: شهر لار)» (بهار 1389)، پژوهش زنان، دوره 8، ش 1، ص 107-124.
    • فاتحی‌زاده، مریم و همکاران، «بررسی تأثیر عوامل خانوادگی در پایان بودن آمار طلاق در شهرهای یزد، اردکان و میبد» (1384)، مطالعات تربیتی و روان‌شناسی، ش 21، ص 117-136.
    • کلینی، محمد‌بن‌یعقوب (1365)، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
    • کریم‌پور قراملکی، علی، «نگاهی به قیومیت مردان در تفاسیر قرآن» (تابستان 1379)، بینات، سال هفتم، ش 26، ص 23-33.
    • کیانی، مژده و همکاران، «مطالعه چگونگی توزیع قدرت در خانواده؛ مدلی بر اساس نظریه مبنایی GT» (تابستان 1389)، خانواده پژوهی، سال ششم، ش 22، ص 175-192.
    • مروی، محمدعلی، «سرپرستی خانواده با نگاه به آیه 34 سوره نساء» (1386)، معرفت، ش 122، ص 99-112.
    • مكارم شيرازى، ناصر و همكاران (1374)، تفسير نمونه‏، تهران، دار‌الكتب الإسلامية.
    • مصباح، محمدتقی (1386)، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی.
    • محمدی ری‌شهری، محمد (1387)، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، قم، مشعر.
    • میرخانی، عزت‌السادات، «ریاست، تمکین، تسخیری متقابل در خانواده» (پاییز 1378)، کتاب زن، ش 5، ص 16-31.
    • مهدوی، محمدصادق و حبیب صبوری خسروشاهی، «بررسی ساختار توزیع قدرت در خانواده» (1382)، مطالعات زنان، ش 2، ص 27-67.
    • هی لی، جی (1375)، روان درمانی خانواده، ترجمة باقر ثنائی، چ چهارم، تهران، امیرکبیر.
    • یزدی، سیدمنور و فاطمه حسینی حسین‌آبادی، «رابطه ساختار قدرت در خانواده با هوش هیجانی زنان» (بهار 1387)، مطالعات جوانان، ش 12، ص 157-170.
    • Alvarez, M. D. L, (1979), "Family Power Structure in Chile: A Survey of Couples with Children in Primary Schools", International Journal of Sociology of the Family, v 9, p. 123–131.
    • Bates, A .Kristian, & et al, (2003), "Family structure, power – control theory and Deviance", Western criminiology Review, p. 170-190.
    • Buric, O., & Zecevic, A., (1967), "Family Authority, Marital Satisfaction, and the Social Network in Yugoslavia", Journal of Marriage and the Family, v 29, p. 325–336.
    • Chodorow, Nancy, (1997), "The Pschodynamics of the Family" in Linda Nicholson, The Second Wave, Routledge, NewYork and London.
    • Coleman, D. H., & Straus, M. A., (1986), "Marital Power, Conflict, and Violence in a Nationally Representative Sample of American Couples", Violence and Victims, v 1, p. 141–157.
    • De Beauvoir, Simone, (1989),The Second Sex, Vintage Books, NewYork.
    • Goode, William J, (1989), The family, Prentice-Hall of India.
    • Gray, Little., (1982), Marital quality and depressed mood, journal of marriage and the family, v 44(3), p. 633-646.
    • Jory, B., Yodanis, C.L., (2006), Power – Family  Relationships Marital Relationships, in http://family.jrank.org/pages/1316/Power.html.
    • Knuttila, M., (1996), Introduction sociology: A Criticl perpective, Toronto, New York, oxford university press.
    • Miller, Richard B, (2008), Who Is the Boss? Power Relationships in Families, Provo, Utah, Brigham Young University.
    • Mirowsky, J., (1985), "Depression and Marital Power: An Equity Model", American Journal of Sociology, v 91, p. 557-559.
    • Parsons, T., (1995), family socialization and interaction process, New York, The free Press.
    • Szinovacz, M., (1978), Another look at normative resources theory: Contribution from Austrian data a research note, journal  of marriage and the family, v 40, p. 413-421.
    • Taylor, S. E, & et al, (2000), Social Psychology, New Jersey, Prentice Hall Inc.
    • Tong, rosemarie, (1997), Feminist Thought, Routledge, London.
    • Wallace, Ruth A. & Wolf, Alison, (1986), Contemporary Sociology Theory, Prentice-Hall, New York.
    • Vives-Cases, C., & et al, (2009), Verbal marital conflict and male domination in the family as risk factors of intimate partner violence, Trauma Violence and Abuse, v 10, p. 171-180.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی توپخانه، محمد، جان بزرگی، مسعود، احمدی محمدآبادی، محمدرضا.(1392) بررسی رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدی آن. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 6(3)، 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد زارعی توپخانه؛ مسعود جان بزرگی؛ محمدرضا احمدی محمدآبادی."بررسی رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدی آن". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 6، 3، 1392، 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی توپخانه، محمد، جان بزرگی، مسعود، احمدی محمدآبادی، محمدرضا.(1392) 'بررسی رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدی آن'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 6(3), pp. 53-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی توپخانه، محمد، جان بزرگی، مسعود، احمدی محمدآبادی، محمدرضا. بررسی رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدی آن. روان‌شناسی و دین، 6, 1392؛ 6(3): 53-70