شناسایی و تحلیل ارزشها در دانشجویان دکتری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«مفهوم ارزشها، مفهومي مرکزي در تمامي علوم اجتماعي است. متغير وابستة عمده در مطالعة فرهنگ، جامعه و شخصيت و متغير مستقل عمده در مطالعة نگرشهاي اجتماعي و رفتار است» (روكيچ، 1973، ص 11).
روكيچ، که نظرية ارزشهاي فردي را مطرح ميسازد، آن را «باوري راسخ نسبت به شيوة خاصي از رفتار يا هدفي از زندگي که به لحاظ فردي يا اجتماعي در برابر انواع ديگري از رفتار يا اهداف متفاوت مرجح است»، تعريف ميکند (روكيچ، 1973، ص 5). فيدر (1988) ارزشهاي فردي را هستة مرکزي شخصيت افراد ميداند که بر رفتارها، نگرشها، ارزشيابيها، قضاوتها، تعهدها و رضايت آنها از زندگي اثر ميگذارند. جونز (1991) بر اين باور است که ارزشهاي يک فرد، معيار ارزشيابي اعمال وي بوده و رفتار اخلاقي يا غيراخلاقي او را توجيه ميکند. شوارتز (1999) در يک تعريف پذيرفتهشده، ارزشها را اهداف تصويبشدهاي ميخواند که برانگيزانندة اعمال و توجيهکنندة انتخاب راهحلها است. اين اهداف ماهيت انگيزشي، مطلوب و فراموقعيتي داشته و نقش اصول راهنما را در زندگي بهعهده دارند (شوارتز و ساگيو، 1995). فراموقعيتي بودن ارزشها، بيانگر تأثير نافذ و گستردة آنها بر ساير موقعيتهاي زندگي است.
هافستيد و هافستيد استدلال ميکنند که ارزشها اصليترين مدخل تأثيرگذاري فرهنگ بر رفتار است (لي و كايي، 2011). ارزشها مبناي نظام نگرشها، شناخت، انگيزش و رفتار آدمي را شکل ميدهند (همان). آنها قالبهاي انتزاعي شناخت اجتماعي هستند که بهعنوان تبيينهاي نيرومند و اثرگذار بر رفتار آدمي عمل ميکنند (هامر و كاهلي، 1988). ارزشها تعيينکنندة مهم شيوة عمل و مسير فعاليتها هستند. ارزشها خنثا نبوده و بار عاطفي دارند، تا جايي که سادلر از رابطه ميان ارزشها و اختلالات روانپزشکي سخن ميگويد (نوربالا و ديگران، 1386). از نظر انديشمندان مسلمان ملاک ارزش، مصلحت عمومي فرد در جامعه و مصلحت حقيقي آدمي است؛ يعني هرآنچه موجب کمال واقعي انسان ميباشد. در اين ديدگاه، ارزشها اصولي کلي، ثابت و مطلقاند که متأثر از شرايط نيستند، اما مصاديق آن بسته به شرايط تغييرپذيرند (مصباح، 1376، ص 230). اسلام ارزش حاکم بر فرهنگ جامعه را مسئلهاي کليدي در زندگي افراد و جوامع ميداند و آن را سرآغاز هر حرکتي برميشمارد. تا آنجا که درک ارزشهاي واقعي و راستين تضمينکنندة سعادتمندي جامعه و روي آوردن به ارزشهاي خيالي و بياساس سوقدهندة آن به ورطة تباهي است (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ص 125).
نظرية ارزش- باور- هنجار پيشنهاد ميکند که ارزشها از طريق شکلدهي نگرشهاي محيطي و به شيوة غيرمستقيم بر رفتار تأثير ميگذارند (استرن و ديگران، 1999). اين نظريه، رفتار را نتيجة چندين متغير ميداند که از طريق يک زنجيرة علّي به هم گره خوردهاند. ارزشهاي فردي، که عناصر مرکزي شخصيت هستند، پايههاي اين زنجيره را تشکيل ميدهند و به باورهايي متمرکز بر روابط انسان- محيط از طريق انتخاب و كنترل کردن اطلاعات دريافتي منجر ميشوند. بنابراين، «فردي که به زيبايي فيزيکي طبيعت بيش از امور اجتماعي بها ميدهد، ممکن است اطلاعاتي را بپذيرد که از باوري که هر تغيير محيطي تهديدي جدي در برابر آن ارزش است، حمايت ميکند» (استرن و ديتز، 1994، ص 67).
ارزشهاي فردي پيشبين خوبي براي مجموعهاي از نگرشها و رفتارهاست. براي نمونه، نگرش به روابط جنسي (فيدر، 2004)، رفتار مصرفي (گرونرت و جول، 1995)، رأيدهي (كپرارا و ديگران، 2006)، دينداري (روكاس،2005) و جهتگيري شغلي و حرفهاي (لان و همكاران، 2013). ارزشها همچنين عاملي تعيينکننده در تعهد سازماني بهشمار ميآيند (فيشر و اسميت، 2006) و بر رفتار اخلاقي در محل کار تأثير ميگذارند (فينگن، 1994).
تقسيمبنديهاي متفاوتي از ارزشها، با هدف بررسي آن در گروهها و شناسايي عوامل و پيامدهاي آن بهعمل آمده است. آلپورت و همكاران (1970) در نخستين کوشش رسمي، ارزشها را به شش دستة نظري، ديني، اجتماعي، اقتصادي، هنري و سياسي تفکيک کردند. در کاربرديترين تقسيمبندي و مطابق با نظرية ارزشهاي اساسي انسان (شوارتز، 1992، ص 14)، ارزشها يک پيوستار انگيزشي مدور شامل ده ارزش قدرت، پيشرفت، لذتطلبي، انگيختگي، خودرهبري، جهاني بودن، خيرخواهي، سنت، همرنگي و امنيت ميباشد. اين ارزشها با هم رابطة متقابل دارند و الگوي کلي روابط ميان آنها يک ساختار دايرهاي را نشان ميدهد. اين ارزشها، از سه نياز همگاني- نيازهاي زيستي، نياز به تعامل اجتماعي هماهنگ و نياز به بقا و رفاه گروهها- سرچشمه ميگيرند. بهويژه لزوم تعامل اجتماعي هماهنگ به تغييرپذيري در فرهنگها ميانجامد. شيكويچ و شوارتز (2012)، در تجديدنظر بعدي خود و با روش تحليل عاملي تأييدي با تفکيک جهانيشدن به دو زيرگروه (حفاظت از محيط و نگرانيهاي اجتماعي)، پيشرفت به دو زيرگروه (بلندپروازي و نشان دادن موفقيت)، خودفرماني به دو زيرگروه (استقلال عمل و استقلال انديشه)، امنيت به دو زيرگروه (امنيت شغلي و امنيت شخص)، و سنت به دو زيرگروه (سنت و فروتني) پانزده ارزش نظري را تميز دادند. اگرچه شواهد نشان ميدهد که اين ارزشها، جهانياند (شوارتز، 1992، ص 17؛ شوارتز و همكاران، 2001)، اما امکان تفکيک آنها به تعدادي بيشتر محال نيست (شيکويچ و شوارتز، 2012). لطفآبادي و نوروزي (1383) در يک تحقيق ميهني از دانشآموزان کشورمان، ده نوع ارزش شامل ارزشهاي فردي، خانوادگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي، هنري، علمي و نظري، ديني، ملي و جهانيشدن و جهانيسازي را بازشناسي نمودند. ارزشهاي موردنظر افراد، ملتها و گروههاي اجتماعي مختلف متفاوت است (شوارتز و باردي، 2001). پژوهشگران فرهنگي معتقدند که رفتار از فرهنگي به فرهنگ ديگري متفاوت است؛ زيرا گروههاي فرهنگي مختلف ارزشهاي متفاوتي دارند (ليگوهيرل و ديگران، 2009). در حقيقت، فرهنگ مجموعهاي از ارزشهاي مشترک است که منجر به تمايز گروه خاصي از افراد از گروه ديگري ميشود (پيزام و همكاران،1997). افزون بر اين، ارزشها حالت سلسلهمراتبي دارند (شوارتز، 1992، 1994) و افراد در يک مجموعه ارزشها، دست به اولويتبندي ميزنند. وقتي فرد ارزشهايش را بر حسب اهميتي که برايش دارند مرتب ميکند، نظام ارزشي خود را شکل ميدهد. نظام ارزشي فرد ثابت نميماند و طي دوران نوجواني و سالهاي پس از آن تغيير ميکند (کرامتيمقدم و ديگران، 1386). اين تغيير در اموري همچون کسب ارزشهاي جديد و ويراني ارزشهاي سنتي منعکس ميشود (همان). بنابراين، ثبات نسبي ارزشها در طول موقعيتها و زمان نشان داده شده است (شوارتز، 2006). ارزشها در برابر تغيير مقاومت ميکنند و به اندازة کافي باثبات هستند که نقش معيارها يا ملاکهاي عمل را ايفا کنند (لي و كايي، 2011). در اين زمينه، شواهد نشان ميدهد ارزشها و نگرشها، که در قياس با ارزشها به اهداف و موقعيتهاي ويژهاي مرتبط هستند، تا حدودي توسط يک مؤلفة ارثي تعيين ميشوند. براي نمونه، نيمي از تغييرپذيري در ارزشهاي نوعدوستي و همدلي توسط عامل ژنتيک تعيين ميشود (راشتون و همكاران، 1986) و اين ميزان براي مسئوليتپذيري اجتماعي 42% است (راشتون، 2004). از سوي ديگر، تا حدودي نظام ارزشي از تجارب اثر ميپذيرد و عوامل اجتماعي و فردي از راه فرايند جامعهپذيري يا انتقال محيطي بر شکلگيري ارزشها تأثير ميگذارند (شوارتز و باردي، 2001). بر اين اساس، آموزش ارزشها مطرح ميشود.
بررسي نظام ارزشي دانشجويان، بهويژه مورد توجه بوده است. اين افراد از يکسو، بهعنوان محصولات نظام آموزشي کشور، جايي که آموزش ارزشها مورد تأکيد است، و از سوي ديگر، بهعنوان نيروهاي متخصصي که با حضور زودهنگام در عرصههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي تأثير تعيينکنندهاي بر تحولات جامعه خواهند داشت، توانستهاند توجه پژوهشهايي از اين نوع را جلب کنند. تحقيقات پيشين در ارتباط با ارزشهاي دانشجويان، نتايج متفاوتي را بهدست داده است: برخي ارزشهاي اقتصادي (روشنفر، 1390)، تعدادي ارزشهاي اجتماعي (نوربالا و ديگران، 1386) و برخي ديگر نيز ارزشهاي ديني (همان) را ارزشهاي غالب در دانشجويان ديدند. از سوي ديگر، تحقيقات روشنفر (1390) بيانگر کمرنگ شدن ارزشهاي اجتماعي و مذهبي و گرايش افراطي قشر تحصيلکرده به ارزشهاي ماديگرايانه است. لطفآبادي و نوروزي (1383) نيز در يک بررسي تأملبرانگيز، اظهار داشتند که چالش جهانيشدن با تأثير بر حوزههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و حقوقي بر فرهنگ و تعليم و تربيت اثر کرده و نظام ارزشي گروههاي وسيعي از جوانان کشور ما را بهويژه آنهايي که به تحصيلات بالاتر دست مييابند، متزلزل ساخته، تا جايي که ارزشهاي اين گروه متفاوت از انتظاراتي است که بزرگسالان متعهد به ارزشهاي کلاسيک و ملي دارند.
مقايسة ارزشهاي دانشجويان در سالهاي مختلف تحصيل، بيانگر اين است که ارزشهاي غالب دانشجويان در سالهاي اول بيشتر جنبة نظري داشته، ولي در سالهاي بعد جنبة عملي و کاربردي به خود ميگيرد (هلكاما و ديگران، 2003)، هماهنگي و انسجام ارزشها در دانشجويان سال آخر، بيشتر از تازهواردها است و دانشجويان جوانتر به لحاظ ارزشي از منش آزادتري برخوردارند (همان).
در حوزة ارزشها، خلأ پژوهش در دانشجويان دکتري بهعنوان محصولات نهايي نظام آموزشي و قشري با تأثيرگذاري بسيار بر فرايندهاي پيشروي جامعه مشهود است. آيا لزوماً ارزشها در دانشجويان دکتري، همان ارزشهاي شناخته شده است؟ يا آنها به دليل شرايط ويژة خود، صرفنظر از استعداد ذاتي يا مهارتهاي آموختهشده، ارزشهاي متفاوتي دارند؟ بيترديد ارزشهاي اين گروه از دانشجويان تأثير خود را بر آيندة جامعه نشان خواهد داد. بنابراين، شناسايي آن نهتنها خواستهها و اولويتهاي اين افراد را آشکار ميكند، بلکه کارآمدي خطمشي آموزشي را نمايان ساخته و ما را در پيشبيني تحولات پيشرو و آسيبشناسي آن ياري ميدهد. بدين منظور، هدف از انجام اين پژوهش، شناسايي ارزشها در دانشجويان دورة دکتري ميباشد.
روش تحقيق
اين مطالعه در سالهاي 1391 و 1392 در دانشگاه تبريز، با رويکرد پديدارشناسي و روش تحقيق کيفي به انجام رسيد. بکر بودن اين بررسي در دانشجويان دکتري و ترديد نسبت به کارآيي مدلهاي شناختهشدة ارزشها در اين گروه، به سبب شرايط ويژة اعضاي آن، دليل انتخاب شيوة مذکور است. تحصيل در مقطع دکتري، مرد بودن و گذراندن دستکم دو نيمسال معيارهاي انتخاب نمونه بود. مرد بودن به دليل پرهيز از پيچيدگي و گذراندن حداقل دو نيمسال، با هدف آنکه شرکتکنندگان شرايط هيجاني زمان ورود به دانشگاه را پشت سر گذاشته باشند و به نوعي تثبيت در ارزشها رسيده باشند، به مطالعه افزوده شده است. از روشهاي نمونهگيري گلوله برفي و هدفمند در اين مطالعه استفاده شد. تعداد نمونه، که تا رسيدن به اشباع در دادهها ادامه يافت، 14 نفر از گروههاي آموزشي مختلف را شامل شد.
از مصاحبة باز و سازماننيافته براي حصول اطلاعات موردنياز استفاده شد. سکونت پژوهشگر در خوابگاه دانشجويي و آشنايي با دانشجويان گروههاي آموزشي مختلف و دعوت از شرکتکنندگان توسط دوستان مشترک امکان بهرهگيري از نمونة متنوع و ترغيب پاسخگويان به ارائة پاسخهاي واقعي را مقدور ساخت. در ابتدا، از شرکتکنندگان خواسته شد تا ارزشهاي خود را بيان کنند. پاسخهاي شرکتکنندگان با طرح پرسشهايي راجع به چرايي اهميت و چگونگي تأثير آن ارزش بر زندگي آنها و سپس سؤال «آيا ارزش ديگري داري يا موضوع ديگري هست که براي تو ارزشي فراتر يا معادل موارد مطرح شده داشته باشد؟» پيگيري شد. مصاحبهها بنا به تمايل شرکتکنندگان در اتاق محل سکونت پژوهشگر، اتاق محل سکونت پاسخگو يا محوطة خوابگاه دانشجويي انجام گرفت و بين 30 تا 60 دقيقه به طول انجاميد. با فهرست کردن پيشفرضهاي محقق، که حاصل تجربه و مطالعه بود، پيش از جمعآوري دادهها و نيز در جريان کار از تأثير آنها بر نتيجة پژوهش جلوگيري به عمل آمد. مرور گسترده بر پيشينه تا اتمام تحليل دادهها به تعويق افتاد.
شرکت در پژوهش اختياري بود. محرمانه ماندن اطلاعات و حق کنارهگيري يا پاسخ ندادن به برخي يا تمام سؤالات مصاحبه و نيز چگونگي انتخاب نمونه و هدف از انجام پژوهش در آغاز کار به شرکتکنندگان اطلاع داده شد و جريان مصاحبه با رضايت آنها ضبط شد. پس از اتمام مصاحبه و شنيدن آن براي چندينبار، متن و بيانات شرکتکنندگان استخراج شد و با روش پيشنهادي اسميت و همكاران (1999) مورد تحليل قرار گرفت. به اين ترتيب، نسخهها مکرر خوانده شد و جملات مهم آنها در مورد ارزشهاي شرکتکنندگان استخراج و عنوان داده شد. آنگاه متغيرها بر مبناي ارتباطشان دستهبندي و به خوشههايي سازمان داده شدند. با تلفيق خوشهها، توصيفي از ارزشهاي دانشجويان بهعمل آمد.
براي اطمينان از اينهماني دادهها، يافتهها با شرکتکنندگان در ميان گذاشته شد. آنها هماهنگي آن با تجربيات خويش را تأييد کردند. از يک دانشجوي دکتري، که در تحقيق پديدارشناسي تجربه داشت، در بازنگري نسخهها و تحليل دادهها استفاده شد. علاقهمندي محقق به پديدة تحت بررسي، تماس طولانيمدت با دادهها، استفاده از نظرات افراد مطلع و حفظ مستندات در تمام مراحل مطالعه، قابليت تأييد پژوهش را تضمين نمود. کنار هم قرار دادن بيانات شرکتکنندگان، يادداشتهاي عرصه و مضمونهاي استخراج شده و بهرهگيري از رهنمودهاي دو تن از استادان پژوهشهاي کيفي، هم همساني و هم قابليت تأييد يافتهها را ممکن ميساخت.
يافتههاي پژوهش
بررسي دادهها، مضمونهاي زير را در خصوص ارزشهاي دانشجويان دورة دکتري به دست داد: ارزشهاي اخلاقي، ارزشهاي ديني، ارزشهاي خانوادگي، ارزشهاي اجتماعي، ارزشهاي مادي، ارزشهاي ملي، نوعدوستي، پيشرفت شخصي، مفيد بودن، نمايش خود واقعي، احترام نفس و ايمني.
1. ارزشهاي اخلاقي
بسياري از دانشجويان شرکتکننده در پژوهش راستگويي، يکرنگي، وفاي به عهد، دوري از تملقگويي، پرهيز از خيانت و رعايت حقوق ديگران را اصليترين باور ارزشي خود عنوان کردند و بر تعهد به آن اصرار داشتند. اين دانشجويان ريشة بسياري از مشکلات جوامع را عدم التزام افراد آن به رعايت ارزشهاي اخلاقي ميدانستند. آنها احساس گناه و عذاب وجدان را پيامدهاي معمول ترک اين ارزشها برميشمردند. يکي از دانشجويان گفت: «يك مجموعه باورها و اعتقادات اخلاقي مثلاً راستگويي، حقالناس براي من بسيار مهم است. نميتوانم رعايت نکنم، عذاب وجدان ميگيرم. اين براي من مهم است که حتي ذرهاي حق کسي را پايمال نکنم. براي اين حاضرم چيزهاي ديگه را فدا کنم. از شغلم بگذرم». شرکتکنندة ديگري رعايت اين ارزشها را معادل با «انسان بودن» عنوان کرد: «براي من رعايت ارزشهاي انساني مهم است. انسان بودن، فارغ از هر دين و مذهبي که داري».
2. ارزشهاي ديني
اعتقادات مذهبي و باورهاي ديني، يکي از ارزشهاي غالب شرکتکنندگان بود. اين شرکتکنندگان حضور خداوند در تمامي عرصهها را احساس ميکردند. رضايت او را بر ديگر امور مقدم ميپنداشتند. آنها ارزشهاي ديگر را تحت عنوان اين ارزش مينويي ميديدند و سعادت واقعي را همانا گردن نهادن به مشيت خداوندي ميدانستند. شرکتکنندهاي در اين خصوص گفت: «هر ارزشي، ارزشش را از ارتباطش با خدا ميگيرد». براي اين افراد، باورهاي مذهبي روحية اميد، توان تحمل دشواريها و آرامشخاطر را موجب ميشود. يکي از شرکتکنندگان گفت: «وقتي خدا را داري، نگراني جايي ندارد».
بيشتر اين شرکتکنندگان ضمن تأکيد بر اهميت انجام رفتارهاي معمول آييني، اعتقادات و باورهاي ديني را شاخصي اصيل و پشتوانهاي محکم ميديدند. براي نمونه، «خدا و رضايت او اصليترين ارزش است و براي اين مهم راههاي زيادي وجود دارد. اگرچه من خودم اجراي دستورات ديني را وظيفه ميدانم، ولي اين اعتقادات است که اصل است».
3. ارزشهاي خانوادگي
حفظ حرمت خانواده، رضايت خانواده و کمک به اعضاي خانواده، بهويژه والدين از اصليترين ارزشهاي دانشجويان شرکتکننده بود. آنها خود را متعلق به کانون خانواده ميدانستند. موقعيت، داشتهها و ارزشهاي خود را مديون خانواده و فداکاري والدين ميديدند و براي رفاه و پيشرفت خانواده، احساس تعهد ميکردند. يکي از دانشجويان ميگفت: «حاضرم براي رضاي خانوادهام خيلي چيزها را از دست بدهم؛ يعني اونا بيشتر از خودم برام ارزش دارند». دانشجوي ديگري ميگفت: «يك ارزش خيلي بزرگ من اين است که به خانوادم کمک کنم، مخصوصاً پدر و مادرم. حالا هر جوري، مادي، معنوي. مثلاً من براي بورسم نميخوام شهر ديگه بزنم. در آينده ميخواهم هم کنارشون باشم، هم آنها را كمك کنم».
شرکتکنندگان در ازاي سختيهايي که خانواده براي آنها و پيشرفتشان متحمل شده بود، احساس مسئوليت ميکردند و مصمم به جبران ديني بودند که بر گردنشان نهاده شده بود. براي نمونه، «ميدوني يه جوري دين حساب ميشه». آنها همچنين تعلق و خدمت به خانواده را به علاقة قلبي خويش نسبت ميدادند. شرکتکنندهاي ميگفت: «براي اينکه شديداً من خودم به خانوادم علاقهمندم، به پدر و مادرم».
تعدادي از شرکتکنندگان در اين خصوص به تشکيل خانواده و شروع زندگي مشترک اشاره کردند. آنها اين مرحله از زندگي را حساس قلمداد نموده، بر اين عقيده بودند که حضور فرد شايسته و مورد علاقه ميتواند زندگي را جلوة نو داده، آن را معنايي تازه بخشد. تا جايي که يکي از اين افراد، شريک مدنظر را ناجي معرفي نمود. «زندگي مشترک براي من ارزش خاصي دارد. زندگي با فردي که سالهاست ميشناسمش و بهش علاقه دارم. احساسم اينه که با اومدن او، زندگيم معنا پيدا ميکنه و از اين بلاتکليفي نجات پيدا ميکنم».
4. ارزشهاي اجتماعي
اغلب شرکتکنندگان، ارزشهاي اجتماعي را يکي از اولويتهاي خود بيان کردند. رضايت اقوام، دوستان، اطرافيان و ديگران، يافتن شغلي با موقعيت اجتماعي مناسب و محبوبيت و مقبوليت اجتماعي يکي از هدفهاي اين افراد بود. آنها به برداشت ديگران از خود و نحوة برخورد آنها اهميت خاصي ميدادند. رضايت خود را در رضايت ديگران ميجستند. يکي از دانشجويان تمايل خود به کسب رضايت ديگران و پيامدهاي احتمالي آن را اينگونه بيان کرد:
دوست دارم هميشه جوري رفتار کنم که ديگران نسبت به من خوشبين باشن. ديد خوبي داشته باشن. چه در حضورم، چه در غيابم. اين باعث ميشه که احساس آرامشي به من دست بده. برام لذت بخشه. اين ممکنه سبب بشه که ديگران برداشت بد داشته باشن. يکي ممکنه دو بار در حقش خوبي کنم. فکر کنه اين خوبي وظيفه است. يا ممکنه فکر کنه اين قصد سوء استفاده داره که خوبي ميکنه.
ديگري در اينباره گفت: «اون شغلي که دارم، ارزش اجتماعيش خيلي مهم است. اينکه ديگران چه نگاهي به من دارن».
5. ارزشهاي مادي
ارزشهاي مادي يکي از مضمونهاي عنوانشده توسط عدهاي از شرکتکنندگان بود که اهداف مختلفي همچون استقلال از خانواده، رفاه نسبي در زندگي، ثروتمندي و جبران کاستيهاي گذشته و نقصهاي کنوني را دنبال ميکرد. بيانات نمونة ذيل، نشان ميدهد که براي اين گروه از شرکتکنندگان، هرچند با اهداف متفاوت، پول و مسايل مادي اهميت بسياري دارد. «مسايل مادي خيلي مهم است. مادي به اين لحاظ که در حد رفاه باشم. نه اينکه خونة آنچناني، ماشين آنچناني و پز دادن و اينجور بحثها اصلاً مطرح نيست. يا ماديات برام مهم است. ما از اول وضع مالي مناسبي نداشتيم. مستأجر بوديم. همش از اين خونه به اون خونه. مدرسة در به داغون، تو يه کلاس با 70 نفر. براي همين همش تو ذهنم بوده که وضع ماليم خوب بشه. يه سري آرزوها هم دارم که بدون پول نميشه. مثلاً خارج رفتن را خيلي دوست دارم. هميشه دوست دارم وضعم اينقدر خوب بشه که هرچي را اراده کنم بخرم. علت اصلي ماديگراييم، يه ذره ترس و شرم و حياست. مثلاً ميترسم فردا من يه زني بگيرم، يه انتظاري از من داشته باشه که من از نظر مادي نتونم، خجالت ميکشم که بش بگم من نميتونم برات بخرم.
6. ارزشهاي ملي
يکي از شرکتکنندگان در بيان ارزشهاي خود، ارزشهاي ملي را مطرح نمود. براي او، ميراث فرهنگي و آثار گذشتگان و اعتبار جهاني کشور ارزش زيادي داشت، چيزهايي که به زعم وي، مورد بيتوجهي قرار گرفته است. وي در اين خصوص گفت: «چقدر حيف است که ميراث پيشينيان را قدر نميدانيم. به نظر من، اين بهترين سرمايهاي است که داريم. تمام آرزو و تلاشم سربلندي مردم کشورم در جوامع بينالمللي است».
7. نوعدوستي
نگراني و حساسيت به شرايط ديگر افراد جامعه، فداکاري و گذشت و کمک به نيازمندان، در صورت توانايي، دغدغة تعدادي از شرکتکنندگان بود. اين افراد انفاق داشتههاي خود براي رهانيدن ديگران از دشواريها و تلاش براي رفاه و ترقي آنها را براي خود فرض و لذتبخش ميديدند. اين گروه، جامعه را «خانوادهاي بزرگ» ميديدند، سعادت آن را آرزو ميکردند و خود را در مقابل رنجها و سختيهاي اعضاي آن مسئول ميدانستند. دانشجويي در اين خصوص گفت:
کمک کردن به اشخاص ديگر هم ارزشمند و هم لذتبخش است. من احساس ميکنم اگر الان 50 ميليون داشته باشم با اينکه خودم نياز دارم، ولي يه نفر مريض باشه، اگه با اين پول مشکلش حل بشه، به او کمک ميکنم. يعني يکي از آرزوهام اينه که از لحاظ مالي به حدي برسم که بتونم به ديگران کمک کنم. بيشتر نيازمندان؛ اونايي که مريضند، خونه ندارند. هرچه اين اما غريبهتر باشند، من بيشتر دوست دارم. مثلاً اين بچههاي تحت پوشش بهزيستي که بيسرپرستد.
ديگري با بيان مثالهايي نوعدوستي خود را اينگونه عنوان کرد:
چيزي که براي من ارزشه فداکاريه. فداکاري و ايثار. براي مثال، من اسمم براي حج در اومده بود، اگر کسي بود که علاقه داشت و امکان رفتن براش فراهم نبود، جايم را بش ميدادم. يا يه بار واسه يه انتخاباتي اسم نوشته بودم، رأي هم ميآوردم. ديدم يکي از بچهها عاشق نماينده شدنه. بدون اينکه اصلاً خودش متوجه بشه، کشيدم کنار تا اون رأي بياره.
8. پيشرفت شخصي
برخي شرکتکنندگان، پيشرفتهاي تحصيلي و حرفهاي را بسيار مهم قلمداد ميکردند. آنها تمرکز خود را بر مطالعه و کار علمي قرار داده بودند. آرزوي افتخارآفريني و «کسي شدن» در زمينهاي داشتند که سالهاي زيادي از عمر خود را مصروف آن ساخته بودند. بنابراين، اين افراد مشکلات متعددي را پيش روي خود ميديدند که در برخي موارد، دلسردي آنها را به همراه داشت. ازجمله، فرصتهاي اندک استخدامي، ازدياد تحصيلکردهها، وجود رقباي سفارششده، فرايندهاي معيوب و طولاني استخدامهاي شغلي و درآمد اندک و موقعيت تحليلرفتة مشاغل آموزشي و پژوهشي در مقايسه با بسياري از شغلهايي که تخصص چنداني نياز ندارد. يکي از دانشجويان در اينباره گفت: «بيشترين چيزي که بش اهميت ميدم، چيزيه که چندين سال براش زحمت کشيدم. ازش دفاع کردم و بايد هم دفاع کنم. پيشرفت تو اين زمينه و کسي شدن برام ارزشه». دانشجوي ديگري گفت: من دانشجوي دکتري، حداقل هدفم هيئت علمي شدن است. حداقل! ولي من خودم که به کمتر از ايدهپردازي راضي نيستم. اين (جذب در هيئت علمي)، چالشي داره به نام کم بودن ظرفيت. زمانبر بودن فرايند استخدامي هم يه مشکل اساسيه. تازه اگر سفارششدهها راه به تو بدن. حالا گيرم هفت خوان را رد کردي، فکر ميکني چه خبره! تو خودت بگو يه پژوهشگر شرايط مناسبتري داره يا يه دلال زمين. اينا آدم را دلسرد ميکنه والا مسلمه مني که اومدم تو وادي درس و دانشگاه، اين مسايل و پيشرفت تو اين مسايل برام ارزش داشته و ارزش داره.
9. مفيد بودن
يکي از مضمونهاي استخراجشده از بيانات شرکتکنندگان مفيد بودن، در قالب ارزشمند بودن کاري که انجام ميدهند، بود. بسياري از اين شرکتکنندگان، کار خود را فاقد اهميت لازم ميديدند و با قياس کار خود با کارهاي ديگر، بهويژه کارهايي که تخصص کمي نياز دارد، سختيهاي آن را زياد و فوايد آن را اندک مييافتند. آنها بر اين باور بودند که دستاوردهايشان ارزش چنداني ندارد، يا آنگونه که بايد مورد توجه قرار نميگيرد. درواقع، به نوعي از اتلاف وقت و انرژي سخن ميگفتند. در اين مورد ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
چيزي که براي من مهم است، يکي اينکه بدانم کاري که دارم انجام ميدهم مفيد است. وقتي کار بيهوده ميکنم مثلاً يه کار علمي که خودم ميدونم فايده نداره، اين منو اذيت ميکنه. اخيراً به اين نتيجه رسيدم که تو سيستم علمي نميشه زياد مفيد بود. من فکر ميکنم کسي که داره يه کار خدماتي انجام ميده، از يه دانشجوي دکتري مفيدتره تو جامعه. چون تحقيقات ما هيچ ربطي به وضعيت اقتصادي مردم نداره. هيچ کمکي هم به پيشرفت کشور نميکنه. ما صنايعمون همش كپي شدة خارجه. کاري که ما ميکنيم نه وارد صنعت ميشه، نه وارد زندگي مردم ميشه. تو قفسة کتابخونهها خاک ميخوره.
يا متأسفانه جوري شده که مخصوصاً تو زمينة درس و علم و مخصوصاً تو دکتري احساس ميکنم اين زحمتي که ميکشيم هيچ اجري نداره. هيچ اهميتي نداره براي کسي. وقتي شما بدوني کاري که انجام ميدي فايده داره، براي خودت براي ديگران. اون باعث ميشه انگيزتون بيشتر شه.
10. نمايش خود واقعي
هماهنگي در رفتار و گفتار، پرهيز از اعمالي که اعتقادي به آن نداري، ابراز آزادانه عقايد، نان به نرخ روز نخوردن و در يک کلام، نشان دادن خود واقعي، يکي ديگر از ارزشهاي عنوان شده توسط تعدادي از دانشجويان شرکتکننده بود. اين افراد، رواج رفتارهاي فريبکارانه با هدف رسيدن به منافع شخصي را پيامد شرايط معيوب اجتماعي ميديدند و عنوان ميکردند هرچند ممکن است خود نيز زماني مجبور به نمايش غيرواقعي از خود شوند. ازاينرو، اين امر براي آنها آزاردهنده بوده و تبعات روانشناختي دارد. دانشجويي در اين خصوص ميگفت: براي من اين ارزشمنده که خودم باشم؛ يعني اينکه فيلم بازي نکنم. به خاطر خوش اومدن اين و اون يا به خاطر اينکه يه جا مقام بگيرم. من نه عقايد سياسيم را جايي مخفي کردم نه عقايد مذهبيم. ولي شايد مجبور شم تو آينده به خاطر هر چيزي، اينکه مثلاً گزينشم قبول شه يا به خاطر هر چيز ديگري، خلاف اين عمل کنم. ولي اون وقته که ارزش خودمو زير پا گذاشتم. ولي خيلي آدما را ميشناسم که به راحتي آب خوردن اين کارو ميکنن.
11. احترام نفس
احترام نفس يکي از مضامين نهفته در بيانات برخي ديگر از شرکتکنندگان بود. هرچند هيچ کدام بهطور مستقيم از آن بهعنوان يک ارزش نام نبردند. درواقع، يکي از دلايل ارزشمند بودن برخي از مضامين ديگر، ازجمله ارزشهاي مادي در آن بود که احترام نفس را براي شخص به ارمغان ميآورد. شرکتکنندهاي ميگفت: «من دوست دارم زماني ازدواج کنم که از لحاظ مالي اوکي باشم. دوست ندارم رو غرايزم ازدواج کنم، بعد به بيپولي و بدبختي بخورم». تکرار بخشي از گفتههاي دانشجويي که تحت مضمون ارزشهاي مادي به آن اشاره شد، ميتواند مفيد باشد: «علت اصلي ماديگراييم يه ذره ترس و شرم و حياست. مثلاً، ميترسم فردا من يه زني بگيرم، يه انتظاري از من داشته باشه که من از نظر مادي نتونم، خجالت ميکشم که بهش بگم من نميتونم برات بخرم».
12. ايمني
حفظ امنيت جاني، جسمي، مالي و شغلي دغدغة تعدادي از شرکتکنندگان بود. اين افراد، تمهيدات ويژهاي را براي سلامت جسماني و حفظ جان خويش ميانديشيدند؛ از کارهاي پرخطر پرهيز ميکردند و محيطهاي کمتر متغير و قابل پيشبيني را ترجيح ميدادند. ازاينرو، اين نگراني محدوديتهايي را با خود به همراه داشت که کاهش توان ريسکپذيري و اعتماد به نفس اندک از آن جمله است. شرکتکنندهاي در اين خصوص ميگفت: من خيلي جونم برام ارزش داره. خيلي جون ترسم. از موقع دانشگاه شديد شده. تو مسيري که ميرم از تهران تا خونه اين مسئله همش با منه. تو اتوبان که ميرم همش ميگم: اين ماشين الان تصادف ميکنه. هميشه چهار چشمي اينور و اونور را ميپايم. حواسم به راننده هست. دو سه دفعه شده راننده داشته چرت ميزده گفتم: آقا بزن کنار! بزن کنار من پياده شم! وسط اتوبان پياده شدم. علتش هم ترسه. خيلي ميترسم. اعتماد به نفسم هم تو اين زمينه خيلي کمه. اين تأثيرات بدي داره: منو تو خيلي کارها محدود کرده و جرأت خيلي کارها را ازم گرفته؛ مثلاً رانندگي يا مسافرت با اتوبوس يا هواپيما.
ديگري نگراني خود در ارتباط با امنيت مالي و شغلي را اينگونه باز ميگفت: «به راحتي حاضرم اين کار را با يه کار ديگه مثلاً تو بازار با درآمد بيشتر عوض کنم. البته امنيت اون هم برام مهم است. اگر امکان اخراج يا ورشکستگي باشه نه. درواقع امنيت شغلي يک معيار اساسيه. البته نبايد ضرر جسمي يا روحي هم داشته باشه».
بحث و نتيجهگيري
در اين مطالعه، تعدادي دانشجوي دورة دکتري، در بيان ارزشهاي خود ارزشهاي اخلاقي، ارزشهاي ديني، ارزشهاي خانوادگي، ارزشهاي اجتماعي، ارزشهاي مادي، ارزشهاي ملي، نوعدوستي، پيشرفت شخصي، مفيد بودن، نمايش خود واقعي، احترام نفس و ايمني را عنوان کردند. يافتههاي اين مطالعه تفاوتهاي مشهودي با مقياسهاي ارزشي رايج آلپورت و ديگران (1970)، شوارتز (1992) و لطفآبادي و نوروزي (1383) دارد. در ذيل اين تفاوتها و دلايل احتمالي آن مطرح شده است.
مطالعة حاضر نشان داد که ارزشهاي اخلاقي و ارزشهاي ديني در برخي از دانشجويان دورة دکتري برجسته است. هرچند مقياسهاي پيشگفته ارزشهاي اخلاقي و ديني را با هم جمع نمودهاند. ما به دو دليل تفکيک اين ارزشها را صحيح دانستيم: نخست اينکه، ارزشهاي اخلاقي مورد تأييد اکثريت افراد در جوامع مختلف، صرفنظر از آيين مذهبي مورد قبول آنها ميباشد. دوم اينکه، برخي از شرکتکنندگان تنها يکي از اين دو را بهعنوان ارزشهاي خود عنوان نمودند. علّامه طباطبائي (1346) با استناد به آيات قرآن، خداپرستي و دينداري را با طبيعت عقلاني و منطقي بشر و همچنين تمايلات فطري و ذاتي او مرتبط ميداند. استاد مطهري (1385 الف) نيز گرايشها و تمايلات انسان را مشتمل بر دو دستة تمايلات مادي و تمايلات انساني برميشمارد و سعادت و سلامت جامعه را در گرو تحقق انسانيت واقعي و انسانيت واقعي را در گرو شناخت و عمل به تمايلات و ارزشهاي اصيل انساني، بهويژه ارزشهاي ديني و اخلاقي عنوان ميکند. كنت در يک تحليل فلسفي، نياز به مذهب را يک نياز دائمي و انجام رفتارهاي انساني را آرامشبخش روان ميداند (ورنيك، 2001). همچنين تالبورن (2007) بيان ميکند که اعتقاد به خدا و باور به بهرهمندي از حمايت و پشتيباني او، به فرد براي رسيدن به اهداف خود نيرو ميدهد. اين نيرودهي با ايجاد اميد، تشويق به نگرشهاي مثبت و کاهش اضطراب مرتبط با موقعيت مشخص ميشود. نتيجة بررسي نوربالا و ديگران (1386) با اين يافته هماهنگ است. در اين پژوهش، شرکتکنندگان بيشتر به تأثير دين بر زندگي و لزوم کسب معارف ديني متمايلند تا رعايت مناسک خاص آن. باقري (1385) همسو با اين يافته، در تحليل محتواي مضامين ارزشي روزنامههاي کثيرالانتشار طي 40 سال، نتيجه گرفت که جهتگيري نظام ارزشي تغيير از مدل احساسي- مناسکي به مدل پيامدي- فکري را گذرانده است. اين پژوهش، نتايج مطالعات لطفآبادي و نوروزي (1383) و روشنفر (1390)، در بيان تزلزل و انحطاط محتواي ارزشي جوانان کشور، بهويژه كساني که به تحصيلات بالاتر راه مييابند، را به چالش ميکشد. تفاوت جوامع تحقيق ميتواند نتايج متفاوت را توجيه کند. تحقيق نخست، در جامعة دانشآموزان دبيرستاني و دومي در دانشجويان دانشگاههاي آزاد اسلامي منطقة 4 کشور انجام گرفت. درحاليکه بررسي ما به 14 دانشجوي دورة دکتري دانشگاه تبريز مختص شده است.
اين مطالعه همسو با بررسي نوربالا و ديگران (1386) نشان داد که دانشجويان تعلق خود به خانواده و جامعه را حفظ کردهاند و نسبت به آن احساس وظيفه ميکنند. بهرغم نتايج متفاوت بررسي روشنفر (1390)، اين يافته توسط ديدگاه مازلو (1954) تأييد ميشود که تعلق به خانواده و اجتماع را يکي از نيازهاي اساسي و بسترساز نيازها و ارزشهاي سطح بالاتر ميداند. استاد مطهري (1385 ب) معتقد است: اجتماعي بودن انسان در متن خلقت و آفرينش او پيريزي شده است. تنها با زندگي اجتماعي است که استعدادهاي انساني تحقق مييابد. علّامه طباطبائي (1346) نيز گرچه نظر استاد مطهري در خصوص فطري بودن زندگي اجتماعي انسان را نميپذيرد، اما بر اين باور است که زندگي اجتماعي براي رسيدن به رشد و تربيت يک ضرورت است.
همچنين اين مطالعه نشان داد که اشتغال ذهني به ازدواج و تشکيل زندگي زناشويي قسمت مشهود بيانات تعدادي از دانشجويان است که با توجه به شرايط سني شرکتکنندگان در اين مقطع تحصيلي، امري معمول مينمايد. در آيين اسلامي، ازدواج بهعنوان سنگبناي خانواده، که خود اولين جامعه در زندگي آدمي است، اهميت شاياني در پيشگيري از آسيبهاي رواني و بزههاي اجتماعي دارد و مطابق با نص صريح قرآن کريم موجب آرامش روان است (روم: 21).
مطرح بودن مسايل مادي و کسب درآمد بهعنوان يکي از ارزشهاي مشارکتکنندگان توسط مطالعات روشنفر (1390) و فخري و ديگران (1391) تأييد ميشود. اين مطالعه نشان داد که اين افراد، دو هدف متفاوت را از خواستههاي مادي دنبال ميکنند: عدهاي در انديشة امرار معاش و گذران زندگي در اين سنين و بينيازي از خانوادهاند. مازلو (1954) نيازهاي مادي را اولين نيازهاي اساسي معرفي ميکند و ارضاي آن را براي مطرح شدن نيازهاي ديگر ضروري ميداند. نيازهاي مادي و کسب درآمد از راه صحيح در اسلام نيز مورد توجه ويژه قرار گرفته است. تا جايي که قرآن کريم تلاش براي امرار معاش را در کنار جهاد در راه خدا قرار داده است (مزمل: 20). پيامبر اكرم نيز کسب درآمد حلال را برترين قسم عبادت معرفي ميکند (کليني، 1375، ص 78)؛ چراکه از يک ملت تهيدست و محتاج، هرگز عظمت و سربلندي برنميآيد. اعطاي فرصت به دانشجويان دورة دکتري براي انجام کارهاي پژوهشي درآمدزا يا پرداخت بخشي از هزينههاي زندگي آنها توسط نهادهاي ذيربط در قالب وامهاي بلندمدت و يا پرداخت هزينه تحصيل، ميتواند از دغدغة اين افراد کاسته و موجب تمرکز بيشتر آنان بر امور تحصيلي شود.
دستة دوم کسب درآمد را راهي براي جبران ضعفهاي گذشته و کاستيهاي کنوني خود ميبينند. به باور فرويد (1936) مکانيسم دفاعي جبرانساز و کار اين گروه براي غلبه بر شرايط ناخواستة خويش است. موفقيتهاي تحصيلي و حرفهاي ميتواند تا حدودي نيازهاي اين افراد براي کاميابي را ارضا کرده و عطش داشتن شرايط خوب مالي را فرو نشاند. ارزشهاي ملي نيز پيشتر در بررسي لطفآبادي و نوروزي (1383) شناسايي شده بود. مطرح نبودن اين ارزش در مقياسهاي آلپورت و ديگران (1970) و شوارتز (1992)، به محيط فرهنگي- اجتماعي متفاوت جوامع تحقيق منوط است.
هرچند يافتههاي بررسي لطفآبادي و نوروزي (1383) و رباني و شهابي (1389) نوعدوستي را ارزشي تنزليافته در ميان جوانان قلمداد ميکند، اما شوارتز و باردي (2001) با بررسي شباهتهاي ميان فرهنگي در ارزشها، همسو با مطالعة حاضر، نشان دادند که نوعدوستي بهطور مستمر، در تمامي فرهنگها بهعنوان ارزشي مطلوب ارزيابي ميشود و با نياز به خودشکوفايي در نظرية مازلو (1954) ارتباط دارد. در آيين اسلام مثل مؤمنان، مثل پيکري است که در آن اعضا بيقرار يکديگرند (نمازي، 1419ق، ص 67) و نفع رساندن به بندگان خدا در کنار ايمان به ذات الوهيت، دو خصلت نيکي است که بالاتر از آن چيزي نيست (مجلسي، 1404ق، ص 137). نوعدوستي را ميتوان يکي از موارد مطرح در ارزشهاي اخلاقي دانست، ولي ارتباط آن با ديگر افراد جامعه دليل اين تفکيک است. بهعلاوه، گنجاندن آن در ارزشهاي اجتماعي، آنگونه که در مقياس لطفآبادي و نوروزي (1383) انجام شده است، سزاوار نيست؛ چراکه در اينجا مقصود بهزيستي، رفاه و سعادت ديگران است و نه جلب رضايت يا روابط با آنها.
شناسايي پيشرفت شخصي بهعنوان يکي از ارزشها، همسو با ارزشهاي اساسي انسان (شوارتز، 1992، ص 9) و موافق با ديدگاه پياژه (1971) است که رشد و پيشرفت را هدف زندگي ميداند. مطابق قرآن کريم و ديدگاه حکماي مسلمان، رشد و پيشرفت جايگاه والايي در اسلام دارد، تا جايي که هدف از آفرينش انسان، شکوفايي عقلاني عنوان شده است (زيباکلام، 1380، ص 160). در اين خصوص ويلدورانت (مطهري، 1373، ص 59) اعتراف ميکند که تمدني شگفتانگيزتر از تمدن اسلام وجود ندارد. درواقع، بسياري از ارزشهاي ديگر در راستاي پيشرفت فردي يا اجتماعي مطرح ميباشند. براي نمونه، ارزشهاي مادي تا حدودي به سبب نقشي که در اعتلاي جايگاه فرد ايفا ميکنند، مهم قلمداد ميشوند.
مفيد بودن و نشان دادن خودواقعي از ديگر ارزشهاي يافته شده در اين مطالعه است که در مقياسهاي پيشين مورد توجه قرار نگرفته است. گرچه اين مضمونها را ميتوان در زمرة ارزشهاي اخلاقي به حساب آورد، اما فاصلة زياد آنها با ديگر ارزشهاي اخلاقي، دليل اين تمايز است. بهعبارت ديگر، مردم به احتمال زياد در بيان ارزشهاي اخلاقي به اين موارد اشارهاي نميکنند. اين ارزشها با نظرية مازلو (1954) در توافق بوده و از ويژگيهاي افراد خودشکوفا است. در اسلام نيز سودمندي و فايدهرساني ملاک ارزشمندي و نشانة باايماني است (محمدي ريشهري، 1377، ص 538).
اين مطالعه نشان ميدهد که افراد در سطوح بالاي تحصيلي، ارزشهايي متفاوت از ديگران و دغدغههاي خودشکوفايي دارند. اين ارزشها، به اتفاق ارزشهاي اخلاقي و نوعدوستي با مراحل رشد اخلاقي كلبرگ (1984) همخواني دارند و هماهنگي رشد شناختي با رشد اخلاقي را نشان ميدهند. ارزش مفيد بودن، بهويژه ضربالمثل عاميانه «همه ميخواهند مهم باشند. کسي نميخواهد مفيد باشد» را نقض ميکند. مجاز نمودن دانشجويان دورة دکتري به انتخابهاي ممکن مطابق با علاقة خود، ازجمله موضوع پژوهشي و استاد راهنما و پرهيز از الزام آنها به انجام کارهاي مشخص، پيشنهادي در مسير تحقق خودشکوفايي اين افراد است.
اين مطالعه نشان داد که عليرغم مطرح بودن ارزشهاي موافق با نيازهاي خودشکوفايي، احترام نفس و ايمني که از ارزشهاي موافق با نيازهاي سطح کاستي هستند، همچنان در اين دوره خودنمايي ميکنند. ديده ميشود که نظام آموزشي حتي در بالاترين سطوح با مسايل مربوط به نيازهاي زيربنايي درگير است. کارگزاران فرهنگي و آموزشي، ميتوانند با تقويت احساس خودارزشي در کنار دلبستگيهاي ملي و تعلقات خانوادگي از خلأهاي عاطفي پيشگيري کنند.
در اين مطالعه، مقياسهاي رايج در حيطة ارزشها کارآيي چنداني براي دانشجويان دورة دکتري ندارد. در اينجا از ارزشهاي هنري و سياسي خبري نيست. بررسي نوربالا و ديگران (1386) نيز نشان داده بود که همزمان با افزايش سنوات دانشگاهي، اين ارزشها اهميت کمتري مييابند. عبور از دوران کثرتگرايي نوجواني و مشخص شدن علايق دانشجويان و تمرکز بر موضوعاتي مشخص، شايد دليل اين فقدان باشد. از سوي ديگر، ارزشهاي مفيد بودن، نمايش خود واقعي و احترام نفس بهعنوان ارزشهاي مطرح در اين گروه از افراد شناسايي شد. قرار داشتن در مراحل بالاتر رشد اخلاقي و بروز نياز به خودشکوفايي، ميتواند دليلي براي وجود دو ارزش نخست و همچنان مطرح بودن نيازهاي کاستي دليل بروز آخرين ارزش باشد. پژوهشهاي تکميلي براي يافتن دلايل اين تغييرات توصيهاي براساس يافتههاي مطالعة حاضر است. در اين مطالعه، همسو با شوارتز و باردي (2001)، ارزشها مجزا نبوده و در نظامهاي پيچيده، سلسلهمراتبي، پويا و متناقض مطرح ميباشند. اين مطالعه همچنين نشان داد که شرکتکنندگان تعارضهاي دروني در ارزشهاي شخصي تجربه ميکنند که با بررسي شوارتز (2006) تأييد ميشود. در مجموع، مضمونهاي مطلوب بسياري در نظام ارزشي دانشجويان دکتري وجود دارد. هرچند نميتوان گفت اين ارزشها از قبل در اين گروه وجود داشته و بدينجهت تحصيل در دوره دکتري را راهي مناسب براي حصول آن و بروز خودشکوفايي يافتند، يا محصول آموزشهاي تخصصي سطوح بالاي تحصيلي است.
منحصر شدن نمونة مورد بررسي به دانشجويان پسر، پيشنهاد پژوهش با دختران را در خود دارد، بهويژه اينکه مردان و زنان دغدغهها و ارزشهاي فکري متفاوتي دارند (لين و گيليگان، 1990، ص 198). پژوهشهاي متعاقب با الهام از يافتههاي حاضر ميتوانند ساخت ابزارهاي مناسب و انجام تحقيقات کمي در مقياسي بزرگتر را هدف قرار دهند. همچنين نتايج اين مطالعه ميتواند مورد استفادة برنامهريزان در نظام آموزش عالي و مؤسسات متقاضي خدمات اين گروه از افراد قرار گيرد.
- باقري، شهلا، 1385، «مقايسة نظام ارزشي جهتگيريهاي ديني در 40 سال گذشتة ايران»، شيعهشناسي، سال چهارم، ش 15، ص 7-56.
- رباني، رسول و سيامک شهابي، 1389، «بررسي ارزشهاي اخلاقي جوانان شهري اصفهان»، مطالعات و پژوهشهاي شهري و منطقهاي، سال دوم، ش 5، ص 77-92.
- زيباکلام، فاطمه، 1380، مباني فلسفي آموزش و پرورش در ايران، تهران، حفيظ.
- روشنفر، عليرضا، 1390، «بررسي نظام ارزشي دانشجويان دانشگاههاي آزاد اسلامي منطقة 4 کشور»، جامعهشناسي مطالعات جوانان، سال دوم، ش 4، ص 101-114.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1346، تفسير الميزان، تهران، محمدي.
- فخري، زهرا و همكاران، 1391، «کيفيت نظام ارزشي و و باورهاي خودکارآمدي در فرزندان داراي پدر جانباز و غيرجانباز»، روانشناسي کاربردي، سال ششم، ش 4، ص 25-42.
- کرامتيمقدم، رضا و همكاران، 1386، «بررسي رابطة وابستگي به اينترنت با نظام ارزشي دانشجويان کارشناسي ارشد»، روانشناسي، سال يازدهم، ش 4، ص 414-425.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1375، اصول کافي، ترجمة محمدباقر کمرهاي، قم، اسوه.
- لطفآبادي، حسين و وحيده نوروزي، 1383، «سنجش نظام ارزشي بهمنظور بررسي تأثير جهاني شدن بر نظام ارزشي دانشآموزان نوجوان ايران»، نوآوريهاي آموزشي، سال سوم، ش 9، ص 33-56.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفا.
- محمدي ريشهري، محمد، 1377، ميزانالحکمه، قم، دارالحديث.
- مصباح، محمدتقي، 1376، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1373، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، صدرا.
- ـــــ، 1385 الف، انسان و ايمان، تهران، صدرا.
- ـــــ، 1385 ب، جامعه و تاريخ، تهران، صدرا.
- مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- نمازي، علي، 1419ق، مستدرک سفينهالبحار، قم، مؤسسة نشر اسلامي.
- نوربالا، احمدعلي و همكاران، 1386، «بررسي سلسله مراتب ارزشهاي دانشجويان دانشگاه شاهد طي سالهاي 1377 تا 1380»، دانشگاه شاهد، سال چهاردهم، ش 22، ص 83-108.
- Alport, G, & et al, 1970, Study of values, New York, Houghton Mifflin.
- Caprara, G. V, & et al, 2006, Personality and politics: Values, traits, and political choice, Political Psychology, v. 27, p. 1–28.
- Cieciuch, J, & Schwartz, S. H, 2012, The number of distinct basic values and their structure assessed by PVQ-40, J Pers Assess, v. 94, p. 321-328.
- Feather, N. T, 1988, From values to actions: Recent application of the expectancy-value model, Journal of Psychology, v. 40, p. 105–124.
- Feather, N. T, 2004, Value correlates of ambivalent attitudes toward gender relations, Personality and Social Psychology Bulletin, v. 30, p. 3–12.
- Finegan, J, 1994, The impact of personal values on judgments of ethical behavior in the workplace, Journal of Business Ethics, v. 13, p. 747–755.
- Fischer, R, & Smith, P.B, 2006, Who cares about justice? The moderating effect of values on the link between organizational justice and work behavior, Applied Psychology: An International Review, v. 55, p. 541-562.
- Freud, A, 1936, The ego and the mechanisms of defense, New York, Hogarth Press.
- Helkama, K, & et al, 2003, Moral Reasoning and Values in Medical School: A longitudinal study in Finland, Scandinavian Journal of Educational Research, v. 47, p. 399-411.
- Homer, P, & Kahle, L, 1988, A Structural Equation Test of the Value-Attitude-Behavior Hierarchy, Journal Personality and Social Psychology, v. 54, p. 638-646.
- Jones, T, 1991, Ethical decision making by individuals in organizations: An issue-contingent model, Academy of Management Review, v. 79, p. 97–116.
- Kohlberg, L, 1984, The Psychology of Moral Development, San Francisco, Harper & Row.
- Lan, L., & et al, 2013, Impact of Job Satisfaction and Personal Values on the Work Orientation of Chinese Accounting Practitioners, J Bus Ethics, v. 112, p. 627–640.
- Legoherel, P, & et al, 2009, Culture, Time Orientation, and Exploratory Buying Behavior, Journal of International Consumer Marketing, v. 21, p. 93-107.
- Lie, M, & Cai, L. A, 2011, The Effects of Personal Values on Travel Motivation and Behavioral Intention, Journal of Travel Research, v. 51, p. 473–487.
- Linn, R., & Gilligan, C, 1990, One action, two moral orientations–The tension between justice and care voices in selective conscientious objectors, New Ideas in Psychology, v. 8, p. 189–203.
- Maslow, A. H, 1954, Motivation and personality, New York, Harper & Row.
- Piaget, J, 1971, Biology and knowledge; an essay on the relations between organic regulations and cognitive processes, Chicago, University of Chicago Press.
- Pizam, A, & Calantone, R, 1987, Beyond Psychographics-Values as Determinants of Tourist Behavior, International Journal of Hospitality Management, v. 6, p. 177-181.
- Roccas, S, 2005, Religion and value systems, Journal of Social Issues, v. 61, p. 747–759.
- Rokeach, M, 1973, The Nature of Human Values, San Francisco, Jossey-Bass.
- Rushton, J. P, & et al, 1986, Altruism and aggression: The heritability of individual differences, Journal of Personality and Social Psychology, v. 50, p. 1192–1198.
- Rushton, J. P, 2004, Genetic and environmental contributions to pro-social attitudes: A twin study of social responsibility, Proceedings of the Royal Society B: Biological Sciences, v. 271, p. 2583–2585.
- Schwartz, S. H, & Bardi, A, 2001, Value hierarchies across cultures: Taking a similarities perspective, Journal of Cross Cultural Psychology, v. 32, p. 268–290.
- Schwartz, S. H, & et al, 2001, Extending the cross-cultural validity of the theory of basic human values with a different method of measurement, Journal of Cross-Cultural Psychology, v. 32, p. 519–542.
- Schwartz, S. H, 1994, Are there universal aspects in the structure and contents of human values?, Journal of Social Issues, v. 50, p. 19–45.
- Schwartz, S. H, 2006, Basic human values: Theory measurement, and application, Revue Franc¸aise de Sociologie, v. 47, p. 249–288.
- Schwartz, S.H, & Sagiv, L, 1995, Identifying culture specifics in the content and structure of values, Journal of Cross Cultural Psychology, v. 26, p. 92-116.
- Schwartz, S.H, 1992, Universals in the content and structure of values: theory and empirical tests in 20 countries, New York, Academic Press.
- Schwartz, S.H, 1999, A theory of cultural values and some implications for work, Applied Psychology: An International Review, v. 48, p. 23-47.
- Smith, J. A, & et al, 1999, Doing interpretive phenomenological analysis, In M, Murry and K, Chamberlain (Eds.). Qualitative health psychology: theories and methods, London, Sage.
- Stern, P.C, & Dietz, T, 1994, The value basis of environmental concern, Journal of Social Issues, v. 50, p. 65-84.
- Stern, P.C, & et al, 1999, A value-belief-norm theory of support for social movements: the case of environmentalism, Human Ecology Review, v. 6, p. 81-97.
- Thalbourne, M. A, 2007, Potential psychology predictors of religiosity, International Journal for Psychology of Religion, v. 17, p. 333-336.
- Wernick, A, 2001, Auguste Comte and the Religion of Humanity, Cambridge, Cambridge University Press.


