رابطه شیوههای فرزند پروری ادراکشده با طرحوارههای ناسازگار اولیه و جهتگیری مذهبی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
خانواده نخستين محيط اجتماعي است که کودک را تحت سرپرستي و مراقبت قرار ميدهد. ازاينرو، ميتوان گفت: بيش از تمام محيطهاي ديگر در رشد و تکامل فرد تأثير دارد. تأثير خانواده بر فرايند «تحول» چنان روشن است که با وجود اختلافات ميان صاحبنظران روانشناسي، در زمينۀ اهميت خانواده و تأثير آن بر تحول نقطهنظر مشترک وجود دارد. اکثر روانشناسان، صرفنظر از مکتبي که دارند، کنشهاي ميان والدين و فرزندانشان را اساس تحول عاطفي تلقي نمودهاند (بالبی، 1969، ص 25).
يکي از معتبرترين رويکردها در زمينه چگونگي تأثير والدين بر رشد اجتماعي و شايستگي در کودکان، مطالعهاي تحت عنوان «شيوههاي فرزندپروري» است که توسط دارلينگ و استنبرگ در سال 1993 صورت گرفته است. شيوههاي فرزندپروري مجموعهاي از نگرشهاي والدين نسبت به فرزندان است که منجر به ايجاد جو هيجاني ميشود که در آن جو رفتارهاي والدين بروز مينمايد. اين رفتارها، هم دربرگيرندۀ رفتارهاي مشخصي است که از طريق آنها، والدين به وظايف والدينيشان عمل ميکنند و در جهت هدف والدين است و هم دربرگيرندۀ رفتارهاي غيرمرتبط با هدفهاي والديني که شامل ژستها، تغيير تن صدا يا بيان هيجانهاي غيرارادي است (گلاسکو و همكاران، 1997).
پژوهشهاي وسيعي که در زمينۀ چگونگي برخورد والدين با کودکانشان انجام شده، نشان ميدهد که روشهاي تربيتي والدين آثار طولاني بر عقايد و افکار، رفتار و عملکرد، انتظارات و شخصيت افراد در آينده دارد (هریس و سرتین، 2002).
پياژه در سال 1954 و بالبي در سال 1969 بيان كردند که عملکرد والدين سبب ايجاد و گسترش مدلهايي در درون سازمان شناختي فرد به نام «طرحواره» ميشود. اين طرحوارهها در زندگي فرد بهعنوان عدسيهايي عمل ميکنند که تفسير، انتخاب و ارزيابي فرد از تجارب وي را شکل ميدهند (گانتی، 2008، ص 33). متعاقب اين ديدگاه، يانگ، نظري را در رابطه با طرحوارههاي ناسازگار اوليه گسترش داد. وي معتقد بود که طرحوارههاي ناسازگار اوليه، الگوها يا درونمايههاي عميق و فراگيري هستند که از خاطرات، هيجانها، شناختوارهها و احساسات بدني تشکيل شدهاند و طي دوران کودکي و نوجواني شکل گرفته و در سير زندگي تداوم يافته، در مورد خود و رابطه با ديگران هستند و به شدت ناکارآمدند. برخي از اين طرحوارهها، بهويژه آنهايي که در نتيجۀ تجارب ناگوار دوران کودکي شکل ميگيرند، ممکن است هستۀ اصلي اختلالات شخصيت، مشکلات منش شناختي خفيفتر و بسياري از اختلالات مزمن محور يک قرار بگيرند (یانگ و همكاران، 2003).
رايت و همكاران طي پژوهشي به اين نتيجه دست يافتند که سبک والديني بر شيوۀ شکلگيري طرحوارهها اثر دارد. اين طرحوارهها در آسيبشناسي رواني بعدي افراد مؤثر است (رايت و همكاران، 2009). بارانف و تيان نيز تعاملات ناکارآمد والدين با کودک را پيشبينيکنندۀ بسيار خوبي براي طرحوارههاي ناسازگار اوليه يافتند (بارانف و تیان، 2007). سسرو و همكاران نشان دادند که بين طرحوارههاي ناسازگار اوليه، با مورد بيتوجهي و غفلت قرار گرفتن و بدرفتاري در دوران کودکي رابطۀ معناداري وجود دارد (سسرو و همكاران، 2004). تيم به اين نتيجه دست يافت که پنج حوزۀ طرحوارههاي ناسازگار اوليه (بجز دامنهاي از حوزۀ محدوديتها)، با طرد پدر و مادر رابطۀ معناداري دارد (تیم، 2010). وي دريافت که حوزههاي بريدگي/ طرد، ديگر جهتمندي، گوش به زنگي و بازداري بيش از حد، با گرمي و پذيرش کم مادر ارتباط معناداري دارد. همچنين نشان داد که برخلاف يافتههاي هريس و سرتين (2002) و ليونگ و همكاران (2000)، مراقبت بيش از حد والدين با طرحوارههاي ناسازگار اوليه، بهطور معناداري رابطه ندارد. گانتي در بررسي اثر عملکرد والدين در رابطه با سه مولفۀ مهرورزي، اقتدار و کنترل و شکلگيري طرحوارههاي ناسازگار اوليه به اين نتيجه دست يافت که عملکرد والدين پيشبينيکنندۀ معناداري براي برخي از حوزهها ازجمله بريدگي/ طرد و عملکرد و خودگرداني مختل است (گانتي، 2008، ص 33). موريس طي پژوهشي پيرامون طرحوارههاي ناسازگار اوليه و بعد فرزندپروري محبت/ طرد والدين دريافت، رابطۀ مثبت و معناداري بين طرد و عدم پذيرش والدين و طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ و رابطۀ منفي و معناداري بين گرمي و محبت والدين با نمرات بالاي طرحوارههاي ناسازگار اوليه در پرسشنامۀ يانگ وجود دارد (موريس، 2006). هريس و سرتين در پژوهشي به اين نتيجه رسيدند که بين ادراک از مراقبت والديني و طرحوارههاي نقص/ شرم، خويشتنداري ناکافي، وابستگي/ بيکفايتي و آسيبپذيري رابطۀ منفي وجود دارد (هریس و سرتین، 2002). اين طرحوارهها (بجز مقياس وابستگي/ بيکفايتي)، در ارتباط با والدين بيش حمايتگر نيز وجود دارد.
شهامت و همكاران (1389) به اين نتيجه دست يافتند که سبک فرزندپروري مقتدرانه، پيشبينيکنندۀ معناداري براي سطوح پايين طرحوارۀ ناسازگار طرد/ بيثباتي و سبک فرزندپروري سهلگير پيشبينيکنندۀ معناداري براي سطوح بالاتر طرحوارۀ استحقاق/ بزرگمنشي است. شايقيان نيز دريافت که بين پيوند والديني ضعيف و باورهاي ناسازگار هستهاي رابطۀ مستقيم و معناداري وجود دارد؛ يعني با ضعيفتر شدن متغير پيوند والديني، ميزان باورهاي ناسازگار هستهاي بيشتر ميشود (ر. ك. شايقيان، 1387). صدوقي نشان داد که پيوند والديني ضعيف پيشبينيکنندۀ زمينهاي، براي تشکيل طرحوارههاي ناسازگار اوليه ميباشد (ر. ك. صدوقي، 1386).
از سوي ديگر، پژوهشگران، خانواده را اساسيترين بستر شکلگيري باورهاي مذهبي و معنوي ميدانند و بر اين نکته تأکيد دارند که غالب اين باورها از دوران کودکي و از کانون خانواده ناشي ميشود. نتايج پژوهشها نيز نشان ميدهد که اهداف و سبکهاي والديني با تحول ديني فرزندان مرتبط بوده و والدين، نقش بسزايي در نوع تربيت ديني و مذهبي فرزندان ايفا ميکنند (پالکویتز و پالم، 1998).
از نظر آلپورت، مذهب طيفي است که در يک سوي اين طيف، مذهب، براي افراد معنايي ابزاري دارد و در سوي ديگر، طيف مذهب، نوعي معنا و معنايابي است که خود انگيزۀ اصلي زندگي است و ارزش دروني دارد (آلپورت، 1968، ص 149). به نظر آلپورت و راس، شخصي که جهتگيري مذهبي دروني دارد، با مذهبش زندگي ميکند. اما شخصي که جهتگيري مذهبي بيروني دارد، از مذهبش استفاده ميکند (آلپورت و راس، 1967). اشخاصي که جهتگيري مذهبي دروني دارند، انگيزههاي اصلي خود را در چارچوب مذهب مييابند و شخصيتشان با مذهب يکي شده، درحاليکه اشخاص با جهتگيري بيروني براي رسيدن به اهدافي ديگر به سمت مذهب ميروند. در حقيقت، اين اشخاص به سمت خدا ميروند بدون اينکه از خود روي بگردانند. براي اين افراد، مذهب وسيلهاي براي ارضاي نيازهاي فردي چون کسب مقام و موقعيت اجتماعي است.
هانزبرگر و بران در مطالعهاي گزارش کردند که دانشجويان، والدين را مهمترين عامل ارتقاي عقايد و تربيت ديني خود دانستهاند (اسپيلكا و همكاران، 2003، ص 152). بر اين اساس دادلي و ويبسي، مهمترين عامل براي انتقال آموزهها و ارزشهاي ديني به فرزندان را حضور گرم و روابط حمايتي و مراقبتي والدين ميدانند (دادلی و ویبسی، 2000). ديکي و همکاران، بر اهميت والدين در شکلگيري مفهوم خداي کودک هم به صورت مستقيم و هم غيرمستقيم تأکيد کردند و نتايج بررسي آنان نشان داد که مفهوم «خدا» در دختران نسبت به پسران با اسنادها و سبک تربيتي آنها همبستگي نزديکتري دارد (دیکی و همکاران، 1997). در بررسي رابطۀ شيوههاي فرزندپروري و تعهد مذهبي نوجوانان، اين نتيجه بهدست آمد که شيوههاي فرزندپروري حمايتي و مقتدرانه، بهعنوان ابزاري براي تعهد مذهبي دروني نوجوانان ميباشد (جاسبرگ، 1995). سبک فرزندپروري والدين بر مفهوم خداي جوانان تأثير بسزايي دارد. بدينترتيب، سبک والديني و مفهوم خداوند پدر و مادرها، پيشگوييکنندۀ تصوير خداي کودکان است (هرتل و دوناهو، 1995). زابالا نيز در بررسي رابطۀ سبکهاي والديني و خودمختاري نوجوانان در فعاليتهاي علمي، مذهبي و تلويزيوني به اين نتيجه دست يافت که شيوههاي فرزندپروي، کنترلکننده و اجتماعگرا با جهتگيري مذهبي دروني بهطور معنادار و مثبتي ارتباط دارد (زابالا، 1994). در پژوهشي نشان داده شد که بين سبک والديني و تعهد مذهبي در دانشجويان ارتباط معناداري وجود دارد و افزايش در تعهد مذهبي تنها در چارچوب شيوههاي مقتدرانه امکانپذير است (کارتر، 2000).
صادقي و مظاهري (1386)، طي پژوهشي که بهمنظور بررسي کيفيت ارتباط والد- فرزند بهعنوان پيششرط تربيت ديني فرزندان انجام دادند، دريافتند که منابع شناخت ديني در سبکهاي تربيتي مختلف متفاوت است. بهطوريکه در سبک تربيتي مقتدر، شناخت ديني بيشتر از طريق خانواده و در سبک تربيتي مسامحهکار و بيتوجه، شناخت ديني بيشتر از طريق اماکن مذهبي است. کريمي در پژوهشي بهمنظور بررسي رابطۀ نگرش مذهبي و شيوههاي فرزندپروري والدين، با نگرش مذهبي دختران، نشان داد که بين نگرش مذهبي دختران و شيوههاي فرزندپروري والدين ارتباط معناداري وجود ندارد (ر.ك. كريمي، 1380).
با توجه به اينکه غالباً پژوهشها حاکي از اين بود که ريشۀ اصلي طرحوارههاي ناسازگار اوليه در تجربههاي نامساعد دوران کودکي و تعاملات ناکارآمد والدين با کودک وجود دارد، در اين پژوهش، بهعنوان يکي از اهداف به بررسي رابطۀ شيوههاي فرزندپروري و طرحوارههاي ناسازگار اوليه و تعيين ميزان سهم شيوههاي فرزندپروري در پيشبيني طرحوارههاي ناسازگار اوليه پرداخته شده است؛ چراکه چنانچه مشخص گردد بين شيوههاي فرزندپروري با شکلگيري طرحوارههاي ناسازگار اوليه رابطۀ معناداري وجود دارد و نوع فرزندپروري ميتواند طرحوارههاي ناسازگار را پيشبيني کند، ميتوان با آموزش شيوههاي فرزندپروري مناسب به والدين و تلاش در جهت ارتقاي آن، از شکلگيري طرحوارههاي ناسازگار اوليه در فرزندان و متعاقب آن اختلالات شخصيت پيشگيري کرد.
از سوي ديگر، با توجه به اينکه مذهب بهعنوان يک متغير مهم در زندگي افراد است و غالباً پژوهشها نشان داده است که روشهاي تربيتي والدين، نقش مهمي در انتقال ارزشهاي ديني و نگرش مذهبي فرزندان دارد، در اين پژوهش بهعنوان يکي ديگر از اهداف، به بررسي رابطۀ شيوههاي فرزندپروري والدين و جهتگيري مذهبي فرزندان و تعيين سهم اين شيوههاي فرزندپروري در نوع جهتگيري مذهبي فرزندان، پرداخته شد؛ چراکه اگر مشخص گردد بين اين دو مؤلفه، رابطۀ معناداري وجود دارد و شيوههاي فرزندپروري پيشبينيکنندۀ معناداري براي جهتگيري مذهبي فرزندان است، ميتوان با کار بر روي شيوههاي فرزندپروري و آموزشهاي مناسب به والدين، دربارۀ تربيت ديني فرزندان گرايش نسل نوجوان را به سمت جهتگيري مذهبي دروني سوق داد.
روش پژوهش
پژوهش حاضر، توصيفي و از نوع همبستگي است. بدين منظور، کل دانشآموزان دختر پايۀ دوم و سوم مقطع متوسطۀ شهر تهران در سال تحصيلي 91-1390، بهعنوان جامعۀ آماري در نظر گرفته شد. 300 نفر از آنها براساس شيوۀ نمونهگيري طبقهاي خوشهاي بهعنوان نمونۀ اين پژوهش انتخاب گرديد. به اين ترتيب، ابتدا بهطور تصادفي 2 منطقه (مناطق يک و سه) از مناطق 19گانۀ آموزش و پرورش شهر تهران انتخاب شد و از بين مدارس دخترانۀ مقطع دبيرستان اين دو منطقه، 3 مدرسه بهطور تصادفي و از هر مدرسه، تعداد 50 دانشآموز از پايۀ دوم و سوم (هر پايه 25 دانشآموز) انتخاب گرديد.
ابزارهاي پژوهش
پرسشنامۀ ابعاد رفتاري والدين (محيط خانوادگي): اين پرسشنامه براساس كارهاي شيفر (1965) توسط نقاشيان در شيراز تهيه شده و داراي 77 ماده است که ابعاد كنترل- آزادي (شامل: آزادي بيش از حد، انضباط ملايم، دخالت بيش از حد، کتمان پرخاشجويي، کنترل از طريق احساس گناه، جهتدهي، انضباط پيوستۀ يکسان، انتظار رفتاري بالغانه و تنبيه) و محبت- طرد (شامل: حمايت عاطفي، تأييد و ابراز نظر مثبت، شرکت در امور، ابراز محبت، ارتباط، ابراز نظر منفي، خشم و عصبانيت، طرد و ناديده گرفتن کودک) را در روابط خانوادگي، از نگاه آزمودنيها مورد سنجش قرار ميدهد (آقاجري، 1374، ص 98). ضريب پايايي پرسشنامه، توسط سازنده آن، 87/0 گزارش شده است. يعقوبخاني غياثوند در پژوهش خود، ضريب پايايي پرسشنامه را از طريق ضريب آلفا و بازآزمايي به ترتيب، براي بعد کنترل- آزادي 63/0 و 74/0 و محبت- طرد 82/0 و 93/0 و ضريب پايايي آلفا براي کل پرسشنامه، به ترتيب 92/0 و 8/0 بهدست آورد (يعقوبخاني غياثوند، 1372، ص 85). صادقي و مظاهري نيز در پژوهش خود، که آزمودنيهاي آن را دانشجويان تشکيل ميدادند، ضريب پايايي را از طريق آلفاي کرونباخ براي بعد کنترل- آزادي، 78/0و براي بعد محبت- طرد 94/0 و براي کل پرسشنامه، 88/0 بهدست آوردند. براي تعيين روايي پرسشنامه نقاشيان از روش اعتباريابي محتوا استفاده شده است (صادقي و مظاهري، 1386).
فرم كوتاه پرسشنامۀ طرحوارههاي ناسازگار اوليه: اين پرسشنامه توسط يانگ (1998) براي ارزيابي 15 طرحوارۀ ناسازگار اوليه ساخته شده است. يک ابزار خودتوصيفي است که شامل 75 سؤال 6 گزينهاي ميباشد. پايايي و روايي اين ابزار در پژوهشهاي متعددي به اثبات رسيده است (راجیکبور و برگ، 2006؛ بارانف و تیان، 2007). پايايي مقياس، بهوسيلۀ آلفاي کرونباخ براي کل آزمون 964/0 و براي تمام خردهمقياسها بالاتر از 80/0 گزارش شده است (والر و همكاران، 2001). هنجاريابي اين پرسشنامه در ايران توسط آهي (1385) در دانشگاههاي تهران انجام گرفته است. همساني دروني با استفاده از آلفاي كرونباخ در جمعيت مؤنث، 97/0 و در جمعيت مذكر، 98/0 بهدست آمده است.
پرسشنامۀ جهتگيري مذهبي آلپورت: آلپورت بر مبناي کوششهاي نظرياش مقياسي براي اندازهگيري جهتگيري مذهبي ساخت. اين پرسشنامه داراي 20 ماده است كه 11 مادۀ آن به جهتگيري مذهبي بيروني و 9 مادۀ آن به جهتگيري مذهبي دروني اختصاص دارد. فگين يك نسخۀ 21 مادهاي ارائه نمود كه تمام مادههاي آلپورت، به اضافه يك مادۀ ديگر را دربرميگيرد (دوناهو، 1985). اين ماده همبستگي مثبت بالايي (61/0) با مقياس بيروني آلپورت داشت. از آن به بعد، نسخه فگين بيشتر مورد استفاده قرار گرفته است. در مطالعات فگين، همبستگي بين جهتگيري مذهبي دروني و بيروني (2/0-) بود که با همبستگي محاسبه شده آلپورت (21/0-) بسيار نزديک ميباشد. پايايي اين پرسشنامه، توسط جانبزرگي (1378) در يك گروه 45 نفري از دانشجويان دانشگاههاي تهران براساس آلفاي كرونباخ به ميزان 737/0 مورد تأييد قرار گرفت. در پژوهش مختاري و همکاران (1380)، نيز پايايي اين مقياس به روش آلفاي کرونباخ محاسبه گرديد، که ضريب آلفاي معادل 712/0 بهدست آمد. براي سنجش روايي اين آزمون در ايران، پرسشنامۀ جهتگيري مذهبي فگين به فارسي ترجمه شده و صحت آن از طريق بازخواني توسط متخصصان ديگر و ترجمۀ دوبارۀ آن به انگليسي تصحيح گرديد.
در اين پژوهش، براي تجزيه و تحليل دادهها از روشهاي آمار استنباطي (تحليل واريانس، ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون چندگانه) استفاده شد.
يافتههاي پژوهش
پس از اجراي پژوهش، دادههاي بهدستآمده مورد تحليل قرار گرفت که نتايج آن در پي آمده است.
جدول1، ضرايب همبستگي بين شيوههاي فرزندپروري ادراکشده و طرحوارههاي ناسازگار اوليه و جهتگيري مذهبي و سطح معناداري آنها را نشان ميدهد.
جدول 1: ضرايب همبستگي بين شيوههاي فرزندپروري و طرحوارههاي ناسازگار اوليه و جهتگيري مذهبي
متغيرها شيوههاي فرزندپروري
کنترل محبت
ضريب همبستگي سطح معناداري ضريب همبستگي سطح معناداري
طرحوارههاي ناسازگار اوليه محروميت هيجاني
رهاشدگي/ بيثباتي
بياعتمادي/ بدرفتاري
انزواي اجتماعي/ بيگانگي 156/0 003/0 351/0- 0001/0
031/0- n.s 29/0 114/0- 124/0
143/0 007/0 150/0- n.s19/0
114/0 024/0 274/0- 0001/0
نقص/ شرم 216/0 0001/0 239/0- 0001/0
شکست 046/0- n.s21/0 129/0- 013/0
وابستگي/ بيکفايتي 077/0 n.s09/0 221/0- 0001/0
آسيبپذيري نسبت به ضرر 096/0 n.s068/0 024/0- n.s 33/0
خودتحول نيافته/ گرفتار 094/0 n.s059/0 162/0- 002/0
اطاعت 178/0 001/0 152/0- 004/0
ايثار 196/0 0001/0 068/0- n.s12/0
بازداري هيجاني 083/0 n.s076/0 219/0- 0001/0
معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي 086/0 n.s 068/0 155/0- 004/0
استحقاق/ بزرگمنشي 052/0 n.s 18/0 066/0 n.s 12/0
خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي 98/0- 04/0 163/0- 002/0
جهتگيري مذهبي دروني 094/0 n.s 59/0 387/0 0001/0
بيروني 111/0 027/0 255/0- 0001/0
نتايج حاصل از جدول 1 نشان ميدهد که بين شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب کنترل و طرحوارههاي ناسازگار محروميت هيجاني، بياعتمادي/ بدرفتاري، انزواي اجتماعي/ بيگانگي، نقص/ شرم، اطاعت، ايثار و خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي و جهتگيري مذهبي بيروني رابطۀ مثبت و معناداري وجود دارد. از سوي ديگر، بين شيوۀ فرزندپروري با بعد غالب کنترل و طرحوارههاي ناسازگار رهاشدگي/ بيثباتي، شکست، وابستگي/ بيکفايتي، آسيبپذيري نسبت به ضرر يا بيماري، خودتحول نيافته/ گرفتار، بازداري هيجاني، معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي، استحقاق/ بزرگمنشي و جهتگيري مذهبي دروني رابطۀ معناداري وجود ندارد.
همچنين بين شيوۀ فرزندپروري، با بعد غالب محبت و طرحوارههاي ناسازگار محروميت هيجاني، رهاشدگي/ بيثباتي، انزواي اجتماعي/ بيگانگي، نقص/ شرم، شکست، وابستگي/ بيکفايتي، خودتحول نيافته/ گرفتار، اطاعت، بازداري هيجاني، معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي و خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي رابطۀ منفي و معناداري وجود دارد. از سوي ديگر، بين شيوۀ فرزندپروري با بعد غالب محبت و طرحوارههاي ناسازگار بياعتمادي/ بدرفتاري، آسيبپذيري نسبت به ضرر يا بيماري، ايثار و استحقاق/ بزرگمنشي رابطۀ معناداري وجود ندارد و بين شيوۀ فرزندپروري، با بُعد غالب محبت و جهتگيري مذهبي دروني رابطۀ مثبت و معناداري وجود دارد.
جدول 2: خلاصه اطلاعات رگرسيون طرحوارههاي ناسازگار اوليه و شيوههاي فرزندپروري
منبع تغيير رگرسيون فرزندپروري
df آزمونF P R R2
محروميت هيجاني 2 78/24 0001/0 37/0 143/0
رهاشدگي/ بيثباتي 2 061/2 n.s 129/0 117/0 014/0
بي اعتمادي/ بدرفتاري 2 401/3 035/0 15/0 022/0
انزواي اجتماعي/ بيگانگي 2 87/13 0001/0 292/0 085/0
نقص/ شرم 2 44/16 0001/0 316/0 10/0
شکست 2 92/2 n.s55/0 139/0 019/0
وابستگي/ بيکفايتي 2 38/8 0001/0 33/0 053/0
خودتحول نيافته/ گرفتار 2 20/5 006/0 184/0 034/0
اطاعت 2 25/8 0001/0 22/0 053/0
ايثار 2 518/6 002/0 205/0 042/0
بازداري هيجاني 2 36/8 0001/0 23/0 052/0
معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي 2 63/4 01/0 173/0 030/0
خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي 2 8/5 003/0 19/0 038/0
همانطور که در جدول 2 مشاهده ميشود، مقدار F محاسبه شدۀ طرحوارههاي ناسازگار محروميت هيجاني، بياعتمادي/ بدرفتاري، انزواي اجتماعي/ بيگانگي، نقص/ شرم، وابستگي/ بيکفايتي، خودتحول نيافته/ گرفتار، اطاعت، ايثار، بازداري هيجاني و معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي و شيوههاي فرزندپروري در سطح 01/0 >P معنادار است و مقدار F حاصل از طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ رهاشدگي/ بيثباتي و شکست و شيوههاي فرزندپروري معنادار نيست.
با توجه به معناداري F ميتوان گفت: به ترتيب 14.3%، 22%، 8.5%، 10%،3.4%، 5.3%، 4.2%، 5.2%، 3% و 3.8% از واريانس طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ محروميت هيجاني، بياعتمادي/ بدرفتاري، انزواي اجتماعي/ بيگانگي، نقص/ شرم، وابستگي/ بيکفايتي، خودتحول نيافته/ گرفتار، اطاعت، ايثار، بازداري هيجاني و معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي از يک ترکيب خطي حاصل از شيوههاي فرزندپروري با بُعد غالب کنترل و محبت قابل پيشبيني است.
جدول 3: خلاصه اطلاعات رگرسيون شيوههاي فرزندپروي و جهتگيري مذهبي
منبع تغيير رگرسيون شيوههاي فرزندپروري
Df آزمونF P R R2
جهتگيري مذهبي دروني 2 71/28 0001/0 40/0 16/0
جهتگيري مذهبي بيروني 2 069/12 0001/0 274/0 075/0
نتايج حاصل از جدول 3 نشان ميدهد که مقدار F محاسبه شدۀ حاصل از تحليل رگرسيون جهتگيري مذهبي دروني و بيروني و شيوههاي فرزندپروري در سطح 01/0 >P معنادار است.
جدول 4: ضرايب رگرسيون به همراه آزمونt براي بررسي معناداري آن
فرزندپروري
کنترل محبت
B آزمون t P B آزمون t P
طرحوارههاي ناسازگار اوليه محروميت هيجاني 49/0 63/2 01/0 64/0- 410/6- 0001/0
بياعتمادي/بدرفتاري 044/0 46/2 05/0 007/0- 762/0- n.s 44/0
انزواي اجتماعي/بيگانگي 038/0 84/1 n.s066/0 053/0- 85/4- 0001/0
نقص/ شرم 078/0 74/3 0001/0 047/0- 18/4- 0001/0
وابستگي/ بيکفايتي 022/0 20/1 n.s023/0 038/0- 86/3- 0001/0
خودتحول نيافته/ گرفتار 033/0 53/1 n.s 12/0 032/0- 77/2- 006/0
اطاعت 067/0 042/3 003/0 030/0- 56/2- 0001/0
ايثار 066/0 4/3 0001/0 011/0- 052/1- n.s29/0
بازداري هيجاني 030/0 30/1 n.s 19/0 048/0- 81/3- 0001/0
معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي 032/0 39/1 n.s 16/0 033/0- 64/2- 01/0
خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي 034/0- 85/1- n.s065/0 029/0- 93/2- 004/0
در جدول 4 مشاهده ميشود که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب کنترل به صورت مثبت و معناداري طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ محروميت هيجاني، بياعتمادي/ بدرفتاري، نقص/ شرم، اطاعت و ايثار را به ترتيب به ميزان 49%، 44%، 78%، 67% و 66% پيشبيني ميکند. شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب محبت نيز به صورت منفي و معناداري طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ محروميت هيجاني، انزواي اجتماعي/ بيگانگي، نقص/ شرم، وابستگي/ بيکفايتي، خودتحول نيافته/ گرفتار، اطاعت، بازداري هيجاني، معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي و خويشتنداري و خودانضباطي را به ترتيب به ميزان 64%، 53%، 47%، 38%، 32%، 30%، 48%، 33% و 29% پيشبيني ميکند.
جدول 5: ضرايب رگرسيون به همراه آزمونt براي بررسي معناداري آن
فرزندپروري
کنترل محبت
B آزمونt P B آزمونt P
جهتگيري مذهبي دروني 049/0 08/2 n.s56/0 093/0 36/7 0001/0
جهتگيري مذهبي بيروني 056/0 79/1 n.s72/0 076/0- 49/4- 0001/0
نتايج حاصل از جدول 5 نشان ميدهد که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب محبت، جهتگيري مذهبي دروني را به صورت مثبت و معنادار، به ميزان 93% و جهتگيري مذهبي بيروني را به صورت منفي و معنادار، به ميزان 76% پيشبيني ميکند. همچنين نتايج حاکي از آن است که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب کنترل پيشبينيکنندۀ معناداري براي جهتگيري مذهبي دروني و بيروني نيست.
بحث و نتيجهگيري
نتايج حاصل از اين پژوهش، نشان داد که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب محبت به ترتيب طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ محروميت هيجاني، نقص، انزواي اجتماعي، وابستگي، اطاعت، بازداري هيجاني، خودتحول نيافته، معيارهاي سرسختانه و خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي را بهصورت منفي و معناداري پيشبيني ميکند؛ يعني درصورتيکه والدين نسبت به فرزندان خود ابراز محبت، گرمي و حمايت عاطفي بيشتري داشته باشند، به نقطه نظرات آنها گوش دهند و آنها را در تصميمگيريها مشارکت دهند، اين طرحوارههاي ناسازگار کمتر در آنها شکل خواهند گرفت. اين بخش از يافتههاي پژوهش، همسو با يافتههاي راجيکبور و برگ ( 2006) و يانگ و همكاران (2003) است که دريافتند طرحوارههاي ناسازگار رهاشدگي، محروميت هيجاني، بياعتمادي، نقص و انزواي اجتماعي بهطور معمول در خانوادههايي به وجود ميآيد که بريده، سرد، طردکننده، منزوي، انفجاري، غيرقابل پيشبيني، بدرفتار و رهاکننده هستند. همچنين نتايج همسو با پژوهش تيم (2010، 2011) است که بيان ميکنند، پنج حوزۀ طرحوارههاي ناسازگار اوليه، بجز دامنهاي از حوزۀ محدوديتها، با طرد والدين رابطۀ مثبت معناداري دارد.
نتايج نشان داد که شيوههاي فرزندپروري با بُعد غالب کنترل به ترتيب طرحوارههاي ناسازگار محروميت هيجاني، نقص، اطاعت، ايثار و بياعتمادي را بهصورت مثبت و معناداري پيشبيني ميکند. همانطور که گفته شد، براساس ديدگاه يانگ، طرحوارههاي ناسازگار اوليه، اغلب به دليل ارضا نشدن پنج نياز تحولي دوران کودکي به وجود ميآيند: 1. دلبستگي ايمن به ديگران (شامل نياز به امنيت، ثبات، محبت)؛ 2. خودمختاري، کفايت و حس هويت؛ 3. آزادي در بيان نيازها و هيجانهاي منطقي و سالم؛ 4. خودانگيختگي و تفريح؛ 5. محدوديتهاي واقعبينانه و خويشتنداري (يانگ و همكاران، 2003). با توجه به اينکه والدين در شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب کنترل، دخالت، رهبري و کنترل از طريق ايجاد احساس گناه و تقصير را نسبت به شکلگيري خودمختاري در فرزندان ترجيح ميدهند، اين نيازها را ناديده گرفته و در نتيجه، منجر به شکلگيري بيشتر طرحوارههاي ناسازگار اوليه در فرزندان ميشوند.
همچنين پژوهشهاي متعددي نشان ميدهد که افراد داراي طرحوارۀ اطاعت و ايثار در دوران کودکي، بيش از حد تحت کنترل والدين خود بوده و آزاد نبودهاند تا از تمايلات طبيعي خود پيروي کنند و در بزرگسالي، بهجاي اينکه از درون جهتدهي شوند، از محيط بيروني تأثير ميپذيرند و از خواستههاي ديگران تبعيت ميکنند. اين کار، بهمنظور دريافت عشق و پذيرش، تداوم ارتباط با ديگران يا اجتناب از انتقام و تلافي صورت ميگيرد (يانگ و همكاران، 2003؛ ریچاردسون، 2005؛ کاستیل و همکاران، 2007)، که اين همسو با اين بخش از يافتههاي پژوهش است که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب کنترل پيشبينيکنندۀ مثبت و معناداري براي طرحوارههاي ناسازگار اطاعت و ايثار است.
بهطور کلي، نتايج بهدستآمده در اين بخش از پژوهش با نتايج کلي بهدستآمده در تحقيقات رايت و همكاران، (2009)، گانتي (2008)، بارانف و تيان (2007)، هريس و سرتين (2002)، شهامت و همكاران (1389)، شايقيان (1378) و صدوقي (1386)، همسو و همخوان است که بيان کردند شيوههاي فرزندپروري پيشبينيکنندۀ معناداري براي طرحوارههاي ناسازگار اوليه است.
از سوي ديگر، يافتهها حاکي از اين است که شيوۀ فرزندپروري با بُعد غالب محبت، پيشبينيکنندۀ معناداري براي طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ رهاشدگي، بياعتمادي، شکست و ايثار نيست و شيوۀ فرزندپروري، با بُعد غالب کنترل هيچيک از طرحوارههاي ناسازگار اوليۀ حوزۀ خودگرداني و عملکرد مختل (شکست، وابستگي، آسيبپذيري نسبت به ضرر يا بيماري، خودتحول نيافته) و حوزۀ گوش به زنگي و بازداري بيش از حد (بازداري هيجاني، معيارهاي سرسختانه) و حوزۀ محدوديتهاي مختل (استحقاق، خويشتنداري و خودانضباطي ناکافي) و طرحوارههاي ناسازگار رهاشدگي و انزواي اجتماعي را بهطور معناداري پيشبيني نميکند. اين بخش از يافتهها را ميتوان اينگونه تبيين کرد که عوامل ديگري چون همسالان، مدرسه، انجمنهاي گروهي، فرهنگ و خلق و خوي هيجاني فرد، ميتواند پيشبينيکنندههاي بهتري براي سطوح بالاي طرحوارههاي ناسازگاري چون رهاشدگي و شکست باشد.
با توجه به يافتههاي تحقيق، ميتوان گفت: که شيوههاي فرزندپروري با بُعد غالب محبت، جهتگيري مذهبي دروني را بهصورت مثبت و معنادار و جهتگيري مذهبي بيروني را بهصورت منفي و معنادار پيشبيني ميکند. اين بخش از يافتهها، همسو با پژوهش دادلي و ويبسي (2000) است که مهمترين عامل براي ارتقاي ارزشهاي ديني فرزندان را حضور گرم و روابط حمايتي و مراقبي والدين يافتند.
در تبيين اين بخش از يافتهها ميتوان اينگونه استدلال کرد که هرچه والدين محبت و گرمي بيشتري نسبت به فرزندان نشان دهند، نيازهاي هيجاني اساسي آنها همچون امنيت، ثبات و پذيرش به خوبي ارضاء شده و براي برآورده شدن اين نيازها، کمتر به سمت جهتگيري مذهبي بيروني ميروند و بيشتر به ارزشهاي دروني مذهب جذب ميشوند. از سوي ديگر، نتايج نشان داد که شيوههاي فرزندپروري با بُعد غالب کنترل، پيشبينيکنندۀ معناداري براي جهتگيري مذهبي دروني و بيروني نيست. به نظر ميرسد، عوامل ديگري چون نگرشهاي مذهبي والدين، روابط با همسالان، فرهنگ و جامعه بتوانند پيشبينيکنندههاي مؤثرتري براي جهتگيري مذهبي نوجوانان باشند.
ازآنجاکه اين پژوهش فقط بر روي دانشآموزان دختر صورت گرفته است، به نظر ميرسد بررسي تفاوتهاي جنسي در پژوهشهاي آتي لازم باشد. همچنين نتايج مربوط به رابطۀ شيوههاي فرزندپروري و طرحوارههاي ناسازگار، ميتواند راهنمايي براي جلسات درمان باشد. برگزاري برنامههاي آموزشي براي والدين و آشناکردن آنها با ابعاد مختلف شيوههاي فرزندپروري و آثار و پيامدهاي آنها، بهمنظور بهبود و پيشگيري از شکلگيري طرحوارههاي ناسازگار اوليه و شکلدهي به جهتگيري مذهبي دروني در فرزندان لازم به نظر ميرسد.
- آقاجري، زهرا، 1374، بررسي تأثير شيوههاي فرزندپروري والدين بر عزت نفس و سازگاري فرزندان، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه الزهرا.
- آهي، قاسم، 1385، هنجاريابي نسخۀ کوتاه پرسشنامۀ طرحوارۀ يانگ، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
- جانبزرگي، مسعود، 1378، بررسي اثربخشي روان درمانگري کوتاهمدت با و بدون جهتگيري مذهبي بر مهار اضطراب و تنيدگي، پاياننامه دکتري، روانشناسي باليني، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- شايقيان، زينب، 1387، بررسي رابطۀ پيوند والديني، باورهاي ناسازگار هستهاي و باورهاي اختلال خوردن با نشانههاي اختلال خوردن، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- شهامت، فاطمه و همکاران، 1389، «بررسي رابطۀ سبکهاي فرزندپروري و طرحوارههاي ناسازگار اوليه»، مطالعات تربيتي و روانشناسي، سال يازدهم، ش 2، ص 239-254.
- صادقي، منصورهالسادات و علي مظاهري، 1386، «کيفيت رابطۀ والد- فرزندي، پيششرط تربيت ديني فرزندان»، خانوادهپژوهي، سال سوم، ش 9، ص 471-488.
- صدوقي، زهره، 1386، بررسي سبکهاي پيوند والديني، فرآيندهاي حسي- ادراکي و شناختي کاربرد نادرست اينترنت، پاياننامه کارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- کريمي، منيره، 1380، بررسي رابطۀ نگرش مذهبي و شيوههاي فرزندپروري والدين با نگرش مذهبي دختران، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، روانشناسي تربيتي، تهران، دانشگاه الزهرا.
- مختاري و همکاران، 1380، «رابطۀ جهتگيري مذهبي با ميزان تنيدگي»، روانشناسي، سال پنجم، ش 17، ص 56-70.
- نقاشیان، ذبیحالله، 1358، رابطۀ محیط خانوادگی و موفقیت تحصیلی، پایاننامۀ کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، شيراز، دانشگاه شیراز.
- يعقوبخاني غياثوند، مرضيه، 1372، رابطۀ محيط خانواده و پيشرفت تحصيلي، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، روانشناسي باليني، شيراز، دانشگاه شيراز.
- Allport, G. W, 1968, The Person in Psychology, Boston, Beacon Press.
- Allport, G. W, & Ross, G. M, 1967, Personal Religious and Prejudice, Journal of Personality and Social Psychology, v. 5, p. 432-443.
- Baranoff, J, & Tian, P.S. Oei, 2007, Young Schema Questionnaire: Review of Psychometric and Measurement Issues, Australian Journal of Psychology, v. 59, p. 78-86.
- Bowlby, J., 1969, Attachment and loss: V1. Attachment, Basic Books, New York.
- Carter, K. L, 2000, Parenting Style, Religious Commitment, Academic Achievement, and Behavioral Self-regulation, Among African American Parochial College Students. Dissertation Abstracts International Section A: Humanities and Social Sciences, 60 (11-A).
- Castille, K, & et al, 2007, The Early Maladaptive Schemas of Self-Mutilator: Implications for Therapy, Journal of Cognitive Psychotherapy: An International Quarterly, v. 21, p. 58-71.
- Cecero, J. J., & et al, 2004, Tools and Tenets of Schema Therapy: Toward the Construct Validity of the Early Maladaptive Schema Questionnaire. Research Version (EMSQ-R), Clinical Psychology and Psychotherapy, v. 11, p. 344-357.
- Dickie, J. R, & et al, 1997, Parent - Child Relationships and Children's Images of God, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 36, p.25-43.
- Donahue, M. J, 1985, Intrinsic and Extrinsic Religiousness: Review and Meta analysis, Journal of Psychology and Social Psychology, v. 48, p. 400-419.
- Dudley ,R. L, & Wisbey , R. L, 2000, The Relationship of Parenting Styles to Commitment to the Church Among Young Adults, Religious Education, v. 95, p. 39-50.
- Gardner, J, 2004, Cognitive Behavior Technique Schema Focused Counseling.
- Giesbrecht, N, 1995, Parenting Style and Adolescent Religious Commitment, The Journal of Psychology and Christianity, v. 14, p. 228-238.
- Glasgow,K.L, & et al, 1997, P0arental Styles, Adolescent's Attributions, and Educational Outcomes in Nine Heterogeneous High Schools, Child development, v. 68, p. 507-529.
- Gunty, B, 2008, Parental Practices and the Development of Maladaptive Schemas Online Submission, Paper presented at the Annual Meeting of the Midwestern Psychological Association.
- Harris, A. E, & Curtin, L, 2002, Paterntal Perception, Early Maladaptive Schemas and Depressive Symptoms in Young Adult, Cognitive Therapy and Research, v. 26, p. 405-416.
- Hertel, B. R, & Donahue, M. J, 1995, Parental Influences on God Images Among Children: Testing Durkheim’s Metaphoric Parallelism, Journal for the ScientificStudy of Religion, v. 34, p. 186-199.
- Leung, N, & et al, 2000, The relationship between parental bonding and core beliefs in anorexic and bulimic women, British Journal of Clinical Psychology, v. 39, p. 205-213.
- Muris, P, 2006, Maladaptive Schemas in non-clinical Adolescents: Relations to Perceived Parental Rearing Behaviours, Big five Personality Factors, and Psychopathological Symptoms, Clinical Psychology and Psychotherapy, v. 13, p. 405-413.
- Palkovitz, R, & Plam,G, 1998, Fatherhood and Faith in Formation: The Developmental Effects of Fathering on Religiosity, Morals, and Values, Journal of Mens Studies, v.7, p. 33-51.
- Richardson, G, 2005, Early Maladaptive Schemas in a Sample of British Adolescent Sexual Abuses Implication for Therapy, Journal of Sexual Aggression, v. 11, p. 259-276.
- Rijikeboer, M. M, & van den Bergh, H, 2006, Multiple Group Confirmatory Factor Analysis of the Young Schema-Questionnaire in a Dutch Clinical Versus nonclinical Population, Cognitive Therapy and Research, v. 30, p. 263-278.
- Schaefer, E. S, 1965, A configurational analysis of children's reports of parentbehavior, Journal of Consulting Psychology, v. 29, p. 552-557.
- Spilka, B, & et al, 2003, The Psychology of Religion (3rd Edition). New York: Guilford Press.
- Thimm, J. C, 2010, Mediation of early maladaptive schemas betweenperceptions of parental rearing style and personality disorder symptoms, JournalofBehavior Therapy and Experimental Psychiatry, v. 41, p. 52-59.
- Thimm, J.C, 2011, Mediation of early maladaptive schemas betweenperceptions of parental rearing style and personality disorder symptoms, Journal ofBehavior Therapy and Experimental Psychiatry, v. 42, p. 518.
- Waller, G, & et al, 2001, Psychometric Properties of the Long &Short Versions of the Young Schema Questionnative, Cognitive Therapy and Research, v. 25, p. 137-147.
- Wright, M, & et al, 2009, Childhood Emotinal Maltreatment and Later Psychologyical Distress Among College Students: The Mediating Role of Maladaptive Schemas, Child Abuse & Neglect: New York, v. 33, p. 59-68.
- Young, J. E, 1998, The Young Schema Questinnare: Short Form. Available at http://home.sprynet.com/sprynet/schema/ysqs.htm. 2010/11/12.
- Young, J. E, & et al, 2003, Schema Therapy: A Practitioners Guide, Journal of Psycholosomatic, v. 57, p. 113-116.
- Zabala, F. A, 1994, Parenting Style and Adolescent Self-determination in Academic, Religious, and TV-related Activities. Marquette University.