الگوی پیش بینی هوش معنوی بر پایه سبک های اسنادی و خود کنترلی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
دوره جواني بهترين زمان براي رشد هيجانات مثبت و يادگيري مهارتهاست؛ زيرا جوانان به دنبال يافتن هويت و شخصيت آتي خود در طي اين دوره هستند. جواني دورهاي است که در آن پايههاي يادگيري آينده، نقشهاي اساسي زندگي، ارتباطات و کار به سمت اهداف مفيد طولانيمدت به وجود ميآيند. جواني بهعنوان يک مرحله شکلگيري، نقش مهمي را در مطالعه مشکلات روانشناختي رشدي بازي ميکند؛ زيرا پس از اين فاصلة باليدگي، مشکل است که بعضي الگوهاي رفتاري و هيجاني تغيير يابند (حسيني و همكاران، 2010). افزون بر اين، طبيعت هوش انساني و مطالعه روانشناختي آن، يکي از حوزههاي مورد بحث علمي طولاني بوده است و بسياري قائل به وجود چندين هوش ميباشند. از ميان هوشهاي اضافي پيشنهادشده، ايدة هوش معنوي در دهة گذشته پيشرو بوده است. زوهار و مارشال، اصطلاح هوش معنوي را ابداع نمودند (دراپر(Draper)، 2009). بهعبارت ديگر، هوش معنوي، ساختار هوش و معنويت را در يک ساخت واحد جاي ميدهد (دوستار(Doostar) و همكاران، 2012؛ رجايي، 1389؛ سهرابي، 1387). ايمونز(Emmons) در سال 1999 (رجايي، 1389)، هوش معنوي را بهعنوان يک مجموعه تواناييها براي سود بردن از منابع مذهبي و معنوي معرفي نموده است. همچنين کينگ(King) (2009) بيان ميکند که مذهب يک سيستم سازمانيافته و منظم از اعتقادات، اعمال، آيينها و نمادهاست، درحاليکه معنويت خواست فرد براي فهم پاسخهاي سؤالات غايي در مورد زندگي، معنا، و رابطه با مقدسات و نيروي ماورايي است. به هرحال، مذهب و معنويت در نهايت با يکديگر مرتبط بوده، بهطوريکه مذهبي بودن، «موتوري اجتماعي است که در بهترين حالت آن، معنويت را حمايت کرده و از آن طرفداري ميكند» (کينگ و دسيکو(DeCicco)، 2009). کينگ ابعاد هوش معنوي را تفکر انتقادي وجودي، توليد معناي شخصي، آگاهي متعالي و بسط هوشياري بيان کرد.
به هر حال، با افزايش کاربرد هوش معنوي توسط روانشناسان، اين امر حيطههاي جديدي را براي تحقيقات در مورد نقش معنويت در زمينههاي رفتار انساني براي کاربرد در تحقيقات و مطالعات جديد فراهم نموده است (دوستار و همکاران، 2012؛ رجايي، 1389). به نظر ميرسد، ويژگيهاي شناختي شخصيتي در سازماندهي و بيان هوش معنوي مرتبط باشند (حسيني و همکاران، 2010). الکساندر(Alexander) و همکاران (1989) دريافتند که ذهن آگاهي و تفکر متعالي انعطافپذيري شناختي را افزايش داده که آنها آن را بهعنوان توانايي سازش با پاسخهاي انطباقيتري که موردنياز هستند تعريف ميکنند (کينگ، 2008)، بر اين اساس، ساختار روانشناختي سبکهاي اسنادي بهعنوان مؤلفه شناختي، در ارتباط با هوش معنوي و خودکنترلي، در اين مطالعه مورد ارزيابي قرار گرفت.
سبک اسنادي، يک متغير شخصيتي شناختي با همبستههاي گوناگون، بيانگر سازگاري خوب در مقابل بد است. اسنادها جملاتي علّي ميباشند که از کلمه «زيرا» استنباط ميشوند. اسناد ميتواند به اسناد دروني، و اسناد بيروني، اسناد عام و يا اختصاصي، و اسناد پايدار و يا ناپايدار تقسيم شود (جون(Jeon) و همکاران، 2013؛ غريب مشهد طرقي، 1387). از نظر تئوريکي، سبکهاي اسنادي به دليل تأثيرشان بر روي انتظارات موفقيت، هيجان، عاطفه، و رفتار متعاقب از نظر قدرت سازگاري متفاوت هستند (اندرسون(Anderson)، 1999). بنابراين، تئوري سبک اسنادي رويدادها و پيامدهاي رفتاري و هيجاني را توضيح ميدهد (موسوي و همكاران، 2012). ازاينرو، در اين تحقيق نقش سبکهاي اسنادي بر شاخصهاي هوش معنوي بررسي ميشود.
اكثر تحقيقات در مورد سبکهاي اسنادي بر روي ارتباطش با افسردگي و مشکلات انگيزشي مرتبط متمرکز بودهاند. بهطور کلي، تحقيقات نشان دادهاند که سبک اسنادي ناسازگارانه (يا بدبينانه) دربرگيرندة اسناد نتايج بد به علل دروني، با ثبات، کلي و غيرقابل کنترل و نتايج خوب به علل بيروني، ناپايدار، ويژه و غيرقابل کنترل است (اندرسون، 1999؛ پيترسون و همکاران، 1982). بر اساس گفتههاي يارويس (2005)، مکان کنترل به اعتقادات فرد در مورد کنترل داشتن بر روي آنچه براي او اتفاق ميافتد، اشاره دارد. اين مفهوم بهطور گستردهاي در حيطههاي گوناگون روانشناسي مورد تحقيق و بررسي قرار گرفته است (قپانچي و گلپرور(Ghapanchi & Golparvar)، 2011). تحقيقات بسياري در زمينه رابطة بين گرايش مذهبي و سبک اسنادي انجام شده است (رايان و فرانسيس(Ryan & Francis)، 2010؛ استانکي و تيلور (Stanke & Taylor)، 2004؛ راسموسن و چارمن(Rasmussen & Charman)، 1995؛ بنسون و اسپيلکا (Benson & Spilka)، 1973؛ محمدي و مهرابيزاده هنرمند، 1385؛ مجديان، 1380؛ ميرهاشميان، 1378)، و گفته ميشود که ارتباط بين مذهب و خوشبيني، تاريخچهاي قوي و طولاني در علوم اجتماعي دارد (موسوي و همکاران، 2012).
افزون بر اين، به نظر ميرسد سبکهاي اسناد موفقيت و شکست، نيروي محرکه و انگيزهاي خودکنترلي در بهرهبرداري از منابع دروني مذهبي و معنوي ايجاد ميکنند. خودکنترلي، مهارت کنترل فعاليتها و احساسات فردي پيش از مشغول شدن به فعاليتهاي خاص است (سعيدي و همکاران، 2009). دانشجويان با خودکنترلي بالا، سازگاري روانشناختي بهتر، روابط بين فردي و عملکرد بهتري در امور مرتبط با تحصيل و پيشرفت دارند (تانجني(Tangney) و همكاران، 2004). بر اساس تئوري شناختي- اجتماعي، خودکنترلي وابسته به موقعيت است. بنابراين، خصوصيتي عمومي يا بسته به سطح رشد نميباشد، بلکه نسبتاً وابسته به زمينه است. تفسيرهاي اسنادي ميتوانند منجر به واکنشهاي فردي مثبت شوند (نوکلاينن و همكاران، 2007)، و خود کنترلي را در زمينههاي گوناگون پيشبيني نمايند (صابري و همكاران، 1390). در مطالعة قپانچي و گلپرور (2011) نشان داده شد که دانشجويان با اسناد دروني معتقدند بر آنچه برايشان اتفاق ميافتد، کنترل دارند. درحاليکه در حوزه آموزش، دانشجويان با اسناد بيروني، موفقيت يا شکست خود را به چيزهايي مانند شانس يا سخت بودن تکليف نسبت ميدهند. در مجموع، به نظر ميرسد اسنادي پايدار و کلي موفقيت، قدرت کنترل فرد را افزايش ميدهد و وي را در مسير خودکنترلي سوق ميدهد.
تحقيقات بسياري به بررسي رابطه مذهبي بودن و خودکنترلي نيز پرداختهاند (قپانچي و گلپرور، 2011؛ دسموند(Desmond) و همكاران، 2008؛ فرنچ(French) و همکاران، 2008؛ ولچ(Welch) و همكاران، 2006؛ رفيعيهنر و جانبزرگي، 1389). بهطور نسبي از طريق خودکنترلي است که مذهب ارتباط خود با سلامت، بهزيستي و رفتارهاي اجتماعي را به دست ميآورد. تحقيقات نشان ميدهند که ابعاد شخصيتي دربردارندة خودکنترلي بيشتر به سمت مذهبي بودن گرايش دارند. شناخت مذهبي، بهطور خودکار شکلي از خودکنترلي را در مقابل وسوسهها فعال ميکند. لازم است که به اين نکته توجه شود که علاوه بر امکان اينکه مذهبي بودن تغييراتي در خودکنترلي ايجاد نمايد، بلکه اين امکان نيز وجود دارد که خودکنترلي تغييراتي در مذهبي بودن ايجاد کند. اگر مذهبي بودن بهصورت جزئي بر پاية خودکنترلي باشد، پس افراد با خودکنترلي پايين، بايد در درگيري کامل در اعتقادات، اعمال و مؤسسات مذهبي مشکل داشته باشند (مک کولوگ و ويلوگبي(McCullough & Willoughby)، 2009).
بنابراين، اين پژوهش به دنبال پاسخ به اين سؤال است که آيا سبکهاي اسنادي رابطهاي مستقيم با هوش معنوي داشته و يا از طريق خودکنترلي، تغييرات هوش معنوي را موجب ميشود. از نظر بائوميستر و اگزلين (رجايي، 1389)، خودکنترلي هسته اصلي رسيدن به صفت تقوا و پرهيزکاري است.
اين ديدگاه، که افراد مذهبي داراي مکان کنترل بيرونيتري نسبت به افراد کمتر مذهبي هستند، از جمله باورهاي رايج در مورد افراد مذهبي است. اثبات يا عدم اثبات اين عقيده ميتواند براي متخصصان و ساير افراد در مورد نگرش نسبت به مذهب و افراد مذهبي، تلويحات مهمي داشته باشد. در زمينه ارتباط مذهب با مکان کنترل نيز همچون ارتباط بسياري از متغيرهاي ديگر با مذهب، ناهماهنگيهايي مشاهده شده است. برخي از مطالعات بين مذهب با مکان کنترل بيروني (راسموسن و چارمن، 1995؛ استانکي و تيلور(Stanke & Taylor)، 2004) و تعدادي با مکان کنترل دروني (واتسون، 1995؛ گابارد و همكاران، 1986؛ مجديان، 1380) ارتباط يافتهاند. در برخي پژوهشها نيز (بنسون(Benson)، 1973؛ ميرهاشميان، 1387)، ارتباطي بين مذهب و مکان کنترل يافت نشده است. در پژوهش محمدي و مهرابيزاده هنرمند (1385)، ارتباط مثبت معناداري بين نگرشهاي مذهبي و مکان کنترل دروني تنها در نمونه مؤنث به دست آمد، و اين رابطه، در نمونه مذکر و کل نمونه معنادار نبود. به نظر ميرسد، معمولاً ارتباط بين مذهبي بودن و خودکنترلي در نمونههاي نوجوانان، دانشجويان و بزرگسالان در شمال امريکا، به اندازة نمونههاي نوجوانان مسلمان و فارغالتحصيلان از اندونزي و پاکستان قوي است (فرنچ، و همکاران، 2008). دسموند و همکاران (2008) و ولچ و همکاران (2006) دريافتند که مذهبي بودن بهصورت مثبت و معناداري با مقياس چندگزينهاي خودکنترلي، حتي پس از کنترل از نظر سن، جنس، نژاد، وضعيت اجتماعي- اقتصادي، سطح تحصيلات والدين، ساختار خانوادگي و دسترسي به والدين و طبقة مذهبي در ارتباط است. نتايج مطالعه گوپتا(Gupta) (2012) نشان داد که هوش معنوي بهطور مثبت و معناداري با خودتنظيمي و ابعاد آن همبسته است. رفيعيهنر و جانبزرگي (1389)، در تحقيق خود دربارة رابطه جهتگيري مذهبي و خودمهارگري دريافتند که افراد با خودمهارگري بالا، در مقايسه با افراد داراي خودمهارگري پايين سطوح بالاتري از جهتگيري مذهبي را نشان ميدهند. افزون بر اين، در ارتباط با رابطه بين سبکهاي اسناد و مذهب، موسوي و همکاران (2012) در تحقيق خود به بررسي ارتباط بين دو متغير جهتگيري مذهبي و سبک اسنادي پرداختند. آنها دريافتند که با افزايش گرايش مذهبي، سبک اسنادي پايدارتري در رويدادهاي مثبت وجود خواهد داشت، اما ارتباط معناداري با سبکهاي اسنادي دروني- بيروني و کلي- ويژه ندارد (موسوي و همكاران، 2012). نتايج پژوهش مجديان و همکاران (1388) نشان دادند که بين بازخورد مذهبي با مسند مهارگري و حرمتخود ارتباط معنادار وجود دارد. با توجه به تحليلهاي انجام شده بيان نمودهاند که مذهب عاملي اساسي در افزايش حرمتخود و مسند مهارگري دروني است (مجديان و همكاران، 1388). پژوهش استانکي (2004) نيز نشان داد که همبستگي منفي معناداري بين مکان کنترل دروني و بالا بودن سطح گرايش مذهبي وجود دارد و شايد اين يافتهها بيانگر آن باشد که افراد با گرايش مذهبي قوي، تمايل دارند رويدادهاي زندگي را به نيرويي فراتر از خودشان (مانند خدا) نسبت دهند. بنابراين، اگرچه فردي با گرايش مذهبي بالا، ممکن است لزوماً به مکان کنترل بيروني يا شانس اعتقاد نداشته باشد، اما آنها در ميان مکان کنترل دروني، به واسطة مذهبشان و اعتقادات دنيايي در حرکت هستند (استانکي و تيلور، 2004).
بنابراين، هدف از اين پژوهش، تدوين الگوي هوش معنوي با توجه به نقش سبکهاي اسنادي (يک متغير شخصيتي شناختي) و خودکنترلي است؛ چراکه مبناي هوش معنوي بهعنوان يک مجموعه از تواناييها براي سود بردن از منابع مذهبي و معنوي (ايمونز، 1999)، خودکنترلي است و با آن همبسته است (گوپتا، 2012). از سوي ديگر، خودکنترلي نيز به نظر ميرسد ناشي از سبکهاي اسنادي پايدار و کلي در موقعيتهاي موفقيت و شکست باشد. ازاينرو، در اين پژوهش ارتباط بين سبکهاي اسنادي، خودکنترلي را بهطور همزمان بر شاخصهاي هوش معنوي بررسي ميشود.
روش پژوهش
جامعه آماري پژوهش شامل کليه دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد بيرجند در سال تحصيلي 90-91 ميباشد که حجم نمونه با احتمال ريزش 5 درصدي 400 نفر در نظر گرفته شد كه از طريق روش نمونهگيري خوشهاي چندمرحلهاي، 4 کلاس از 5 دانشکده موجود در اين دانشگاه انتخاب شده و در بين 20 نفر از دانشجويان داوطلب هر کلاس، که حاضر به همکاري در پژوهش بودند، توزيع شد. البته به دليل عدم دريافت همکاري مناسب در برخي موارد، لازم شد که فهرست نمونهگيري دوبار تهيه شود. از اين تعداد، 28 پاسخنامه به دليل مخدوش و يا ناقص بودن از تحقيق خارج شدند. نمونه نهايي را 372 نمونه دانشجو (197 زن و 175 مرد) با ميانگين سني 75/24 با انحراف استاندارد 143/6 تشکيل دادند. از اين ميان، 5/68 درصد در مقطع کارشناسي، 7/27 درصد در مقطع کارشناسي ارشد و 8/3 درصد آنها در مقطع دکتري مشغول به تحصيل بودند. طرح کلي پژوهش از نوع همبستگي است که در زمره تحقيقات توصيفي بهشمار ميروند. از نرمافزار SPSS 21 براي تحليل رگرسيوني و نرمافزار ليزرل براي تحليل مسير (تحليل عاملي تأييدي) و تجزيه و تحليل دادهها استفاده شده است.
ابزار پژوهش
پرسشنامه سبک اسنادي (ASQ): اين پرسشنامه ابزار خودگزارشدهي است و نخستينبار براي اندازهگيري اسنادهاي افراد براي رويدادهاي غيرقابل کنترل توسط سليگمن و همكاران (1979) ساخته شد و شامل محتواي اسنادهاي علّي افراد براي پيامدهاي مثبت و منفي در ابعاد كانون عليت (دروني يا بيروني)، ثبات (پايدار، ناپايدار) و كلي بودن (کلي يا اختصاصي) است. پرسشنامه سبک اسنادي فرم کوتاه، شامل شش موقعيت فرضي (سه رويداد خوب وسه رويداد بد) است. براي هر رويداد، سه پرسش مطرح شده است. نمرهها را ميتوان براي هريک از سه بعد يادشده در نظر گرفت. پيترسون و همکاران، ضريب آلفا را براي نمرات مقياس مرکب براي نتايج مثبت و منفي به ترتيب 75/0 و 72/0 گزارش نمودند. همبستگيهاي پيش تست و پس تست در طول يک دوره 5 هفتهاي براي نتايج مثبت و منفي به ترتيب 70/0 و 64/0 بودند. بر اساس توصية هميلتون و آبرامسون (1983)، تحليلها بر روي نمرات تفاوت مرکب (نمرات مرکب مثبت منهاي نمرات مرکب منفي) متمرکز شدند (پيترسون و همکاران، 1982). بريج (2001)، براي پرسشنامه سبک اسنادي ضريب آلفاي کرونباخ 8/0 را گزارش نموده است. پژوهشهاي زيادي براي تعيين پايايي و اعتبار اين مقياس صورت گرفته كه نشان ميدهد نمرات بهدستآمده اسنادهاي واقعي آزمونها براي رويدادهاي خاص زندگي را پيشبيني ميكنند. همچنين در مورد پايايي نسخة ايراني اين آزمون، اسلامي شهر بابکي (1369) طي پژوهشي با اين مقياس ضريب آلفاي کرونباخ را براي موقعيت شکست دروني 75/0، موقعيت شکست پايدار 43/0، موقعيت شکست کلي 73/0 و در موقعيت موفقيت دروني 74/0، موقعيت موفقيت پايدار 56/0 و موقعيت موفقيت کلي 76/0 به دست آورد. سليمانينژاد (1381) آلفاي کرونباخ براي کل پرسشهاي پرسشنامه را 74/0 گزارش کرد.
پرسشنامه خودکنترلي (SCS): يک پرسشنامه خودگزارشدهي است که توسط تانجني و همکاران (2004) ساخته شده است، و از 36 عبارت تشکيل شده است. اين جملات در يک طيف ليکرت 5 درجهاي در نظر گرفته شده است. نمره کل افراد در آزمون، در کمترين حالت صفر و بيشترين 144 بود. براي بررسي اعتبار و روايي، پرسشنامه در دو مطالعه، بر روي دو گروه دانشجوي دوره کارشناسي اجرا شده است. پايداري دروني تخمينهاي پايايي بالا بودند. ميانگين، انحراف معيار و آلفاي به دست آمده براي مقياس کلي خودکنترلي در دو مطالعه، به ترتيب در مطالعه اول مساوي با 47/114، 81/18، 89/0 و در مطالعه دوم، برابر بود با 66/103، 19/18، 89/0 (تانجني و همکاران، 2004؛ ر.ك: عطاري، 1391). همچنين مقياس خودکنترلي فرم کوتاه، بهطور زيادي پايا بود (آلفا در مطالعة اول و دوم به ترتيب=83/0 و 85/0)/. بنابراين، به نظر ميرسد مقياس داراي پايايي دروني کافي ميباشد. به علاوه، براي ارزيابي پايايي آزمون- پسآزمون مقياس جديد خودکنترلي، 233 نفر در مطالعة دوم تانجني به سؤالات آزمون براي بار دوم، در جلسة سوم، که تقريباً سه هفته بعد اجرا شد، پاسخ گفتند. پايايي آزمون- پسآزمون براي نمره کل خودکنترلي 89/0 و براي مقياس خودکنترلي فرم کوتاه، 87/0 بود (تانجني و همکاران، 2004).
پرسشنامه هوش معنوي (SISRI-24): پرسشنامه خودسنجي هوش معنوي در سال 2008، توسط کينگ بهمنظور سنجش تواناييهاي ذهني و هوش معنوي ساخته شده است. کينگ بر اساس نظريه خود پرسشنامه خودسنجي هوش معنوي را تهيه کرد. تواناييهاي ذهني هوش معنوي، که در اين مقياس مورد بررسي قرار ميگيرند، شامل 4 توانايي تفکر انتقادي وجودي (CET)، توليد معناي شخصي (PM)، آگاهي متعالي (TA) و بسط هوشياري (CSE) است. آزمودني در مقياس 5 درجهاي ليکرت، ميزان موافقت يا مخالفت خود را با هريک از عبارات پرسشنامه مشخص ميکند. کينگ و دسيکو، ضريب آلفاي کرونباخ کل اين آزمون را 92/0 و ضريب آلفاي زير مقياسهاي آن را بدين شرح گزارش کردهاند: تفکر انتقادي وجودي =78/0، توليد معناي شخصي= 78/0، آگاهي متعالي= 87/0، بسط هوشياري=91/0 (کينگ و دسيکو، 2009؛ کينگ، 2008). آقابابايي و همکاران (1389)، بهمنظور هنجاريابي اين آزمون را بر روي 580 نفر دانشجو و طلبه اجرا کردند. ميانگين سني شرکتکنندگان 72/21 با دامنه 18 تا 54 و انحراف استاندارد 83/3 بود. ضريب پايايي زيرمقياسها و کل آزمون بدين شرح است: زير مقياس بسط حالت هوشياري= 75/0، توليد معناي شخصي= 75/0، آگاهي متعالي= 67/0، تفکر انتقادي وجودي=70/0 و ضريب پايايي کل آزمون = 88/0 که حاکي از پايايي مطلوب آزمون است.
يافتههاي پژوهش
همانگونه که جدول نشان ميدهد، خودکنترلي داراي بالاترين ميانگين است. در خردهمقياسهاي هوش معنوي، بالاترين ميانگين مربوط به خردهمقياس تفکر انتقادي وجودي و در سبکهاي اسنادي مربوط به اسناد کلي موفقيت است.
جدول 1. ضريب همبستگي مرتبه صفر، ميانگين و انحراف استاندارد سبکهاي اسنادي، خودکنترلي و هوش معنوي
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
سبکهاي اسنادي
1. اسناد بيروني موفقيت 1
2. اسناد بيروني شکست 168/0 ** 1
3. اسناد پايداري موفقيت 575/0 ** 213/0 ** 1
4. اسناد پايداري شکست 001/0- 310/0 ** 057/0 1
5. اسناد کلي موفقيت 468/0 ** 192/0 ** 574/0 ** 050/0 1
6. اسناد کلي شکست 051/0- 212/0 ** 036/0 280/0 ** 172/0 ** 1
7. خودکنترلي 251/0 ** 117/0- ** 219/0 ** 219/0- ** 179/0 ** 290/0- ** 1
هوش معنوي
8. تفکر انتقادي وجودي 270/0 ** 056/0- 203/0 ** 052/0- 224/0 ** 070/0- 242/0 ** 1
9. توليد معناي شخصي 290/0 ** 025/0 236/0 ** 077/0- 211/0 ** 116/0- ** 298/0 ** 666/0 ** 1
10. بسط هوشياري 203/0 ** 037/0- 218/0 ** 050/0- 220/0 ** 074/0- 257/0 ** 676/0 ** 603/0 ** 1
11. آگاهي متعالي 197/0 ** 030/0- 213/0 ** 037/0- 182/0 ** 040/0- 120/0 * 441/0 ** 447/0 ** 465/0 ** 1
M 25/11 42/10 20/12 79/10 55/12 26/11 39/80 80/15 60/11 90/9 31/15
SD 72/2 25/2 48/2 49/2 50/2 79/2 88/14 80/15 60/11 90/9 31/15
01/0P< **، 05/0P< **
بر اساس نتايج بهدستآمده از جدول 1 ميتوان گفت كه بيشترين همبستگي، در ميان خردهمقياسهاي هوش معنوي وجود دارد، بهطوريکه تفکر انتقادي وجودي در سطح معناداري 01/0P< با خردهمقياسهاي بسط هوشياري و توليد معناي شخصي، به ترتيب داراي ضريب همبستگي 67/0 و 66/0 ميباشد. پس از آن، بالاترين ضريب همبستگي در ميان خردهمقياسهاي بسط هوشياري و توليد معناي شخصي وجود دارد که در سطح معناداري 01/0P<، 060/0=r است. در ميان خردهمقياسهاي سبکهاي اسنادي نيز بيشترين همبستگي، در ميان خردهمقياسهاي اسناد پايداري موفقيت و اسناد بيروني موفقيت و اسناد پايداري موفقيت و اسناد کلي موفقيت با ضريب همبستگي 57/0 وجود دارد. در رابطه با همبستگي ميان خردهمقياسهاي سبکهاي اسنادي و هوش معنوي با خودکنترلي ميتوان گفت: کلية خردهمقياسهاي اين دو مقياس، به جز اسناد بيروني موفقيت با خودکنترلي داراي همبستگي معناداري ميباشند. البته اين همبستگي در ميان خردهمقياسهاي مرتبط با اسناد شکست از نوع منفي ميباشد؛ يعني با افزايش اسنادهاي بيروني، پايداري و کلي شکست، خودکنترلي بهطور معناداري کاهش مييابد. همچنين همبستگي ميان خردهمقياسهاي هوش معنوي و سبکهاي اسنادي، نتايج نشان ميدهند که تنها در ميان اسنادهاي بيروني، پايداري و کلي موفقيت با خردهمقياسهاي هوش معنوي همبستگي معناداري در سطح 01/0P< وجود دارد. البته اين امر دربردارندة استثناء همبستگي منفي اسناد کلي شکست با خردهمقياس توليد معناي شخصي در سطح 01/0P<، 11/0- = r است. ازاينرو، در نتيجهگيري از دادهها اين نکته را بايد در نظر داشت که برخي از اين همبستگيها، در نتيجة بالا بودن حجم نمونه ايجاد شدهاند.
تحليل مسير
ازآنجاکه متغيرهاي حاصل از تحليل رگرسيون، دستکم در سه موقعيت اساسي زير نميتواند اطلاعات لازم را فراهم آورد:
1. وقتي متغيرهاي مشاهدهشده حاوي خطاي اندازهگيري و بين متغيرهاي واقعي روابط جالب و بدون تورش وجود داشته باشد.
2. وقتي بين متغيرهاي مشاهدهشده روابط درهمتنيده روابط علّي وجود داشته باشد.
3. وقتي متغيرهاي مهم تبيينکننده مشاهده نشده باشد، اما توابع ساختاري ميتواند در همة اين موقعيتهاي بالا، نقش مهم و سازندهاي را ايفا کند (گلدبرگر، 1973؛ به نقل از هومن، 1384).
ازاينرو، در اين مطالعه بهمنظور بررسي الگوي مفهومي چگونگي رابطه بين متغيرهاي پژوهشي، از تحليل مسير استفاده شد. آنچه با اجراي روش تحليل مسير ميتوان انجام داد، بررسي الگوي روابط بين چندين متغير است. درحاليکه رابطه علّي ميان آنها تأييد و رد نميشود. نخستين گام در تحليل مسير تعيين يک مدل ساختاري پيش تجربي است. مدل ساختاري نيز شامل يک مجموعه معادله ساختاري است که روابط علّي ممکن بين متغيرها را توصيف ميکند. در اين فرايند، ابتدا يک سلسلهمراتب علّي مطرح ميشود که در آن، برخي متغيرها ممکن است علت احتمالي متغيرهاي ديگر باشد، اما بهطور قطع نميتواند معلول آنها باشد (هومن، 1384، ص47). برآورد متغيرهاي الگو، از طريق روش بيشينه احتمال به دست آمد که در شکل 1 نشان داده شده است. براي برآورد دقيقتر متغيرها و نيز شاخص برازندگي ليزرل، مسيرهايي که ضرايب آنها معنادار نبود و همچنين متغيرهايي که ارتباط معناداري با متغير درونزا يا برونزا نداشتند، از الگو حذف شد و مجدداً متغيرها برآورد گرديد. در شکل 1، شاخص خودکنترلي و پنج شاخص سبکهاي اسنادي در پيشبيني شاخصهاي هوش معنوي در تحليل مسير قرار داده شد.
در بررسي اين نکته که آيا واريانس خطا يا تبيين نشده که پس از برازش مدل باقي ميماند، قابل توجه است يا خير، از شاخصهاي برازندگي مطلقي چون شاخص مجذور کاي، نسبت ، شاخص برازندگي (GFI) و شاخص برازندگي نرمال شده استفاده شد؛ در الگوي بهدستآمده شاخص مجذور کاي برابر با 22 با درجه آزادي 23 در سطح 52/0 غيرمعنادار شد، نسبت مساوي با 96/0 است که بسيار نزديک به برازش ايدهآل مي باشد (نسبت در يک برازش ايدهآل برابر با 0/1 است (هومن، 1384)). همچنين شاخص برازندگي و شاخص برازندگي نرمال شده در مدل ذيل به ترتيب، برابر با 99/0 و 90/0 بودند (هومن، 1384)، که بيانگر تقريب قابل قبول و برازش مدل ميباشد. براي بررسي اينکه اين مدل در مقايسه با ساير مدلهاي ممکن، از لحاظ تبيين مجموعهاي از دادههاي مشاهده شده، تا چه حد خوب عمل ميکند، از شاخصهاي برازندگي نسبي نوع اول شامل شاخص برازندگي نرم شده (NFI) (براي مقايسة دو مدل مختلف)، نوع دوم شامل شاخص نرم نشده برازندگي (NNFI) و شاخص برازندگي فزاينده (IFI)، و نوع سوم شامل شاخص برازندگي تطبيقي (CFI) استفاده شد. مقدار شاخص برازندگي نرم شده، شامل شاخص نرم نشده برازندگي، شاخص برازندگي فزاينده و شاخص برازندگي تطبيقي بهترتيب، برابر با 99/0، 0/1، 0/1، 0/1 به دست آمدند، با توجه به اينکه کلية آنها از مقدار 90/0 بزرگتر ميباشند، اين مدل را ميتوان پذيرفت (هومن، 1384). شاخصهاي برازندگي ديگري نيز مورد استفاده قرار گرفتند که ازجمله شاخصهاي برازندگي براي مقايسة مدلهاي آشيان نشده ميباشند که عبارتند از: شاخص موردانتظار براي وارسي روايي (ECVI) و شاخص ريشه دوم واريانس خطاي تقريب (RMSEA)، که مقدار ECVI در اين مدل 26/0 به دست آمد که در فاصله اطمينان (30/0؛26/0) قرار داشت. همچنين RMSEA برابر 00/0 به دست آمد. ازآنجاکه مقدار آن کمتر از 05/0 ميباشد، نشانگر برازندگي خوب مدل است (مقدار RMSEA که به واقع آزمون انحراف هر درجه آزادي است. براي مدلهايي که برازندگي خوبي داشته باشد، کمتر از 05/0 است (هومن، 1384)).
شکل 1. تحليل مسير هوش معنوي در ارتباط با سبکهاي اسنادي و خود کنترلي
الگوي شکل يک، ميتواند 7/6% واريانس تفکر انتقادي وجودي، 9/9% توليد معناي شخصي، 6/5% آگاهي متعالي و 4/2% بسط هوشياري را تبيين کند.
همانطور که شکل 1 نشان ميدهد، مسير هر دو اسناد بيروني و پايدار موفقيت با خودکنترلي 15/0= β، 001/0P< سهم مثبت و مسير اسناد پايداري و کلي شکست با خودکنترلي به ترتيب، 16/0- و 24/0-= β، 001/0P<، سهم منفي نشان داد. اين امر نشان مي دهد که سهم اسناد کليت شکست در کاهش خودکنترلي قويتر ميباشد. از سوي ديگر، ضريب مسير مستقيم اسناد بيروني موفقيت و خودکنترلي با تفکر انتقادي وجودي 15/0 و 17/0= β، 001/0P< و همچنين ضريب مسير اسناد بيروني موفقيت، با توليد معناي شخصي 17/0= β، 001/0P< معنادار شد. افزون بر اين، با اينکه اسناد کلي موفقيت مسير معناداري در پيشبيني مؤلفة خودکنترلي نشان نداد، ولي ضريب مسير اسناد کلي موفقيت بر آگاهي متعالي 9/0= β، 001/0P< و ضريب مسير اسناد پايداري موفقيت بر بسط هوشياري 16/0= β، 001/0P< معنادار به دست آمد. ابعاد اسنادي کليت و پايداري شکست بهطور مستقيم بر هوش معنوي تأثيرگذار نبودند، بلکه از طريق تأثيرگذاري بر خودکنترلي، بهطور غيرمستقيم در جهت کاهش هوش معنوي پيش ميروند.
لازم به يادآوري است که طبق جدول 2، چهار متغير از خردهمقياسهاي سبکهاي اسنادي بر روي متغير تفکر انتقادي وجودي بهصورت مستقيم و يا غيرمستقيم اثر دارند. درحاليکه در مورد سه متغير ديگر هوش معنوي، اينگونه نيست و اثرات بر روي آنها تنها محدود به متغير از سبکهاي اسنادي است.
جدول 2. برآورد ضرايب استاندارد شده اثرات مستقيم و غيرمستقيم مدل هوش معنوي (با واسطه خودکنترلي)
مسير سبک اسنادي بر تفکر انتقادي وجودي اثر کل توليد معناي شخصي اثر کل بسط هوشياري اثر کل آگاهي متعالي اثر کل
اسناد بيروني موفقيت 15/0و 25/0 * 4/0 17/0 17/0 - - - -
اسناد پايداري موفقيت 25/0 * 25/0 - - 16/0 16/0 - -
اسناد پايداري شکست 03/0- * 03/0- - - - - - -
اسناد کلي موفقيت - - - - - - 9/0 9/0
اسناد کلي شکست 04/0- * 04/0- - - - - - -
* اثر غيرمستقيم
بر اساس جدول 2، اسناد بيروني موفقيت بهطور غيرمستقيم (25/0) از طريق افزايش خودکنترلي با افزايش تفکر انتقادي وجودي مرتبط است. به هر حال، اسناد بيروني موفقيت بيشترين اثر کل را بر روي تفکر انتقادي وجودي نشان داد. بهعبارت ديگر، حاصل ضرب ضرايب مسير غيرمستقيم اسناد بيروني موفقيت، با خودکنترلي (15/0) و خودکنترلي با تفکر انتقادي وجودي (17/0) بر مجموع اثرات کل (4/0)، 37/6% به دست آمد. بدينترتيب، خودکنترلي تنها 37/6 % رابطه بين اسناد بيروني موفقيت و افزايش تفکر انتقادي وجودي را تبيين ميکند. همانطور که ملاحظه ميشود، اسناد پايداري موفقيت نيز از خلال افزايش خودکنترلي افزايش تفکر انتقادي وجودي را موجب ميشود. از سوي ديگر، اسنادهاي پايداري شکست و کلي شکست نيز از طريق کاهش خودکنترلي کاهش تفکر انتقادي وجودي را موجب ميشوند. افزون بر اين، مدل نشان داد که از ميان خردهمقياسهاي سبکهاي اسنادي، تنها اسناد کلي موفقيت است که هيچگونه اثر مستقيم و يا غيرمستقيمي بر تفکر انتقادي وجودي ندارد. ولي در کل بايد گفت: متغير تفکر انتقادي وجودي بيش از ساير متغيرهاي هوش معنوي، تحت تأثير سبکهاي اسنادي قرار ميگيرد و خودکنترلي تنها از طريق اثر بر روي اين متغير است که آثار سبکهاي اسنادي بر هوش معنوي را موجب ميشود. ازاينرو، متغيرهاي سبکهاي اسنادي آثاري مستقيم بر روي ساير متغيرهاي هوش معنوي دارند. بر اساس جدول 2 ميتوان گفت: اسناد بيروني موفقيت بر روي توليد معناي شخصي (17/0)، اسناد پايداري موفقيت بر بسط هوشياري (16/0) و اسناد کلي موفقيت، بر آگاهي متعالي (9/0) اثر داشته و موجب افزايش آنها بهطور مستقيم ميشوند.
بحث و نتيجهگيري
در اين پژوهش، به بررسي الگوي پيشبيني هوش معنوي بر پايه سبکهاي اسنادي و خودکنترلي پرداخته شد. همانطور که نتايج مسير سبکهاي اسنادي و خودکنترلي نشان داد، اسناد بيروني موفقيت سهم معنادار مثبتي در پيشبيني خودکنترلي دارد. در تأييد نتيجة فوق بايد به چرخة خودتنظيمي معرفيشده از سوي نوکليانن(Nokelianen) (2007)، مبني بر اينکه يکي از اجزاي مرحله درونانديشي (ازجمله خودکنترلي)، اسنادهاي علّي ميباشند، اشاره کرد که حمايتکننده نتيجة بهدستآمده در اين پژوهش است و با اين فرضيه که سبکهاي اسنادي بر روي خودکنترلي اثر دارند، همسو ميباشد.
با توجه به انتخاب سازة جديد هوش معنوي توسط پژوهشگران در اين مطالعه، و محدود بودن پژوهشها دربارة رابطه بين سه متغير پژوهش، اين تحقيق را ميتوان با ساير تحقيقات مرتبط در مورد ارتباط مذهب با ساير متغيرهاي پژوهش مورد مقايسه قرار داد. در يافتههاي پژوهشهاي متعددي (موسوي و همکاران، 2012؛ قپانچي و گلپرور، 2011؛ رايان و فرانسيس، 2010؛ راسموسن و چارمن، 1995؛ مجديان و همکاران، 1388؛ محمدي و مهرابيزاده هنرمند، 1385)، رابطه بين سبکهاي اسنادي و مذهب، و در مطالعات متعدد ديگري (دسموند و همکاران، 2008؛ فرنچ و همکاران، 2008؛ ولچ و همکاران، 2006؛ رفيعيهنر و جانبزرگي، 1389)، رابطه بين مذهب و خودکنترلي مورد تأييد قرار گرفته است. در مدل کنوني اسناد بيروني موفقيت، پيشبينيکننده معنادار افزايش تفکر انتقادي وجودي، توليد معناي شخصي و خودکنترلي به دست آمد. اسناد بيروني موفقيت، به ميزاني که فرد رويدادهاي فردي خود را به عوامل يا افراد ديگر بيروني نسبت ميدهد، اشاره دارد. تأثير مکان کنترل بيروني بر متغيرهاي هوش معنوي، با يافتههاي پژوهش (راسموسن و چارمن، 1995) و يکي از مدلهاي رايان و فرانسيس (2010) همخواني دارد.
همچنين در برخي ازمطالعات از جمله مطالعة راندال و دسروسيرز (1980)، نشان داده شده است که مکان کنترل بيروني با اعتقادات به پديدههاي فرامادي ارتباط دارد. شيک و وگن (Schick & Vaughn) (2011) معتقدند که غالباً افراد به پديدههاي فرامادي، اعتقادي قوي داشته و توضيح ميدهند که اين پديده چيست، اما نميتوانند بهصورت منطقي توضيح دهند که چرا اين پديدهها بايد قابل توجه و معتبر در نظر گرفته شوند. بهعبارت ديگر، فرد را به سوي تفکر و توليد معنا در مورد واقعيتهاي خارج از وجود خود، و پديدههاي فرامادي، و يافتن دليل خوب در جستوجو براي اين فرضيهها سوق ميدهد. اين امر با نتيجة بهدستآمده در اين پژوهش، مبني بر اثر اسناد بيروني موفقيت و تفکر انتقادي وجودي همخوان است. بهعبارت ديگر، با نسبت دادن موفقيت خود به عوامل بيروني مانند پديدههاي فرامادي، فرد به سوي انديشيدن بهطور انتقادي به حقيقت وجود، هستي، عالمِ وجود، زمان، مرگ و ساير موضوعات ماوراء طبيعي يا وجودي سوق داده ميشود. همچنين استانکي و تيلور (2004) در تحقيق خود، رابطة منفي بين مکان کنترل دروني و مذهبي بودن بالا را گزارش نمودند. اين يافتهها، حاکي از اين است که افراد با گرايش مذهبي قوي تمايل دارند که رويدادهاي زندگي خود را به نيرويي بالاتر از خودشان (مانند خدا) نسبت دهند. بنابراين، به نظر ميرسد اسناد بيروني موفقيتها، حاکي از ادراک نيروي قدرتمند خداوند است که موجب اعتماد فرد شده و احساس تکيهگاه قدرتمند و مطمئن را در وي ايجاد ميکند. درنتيجه، خودکنترلي وي افزايش يافته و فرد را در مسير اکتشاف شناختي و تفکر انتقادي وجودي سوق ميدهد. ازاينرو، اگرچه استانکي و تيلور (2004) اعلام کردند که فرد با گرايش مذهبي بالا از مکان کنترل دروني بهواسطه مذهب يا اعتقادات جهاني خود دور ميشود، اما به نظر ميرسد اسناد بيروني موفقيت فرد را در جهت اعتماد و توکل به خداوند قرار داده، همين اعتماد به خدا و خوشبيني به عوامل بيروني موجب اعتماد به خود و ارتقاي خودکنترلي فرد ميشود و در نتيجه، تفکر انتقادي را موجب ميشود. بنابراين، کنترل دروني با مذهبي بودن در تضاد نيست، بلکه کنترل دروني خود ناشي از اسناد بيروني موفقيت و خوشبيني نسبت به عوامل بيروني است که ارتقاي هوش معنوي را پيشبيني ميکند. بهعبارت ديگر، اسناد بيروني موفقيت موجب اعتماد به خود و افزايش کنترل دروني و ارتقاي تفکر انتقادي وجودي ميشود. نتايج تحليل مسير همچنين نشان داد که اسناد پايدار و کلي موفقيت نيز افزايشدهنده خودکنترلي ميباشند که بيانگر نقش خوشبيني و مثبتانديشي در افزايش کنترل دروني خود است. افزون بر اين، اسناد پايدار و کلي شکست سهم منفي در خودکنترلي نشان داد. به بيان ديگر، نشان داده شد که بدبيني و ديدگاه منفي نسبت به شکستها، قدرت کنترل دروني فرد را تضعيف ميکند. درنتيجه، اکتشاف شناختي و هوش معنوي فرد را کاهش ميدهد. لازم به يادآوري است كه اسناد پايدار و کلي شکست تنها بهطور غيرمستقيم و از طريق کاهش خودکنترلي، کاهش تفکر انتقادي وجودي را پيشبيني ميکنند و بر ساير مؤلفههاي هوش معنوي نقش معنادار نشان نداد.
همچنين مدل بهدستآمده در اين پژوهش نشان داد که اسناد پايداري موفقيت نيز موجب افزايش متغير بسط هوشياري ميشود. اسناد کلي موفقيت نيز موجب افزايش متغير آگاهي متعالي ميشود. البته ميزان آن کمتر از مسيرهاي قبلي بوده است. مطالعات قبلي (موسوي و همکاران،2012)، در زمينه رابطة بين جهتگيري مذهبي و خوشبيني انجام شده است. آنها دريافتند که با افزايش گرايش مذهبي، سبک اسنادي پايدارتري در رويدادهاي مثبت وجود خواهد داشت. همچنين مجديان و همکاران (1388) در پژوهش خود نشان دادند که مذهب عاملي اساسي در افزايش حرمتخود و مسند مهارگري دروني است. اين نتيجه همسو با نتايج محمدي و مهرابيزاده هنرمند (1385) مبني بر رابطة بين نگرشهاي مذهبي و مکان کنترل دروني است، اما با دادههاي بهدستآمده در اين پژوهش همسو نميباشند. اما استانکي و تيلور(Stanke & Taylor)، اين ناهمخواني نتايج را در پژوهش خود اينگونه توضيح ميدهند كه شايد اين يافتهها بيانگر اين باشد که افراد با گرايش مذهبي قوي، تمايل دارند که رويدادهاي زندگي را به نيرويي فراتر از خودشان (مانند خدا) نسبت دهند. بنابراين، اگرچه فردي با گرايش مذهبي بالا ممکن است لزوماً به مکان کنترل بيروني يا شانس اعتقاد نداشته باشد، اما آنها در ميان مکان کنترل دروني به واسطة مذهبشان و اعتقادات دنيايي در حرکت هستند (استانکي و تيلور، 2004). بايد توجه داشت که افراد در زندگي روزانه خود بر پايه باورهاي شخصي و ديدگاهي كه دربارة ديگران، خود، جهان و يا هر دو دارند، رفتار ميكنند. اين باورها و ديدگاهها براي فرد، يك سيستم معنايي شكل ميدهند. اين سيستم معنايي به فرد اجازه ميدهد كه به جهان اطراف خود معنا دهد و بر اساس اين معنادهي به انتخاب هدف و سپس عمل و رفتار مبتني بر اهداف انتخابشده بپردازد. مذهب ميتواند منبع عظيم و بينظيري براي سيستم معنادهي فرد باشد؛ چراكه در مركز اينكه چه چيزي مقدس ادراك ميشود، قرار دارد. مؤلفههاي سيستم معنادهي، كه متأثر از مذهب هستند، شامل باورها، وابستگيها، انتظارات و اهداف بهعنوان نقطه مركزي هيجانات و اعمال فرد عمل ميكنند (خداياريفرد و همکاران، 1387).
به نظر ميرسد، عامل موفقيتي که پايدار و کلي است و هوشياري معنوي را موجب ميشود، نيروي متعال خداوند است. بهعبارت ديگر، ايمان به حضور هميشگي در همه جا، احتمالا عامل کلي پايدار در موفقيت را تضمين ميکند که در نتيجه تعاليبخش آگاهي متعالي و بسط هوشياري است. نتايج اين تحقيق، همسو با يافتههاي ساير محققان بوده بهطوريکه نشان داده است ارتباط مثبت معناداري بين خوشبيني و معنويت وجود دارد (موسوي و همکاران، 2012). بنابراين، سبکهاي اسنادي سازگارانه ميتواند بهطور مستقيم و از طريق خودکنترلي و رشد و تعميق هوش معنوي مؤثر باشد. بررسي نوع رويکرد اسنادي فرد در رويدادهاي گوناگون زندگي در مدل مفهوميحاضر، در روشن شدن فرايند خودکنترلي در تبيين هوش معنوي سودمند خواهد بود.
همچنين يافتههاي اين پژوهش، بيانگر رابطه و تأثير مستقيم خودکنترلي بر روي هوش معنوي (خردهمقياس تفکر انتقادي وجودي) است. کارتر(Carter) و همکاران (2012)، در تحقيق خود در زمينه رابطه بين مذهب و خودکنترلي نشان دادند که بين ميزان مذهبي بودن و خودکنترلي گزارش شده از سوي شرکتکنندگان رابطه وجود دارد (کارتر و همکاران، 2012، ص4) که با يافتههاي مککولوگ و ويلوگبي(McCullough & Willoughby) (2009) همخوان ميباشد. کارتر و همکاران (2012)، دريافتند که اثر مذهب بر روي خودکنترلي با ميانجيگري خودتنظيمي بوده، و دو مسير غيرمستقيم بين مذهب و خودتنظيمي وجود دارد که عبارتند از: اعتقاد افراد مذهبي به نظارت بالاتر توسط خدا و سايرين که همچنين با خودتنظيمي بيشتر گزارش شده در ارتباط بودند. تا حدودي اين بخش از يافتههاي ايشان، بيانگر رابطة بهدستآمده در الگوي مسير کنوني مبني بر اثر اسناد بيروني موفقيت بر خودکنترلي است.
يافتههاي مذکور، تحت تأثير چند محدوديت ميباشد، احتمالاً اساسيترين محدوديت آن بهرهگيري از طرح مقطعي است. براي تعيين جهتي که اين روابط عمل ميکند، مطالعه طولي لازم خواهد بود. به هر حال، طرحهاي طولي آزمونهاي بسيار دقيقتري از واسطهگري فراهم ميآورند. ازاينرو، براي بررسي بيشتر اجراي مطالعه طولي لازم است. دومين محدوديت اين است که نمونة پژوهش در اين طرح، تنها در ميان قشر محدودي از جامعه (دانشجويان) اجرا شده است که به علت ويژگي جامعه مورد پژوهش، كه از آموزشهاي دانشگاهي برخوردارند، تعميم نتايج پژوهش به ساير اقشار جامعه، ديگر گروههاي سني و قومي بايد با احتياط انجام شود. ازاينرو، پيشنهاد ميشود که براي افزايش دقت کار و تعميم نتايج به سطوح مختلف جامعه، اين پژوهش با نمونههايي از ساير قشرها و گروههاي سني اجرا شود. به دليل محدوديت وسعت کار، پژوهش تنها توانست اثر چند متغير مؤثر در مسير علّي سبکهاي اسنادي بر روي هوش معنوي را تبيين نمايد، ولي روشن است که بجز خودکنترلي متغيرهاي فرهنگي، اجتماعي، و شخصيتي بسياري در اين روند مؤثر ميباشند، که در اين پژوهش مورد بررسي قرار نگرفتهاند. نکته قابل توجه نقش ميانجيگر خودکنترلي در اين پژوهش است. ازآنجاکه در پژوهشهاي ديگر نشان داده شده است تا چه ميزان خودکنترلي بر جلوگيري از ارتکاب جرم، سوء مصرف مواد و... مؤثر است (خداياري فرد و همکاران، 1388؛ مککولوگ و ويلوگبي، 2009؛ دسموند(Desmond) و همکاران، 2008)، به نظر ميرسد پژوهشهاي ديگري در زمينة رابطه اين سه متغير و آثارشان بهطور جمعي بر زمينههاي ارتکاب جرم و... مورد بررسي بيشتر قرار گيرد، تا بتوان با آموزش سبکهاي اسنادي مناسب و متعاقب آن افزايش خودکنترلي، مسير را براي کاهش جرمها و اعتيادهاي مختلف، بخصوص در ميان قشر جوان کاهش داده و توانايي آنها را براي تفکر در مورد موجوديت خود، عالم هستي و...، و افزايش هدفمندي در زندگيشان سوق داد.
- اسلاميشهربابکي، حيدر، 1369، بررسي رابطه بين سبک تبيين و افسردگي در بيماران افسردة يک قطبي و دوقطبي و مقايسه آن با افراد بهنجار، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي باليني، تهران، انستيتو روانپزشکي تهران.
- آقابابايي، ناصر و همكاران، 1389، «بررسي ويژگيهاي سنجشي در کوتاه پرسشنامه هوش معنوي»، علوم روانشناختي، ش 9 (34)، ص169-180.
- خداياريفرد، محمد و همكاران، 1388، «رابطه دينداري و خودکنترلي با گرايش به مصرف مواد در دانشجويان»، رفاه اجتماعي، ش 9 (34)، ص115-130.
- رجايي، عليرضا، 1389، «هوش معنوي: ديدگاهها و چالشها»، پژوهشنامه تربيتي، ش 5 (22)، ص21-49.
- رفيعيهنر، حميد، و مسعود جانبزرگي، 1389، «رابطه جهتگيري مذهبي و خود مهارگري»، روانشناسي و دين، ش 9، ص31-42.
- سليمانينژاد، ناصر، 1381، رابطه سبک اسناد با پيشرفت تحصيلي در دختران و پسران سال سوم دبيرستان، پاياننامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تهران.
- سهرابي، فرامرز، 1387، «مباني هوش معنوي»، سلامت روان، ش 1، ص14-18.
- صابري، هايده و همكاران، 1390، «مقايسة سبكهاي اسنادي و ويژگيهاي شخصيتي در مردان معتاد و غير معتاد»، پژوهش اجتماعي، 4 (ويژه نامه)، ص119-130.
- عطاري، هدي، 1391، رابطه بين اضطراب مدرسه با خودکنترلي و شيوههاي فرزندپروري ادراکشده در دانشآموزان دختر، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي، بيرجند، دانشگاه آزاد اسلامي.
- غريب مشهد طرقي، سميه، 1387، بررسي رابطه بين راهبردهاي يادگيري و سبک اسناد در دانشآموزان مقطع متوسطه شهرستان شيروان، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي، بيرجند، دانشگاه آزاد اسلامي.
- مجديان، محمد، 1380، بررسي نگرش مذهبي دانشجويان ورودي به دانشگاه تربيت معلم و رابطه آن با ميزان عزت نفس و منبع کنترل، پاياننامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- مجديان، محمد و همكاران، 1388، «بازخورد مذهبي، حرمتخود و مسند مهارگري»، روانشناسي تحولي: روانشناسان ايراني، ش 22، ص151-157.
- محمدي، سيدداوود و مهناز مهرابيزاده هنرمند، 1385، «ارتباط نگرش مذهبي با مکان کنترل و نقش جنسيت»، پژوهشهاي روانشناختي، 9 (3و4)، ص47-64.
- ميرهاشميان، حميرا، 1387، «تأثير اعتقادات مذهبي در شکلگيري منبع کنترل و نيمرخ رواني دانشجويان دانشگاههاي تهران»، فصلنامه دانشگاه اسلامي، ش 8، ص69-80.
- واضحي آشتياني، علي، 1382، بررسي سبکهاي اسنادي در افراد معتاد و غيرمعتاد شهرستان سنندج، پاياننامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- هومن، حيدرعلي، 1384، مدليابي معادلات ساختاري با کاربرد نرمافزار ليزرل، تهران، سمت.
- Anderson, C. A., 1999, "Attributional Style, Depression, and Loneliness: A Cross-Cultural Comparison of American and Chinese Students", PSPB, v. 25 (4), p. 482-499.
- Benson, P, & Spilka, B, 1973, "God Image as a Function of Self-esteem and Locus of Control", Journal of Scientific Study of Religion, v. 12 (3), p. 297-310.
- Bridge, K. R, 2001, "Using Attributional Style to Predict Academic Performance: How Does It Compare to Traditional Methods?", Personality and Individual Differences, v. 31, p. 723-773.
- Carter, E. C, & et al, 2012, "The Mediating Role of Monitoring in the Association of Religion with Self-Control", Social Psychological and Personality Science, p. 1-7.
- Desmond, S. A, & et al, 2008, "Religion prosocial learning, self control, and delinquency", Manuscript submitted for publication.
- Doostar, M, & et al, 2012, "Survey of Relationship between Spiritual Intelligence and Organizational Citizenship Behavior", Interdisciplinary Journal of Contemporary Reasearch in Business, v. 3 (11), p. 54-61.
- Draper, B, 2009, "Spiritual Intelligence: A new way of being". England,Oxford: Lion Hudson.
- French, D. C, & et al, 2008, "Religious involvement and the social competence and adjustment of Indonesian Muslim adolescents", Dev Psychol, v. 44 (2), p. 597-611.
- Ghapanchi, Z, & Golparvar, S. E, 2011, "Locus of control, Religious Orientation, and L2 Achievement", California Linguistic Notes, XXXVI (2).
- Gupta, G, 2012, "Spiritual Intelligence and Emotional Intelligence in Relation to Self-Efficacy and Self-Regulation Among College Students", International Journal of Social Sciences & Interdisciplinary Research, v. 1 (2), p. 60-69.
- Hosseini, M, & et al, 2010, "A Review Study on Spiritual Intelligence, Adolescence and Spiritual Intelligence, Factors that May Contribute to Individual Differences in Spiritual Intelligence, and the Related Theories", International Journal of Psychological Studies, v. 2 (2), p. 179-188.
- Jeon, I. H, & et al, 2013, "Attributional Style in Healthy Persons: Its Association with ‘Theory of Mind’ Skills", Psychiatry Investig, v. 10, p. 34-40.
- King, D. B, 2008, "Rethinking Claims of Spiritual Intelligence: A Definition, Model, and Measure", Peterborough, Ontario, Canada.
- King, D. B, & DeCicco, T. L, 2009, "A Viable Model and Self-Report Measure of Spiritual Intelligence", International Journal of Transpersonal Studies, v. 28, p. 68-85.
- Leposavić, I, & Leposavić, L, 2009, "Attribution Style of Patients with Depression", Srp Arh Celok Lek, 137(9-10), p. 529-533.
- McCullough, M. E, & Willoughby, B. L. B, 2009, "Religion, Self-Regulation, and Self-Control: Associations, Explanations, and Implications", Psychological Bulletin, v. 135 (1), p. 69-93.
- Mousavi, S. V, & et al, 2012, "The Relationship between Attribution Styles and Religious Tendency of University Students", Studies in Learning & Instruction, v. 3 (2), p. 20-23.
- Nokelainen, P, & et al, 2007, "Investigating the Influence of Attribution Styles on the Development of Mathematical Talent", Gifted Child Quarterly, v. 51 (1), p. 64-81.
- Peterson, C, & et al, 1982, "The Attributional Style Questionnaire", Cognitive Therapy and Research, v. 6 (3), p. 287-300.
- Randall, T. M, & Desrosiers, M, 1980, "Measurement of supernatural belief: sex differences and locus of control", J Pers Assess, v. 44 (5), p. 493-498.
- Rasmussen, L, & Charman, T, 1995, "Personality and Religious Beliefs: A test of Flugel's Superego Projection Theory", International Journal for the Psychology of religion, v. 5, p. 109-117.
- Ryan, M. E, & Francis, A. J. P, 2010, "Locus of Control Beliefs Mediate the Relationship Between Religious Functioning and Psychological Health", J Relig Health, v. 51, p. 774-785.
- Saidy, E. P, & et al, 2009, "Influence of Emotional and Spiritual Intelligence from the National Education Philosophy Towards Language Skills Among Secondary School Students", European Journal of Social Sciences, v. 9 (1), p. 61-71.
- Schick, T. J, & Vaughn, L, 2011, How to think about weird things: Critical thinking for a new age (6th ed.), USA: Mc Graw Hill Education.
- Stanke, A., & Taylor, M, 2004, "Religiosity, Locus of Control, and Superstitious Belief", Journal of Undergraduate Research, v. 7, p. 1-5.
- Tangney, J. P, & et al, 2004, "High self-control predicts good adjustment, less pathology, better grades, and interpersonal success", J Pers, v. 72 (2), p. 271-324.
- Welch, M. R, & et al, 2006, "Christian Religiosity, Self-Control and Social Conformity", Social Forces, v. 84 (3), p. 1605-1623.