پیش بینی قدردانی بر اساس سلامت معنوی، حمایت اجتماعی و استرس در دختران نوجوان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
روانشناسي پس از جنگ جهاني دوم، بهصورت علمي درآمد که بهطور عمده اختصاص به شفابخشي داشت. اين علم بر تقدم آسيب با استفاده از الگوي بيماري تمرکز يافت. اين توجه انحصاري به آسيبشناسي، موجب غفلت از اين شد که تحقق تواناييها، مهمترين سلاح کارآمد در درمان است (کلانتري و همکاران، 1389، ص1). در اين زمينه در سالهاي اخير رويکردي نوين در حوزة روانشناسي گسترش يافت که از آن با عنوان «روانشناسي مثبت» ياد ميشود (اشنايدر و لوپز(Synder & lopez)، 2007، ص8). هدف روانشناسي مثبت اين است که در روانشناسي تغيير به وجود آورد و از توجه صرف به ترميم بدترين چيزها، به سوي ساختن بهترين کيفيتها در زندگي حرکت کند. بدينمنظور، بايد تحقق تواناييها در صف مقدم درمان و پيشگيري از بيماريهاي رواني قرار داده شود (کلانتري و همكاران، 1389، ص1)، که ازجملة اين تواناييها، ميتوان به قدرداني اشاره کرد (ايمونز و کرامپلر(Emmons & Crumpler)، 2000، ص57).
واژة «قدرداني» بهمعناي سپاس، بزرگواري يا سپاسگزاري ميباشد. همه مشتقات ريشه لاتين اين واژه بر مهرباني، سخاوت، هديه دادن و هديه گرفتن دلالت دارند (لامبرت(Lambert) و همكاران، 2009). قدرداني در روانشناسي يک حالت شناختي و عاطفي است. اين حالت اغلب با اين ادراک همراه است که فرد منفعتي دريافت کرده که سزاوار آن نبوده يا آن را به دست نياورده است، بلکه اين منفعت به دليل نيات خوب فرد ديگري به او رسيده است (بونو و مککلوف(Bono & Mccullough)، 2006). در اين زمينه، ايمونز و مککلوف (2003) در تبيين شناختي قدرداني، به اين موضوع ميپردازند که در وضعيت قدرداني، ما تلاشهايي را که ديگران به دليل رفاه و بهزيستي ما انجام ميدهند، به ياد ميآوريم. بهعبارت ديگر، ما تصديق ميکنيم که گيرندة خير و خوبي بودهايم و فرد خيّر آن نيکي را از روي قصد و بهصورت عمدي براي ما انجام داده است. در اينجا اين جزء شناختي قدرداني مشخص ميشود كه عبارت است از ادراک ما از عمل فرد کمککننده (خيّر)، که اگر ما قصد و نيت فرد کمککننده را انساني و نوع دوستانه ارزشيابي کنيم و کمکي را که به ما کرده است ارزشمند بدانيم، در اين صورت احساس ميکنيم که بايد قدردان وي باشيم. در غير اين صورت، احساس قدرداني در ما ايجاد نميشود (ايمونز و مککلوف، 2003).
مفهومسازيهاي فوق از قدرداني، ميتواند در قالب نظريهاي واحد و منسجم در زمينة «قدرداني هيجاني ديگر- محور» درآيد؛ يعني قدرداني هيجاني است که معطوف به ديگري ميباشد. براي نمونه، يک فرد ممکن است از خودش ناراحت و يا نسبت به خودش خشمگين باشد، يا احساس شرمندگي از رفتار خود داشته باشد، اما به ندرت امکان دارد که نسبت به خودش احساس قدرداني داشته باشد. اين مهم ميتواند مؤلفهاي براي تميز مفهوم قدرداني باشد.
معنويت نيز که همچون قدرداني يکي از توانمنديهاي شخصي و از سازههاي روانشناسي مثبت قلمداد ميشود، ميتواند در احساس و بيان قدرداني نقش مهمي داشته باشد (آقابابايي، 1389). معنويت و مذهب، که گاهي افراد آنها را با عنوان سلامت معنوي و اعمال مذهبي تعبير ميکنند، با هم همپوشاني دارند؛ يعني هر دو چارچوبهايي را ارائه ميدهند که از طريق آنها، انسان ميتواند معني، هدف و ارزشهاي متعالي زندگي خود را درک کند (ريپنترپ(Rippentrop) و همكاران، 2006). سلامت معنوي به رضايت ناشي از ارتباط با يک قدرت برتر اطلاق ميشود (مولر(Mueller) و همكاران، 2001) و با ويژگيهاي ثبات در زندگي، صلح، تناسب و هماهنگي، احساس ارتباط نزديک با خدا، جامعه، محيط و خويشتن مشخص ميشود. اختلال در سلامت معنوي، ميتواند سبب آشفتگيهاي رواني، افسردگي و از دست دادن معني زندگي شود (سيدفاطمي و همكاران، 1385). افراد ديندار و داراي گرايشهاي معنوي، در برابر هر اتفاق و رويدادي، با پيدا کردن معنايي عميق در آن رويداد و يا نسبت دادن به يک معنايي فراتر از آن، در خود احساس صبر و ايجاد قدرداني ميکنند. از اين طريق، معنا و هدف زندگي را خود بازمييابند و اراده و حکمت قدرت لايزال را در تمام رويدادها و حوادث جستوجو ميکنند. اين امر ميتواند مصداقي از اين آيه مبارک باشد: «إِن يشَأْ يسْكِنِ الرِّيحَ فَيظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (شوري: 33)؛ اگر او اراده کند باد را ساکن ميسازد تا آنها بر روي دريا بيحرکت بمانند، در اين نشانههايي است براي هر صبور شکرگزار.
علاوه بر اين، سطوح بالاي حمايت اجتماعي موجب ميشود که فرد حس قدرداني را تجربه کند. از سوي ديگر، قدرداني نيز به سطوح بالاتر حمايت اجتماعي منجر خواهد شد (وود(Wood) و همكاران، 2008، ص856). حمايت اجتماعي، ميزان برخورداري از محبت، مساعدت و توجه اعضاي خانواده، دوستان و ساير افراد مرتبط با فرد است (حيدرزاده و همكاران، 1392). ازاينرو، ميتوان استنباط کرد هنگاميکه فرد در زير ساية حمايت اجتماعي قرار ميگيرد، ميتواند با بيان سپاسگزاري و قدرداني خود، اين پيام را به ديگران منتقل کند که ارزش بودنشان را ميداند و قدردان آنها ميباشد و ديگران (انسان و غير) نيز اين پيام را بهصورت محسوس دريافت خواهند کرد که لطف و محبتشان به هدر نرفته است. ازاينرو، پيرو همين قدرداني است که چرخه بخشندگي و حمايت اجتماعي ادامه خواهد يافت. خداوند ميفرمايند: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» (ابراهيم: 7)؛ و نيز به ياد آوريد هنگامي را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزاري کنيد بر شما فزون خواهم کرد و اگر ناسپاسي کنيد مجازاتم شديد است.
از سوي ديگر، به نظر ميرسد قدرشناس بودن يکي از راههاي رسيدن به آرامش و افزايش تحمل استرس در افراد ميباشد (وود و همکاران، 2008، ص856). لازاروس و فولکمن، استرس را شرايط يا رويدادهايي تعريف ميکنند که فرد در زندگي با آنها روبهرو ميشود، ولي با توانمنديها و امکانات کنوني فرد هماهنگي ندارد. بنابراين، فرد دچار کشمکش و تعارض رواني ميشود (بخشاني و همكاران، 1382). بسياري از مردم تصور ميکنند استرس چيزي است که براي آنها اتفاق ميافتد، يک رويدادي مانند صدمه يا آسيب. درحاليکه استرس شامل رويدادها و پاسخ ما به رويدادهايي است که لزوماً عوامل مهم و پرخطري نيستند (آراندا(Aranda) و همكاران، 2001).
ساراسون و همكاران، بر اين باورند که احتمالاً به دليل ويژگيهاي فردي، آثار استرس از شخصي به شخص ديگر متفاوت است (بخشاني و همكاران، 1382، ص50). تغيير کوچکي در زندگي برخي افراد، آنها را به شدت تحت تأثير قرار ميدهد، درحاليکه برخي ديگر حتي در رويارويي با رويدادهاي شديد و فراوان زندگي هم دچار اختلال نميشوند و يا عوارض اندکي نشان ميدهند. متخصصان بهداشت رواني بر اين باورند که واکنش افراد در برابر رويدادهاي استرسآميز و نيز ميزان فشارزايي رويدادها، تحت تأثير عوامل گوناگون اجتماعي و فرهنگي است. افراد مقاوم در برابر رويدادهاي استرسزاي زندگي، داراي ويژگيهايي نظير سرسختي، معنويت (کلانتري و همکاران، 1389، ص3)، اميدواري و حمايت اجتماعي ميباشند (آگدن، 2001، ص25). گرايش به شکر، شايد يکي از ارزشهايي باشد که از طريق آن، تراژديها و شرايط استرسزا تبديل به فرصتهايي براي رشد ميشوند. شکرگزار بودن، نه به دليل شرايطي که پيش آمده، بلکه به دليل مهارتهايي است که فرد براي رويارويي با آنها دارد. توانايي شکرگزاري در رويارويي با وقايع استرسآميز، از تواناييهاي شگفتانگيز انساني است.
بررسي پيشينه تحقيقاتي قدرداني، حکايت از همبستگي و ارتباط قدرداني با گسترة وسيعي از متغيرها نظير عوامل پنجگانة شخصيتي شامل روانرنجوري، برونگرايي، گشودگي به تجربه، سازشپذيري و وظيفهشناسي (وود و همكاران، 2009الف، ص445)، بهزيستي ذهني (توساينت و فريدمن(Toussaint & friedman)، 2009، ص635)، بخشودگي (نتو(Neto)، 2007، ص2313)، رضايت از زندگي (وود و همکاران، 2008، ص49)، بهبود کيفيت خواب (وود و همكاران، 2009 ب، ص43) و کاهش احتمال خودکشي (لي(Li) و همكاران، 2012، ص55) ميباشد.
پژوهش وود و همکاران (2008)، نشان داد که قدرداني با سطوح بالاتر حمايت اجتماعي دريافت شده و سطوح پايينتر استرس و افسردگي رابطه دارد و اين مهم ميتواند نقش مهمي در مداخلات باليني داشته باشد. وود و همكاران (2007 الف)، نشان دادند که قدرداني با سطوح بالاتر حمايت اجتماعي درک شده و با سطوح پايينتر استرس و افسردگي رابطه دارد. اين مهم ميتواند نقش مهمي در مداخلات باليني داشته باشد. همچنين وود و همكاران (2007 الف)، بيان ميكند که افراد قدردان از شادکامي بالاتر و استرس و افسردگي کمتري برخوردار هستند. علاوه بر اين، مشخص شد افراد قدردان در برخورد با مشکلات، هم حمايتهاي ابزاري و هم حمايتهاي اجتماعي بيشتري را دريافت ميکنند. از سوي ديگر، فروه(Froh) و همكاران (2009)، به مطالعه قدرداني و احساس بهزيستي روانشناختي در اوايل نوجواني پرداختند و نشان دادند که رابطه مثبتي بين قدرداني با عاطفه مثبت، رضايت از زندگي، خوشبيني، حمايتهاي اجتماعي و رفتارهاي مطلوب اجتماعي وجود دارد. در پژوهشهاي ايراني آقابابايي (1389)، نشان داد قدرداني بيشترين همبستگي را با معنويت و عامل شخصيتي توافق دارد. البته قدرداني با همه ابعاد شخصيت همبستگي مثبت داشت. فرح بيجاري (1391) نيز نشان داد که ابعاد قدرداني، با رفتارهاي جامعهگرا رابطه مثبت و معنادار دارد.
نظر به روزآمد بودن حوزه روانشناسي مثبت بهطور عام و حوزه تحقيقاتي قدرداني بهصورت خاص، اين پژوهش همگام و همسو با پژوهشهاي جديد مطرح در روانشناسي ميباشد. قدرداني، شرط باهم بودن در جوامع پيشرفته امروزي است. امروزه قدرداني صرفاً نه بهعنوان يک سازه اخلاقي، بلکه بهعنوان يکي از ويژگيهاي شخصيت سالم و حتي بهعنوان يکي از عناصر روانشناسي مثبت مورد توجه قرار گرفته است. درحاليکه در ايران، مطالعات برخي به بررسي اين سازه در ارتباط با مجموع متغيرهاي روانشناختي پرداخته شده است. علاوه بر اين، بررسيهاي محقق در داخل کشور حکايت از اين دارد که شناسايي عوامل مؤثر بر قدرداني، تاکنون در گروه سني نوجوان بررسي نشده است. ازاينرو، اين خلأ احساس ميشود که اين سازه در گروه سني نوجوان مطرح گردد؛ چراکه نوجواني، به نظر اکثر صاحبنظران و متخصصان مرحلهاي حساس و بحراني نسبت به مراحل رشدي ديگر محسوب ميشود. بر اين اساس، در اين مطالعه، پيشبيني قدرداني بر اساس سلامت معنوي، حمايت اجتماعي و استرس در دختران نوجوان مورد بررسي قرار گرفت.
روش پژوهش
اين پژوهش، توصيفي و از نوع همبستگي بود. جامعه آماري آن، کليه نوجوانان دختر شاهين شهر در زمستان 91 و بهار 92 بود. روش نمونهگيري، بهصورت تصادفي مستقل بود و در مجموع 337 نفر در اين پژوهش شرکت نمودند. نمونهگيري، پس از کسب معرفينامه از سوي دانشگاه، به اين صورت انجام شد که از نقاط مختلف شاهين شهر، شامل مدارس مقطع راهنمايي و متوسطه، فرهنگسراها، آموزشگاههاي زبان و ساير مراکز تفريحي، تجاري و فرهنگي مکانها يا مراکزي بهصورت تصادفي انتخاب و از بين آنان، دختران نوجوان در حيطه سني 18-12 سال، به شيوه تصادفي انتخاب و مورد ارزيابي قرار گرفتند. در اين مطالعه، منظور از تصادفي بودن و انتخاب مستقل، انتخاب پراکنده و مستقل آزمودنيها از يکديگر و نداشتن وابستگي آنان به هم در ارزيابي بود (دلاور، 1390، ص30). در اين پژوهش، به دليل داشتن آگاهي کامل آزمودنيها از اهداف تحقيق و چک کردن نهايي سؤالات پرسشنامههاي مربوط، زيرنظر متخصصان روانشناسي و بهتبع، نداشتن هيچ نوع مخاطرهاي براي شرکتکنندههاي پژوهش، اين پژوهش با رعايت ملاحظات اخلاقي انجام گرفته است. ابزار اندازهگيري، پرسشنامههاي قدرداني، سلامت معنوي، حمايت اجتماعي و استرس بود. همچنين در اين پژوهش، از پرسشنامه جمعيتشناختي استفاده شد.
پرسشنامه قدرداني GQ-6: اين پرسشنامه توسط مک کلوف و همکاران طراحي شده است (مککلوف و همكاران، 2002) و مشتمل بر شش گويه ميباشد که بهصورت کاملاً مخالفم (1) تا کاملاً موافقم (7) نمرهگذاري ميشود. دو گويه از سؤالات مقياس، بهصورت معکوس نمرهگذاري ميشوند. هر گويه، ميزان و شدت قدرداني را که فرد تجربه ميکند، اندازه ميگيرد. اعتبار دروني GQ-6از 82/0 تا 87/0 متغير است. اين اندازهگيري در طول هر دو پيشآزمون و پسآزمون اندازهگيري شده است. در ايران، آلفاي کرونباخ اين پرسشنامه از 75/0 تا 82/0 گزارش شده است (آقابابايي، 1389). ضريب پايايي اين پرسشنامه، در اين پژوهش با روش آلفاي کرونباخ 73/0 برآورد گرديد.
پرسشنامه سلامت معنوي SWBS: مقياس سلامت معنوي توسط پالوتزيان و اليسون در سال 1983 طراحي شده است. اين مقياس داراي بيست عبارت است كه پاسخهاي آن بر طبق مقياس ليكرت شش قسمتي ميباشد. عبارات اين مقياس، به دو گروه سلامت مذهبي و سلامت وجودي تقسيم ميشود كه هركدام ده عبارت را شامل شده و نمره 60-10 را به خود اختصاص ميدهد. عبارتهاي فرد، سلامت مذهبي و عبارتهاي زوج، سلامت وجودي را نشان ميدهند؛ من با خداوند ارتباط معنوي خاصي دارد (سلامت مذهبي). در زندگي به حد کمال رسيده و کاملاًً احساس رضايت ميکنم (سلامت وجودي). نمره كل سلامت معنوي، جمع نمرههاي اين دو زير گروه ميباشد كه بين 120-20 خواهد بود. روايي پرسشنامة، سلامت معنوي در ايران از طريق اعتبار محتوا مشخص شد. پايايي آن از طريق ضريب پايايي آلفاي کرونباخ 82/0 بود (سيد فاطمي و همکاران، 1385). ضريب پايايي اين پرسشنامه در اين مطالعه، به روش آلفاي کرونباخ 83/0 بود.
پرسشنامه حمايت اجتماعي: اين پرسشنامه توسط فيليپس در سال 1989 در قالب بيستوسه گويه براي ارزيابي حمايت اجتماعي اداراک شده تنظيم شد و داراي سه خردهمقياس است که حمايت اجتماعي را در سه حيطه حمايت از جانب خانواده و فاميل، دوستان و افراد مهم زندگي مورد ارزيابي قرار ميدهد. بهعنوان نمونه، ميتوان به اين گويهها اشاره کرد. خانوادهام به خوبي از من مراقبت ميکنند يا دوستانم صميمانه به من عشق ميورزند. پاسخدهي اين گويهها، بهصورت (درست و نادرست) ميباشد که به پاسخ بله نمره يک و پاسخ خير نمره صفر تعلق ميگيرد. چهار سؤال بهصورت معکوس نمرهگذاري ميشوند. پايايي پرسشنامه، حمايت اجتماعي را به روش آلفاي کرونباخ برابر با 84/0 و به شيوه دو نيمهسازي 82/0 گزارش کردند (پاشا و همكاران، 1386). پايايي اين مقياس در اين مطالعه نيز به روش آلفاي کرونباخ 82/0 بود.
مقياس افسردگي– اضطراب- استرس (DASS-21): مقياس افسردگي اضطراب استرس توسط لويبوند و لويبوند در سال 1995 ساخته شد. اين مقياس مجموعهاي از سه مقياس خودگزارشدهي براي ارزيابي حالات عاطفه منفي در افسردگي، اضطراب و استرس است. كاربرد اين مقياس، اندازهگيري شدت نشانههاي اصلي افسردگي، اضطراب و استرس است. اين ابزار، روي يك مقياس چهار درجهاي از نوع ليكرت نمرهگذاري ميشود. به هر جمله، بر اساس درجهاي كه براي آن انتخاب شده است، نمرهاي معادل همان درجه تعلق ميگيرد. بدينترتيب، به درجة صفر نمرة صفر، به 1 نمرة يك، به 2 نمرة دو، به 3 نمرة سه داده ميشود. پايايي سه خردهمقياس DASS در جمعيت ايران براي افسردگي 68/0، اضطراب 62/0 و استرس 78/0 گزارش شده است (ساماني و جوکار، 1386). در اين مطالعه صرفاً از سؤالات مقياس استرس استفاده شد. پايايي اين مقياس در اين مطالعه به شيوة آلفاي کرونباخ 82/0 بود.
يافتههاي پژوهش
ميانگين سني 337 نوجوان دختر شرکتکننده در اين پژوهش، 35/15 سال و انحراف استاندارد آن 2 بود. ميانگين سالهاي تحصيلي آنان 87/8 سال و انحراف استاندارد آن 3/2 بود. ميانگين سالهاي تحصيلي پدران آنان 10/ 11 سال و براي مادران آنان 12/10 سال بود. ميانگين سني پدران دختران نوجوان 98/43 سال بود. همچنين ميانگين سني مادران دختران نوجوان 13/39 سال ميباشد. 2/2 درصد نمونه طبقه اجتماعيـ اقتصادي خود را «ضعيف يا بسيار ضعيف»، 1/3 درصد طبقه اجتماعي ـ اقتصادي خود را «متوسط رو به ضعيف»، 4/27 درصد از شرکتکنندگان پژوهش طبقه اجتماعي اقتصادي خود را متوسط و 2/16 درصد «متوسط» رو به بالا، 3/29 درصد آنان طبقه اجتماعي ـ اقتصادي خود را «خوب» و 5/21 درصد طبقه خود را «خيلي خوب» گزارش کردند. در جدول 1، شاخصهاي توصيفي و ضرايب همبستگي متغيرهاي پژوهش ارائه شده است.
جدول 1. شاخصهاي توصيفي و ضريب همبستگي متغيرهاي پژوهش و قدرداني
متغيرهاي پژوهش ميانگين انحراف استاندارد تعداد قدرداني استرس حمايت دوستان حمايت خانواده حمايت ديگران سلامت معنوي
قدرداني 40/16 4/2 337 - 181/0- 325/0 384/0 326/0 379/0
سلامت معنوي 04/89 2/15 337 379/0 499/0- 281/0 546/0 353/0
حمايت از
جانب ديگران 81/10 6/2 337 326/0 282/0- 448/0 551/0
حمايت از
جانب خانواده 10/10 8/2 337 384/0 399/0- 397/0
حمايت از
جانب دوستان 46/11 0/3 337 325/0 221/0-
استرس 15/21 9/5 337 181/0-
01/0 P< **
همانطور که در جدول 1 ملاحظه ميشود، ميانگين نمره کل قدرداني در دختران نوجوان 40/16، ميانگين نمره کل سلامت معنوي 04/89، ميانگين حمايت از جانب ديگران 81/10، ميانگين حمايت از جانب خانواده 10/10، ميانگين حمايت از جانب دوستان 46/11 و ميانگين نمره کل استرس 15/21 ميباشد. ضريب همبستگي بين قدرداني و سلامت معنوي، برابر با 37/0 ميباشد. اين ضريب همبستگي مثبت از لحاظ آماري معنادار ميباشد (01/0>P). ازاينرو، فرضيه اول تحقيق تأييد ميشود. نتيجه گرفته ميشود که با افزايش سلامت معنوي در دختران نوجوان، قدرداني آنها نيز افزايش مييابد. همچنين ضريب همبستگي بين قدرداني با خردهمقياس حمايت اجتماعي از جانب ديگران برابر با 33/0، با خردهمقياس حمايت اجتماعي از جانب خانواده برابر با 38/0 و با خردهمقياس حمايت اجتماعي از جانب دوستان برابر با 32/0 ميباشد. اين ضرايب همبستگي مثبت، همگي از لحاظ آماري معنادار ميباشند (01/0>P). ازاينرو، فرضيه دوم تحقيق نيز تأييد ميشود. نتيجه گرفته ميشود كه با افزايش حمايت اجتماعي در ابعاد حمايت از جانب خانواده، دوستان و افراد مهم زندگي قدرداني افزايش مييابد. از سوي ديگر، ضريب همبستگي بين قدرداني و استرس برابر با 18/0- ميباشد. اين ضريب همبستگي منفي و معکوس از لحاظ آماري معنادار ميباشد (01/0>P). ازاينرو، فرضيه سوم تحقيق تأييد ميشود. نتيجه گرفته ميشود که با افزايش قدرداني، استرس کاهش مييابد.
علاوه بر اين، ضرايب همبستگي ساير متغيرها با يکديگر نيز نشان داد که استرس با ابعاد حمايت اجتماعي و سلامت معنوي داراي رابطة منفي و معنادار، سلامت معنوي با ابعاد حمايت اجتماعي و علاوه بر آن، ابعاد حمايت اجتماعي با يکديگر داراي رابطة مثبت معنادار ميباشد (01/0>P). بر اين اساس، نتيجه گرفته ميشود که با بالا رفتن استرس، سلامت معنوي و ادراک انواع حمايت اجتماعي کاهش مييابد. علاوه بر آن، سلامت معنوي بالاتر با ادراک حمايت اجتماعي بيشتر در هر سه حوزه خانواده، ديگران و دوستان همراه است.
به منظور بررسي فرضيه اصلي و پيشبيني قدرداني، از تحليل رگرسيون گام به گام استفاده شد. در اين مدل رگرسيون، به ترتيب متغيرهاي مستقل که داراي بيشترين سهم در پيشبيني متغير وابسته هستند، وارد معادله ميشوند. ضمن اينکه در زمان ورود هر متغير به معادله در هر مرحله، ساير متغيرها نيز کنترل ميشوند؛ يعني اثرات يکسان و همپوش کنترل ميشوند. متغيرهاي مستقل تا زمان رسيدن آنها به 01/0 ادامه مييابد (مولوي، 1386، ص32).
در جدول 2، خلاصه نتايج تحليل رگرسيون جهت پيشبيني قدرداني ارائه گرديده است.
جدول 2. خلاصه نتايج تحليل رگرسيون جهت پيشبيني قدرداني
گام متغيرهاي وارد شده در معادله ضريب رگرسيون سهم کل سهم خالص F تبديل شده درجه آزادي 2 معناداري ضريب دوربين واتسون
1 حمايت از جانب خانواده 383/0 146/0 146/0 43/57 335 000/0 82/1
2 حمايت از جانب خانواده + سلامت معنوي 432/0 186/0 040/0 42/16 334 000/0
3 متغيرهاي مرحله دوم + حمايت دوستان 465/0 216/0 030/0 69/12 333 000/0
نتايج حاصل از تحليل رگرسيون گام به گام، مندرج در جدول 2 نشان ميدهد که از بين مجموع متغيرهاي مستقل پژوهش، ادراک حمايت از جانب خانواده اولين متغير پيشبينيکننده قدرداني است که با ضريب رگرسيون 383/0 وارد معادله رگرسيون ميشود. اين متغير، بهتنهايي 6/14 درصد از قدرداني را بهطور معنادار پيشبيني ميکند (01/0>P). در گام دوم، سلامت معنوي به معادله رگرسيون اضافه ميشود و ضريب رگرسيون را به 432/0 افزايش ميدهد که اين مؤلفه بهتنهايي 4 درصد از قدرداني را بهطور معنادار پيشبيني ميکند (01/0>P). در مرحله سوم، حمايت دوستان به معادله اضافه ميشود و ضريب رگرسيون را به 465/0 افزايش ميدهد که اين متغير بهتنهايي 3 درصد از قدرداني را بهطور معنادار پيشبيني ميکند (01/0>P). سه متغير حمايت خانواده، سلامت معنوي و حمايت دوستان، در مجموع 6/21 درصد از قدرداني را پيشبيني ميکنند (01/0P<). ضريب دوربين واتسون 82/1، بيانگر رعايت شدن پيشفرض استقلال خطاها ميباشد.
در جدول 3، نتايج تحليل واريانس جهت ارزيابي معناداري سهم کل پيشبيني شده ارائه گرديده است.
جدول 3. نتايج تحليل واريانس جهت ارزيابي معناداري سهم کل پيشبينيشده
مرحله متغير آماره مجموع مجذورات درجه آزادي ميانگين مجذورات F معناداري
1 حمايت از جانب خانواده رگرسيون
باقيمانده
کل 86/286
06/1673
92/1959 1
335
336 86/286
99/4
43/57 000/0
2 حمايت از جانب خانواده + سلامت معنوي رگرسيون
باقيمانده
کل 26/365
65/1594
92/1959 2
334
336 63/182
77/4 25/38 000/0
3 متغيرهاي مرحله دوم + حمايت از جانب دوستان رگرسيون
باقيمانده
کل 81/423
11/1536
92/1959 3
333
336 27/141
61/4
62/30 000/0
براي ارزيابي معناداري ضرايب رگرسيون و سهمهاي کلي بهدستآمده، تحليل واريانس يک راهه انجام ميشود. همانطور که در جدول 3 مشاهده ميشود، با تبديل ضرايب رگرسيون به F، سهم کلي پيشبيني قدرداني بر اساس 3 متغير حمايت خانواده، سلامت معنوي و حمايت دوستان در هر مرحله و بهويژه مرحله سوم معنادار ميباشد (01/0P<).
جدول 4، ضرايب خام و استاندارد معادله رگرسيون جهت پيشبيني قدرداني را نشان ميدهد.
جدول 4. ضرايب معادله جهت پيشبيني قدرداني
متغيرها نمرات خام استاندارد T معناداري آمارههاي هم خطي مقدار ويژه شاخص وضعيت
B خطاي معيار بتا تحمل ضريبتورم واريانس
مقدار ثابت 90/9 744/0 - 30/13 000/0 - - 90/3 000/1
حمايت خانواده 16/0 053/0 187/0 08/3 002/0 639/0 56/1 043/0 58/9
سلامت معنوي 03/0 009/0 221/0 81/3 000/0 698/0 43/1 037/0 34/10
حمايت دوستان 15/0 042/0 189/0 56/3 000/0 837/0 19/1 012/0 77/17
نتايج جدول 4 نشان ميدهد که سه متغير، داراي ضرايب معنادار در معادلههاي رگرسيون مبتني بر نمرات خام و استاندارد ميباشند (05/0P<). بر اين اساس، معادله پيشبيني قدرداني بر اساس نمرات خام شرکتکنندگان به اين شرح ميباشد.
حمايت دوستان 15/0 + سلامت معنوي 03/0 + حمايت خانواده 16/0 + 9/9 = قدرداني
ضرايب تورم واريانس کمتر از 10، مقادير ويژه غيرصفر و شاخص وضعيت زير 30، بيانگر نبود چند خطي بين متغيرهاي مستقل ميباشد. ازاينرو، پيشفرض نبود همبستگي قوي بين متغيرهاي مستقل يا نبود چند خطي، رعايت شده است.
بحث و نتيجهگيري
نتايج حاصل از تجزيه و تحليل آماري بر روي فرضيه اول پژوهش، بيانگر اين امر بود که بين قدرداني و سلامت معنوي رابطة معنادار وجود دارد؛ يعني با بالا رفتن سلامت معنوي، قدرداني نيز افزايش خواهد يافت. اين يافته با نتايج مطالعات آقابابايي (1389) همخواني دارد. قدرداني جايگاه مستحکمي در دين دارد و افزايش سلامت معنوي و به دنبال آن، بالا رفتن حس قدرداني اساساً بهمعناي جستوجوي خدا در عمق تمام اتفاقات و حوادث زندگي است. تأثير سلامت معنوي بر قدرداني را ميتوان اينگونه تبيين کرد که سلامت معنوي، يعني به دست آوردن يک احساس مثبت و مطلوب در وراي تمام اتفاقات و مسائل زندگي و اين به دست آوردن احساس مطلوب، يعني ارتباط برقرار کردن با يک قدرت برتر و خاص. اساساً به دست آوردن اين حس مثبت، با قدردان بودن و شکرگزار بودن همراه است. افرادي که از سلامت معنوي بالايي برخوردارند با در نظر گرفتن چارچوبي براي زندگي خود، سعي در فهم معنا و حقيقت آن ميکنند. ازاينرو، به هر مسئلهاي نگاه خاص و ويژهاي دارند و معنا و شناختي را در پس آن خواهند ديد. درست در همين معنا و شناختي که به آن مسئله ميدهند، قدرداني و سپاس را تجربه خواهند کرد.
علاوه بر اين، افراد داراي سلامت معنوي، گرايشات بيشتري به توجه به خالق دارند. حضور او را در زندگي احساس ميکنند. بر اين اساس، به اين حقيقت واقفند که هرچه دارند، همه از اوست، پس قدردان خالق خود هستند. آنان در مسير قدرداني از خالق، قدردان بودن از ساير مخلوقات، يعني بندگان را هم بهمثابه مصداقي ازجمله معروف «و من يشکر المخلوق لم يشکر الخالق» آموختهاند و سپاسگزار افراد ديگر هم خواهند بود.
فرضيه دوم پژوهش، مبني بر ارتباط بين قدرداني با ابعاد حمايت اجتماعي تأييد شد. اين بدان معناست که با افزايش حمايت اجتماعي در ابعاد حمايت از جانب خانواده، حمايت از جانب دوستان و حمايت از جانب ديگران، قدرداني نيز افزايش مييابد. اين يافته، با نتايج مطالعات وود و همکاران (2008)، لامبرت و همکاران (2010)، فروه و همکاران (2009) همخواني دارد. به نظر ميرسد، اثرپذيري متقابل قدرداني و حمايت اجتماعي موجب ميشود که رابطة معناداري بين قدرداني و حمايت اجتماعي در مطالعات مختلف مشاهده شود. تأثيري را که حمايت اجتماعي بر قدرداني ميگذارد، ميتوان اينگونه تبيين کرد: حمايت از فرد از جانب خانواده، دوستان و ديگران سبب ميشود که فرد در پرتو اين حمايت، احساس دوست داشته شدن، احساس مورد توجه قرار گرفتن و بهطور کلي، احساس مطلوب نمايد. هنگاميکه فرد اين احساس را به خوبي تجربه کند، خود را قدردان و سپاسگزار کساني ميداند که به نحوي موجب بهزيستي و رفاه او شدهاند. به نظر ميرسد، اين رابطه، رابطهاي دو سويهاي است: از يکسو، افرادي که قدردان ديگران باشند، نگرش مثبت ديگران را به خود ايجاد ميکنند و اين نگرش مثبت ديگران موجب ميشود در مواقع ضروري، فرد حمايت اين ديگران را مشاهده کند. از سوي ديگر، مورد حمايت اجتماعي قرار گرفتن و احساس مطلوب نمودن، براي فرد کافي است که احساس شکرگزاري و قدرداني را از بودن با اين افراد تجربه کند. فرد وقتي در برخورد با مسائلي، به کمک و ياري ديگران نظير اعضاي خانواده، دوستان و يا ساير افراد در زندگي نيازمند باشد و ياري آنان را دريافت کند، روشن است که قدردان آنان خواهد بود. اين قدرداني، به دريافت حمايت بيشتر و دريافت حمايت بيشتر، به قدرداني بيشتر منجر ميشود.
نتايج حاصل از آزمون فرضيه سوم پژوهش، دال بر رابطه قدرداني و استرس، نشان ميدهد که رابطه معکوس و منفي بين قدرداني و استرس وجود دارد؛ يعني با افزايش قدرداني، استرس کاهش مييابد. اين نتايج با يافتههاي کراووس (2006) و وود و همکاران (2008) همخواني دارد. قدرشناس بودن يکي از راههاي رسيدن به آرامش و افزايش تحمل استرس ميباشد. استرس لزوماً چيزي نيست که براي ما اتفاق ميافتد، بلکه معنا و شناخت ما از آن رويداد است که ما آن را به شکل استرس براي خود تفسير ميکنيم (آراندا و همکاران، 2001). حال اگر در برابر هر اتفاق و رويدادي، معنا و شناختي را چون «اراده خداوند» جستوجو کرد و آن مسئله را چيزي جز حکمت او ندانست، ميتوان در برابر هر شرايط استرسزايي تنها او را مشاهده کرد و تنها دل را بر او بست و به راستي با چنين معنايي، قدرداني و شکرگزاري در وراي هر رويدادي تجربه خواهد شد. توانايي شکرگزاري در رويارويي با وقايع استرسآميز، يکي از تواناييهاي شگفتانگيز انساني است. علاوه بر اين، بهعنوان يک تبيين شناختي ديگر ميتوان به تبيين شناختي اليس(Ellis) (2001) اشاره کرد که ممکن است نوجوان امروز از اين الگو استفاده کند؛ الگويي که به اين مسئله اشاره ميکند که «هر موضوع استرسآميزي، امکان داشت بسيار شديدتر و بدتر از اين ممکن ميشد». اين الگوي فکري مطمئناً موجب ميشود فرد آرامتر شود و بهتبع قدرداني فرد از خالقش به دليل هر آنچه که پيش آمده است، افزايش يابد. همين آرامش مطمئناً به کاهش استرس نيز منجر خواهد شد. گرايش به شکر، شايد يکي از ارزشهايي باشد که از طريق آن تراژديها و شرايط استرسزا تبديل به فرصتهايي براي رشد ميشوند. شکرگزار بودن، نه به دليل شرايطي که پيش آمده، بلکه به دليل مهارتهايي (همانند بهدست آوردن مهارتي چون شکرگزاري و قدرداني) که فرد براي رويارويي با آنها دارد.
نتايج تحليل رگرسيون گام به گام براي پيشبيني قدرداني نيز نشان داد که از بين متغيرهاي مورد بررسي، مؤلفههاي ادراک حمايت از جانب خانواده، سلامت معنوي و ادراک حمايت از جانب دوستان، سه مؤلفه اصلي در پيشبيني قدرداني ميباشند. سلامت معنوي آدميان را بايستي بر مبناي فرايندي از کنش متقابل انسان در جهان هستي و يک قدرت برتر تعريف کرد. بشر از ابتدا به دنبال چرايي و هدف زندگي خود بودهاند و همواره سعي در فهميدن معناي زندگي خود داشتهاند. افراد با پرسش در مورد اينگونه سؤالات، جستوجو در معنويت را آغاز ميکنند؛ چراکه معنويت يعني شناخت هدف نهايي زندگي. فرد با داشتن سلامت معنوي، در تمام شرايط زندگي، معنايي را براي خود پيدا ميکند و آن معنا چيزي نيست جز اينکه خدا را در همه جا مشاهده ميکند و او را حس ميکند. اين معنا براي انسان کافي است که حس شکرگزاري و قدرداني را تجربه کند. زماني که فرد قدرداني از خالق را با جان و دل تجربه ميکند، خواهد آموخت که قدرداني از مخلوق را هم فراگيرد. آموختن اين موهبت بردن (قدرداني از مخلوق)، پنجره حمايت اجتماعي را به سوي فرد باز خواهد کرد و حمايت اجتماعي بهمعناي احساس دوست داشته شدن، اهميت دادن و مورد محبت قرار گرفتن فرد، حال چه از سوي خانواده، چه از سوي دوستان و چه از سوي ديگران است. فرد قدردان در پرتو قدرداني خود و به دست آوردن چتر حمايت اجتماعي، اين احساس دوست داشته شدن را بهصورت مطلوب درک خواهد کرد و در کنار خود گنجينهاي از افراد را ميبيند که هميشه در کنار او و حامي او خواهند بود. ايشان کساني هستند که در هنگام نياز، ميتوان روي آنها حساب کرد. به دليل تأثير مهم حمايت از جانب خانواده و دوستان در ادراک استرس، استرس بهعنوان مؤلفه پيشبين قدرداني وارد معادله نشده بود؛ چراکه به نظر ميرسد فرد در صورت داشتن حمايت اجتماعي بالا، استرس کمتر و قاعدتاً قدرداني بيشتري را تجربه خواهد کرد.
اين مطالعه داراي برخي محدديتها هم بود، ازجمله اينکه اين مطالعه محدود به دوره نوجواني است و قابل تعميم به تمامي سنين نيست. اينکه در اين مطالعه جامعه دختران مدنظر بودند. ازاينرو، تعميم نتايج اين مطالعه به جامعه پسران با احتياط بايستي صورت پذيرد. همچنين اينکه اين مطالعه بر روي نوجوانان دختر شاهين شهر انجام گرفته است. بنابراين، نميتوان نتايج آن را به نوجوانان ساير شهرها تعميم داد.
نتايج اين پژوهش، جايگاه قدرداني را در ميان متغيرهاي روانشناختي به خوبي روشن ميسازد و ميتواند نقشي مهم در مداخلات باليني داشته باشد. ازاينرو، توصيه ميشود در برنامههاي آموزشي و مشاورهاي براي نوجوانان دختر، به آموزش و تأکيد بر قدرداني اختصاص داده شود؛ چراکه قدرداني از يکسو، بهعنوان يک ارزش اخلاقي مطرح است و از سوي ديگر، با توجه به نتايج اين مطالعه، براي نوجوانان، منابع حمايتي اجتماعي ايجاد ميکند که به خودي خود ميتواند براي نوجوان مفيد باشد. افزون بر اين، با توجه به نتايج اين تحقيق و بهعنوان يک نقش مداخلهاي ديگر، قدردان بودن و سپاسگزار بودن، نقشي کاهشدهندگي در استرس ايفا ميکند. ازاينرو، آموزش آن براي نوجوانان که به نظر اکثر صاحبنظران و متخصصان مرحله بحراني در رشد محسوب ميشود، ميتواند مفيد باشد.
- آقابابايي، ناصر و همكاران، 1389، «سنجش قدرداني در دانشجويان و طلاب، بررسي ويژگيهاي روانسنجي پرسشنامه قدرداني»، مطالعات اسلام و روانشناسي، ش 6، ص75-88.
- آقابابايي، ناصر، 1389، «بررسي نقش احساس قدرداني در رضايت از زندگي»، روانشناسي و دين، ش 11، ص39-52.
- بخشاني، نورمحمد و همكاران، 1382، «ارتباط حمايت اجتماعي ادراکشده رويدادهاي استرسزاي زندگي با افسردگي»، انديشه و رفتار، ش 9، ص22-32.
- پاشا، غلامرضا و همكاران، 1386، «مقايسه سلامت عمومي و حمايت اجتماعي بين سالمندان ساکن خانه سالمندان و سالمندان ساکن در خانواده»، خانوادهپژوهي، ش 3، ص503-514.
- حيدرزاده، مهدي و همكاران، 1392، «کيفيت زندگي و حمايت اجتماعي در مبتلايان به نارسايي احتقاني قلب و جمعيت سالم»، پرستاري و مامايي جامعنگر، ش 69، ص13-21.
- دلاور، علي 1390، احتمالات و آمار كاربردي در روانشناسي و علوم تربيتي، تهران، رشد.
- ساماني، سيامك و بهرام جوكار، 1386، «بررسي اعتبار و روايي فرم كوتاه مقياس افسردگي اضطراب و فشار رواني»، اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، ش 6، ص65-76.
- سيدفاطمي، نعيمه و همكاران، 1385، «اثر دعا بر سلامت معنوي بيماران مبتلا به سرطان»، پايش، ش 5، ص295-304.
- فرح بيجاري، اعظم، 1391، «رابطه قدرداني با ويژگيهاي شخصيتي و رفتارهاي جامعهگرا در دانشجويان دختر و پسر»، مطالعات روانشناختي دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه الزهرا، ش 8.، ص108-132.
- کلانتري، مهرداد و همكاران 1389، معنويت و روانشناسي مثبت، اصفهان، کنکاش.
- مولوي، حسين 1386، راهنماي عملي 14-13-10 SPSS در علوم رفتاري، اصفهان، پويش انديشه.
- Aranda, M.p, & et al, 2001, Stress, social support and coping as prediction of depressive symptoms: gender differences among Mexican American, Social Work Research, v. 25 (3), p. 37-49.
- Bono, G, & Mccullough, M. E, 2006, Positiveresponses to benefit and harm: Bringing forgivenessand gratitude into cognitive psychotherapy, Journal of Cognitive Psychotherapy, v. 20 (2), p. 1-10.
- Ellis, A, 2001, Overcoming Destructive Beliefs, Feelings and Behaviors, New York: promethus books.
- Emmons, R. A, & Crumpler, C. A, 2000, Gratitude as a humanstrength: Appraising the evidence, Journal of Social and Clinical psychology, v. 19, p. 56-69.
- Emmons, R. A, & Mccullough, M. E, 2003, Counting blessings versusburdens: An experimental investigation of gratitude andsubjectivewell-being in daily life, Journal of Personality and Social Psychology, v. 84 (2), p. 377–389.
- Froh, J. J, & et al, 2009, Gratitude and subjective well-being in early adolescence: Examining gender differences, Journal of Adolescence, v. 32 (3), p. 633-650.
- Krause, N, 2006, Gratitude toward god, stress and health in late life, Research on aging, v. 28 (2), p. 163-183.
- Lambert, N. M, & et al, 2010, Benefits of Expressing Gratitude: Expressing To a Partner Changes ones View of theRelationship, Psychological Science, v. 21(4), p. 574-580.
- Lambert, N.M, & et al, 2009, More Gratitude, Less Materialism, The Mediating Role of life satisfaction, The journal of positive psychology, v. 4 (1), p. 32-42.
- Li, D, & et al, 2012, Gratitude And suicide ideation and suicide attempts among Chinese adolescents: direct mediate, and moderate effects, Journal of adolescence, v. 35, p. 55-66.
- McCullough, M. E, & et al, 2002, The grateful disposition: A conceptual and empirical topography, Journal of Personality and Social Psychology, v. 82 (1), p. 112–127.
- Mueller, PS, & et al, 2001, Religious involvement, spirituality, and medicine: implications for clinical practice, Mayo Clinic Proceedings, v. 76 (12), p. 1225-35.
- Neto, F, 2007, Forgiveness, personality and gratitude, Personality and Individual Differences, v. 43, p. 2313–2323.
- Rippentrop, A.E, & et al, 2006, The relationship of religiosity and spirituality to quality of life among cancer patients, Journal of Clinical Psychology in Medical Settings, v. 13 (1), p. 31-37.
- Sarason, L.G, & et al, 1978, Assessing the impact of life changes: development of the life experiences survey, Journal of consulting and clinical psychology, v. 46, p. 932-946.
- Synder, C. R, & lopez, S.J, 2007, Positive psychology The scientific and practical exploration of human strengths, Thousand oaks, CA, sage puplications.
- Toussaint, L, & friedman, P, 2009, Forgiveness, Gratitude and well-being: The mediating role of affect and beliefs, Journal of happiness study,v. 10, p. 635-654.
- Wood, A. M, & et al, 2007, Coping Style as a Psychological Resource of Grateful People, Journal of Social and Clinical Psychology, v. 26 (9), p. 1108-1125.
- Wood, A. M, & et al, 2008, The role of gratitude in the development of social support, stress, anddepression: Two longitudinal studies, Journal of Research in Personality, v. 42, p. 854–871.
- Wood, A. M, & et al, 2009a, Gratitude predicts psychological well-being above the Big Five facets, Personality and Individual Differences, v. 46 (4), p. 443–447.
- Wood, A., M, & et al, 2008, Gratitude uniquely predicts satisfaction with life: Incrementalvalidity above the domains and facets of the five factor model, Personality and Individual Differences, v. 45, p. 49–54.
- Wood,A. M, & et al, 2009b, Gratitude influences sleep through the mechanism of pre-sleep cognition, Journal of Psychosomatic research, v. 66 (1), p. 43-48.