تأثیر امیددرمانگری اسلامی بر بهزیستی فاعلی افراد مبتلا به مالتیپل اسکلروسیس و مقایسه آن با امیددرمانگری مبتنی بر نظریه اسنایدر
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مالتيپل اسکلروسيس يا به اختصار ام اس (MS)، بيماري مزمن سيستم عصبي مرکزي (CNS) است. مشخصه آن وجود مناطق مجزاي ميلينزدايي شده و آسيب به آکسون است (اوکانر (O’Conner)، 2002). برخي علائم جسماني، که در بيشتر موارد ام اس پيشرفته ديده ميشود، عبارتند از: فلج موضعي انقباضي، ناهماهنگي حرکتي دستها و پاها، فقدان بينايي مرکزي، دوبيني، بيحسي، مورمور شدن، نارساگويي عضوي، اختلالات جنسي و مثانهاي و خستگي (ر.ك: کسلرينگ (Kesselring)، 1997، ص 71-86). ازاينرو، زندگي با ام اس چالشبرانگيز و چندبعدي است؛ زيرا همه جنبههاي بدن را فرا ميگيرد؛ بدن فرد غيرقابل پيشبيني و غيرقابل اعتماد ميشود. هويت و احساس خود فرد محک ميخورد و روابط با ديگران اغلب تغيير ميکند» (هولپر (Holper) و همکاران، 2010؛ سستکوا (Svestkova) و همکاران، 2010).
کاهش بهزيستي فاعلي در افراد مبتلا به ام اس، از عوارض روانشناختي عمده اين بيماري است (ريان (Ryan) و همکاران، 2007). بهزيستي فاعلي عبارت است از: ارزيابي عاطفي و شناختي افراد از زندگيشان. اين ارزيابي که دروني، شخصي و ذهني است، شامل تجربه کردن هيجانهاي مطلوب، فقدان احساس هيجانهاي ناخوشايند و رضايت از زندگي است (دينر و همكاران، 1985). بر اساس پژوهشهاي مختلف، علائم رايج در ام اس، با بهزيستي فاعلي ارتباط معکوس داشتهاند (نول (Noll)، 2011). مداخلههاي روانشناختي ميتوانند به بهبود بهزيستي روانشناختي و جسماني افراد مبتلا به ام اس کمک کنند (مايندن (Minden)، 1992). يکي از اين درمانهاي روانشناختي گروهي اخير، که براي بيماريهاي مزمن، مانند سرطان (داگلبي (Duggleby) و همکاران، 2007)، فشار خون اساسي (ستودهاصل و همكاران، 1389)، اچ آي وي مثبت (قزلسفلو و اثباتي، 1390)، اسکيزوفرني (باکلند (Buckland)، 2010) و از جمله ام اس (نظامدوست سدهي، 1391، ص 1؛ عابديني، 1395؛ بهراميان و همكاران، 1393؛ رسولي و همكاران، 1392) استفاده شده و تأثير مثبت آن تأييد گرديده است، اميددرمانگري مبتني بر نظريه اسنايدر و لوپز (Snyder & Lopez) (2007) است.
تمرکز رواندرمانگريهاي سنتي، مبتني بر الگوي پزشکي بر دور کردن يا کاستن از نااميدي بود، نه ساختن فعالانه تفکر اميدوارانه (چيونز (Cheavens) و همكاران، 2006). درحاليکه، اميد از ديرباز مؤلفه مهمي در رشد روانشناختي و تغيير بوده است (وايس و اسپريداکوس (Weis & Speridakos)، 2011). البته سازه اميد، پيچيدهتر از آن است که پيشتر توصيف ميشد. در الگوي دو مؤلفهاي اميد اسنايدر، اميد عبارت است از: ادراک فرد از توانايي خود در: 1. به دست آوردن راههايي به سوي اهداف مطلوب؛ 2. برانگيختن خود از طريق تفکر عامليت براي شروع و استمرار حرکت در راستاي اين راهها (اسنايدر و همکاران، 2000). تفکر عامليت، به ادراک افراد از تواناييشان براي پيگيري هدف، بهرغم موانع اشاره دارد و در خودگوييهايي مانند «من ميتوانم» و «متوقف نخواهم شد»، به روشني مشاهده ميشود. تفکر راهيابي نيز به ادراک افراد از تواناييشان، براي توليد مسيرهاي ممکن به سوي اهداف اشاره دارد و در خودگوييهايي مانند «ميتوانم راهي براي انجام آن پيدا کنم» ديده ميشود (اسنايدر، 2000).
کاربست نظريه اميد اسنايدر در رواندرمانگري، منجر به شکلگيري و طراحي برنامههاي مداخلاتي براي افزايش نظاممند اميد در مراجعان شده است (وايس و اسپريداکوس، 2011). اما در تأثير اميددرمانگري، نبايد از عوامل مؤثر مختلف غافل شد. يکي از اين عوامل، دينداري مراجع است. پژوهشهاي مردمشناسي و کيفي نشان ميدهند كه اديان در تجربه هيجانها نقش دارند. اما ممکن است تجربة هيجان در پيروان اديان گوناگون متفاوت باشد (کيم-پريتو و دينر (Kim-Prieto & Diener)، 2009). بنابراين، ممکن است بهرغم وجود ارتباط مثبت ميان دينداري و شادکامي (براون و تيرني (Brown & Tierney)، 2009)، شيوههاي ايجاد شادکامي و رضايت از زندگي، که از مؤلفههاي بهزيستي فاعلي هستند (دينر، 1994)، براي افراد داراي اديان مختلف متفاوت باشد. ازاينرو، لازم است براي مداخله در اميد افراد، که از جمله عوامل تأثيرگذار بر بهزيستي فاعلي (کاتو (Kato) و اسنايدر، 2005) است، با نگاهي ديني وارد شد.
سازه اميد در پژوهشهاي اسلامي انجام شده (بهشتي و همكاران، 1389؛ پرچم و همكاران، 1390؛ خليليان شلمزاري و همكاران، 1392؛ صالحي، 1393، ص 168)، با وجود مشترکاتي که با اميد در نگاه اسنايدر دارد، اما در مجموع با آن متفاوت است. الگوي اميد بر اساس منابع اسلامي، در پژوهش صالحي (1395) داراي سه مؤلفه است (براي مشاهده مستندات اسلامي و روش تبيين مؤلفهها، به سه پژوهش صالحي و همکاران (1393؛ 1395، زير چاپ) مراجعه شود) که هر مؤلفه دو زيرمؤلفه دارد (شکل 1).
هدف
هدف توحيدي: در نظر گرفتن رضايت خداوند به عنوان نقطه پاياني؛ هدف مادي: داشتن اهدافي مادي براي پيگيري.
عامليت
عامليت الهي: انتظار کسب هدف به واسطه تکيه بر قدرت الهي؛ عامليت شخصي: انتظار کسب هدف به سبب اتکا بر توانمندي شخصي.
اسباب
اسباب فرامادي: توجه به اصالت خواست خداوند در عمل کردن و طي کردن مسير براي رسيدن به اهداف توحيدي؛ اسباب مادي: داشتن مسير مشخص و تلاش کافي براي رسيدن به هدف.
شکل 1. الگوي اميد در اسلام
بر اساس الگوي مطرح شده، اميد عبارت است از: حالت هيجاني مثبتي که شامل سه مؤلفه ميشود: الف. انتظار کسب هدف به سبب اتکا بر توانمندي شخصي (عامليت شخصي)، بهواسطه تکيه بر توانمندي الهي (عامليت الهي)؛ ب. داشتن مسير مشخص و تلاش کافي (اسباب مادي) براي رسيدن به هدف، با توجه به اصالت خواست خداوند (اسباب فرامادي)؛ ج. در نظر گرفتن رضايت خداوند (هدف توحيدي)، حتي براي اهداف مادي (هدف مادي) (صالحي، 1395، ص 191).
بر خلاف الگوي اسنايدر، که شخص صرفاً بر تواناييهاي خود و بر مسيري که خود تعيين ميکند، تکيه دارد، در ديدگاه اسلامي بايد به اين نكته توجه كرد که هيچ عملي جز به خواست خداوند به وقوع نميپيوندد (آلعمران: 26). بنابراين، براي رسيدن به موفقيت و پيشرفت، بايد از او کمک خواست که سبب همه اسباب است (ابنطاووس، 1411ق، ص 45).
با توجه به رابطه دينداري و اميد، با بهزيستي فاعلي (براي نمونه، وناک و مارسينکفسکي (Wnuk & Marcinkowski)، 2014؛ يلچين و ملکاچ (Yalcin & Malkoc)، 2015)، بر اساس الگوي يافت شده، يک پروتکل اميددرمانگري اسلامي طراحي شده است (صالحي، 1395، ص 191) که در آن عامل دينداري مراجعان در فرهنگ اسلامي ايران، مورد توجه قرار گرفته است. البته براي مشخص شدن تأثيرگذاري اين پروتکل و مقايسه اين تأثيرگذاري با پروتکل همتايش، يعني اميددرمانگري اسنايدر، نياز به يک پژوهش آزمايشي است که تأثير اين پروتکل در کنار رويکرد درماني ديگر مقايسه شود.
ازآنجاکه براي مقايسه دو نوع مداخله، نياز به بررسي شاخصهاي پيامد درمان است و بيماران مبتلا به ام اس، از مشکلاتي در زمينه شادکامي و رضايت از زندگي رنج ميبرند و همچنين با توجه به رابطه مستقيم اميدواري و بهزيستي فاعلي، مسئله اين پژوهش، اين است که آيا اجراي پروتکل اميددرمانگري اسلامي در بيماران مبتلا به ام اس، به افزايش بهزيستي فاعلي اين بيماران کمک ميکند؟ کدام يک از دو الگوي درماني اسلامي يا مبتني بر نظريه اسنايدر تأثير بيشتري بر بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس دارد؟
روش پژوهش
روش تحقيق در اين طرح، از نوع شبهآزمايشي با طرح پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري سه گروهي بود: يک گروه گواه و دو گروه آزمايش. در يکي از گروههاي آزمايش، پروتکل اميددرمانگري اسلامي (همان) و در گروه ديگر، پروتکل اميددرمانگري مبتني بر نظريه اميد اسنايدر (2000) اجرا شد. پيش و پس از اجراي مداخلات انجام شده، که 2 ماه (8 جلسه، هفتهاي يک جلسه) طول کشيد، از هر سه گروه آزمون گرفته شد. پس از طي 2 ماه از پايان مداخله، مجدداً آزمون پيگيري براي سه گروه اجرا گرديد. به منظور عدم ارتباط افراد گروههاي آزمايش و عدم تبادل تجربيات بين آنها، جلسات در روزهاي متفاوت اجرا شد. براي رعايت اصول اخلاقي در اين پژوهش، به گروه گواه گفته شد که پس از آزمون مرحله سوم، براي آنها نيز مداخله اميددرمانگري انجام خواهد شد.
جامعه آماري 700 نفر از افراد مبتلا به ام اس بودند که در انجمن ام اس شهر قم عضو هستند. پس از اطلاعرساني پيامکي و حضوري در جلسات ماهيانه انجمن، از ميان اعضاي انجمن، که بر اساس بررسيهاي پزشکي مبتلا به ام اس تشخيص داده شده بودند، تعداد 65 نفر داوطلب شدند. پس از کنار گذاشتن 20 نفر، که ملاکهاي ورود را نداشتند، يا واجد ملاكهاي خروج بودند، 45 نفر باقي ماندند. اين افراد به صورت تصادفي، در سه گروه 15 نفري جايگزين شدند. البته در طول اجراي طرح پژوهش، از هر گروه 3 نفر کاسته شد. مداخلات به صورت گروهي و توسط پژوهشگر انجام شد.
ملاکهاي ورود و خروج
ملاکهاي ورود عبارت بودند از: تبعيت از مداخلات پزشکي تحت مديريت پزشک متخصص؛ بيماري از نوع عود- فروکش؛ مدت زمان بيماري حداقل 1 سال و داشتن توانايي تحرک، تکلم و نوشتن.
ملاکهاي خروج عبارت بودند از: ابتلا به اختلالهاي رواني شديد که مانع همکاري در برنامه بود، اختلال شخصيت و بيماريهاي مزمن جسماني ديگر، بودن در مرحله فعال بيماري ام اس.
براي شناسايي ملاکهاي خروج، از تست شخصيت MCMI-III و مصاحبه تشخيصي بر اساس DSM-5 استفاده شد.
روش اجرا و روش تحليل آماري دادههاي پژوهش
با توجه به وجود متغير تصادفي کمکي در طرح، به سبب انجام پيشآزمون، از روش تحليل کوواريانس يکراهه (ANCOVA) استفاده شد. همچنين با توجه به وجود سه مرحله اندازهگيري، براي مشخص شدن تأثير مداخله در طول زمان، از روش اندازهگيريهاي مکرر استفاده شد.
ابزار پژوهش
بهزيستي فاعلي: آزمونهايي مانند مقياس شادکامي فاعلي (ليوبميرسکي و لپر (Lyubomirsky & Lepper)، 1999) و مقياس رضايت از زندگي (دينر، 2009)، از مناسبترين مقياسها براي بررسي بهزيستي فاعلي هستند (کاشدان (Kashdan)، 2004). براي سنجش بهزيستي فاعلي افراد مبتلا به ام اس، از اين دو آزمون خودسنجي استفاده شد. بنابراين، مجموع نمره شادکامي و رضايت از زندگي، سطح بهزيستي فاعلي محسوب خواهد شد.
مقياس شادکامي فاعلي، داراي 4 ماده است. افراد در يک مقياس هفت درجهاي به آن پاسخ ميدهند. اين مقياس، شادکامي افراد را به صورت مستقل و در مقايسه با همتايان بررسي ميکند. اعتبار دروني مقياس، بر اساس آلفاي کرونباخ از 85/0 تا 95/0 گزارش شده است (ليومبرسکي و همكاران، 2006). نسخه فارسي آن در ايران اعتباريابي شده است (آقابابايي و همكاران، 1388). ضريب آلفاي کرونباخ، نسخه فارسي برابر با 76/0 و همبستگي آن، با مقياس رضايت از زندگي از 43/0 تا 47/0 گزارش شده است (بياني و همكاران، 1386).
مقياس رضايت از زندگي، پنج ماده دارد و تک عاملي است. اين مقياس، براي سنجش بُعد شناختي بهزيستي فاعلي ساخته شده است (دينر، 2009). اعتبار مقياس، با روش آلفاي کرونباخ برابر با 87/0 و با روش بازآزمايي، با فاصله دو ماهه برابر با 82/0 به دست آمد (دينر و همكاران، 1985). اين مقياس در ايران، توسط بياني و همكاران (1386) اعتباريابي شده است. آنها اعتبار مقياس را با استفاده از روش آلفاي كرونباخ 83/0 و با روش بازآزمايي 69/0 به دست آوردند.
پروتکل اميددرمانگري اسنايدر
اين پروتکل درماني براي افزايش تفکر اميدوارانه طراحي شده است (چيونز و همكاران، 2006). در ابتدا شرکتکنندگان گروه، با اصول نظريه اميد آشنا ميشوند. سپس، پيشنهادهايي درباره چگونگي کاربست اين اصول در زندگي خودشان ارائه ميشود. بدينترتيب، شرکتکنندگان ميآموزند که چگونه: 1. اهداف معنادار، قابل دسترسي و قابل اندازهگيري تعيين کنند؛ 2. چند مسير براي حرکت به سوي اهداف ايجاد نمايند؛ 3. منابع انگيزشي را شناسايي نموده، مجاري کاهش انگيزه را ببندند؛ 4. پيشرفت به سوي هدف را نظارت کنند؛ 5. در صورت نياز، اهداف و مسيرها را تغيير دهند.
راهنماي درمان که در يک قالب گروهي طراحي شده، داراي 8 جلسه 2 ساعته است و هر جلسه چهار بخش دارد. بخش اول (30 دقيقه)، به بحث دربارة هفته گذشته و تکاليف شرکتکنندگان اختصاص مييابد. در بخش دوم (20 دقيقه)، به آموزش مهارت جديد و بحث گروهي درباره آن پرداخته ميشود. بخش سوم (50 دقيقه)، صرف بحث درباره شيوههاي کاربست اين مهارتها در زندگي ميشود. آخرين بخش (10 دقيقه)، به تعيين تکليف هفته آتي اختصاص مييابد.
اين بسته درماني، در تحقيقي توسط چيونز همکاران (2006) در قالب يک بررسي مقدماتي مورد استفاده قرار گرفته است. در ايران نيز از اين پروتکل، براي بررسي تأثير اميددرمانگري بر افسردگي مادران کودکان مبتلا به سرطان استفاده شده است (شکرابي اهري (Shekarabi Ahari) و همكاران، 2012). در هر دو تحقيق، مؤثر بودن اين بسته درماني تأييد شده است. در جدول 1، به صورت اجمالي اهداف جلسات، محتواي آموزشي و تکاليف هر جلسه مطرح شده است.
جدول 1. پروتکل اميددرمانگري مبتني بر نظريه اميد اسنايدر، اقتباس از شکرابي اهري و همکاران (2012)
اهداف جلسه محتواي آموزشي تکليف
1. معرفي اميددرمانگري تعريف هدف و موانع
يافتن راههاي رسيدن به اهداف
راهبردهاي حفظ انگيزش فهرست اهدافي که مهم هستند و به تعويق افتادهاند
2. هيجانها نتيجه اهداف مسدود شده و اهداف حاصل شده هستند اهداف مسدود شده در تضاد با قدرت اراده ما و اهداف حاصل شده برانگيزاننده قدرت اراده ما انتخاب يک هدف که دوست داريد شش هفته بعد روي آن تمرکز کنيد
3. اهداف عيني اهداف بايد مهم، عيني، داراي نقطه پايان و قابل دسترسي و اندازهگيري باشند اهداف خود را با عباراتي عيني و نقطه پايان بيان کنيد
براي اهدافتان از چارچوب نزديکي استفاده کنيد
هدف خود را به خردهاهداف تبديل کنيد
4. قدرت رواني/ جسماني اهميت خودگويي مثبت براي رسيدن به اهداف ثبت خودگوييها
هدايت خود گوييها
بازتعريف موقعيت بر اساس توانايي خود
5. ترسيم نمودار هدف تعيين گامهايي براي رسيدن به هدف و استفاده از تجسم ذهني خردهاهداف (راهبردهاي قدرت مسير) ترسيم نمودار اهداف
برداشتن سياههاي از مهارتهاي لازم براي گذرگاههاي خود
تجسم ذهني روزانه براي طي کردن گامها و رسيدن به هدف نهايي
6. قدرت جسماني تغذيه سالم و عادات ورزشي قدرت اراده را افزايش ميدهد ارزيابي عادات تغذيهاي و ورزشي خود
بازارزيابي اهداف خود براي اطمينان از اينکه هنوز مهم هستند
7. موانع معرفي موانع هدف مقابله با موانع
ارائه گزارش از پيشرفت هدف انتخاب شده
8. لغزش و عود شيوه اجتناب از تبديل لغزش به عود -
پروتکل اميددرمانگري اسلامي
پروتکل اميددرمانگري اسلامي نيز که در يک قالب گروهي طراحي شده و روايي آن توسط متخصصان اسلامشناس و روانشناس تأييد شده است (01/0 p <؛ 145/0 W =) (صالحي و همكاران، زير چاپ)، از لحاظ ساختار و اجرا، همانند پروتکل اميددرمانگري اسنايدر است، اما تفاوتهايي از لحاظ محتوايي با آن دارد: در بخشي که به آموزش رواني اختصاص دارد، مهارتهايي بر اساس الگوي اميد اسلامي آموخته ميشود. اين مهارتها، در سه طبقه کلي جاي ميگيرند که هريک دو زيرمؤلفه دارد: عامليت (شخصي، الهي)، اسباب (مادي، فرامادي)، هدف (مادي، توحيدي). در جدول 2، به صورت اجمالي اهداف جلسات، محتواي آموزشي و تکاليف هر جلسه مطرح شده است.
جدول 2. پروتکل اميددرمانگري مبتني بر اساس منابع اسلامي
اهداف جلسه محتواي آموزشي تکليف
1. معرفي چرخه اميد و نااميدي در بيماري ام اس
معرفي الگوي اميد در اسلام
ويژگيهاي هدف مناسب بيان چرخه اميد و نااميدي در بيماري ام اس و مؤلفههاي اميد از ديدگاه اسلام و چهار ويژگي هدف (رتبهبندي چند هدف در چند حوزه زندگي با توجه به سعادت اخروي) نوشتن فهرست اهدافي در حوزههاي مختلف زندگي با توجه به سعادت و رتبهبندي آنها
2. روشهاي تعيين اهداف مناسب آموزش تعيين اهداف با توجه به رضايت خداوند، چالشبرانگيز بودن و سودمندي تنظيم فهرست اهداف بر اساس رضايت خداوند، چالشي بودن و سودمندي
3. روشهاي تعيين اهداف مناسب قابل دسترس نمودن اهداف با توجه به محدوديت عمر، عينيسازي اهداف، تعيين اهداف در چارچوب گرايشي و تعيين خردهاهداف تنظيم مجدد فهرست اهداف بر اساس محدوديت عمر، عينيسازي، گرايشي بودن و داشتن خردهاهداف
4. نيرومند شدن و باانگيزه ماندن براي دنبال کردن اهداف آموزش عامليت شخصي، عامليت الهي، به عنوان تکيهگاه مطمئن، ويژگيهاي تکيهگاه و وظايف شناختي، رفتاري و عاطفي فرد تکيهکننده تمرينهايي براي افزايش انگيزه با استفاده از افزايش وظايف شناختي، رفتاري و عاطفي فرد نسبت به تکيهگاه
5. آموزش مؤلفه قدرت مسير اميد آموزش اسباب مادي و فرامادي اميد با استفاده از معرفي شش راهبرد توجه به ويژگيهاي اسباب فرامادي، ياريجويي از خدا، انجام/ ترک اعمال متناسب/ مخالف با هدف، کمک به ديگران براي اهداف مشابه، داشتن چند مسير، تجسم ذهني طي کردن گامها و رسيدن به هدف
6. مقابله با موانع هدف آموزش موانع درونزاد و برونزاد مسير و روشهاي مقابله با آنها (مقابلههاي مسئلهمدار و هيجانمدار) انتخاب مسير جايگزين، دور زدن مانع، ياريجويي از خدا، انتظار کشيدن براي موانع، لذت بردن از خود فرايند پيگيري هدف
7. مقابله با موانع هدف آموزش مفهوم صبر و معرفي دو راهبرد پذيرش بنيادين و ارزيابي خيرگرا پذيرش بنيادين و ارزيابي خيرگرا
8. آموزش لغزش و عود شيوههاي اجتناب از وقوع عود و تبديل لغزش به عود، تکميل پرسشنامهها -
يافتههاي پژوهش
توصيف دادههاي جمعيتشناختي و پراکندگي
ميانگين و انحراف استاندارد سن گروه اميددرمانگري اسلامي، به ترتيب 25/37 و 73/8، گروه اميددرمانگري اسنايدر 33/35 و 19/7 و گروه گواه 75/34 و 21/6 بود. نسبت افراد متأهل به افراد مجرد، 2 به 1 بود. از لحاظ تحصيلات نيز 30 درصد زيرديپلم، 40 درصد ديپلم و 30 درصد داراي تحصيلات دانشگاهي بودند.
جدول 3. ميانگين و انحراف استاندارد نمرات سه گروه در سه مرحله اندازهگيري
گروه شاخص بهزيستي فاعلي رضايت از زندگي شادکامي
پيشآزمون پسآزمون پيگيري پيشآزمون پسآزمون پيگيري پيشآزمون پسآزمون پيگيري
گروه اسلامي ميانگين 5/32 66/35 33/39 9/18 5/20 25/22 16/13 91/15 5/17
SD 95/9 5/9 87/9 85/7 05/7 52/6 91/4 82/3 45/3
گروه اسنايدر ميانگين 58/35 83/38 33/39 25/20 08/21 08/21 33/15 17 25/18
SD 56/10 33/10 66/9 63/6 58/6 61/6 81/4 4 4
گواه ميانگين 91/41 83/36 38 5/24 75/22 83/21 41/17 08/17 41/16
SD 46/7 91/8 8/8 07/5 15/6 85/5 77/3 05/5 25/4
جدول 3، نشاندهنده تغييرات ميانگين نمرات سه متغير شادکامي، رضايت از زندگي و بهزيستي فاعلي در سه گروه پژوهش، در سه مرحله پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري است. بر اساس مشاهده تغييرات ميانگين مشخص ميشود که در هر دو گروه آزمايش، تغييرات هر سه متغير در سه مرحله اندازهگيري افزايشي بوده است. در مقابل، در گروه گواه تغييرات افزايشي مشاهده نميشود.
تحليل دادهها
با توجه به وجود متغير همپراش پيشآزمون، براي تحليل دادهها از تحليل کوواريانس يکراهه (ANCOVA) استفاده شد.
بهزيستي فاعلي (مقياس کل)
ابتدا در بررسي همگني ضرايب رگرسيون گروهها مشخص شد که تعامل ميان شرايط آزمايشي و متغير همپراش معنادار نيست (92/0 = P). از سوي ديگر، در اجراي آزمون لوين نيز 21/0 = P حاصل شد که معنادار نيست و نشان ميدهد دادهها مفروضه، تساوي خطاي واريانس را زير سؤال نبردهاند.
جدول 4. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر بهزيستي فاعلي در پسآزمون
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 11/2070 1 11/2070 02/68 001/0 68/0
اثر اصلي (درمان) 03/344 2 01/172 65/5 008/0 26/0
خطاي باقيمانده 88/973 32 34/30
کل 52686 36
همانطور که جدول 4 نشان ميدهد، تأثير مداخله بر نمرههاي بهزيستي فاعلي در پسآزمون معنادار است (008/0 = P، 65/5 =) 2 ،32F(). براي تعيين اختلاف دقيق ميان گروههاي آزمايش از آزمون تعقيبي LSD استفاده شد.
جدول 5. مقايسههاي زوجي با استفاده از آزمون تعقيبي LSD براي بهزيستي فاعلي در فاصله پيشآزمون و پسآزمون
گروهها تفاضل ميانگينها خطاي استاندارد P
I J
گروه اسلامي گروه اسنايدر 57/0- 27/2 80/0
گروه اسلامي گروه گواه *74/6 44/2 01/0
گروه اسنايدر گروه گواه **32/7 34/2 004/0
01/0; *P < 05/0**P <
با توجه به يافتههاي جدول 5، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي و گروه اميددرمانگري اسنايدر، در فاصله پيشآزمون و پسآزمون معنادار نيست (80/0P=). بنابراين، تفاوت معناداري ميان دو نوع مداخله بر بهزيستي فاعلي مشاهده نميشود. از سوي ديگر، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي (05/0 P <) و گروه اميددرمانگري اسنايدر (01/0 P <)، با گروه گواه معنادار است. بنابراين، هر دو نوع اميددرمانگري اسلامي و اميددرمانگري اسنايدر موجب افزايش بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس، در فاصله پيشآزمون و پسآزمون شدهاند. براي بررسي پايداري نتايج در مرحله پيگيري، از تحليل کوواريانس يکراهه در فاصله پيشآزمون و پيگيري استفاده شد.
جدول 6. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر بهزيستي فاعلي در پيگيري
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 46/2113 1 46/2113 71/80 001/0 71/0
اثر اصلي (درمان) 55/467 2 77/233 92/8 001/0 35/0
خطاي باقيمانده 65/837 32 18/26
کل 57410 36
با توجه به نتايج جدول 6 (01/0 > P ،92/8 =) 2 ،32F()، تفاوت گروهها در مرحله پيگيري همچنان معنادار بوده و بيانگر پايداري تأثيرات مداخله بر بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس است.
رضايت از زندگي
ابتدا در بررسي همگني ضرايب رگرسيون گروهها مشخص شد که تعامل ميان شرايط آزمايشي و متغير همپراش معنادار نيست (57/0 = P). از سوي ديگر، در اجراي آزمون لوين نيز 46/0 = P حاصل شد، که معنادار نيست و نشان ميدهد دادهها مفروضه تساوي خطاي واريانس را زير سؤال نبردهاند.
جدول 7. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر رضايت از زندگي در پسآزمون
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 64/952 1 64/952 53/62 001/0 66/0
اثر اصلي (درمان) 26/30 2 13/15 99/0 38/0 06/0
خطاي باقيمانده 51/487 32 23/15
کل 18028 36
بر اساس جدول 7، تحليل کوواريانس يکراهه نشان داد كه تأثير مداخله بر نمرههاي رضايت از زندگي در پسآزمون معنادار نيست (38/0 = P ،99/0) = 2 ،32F().
در ادامه، براي بررسي احتمال تأثير مداخله بر نمره رضايت از زندگي در مرحله پيگيري، از تحليل کوواريانس يکراهه استفاده شد.
جدول 8. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر رضايت از زندگي در پيگيري
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 07/897 1 07/897 79/66 001/0 67/0
اثر اصلي (درمان) 14/123 2 57/61 58/4 02/0 22/0
خطاي باقيمانده 51/487 32 23/15
کل 18028 36
بر اساس جدول 8، تحليل کوواريانس يکراهه نشان ميدهد كه تأثير مداخله بر نمرههاي رضايت از زندگي در پسآزمون معنادار است (05/0 > P ،58/4 =) 2،32F(). اين يافته، حاکي از مشخص شدن نتايج مداخله پس از گذشت دو ماه از پايان مداخله است. ازاينرو، براي تعيين اختلاف دقيق ميان گروههاي آزمايش از آزمون تعقيبي LSD استفاده شد.
جدول 9. مقايسههاي زوجي با استفاده از آزمون تعقيبي LSD براي رضايت از زندگي در فاصله پيشآزمون و پيگيري
گروهها تفاضل ميانگينها خطاي استاندارد P
I J
گروه اسلامي گروه اسنايدر 21/2 5/1 15/0
گروه اسلامي گروه گواه *81/4 59/1 01/0
گروه اسنايدر گروه گواه 59/2 55/1 10/0
01/0 *P <
با توجه به يافتههاي جدول 9، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي و گروه اميددرمانگري اسنايدر، در فاصله پيشآزمون و پيگيري معنادار نيست (15/0P = ). بنابراين، تفاوت معناداري ميان دو نوع مداخله بر رضايت از زندگي مشاهده نميشود. از سوي ديگر، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي، با گروه گواه معنادار است (05/0 P <). اما تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسنايدر، با گروه گواه معنادار نيست (10/0 P=). بنابراين، علت تفاوت يافتههاي جدول 8 در مرحله پيگيري، تأثير اميددرمانگري اسلامي است.
شادکامي
ابتدا در بررسي همگني رگرسيونها هر جند مشخص شد که تعامل ميان شرايط آزمايشي و متغير همپراش معنادار است (046/0 = P)، اما با توجه به تساوي حجم نمونه گروههاي آزمايش و گواه، و برقراري مفروضه ديگر يعني تساوي خطاي واريانس با استفاده از آزمون لوين (96/0 = P)، امکان اجراي تحليل کوواريانس يکراهه ممکن گرديد.
جدول 10. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر شادکامي در پسآزمون
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 1/490 1 1/490 16/115 001/0 79/0
اثر اصلي (درمان) 34/43 2 67/21 09/5 01/0 25/0
خطاي باقيمانده 67/127 32 25/4
کل 10628 36
همانطور که جدول 10 نشان ميدهد، تأثير مداخله بر نمرههاي شادکامي در پسآزمون معنادار است (01/0 = P ،09/5 =) 2 ،32F(). براي تعيين اختلاف دقيق ميان گروههاي آزمايش، از آزمون تعقيبي LSD استفاده شد.
جدول 11. مقايسههاي زوجي با استفاده از آزمون تعقيبي LSD براي شادکامي در فاصله پيشآزمون و پسآزمون
گروهها تفاضل ميانگينها خطاي استاندارد P
I J
گروه اسلامي گروه اسنايدر 70/0 92/0 45/0
گروه اسلامي گروه گواه *34/2 97/0 02/0
گروه اسنايدر گروه گواه 63/1 92/0 08/0
05/0 *P <
با توجه به يافتههاي جدول 11، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي و گروه اميددرمانگري اسنايدر در فاصله پيشآزمون و پسآزمون معنادار نيست (45/0P= ). بنابراين، تفاوت معناداري ميان دو نوع مداخله بر شادکامي مشاهده نميشود. از سوي ديگر، تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسلامي، با گروه گواه معنادار است (05/0 P <). بنابراين، اميددرمانگري اسلامي موجب افزايش شادکامي ميشود. اما تفاضل ميانگينهاي گروه اميددرمانگري اسنايدر، با گروه گواه معنادار نيست (08/0=P). بنابراين، اميددرمانگري اسنايدر موجب افزايش شادکامي نشده است. براي بررسي پايداري نتايج در مرحله پيگيري از تحليل کوواريانس يکراهه، در فاصله پيشآزمون و پيگيري استفاده شد.
جدول 12. تحليل کوواريانس براي اثرهاي درمان بر شادکامي در پيگيري
منبع تغيير مجموع مجذورات df ميانگين مجذورات نسبت F P η
همپراش 43/185 1 43/185 81/18 000/0 38/0
اثر اصلي (درمان) 30/94 2 15/47 78/4 02/0 24/0
خطاي باقيمانده 65/295 32 85/9
کل 11412 36
با توجه به نتايج جدول 12 (05/0 > P ،78/4 =) 2 ،32F()، تفاوت گروهها در مرحله پيگيري همچنان معنادار بوده و بيانگر پايداري تأثيرات مداخله بر بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس است.
بحث و نتيجهگيري
بر اساس يافتهها، تأييد شد که اميددرمانگري با رويکرد اسلامي موجب افزايش بهزيستي فاعلي افراد مبتلا به ام اس ميشود. همسو با اين يافته، عبدالخالک (Abdel-Khalek) نيز در پژوهشهاي خود (2011، 2012 و 2014)، رابطه دينداري با بهزيستي فاعلي را در جوامع مختلف نشان داد. بيشتر پژوهشهاي ديگر نيز رابطه نگرش به دين، حضور در مراسم مذهبي، فعاليتهاي ديني، باورهاي ديني، جهتگيري ديني، رسش معنوي و تجربه ديني را با رضايت از زندگي و شادکامي مثبت گزارش کردهاند براي نمونه اداي (Addai) و همكاران (2014)، جوشنلو (Joshanloo) (2011)، کشدان و نزلک (2012) و هولدر (Holder) و همكاران (2010)، ارتباط دينداري را با شاخصهاي مختلف سلامت روان نشان دادهاند.
گرچه پژوهشهاي تجربي ديني، دربارة افزايش بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس يافت نشد، اما پژوهشهايي که از اميددرمانگري مبتني بر رويکرد اسنايدر استفاده کرده بودند، همسو با پژوهش کنوني، افزايش اميد را در اين بيماران، با کاهش مشکلات روانشناختي و افزايش سلامت روان همراه دانستهاند. براي نمونه، کاهش ميزان اضطراب، افسردگي و افزايش کيفيت زندگي (نظامدوست سدهي، 1391، ص 1)؛ افزايش اميد، کاهش افسردگي و بهبود کيفيت زندگي (عابديني و همكاران، 1395)؛ کاهش افسردگي (بهراميان و همكاران، 1393)؛ افزايش کيفيت زندگي (رسولي و همكاران، 1392).
در تبيين يافته پژوهش حاضر ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
1. يکي از مؤلفههاي الگوي اميد که محور دو مؤلفه ديگر نيز قلمداد ميشود، هدف است. به گفته تيليچ (Tillich) «هدف در زندگي بخش مهمي از جوهره دين است» (فرانسيس (Francis) و همكاران، 2010). هدف در زندگي، يکي از سازههايي است که ميتوان آن را به عنوان ميانجي، در رابطه دين با بهزيستي در نظر گرفت. از يکسو، دين مرگ را پايان زندگي نميداند و هدف اصلي را در زندگي، پس از مرگ جستجو ميكند. از سوي ديگر، هدف در زندگي رابطه نيرومندي با بهزيستي فاعلي دارد. سيليک و کتکارت (Sillick, & Cathcart) (2014)، نقش واسطهاي هدف در زندگي را در رابطه جهتگيري ديني با شادي تأييد کردند. کشدان و نزلک (2012) نيز نقش واسطهاي هدف در زندگي را در رابطه معنويت با عاطفه مثبت تأييد کردند.
2. زمينهيابيها نشان ميدهند 70 تا 80 درصد بيماران از باورها و فعاليتهاي ديني براي مقابله با مشکلات و ناکاميهاي روزمره استفاده ميکنند. دين، به بيماران کمک ميکند تا سازگاري هيجانيشان را ارتقاء دهند و معنا و اميدشان را حفظ کنند. بيماران تأکيد ميکنند که «در خدمت هدفي فراتر از خود بودن» زندگي در شرايط غيرقابلتحمل را ممکن ميسازد (هِفتي (Hefti)، 2011). ازاينرو، معنادهي به افراد با تأکيد بر داشتن هدف متعالي توحيدي در زندگي، ميتواند تأثيرگذار باشد. درواقع افرادي که بيماري و محدوديتهاي مالي را تجربه ميکنند، با توجه نمودن به آخرت و اينکه زندگي چيزي فراتر از زندگي دنيا است، به معنايي جديد و عميق ميرسند که به رضايت بيشتر آنها از زندگيشان ميانجامد. براي نمونه، در آموزشهاي اين پروتکل به داشتن اهدافي تأکيد ميشود که فنا شدني نيستند و به تکيه بر اسبابي توصيه ميشود که نامتناهي و قادر متعال هستند.
3. بيماران مبتلا به بيماريهاي مزمن، بهويژه وقتي درمان مشخصي براي بيماريشان وجود نداشته باشد، ممکن است بيشتر به مفهوم «مرگ» فکر کنند. مرگ، يکي از نقاط عطف زندگي انسان است که با بحث اميد ارتباط تنگاتنگ دارد. کول (Koole) و همكاران (2006)، مرگ را يکي از مهمترين دغدغههاي هستيشناختي ميدانند. اما يکي از کارکردهاي مهم دين، ارائه راهبردهاي مقابلهاي هنگام آگاهي از مرگ است. دين ميگويد: زندگي با مرگ پايان نميپذيرد. دين از اين راه، حسي از امنيت روانشناختي و اميد به جاودانگي را فراهم ميآورد و موجب افزايش سطح بهزيستي فرد ميشود (وِيل (Vail) و همکاران، 2010)؛ زيرا دين بر محور مفهوم حقيقت غايي، سامان يافته است (آذربايجاني، 1382، ص 41). بنابر منابع اسلامي، يکي از علل نااميدي (يعني حالت تفريط در اميد) و اميد کاذب (يعني آرزوهاي نشدني يا حالت افراط در اميد)، غفلت از مرگ و زندگي پس از مرگ است. به اين ترتيب، به نظر ميرسد گنجاندن مطالبي درباره اصالت زندگي پس از مرگ و ارتباط دادن سختيهاي فعلي با آساني و پاداشهاي آخرت، نقش چشمگيري در افزايش رضايتمندي از زندگي فعلي، همراه با بيماري داشته باشد. افرادي که اضطراب مرگ پاييني دارند، اميد بيشتر و اندوه کمتري (کليني، 1407ق، ج 2، ص 320؛ مجلسي، 1403ق، ج 45، ص 5)، در زندگي دارند.
4. شيا (Shiah) و همكاران، در پژوهشي به اين نتيجه رسيدند که گروههاي ديني مختلف، از مسيرهاي متفاوتي به بهزيستي فاعلي دست مييابند. يکي از مسيرهاي عمده، اميدواري است. به اين ترتيب، دين به افراد اميد ميدهد و اميدواري نيز پيشبينيکننده رضايت از زندگي و شادکامي است (وناک و مارسينکفسکي، 2014). در اين پروتکل، با توجه به پژوهشهايي که رابطه اميد بيشتر با سازگاري بهتر با ام اس را نشان دادهاند، بهجاي مداخله مستقيم در زمينه بهزيستي فاعلي، پيشبين آن يعني اميد، با استفاده از ابزارهاي ديني دستکاري شد. سرانجام حاصل آن، افزايش شادکامي و رضايت از زندگي در شرکتکنندگان مبتلا به ام اس گرديد.
5. تبيين ديگر براي اين يافته، به مفهوم دلبستگي ايمن ارتباط دارد. افزايش احساس دلبستگي ايمن افراد، با فراهم آوردن پايگاهي ايمن به نام اسباب فرامادي، کمک ميکند فرد با آرامش بيشتري به اهداف دنيوي خود بپردازد و نگراني کمتري داشته باشد. بر اساس پژوهش دزموند موريس (Desmond Morris) دين از سه ميل انسان سرچشمه ميگيرد: نياز به يک رهبري که قادر مطلق است (نياز به تسلط)، نياز به يک اَبَر- والد (دلبستگي) و نياز به اينکه از خطر مرگ محافظت بشود (نياز به بقاء) (به نقل از سايولي (Scioli) و بيلر، 2009). سايولي و بيلر (2009)، در بررسي خود گزارش نمودند که در اسلام هر سه وجه اميد (يعني تسلط، دلبستگي و بقاء) ابراز شدهاند.
6. ازآنجاكه شرکتکنندگان مبتلا به ام اس بودند و با مشکلات مالي، اجتماعي، خانوادگي، جسمي و روانشناختي مزمن بسياري روبهرو بودند. داشتن ابزارهايي از جمله مقابلههاي هيجانمدار و مسئلهمدار، که در پروتکل پيشنهاد شد، به افزايش تحمل مشکلات کمک نموده و در نتيجه، با کاهش هيجانها منفي و افزايش هيجانهاي مثبت به بهزيستي فاعلي آنها کمک ميکند (دينر و همكاران، 1985). براي نمونه، در ارزيابي خيرگرا وجود موانع تبديل به فرصتي براي افزايش هيجانهاي مثبت، کاهش هيجانهاي منفي و افزايش رضامندي از زندگي ميشود (پسنديده و همكاران، 1391). فقدان هيجانهاي منفي نيز به نوبه خود، به تفکر منطقي و استوار انديشي (حزم) کمک نموده، فرد ميتواند به تصميماتي منطقي براي رفع موانع اقدام کند (ابنأبي الحديد، 1404ق، ج 20، ص 343). در مجموع ميتوان گفت: که تمسک به دين از راهبردهاي افزايش شادي و رهايي از غمگيني است (اريلماز (Eryilmaz)، 2014؛ تکاچ (Tkach) و ليوبومرسکي، 2006).
6. يافته ديگر پژوهش اين بود که تفاوت معناداري ميان دو رويکرد اميددرمانگري بر بهزيستي فاعلي بيماران مبتلا به ام اس مشاهده نشد. برخي تحقيقات گذشته نيز تفاوت معناداري ميان يک برنامة درماني اسلامي و غيراسلامي نيافتند. در پژوهش سالاريفر (1393)، دو نوع زوجدرماني شناختي- رفتاري و اسلامي تأثير معنادار داشتند، اما زوجدرماني اسلامي، بر مداخله ديگر برتري معنادار نداشت. در پژوهش انصاري (1395) نيز تفاوت معناداري ميان درمان شناختي- رفتاري، با رويکرد اسلامي با درمان شناختي- رفتاري آبرامويتز بر مبتلايان به وسواس مشاهده نشد. همچنين مجاهد و همکاران (1388)، تفاوت معناداري بين دو روش شناختي رفتاري با و بدون توصيههاي اسلامي در ارتقاي سلامت رواني به دست نياوردند. فراتحليل مکالخ (1999) نيز تفاوت معناداري براي درمان شناختي- رفتاري مسيحي با غيرمسيحي نيافت.
اما تحقيقات ديگري، نتايجي ناهمسو با نتيجه پژوهش حاضر يافتند. نتيجه پژوهش عبدي (1394)، نشان داد که تأثير الگوي تنظيم رغبت اسلامي بر اضطراب، به طور معناداري بيشتر از درمان شناختي- رفتاري است. جانبزرگي (1378) نيز در بررسي تأثير رواندرمانگري با و بدون جهتگيري مذهبي بر مهار اضطراب و تنيدگي، نشان داد که تأثير درمانگري با جهتگيري مذهبي بيشتر است.
در تبيين اين نتيجه ميتوان گفت: به نظر ميرسد سازوكارهاي دو روش درمانگري اسلامي و اسنايدري، در سطح رفع نشانهها يکسان عمل ميکنند؛ به اين معنا که هرچند که مباني و محتواي دو پروتکل درماني تفاوتهاي اساسي داشتهاند، اما سازوكار اثر آنها بر نشانههاي هيجاني و شناختي مراجعان مشابه بوده است.
7. تبيين ديگر اينکه، ساختار اميد در متون اسلامي با اميد در نظريه اسنايدر، تشابههايي از لحاظ ساختار و محتوا داشتند. هر دو درمان، از سه مؤلفه اصلي هدف، راهيابي و عامليت تشکيل شدهاند. اين تشابه ممکن است نتايج مشابه را توجيه کند. البته با وجود تفاوتهايي که از لحاظ اسلامي بودن، ميان دو نوع رويکرد درماني وجود داشت، اما گروه اميددرمانگري اسنايدر در بحثهاي گروهي مثالهاي متعدد مذهبي ارائه مينمودند که موجب ميشد بحثها و بهطورکلي جلسات اين نوع رويکرد تا حدودي اسلامي شود. البته در اين موارد، درمانگر از ارائه مثالها يا توضيحاتي که جنبه اسلامي داشته باشد، خودداري ميکرد و سعي مينمود به بحثهاي اسلامي شرکتکنندگان نيز دامن نزند، اما در هر صورت ممکن است تأثير گذاشته باشد.
8. تبيين ديگر وجود دورههاي آموزشي همزمان است. انجمن ام اس استان قم، فعالانه جلسات و دورههايي را، بهصورت ماهيانه و يا هفتگي برگزار ميکند. اغلب شرکتکنندگان سه گروه، در اين دورهها شرکت ميكردند. هرچند توزيع اين افراد در جلسات و دورههاي خود انجمن ام اس به طور تقريبي يکنواخت بود، ولي ممکن است تأثير دو نوع مداخله فعلي را بر بهزيستي تحت تأثير قرار داده باشد. البته وجود گروه گواه، و تصادفي بودن تا حد زيادي اين محدوديت را رفع ميکند، ولي ممکن است تأثير آنها را به صفر نرساند.
محدوديتهاي پژوهش عبارت بودند از: احتياط در تعميم نتايج به سبب اجرا در شهر قم و ارتباط ناخواسته اعضاي گروههاي آزمايش، به سبب شرکت در جلسات دوماهانه انجمن ام اس. در مجموع با توجه به تأثيرگذاري اميددرمانگري اسلامي بر افزايش شادکامي و رضامندي افراد مبتلا به ام اس، به ويژه با توجه به بومي بودن آن و ريشه داشتن در مباني مذهبي افراد ايراني، پيشنهاد ميشود که از پروتکل اميددرمانگري اسلامي، به عنوان يک درمان مکمل در کنار ساير درمانهاي موجود براي بيماران مبتلا به ام اس استفاده شود.
- آذربايجاني، مسعود، 1382، تهيه و ساخت آزمون جهتگيري مذهبي با تکيه بر اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- آقابابايي، ناصر و همكاران، 1388، «معنويت و احساس شخصي رواندرستي در دانشجويان و طلاب»، علوم روانشناختي، ش 31، ص 360-372
- ابن أبي الحديد، عبدالحميد بن هبة الله، 1404ق، شرح نهجالبلاغه، قم، مكتبة آيةالله المرعشي النجفي.
- ابنطاووس، علىبن موسى، 1411ق، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق/ صحح: ابوطالب كرمانى و محمدحسن محرر، قم، دار الذخائر.
- انصاري، حسن، 1395، طراحي روش درمان شناختي- رفتاري با رويکرد اسلامي و مقايسه اثربخشي آن با درمان شناختي- رفتاري آبرامويتز بر مبتلايان به OCD، پاياننامه دکتري روانشناسي عمومي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- بهراميان، جاسم و همكاران، 1393، «تأثير گروهدرماني مبتني بر رويکرد اميددرماني بر ميزان افسردگي بيماران مبتلا به مولتيپل اسکلروزيس»، پژوهش توانبخش در پرستاري، ش 1، ص 12-22.
- بهشتي، سعيد و همكاران، 1389، «معنا و مؤلفههاي اميدواري در متون اسلامي و روانشناسي مثبتگرا»، دانشور رفتار، تربيت و اجتماع، ش 45، ص 150-170.
- بياني، علياصغر و همكاران، 1386، «اعتبار و روايي مقياس رضايت از زندگي (SWLS)»، روانشناسان ايراني، سال يازدهم، ش 3، ص 259-265.
- پرچم، اعظم و همكاران، 1390، «بررسي تطبيقي نااميدي در نظريه اسنايدر و قرآن کريم»، مطالعات اسلامي: علوم قرآن و حديث، 3/87، ص 83-108.
- پسنديده، عباس و همكاران، 1391، «پايه نظري رضامندي از ديدگاه اسلام»، روانشناسي دين، ش 4، ص 85-104.
- جانبزرگي، مسعود، 1378، اثربخشي رواندرمانگري کوتاهمدت، آموزش خودمهارگري، با و بدون جهتگيري مذهبي بر مهار اضطراب و تنيدگي، پاياننامه دکتري روانشناسي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- خليليان شلمزاري، محمود و همكاران، 1392، «ساخت و رواييسنجي مقياس اميد بر اساس منابع اسلامي»، روانشناسي و دين، سال ششم، ش 1، ص 59-76.
- رسولي، محسن و همكاران، 1392، «تأثير اميددرماني گروهي بر کيفيت زندگي بيماران مبتلا به مولتيپل اسکلروزيس»، روانپرستاري، ش 1، ص 54-56.
- سالاريفر، محمدرضا، 1393، طراحي زوجدرماني شناختيرفتاري مبتني بر متون اسلامي و مقايسه کارآمدي آن با زوجدرماني شناختي- رفتاري توسعهيافته در افزايش رضايت زناشويي، پاياننامه دکتري روانشناسي عمومي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ستوده اصل، نعمت و همكاران، 1389، «مقايسه دو روش دارودرماني و اميددرماني بر ابعاد کيفيت زندگي بيماران مبتلا به فشار خون اساسي»، روانشناسي باليني، سال پنجم، ش 1، ص 27-34.
- صالحي، مبين و همكاران، (زير چاپ)، «الگوي اميد بر اساس منابع اسلامي و ساخت پروتکل درماني آن»، اسلام و پژوهشهاي روانشناختي.
- صالحي، مبين، 1393، «اميدمحوري و نقش آن در پيشرفت با توجه به آيات و روايات و روانشناسي»، در: مجموعه مقالات نخستين همايش ملي الگوي اسلامي ايراني پيشرفت با موضوع «پيشرفت از منظر قرآن و حديث»، قم، مدرسه امام خميني.
- ـــــ ، 1395، طراحي مداخله اميددرمانگري اسلامي و مقايسه تأثير آن با اميددرمانگري اسنايدر بر بهزيستي فاعلي افراد مبتلا به مولتيپل اسکلروسيس، پاياننامه دکتري روانشناسي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- عابديني، الهه و همكاران، 1395، «اثربخشي گروهدرماني مبتني بر رويکرد اميد بر اميد و افسردگي زنان مبتلا به بيماري ام.اس»، روانشناسي باليني، سال هشتم، ش 2، ص 1-11.
- عبدي، حمزه، 1394، طراحي الگوي تنظيم رغبت بر اساس آموزه زهد اسلامي و تأثير آن بر کاهش اضطراب در مقايسه با درمان شناختي- رفتاري، پاياننامه دکتري روانشناسي عمومي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- قزلسفلو، مهدي و مهرنوش اثباتي، 1390، «گروه درماني اميدمحور بر بهبود كيفيت زندگي مردان مبتلا به اچ آي وي مثبت»، انديشه و رفتار، ش 22، ص 89-96.
- كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، كافي، تهران، اسلاميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دارالاحيا التراث.
- نظامدوست سدهي، معصومه، 1391، اثربخشي اميددرماني در کاهش ميزان اضطراب، افسردگي و افزايش کيفيت زندگي مبتلايان به بيماري مولتيپل اسکلروزيس (ام اس)، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، تهران، دانشگاه خوارزمي.
- Abdel-Khalek, A. M, 2011, Religiosity, subjective well-being, self-esteem, and anxiety among Kuwaiti Muslim adolescents, Mental Health, Religion & Culture, v. 14(2), p. 129-140.
- _____ , 2012, Associations between religiosity, mental health, and subjective well-being among Arabic samples from Egypt and Kuwait, Mental Health, Religion & Culture, v. 15(8), p. 741-758.
- _____ , 2014, Happiness, health, and religiosity: Significant associations among Lebanese adolescents, Mental Health, Religion & Culture, v. 17(1), p. 30–38.
- Addai, I, & et al, 2014, Exploring predictors of subjective well-being in Ghana: A micro-level study, Journal of Happiness Studies, v. 15(4), p. 869-890.
- Brown, P. H, & Tierney, B, 2009, Religion and subjective well-being among the elderly in China, The Journal of Socio-Economics, v. 38, p. 310–319.
- Buckland, H. T, 2010, Young adults with schizophrenia: Defining happiness, building hope (Dissertation). Available from Request Dissertations and Theses database, (UMI No. 3370467).
- Cheavens, J. S, et al, 2006, Hope therapy in a community sample: a pilot investigation, Social Indicators Research, v. 77, p. 61–78.
- _____ , 2006, Hope in cognitive psychotherapies: on working with client strengths, Journal of Cognitive Psychotherapy: An International Quarterly, v. 20, p. 135–145.
- Diener, E, 1994, Assessing subjective well-being: progress and opportunities, Social Indicator Research, v. 31, p. 103-157.
- _____ , 2009, Assessing subjective well-Being: Progress and opportunities. In E. Diener (Ed), Assessing Well-Being: The Collected Works of Ed Diener (pp. 25-65). New York: Springer.
- Diener, E, et al, 1985, The Satisfaction with Life Scale, Journal of Personality Assessment, v. 49(1), p.71–75.
- Duggleby, W, et al, 2007, Living with hope: Initial evaluation of a psychosocial hope intervention for older palliative home care patients, Journal of Pain and Symptom Management, v. 33, p. 247-257.
- Eryilmaz, A, 2014, Strategies adopted by Turkish adults for increasing happiness in daily life. Mental Health, Religion & Culture, v. 17(7), p. 680–689.
- Francis, L. J, et al, 2010, The relationship between religious orientation, personality, and purpose in life among an older Methodist sample, Mental Health, Religion & Culture, v. 13, p. 777–791.
- Hefti, R, 2011, Integrating religion and spirituality into mental health care, psychiatry and psychotherapy. Religions, v. 2, p. 611-627.
- Holder, M. D, et al, 2010, Spirituality, religiousness, and happiness in children aged 8–12 years, Journal of Happiness Studies, v. 11, p. 131–150.
- Holper, L, et al, 2010, Functioning in multiple sclerosis using the ICF, Journal of Neurology, v. 1, p. 103–113.
- Joshanloo, M, 2011, Investigation of the contribution of spirituality and religiousness to hedonic and eudemonic well-being in Iranian young adults, Journal of Happiness Studies, v. 12, p. 915–930.
- Kashdan, T. B, 2004, The assessment of subjective well-being (issues raised by the Oxford Happiness Questionnaire), Personality and Individual Differences, v. 36, p. 1225–1232.
- Kato, T, & Snyder C. R, 2005, [Relationship between hope and subjective well-being: reliability and validity of the dispositional Hope Scale, Japanese version]. Shinrigaku Kenkyu, v. 76, (3), p. 227-234. [in Japanese].
- Kesselring, J, 1997, Symptomology. In J. Kesselring (ed.), Multiple sclerosis, USA, Cambridge.
- Kim-Prieto, C, & Diener, E, 2009, Religion as a source of variation in the experience of positive and negative emotions, The Journal of Positive Psychology, v. 4(6), p. 447-460.
- Koole, S. L, et al, 2006, Introducing science to the psychology of the soul: Experimental existential psychology, Current Directions in Psychological Science, v. 15, p. 212-216.
- Lyubomirsky, S, et al, 2006, What are the differences between happiness and self-esteem? Social Indicators Research, v. 78, p.363–404.
- Lyubomirsky, S, & Lepper, H. S, 1999, A measure of subjective happiness: Preliminary reliability and construct validation, Social Indicators Research, v. 46(2), p. 137-156.
- Minden, S. L, 1992, Psychotherapy for people with multiple sclerosis, Neuropsychiatry, v. 4, p. 198–213.
- Noll, K. R, 2011, Predictors of quality of life in multiple sclerosis: Relationships between cognitive, physical, and subjective measures of disease burden. Unpublished dissertation for the degree of doctor of philosophy, School of Biomedical Sciences, the University of Texas Southwestern Medical Center at Dallas, USA.
- O’Connor, P, 2002, Key issues in the diagnosis and treatment of multiple sclerosis: an overview, Neurology, v. 59(3), p. 1-31.
- Ryan, K. A, et al, 2007, Predictors of subjective well-being among individuals with multiple sclerosis, Clinical Neuropsycholgy, v. 21(2), p. 239-262.
- Scioli, A, & Biller, H. B, 2009, Hope in the Age of Anxiety, Oxford: Oxford University Press.
- Shekarabi Ahari, G, & et al, 2012, The effectiveness of group hope therapy on hope and depression of mothers with children suffering from cancer in Tehran, Iran Journal of Cancer Prevention, v. 4, p.183-188.
- Shiah, Y, et al, (in press), Religion and subjective well-being: Western and Eastern religious groups achieved subjective well-being in different ways, Journal of Religion and Health.
- Sillick, W. J, & Cathcart, S, 2014, The relationship between religious orientation and happiness: The mediating role of purpose in life, Mental Health, Religion & Culture, v. 17(5), p. 494–507.
- Snyder, C. R, et al, 2000, The role of hope in cognitive-behavior therapies, Cognitive Therapy and Research, v. 24(6), p. 747–762.
- Snyder, C. R, & Lopez, S. J, 2007, Positive psychology: the scientific and practical explorations of human strengths, USA, sage publication.
- Snyder, C. R, 2000, Handbook of hope: theory, measures, & applications. San Diego, UAS, Academic.
- Svestkova, O, et al, 2010, Functioning and.disability in multiple sclerosis, Disability and Rehabilitation, v. 1,p. 59–67.
- Tkach, C, & Lyubomirsky, S, 2006, How do people pursue happiness?: Relating personality, happiness-increasing strategies, and well-being, Journal of Happiness Studies, v. 7, p. 183–225.
- Vail, K. E, et al, 2010, A terror management analysis of the psychological functions of religion, Personality and Social Psychology Review, v. 14(1), p. 84–94.
- Weis, R, & Speridakos, E, 2011, A meta-analysis of hope enhancement strategies in clinical.
- Wnuk, M, & Marcinkowski, J. T, 2014, Do existential variables mediate between religious-spiritual facets of functionality and psychological well-being, Journal of Religion & Health, v. 53(1), p. 56-67.
- Yalcin, I, & Malkoc, A, 2015, The relationship between meaning in life and subjective well-being: Forgiveness and hope as mediators, Journal of Happiness Studies, v. 16(4), p. 915-929.
- منابع غيرمکتوب:
- مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم انساني، 1391، جامع التفاسير 5/2: دايره المعارف چند رسانهاي قرآن کريم، قم، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم انساني.
- مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم انساني (1391). جامع الاحاديث 5/3: فرهنگ جامع روايات پيامبر و اهل بيت. قم، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم انساني.