تأثیر مشاورهی زوجی امیدمحور با رویکرد اسلامی بر دلزدگی و سازگاری زناشویی زوجین نابارور شهر اصفهان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ناباروري يکي از مهمترين بحرانهاي دوران زندگي است که منجر به مشکلات رواني و تجربيات استرسزاي هيجاني ميشود و بر روابط متقابل زوجين تأثير ميگذارد (اندريوس (Andrews) و همكاران، 1991). مطالعات متعددي نشان داده است كه زوجهاي نابارور تنش ناشي از ناباروري را، هم به صورت فردي و هم وابسته به يكديگر تجربه ميكنند. چنين تنشهايي ميتواند منجر به مسائل روحي – رواني منفي، از جمله افسردگي، تنهايي، عصبانيت، شرمساري، بيكفايتي، ناسازگاري، تعارض زناشويي، و در نهايت، طلاق گردد (گرينفلد (Greenfeld)، 1997). هنگامي که باروري به شکلي ناخواسته به تأخير ميافتد يا با شکست مواجه ميشود، رابطة زوجين تحت تأثير قرار ميگيرد و سازگاري و رضايت زناشويي به مخاطره ميافتد (به نقل از: هالمن و ايستمن (Hallman & Eastman)، 2000؛ سلطاني و همكاران، 1391).
افراد نابارور نارضايتي بيشتري نسبت به ازدواج خود ابراز ميكنند و استرس بيش از اندازهاي در ارتباط زناشويي خود نشان ميدهند (اندريوس و همکاران، 1991). مطالعات متعدد نشان ميدهد زنان ناباروري که تحت تأثير آثار منفي ناباروري هستند، ممکن است دچار مشکلاتي در صميميت زناشويي شوند (ولگستون (Volgston) و همكاران، 2010). زوجهاي نابارور نارضايتي بيشتري از خود و ازدواجشان دارند، و همين بهطور مستقيم يا غيرمستقيم بر رابطة زناشويي آنها تأثير منفي ميگذارد (مونگا (Monga) و همكاران، 2004).
محققان پيشنهاد ميکنند در بررسي مشکلات زوجين نابارور، «دلزدگي زناشويي» بهعنوان يک عامل زمينهاي مؤثر براي درمان ناباروري در نظام مراقبتهاي اولية بهداشتي مورد تأکيد قرار گيرد (نيکوبخت و همكاران، 1390). «دلزدگي زناشويي» عبارت است از: تحليل و خستگي جسمي، رواني و عاطفي که از نبود تناسب بين توقعات و واقعيتها در رابطة زناشويي ناشي ميشود (پاينز (Pines)، 1383، ص 6). زنان نابارور ميزان بالاتري از دلزدگي زناشويي را در مقايسه با زنان بارور تجربه ميكنند (نيکوبخت و همکاران، 1390). بر همين اساس، از سوي بسياري از كارشناسان بر طرحريزي مداخلات رواندرماني در جهت بهبود کيفيت زناشويي زوجهاي نابارور تأكيد شده است.
به عقيدة برخي از محققان، نااميدي يکي از پيامدهاي اصلي مشکلات روانشناختي و زناشويي است که افراد نابارور از آن رنج ميبرند (مصلينژاد و همكاران، 2014). فقدان اميد براي داشتن فرزند، با احساس سوگي عظيم همراه است که با مشاهدة زوجهاي ديگر تشديد ميشود، و همين باعث فقدان حس خودکنترلي، اعتماد به نفس و حرمت خود در زوجهاي نابارور ميشود (هومان (Homan) و همكاران، 2007). زوجهاي نابارور در مواجهه با ناباروري، مكرر چرخة مزمن ماهيانهاي از اميد و فقدان را تجربه ميكنند و چنانچه شيوههاي مؤثري براي مواجه شدن و حل اين مشكل در اختيارشان نباشد، منجر به مشكلاتي جدي در روابط زناشويي آنها ميشود و در نهايت، سازگاري زناشوييشان را كاهش دهد. بسياري از اين زوجها در يك دورة درمان تكرار شونده و دردناك، با روند درمان بدون پيشرفت مواجه ميگردند و در نهايت، دچار احساس ضعف و نااميدي در رسيدن به هدف ميگردند (وان دن آکر (van den Akker)، 2005).
به اعتقاد کوچنهوف (Kuchenhoff) (1999)، مهمترين فشار رواني زوجهاي نابارور، نااميدي نسبت به آرزويي است كه براي آن در طولانيمدت سرمايهگذاري كردهاند، و در صورت تحقق آن، ميتوانستند بسياري از آرمانهاي خود را برآورده سازند (كوچنهوف، 1999). وجود احساس نااميدي در ميان افراد نابارور تحت درمان، مطمحنظر بسياري از محققان قرار گرفته است (برگ (Berg) و همكاران، 1991). با توجه به مسائل مطرح شده، اهميت حمايتها و مداخلات رواندرماني براي کاهش پريشانيهاي عاطفي زوجين نابارور بيشتر درک ميشود. چنين مداخلاتي علاوه بر کاهش استرس ناشي از درمانهاي طولانيمدت، يا کاهش ميزان چندهمسري و طلاق ميتواند در بهبود بهداشت روان خانواده نقش داشته باشد.
رويكردهاي اميدمحور در مشاورههاي رواندرماني
رويکردهاي اميدمحور بهعنوان يکي از رويکردهاي نوين در مشاوره و رواندرماني، تاکنون تأثيرهاي مطلوبي بر افزايش کيفيت زناشويي همسران نشان داده است (بهاري، 1388، ص 186؛ خوشخرام و گلزاري، 1390؛ دارودي و همكاران، 2010؛ ورثينگتون (Worthington) و همكاران، 2007؛ فاورس (Fowers)، 1990؛ ورثينگتون و همكاران، 1997؛ کوکبورن (Cookburn) و همكاران، 1997؛ وايقان (Vaughan)، 2001؛ ريپلي و ورثينگتون، 2002؛ وستروپ (Westerop)، 2002). ويلايتونگ (Vilaythong) و همكاران (2003) معتقدند: «بخشش» و «اميد» از جمله راهبردهايي است که در کاهش تعارض خانوادگي مؤثرند. ريپلي و ورثينگتون (2002) در پژوهشي بر روي 43 زوج، در مقايسة دو نوع مداخله پربارسازي زناشويي متمرکز بر «اميد» و پربارسازي زناشويي «بخششمحور» نشان دادند که هر دو گروه مداخله در مقايسه با گروه کنترل، توانايي برقراري ارتباط مؤثرتري کسب کردند. علاوه بر اين، گروه روان آموزشي متمرکز بر اميد، به ويژه در افزايش تعاملات زناشويي، مؤثرتر بودند.
مطالعه وايقان (2001) نشان داد افرادي که در برنامههاي «اميد» (غنيسازي زناشويي اميدمحور) شرکت ميکنند افزايش معناداري در رضايت زناشويي در طول زمان نشان ميدهند. بنابراين، وي ابراز ميدارد: رضايت زناشويي و اميد از طرق گوناگون به هم مربوطند. ورثينگتون و همکاران او (1997) نشان دادند که مداخلة اميدمحور در غنيسازي روابط زناشويي مؤثر است. اين مداخلهها بر اهداف مشترک زوج تمرکز دارد و روابط را از طريق رشد، ارتباط و سطح متقابل تعهد به هدف مشخص شده ارتقا ميبخشد. نتايج اين برنامه شامل افزايش رضايت همسر از سازگاري و کيفيت مهارتهاي ارتباطي زوج بود. اين مداخله، بهويژه در افزايش نسبت تعامل مثبت به منفي بين زوجها مؤثر بوده است.
مشاورة «زوجي اميدمحور» مداخلهاي با محتواي آموزش روانشناختي است که بر اساس نظرية ورثينگتون (1999) دربارة مداخلات زناشويي مختصر ايجاد شده است. اين روش يک مداخلة گروهي ساختاريافتة کوتاهمدت با هدف افزايش اميد زوجها براي آيندة رابطهشان از طريق افزايش حس عامل بودن است و آنها را به مهارتهايي مجهز ميکند که ميتوانند براي بهترکردن رابطهشان به کار ببرند. مشاورة زوجي اميدمحور بر اساس رويکردهاي گوناگون غنيسازي ازدواج بنا شده است. اين رويکرد اميدمحور است؛ زيرا تأکيد آن بر ايجاد انگيزش در زوجهاست تا در رابطة زناشويي ابتکار عمل داشته باشند و براي رسيدن به اهدافشان روش «اقداممحوري» را دنبال کنند. بسياري از يافتههاي اسنايدر (1994) در رويکردهاي غنيسازي زناشويي اميدمحور براي ارتقاي اميد در زوجها به کار رفته است. ورثينگتون و همکاران او (1997) معتقدند: مشاوران به فراتر رفتن از آموزشهاي متمرکز بر ارتباط براي کمک به زوجها نياز دارند تا آنها بتوانند ديگر جنبههاي مهم روابطشان از قبيل ايجاد صميميت، حل و فصل تعارضها و برقراري تعهد را نيز در نظر بگيرند. اسنايدر (1994) نيز معتقد است: قالب گروهي مداخلات اميدمحور ميتواند به بزرگنمايي اميد، هم از طريق پيوستگي گروهي و هم افزايش درک از عموميت داشتن مشکلات زناشويي کمک کند.
«اميد» هيجاني است كه به وسيلة انتظار تجارب مثبت و يا اينكه موقعيتهاي منفي يا بالقوه تهديدآميز در نهايت، به وضعيت مطلوبي ميانجامند، مشخص ميشود (موريس (Morris)، 2008).
رويكرد آموزههاي اسلامي به «اميد»
طبق مفاهيم اسلامي، اميد حالتي از انتظار به بهرهمند شدن از تمتعات و نعمتها در انسان ايجاد مينمايد و احساس خوشايندي در دل او زنده ميكند كه او را به تلاش واميدارد. وقتي انسان گمان داشته باشد كه در آينده نعمتي نصيب او خواهد شد كه از آن لذت ميبرد، از اين انديشه، احساس خوب و حالت مطلوب و شيريني به وي دست ميدهد كه در اصطلاح ديني، آن را «رجاء» مينامند (شريفي، به نقل از: عسگري، 1391، ص 98). در قرآن كريم، آيات زيادي دربارة اميد وجود دارد و از اين حقيقت با تعابيري مثل «رجاء» و «يأس» و »قنوط» سخن به ميان آمده است. براي نمونه، در آية 87 سورة يوسف آمده است: حضرت يعقوب خطاب به پسرانش فرمود: «پسرانم، برويد و از يوسف و برادرش جستوجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد كه تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس ميشوند». نيز آمده است: «چه كسي- جز گمراهان- از رحمت پروردگارش نوميد ميشود؟» (حجر: 56)
طبق تعاليم اسلام، انسان با ايمان، كه خدا و قدرت او را باور دارد و رحمت الهي را همواره مشاهده ميكند، هرگز از رحمت و عنايت خداوند نااميد نميگردد. فقط كساني كه خود را از خدا جدا ميبينند، احساس نااميدي و درماندگي در وجودشان رخنه ميكند. اينكه قرآن كساني را كه از رحمت الهي نااميد هستند جزو كافران به حساب ميآورد براي آن است كه يأس و نااميدي از رحمت خدا در حقيقت محدود كردن قدرت خداوند است (شريفي، 1391، ص 98، به نقل از: عسكري، 1391).
در همين زمينه، روانشناسي مثبتنگر نيز معنويت را بهعنوان «حفظ حس اميدواري و خوشبيني» توصيف ميكند (ميرس (Myers)، 1992). لويس (Lewis) (2006) استفاده از عناصر مذهبي / معنوي را در افزايش اميدواري و به دست آوردن حس قدرت مؤثر ميداند. تايلور و کمني (Taylor & Kemeny) در اين زمينه بيان ميكنند كه اگر ادراكهاي عادي انسان با يك مفهوم مثبت از خود و كنترل شخصي و ديدگاهي خوشبينانه، حتي كاذب دربارة آينده همراه شود، نه تنها در ادارة جزر و مد زندگي، بلكه در كنار آمدن با حوادث بسيار استرسزا و تهديدكنندة زندگي، مانند مرگ همسر و طلاق، به افراد كمك ميكند (تايلور و كمني، 2000).
تعاليم اسلامي به دنبال ايجاد نگرش مثبت نسبت به ناملايمات زندگي هستند؛ زيرا در اين صورت، مقابله با آنها آسانتر خواهد بود. از اساسيترين و بنياديترين اعتقادات ديني اين است که جهان بر اساس حکمت الهي ميچرخد و هيچ حادثهاي بدون مصلحت و بيسبب نيست. اگر درد و رنج نيز معنا داشته باشد آزاردهنده نخواهد بود، بلكه آنچه آزاردهنده است احساس بيمعنا بودن سختيهاست (پسنديده، 1388، ص 73). انسان با توجه به مباني هستيشناسانه و انسانشناسانة اسلام، ميتواند با كل هستي، ابديت و ماوراي ماديات پيوند منطقي برقرار كند و براي زندگي خود، مفهوم و غايت و معنايي بيابد و از اين طريق، از آسيبهاي سخت و شديد رواني مصون گردد (ابراهيمي، 1387). بر مبناي چنين بينشي، همة ناملايمات و رنجهاي زندگي، جنبة حاشيهاي دارد و هيچگاه نميتوانند آرام و قرار شخص را بازستانند. همچنين بيحوصلگيها، افسردگيها و دلتنگيها بر انسان تحميل نميشود و «خلأ وجود» بر او مسلط نميگردد (مشكات، 1388).
در زمينه هدفمندي زندگي نيز تعاليم اسلام موضع دقيق و مشخصي دارد. بر مبناي تعاليم اسلام، آفرينش جهان هستي هدفدار بوده و هيچ چيز در آن بيمنظور و بيهوده آفريده نشده است. اين هدف و نظم خردمندانه در همة اجزاي جهان به چشم ميخورد و انسان نيز بهعنوان جزئي از عالم هستي، موجودي هدفمند است. او براي هدفي خاص آفريده شده و تنها موجود بااراده و انتخابگر جهان و مورد توجه ويژة آفريدگار است. ازاينرو، شايسته نيست که بيهدف زندگي کند، بلکه بايد در زندگي بر اساس هدف و انگيزة مقدسي که براي آن آفريده شده است، پيش رود و عمل کند (عليپور، 1388، ص 18). خداوند در کلام نوراني خويش فرموده است: «آيا پنداشتيد شما را بيهوده آفريديم؟ (مؤمنون: 115).
از سوي ديگر، طبق تعاليم اسلام، انسان داراي مسئوليتهايي در برابر خداوند، خود، خانواده و خويشاوندان، جامعه و همنوعان، و حتي طبيعت است (اسراء: 36؛ تحريم: 6؛ آلعمران: 110). مسير كمالي كه اسلام براي انسان ترسيم كرده، با زندگي انسان در تمامي لحظات عجين شده است. خداوند در قرآن ميفرمايد: «آيا انسان ميپندارد که آزاد و رها و بيمسئوليت است؟» (قيامت: 36). بدينروي، معنايي را كه اين دين الهي براي زندگي انسان در نظر گرفته، با قرار گرفتن در مسير كمال، دائمي و هميشگي است. در اين صورت، احساس معناداري نيز براي يك متدين، به زمان خاصي محدود نميگردد. چنين فردي با احساس رشد هميشگي و تكامل دائمي به سوي هدف مورد نظر، ميتواند معناي واقعي را در تمام لحظات زندگي، تجربه كند (موفق، 1388، ص 32). چنين نگرشي به زندگي ميتواند انگيزهاي براي غلبه بر بيمعنايي و پوچي باشد و انسان را به سمت انجام تكاليف خود در راستاي هدف نهايي آفرينش سوق دهد.
به اعتقاد بسياري از پژوهشگران، رواندرماني تحت تأثير زمينههاي فرهنگي، باورها و ارزشهاي درونفرهنگي مراجعان قرار دارد و کارايي آن به ميزان هماهنگي با زمينههاي فرهنگي و اعتقادي افراد تحت درمان بستگي دارد (مجاهد و همكاران، 1388، به نقل از: هافمن، 2006). بر اساس شواهد، مراجعه به روحانيان و مشاوران مذهبي در موقعيتهاي بحراني مرتبط با مرگ يكي از اعضاي خانواده يا دوستان، طلاق يا جدايي زناشويي، يا تغييرات جدي در سلامت يک عضو خانواده افزايش مييابد (ويور (Weaver) و همكاران، 1999).
«باورهاي مذهبي» بخش پويايي از شخصيت هستند و افراد در مراحل گوناگون زندگي، ممکن است بيش از هر چيز، بر ايمان مذهبي و معنوي خود متکي باشند. ازاينرو، درک مشاور از باورها و آموزههاي اسلامي ميتواند منبع با ارزشي براي درمان مراجعان مسلماني باشد که افسردگي، اضطراب، استرس، نشانگان استرس پس از ضربه، فقدان و سوگ را تجربه ميكنند (محرابي (Mehraby)، 2003؛ نادير و دي زيگيلوفسکي (Nadir & Dziegielewski)، 2001؛ الرادي و مهدي (Al- Radi & Mahdy)، 1994).
با توجه به نتايج مثبتي که مداخلات اميدمحور در افزايش کيفيت زناشويي نشان داده است، همچنين با در نظر گرفتن ملاحظات فرهنگ ايراني، كه پيوندي عميق با دين و شريعت دارد، در پژوهش حاضر، تأثير مشاورة زوجي اميدمحور با رويکرد اسلامي بر سازگاري و دلزدگي زناشويي زوجهاي نابارور بررسي شده است. اين پژوهش ميتواند براي بالا بردن دانش متخصصان و ارائهدهندگان مراقبتهاي بهداشتي- درماني در انجام خدمات حمايتي، آموزش و همچنين برنامهريزي به منظور بهبود کيفيت زناشويي زوجهاي نابارور راهنما باشد.
روش پژوهش
جامعة آماري اين پژوهش تمام زوجهاي نابارور شهر اصفهان بودند که در بازة زماني فروردين تا خرداد 1393 به مراکز ناباروري، متخصصان زنان و زايمان، مراکز بهداشت و درمان و مراکز مشاورة شهر اصفهان مراجعه كردند. نمونهگيري اين پژوهش به صورت هدفمند انجام گرفته است. بدينمنظور، پس از نصب اطلاعيه در تعدادي از مراکز مذکور، از تعداد 80 داوطلب (در قالب 40 زوج) ثبتنام به عمل آمد. پس از انجام بررسيهاي اوليه توسط پژوهشگران در خصوص دارا بودن ملاکهاي ورود به پژوهش، در نهايت، 32 زوج انتخاب شدند که اين تعداد غالباً براي پژوهشهاي تجربي کفايت ميکند (دلاور، 1387، ص 85). لازم به ذكر است كه واحد نمونه در اين پژوهش، «زوج» است. ملاکهاي ورود به نمونه عبارت است از:
- قرار داشتن سن زوج بين20 تا40 سال؛
- نداشتن فرزند به سبب وجود ناباروري اوليه در هر کدام از همسران؛
- دستكم 3 سال سابقة درمان ناموفق براي ناباروري؛
- طول مدت ازدواج بيش از 5 سال؛
- کيفيت زناشويي پايين که بر اساس ميانگين نمرههاي هر زوج در ابزارهاي پژوهش محاسبه گرديد.
- عدم سوءمصرف مواد مخدر، الکل و داروهاي روانپزشکي؛
- عدم مراجعة زوج به مراکز قانوني براي طلاق؛
- علاقة زوج براي شرکت در جلسات و همکاري متقابل در انجام تکاليف.
به منظور جايگزيني در دو گروه کنترل و آزمايش، از شيوة گمارش تصادفي (به شيوة قرعهکشي بين زوجها) استفاده گرديد و در هر گروه 16زوج جايگيري شدند. ميانگين سني نمونه 45/30 (انحراف معيار 58/3) و ميانگين طول مدت ازدواج 80/6 سال (انحراف معيار 07/0) بود.
ابزارهاي پژوهش
مقياس تجديدنظر شده «سازگاري زناشويي»: اين پرسشنامه توسط باسبي و همكاران (Busby) (1995) ساخته شده است. اين پرسشنامة 14 سؤالي به صورت طيف 6 تايي از 0 تا 5 نمرهگذاري ميشود (پاسخ «کاملاً موافق» نمره 5 و پاسخ «کاملاً مخالف» نمرة صفر). اين ابزار از سه خردهمقياس «همفکري/ توافق»، «رضايت» و «انسجام» تشکيل شده است که در مجموع، نمرة کيفيت زناشويي را نشان ميدهند و نمرههاي بالا نشاندهندة کيفيت زناشويي بالاتر است (هوليست و ميلر، 2005).
«تحليل عاملي تأييدي»، ساختار سه عاملي پرسشنامه را در آمريکا تأييد کرده است (باسبي و همکاران، 1995؛ به نقل از هوليست و ميلر، 2005). پايايي پرسشنامه به شيوة آلفاي کرونباخ، در مطالعة هوليست و ميلر (2005) از 80/0 تا90/0 گزارش شده است. در پژوهش يوسفي و همكاران او (1390) روايي و پايايي اين پرسشنامه براي عاملهاي «توافق»، «رضايت» و «انسجام» در محدودة 81/0تا92/0 تأييد شده است.
مقياس «دلزدگي زناشويي»: اين مقياس يک ابزار خودسنجي است که براي اندازهگيري ميزان دلزدگي زناشويي بين زوجين طراحي گرديده است. اين پرسشنامه شامل 21 گويه است که نشاندهندة نشانگان فرسودگي بوده و داراي سه جزء اصلي «خستگي جسمي» (مانند احساس خستگي، سستي و اختلال خواب)، «فرسودگي هيجاني» (احساس افسردگي، نااميدي، احساس در دام افتادن) و «فرسودگي رواني» (مانند احساس بيارزشي، سرخوردگي و خشم نسبت به همسر) است. گويهها بر اساس يک مقياس هفت امتيازي پاسخ داده ميشوند. امتياز 1 معرف نبود تجربة عبارت مورد نظر، و امتياز 7 معرف بيشترين سطح تجربة آن عبارت است (پاينز، 1996؛ به نقل از شريفي و همکاران، 1390).
ارزيابي اعتبار اين مقياس نشان داده است که همساني دروني بين متغيرها در دامنة 84/0 و 9/0 است. روايي آن به وسيلة همبستگيهاي منفي با ويژگيهاي ارتباطي مثبت (مانند نظر مثبت دربارة ارتباط، کيفيت گفتوگو، احساس امنيت، خودشکوفايي، احساس هدفمندي، کشش و جاذبة عاطفي نسبت به همسر و کيفيت رابطة جنسي) به تأييد رسيده است. نسخههاي ترجمه شدة آن به طور موفقيتآميزي در مطالعات بين فرهنگي در نروژ، مجارستان، مکزيک، اسپانيا، فنلاند و اسرائيل استفاده شده است (پاينز و نانز، 2003). در ايران، نويدي (1384) آلفاي کرونباخ آن را در نمونة 240 نفري، 120 پرستار و 120 معلم 86/0 به دست آورد. در پژوهش اديبراد و اديبراد (1384) نيز ضريب اطمينان آزمون- بازآزمون براي يک ماه 89/0، براي يک دورة دوماهه 76/0 و براي يک دورة چهار ماهه 66/0 به دست آمد.
روش اجراي پژوهش
به منظور اجراي اين پژوهش، ابتدا الگوي مشاورة زوجي اميدمحور متناسب با مشکل ناباروري، ناسازگاري و فرسودگي زناشويي با استفاده از منابع مرتبط با حوزة پژوهش تهيه گرديد. سپس زوجهاي انتخاب شده به صورت تصادفي (با استفاده از قرعهکشي) در دو گروه کنترل و آزمايش جايگزين شدند. ابتدا پيشآزمونها به وسيلة اعضاي هر دو گروه تکميل گرديد و سپس گروه آزمايش در 7 جلسة گروهي مشاورة زوجي اميدمحور (هر هفته دو جلسة 70 دقيقهاي) شرکت كردند. در جلسة پاياني، از هر دو گروه پسآزمون به عمل آمد و پس از يک ماه، آزمون پيگيري اجرا گرديد. محورهاي اصلي جلسات مشاورة زوجي اميدمحور بر اساس چارچوب کلي پيشنهادي ورثينگتون (1999) و همچنين با استفاده از آموزههاي اسلامي در زمينة اميدواري، هدفمندي و معناداري زندگي، جايگاه تقدير در زندگي انسان، جايگاه امتحان در سنت الهي، و مفهوم «رضا و تسليم» در آموزههاي ديني تنظيم شده است و ساختار نهايي پس از تأييد دو تن از متخصصان علوم قرآني و مشاورة خانواده آماده گرديد.
موضوع و دستور هر جلسه در جدول 1 به اختصار آورده شده است:
جدول 1. موضوع و دستور جلسات مشاورة زوجي اميدمحور
جلسه موضوع اهداف و محورهاي اصلي جلسه
اول معارفه و آموزش روانشناختي - اجراي پيشآزمون
- معارفه و آشنايي زوجها با يکديگر
- تبيين اهداف و مراحل درمان
- بيان قواعد کار گروهي و وظايف زوجها
- آموزش تأثيرهاي ناباروري بر ابعاد گوناگون کيفيت زناشويي زوجهاي نابارور
دوم چشمانداز اميد - بررسي تکاليف و مرور نکات اصلي بحث جلسه قبل
- بحث دربارة مفهوم «اميد» و فوايد آن بر مبناي آموزههاي اسلامي
- سنجش اميد زوجها و مشخص کردن حيطههاي اصلي نااميدي در زندگي
سوم سنجش رابطة زناشويي/ پذيرش / مسئوليتپذيري - بررسي نقاط قوت رابطة فعلي
- توصيف صريح انتظاراتي که از يکديگر دارند، و ارزيابي انتظارات و حذف انتظاراتي که منبع تعارض و نااميدي هستند.
- پذيرش موارد غيرقابل تغيير (جايگاه امتحان، تسليم و رضا در آموزههاي اسلامي)
- قبول مسئوليت شخصي در برابر تصميمهاي نااميدکننده در گذشته
چهارم داستان زندگي - تبيين جايگاه تقدير در زندگي انسان
- بازگويي داستان زندگي مشترک توسط هر فرد
- بحث دربارة مزايا و مضار داستان ارائه شده
- مقايسة داستانهاي دو طرف و تأثير آنها بر پاسخهاي هيجاني و مقابلهاي زوجين
- بازنويسي داستان زندگي مشترک با درونمايههاي اميدوارانه و خوشبينانه
- ارائة تکاليف راهحلمدار
پنجم هدفگزيني (1) - تبيين هدفمندي زندگي بر مبناي آموزههاي اسلامي
- آموزش برنامة عملي هدفگزيني براي رسيدن به اهداف (ويژگيهاي اهداف ارزشمند، شناسايي اهداف ارزشمند فردي، ارزيابي موانع، تدوين گامهاي اجرايي و...)
ششم هدفگزيني (2) - ادامة آموزش برنامة هدفگزيني با محوريت اهداف زوجي
- تدوين يک برنامة عملياتي مشترک توسط زوجين
هفتم جمعبندي و مرور مهارتها - مرور مهارتهاي آموخته شده
- جمعبندي مباحث ارائه شده
- اجراي پسآزمون
لازم به ذکر است که به منظور رعايت اخلاق پژوهش، پس از پايان طرح پژوهش مداخلة مذکور براي زوجين گروه کنترل نيز اجرا گرديد.
دادههاي حاصل از پژوهش با نرمافزار 18–SPSS و استفاده از روشهاي آمار توصيفي و تحليل کوواريانس چندمتغيري تجزيهوتحليل شد.
يافتههاي پژوهش
شاخصهاي توصيفي مربوط به نمرههاي پيشآزمون و پسآزمون و پيگيري نمرههاي سازگاري زناشويي، دلزدگي زناشويي و مؤلفههاي آن (فرسودگي جسمي، فرسودگي هيجاني و فرسودگي رواني) در دو گروه آزمايش و کنترل در جدول 2 مشاهده ميشود:
جدول 2. ميانگين و انحراف استاندارد نمرههاي پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري متغيرهاي پژوهش
متغير گروه تعداد (زوج) پيشآزمون پسآزمون پيگيري
ميانگين و انحراف استاندارد ميانگين و انحراف استاندارد ميانگين و انحراف استاندارد
سازگاري زناشويي آزمايش 16 30/10
31/2 70/25
68/3 90/25
87/3
کنترل 16 90/10
33/2 90/10
33/2 90/10
33/2
دلزدگي زناشويي
(کل مقياس) آزمايش 16 60/122
11/2 80/45
92/5 50/44
12/5
کنترل 16 90/122
30/5 70/118
93/17 20/120
80/17
فرسودگي جسمي آزمايش 16 20/42
68/1 80/13
93/2 60/15
01/2
کنترل 16 50/41
27/2 10/42
13/2 50/42
58/1
فرسودگي هيجاني آزمايش 16 50/38
83/2 50/16
01/2 80/14
68/1
کنترل 16 80/40
13/4 30/38
64/8 80/38
66/8
فرسودگي رواني آزمايش 16 90/41
60/1 50/15
17/2 10/14
64/2
کنترل 16 60/40
77/1 30/38
64/8 90/38
70/8
نتايج توصيفي (ميانگينها) در جدول 2 نشان ميدهد که در تمامي متغيرهاي پژوهش، ميانگين نمرههاي پسآزمون و پيگيري در گروه آزمايش نسبت به پيشآزمون تغيير يافته است. اما در گروه کنترل، تغييرات محسوسي مشاهده نميشود. به منظور بررسي معناداري تفاوتها بين دوگروه، از تحليل كوواريانس چندمتغيري استفاده گرديد که نتايج در جدول 3 آمده است. پيش از انجام تحليل کوواريانس، مفروضهاي کلي استفاده از روشهاي آماري پارامتريک بررسي گرديد. به منظور بررسي برابري واريانسها، ازآزمون لوين استفاده شد. نتايج نشان ميدهد که در تمامي متغيرها، سطح معناداري بزرگتر از 05/0 است. بدينروي، با برقراري فرض برابري واريانسها، استفاده از تحليل کوواريانس در دادههاي پژوهش بلامانع است و پايايي نتايج بهدستآمده از آن تأييد ميگردد.
جدول 3. نتايج کلي تحليل كوواريانس چندمتغيري
در دو گروه آزمايش و کنترل از لحاظ نمرههاي پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري در مؤلفههاي پژوهش
نام آزمون مقدار F DF فرضيه DF خطا معناداري (P) مجذور اتا توان آماري
آزمون اثر پيلايي 99/0 08/166 8 7 000/0 99/0 000/1
آزمون لامبداي ويلكز 005/0 08/166 8 7 000/0 99/0 000/1
آزمون اثر هتلينگ 80/189 08/166 8 7 000/0 99/0 000/1
آزمون بزرگترين ريشهروي 80/189 08/166 8 7 000/0 99/0 000/1
همانگونه كه در جدول 3 مشاهده ميشود، آزمونهاي چهارگانة تحليل كوواريانس چندمتغيري مربوط به تفاضل متغيرهاي پژوهش، از لحاظ آماري معنادار هستند. بنابراين، دو گروه آزمايش و کنترل دستكم در يکي از 4 متغير موضوع مقايسه، داراي تفاوت معنادار هستند. به عبارت ديگر، مشاورة زوجي اميدمحور، دستكم از لحاظ يكي از متغيرهاي وابسته، بر ميانگين گروه آزمايش نسبت به گروه کنترل، در مرحلة پسآزمون و پيگيري تأثير داشته است (0005/0>P). ميزان اين تأثير يا تفاوت برابر با 99 درصد است؛ يعني 99 درصد تفاوتهاي فردي در نمرة مؤلفههاي «سازگاري زناشويي» و «دلزدگي زناشويي» مربوط به تأثير عضويت گروهي است. توان آماري برابر با 1 نمايانگر کفايت حجم نمونه است. به منظور مقايسة گروهها از لحاظ تکتک متغيرها و بررسي فرضيههاي پژوهش، از تحليل کوواريانس استفاده شد. نتايج حاصل از تحليل کوواريانس در دو مرحلة پسآزمون و پيگيري در جدول 4 ارائه شده است:
جدول 4. نتايج تحليل کوواريانس مربوط به نمرة تفاضل متغيرهاي پژوهش در دوگروه آزمايش و کنترل در پسآزمون و پيگيري
متغيرهاي پژوهش مرحله مجموع مجذورات درجة آزادي ميانگين مجذورات F سطح معناداري مجذور اتا (ميزان تأثير) توان آماري
سازگاري زناشويي پسآزمون 55/767 1 60/828 58/80 000/0 85/0 000/1
پيگيري 87/751 1 67/589 67/81 000/0 85/0 000/1
دلزدگي زناشويي پسآزمون 25/21255 1 25/21255 27/106 000/0 88/0 000/1
پيگيري 27/22993 1 27/22993 55/114 000/0 89/0 000/1
فرسودگي جسمي پسآزمون 72/3125 1 72/3125 15/742 000/0 98/0 000/1
پيگيري 68/2779 1 68/2779 50/831 000/0 98/0 000/1
فرسودگي هيجاني پسآزمون 94/1945 1 94/1945 77/41 000/0 74/0 000/1
پيگيري 67/2371 1 67/2371 16/51 000/0 78/0 000/1
فرسودگي رواني پسآزمون 96/2094 1 96/2094 70/44 000/0 76/0 000/1
پيگيري 33/2521 1 33/2521 50/51 000/0 78/0 000/1
همانگونه که در جدول 4 نشان داده شده است، پس از حذف تأثير پيشآزمون بر متغيرهاي وابسته و با توجه به ضريب F محاسبه شده، مشاهده ميشود كه بين ميانگينهاي تعديل شده، نمرههاي هر چهار متغير بر حسب عضويت گروهي (گروه آزمايش و گروه كنترل) در هر دو مرحلة پسآزمون و پيگيري تفاوتهاي معنادار وجود دارد (0005/0>P). بنابراين، با توجه به مقايسة ميانگينها، مشاورة زوجي اميدمحور بر کاهش دلزدگي زناشويي و ابعاد آن (فرسودگي جسمي، فرسودگي رواني و فرسودگي هيجاني) و افزايش سازگاري زناشويي زوجهاي نابارور در پسآزمون و پيگيري در گروه آزمايش تأثير داشته است.
بحث و نتيجهگيري
هدف اين پژوهش بررسي ميزان تأثير مشاورة زوجي اميدمحور با رويکرد اسلامي بر سازگاري و دلزدگي زناشويي زوجهاي نابارور بود. از نتايج بهدستآمده، ميتوان نكات ذيل را استنباط كرد و موضوع بحث قرار داد:
نتايج حاصل از مقايسة ميانگين نمرههاي پسآزمون و پيگيري سازگاري زناشويي زوجهاي شرکتکننده نشان داد که مداخلة مذکور موجب افزايش معنادار سازگاري زناشويي در زوجهاي گروه آزمايش شده و اين تأثير تا مرحلة پيگيري تداوم داشته است. اين نتايج با مطالعات انجام گرفته در زمينة تأثير مداخلات اميدمحور بر کيفيت زناشويي همسوست (ويلايتونگ و همکاران،2003 ؛ ريپلي و ورثينگتون، 2002؛ وايقان، 2001؛ ورثينگتون و همکاران، 1997؛ بهاري، 1388؛ خوشخرام و گلزاري، 1390؛ دارودي و همکاران، 2010).
مطالعة ويلايتونگ و همکاران او (2003) نشان داد: «بخشش» و «اميد» از راهبردهاي مؤثر در کاهش تعارضهاي زناشويي هستند. ريپلي و ورثينگتون (2002) در مقايسة دو نوع مداخلة «پربارسازي زناشويي متمرکز بر اميد» و «پربارسازي زناشويي بخششمحور»، نشان دادند که گروه رواني آموزشي متمرکز بر اميد، به ويژه در افزايش تعاملات زناشويي، مؤثرتر بوده است. وايقان (2001) نشان داد افرادي که در برنامههاي اميد (غنيسازي زناشويي اميدمحور) شرکت ميکنند افزايش معناداري در رضايت زناشويي در طول زمان نسبت به گروه کنترل نشان ميدهند. اين محقق ابراز ميدارد که رضايت زناشويي و اميد به طرق گوناگون به هم مربوطند.
مطالعة ورثينگتون و همکاران او (1997) نشان داد که مداخلة اميدمحور در غنيسازي روابط زناشويي مؤثر است. اين مداخله بر اهداف مشترک زوج تمرکز دارد و روابط را از طريق رشد ارتباط و افزايش سطح تعهد به هدف مشخص شده، ارتقا ميدهد. نتايج اين مداخله شامل افزايش رضايت همسر از سازگاري و کيفيت مهارتهاي ارتباطي خود و همسر بود. نتايج پيگيري نيز نشان داد که اين مداخله، بهويژه در افزايش نسبت تعاملات مثبت به منفي بين زوجها، مؤثر بوده است. بهاري (1388) نيز نشان داد که مداخلة اميدمحور واکنشهاي هيجاني زوجها را به گونهاي معنادار کاهش و سبک همکاري آنها را افزايش ميدهد.
در تبيين اين يافته، ميتوان در درجة اول، به نقش ويژة اميد در بهبود کيفيت زناشويي زوجها اشاره كرد. به اعتقاد محققان، اميد براي زندگي زناشويي مثبت ضروري است (ورثينگتون و همکاران، 1997). ارتباط پويايي بين اميد، استرس و هيجانها وجود دارد؛ چنانكه در افراد با اميدواري بالا، استرسها تقليل مييابد و آنها به گونة مؤثرتري از مشکلات و تأثيرات هيجاني بهبود مييابند و در نتيجه، رضايت از زندگي و به تبع آن، رضايت زناشويي افزايش مييابد. اميد از طريق حفظ عاطفة منفي در سطح پايين، فايدة حمايتي براي زوجها دارد و به بهبود سازگارانه آنها منجر ميشود (آنتوني (Anthony) و همكاران، 2006).
از ديگر عناصر رويکردهاي اميدمحور، ايجاد خوشبيني و نگرش مثبت در افراد است. همسراني که نگرش مثبتتري به زندگي دارند به احتمال بيشتري ازدواج خود را رضايتبخش ميدانند و در جهت حفظ آن تلاش ميکنند (هاستون (Huston) و همكاران، 2001). اين نگرش مثبت در هر دو جزء ساختاري اميد (اراده و گذرگاه) منعکس ميشود؛ توانايي زوج براي ايجاد و دنبال کردن گذرگاهها ميتواند به رضايتمندي بيشتر از ازدواج منجر گردد. داشتن اميد بالاتر منوط به توانايي غلبه بر موانع و سختيهاست. افزايش توانايي فرد در غلبه بر موانع در ايجاد نمرههاي بالاتر اميد نقش دارد و افراد با اميد بيشتر، رضايت بيشتري از زندگي دارند (اسنايدر، 1994). اجزاي اميد در قالب گذرگاهها، و قدرت اراده در پيشگيري از زوال رابطه زناشويي مؤثر هستند؛ به گونهاي که توانايي يافتن چندين گذرگاه مؤثر هنگامي که زوج احساس گيرافتادن در مشکلات زناشويي دارند، انعکاسدهندة قدرت ارادة آنها و عاملي در جهت پيشگيري از شکست ازدواج است (وستروپ، 2002). چنين مهارتهايي تمرکز اصلي مشاورههاي زوجي اميدمحور هستند.
با توجه به تعريف «اراده»- بهعنوان انرژي رواني که فرد را از نقطهاي به نقطة ديگري ميبرد و منبع تصميم و تعهد است – ميتوان ايجاد تعهد در زوج را نيز در افزايش سازگاري زناشويي آنان پس از مشاوره اميدمحور مؤثر دانست. تعهد غالباً بهعنوان يکي از عوامل مهم موفقيت زناشويي مطرح شده است. وقتي دو نفر تصميم به تعهد درازمدت ميگيرند اين احتمال وجود دارد که هر دو اهداف سازگاري دارند و فعالانه اين اهداف را دنبال ميکنند. دربارة زوجهاي ناسازگار، چه زوج به سمت اهداف متفاوت بروند، يا بدانند که هرگز اهداف مشابهي نخواهند داشت، نکتة اصلي اين است که اهداف مشترکي بينشان وجود ندارد (اسنايدر، 1994).
در رويکردهاي اميدمحور، هدف درمانگر کمک به زوجها براي ساختن اميد است. بسياري از رويکردهاي زوجدرماني آموزشي و متمرکز بر ايجاد مهارتهاي ارتباطي يا حل مسئله هستند. اگرچه رويکردهاي مبتني بر مهارتسازي به طور خاص براي زوجها مفيد است، اما به اعتقاد ورثينگتون و همکاران او (2007)، تغييرات در حال وقوع در رابطة زناشويي فقط به خاطر يادگيري مهارتهاي ارتباطي نيست. در واقع، مهارتها ابزارهايي براي جهتدهي مجدد الگوهاي ارتباطي زناشويي منفي هستند و به زوجها فضاي امني ميدهند که در آن با يکديگر پيوند ميخورند يا دستكم به يکديگر حمله نميکنند. همچنين اميدواري براي ايجاد تغييرات و متفاوت بودن امور، را فراهم ميآوردند. توانايي تغيير در رابطه، ميتواند با قدرت ارادة فرد (يکي از اجزاي اميد) مقايسه شود که ارتباط بين روابط زناشويي و اميد را تبيين ميکند. به اعتقاد ورثينگتون و همکاران او (1997)، مشاوران براي کمک مؤثر به زوجها، به فراتر رفتن از آموزشهاي متمرکز بر ارتباط نياز دارند تا بتوانند ديگر جنبههاي مهم روابط زناشويي از قبيل ايجاد صميميت، حل و فصل تعارضها و برقراري تعهد را نيز در نظر بگيرند. در حوزة درمان و کار با افرادي که نارضايتي و ناسازگاري زناشويي دارند، اميددرماني با توجه به ماهيت آن، بسيار کارا و نويدبخش به نظر ميرسد (خوشخرام و گلزاري، 1390).
از ديگر يافتههاي اين پژوهش، تأييد اثربخشي مشاورة زوجي اميدمحور بر کاهش دلزدگي زناشويي و ابعاد آن (خستگي جسمي، فرسودگي رواني و فرسودگي هيجاني) است. اين يافته را ميتوان با توجه به رابطة بين دلزدگي زناشويي و نااميدي تبيين نمود. طبق نظرية پاينز (1383)، اگر همسران نيازهاي خود را مطرح نکنند، يا در ارتباط با يکديگر به نيازهاي هم پي نبرند و به راهحل مثبتي براي دستيابي به نيازهايشان نرسند، استرس، ناکامي، نااميدي، خشم و در نهايت، دلزدگي بروز ميکند. در واقع، دلزدگي زناشويي به نوعي با نااميدي و احساس شکست در رسيدن به اهداف از قبل پيشبيني شده مرتبط است. اهداف مشترک در يک رابطة صميمانه، عامل مهمي در حفظ افراد با يکديگر است (هاستون، 2000). بدون اميد به اينکه اين اهداف ممکن است محقق شوند، رابطة خدشهدار شده و سرخوردگي از رابطه به وجود ميآيد. تأکيد مشاورة زوجي اميدمحور بر ايجاد انگيزش در زوجهاست تا در رابطة زناشويي ابتکار عمل داشته باشند و براي رسيدن به اهدافشان، روش اقداممحوري را دنبال کنند (ورثينگتون و همکاران، 1997).
رويکرد اميدمحور به افراد کمک ميکند اهداف مشخصي را در نظر بگيرند، طبقهبندي کنند، راههاي گوناگون رسيدن به اهداف را انتخاب کنند، موانع را بشناسند و چالشهاي مرتبط براي غلبه بر مشکل را در نظر بگيرند. بنابراين، با کمک به زوجها براي تجديدنظر در اهداف دست نيافتني، تنظيم اهداف واقعبينانه و القاي اميد و خوشبيني به آينده، ميتواند در کاهش دلزدگي زوجها مؤثر باشند. درک درستي از نقاط قوت و ضعف رابطه ميتواند اميد زوجها را افزايش دهد. يک زوج هنگامي که مشکلاتشان به طريقي سازمان يافته و منسجم ارائه ميشود، اميد خود را بازمييابند و حس آسودگي را تجربه ميکنند. اين کار به زوجها اجازه ميدهد به جاي اينکه احساس کنند به وسيلة رابطة کاملاً آسيب ديدهشان از پا درآمدهاند، حيطههايي را که نياز به بهبودي دارد مطمحنظر قرار دهند (فاورس، 1990). توانايي زوج براي خلق گذرگاهها و دنبال کردن آنها (قدرت اراده) ميتواند احساس ناکامي و گيرافتادن در يک رابطة بيثمر را کاهش دهد. زوجهايي که اميد کمي به رابطهشان دارند، شايد در ازدواج باقي بمانند، اما ازدواجشان جايگاه ويژهاي ندارد و يک نقطة مرکزي در زندگي آنها بهشمار نميآيد. بنابراين، آنها بيشتر وقت و توان خود را صرف دوستان، کار، بچهها و فعاليتهاي بيروني ميکنند و رابطة زناشوييشان فعال نخواهد بود (هاستون و همکاران، 2001).
از ويژگيهاي اين پژوهش، تلفيق آموزههاي اسلامي در ساختار مشاورة زوجي اميدمحور است که مطابق ساير مطالعات در اين زمينه، حاکي از تأثير استفاده از آموزههاي مذهبي در رواندرماني و زوجدرماني است (محرابي، 2003؛ نادير و دي زيگيلوفسکي، 2001؛ الرادي و مهدي، 1994؛ مجاهد و همکاران، 1388). در واقع، با افزايش تناسب فرهنگي مداخلات، احتمال اينکه مراجعان مداخله را تکميل کنند، افزايش مييابد (هيپوورث و همکاران، 2006). بنابراين، اگر راهبردهاي درماني به کار رفته با مراجعان مسلمان، انعکاسدهندة ارزشهاي اسلامي باشد در موقعيتهاي فردي، گروهي و خانوادگي احتمال تأثيرگذاري درمان به مراتب افزايش خواهد يافت (نادير و دي زيگيلوفسکي، 2001؛ الرادي و مهدي، 1994). اين مهم، بهويژه در کار با مراجعان مسلمان، ضرورت بيشتري مييابد؛ زيرا بيشتر الگوهاي رواندرماني برخاسته از فرهنگهاي غربي است و بسياري از مفاهيم و انگارههاي زيربنايي اين الگوها با تعاليم اسلام ناهمخواني و گاه مغايرت دارد. اين ناهمخواني يا تناقض موجب کاهش ميزان اثربخشي و يا ميزان پايداري اثر در استفاده از اين قبيل درمانها در مراجعان مسلمان ميگردد. ازاينرو، در چنين شرايطي درمانگران بايد مفاهيم و آموزههاي اسلامي را در برنامههاي درماني درماني مطمحنظر قرار دهند (محرابي، 2003).
بهطورکلي، بر مبناي نتايج اين پژوهش، مشاورة زوجي اميدمحور بر سازگاري و دلزدگي زناشويي زوجهاي نابارور تأثير دارد. البته با توجه به ضرورت لحاظ نمودن تفاوتهاي فرهنگي، لازم است تعميم نتايج حاضر با احتياط انجام پذيرد. در اين پژوهش، به سبب محدوديت زماني، از پيگيري 4 هفتهاي استفاده شد و ازاينرو، امکان بررسي ماندگاري اثر مداخلة درماني در دورة زماني مطلوب براي پيگيري (سه ماهه)، ميسر نگرديد. بر مبناي نتايج به دست آمده، پيشنهاد ميشود از مشاورة زوجي اميدمحور به منظور کاهش آثار نامطلوب ناباروري بر کيفيت زناشويي زوجهاي نابارور در مراکز درمان ناباروري و در کار با زوجهاي نابارور استفاده شود. همچنين پيشنهاد ميشود تأثير مشاورة زوجي اميدمحور در قالب جلسات زوجي (غيرگروهي)، و نيز تأثير مشاورة زوجي اميدمحور بر متغيرهاي مرتبط با کيفيت زندگي و بهزيستي زوجهاي نابارور بررسي گردد.
- ابراهيمي، ابوالفضل، 1387، «باورهاي آخرتنگرانه و رابطه آنها با سلامت»، روانشناسي و دين، ش 3، ص 107-126.
- اديبراد، نسترن و مجتبي اديبراد، 1384، «بررسي رابطه باورهاي ارتباطي با دلزدگي زناشويي و مقايسه آن در زنان متقاضي طلاق و زنان خواهان ادامه زندگي مشترک»، تازهها و پژوهشهاي مشاوره، سال چهارم، ش 13، ص 99-110.
- بهاري، فرشاد، 1388، تأثير مداخلههاي اميدمحور، بخششمحور و ترکيبي از اين دو بر تعارض زناشويي، تحريفهاي شناختي بينفردي زوجهلاي متقاضي طلاق شهر اصفهان، پاياننامه دکتري مشاوره خانواده، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- پاينز، آيا مالاچ، 1383، دلزدگي از روابط زناشويي، ترجمة سيدحبيب گوهريراد و كامران افشار، تهران، رادمهر.
- پسنديده، عباس، 1388، رضايت از زندگي، چ هفتم، قم، دارالحديث.
- خوشخرام، نجمه و محمود گلزاري، 1390، «اثربخشي اميددرماني بر افزايش ميزان رضايت زناشويي و تغيير سبک دلبستگي ناايمن در دانشجويان متأهل دانشگاه»، روانشناسي کاربردي، سال دوم، ش 5، ص 84-96.
- دلاور، علي، 1387، روشهاي تحقيق در روانشناسي و علوم تربيتي، تهران، ويرايش.
- سلطاني، مرضيه و همكاران، 1391، «تأثير زوجدرماني متمرکز بر هيجان بر افزايش سازگاري زناشويي زوجين نابارور»، علوم رفتاري، دورة ششم، ش 4، ص 383-389.
- شريفي، مرضيه، 1391، اثربخشي الگوي سوگ درماني شناختي- رفتاري گروهي با رويکرد اسلامي بر آثار سوگ در خانوادههاي داغديده شهرستان فلاورجان، پاياننامه کارشناسي ارشد مشاوره خانواده، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- عليپور، زهرا، 1388، اخلاق زندگي، قم، دفترعقل.
- مجاهد، عزيزالله و همكاران، 1388، «مقايسه تأثير درمانشناختي- رفتاري با رويکرد اسلامي و درمانشناختي رفتاري کلاسيک بر سلامت رواني همسران شهدا و جانبازان»، اصول بهداشت رواني، ش 44، ص 282-291.
- مشكات، محمد، 1388، «اهميت التفات به وجود در معناداري زندگي»، انديشه نوين ديني، سال پنجم، ش 16، ص 161-183.
- موفق، عليرضا، 1388، معناي زندگي، تأملي بر ديدگاه دين و مکاتب بشري، تهران، کانون انديشه جوان.
- نويدي، فاطمه، 1384، بررسي و مقايسه رابطه دلزدگي زناشويي با عامل جوسازماني در کارکنان ادارات آموزش و پرورش و پرستاران بيمارستانهاي تهران، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي صنعتي و سازماني، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- نيکوبخت، ندا و همكاران، 1390، «بررسي دلزدگي زناشويي در زنان نابارور و بارور مراجعهکننده به درمانگاههاي زنان و ناباروري بيمارستان وليعصر مجتمع بيمارستاني امام خميني: يک مطالعه مقطعي»، اپيدميولوژي ايران، ش 1 (7)، ص 32-37.
- يوسفي، ناصر و همكاران، 1390، «رابطه سبکهاي عشقورزي و کيفيت زناشويي در ميان افراد متأهل»، مشاوره کاربردي، ش 1، ص 21-36.
- Al-Radi, O, & Mahdy, M. A, 1994, Group therapy: An Islamic approach, Integrative Psychiatry, n. 10, p. 106-109.
- Andrews, F.M, et al , 1991, Stress from infertility,marriage factors and subjective well-bing of wives and husbands, Journal Health Social Behavior, n. 32, p. 238-53.
- Anthony, D, et al, 2006, Hope as a source of resilience in lather adulthood, Personality and Individual Differences, v. 41 (2), p. 1263-1273.
- Berg, B.J, et al, 1991, Psychological sequel of infertility reatment, The role of gender and sexrole identification, Journal of Social Scientific Medicine, v. 33 (9), p. 1071-1080.
- Cookburn, J. T, et al, 1997, Solution focused therapy and psychotherapy adjustment to orthopaedic rehabilitation in a work hardening program, Journal of Occupational Rehabilitation, v. 7 (2), p. 97-106.
- Darrodi, H, et al, 2011, Hope – Oriented Mental Rehabilitation and enhancement of marital satisfaction among couples with addicted husband, Iranian Rehabilitation Journal, v. 8 (11), p. 43-49.
- Fowers, B.J, 1990, An interactional approach to standardized marital assessment: A literature review, Family Relations, v. 39 (4), p. 368-378.
- Greenfeld, D.A, 1997, Does psychological support and counseling reduce the stress experienced by couples involved in assisted reproductive technology?, Journal of Assist Reprod Genet, v. 14 (4), p. 186-188.
- Hollist.C. S, & Miller, R. B, 2005, Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage, Family Relations, v. 54, p. 46-58.
- Homan, A. C, et al, 2007, The impact of lifestyle factors on reproductive performance in the general population and those undergoing infertility treatment: a review, Hum Reprod Update, v. 15, p. 1-15.
- Huston,T.L, et al, 2001, The connubial cruccibal: Newlywed years as predictors of marital delight, distress, and divorce, Journal of Personality and Social Psychology, v. 80 (2), p. 237-252.
- Huston,T.L, 2000, The social ecology of marriage and other intimate unions, Journal of Marriage and family, v. 62 (2), p. 298-321.
- Kuchenhoff, J, 1999, Unfulfilled desire for children: What is the grief for men? Ther Umsch, v. 56 (5), p. 260-264.
- Lewis, N. E, 2006, Spirituality as a coping mechanism for African American college student facing bereavement, [dissertation]. Department of pstchology of the state university of new York.
- Mehraby, N, 2003, Psychotherapy with Islamic Clients Facing Loss and Grief Psychotherapy in Australia, v. 9 (2), p. 1-8.
- Monga ,M, et al, 2004, Impact of infertility on quality of life, marital adjustment, and sexual function, Urology, v. 63, p. 126-130.
- Morris, S, 2008, Over coming grief: a self –help guide using cognitive behavioral techniques, London: Robinson.
- Mosalanejad, L, et al, 2014, Therapeutic Vaccines: Hope Therapy and Its Effects on Psychiatric Symptoms among Infertile Women, Global Journal of Health Science, v. 6 (1), p. 192-200.
- Myers, D. G, 1992, The pursuit of happiness, New York: William Morrow.
- Nadir, A, & Dziegielewski, S. F, 2001, Islam. In M. Van Hook, B. Hugen, & M. Aguilar (Eds.), Spirituality within religious traditions in social work practice (pp. 146-166). Pacific Grove, CA: Brooks/Cole.
- Pines, A. M, & Nunes, R, 2003, The relationship between career and couple burnout: ımplications for career and couple counseling. Journal of Employment Counseling, .v 40)2(, p. 50-64.
- Ripley, J.S, & Worthington, E. L, 2002, Hope-focoused & Forgiveness-focoused group interventions to promote marital enrichment, Journal counseling & Development, v.80 (2), p. 33-45.
- Snyder, C.R, 1994, The psychology of hope, NewYork, NY: The Free Press.
- Taylor, S, & Kemeny, M, 2000, Psychological resources, Positive illusions and health, American Psychologists, v. 55, p. 99-109.
- Van den Akker, O. B, 2005, Coping, quality of life and psychological symptoms in three groups of sub-fertile women, Patient Educ Couns, v. 57, p. 183-189.
- Vaughan, L.A, 2001, The relationship between marital satisfaction levels associated with participation in the free (forgiveness and reconciliarion through experiencing empaty) and hope-focoused marital enrichment program, Dissertation abstract onternational: section: The sciences and engineering, 62(2), 1124.US:University Microfilmi International.
- Vilaythong, A.P, et al, 2003, Humor and Hope:canhumor increase hope?, Journal of Humor, v. 16 (1), p. 79-89.
- Volgston, H, et al, 2010, Sundstom poeomaa. Risk factor for psychiatric disorder infertile women and men undergoing in vitro fertilhzation treatment. Fertil Steril, v. 93 (4), p. 1088-1099.
- Weaver, A. J, et al, 1999, Counseling troubled teens and their families: A handbook for pastors and youth workers, Nashville, TN: Abingdon Press.
- Westerop, K, 2002, Building healthy couple relationships: do communication skills, gender, hope andfamily types make a differences?, Thesis for masters of arts, faculty of graduate studies, Trinity Western University.
- Worthington, E. L, et al, 2007, The hope-focused approach to couple therapy and enrichment, Journal of Psychology and Christianity, v. 26, p. 132-139.
- Worthington, E. L, 1999, Hope-focused marriage counseling: A guide to brief therapy, Downer’s Grove, IL: Intervarsity Press.
- Worthington, E.L, & ET AL, 1997, Strategic hope-focused relationship-enrichment counseling with individual couples, Journal of Counseling Psychology, v. 44, p. 381-389.