روان‌شناسی و دین، سال هجدهم، شماره اول، پیاپی 69، بهار 1404، صفحات 93-112

    نقش میانجی‌گر دلبستگی به خدا در رابطه پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیده اسماء حسینی / استادیار گروه روان‌شناسی دانشکدۀ علوم تربیتی و روان‌شناسی دانشگاه الزهرا، تهران، ایران. / s.a.hosseini@alzahra.ac.ir
    زینب ابن علی / کارشناس ‌ارشد روان‌شناسی بالینی دانشکدۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران / zeinab.ea183@gmail.com
    dor 20.1001.1.20081782.1404.18.1.6.1
    doi 10.22034/ravanshenasi.2025.5000684
    چکیده: 
    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجیگر دلبستگی به خدا در رابطۀ پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش انجام شد. جامعۀ آماری را بزرگسالان شهر تهران تشکیل دادند. نمونه شامل ۴۰۷ نفر (339 خانم و 68 آقا) در دامنۀ سنی ۱۸ـ۵۷ سال بود که به‌صورت در دسترس انتخاب شدند. آزمودنی‌ها پرسش‌نامۀ‌ اطلاعات دموگرافیک، پرسش‌نامۀ دلبستگی به خدا (AGS)، مقیاس سلامت روانی (MHI-28)، پرسش‌نامۀ اضطراب، افسردگی، استرس (Dass-14) و مقیاس بخشش هارتلند (HFS) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده‌ها از تحلیل مدل‌سازی معادلات ساختاری و آزمون سوبل استفاده شد. یافته‌ها نشان داد که بخشش بر روی سلامت روانی و دلبستگی به خدا و همچنین دلبستگی به خدا بر سلامت روانی اثر مثبت و معنی‌داری دارند؛ همچنین همبستگی معکوس و معنی‌دار بین سلامت روانی و افسردگی، اضطراب و استرس نیز دیده شد. بررسی اثر میانجی دلبستگی به خدا بر رابطۀ بخشش و سلامت روانی نشان داد که دلبستگی به خدا می‌تواند اثر میانجی معنی‌داری داشته باشد. شاخص‌های ارزیابی مدل نیز نشان داد که مدل ساختاری برازش لازم برای هدف تعیین میانجیگری و پیش‌بینی را داراست و می‌توان با تقویت دلبستگی به خداوند، رابطۀ بین بهزیستی روان‌شناختی و بخشش را تحکیم کرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Mediating Role of Attachment to God in the Relationship of Psychological Distress and Psychological Well-Being with Forgiveness
    Abstract: 
    This study examined the mediating role of attachment to God in the relationship between psychological distress, psychological well-being, and forgiveness. The statistical population comprised adults in Tehran. A convenience sample of 407 participants (339 females, 68 males; aged 18–57) completed the Demographic Questionnaire, Attachment to God Scale (AGS), Mental Health Inventory (MHI-28), Depression Anxiety Stress Scales (DASS-14), and Heartland Forgiveness Scale (HFS). Data were analyzed using structural equation modeling and Sobel test. Findings indicated forgiveness positively affected mental health and attachment to God; attachment to God also significantly improved mental health. Inverse correlations were observed between mental health and depression, anxiety, and stress. Attachment to God mediated the relationship between forgiveness and mental health. Model fit indices confirmed the structural model’s suitability for mediation and prediction, suggesting that strengthening attachment to God consolidates the link between psychological well-being and forgiveness.
    متن کامل مقاله: 

    نقش ميانجيگر دلبستگي به خدا
    در رابطۀ پريشاني روان‌شناختي و سلامت روان‌شناختي با بخشش
     سيده‌اسماء‌ حسيني   / استاديار گروه روان‌شناسي دانشکدۀ علوم تربيتي و روان‌شناسي دانشگاه الزهرا، تهران، ايران.
         s.a.hosseini@alzahra.ac.ir
    زينب ابن‌علي/ کارشناس ‌ارشد روان‌شناسي باليني دانشکدۀ روان‌شناسي و علوم تربيتي دانشگاه تهران    zeinab.ea183@gmail.com
    دريافت: 19/10/1403 - پذيرش: 20/02/1404
    چکيده
    پژوهش حاضر با هدف بررسي نقش ميانجيگر دلبستگي به خدا در رابطۀ پريشاني روان‌شناختي و سلامت روان‌شناختي با بخشش انجام شد. جامعۀ آماري را بزرگسالان شهر تهران تشکيل دادند. نمونه شامل ۴۰۷ نفر (339 خانم و 68 آقا) در دامنۀ سني ۱۸ـ۵۷ سال بود که به‌صورت در دسترس انتخاب شدند. آزمودني‌ها پرسش‌نامۀ‌ اطلاعات دموگرافيک، پرسش‌نامۀ دلبستگي به خدا (AGS)، مقياس سلامت رواني (MHI-28)، پرسش‌نامۀ اضطراب، افسردگي، استرس (Dass-14) و مقياس بخشش هارتلند (HFS) را تکميل کردند. براي تحليل داده‌ها از تحليل مدل‌سازي معادلات ساختاري و آزمون سوبل استفاده شد. يافته‌ها نشان داد که بخشش بر روي سلامت رواني و دلبستگي به خدا و همچنين دلبستگي به خدا بر سلامت رواني اثر مثبت و معني‌داري دارند؛ همچنين همبستگي معکوس و معني‌دار بين سلامت رواني و افسردگي، اضطراب و استرس نيز ديده شد. بررسي اثر ميانجي دلبستگي به خدا بر رابطۀ بخشش و سلامت رواني نشان داد که دلبستگي به خدا مي‌تواند اثر ميانجي معني‌داري داشته باشد. شاخص‌هاي ارزيابي مدل نيز نشان داد که مدل ساختاري برازش لازم براي هدف تعيين ميانجيگري و پيش‌بيني را داراست و مي‌توان با تقويت دلبستگي به خداوند، رابطۀ بين بهزيستي روان‌شناختي و بخشش را تحکيم کرد.
    کليدواژه‌ها: دلبستگي به خدا، پريشاني روان‌شناختي، بهزيستي روان‌شناختي، بخشش، سلامت رواني.
     
    مقدمه
    سلامت روان به‌‌عنوان بخش جدايي‌ناپذير سلامت و بهزيستي، بيانگر بهزيستي شناختي، رفتاري و هيجاني و تأثير آن در نحوۀ تفکر، احساس و رفتار افراد است (Wada & Khalid, 2021). مراقبت از سلامت روان، توانايي فرد براي لذت از زندگي را حفظ مي‌کند. انجام اين کار مستلزم حفظ تعادل بين فعاليت‌هاي زندگي و مسئوليت‌ها و تلاش براي دستيابي به تاب‌آوري رواني است (Felman & Melegrito, 2022). طبق تخمين سازمان جهاني بهداشت، نزديک به ۴۵۰ ميليون نفر در سراسر جهان مبتلا به اختلال رواني بوده و 25 درصد از جمعيت، در برخي مواقع زندگي خود، از بيماري رواني رنج مي برند (Wada & Khalid, 2021). البته طبق تعريف، سلامت روان فراتر از فقدان اختلالات رواني و ناتواني است و دو ديدگاه در مورد تعريف سلامت روان مطرح است (Felman & Melegrito, 2022). طبق ديدگاه تک‌بعدي، شرايط سلامت روان مثبت و منفي دو طرف مقابل يک پيوستار هستند (Payton, 2009). از اين منظر عدم وجود آسيب‌شناسي رواني پيش‌بيني‌کنندۀ آغاز بهزيستي رواني خواهد بود. از ديد مدل دو عاملي سلامت روان، سلامت روان شامل شاخص‌هاي مثبت و منفي مرتبط، اما متمايز است (Suldo & Shaffer, 2008). سلامت روان مثبت به‌‌عنوان بهزيستي روان‌شناختي بهينه، و سلامت روان منفي، نشانگر شاخص‌هاي خطري چون پريشاني روان‌شناختي و اختلالات روان‌پزشکي مي‌شود (Jiang, 2020).
    سلامت روان بهينه به تعادل ظريف عوامل شخصي و بيروني و اجتماعي گوناگون بستگي داشته و عناصر مختلفي در ايجاد اختلالات رواني و بالعکس بهزيستي افراد دخيل‌اند. شرايط اجتماعي و اقتصادي چون اشتغال، سطح مشارکت اجتماعي و تحصيلات، و عوامل فردي چون جنسيت، سن، قوميت و مليت، و عوامل دروني و رواني چون سيستم بيولوژيکي و ذخيرۀ ژنتيکي فرد، تجارب دوران کودکي و سبک شخصيت فرد بر ميزان و بهرۀ وي از سلامت روان اثرگذارند (Felman & Melegrito, 2022).
    بر اساس ديدگاه روان‌شناسي مثبت، بهزيستي يک فرد در درون او و متأثر از روابط او با ديگران است؛ براي مثال، طبق مدل سليگمن (Seligman) (2017)، ارتباط و پيوند يکي از جنبه‌هاي لذت و اشتياق در افراد است. از نظر لوپز، پدروتي و اشنايدر (Lopez, Pedrotti & Snyder) (2015)، دو جنبۀ اساسي براي نقاط قوت موجود در رابطه، همدلي و بخشش (جهت‌گيري به سمت درک و فهم ديگران که منجر به نوع‌دوستي مي‌شود) و دلبستگي (جهت‌گيري به‌سوي دوست داشتن ديگران که منجر به پيوند مي‌شود) است. همان‌طورکه بيان شد، سلامت رواني با بخشش مرتبط است. پژوهش حاضر به رابطۀ بين بهزيستي روان‌شناختي و پريشاني روان‌شناختي با بخشش پرداخته است.
    بخشش، پاسخ يک فرد يا گروهي از افراد به آسيب‌ديدگي، آزردگي يا صدمه ديدن به‌وسيلۀ فرد يا افراد ديگر است. بخشش فرايندي است شامل افکار، احساسات و رفتارهايي که در آن خشم، انتقام، تلخي و اجتناب با همدلي، حسن نيت و خيرخواهي نسبت به آزاردهنده جايگزين مي‌شود. بخشش به‌معناي عفو جرم يا توجيه مجرم نبوده و حتي آشتي که فرايندي مستلزم مشارکت فعال قرباني و مجرم است، نيست (Akhtar & Barlow, 2018). بخشش مؤلفه‌اي است که همۀ اديان بزرگ جهان آموزه‌هايي در مورد آن ارائه داده‌اند و بسياري از فيلسوفان در مورد آن به بحث و تحليل پرداخته‌اند. با اين حال مطالعۀ علمي بخشش به‌عنوان يک سازۀ رواني در سدۀ گذشته به سرعت افزايش يافته است (Altmaier, 2019). تعاريف روان‌شناختي از بخشش مؤلفه‌هاي مختلف آن را تصريح مي‌کند؛ مثلاً انگيزه‌هاي قرباني نسبت‌به مجرم در مرکز مدل مک‌کالو (McCullough) (2008) قرار دارد. بخشش از نظر انگيزشي موجب کنار گذاشتن انگيزه‌هاي منفي چون انتقام و اتخاذ انگيزه‌هاي مثبت چون خيرخواهي نسبت‌به مجرم مي‌شود. تمرکز مدل ورثينگتون (Worthington) (2005) بر بخشش عاطفي، جايگزيني احساسات منفي نسبت‌به مجرم با عواطف اجتماعي چون شفقت است. طبق توصيف ورثينگتون، قرباني در بخشش تصميمي، رفتارهاي منفي خود نسبت‌به مجرم را تغيير داده و دور از اعمال منفي رفتار مي‌کند (Worthington, 2016).
    انرايت و فيتزگيبز (Enright R. D. & Fitzgibbons) (2000)، بخشش را به‌عنوان يک فرايند توصيف کردند که در آن قرباني به‌تدريج افکار و احساسات و رفتارهاي منفي را با افکار و احساسات و رفتار مثبت جايگزين مي‌کند. فهر، گلفند و ناگ (Fehr, Gelfand & Nag) (2010) نيز، به ارائۀ متغيرهاي تأثيرگذار در وقوع بخشش پرداخته‌اند، که تأثيرات شناختي، شامل نگرش و افکار، و تأثيرات عاطفي، شامل خلق مثبت و منفي است. علي‌رغم تفاوت در تعاريف بخشش، در مورد تعاريفي که در دستۀ بخشش قرار نمي‌گيرند، توافق وجود دارد. بخشش، شامل ناديده گرفتن جرم که شدت تأثير تخلف يا ضربه وارد‌شده به قرباني را تقليل مي‌دهد و جرم بين‌فردي را قابل قبول تلقي مي‌کند، نمي‌شود. همچنين بخشش به‌معناي توجيه و بيان دلايل ادعاشده پشت جرم، که تأثير آن را متعادل مي‌کند (مثل اينکه او فقط روز بدي داشت يا واقعاً منظوري نداشت) نيز نيست. گريز از رويارويي به‌خاطر اضطراب، عدم تمايل به اعتراف خشم به‌خاطر جرم و فراموش کردن اتفاق نيز جزو بخشش محسوب نمي‌شود. آشتي به‌عنوان يک فرايند که در آن قرباني و متخلف براي بازگرداندن رابطۀ قبلي خود تلاش مي‌کنند نيز بخشش نيست. بخشش بدون آشتي نيز رخ مي‌دهد (Altmaier, 2019).
    ارتباط بخشش و پيامدهاي مثبت سلامت روان توجه بسياري از پژوهش‌ها را به خود جلب کرده ‌است (Kent, Bradshaw & Uecker, 2017). به ‌نظر مي‌رسد بخشش يک سازۀ مفيد براي سلامت روان است. صفت بخشش با بهزيستي ذهني بالاتر، افسردگي و استرس پايين‌تر و نشانه‌هاي پيري موفق همراه است (Allemand et al, 2012). ارتباط منفي مفهوم بخشش با علائم روان‌شناختي چون اضطراب، افسردگي، علائم اختلال استرس پس از سانحه، بدگماني و عزت نفس پايين، همواره مورد تأييد پژوهش‌هاي بسياري قرار گرفته ‌است (ميرمهدي و ديگران، 2021). همچنين طبق يافته‌ها، توانايي بخشش تخلفات ديگران، موجب ارتقاي سلامت بين‌فردي و به‌تبع ارتقاي سلامت روان فرد مي‌شود (Kent, Bradshaw & Uecker, 2017). طبق يافتۀ کرواس و السون (Krause and Ellison) (2013)، نحوۀ بخشش نيز مهم است؛ کساني که متخلفان را ملزم به انجام توبه مي‌کنند، سطح پريشاني بيشتري نسبت‌به کساني که آزادانه و بدون قيد و شرط مي‌بخشند، تجربه مي‌کنند.
    تفاوت‌هاي فردي تأثير بخشش بر سلامت روان را تعديل مي‌کنند. يکي از معيارهاي فردي کيفيت دلبستگي فرد به‌طورکلي و دلبستگي به خدا و چگونگي ادراک ارتباط با خدا به‌طور خاص است (Griffin et al, 2015). نظريۀ دلبستگي با توجه به توسعه و پويايي‌هاي روابط عاطفي بين‌فردي، به بررسي پيوند کودک و مراقب به‌عنوان برانگيزانندۀ محوري رفتار و آغازگر روابط بين‌فردي در آيندة او مي‌پردازد (Henderson & Kent, 2021). به اعتقاد بالبي (Bowlby) (1969)، نظام رفتاري دلبستگي به‌عنوان يک سيستم رواني ـ زيستي ذاتي و محرک فرد به انجام رفتارهاي نزديکي‌‌جويي، به هدف حمايت از ديگران در مواقع نياز به حفاظت و ايمني (بقا) تکامل يافته است (Cherniak et al, 2021).
    اينثورث (Ainsworth) (1978) به مشاهده و ترسيم تفاوت‌هاي فردي و عملکردي در نظام دلبستگي نوزادان که معمولاً ناشي از اختلاف و تفاوت‌ها در تجربيات ارتباطي با چهرۀ دلبستگي و ذخيره‌سازي آن در قالب بازنمايي‌هاي ذهني از خود و ديگران در قالب مدل‌هاي کاري دروني است، پرداخت (Leman et al, 2018). از نظر اينثورث، فرد به هدف کسب يک پناهگاه امن (تسکين‌دهندۀ پريشاني و تأمين‌کنندۀ آرامش) و پايگاه امن (که به‌وسيلۀ آن مي‌توان به کاوش، يادگيري و رشد پرداخت)، به چهرۀ دلبستگي خود روي مي‌آورد (Cherniak et al, 2021). نوزادان دلبستة مضطرب، رفتار چسبنده از خود نشان داده يا کمتر قادر به کنار ‌آمدن با فقدان مراقب‌اند. در مقابل، نوزادان اجتنابي هنگام حضور و عدم حضور مراقب، تغيير ناچيزي را نشان داده و نوزاداني که براي مدت کوتاهي معترض به فقدان مراقب بوده و سپس به بازي خود ادامه داده و پس از بازگشت مراقب به استقبال او مي‌روند، ايمن خواهند بود (Ainsworth, 1979).
    دلبستگي شکل‌گرفته نوزاد با مراقب اوليه‌اش به‌عنوان مدل کاري دروني که مجموعه‌اي از محرک‌هاي نوروبيولوژيکي، هيجاني و اجتماعي است، که در انتظارات اصلي فرد از روابط آينده ادغام شده و بر آن اثر محوري مي‌گذارد، ادامه مي‌يابد (Ainsworth et al, 2015). اين مدل‌ها ماهيت پويا، روابط کودکي و بزرگسالي چون روابط رمانتيک، دوستانه و شغلي را تبيين مي‌کنند (Henderson & Kent, 2021). تعامل با مراقبان حساس و پاسخگو منجر به ايمني شده و اين انتظار که هنگام نياز حمايت در دسترس خواهند بود را تقويت مي‌کند، که به‌تبع منجر به تقويت مدل‌هاي کاري دروني مثبت و تقويت خود‌ارزشي و خيرخواهي نسبت‌به ديگران مي‌شود. با اين حال، درصورتي‌که چهرۀ دلبستگي به‌صورت قابل اعتمادي حساس و پاسخگو نباشد، ناايمني دلبستگي ايجاد شده که با مدل‌هاي کاري دروني منفي مشخص مي‌گردد (Cherniak et al, 2021).
    محققان تفاوت‌هاي فردي مرتبط با دلبستگي در نوجواني و بزرگسالي را (سبک‌هاي دلبستگي) در قالب يک پيوستار دوبعدي ترسيم و مفهوم‌سازي کرده‌اند (Johnson et al, 2010). مشخصۀ بعد اجتنابي، بي‌اعتمادي فرد نسبت‌به نيت ديگران و تلاش دفاعي براي حفظ استقلال رفتاري و عاطفي از ديگران (غيرفعال‌سازي سيستم دلبستگي) است. مشخصۀ بعد اضطرابي، نگراني فرد از اينکه ديگران حمايت‌کننده نخواهند بود و جست‌و‌جوي مراقبت و عشق همراه با اضطراب است (بيش‌‌فعالي سيستم دلبستگي) (Cherniak et al, 2021). درحالي‌که نمرات اجتناب و اضطراب بالا نشان‌دهندۀ ناايمني است، افرادي که در هر دو نمرۀ پايين دارند، ايمن‌اند (آسوده‌خاطر در برقراري صميميت و وابستگي متقابل امن با ديگران) (Cherniak et al, 2021). پژوهش‌ها تا حد زيادي از کارکرد محافظتي دلبستگي ايمن به‌عنوان سپري در برابر اضطراب و محرک رشدي آن حمايت کرده‌اند (Brennan, Clark, & Shaver, 1998).
    پيوند عاطفي ادراک‌شده بين خدا و مؤمن به او بسيار مشابه رابطۀ بين مراقب و نوزاد و ساير بزرگسالان بوده و به‌عنوان نسخۀ ايمني و آرامش عمل مي‌کند. اين مسئله و همچنين وجود معيارهاي يک ارتباط دلبسته‌مدار ازجمله پويايي‌هايي چون احساس نزديکي، اضطراب، بيگانگي، عشق، مراقبت، اعتماد و عدم اطمينان که افراد در رابطۀ ادراک ‌شده با خدا تجربه مي‌کنند (Mikulincer & Shaver, 2016)، تئوري دلبستگي را بر آن داشته تا براي فهم باورها و تجربيات و رفتارهاي ديني چارچوبي ارائه دهد (Kirkpatrick, 1998). حوزۀ فرعي دلبستگي به خدا، به تجزيه‌وتحليل چگونگي ارتباط و پيوند عاطفي با خدا و دلبستگي دوران کودکي و پيامدهاي اجتماعي ـ رواني حاصل آن مي‌پردازد (Allemand et al, 2012). کرک‌پاتريک و شيور (Kirkpatrick and Shaver) (1990)، رابطۀ مؤمنان با خدا را به‌عنوان يک پيوند دلبستگي مفهوم‌سازي نمودند. مؤمنان ممکن است خدا را به‌عنوان منبع حمايتي بسيار قدرتمند (پناهگاه امن و پايگاه ايمن) ادراک کنند (Cherniak et al, 2021). از منظر برخي محققان در قياس با تنوع روابط انساني، خدا نمايانگر چهرۀ نهايي دلبستگي است (Kirkpatrick, 2005). اين ديدگاه نسبت‌به خدا، به‌عنوان چهرۀ دلبستگي در هر دو سطح بازنمايي نظري و تجربه‌‌اي ـ عاطفي ظاهر مي‌شود (Granqvist, 2020).
    طبق شواهد علوم اعصاب، افراد مذهبي هنگام شرکت در عبادات شخصي، خدا را به‌عنوان يک شريک عاطفي تجربه مي‌کنند (Davis, Granqvist & Sharp, 2018). به نظر مي‌رسد که دلبستگي به خدا در پيوند زماني با بلوغ و رسش دلبستگي پديد مي‌آيد. تحولات شناختي (چون تفکر نمادين و ذهني‌سازي)، اتکاي کودک به تماس فيزيکي با مراقب را کاهش و توانايي براي تکيه به منابع دروني ايمني را افزايش داده و به‌تبع او را قادر به در نظر گرفتن موجودات غيرمادي چون خداوند به‌عنوان چهرۀ دلبستگي مي‌کند (Kirkpatrick, 1998).
    شواهد گسترده حاکي از تمايل مؤمنان به ادراک خدا به‌عنوان پناهگاه و پايگاه ايمن است؛ به‌عنوان مثال، بسياري از مناسک مذهبي مثل بالا بردن دست‌ها هنگام دعا نشان‌دهندۀ درخواست صريح فرد براي جلب پناهگاه امن در هنگام نياز است (Schjodt et al, 2009). در پژوهشي گزارش شد که کودکان و بزرگسالان به تهديد مرتبط با دلبستگي (جدايي) با افزايش تقرب به خدا، واکنش نشان داده‌اند (Hood, Hill & Spilka, 2018). در ادامۀ اين پژوهش، گرانويست و ديگران دريافتند که تهديد اوليه (مثل شکست)، دسترسي شناختي مؤمنان به بازنمايي‌هاي مرتبط به خدا را افزايش داده و موجب تقويت دسترسي به کلمات مثبت مبتني‌بر ايمني و افزايش عاطفۀ مثبت نسبت به محرک‌هاي خنثا مي‌شود (Greenwald et al, 2018).
    همان‌گونه که گفته شد، دلبستگي براي فهم تفاوت‌هاي فردي در دين‌داري و ارتباط با خدا، چارچوبي ارائه کرده است. دو فرضيه در رابطه با مسيرهاي رشدي ديني بر اساس تجربيات مرتبط با دلبستگي مطرح شده است: فرضيۀ مطابقت و فرضيۀ جبران (Davis, Granqvist & Sharp, 2018). طبق فرضيۀ مطابقت، مدل‌هاي کاري دروني حاصل از تجربيات بين‌فردي، به بازنمايي‌هاي خدا تعميم يافته و مدل‌هاي کاري مثبت، بازنمايي‌هايي از خداي مهربان و مدل‌هاي منفي، بازنمايي‌هاي منفي از خدا را تقويت مي‌کنند. همچنين مراقبت پاسخگو و حساس و درنتيجه تشکيل دلبستگي ايمن، يادگيري اجتماعي (جامعه‌پذيري) از چهرۀ دلبستگي را تسهيل مي‌کند (علت شباهت و همخواني مذهب والدين و فرزندان). طبق فرضيۀ جبران، ممکن است تجربيات ديني به هدف جبران کمبود امنيت دلبستگي در روابط نزديک استفاده شود (Cherniak et al, 2021).
    حجم گسترده‌اي از تحقيقات از اين دو فرضيه حمايت کرده‌اند. شواهد حاکي از وجود رابطۀ مثبت بين امنيت در روابط نزديک و تصوير خداي دوست‌‌داشتني است (Granqvist & Kirkpatrick, 2016). طبق گزارش انکارا و همکاران (Nkara et al) (2018)، برآورد مراقبت پاسخگو و حساس (ايمن)، پيش‌بيني‌کنندۀ بازنمايي منسجم‌تر و خيرخواهانه‌تر از خدا خواهد بود. در راستاي شواهد تجربي مرتبط با مطابقت مدل‌هاي کاري دروني، در پژوهشي، شرکت‌کنندگان با دلبستگي ايمن‌تر، افزايش بيشتري در نزديکي و دسترسي به مفاهيم مرتبط با خدا را به دنبال ادراک تهديد نشان دادند (Nkara et al, 2018). همچنين به‌عنوان گواهي بر پيوند بين‌نسلي، کودکان مادران ايمن، خدا را نزديک‌تر از کودکان مادران ناايمن احساس کردند (Birgegard & Granqvist, 2004). مطالعات اکتشافي در خصوص رفتارهاي ديني نيز از فرضيۀ مطابقت حمايت کرده است. در مصاحبۀ مرتبط با اکتشاف ديني، بزرگسالان جوان با دلبستگي ايمن‌تر، احتمال بيشتري در گزارش مضامين مرتبط با ايمني چون خوش‌بيني، اعتمادبه‌نفس و احساس امنيت ديده مي‌شود (Cassibba, Granqvist & Costantini, 2013). همچنين شواهد تسهيل انتقال بين‌نسلي دين را در صورت وجود دلبستگي ايمن، تأييد مي‌کند؛ مثلاً طبق تحقيق گرينوالد و ديگران، بزرگسالان ايمن‌تر بيشتر متمايل به تجربۀ تغييرات مذهبي همسو با سطح دين‌داري والدينشان در دوران کودکي‌شان هستند (Hood, Hill & Spilka, 2018). در مقابل، دلبستگي اضطرابي با تغييرات ناگهاني در دين‌داري، امتناع از مذهب والدين و مضامين مرتبط با جبران عاطفي بيشتر مرتبط مي‌باشد. دلبستگي اجتنابي نيز با مضامين جامعه‌پذيري کمتر و کاوش کمتر، همراه است؛ همچنين طبق يک مطالعۀ آينده‌نگر در رابطه با پديدآيي مذهب در طي نوجواني، دلبستگي ايمن والدين، پيش‌بين قوي براي تأکيد و تصديق مجدد مذهب والدين توسط نوجوان است (Kimball et al, 2013). حمايت از فرضيۀ جبران عمدتاً محدود به تغيير دين و انگيزه‌هاي اساسي آن مي‌شود. مطالعات نشان داده‌اند که تجارب مراقبتي غيرحساس و ناايمني‌هاي دلبستگي با بي‌ثباتي مذهبي به‌ويژه تغييرات شديد و ناگهاني مذهبي در بافت آشفتگي‌هاي زندگي همراه است (Cherniak et al, 2021). اين ارتباط هم در مطالعات طولي و هم مقطعي و بين‌فرهنگي گزارش شده است(Hood, Hill & Spilka, 2018). طبق شواهد مي‌توان گفت که رابطۀ ادراک‌شده با خدا مي‌تواند به تنظيم بيش‌فعالي سيستم دلبستگي کمک کند (استفادۀ جبراني از دين). البته بررسي اخير گرانويست و همکاران، نقش جبراني دين در تسهيل امنيت دلبستگي را يک استثنا و نه يک پيش‌فرض گزارش کرده‌اند؛ چراکه مدل‌هاي کاري دروني معمولاً گرايش به دوام دارند (Schnitker et al, 2012). لذا بررسي صريح ميزان و وسعت کسب احساس امنيت از طريق يک رابطۀ جبراني با خدا نيازمند مطالعات سيستماتيک بيشتر است.
    در ارتباط با سازۀ بخشش، نظريۀ عمومي دلبستگي بيشتر از حوزۀ دلبستگي به خدا، مورد بررسي قرار گرفته ‌است (Cherniak et al, 2021). طبق پژوهش‌ها، مدل‌هاي کاري دروني و طرح‌واره‌هاي ناسازگار اوليه که ادراک فرد از خود، ديگران و دنيا را محقق مي‌سازند، با تحريف اطلاعات مربوط به رابطۀ فرد و محيط و ايجاد نگرش و پردازش نابهنجار، سطح نابخشودگي خود و ديگران را افزايش مي‌دهند (فتحي، حاتمي و يارمحمدي، 2021). پژوهش‌ها نشان مي‌دهند که افراد ايمن، نسبت به اشتباهات بخشنده‌تر هستند و سطوح بالاتري از صفت بخشش و هيجانات مثبت را تجربه مي‌کنند (Jankowski & Sandage, 2011). همان‌گونه که دلبستگي ايمن مرتبط با صفت بخشش است، صفت بخشش در افراد اضطرابي و اجتنابي با کاهش قابل‌توجهي همراه است (Lawler & Piferi, 2006). ازاين‌رو همان‌گونه که مشارکت مذهبي بر روي ميل به بخشش اثر مي‌گذارد، دلبستگي به خدا نيز مي‌تواند بر روي بخشش نسبت به ديگران تأثير گذارد (Davis, Hook & Worthington, 2008).
    همان‌گونه‌که گفته شد، دلبستگي به خدا رابطۀ عاطفي ادراک‌شده با خدا را توصيف مي‌کند و افرادي که احساس مي‌کنند به خدا نزديک‌ترند، احتمالاً آماده‌تر و متمايل‌تر به بخشش ديگران‌اند. لذا بخشش به‌واسطۀ‌ اثرگذاري ايمني دلبستگي به‌ خدا، احتمال مزاياي مثبت را مي‌افزايد. درواقع دلبستگي ايمن به خدا با افزايش خوش‌بيني و عزت نفس در طول زمان همراه است (Mullet et al, 2003)، و لذا امنيت دلبستگي به خدا مي‌تواند در بهزيستي بيشتر و پريشاني رواني کمتر سهيم باشد (Lee & Montelongo, 2016). طبق پژوهش‌ها، دلبستگي به خدا در افراد داراي پيشينۀ مذهبي با نتايج مرتبط با سلامت روان در ارتباط است (Kent, Bradshaw & Uecker, 2017). در مطالعات انجام‌‌شده در حوزۀ سلامت روان، دلبستگي به خدا با پريشاني روان‌شناختي رابطۀ معکوس داشته و دلبستگي ايمن پايه، مرتبط با کاهش پريشاني در طول زمان است (Bradshaw, Ellison & Marcum, 2010).
    همان‌گونه‌که گفته شد، تفاوت‌هاي فردي مسير اثرگذاري بخشش بر سلامت رواني را تعيين مي‌کنند و دلبستگي به خدا به‌عنوان يک سازۀ مهم براي آزمون اين تعامل خواهد بود. فرضيۀ اصلي پژوهش حاضر اين است که دلبستگي به خدا در رابطۀ بين پريشاني روان‌شناختي و بهزيستي روان‌شناختي با بخشش، نقش ميانجيگر را ايفا مي‌کند. هدف اصلي پژوهش نيز بررسي نقش ميانجيگر دلبستگي به خدا در رابطۀ بين پريشاني روان‌شناختي و بهزيستي روان‌شناختي با بخشش است.
    روش پژوهش
    روش پژوهش حاضر توصيفي ـ همبستگي بود. جامعۀ آماري را بزرگسالان شهر تهران تشکيل دادند. نمونه شامل ۴۰۷ نفر (339 خانم و 68 آقا) در دامنۀ سني ۱۸ـ۵۷ سال بود که به‌صورت در دسترس انتخاب شدند. لينک پرسش‌نامه‌ها همراه با توضيحات کامل به‌صورت مجازي در اختيار افراد قرار گرفت. پرسش‌نامه‌ها شامل پرسش‌نامۀ اطلاعات دموگرافيک، پرسش‌نامۀ دلبستگي به خدا (AGS)، مقياس سلامت رواني (MHI-28)، پرسش‌نامۀ اضطراب، افسردگي، استرس (Dass-14) و پرسش‌نامۀ بخشش (PS) بود. اطلاعات پرسش‌نامه‌ها در ذيل آمده است.
    پرسش‌نامة «اطلاعات جمعيت‌شناختي»
    اين پرسش‌نامه شامل اطلاعاتي مانند سن، جنسيت، تحصيلات، محل سکونت، وضعيت تأهل و اشتغال بود.
    مقياس «دلبستگي به خدا»
    مقياس دلبستگي به خدا (AGS) (غباري‌بناب و حدادي‌کوهسار، 2011) شامل 16 گويه است و به سنجش ابعاد دلبستگي به خدا (جوارجويي، پناهگاه امن، پايگاه امن، اعتراض به جدايي، ادراک مثبت از خود، ادراک مثبت از خدا) مي‌پردازد. در گويه‌هاي 1ـ2 جوارجويي، گويه‌هاي 3ـ5 پناهگاه امن، گويه‌هاي 6ـ8 پايگاه امن، گويه‌هاي 9ـ11 اعتراض به جدايي (نگراني از جدايي از دلبستگي)، گويه‌هاي 12ـ14 ادراک مثبت از خود و گويه‌هاي 15ـ16 ادراک مثبت از خدا سنجيده مي‌شود. در اين پرسش‌نامه براي اندازه‌گيري پاسخ‌ها، از مقياس 5 درجه‌اي ليکرت استفاده شده است (از کاملاً مخالفم=1 تا کاملاً موافقم=5). نمره‌گذاري در سؤالات 14،13،10 معکوس است. آلفاي کرونباخ براي زيرمقياس‌هاي جوارجويي، پناهگاه امن، پايگاه امن، اعتراض به جدايي، ادراک مثبت از خدا و ادراک مثبت از خود به اين ترتيب گزارش شده است: 90/0، 93/0، 88/0، 86/0، 90/0 و 85/0 (غباري‌بناب و حدادي‌کوهسار، 2011). روايي سازۀ اين پرسش‌نامه نيز با روش تحليل عاملي تأييد شده است (ليان، خيري و باباپور، 2015). آلفاي کرونباخ اين پرسش‌نامه در پژوهش حاضر ۸۲۵/۰ به‌دست آمد که رضايت‌بخش است.
    مقياس «سلامت رواني»
    مقياس سلامت رواني ـ 28 (MHI-28) فرم کوتاه مقياس 28 سؤالي سلامت رواني (بشارت، 2009؛Schonning et al, 2020)، يك آزمون 28 سؤالي است و دو وضعيت بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي را در اندازه‌هاي 5 درجه‏اي ليكرت از نمرة 1ـ5 مي‏سنجد. حداقل و حداکثر نمرۀ آزمودني در زيرمقياس‏هاي بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي به ترتيب 14 و 70 است. ويژگي‌هاي روان‌سنجي فرم 28 سؤالي اين مقياس، در نمونه‏اي متشکل از 760 آزمودني در دو گروه بيمار (277 =n؛ 173 زن، 104 مرد) و بهنجار (483 =n؛ 267 زن، 216 مرد) مورد بررسي قرار گرفت. ضرايب آلفاي کرونباخ زيرمقياس‌هاي بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي براي نمرۀ آزمودني‌هاي بهنجار به ترتيب 94/0 و 91/0 و براي نمرۀ آزمودني‌هاي بيمار به ترتيب 93/0 و 90/0 محاسبه شد، که نشانۀ همساني دروني (internal consistency) خوب مقياس هستند. ضرايب همبستگي بين نمره‌هاي تعدادي از آزمودني‌هاي بهنجار (92 =n ) در دو نوبت با فاصلة دو هفته براي سنجش پايايي بازآزمايي (test-retest reliability) محاسبه شد. اين ضرايب براي بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي به ترتيب 90/0 =r  و 89/0 =r و در سطح 001/0 p < معنادار بودند، که نشانۀ پايايي بازآزمايي رضايت‌بخش مقياس است. ضرايب همبستگي بين نمره‌هاي تعدادي از آزمودني‌هاي بيمار (76 = n) نيز در دو نوبت با فاصلة يک تا دو هفته براي ارزيابي پايايي بازآزمايي محاسبه شد. اين ضرايب براي بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي به ترتيب 83/0 = r و 88/0 = r و در سطح 001/0 p < معنادار بودند، که نشانۀ پايايي بازآزمايي رضايت‌بخش مقياس است. روايي هم‌زمان مقياس سلامت رواني ـ 28 از طريق اجراي هم‌زمان پرسش‌نامۀ سلامت عمومي (General Health Questionnaire) (گلدبرگ، 1972، 1988) در مورد همۀ آزمودني‌هاي دو گروه محاسبه شد. نتايج ضرايب همبستگي پيرسون نشان داد که بين نمرۀ کلي آزمودني‌ها در پرسش‌نامۀ سلامت عمومي با زيرمقياس بهزيستي روان‌شناختي همبستگي منفي معنادار (001/0, p <87/0- = r) و با زيرمقياس درماندگي روان‌شناختي همبستگي مثبت معنادار (001/0 p < ,89/0= r) وجود دارد. اين نتايج روايي هم‌زمان مقياس سلامت رواني را تأييد مي‌کنند. روايي تفکيکي (discriminant) مقياس سلامت رواني از طريق مقايسۀ نمره‌هاي بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي دو گروه بيمار و بهنجار محاسبه شد و مورد تأييد قرار گرفت. نتايج تحليل عاملي تأييدي نيز دو زيرمقياس بهزيستي روان‌شناختي و درماندگي روان‌شناختي را مورد تأييد قرار داد (بشارت، 2009). آلفاي کرونباخ اين پرسش‌نامه در پژوهش حاضر براي زيرمقياس بهزيستي روان‌شناختي ۸۲۹/۰ و براي پريشاني روان‌شناختي ۸۸۱/۰ به‌دست آمد که رضايت‌بخش است.
    مقياس «افسردگي، اضطراب و استرس»
    مقياس افسردگي، اضطراب و استرس (DASS-21) (Lovibond & Lovibond, 1995)، جهت ارزيابي حالات هيجاني افسردگي، اضطراب و استرس ساخته شده است. اين مقياس داراي دو نسخۀ ۴۲ و ۲۱ سؤالي است که در پژوهش حاضر از نسخۀ ۲۱ سؤالي استفاده شده است. در مطالعۀ طراحان اين مقياس، يک نمونۀ ۷۱۷ نفري شامل دانشجويان مورد بررسي قرار گرفتند و همبستگي اين پرسش‌نامه با پرسش‌نامۀ افسردگي بک، ۷۴/۰ به‌دست آمد(Lovibond & Lovibond, 1995). در پژوهش ديگري در انگلستان اين مقياس با ابزارهاي ديگري براي افسردگي و اضطراب مقايسه شد و نتايج مطلوبي به‌دست آمد. همچنين آلفاي کرونباخ مقياس براي افسردگي، اضطراب و استرس به ترتيب ۹۵/۰، ۹۰/۰ و ۹۳/۰ و براي کل مقياس ۹۷/۰ به‌دست آمد. اعتبار اين مقياس در ايران توسط صاحبي و ديگران در سال ۱۳۸۴ مورد بررسي قرار گرفته و تأييد شد. همساني دروني زيرمقياس‌ها در نسخۀ فارسي براي افسردگي، اضطراب و استرس به ترتيب ۸۱/۰، ۷۳/۰ و ۸۱/۰ به‌دست آمد. همچنين همبستگي بين زيرمقياس افسردگي و آزمون افسردگي بک ۷۰/۰، زيرمقياس اضطراب و آزمون اضطراب زانگ ۶۷/۰ و زيرمقياس استرس با آزمون تنيدگي ادراک‌شده ۴۹/۰ به‌دست آمد (Crawford & Henry, 2003). آلفاي کرونباخ اين پرسش‌نامه در پژوهش حاضر ۸۴۱/۰ به‌دست آمد که رضايت‌بخش است.
    مقياس «بخشش هارتلند»
    مقياس بخشش هارتلند (HFS) (Thompson et al, 2005) داراي ۱۸ گويه است و سه زيرمقياس بخشش خود (Forgiveness of Self) (گويه‌هاي ۱ـ۶)، بخشش ديگران (Forgiveness of Others) (گويه‌هاي ۷ـ۱۲) و بخشش موقعيت (Forgiveness of Situation) (گويه‌هاي ۱۳ـ۱۸) است. گويه‌ها روي يک مقياس ۷ درجه‌اي از ۱ (تقريباً هميشه غلط)‌ تا ۷ (تقريباً هميشه صحيح) رتبه‌بندي مي‌شوند. نمرۀ بخشش کلي از مجموع نمرات خرده‌مقياس‌ها به‌دست مي‌آيد. گويه‌هاي ۲، ۴، ۶، ۷، ۹، ۱۱، ۱۳، ۱۵ و ۱۷ معکوس نمره‌گذاري مي‌شوند. تامپسون و ديگران (Thompson et al) (2005) در ۳ پژوهش متمايز، براي زيرمقياس‌هاي بخشش خود، بخشش ديگران، بخشش موقعيت‌ها و مجموع بخشش، به‌طور ميانگين ضرايب آلفاي کرونباخ ۷۵/۰، ۷۸/۰، ۷۹/۰و ۸۶/۰ را به دست آوردند، که حاکي از همساني دروني خوب مقياس است. ضرايب همبستگي آزمودني‌ها براي سنجش پايايي بازآزمايي زيرمقياس‌ها نيز محاسبه شد، که به‌طور ميانگين براي بخشش خود و ديگران ۳۲/۰، خود و موقعيت‌ها ۶۳/۰ و ديگران و موقعيت‌ها ۵۰/۰ به‌دست آمد. همچنين نتايج بازآزمايي هر مقياس در سطح ۰۰۱/۰ > P معنادار بود، که نشانۀ پايايي بازآزمايي خوب مقياس است. تامپسون و ديگران (Thompson et al,) (2005) با اجراي هم‌زمان مقياس بخشش هارتلند با مقياس‌هاي ديگر نشان دادند که بخشش با انعطاف‌پذيري شناختي (۳۱/۰)، عاطفۀ مثبت (۲۳/۰)، نشخوار سبک‌هاي پاسخ (۳۴/۰-)، عاطفۀ منفي (۴۸/۰-)، انتقام (۳۶/۰-) و افکار خودکار کينه‌توزانه (۳۵/۰-) رابطۀ معنادار دارد. اين نتايج روايي هم‌گراي مقياس بخشش هارتلند را تأييد مي‌کند. آلفاي کرونباخ پرسش‌نامه در پژوهشي داخلي براي زيرمقياس‌هاي بخشش خود، بخشش ديگران، بخشش موقعيت‌ها و مجموع بخشش به ترتيب ۷۶/۰، ۷۱/۰، ۷۰/۰ و ۸۱/۰ به‌دست آمد، که نشان‌‌دهندۀ همساني دروني خوب مقياس بود (کاشانکي، بشارت و رجبيان، 2018). آلفاي کرونباخ اين پرسش‌نامه در پژوهش حاضر براي کل مقياس ۷۳۹/۰ به‌دست آمد، که رضايت‌بخش است.
    در پژوهش حاضر براي توصيف متغيرهاي کيفي از شاخص‌هاي فراواني و درصد، و براي متغيرهاي کمّي از شاخص‌هاي ميانگين و انحراف معيار استفاده شد. با توجه به نرمال بودن توزيع نمرات پرسش‌نامه‌ها، از تحليل مدل‌سازي معادلات ساختاري و براي بررسي اثر ميانجي در مدل از آزمون سوبل استفاده شد. جداول توصيفي توسط نرم‌افزار SPSS نسخۀ ۲۱ و مدل‌سازي معادلات ساختاري نيز توسط نرم‌افزار AMOS نسخۀ ۲۱ تهيه و سطح معني‌داري آماري در اين مطالعه به ميزان ۰۵/۰ در نظر گرفته شد.
    يافته‌هاي پژوهش
    پژوهش حاضر با شرکت ۴۰۷ نفر اجرا شد، که شامل 339 خانم (۳/۸۳ ٪) و 68 آقا (۷/۱۶ ٪) با ميانگين سني ۲۷/۲۳ با انحراف معيار ۴۱/۷ در دامنۀ سني ۱۸ـ۵۷ سال شرکت کردند. تحصيلات 339 نفر (۲/۸۳ ٪) کارشناسي، ۶۳ نفر (۵/۱۵ ٪) کارشناسي ارشد و ۵ نفر (۲/۱ ٪) دکترا، و وضعيت تأهل ۳۲۰ نفر (۶/۷۸ ٪) مجرد و ۸۷ نفر (۴/۲۱ ٪) متأهل بود. در بين شرکت‌کنندگان 362 نفر (۹/۸۸ ٪) بدون فرزند و 45 نفر (۱/۱۱ ٪) داراي فرزند بودند (جدول ۱).
    جدول ۱: خلاصۀ اطلاعات شرکت‌کنندگان
        فراواني    درصد
    جنسيت    خانم    339    ۳/83
        آقا    68    7/16
    وضعيت تأهل    مجرد    320    6/78
        متأهل    87    4/21
    تحصيلات    کارشناسي    339    3/83
        کارشناسي ارشد    63    5/15
        دکترا    5    2/1
    تعداد فرزند    بدون فرزند    362    9/88
        يک فرزند    15    6/3
        دو فرزند    17    2/4
        سه فرزند و بيشتر    13    2/3
        ميانگين    انحراف معيار
    سن    ۲۷/۲۳    ۴۱/۷
    مطالعۀ حاضر نشان داد که بخشش بر روي سلامت رواني (۰۰۱/۰>P و ۳۷/۰=Beta) و دلبستگي به خدا (۰۰۱/۰>P و ۲۹/۰=Beta) و همچنين دلبستگي به خدا بر سلامت رواني (۰۰۶/۰=P و ۱۶/۰=Beta) اثر مثبت و معني‌داري دارند. همچنين همبستگي معکوس و معني‌دار بين سلامت رواني و افسردگي، اضطراب و استرس (۰۰۱/۰>P و ۸۹۱/۰-=r) نيز ديده شد (جدول ۲ و نمودار ۱).
    بررسي اثر ميانجي دلبستگي به خدا بر رابطۀ بخشش و سلامت رواني (۰۲۵/۰=P و ۲۳/۲=Sobel Test) نشان داد که دلبستگي به خدا مي‌تواند اثر ميانجي معني‌داري داشته باشد، اما با توجه به ميزان اثر مستقيم بخشش بر سلامت رواني، اثر متغير ميانجي تنها ۱/۱۱٪ بر اين رابطه مؤثر است (جدول ۲ و نمودار۱). شاخص‌هاي ارزيابي مدل نيز نشان داد که مدل ساختاري برازش لازم براي هدف تعيين ميانجيگري و پيش‌بيني را داراست.
    جدول ۲: خلاصۀ نتايج معادلات ساختاري اوليه
        ضريب استانداردشده
    Beta    ضريب مدل
    B    انحراف معيار
    S.E.    معني‌داري
    P-value
    دلبستگي به خدا → بخشش    29/0    20/0    05/0    ۰۰۱/۰>
    سلامت رواني → دلبستگي به خدا    16/0    43/0    16/0    ۰۰۶/0
    سلامت رواني → بخشش    37/0    68/0    13/0    ۰۰۱/۰>
    بخشش ديگران → بخشش    59/0    00/1        
    بخشش خود → بخشش    60/0    81/0    10/0    ۰۰۱/۰>
    بخشش موقعيت → بخشش    90/0    36/1    17/0    ۰۰۱/۰>
    بهزيستي روان‌شناختي → سلامت رواني    68/0    00/1        
    درماندگي روان‌شناختي → سلامت رواني    69/0-    16/1-    12/0    ۰۰۱/۰>
    جوارجويي → دلبستگي به خدا    75/0    00/1        
    پايگاه امن → دلبستگي به خدا    92/0    64/1    10/0    ۰۰۱/۰>
    پناهگاه امن → دلبستگي به خدا    93/0    94/0    04/0    ۰۰۱/۰>
    اعتراض به جدايي → دلبستگي به خدا    56/0    51/0    06/0    ۰۰۱/۰>
    ادراک مثبت از خدا → دلبستگي به خدا    14/0    26/0    11/0    ۰۰۱/۰>
    همبستگي اعتراض به جدايي با ادراک مثبت از خود: ۳۳۴/۰- و ۰۰۱/۰>P
    همبستگي افسردگي، اضطراب و استرس با سلامت رواني: ۸۹۱/۰- و ۰۰۱/۰>P
    Chi-Sq.=25.748 , df.=16 , P=0.057 , Chi-sq./df.=1.611, GFI=0.982 , CFI=0.989, RMSEA=0.041
    نمودار ۱: ضرايب استانداردشده مدل معادلات ساختاري

    بر اساس اين مدل، ميزان اثر مؤلفۀ بخشش موقعيت بيشترين تأثير را بر متغير بخشش دارد. همچنين پناهگاه امن و پايگاه من بيشترين و ادراک مثبت از خود کمترين اثر را بر دلبستگي به خدا نشان دادند. مؤلفۀ درماندگي روان‌شناختي اثر معکوس و بهزيستي روان‌شناختي اثر مثبت و معني‌داري بر سلامت روان را دارا بودند.
    بحث و نتيجه‌گيري
    پژوهش حاضر با هدف بررسي نقش ميانجيگر دلبستگي به خدا در رابطۀ پريشاني روان‌شناختي و سلامت روان‌شناختي با بخشش انجام شد. يافته‌ها نشان داد که بخشش بر روي سلامت رواني و دلبستگي به خدا و همچنين دلبستگي به خدا بر سلامت رواني اثر مثبت و معني‌داري دارند. همچنين همبستگي معکوس و معني‌دار بين سلامت رواني و افسردگي، اضطراب و استرس نيز ديده شد. بررسي اثر ميانجي دلبستگي به خدا بر رابطۀ بخشش و سلامت رواني نشان داد که دلبستگي به خدا مي‌تواند اثر ميانجي معني‌داري داشته باشد. شاخص‌هاي ارزيابي مدل نيز نشان داد که مدل ساختاري برازش لازم براي هدف تعيين ميانجيگري و پيش‌بيني را داراست. بر اساس اين مدل، ميزان اثر مؤلفۀ بخشش موقعيت بيشترين تأثير را بر متغير بخشش دارد. همچنين پناهگاه امن و پايگاه امن بيشترين و ادراک مثبت از خود کمترين اثر را بر دلبستگي به خدا نشان دادند. مؤلفۀ درماندگي روان‌شناختي اثر معکوس و بهزيستي روان‌شناختي اثر مثبت و معني‌داري بر سلامت روان را دارا هستند. همچنين يافته‌ها نشان داد که از بين خرده‌مقياس‌هاي بخشش، بخشش موقعيت بيشترين تأثير را بر متغير بخشش دارد. همسو با يافته‌هاي پژوهش‌هاي پيشين و تعريف سازۀ سلامت روان، مؤلفۀ درماندگي روان‌شناختي اثري معکوس (Krause and Ellison, 2013) و بهزيستي روان‌شناختي اثري مثبت و معني‌دار بر سازۀ مذکور دارد (Allemand et al, 2012).
    مطالعۀ حاضر نشان مي‌دهد که بخشش و دلبستگي به خدا به‌صورت متمايز، اثر مثبت و معني‌داري بر روي سلامت رواني افراد دارند. همچنين همبستگي معکوس و معني‌داري در رابطۀ سلامت روان و اضطراب، افسردگي و پريشاني ديده مي‌شود. همسو با اين يافته، نتايج مطالعات پيشين حاکي از ارتباط مثبت بين بخشش و معيارهاي سلامت روان است (Lawler et al, 2006) .همچنين کيم، هولت و هيني (Kim, Hulett, & Heiney) (2021) همسو با نتايج مطالعۀ حاضر نشان دادند که مي‌توان با پرداختن به نياز بخشش در روابط بين‌فردي به‌عنوان يک دغدغۀ معنوي براي افراد، سلامت روان را تقويت نمود. احياکننده و مزيدي شرف‌آبادي (2016) نيز در مطالعۀ خود نشان داده‌اند که بين دلبستگي دانشجويان به ‌خدا و سلامت روان و هدف در زندگي آنها رابطۀ مثبت و معني‌داري وجود دارد.
    دلبستگي به خدا با افزايش خوش‌بيني و عزت نفس در طول زمان همراه است؛ لذا امنيت دلبستگي شخص به خدا که براي برخي از افراد به‌عنوان چهرۀ اوليه دلبستگي عمل مي‌کند، مي‌تواند از مسير اين فرايند در بهزيستي رواني مثبت سهيم باشد (Lee & Montelongo, 2016). همچنين دلبستگي به خدا مي‌تواند با افزايش ميزان شرکت افراد در مراسم مذهبي موجب افزايش خوش‌بيني و به‌تبع بهبود بهزيستي از مسير دريافت حمايت‌هاي اجتماعي شود (Kent, Bradshaw & Uecker, 2017).
    نتايج پژوهش حاضر حاکي از اثر ميانجي معني‌دار دلبستگي به خدا در رابطۀ سازۀ بخشش و مؤلفه‌هاي سلامت روان است. طبق يافته‌هاي پژوهش‌ کنت و همکاران مي‌توان گفت هنگامي که بخشش و دلبستگي به خدا در تعامل با يکديگر قرار مي‌گيرند، بهزيستي رواني را به‌صورت متفاوتي از طريق دو معيار متفاوت بخشش، پيش‌بيني مي‌کنند (Kent, Bradshaw & Uecker, 2017). احساس بخشش توسط خدا و تغيير رفتار بخشش به سمت ديگران درنتيجه بخشيده شدن توسط خدا، تعامل احساس بخشيده شدن توسط خدا و بخشش بين‌فردي، با دلبستگي به خدا سطوح بالاتري از خوش‌بيني، عزت‌ نفس و رضايتمندي از زندگي و به‌تبع بهزيستي رواني را پيش‌‌بيني مي‌کند.
    ممکن است احساس امنيت به خدا و باور به او در افرادي همراه با تنش باشد. همان‌گونه که در ابتدا ذکر شد، کيفيت دلبستگي منعکس‌کنندۀ تجارب اوليه در کودکي است، که نحوۀ ارتباط اجتماعي افراد را حين حرکت در طول عمر شکل مي‌دهد. مدل‌هاي کاري دروني نسبتاً پايداري که در اوايل کودکي ايجاد شده‌اند، چگونگي ارتباط افراد با خدا را نه بر اساس الهيات و اعتقادات، بلکه بر اساس تجارب اوليه معرفي مي‌کنند (Graqvist & Kirkpatrick, 2013)؛ لذا افرادي هستند که در جوامع مذهبي جامعه‌پذير شده، در فعاليت‌هاي مذهبي شرکت مي‌کنند و خدا باور هستند، اما با اين وجود دلبستگي‌شان به خدا ناايمن است. نحوۀ عملکرد دلبستگي به ‌خدا در طول عمر در حال حاضر شناخته ‌شده نيست و نيازمند مطالعات طولي در اين حوزه است، اما چيزي که مشخص است، احتمال تجربۀ ارتباطي ناايمن با خدا علي‌رغم وجود خداباوري در افراد است. وجود تعارض در باور به خدا و تجربۀ ارتباطي با او، امکان وجود تجارب ذهني متعارض نسبت به بخشش را مطرح مي‌کند(Kent, Bradshaw & Uecker, 2017).
    طبق مدل فهر، گلفند و ناگ (Fehr, Gelfand & Nag) (2010) که متغيرهاي تأثيرگذار در وقوع بخشش را ارائه مي‌دهد، تأثيرات شناختي بر روي بخشش، به نگرش و افکار قرباني راجع به مجرم و واقعه، شامل مسئوليتي که قرباني به مجرم نسبت مي‌دهد، شدت آسيب درک‌شده توسط قرباني و درجۀ نشخوار فکري قرباني مربوط مي‌شود. تأثيرات عاطفي شامل خلق مثبت و منفي، همدلي (احساس گرمي و شفقت نسبت‌به ديگران) و خشم است. طبق شواهدي که فهر و همکاران ارائه کرده‌اند، هنگامي‌که قرباني جرم را شديد و عمدي مي‌داند و در مورد آن نشخوار فکري مي‌کند بخشش کمتري را گزارش مي‌کند. هنگامي که خلق و خوي منفي و خشم را تجربه مي‌کند، احتمال کمتر و وقتي احساس همدلي مي‌کند، احتمال بيشتري براي بخشش وجود دارد (تأثيرات عاطفي). لذا طبق اين مدل مي‌توان تبيين نمود که اين مدل‌هاي کاري دروني تعميم يافته‌اند که با اثرگذاري بر متغيرهاي شناختي و عاطفي بخشش، آن را تسهيل نموده يا مانع آن مي‌شوند (Fehr, Gelfand & Nag, 2010).
    مطالعۀ حاضر با محدوديت‌هايي روبه‌رو بود. الگوي مطالعۀ‌ مقطعي پژوهش حاضر و مدل پژوهشي دلبستگي، استنباط علّي از يافته‌ها را محدود مي‌کند؛ همچنين بررسي روند تحولي سازه‌ها و ثبات آن در شرايط مختلف، نمايانگر لزوم تحقيقات طولي است؛ همچنين محدويت‌هاي نمونه‌گيري همانند فقدان افراد زير 18 سال (نوجوان) در بين اعضاي نمونه، فقدان نمونه‌گيري طبقه‌اي و...، تعميم‌يافته‌ها به تمام طول عمر و تمام افراد جمعيت ايران را ناممکن مي‌سازد. پژوهش‌هاي آينده با مقايسۀ سازه‌هاي متعامل در پژوهش حاضر، در بين جوامع مذهبي و غيرمذهبي، خداباور و ناباور، مي‌تواند ما را در فهم بهتر ارتباط بخشش با معيار‌هاي سلامت روان، از مسير دلبستگي به خدا ياري رساند. مي‌توان با تدوين برنامه‌هاي آموزشي والدگري ايمن، تدوين برنامه‌هاي حمايتي به جهت تسهيل ايمني در پيوند با چهره‌هاي‌ اصلي دلبستگي همانند خداوند و نهايتاً فرهنگ‌سازي و ارزش‌گذاري بر بخشش در رابطۀ بين‌فردي، به بهبود شاخص‌هاي سلامت روان در افراد جامعه کمک نمود. 
     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی، سیده اسماء، ابن علی، زینب.(1404) نقش میانجی‌گر دلبستگی به خدا در رابطه پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18(1)، 93-112 https://doi.org/10.22034/ravanshenasi.2025.5000684

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیده اسماء حسینی؛ زینب ابن علی."نقش میانجی‌گر دلبستگی به خدا در رابطه پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18، 1، 1404، 93-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی، سیده اسماء، ابن علی، زینب.(1404) 'نقش میانجی‌گر دلبستگی به خدا در رابطه پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18(1), pp. 93-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی، سیده اسماء، ابن علی، زینب. نقش میانجی‌گر دلبستگی به خدا در رابطه پریشانی روان‌شناختی و سلامت روان‌شناختی با بخشش. روان‌شناسی و دین، 18, 1404؛ 18(1): 93-112