دین و بهداشت روان (1)/ ابوالفضل ساجدى
Article data in English (انگلیسی)
دین و بهداشت روان (1)
دکتر ابوالفضل ساجدى1
چکیده
نوشتار پیش روى، با هدف بیان ساز و کارهاى تأمین بهداشت روانى در دین به نگارش در آمده است. بدین منظور، نخست گذارى گذرا بر چیستى بهداشت روانى در مکتب هاى گوناگون روان شناسى و نیز در اسلام دارد؛ آن گاه به مؤلفه هایى از بهداشت روان مى پردازد که پژوهشگران غربى نیز بدان ها اذعان دارند و سپس نقش دین را در تحقق آنها بررسى مى کند. در این نوشتار، مفهوم بهداشت روانى، با مرورى بر تعریف هاى اندیشمندان مختلف مانند گلدشتاین، جاهودا، ونتیز، آلپورت، چاهن و مکتب هاى گوناگون زیستى نگرى، روان تحلیل گرى، رفتارگرایى و انسان گرایى ارزیابى مى شود و آن گاه ساز و کار دین در تحقق مؤلفه هاى آن (پرستش و تجربه هاى معنوى و . . . ) بیان مى گردد.
کلید واژه ها: دین، بهداشت روان، تجربه هاى معنوى، پرستش، سلامت.
چیستى بهداشت روانى
«بهداشت روانی» یا «سلامت روان» که روان شناسان و روان پزشکان به کار مى برند، واژه هاى «health well-being» یا «Mentalhealth»، در زبان انگلیسى است. تاکنون تعریف هاى گوناگونى براى این واژه ها ارائه شده و پژوهش هاى گسترده اى در این زمینه صورت گرفته است. المر گاردنر با تأکید بر تلاش هاى بى شمار براى تعریف سلامت و بیمارى روانى، به نمونه هایى چون دیدگاه ایتو، انگل، جاهودا، جانزئ کودى، منینگر، ریدیچ و اسکوت2 اشاره مى کند.3
بهداشت یا سلامت روان، گاه به سلامت و بهنجارى ذهن، روان و رفتار تعریف مى شود. امروزه، ذهن و روان در روان شناسى تقریبا به یک معنا به کار مى روند.
گلدشتاین،4 سلامت روانى را تعادل میان اعضا و محیط در رسیدن به خودشکوفاییمى داند.5 جاهودا به هشت تعریف در این زمینه اشاره مى کند:
- 1. نبود بیمارى روانی؛
- 2. قدرت تأمل درباره خود (توانایى خودنگری) و آگاهى از اینکه چه مى کنیم و چرا مى کنیم؛
- 3. نمو، رشد و خودشکوفایی؛
- 4. یک پارچگى همه فرایندها و صفات فرد؛
- 5. توانایى کنار آمدن با فشار روانی؛
- 6. خودفرمان روایى و خودفرمان بری؛
- 7. دیدن جهان چنان که در واقع هست؛
- 8. تسلط بر محیط، به معناى توانایى مهر ورزیدن و قدرت انطباق و سازگاری.6
در سال 1948م. کمیسیون مقدماتى سومین کنگره جهانى بهداشت روانى، تعریفى دو بخشى از بهداشت روانى ارائه داد که چنین است:
بهداشت روانى حالتى است که از نظر جسمى، روانى و عاطفى با بهداشت روانى دیگران سازگار باشد و مطلوب ترین رشد را براى فرد ممکن سازد.
جامعه خوب جامعه اى است که براى اعضایش چنین رشدى را فراهم مى آورد، و با این حال، رشد خود را تضمین مى کند و در قبال دیگر جوامع نیز بردبارى نشان مى دهد.7
در سال هاى اخیر، انجمن کانادایى بهداشت روانى، «سلامت روانی» را در سه بخش تعریف کرده است:
بخش اول: نگرش هاى ناظر به خود؛ مانند تسلط بر هیجان هاى خود، آگاهى از ضعف هاى خود و رضایت از خوشى هاى ساده؛
بخش دوم: نگرش هاى ناظر به دیگران (راحت بودن با دیگران)؛ مانند علاقه به دوستى هاى طولانى و صمیمى، احساس وابستگى به یک گروه و احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانى و مادی؛
بخش سوم: نگرش هاى ناظر به زندگى (رویارویى با الزام هاى زندگی)؛ مانند پذیرش مسئولیت ها، ذوق گسترش امکانات و دل بستگى هاى خود، توانایى گرفتن تصمیم هاى شخصى و ذوق خوب کار کردن.
به باور این انجمن، بهداشت روانى خوب، شرایطى دارد: روبه رو شدن با واقعیت؛ سازگار شدن با دگرگونى ها؛ گنجایش داشتن براى اضطراب ها؛ کم توقع بودن؛ احترام قائل شدن براى دیگران؛ دشمنى نکردن با دیگران؛ و کمک رساندن به مردم.8
ونتیز9 سلامت روان را به هفت ملاک وابسته مى داند که عبارتند از: 1. رفتار اجتماعیمناسب؛ 2. رهایى از نگرانى و گناه؛ 3. نبود بیمارى روانی؛ 4. کفایت فردى و خودمهارگری؛ 5. خویشتن پذیرى و خودشکوفایی؛ 6. توحیدیافتگى و سازماندهى شخصیت؛ 7.گشاده نگرى و انعطاف پذیری.
آلپورت،10 سازمان شخصیت و نیاز به وحدت بخشیدن به اصول در زندگى، و فروید،11رهایى از اضطراب، نگرانى و گناه را شاخص هاى مهم سلامت روان مى دانند.12 چاهن، فرد واجد سلامت روان را با پنج ویژگى و الگوى رفتارى زیر گره مى زند:
1. حس مسئولیت پذیری: او درباره نیازهاى دیگران حساس است و در جهت برآوردن خواسته ها و آسایش بخشى به آنان مى کوشد.
2. حس اعتماد به خود: او به خود و توانایى هایش اعتماد دارد و دشوارى ها را، رویدادهاى زودگذر و حل شدنى مى انگارد. از این رو، رویارویى با موانع، به روحیه او آسیبى نمى زند.
3. هدف مداری: او دریافت روشنى از آرمان هاى زندگى دارد. از همین رو، توان و خلاقیت خویش را یک سره در جهت راه یابى به این مقصد هدایت مى کند.
4. ارزش هاى شخصی: او در زندگى خود، فلسفه اى خاص مبتنى بر باورها و هدف هایش دارد که نتیجه آن، خوش بختى و شادکامى خود یا اطرافیان اوست و همواره خواهان افزایش مشارکت اجتماعى است.
5. فردیت و یگانگی: او شناختى مستقل از خود دارد که او را از دیگران جدا مى کند و در گسترش واکنش ها و الگوهاى رفتارى خویش مى کوشد؛ به گونه اى که نه تابع کورکورانه امیال دیگران است و نه از سوى آنان طرد مى شود.13
افزون بر این تعریف ها، هر کدام از مکتب هاى مختلف روان شناسى نیز، تعریف خاصى در باب سلامت و بیمارى روانى و شخصیت بهنجار و نابهنجار ارائه کرده اند که برخاسته از نوع نگرش آنها به انسان و ساختار وجودى اوست. در ادامه، برخى از این تعریف ها را برمى شماریم:
یک ـ مکتب زیستى نگرى که مبناى روان پزشکى است، بهداشت روانى را زمانى محقق مى داند که بافت ها و اندام هاى بدن، به طور سالم و بى نقص به وظایف خود عمل کنند و هیچ نوع اختلالى در دستگاه عصبى و در فرایندهاى شیمیایى ـ روانى بدن پدید نیاید.
دو ـ مکتب روان تحلیل گرى بر آن است که سلامت روان به معناى کنش متقابل و متعادل میان سه پایگاه بنیادین شخصیت (نهاد، من و من برتر) است و سلامت روانى، زمانى محقق مى شود که «من» بتواند میان تعارض هاى «نهاد» و «من برتر» تعادلى ایجاد کند. فروید انسان ایدئال را کسى مى دانست که تثبیت ها و تعارض هاى پیش تناسلى را به خوبى تحلیل کرده باشد تا آنجا که براى رسیدن به سطح کارکرد تناسلى و حفظ آن توانا باشد. به باور وى، شخصیت تناسلى، بهنجار و ایدئال است. نوفرویدى ها (فروم و اریکسون)، هدف غایى پیشرفت انسان را ایجاد اجتماعى مى دانند که به همگان اجازه دهد تا خلاقیت خود را براى انجام دادن کارهاى نیک برآورده سازند.
سه ـ مکتب رفتار گرایى که بر مشاهده رفتار و تعامل آن با محیط (محرک ـ ارگانیسم ـ پاسخ) تأکید دارد، سلامت روانى را به سازش یافتگى فرد با محیط تعریف مى کند. در این مکتب، تمام رفتارها، اعم از بهنجار و نابهنجار، سازش یافته و نایافته، با تقویت کردن، آموخته مى شود. بدین ترتیب، بهداشت روانى شامل رفتارهاى سازش یافته اى است که آموخته مى شوند. به سخن واتسون، مؤسس مکتب رفتارگرایى، «رفتار عادى در صورتى نمودار شخصیت انسان سالم است که موجب سازگارى او با محیط و در نتیجه، رفع نیازهاى اصلى و ضرورى او مى شود».14
چهار ـ مکتب بوم شناسى که مطالعه محیط هاى زندگى موجودات زنده و روابط میان این موجودات با یکدیگر و با محیط را برعهده دارد، بر آن است که عوامل موجود در محیط فیزیکى، مانند سروصدا، آلودگى هوا، زیادى جمعیت، کوچکى محل سکونت و به خطر افتادن حریم، مى توانند بهداشت روانى فرد را به خطر افکنند.15
پنج ـ مکتب انسان گرایى، سلامت روانى را به ارضاى نیازهاى اساسى و رسیدن به خودشکوفایى تعریف مى کند. یکى از چهره هاى این مکتب، مزلو است. به نظر وى، کسانى به خودشکوفایى دست مى یابند که عالى ترین مراتب نیازهاى خود را برآورده سازند. وى ویژگى ها و مؤلفه هاى زیر را براى چنین انسان هایى برمى شمارد:
1. درک مناسب و کارآمدى از عالم واقع دارند و پدیده هاى ناشناخته را نادیده نمى گیرند؛ منکر آن نمى شوند و از آن نمى گریزند و در شرایط لازم عدم قطعیت را تحمل مى کنند.
2. خود، دیگران و طبیعت را همان گونه که هستند، مى پذیرند.
3. سادگى، خودانگیختگى، فطرى بودن و حفظ حالت طبیعى در رفتارها، اندیشه ها و تکانش هاى آنان مشهود است.
4. بیش از آنکه خودمحور باشند، مسئله محورند. آنان توجه زیادى به خود ندارند، بلکه مسئله و رسالتى خارج از خود دارند که بسیارى از نیروهاى آنها را به خود اختصاص مى دهند.
5. احساس نیاز شدیدى به خلوت و حریم خصوصى دارند. از این رو، تنهایى را بسیار بیش از افراد معمولى دوست دارند.
6. از محیط طبیعى و اجتماعى استقلال نسبى دارند. از همین رو، در هم رنگ شدن با دیگران و فرهنگ ها مقاومت مى ورزند و در برابر فشارها، ضربه ها، محرومیت ها، ناکامى ها و مانند آن، استوارى نسبى دارند. آنان درصددند تشخیص خود را فداى دیگران نسازند.
7. توانایى شگفت آورى دارند در اینکه همواره خوبى هاى اساسى زندگى را با احترام، لذت، شگفتى و حتى با شور و اشتیاق تحسین کنند. این گونه تجربه ها، هرچند براى دیگران بى رنگ شده باشد، براى آنان تازگى دارد.
8. از تجربه هاى عرفانى (تجربه اوج16) برخوردارند؛ یعنى احساس شدید وجد و حیرتو هیبت، گشوده شدن افق هاى نامحدودى وراى زمان و مکان، و سرانجام اعتقاد به اینکه امرى بسیار مهم و ارزشمند روى داده است.
9. احساس هم سانى، هم دردى و عطوفت عمیقى به انسان ها دارند و کاملاً مردم گرا هستند.
10. دغدغه بهروزى همه انسان ها را دارند.
11. در روابط میانْ فردى، توان هم جوشى، دوستى و عشق ورزى به دیگران دارند.
12. با تمام توان، به اخلاق پاى بندند و معیارهاى اخلاقى را رعایت مى کنند.
13. بسیار شوخ طبع هستند.
14. بسیار اهل خلاقیت و نوآورى اند.17
آنچه بیان شد دیدگاه هاى متفاوت درباره سلامت روان بود. در زمینه درمان یا منشأ بیمارى هاى روانى نیز، به تبعِ نگرش هاى فکرى، مکتب هاى گوناگونى وجود دارد. برخى ریشه سلامت و بیمارى را در اصلاح یا تحریف و خطاى اندیشه و شناخت هاى آدمى مى دانند. برخى دیگر، همچون مکتب هاى رفتارگرا و روان شناسى اجتماعى و یادگیرى، الگوهاى رفتارى و روابط فردى و اجتماعى را منشأ تخریب یا سلامت مى شمارند. مکتب هاى انسان گرا نیز، آنچه آدمى را در ارضاى نیازهاى سطوح پایین محدود سازد و از خودشکوفایى بازدارد، منشأ ایجاد اختلال رفتارى مى شمارند. برخى از اندیشمندان غربى، با نگاهى انتقادى به تعریف ها و تحلیل هاى موجود درباره بهداشت روانى، به نقش تاریخ، ایدئولوژى و نظام هاى فلسفى و ساختار سیاسى ـ اجتماعى در آنها اشاره کرده اند.18
ارزیابى
هدف نوشتار حاضر، بررسى همه جانبه تعریف هاى گوناگون نیست، بلکه تنها به مثابه پیش درآمدى بر بخش بعدى (با عنوان ساز و کارهاى دین به ویژه اسلام در تحقق مؤلفه هاى سلامت روان) و اشاره اى به تعریف مختار، از چیستى بهداشت روانى است. با توجه به این نکته، در مقام ارزیابى دیدگاه ها به اختصار مى توان گفت: هر کدام از این نظریه ها، به زاویه اى از وجود آدمى چشم دوخته و از دیگر زوایا غافل مانده اند. بدین ترتیب، تا اندازه اى این دیدگاه هاى گوناگون مى توانند تکمیل کننده یکدیگر تلقى شوند. فروید در تحلیل خود از سلامت و بیمارى، بیشتر به رشد روانى جنسى توجه کرده است. رفتارگرایان، معیار سلامت را در رفتار ظاهرى جست وجو کرده اند. در میان این دیدگاه ها، به نظر مى رسد مکتب هاى انسان گرا، به ویژه اندیشه هاى مزلو که بهداشت روان را به رشد و خودشکوفایى تعریف مى کند، بر بقیه ترجیح دارد و به حقیقت نزدیک تر است؛ زیرا اولاً بیش از دیگران، به جنبه هاى عمیق تر آدمى توجه دارد و دیدگاه متکامل ترى ارائه مى دهد؛ ثانیا، ویژگى ها را جامع تر بیان کرده است؛ در حالى که هر یک از دیگر روان شناسان، به بخشى از چهارده ویژگى مورد اشاره او توجه کرده اند؛ ثالثا، مزلو همه نظریه ها را زیرمجموعه و جلوه هایى از خودشکوفایى دانسته است.
به رغم ترجیح دیدگاه مزلو بر دیگران، درباره نظریه وى نیز نکته هاى زیر قابل ارزیابى هستند:
الف) مزلو کوشیده است ویژگى هاى افراد خودشکوفا را برشمارد. وى در بررسى هاى علمى اش، تنها به این مجموعه از ویژگى ها دست یافته است؛ در حالى که ویژگى هاى دیگرى را نیز مى توان بر این مجموعه افزود که این امر در گرو انسان شناسى بیشتر و بررسى جنبه هاى وجودى و کمالات ویژه انسانى است. مزلو مانند دیگر انسان گرایان، مفاهیم مبهمى را در تبیین بهداشت روانى ذکر مى کند که تعیین مصداق دقیق آن در گرو شناخت کامل جنبه هاى وجودى و کمال شایسته انسان است؛ تعادل میان ذهن و روان و رفتار، رشد مطلوب، ارضاى نیازهاى اساسى و خودشکوفایى از این گونه شناخت هاست.
ب) اگر به باور مزلو، آدمى در جنبه هاى مادى وجودش محدود است، سخن از تجربه هاى اوج و عبور از مرزهاى مادیت چه معنا دارد؟ اگر او نفس غیر مادى دارد، باید کمال این موجود تعیین شود و ملاکى براى آن ارائه شود. مزلو، بیان روشنى در این زمینه ارائه نداده است.
ج) مزلو، از سلسله مراتب نیازهاى آدمى سخن مى گوید که عبارتند از: 1. نیازهاى فیزیولوژیک یا جسمانی؛ 2. نیازهاى ایمنی؛ 3. نیازهاى محبت و احساس وابستگی؛ 4. نیاز به احترام؛ 5. نیاز به تحقق خود یا خودشکوفایی.
وى میان این نیازها، رابطه طولى برقرار مى کند و مى گوید زمانى نوبت به نیازهاى بالاتر مى رسد که نیازهاى پایین تر تا اندازه اى تأمین شده باشد. به نظر مى رسد این سخن گرچه درباره غالب افراد معمولى صادق است، ولى کلیت ندارد و به میزان ارزش گذارى فرد نسبت به آن نیاز بستگى دارد. چه بسا فردى به رغم فشارهاى جسمانى، به دلیل انگیزه قوى به نیازهاى برتر، به ارضاى آنها اهتمام بیشترى ورزد، ولى همین امر براى فرد دیگرى که ارزش کمترى بدان مى نهد، کاهش اهتمام را نشان دهد.
د) مزلو، در آراى خود از برخى انگیزه ها و احساس نیازهاى ناشى از آن، مانند انگیزه قدرت طلبى، بقا و انگیزه خداجویى کمتر سخن گفته است. آیا براى خودشکوفایى آدمى، این گونه نیازها نباید نیکوتر برآورده شوند؟ اگر او بتواند به موجودى فناناپذیر که علم و کمال و جمال مطلق است، تقرب جوید، آیا به شکوفایى خود کمک نکرده است؟
ه) وى یکى از ویژگى هاى انسان خودشکوفا را این مى داند که خود، دیگران و جهان را آن گونه که هست بپذیرد. اگر منظور وى پذیرش و تصدیق نظرى هر کس با هر اندیشه اى باشد، لازمه آن انارشیسم معرفتى است که افزون بر ایرادهاى نظرى، مانع خودشکوفایى نیز هست؛ زیرا فرد را به تزلزل شخصیتى و حیرت عملى مى کشاند و از حرکت خردمدارانه بازمى دارد. البته اگر منظور او، پذیرش آدمیان براى هدایت آنان و رفع کاستى هاى شناختى و ضد ارزشى آنان است، کلامى به جا است، ولى مزلو این نظر را به روشنى بیان نکرده است.19
رأى مختار
همان گونه که بهداشت بدن، حفظ آن از بیمارى هاى ناتوان کننده و فعلیت بخشیدن به توانایى هاى جسمانى است، بهداشت روان نیز وقتى به دست مى آید که روان از آسیب ها به دور باشد و روز به روز به توانایى هاى خود فعلیت بخشد. بر این اساس، باید انسان و روان او را بشناسیم؛ ضعف و قوّت، سلامت و بیمارى و کمال و نقص او را دریابیم تا بتوانیم درباره بهداشت و سلامتى اش به درستى حکم دهیم. بدون شناخت یک موجود و قابلیت هاى آن، سخن گفتن از بهداشت و شکوفاسازى آن، بى فایده است. کمال هر موجودى از جمله انسان، در گرو تحقق عینى تمامى استعدادهاى نوعى اوست. بى تردید، عینیت یافتن خواست هاى مادى و حیوانى را نباید کمال انسانى شمرد؛ زیرا این خواسته ها میان انسان و حیوان مشترک هستند و شکوفایى آن به معناى تکامل انسان در بعد حیوانى است. در چنین شرایطى، انسانیت انسان همچنان بالقوه است. شکوفایى جنبه هاى حیوانى، زودگذر و ناپایدار با شکوفایى هویت حقیقى انسان، یعنى روح فناناپذیر، جاودانه طلب و نامحدودخواهِ انسان یکسان نیست. هرگاه روان فناناپذیر او شکوفا شود و به کمال و لذت بى پایان و بدون محدودیت دست یابد، انسانیت او به فعلیت رسیده است. بر این اساس، مى توان گفت کمال نهایى آدمى، نقطه اى است که کمالى فراتر از آن براى انسان متصور نباشد و آن رسیدن به بالاترین، ناب ترین و پایدارترین لذت است که با قرب الهى حاصل مى شود.20
با توجه به شناخت کمال حقیقى انسان، در تعریف بهنجارى و سلامت روان مى توان چنین گفت: شناخت درست جنبه هاى وجودى آدمى و واقعیت هاى هستى و شکوفاسازى حداکثرى استعدادهاى وى، در گرو شناخت خود، خدا، دیگران و طبیعت و رسیدن به برترین و پایدارترین کمالات انسانى یعنى قرب الهى است. دست یابى به این مقصود، از یک سو در گرو برنامه ریزى بر اساس واقعیت هاى وجودى انسان و از سوى دیگر، در گرو ارزش هاى متعالى و قابل حصول است. سطح عالى بهداشت روان و خودشکوفایى، با تقرب به خداوند حاصل مى شود؛ زیرا این مقصد، برترین مصداق خودشکوفایى و آخرین کمالى است که براى انسان قابل کسب است. او حقیقتى بى نهایت و جامع تمام ارزش ها، و هدف نهایى است. منظور از هدف نهایى بودن خداوند، به معناى حضور وى در متن زندگى است. رسیدن به این سطح از شکوفایى و سلامت روان، در گرو کسب هدف هاى واسطه در ارتباط انسان با خدا، خود، دیگران و طبیعت است.
هدف هاى واسطه در رابطه با خدا عبارتند از: معرفت خدا، ایمان به او، تقواى الهى، عبودیت، احساس تکلیف و شکرگزاری. هر کدام از این هدف ها، آدمى را در رسیدن به قرب الهى یارى مى رسانند.
با توجه با جنبه هاى شناختى، گرایشى و غریزه هاى حیوانى در انسان، هدف هاى واسطه اى در زمینه ارتباط انسان با خود، بدین گونه قابل بیان است:
الف) در بعد شناختی؛ پرورش قوه عقل، فراگیرى دانش ها و معارف، تعالى اندیشه و خودشناسی؛ ب) در بعد گرایشی؛ پرورش حس حقیقت خواهى، خداجویى، فضیلت طلبى و گرایش به جاودانگى، کمال جویى و زندگى اجتماعى، زیبایى و کسب دیگر فضیلت هاى کمال بخش گرایشی؛
ج) در جنبه هاى مشترک میان انسان و حیوان؛ هدایت و تعدیل گرایش هاى مشترک (گرسنگى، تشنگى، خواب، میل جنسی)؛
د) در ارتباط انسان با دیگران؛ پاس داشت حقوق برترین اسوه هاى الهى، معلم، شاگرد، زمام داران جامعه، والدین، همسر، فرزند و دیگران و ارتباط سازنده، کمال بخش و توأم با نیکى با آنها؛
هدف هاى واسطه در زمینه ارتباط با طبیعت نیز، شناخت آن و بهره بردارى بهینه از آن است.21
شاخصه هاى بهداشت روانى
در ادامه، به بیان ساز و کارهایى از دین در تحقق برخى شاخصه هاى بهداشت روانى مى پردازیم که تا اندازه اى مورد پذیرش جمعى از اندیشمندان غربى است تا روشن شود که حتى به فرض محدود بودن شاخصه هاى بهداشت روانى به آراى آنها، دین نیز، ساز و کارهاى مناسبى براى تحقق آنها ارائه مى دهد. در میان اندیشه هاى اندیشمندان غربى، به رغم پاره اى اختلاف ها، مى توان مؤلفه هاى مشترکى نیز در باب سلامت روان یافت که جمعى از نظریه پردازان نحله هاى گوناگون فکرى بر آن تأکید دارند. براى مثال، تأکید کارل گوستاو یونگ 22، اریک فروم 23 و آبراهام هارولد مزلو24 بر تجربه هاى معنوی؛ قدرت دوست داشتن، عشق ورزیدن و حسن روابط اجتماعى (در آراى جاهودا، انجمن کانادایى بهداشت روانى، مزلو، ونتیز)؛ دغدغه سعادت بشر یا احساس مسئولیت نسبت به دیگران (در آراى انجمن کانادایى بهداشت روانى، چاهن، مزلو)؛ انطباق سازنده با محیط (در اندیشه هاى انجمن کانادایى بهداشت روانى، جاهودا، ونتیز، مزلو)؛ اعتماد به نفس (در آراى چاهن، ونتیز، مزلو)؛ ثبات شخصیت (در اندیشه هاى ونتیز، الپورت25)؛ خودشکوفایى و حرکت به سمت رشد مطلوب (در آراى جاهودا، ونتیز، کمیسیون مقدماتى سومین کنگره جهانى بهداشت روانى، گلدشتاین26، مزلو)؛ نبود نابهنجارى روانى، آرامش روان و توان مقابله با اضطراب ها (در اندیشه هاى جاهودا، انجمن کانادایى بهداشت روانى، چاهن، فروید، ونتیز، مزلو)؛ معنابخشى به زندگى و درمان پوچ گرایى (در آراى چاهن و مزلو).
گفتنى است منظور از دین در این نوشتار، نه هر گونه دین، بلکه ادیان الهى به ویژه اسلام است. همچنین معناى سخن این نیست که مؤلفه هاى یاد شده براى سلامت روان، تنها از طریق اسلام حاصل مى شود، بلکه دیگر ادیان نیز چنین نقشى دارند، ولى پاى بندى صادقانه به اسلام در اندیشه و عمل، بهداشت روان را به طور کامل ترى به ارمغان مى آورد.
پرستش و تجربه هاى معنوى
برخوردارى از تجربه هاى عرفانى (یا تجربه هاى اوج)، یکى از مؤلفه هاى بهداشت روانى تلقى شده است. یونگ بر این باور است که انسان در نیمه اول زندگى، یعنى در سال هاى نوجوانى و جوانى، بیشتر نگرش بیرونى به دنیاى مادى دارد، ولى در نیمه دوم، باید به دنیاى درون توجه کند؛ یعنى گرایش هاى خود را به موضوع هاى روحانى و شهودى تغییر دهد و با آگاهى از تجربه هاى ناهشیار، توجهات هشیار و مادى خود را تعدیل بخشد. اریک فروم، عشق به خدا را از عشق هاى برتر و سازنده و نشانه سلامت روان معرفى مى کند و مزلو، تجربه هاى عرفانى یا اوج را از مؤلفه هاى سلامت روان تلقى مى کند.27
باید دانست این امر نیز از گذر دین، به صورتى نیکوتر حاصل مى شود. اسلام توصیه هاى کارسازى براى ارتباط انسان با خدا و بسترسازى براى کسب تجربه هاى معنوى و چشیدن شیرینى و لذت آن، تقویت عشق به ذکر و دعا در دل ها، التزام به آنها و رسیدن به ارتقاى معنوى ارائه مى دهد. عمل به آموزه هاى کتاب و سنت، توجه پیوسته به خدا را به ارمغان مى آورد؛ روح معنویت را در حالت هاى مختلف در کالبد آدمى مى دمد و به تدریج، او را تا قله تجربه هاى اوج بالا مى برد.
گرچه مراد کسانى مانند مزلو، ویلیام جیمز و دیگران از تجربه هاى عرفانى، دقیقاً با نوع مذهبى آن یکى نیست، ولى آن را نیز دربرمى گیرد. وجه مشترک میان دیدگاه بسیارى از روان شناسان و بیان آموزه هاى دینى در باب تجربه هاى عرفانى، نوعى توجه به موضوع هاى روحانى و شهودى وراى دنیاى محسوس به حس ظاهرى است، ولى به نظر مى رسد رسیدن به این مؤلفه بهداشت روان، در پرتو ادیان الهى به ویژه اسلام، بر آموزش هاى غیر دینى آن ترجیح دارد؛ زیرا:
1. در سایه عرفان دینى، یکى از نیازهاى اصیل روح انسانى که نیاز به پرستش و ارتباط با موجود قادر مطلق است نیز برآورده مى شود و انسان از گذر آن، گامى به سوى بهداشت روان پیش مى نهد؛ زیرا دست یابى به سلامت روان بدون رفع نیازهاى اصیل آن، بى فایده خواهد بود.
پرستش، به حالت توجه باطنى انسان به آفریننده و موجودى که خود را در قبضه قدرت او مى بیند، گفته مى شود. انسان خود را به او نیازمند مى بیند28 و با پرستش، در واقع، از دانى به عالى سیر مى کند. دین با تأکید بر عبادت، این نیاز را به نیکویى برآورده مى سازد؛ زیرا احساس نقص درونى آدمى و تلاش براى پیوند با وجود برتر، در عبادت نهفته است. این ویژگى مستلزم آن است که هرچه متعلق عبادت بلندمرتبه تر و شناخت ما از عظمت آن بیشتر باشد، نیاز نیکوتر ارضا مى شود و بهداشت روان، شایسته تر حاصل مى شود. در اسلام، بر هر دوى اینها توجه ویژه شده است. متعلق عبادت، کامل ترین وجود است و پیروى از کتاب و سنت به شیوه هاى گوناگون به ارتقاى سطح معرفت و عظمت الهى در آدمى مى انجامد.
2. اگر نیازهاى اساسى آدمى، به وجهى نیکو برآورده نشود، نه تنها بهداشت روان تحقّق نمى یابد، بلکه زمینه آسیب هاى تازه اى را نیز فراهم مى سازد. اسلام با ارائه برنامه هاى مناسب خود، انسان را به تجربه عرفانى و تقویت علم حضورى و شهودى سوق مى دهد و آن را از آسیب هاى روانى و رفتارى بازمى دارد.
3. امتیاز دیگر تجربه هاى عرفانى در اسلام، آن است که فرد را از جامعه جدا نمى سازد و به انزوا نمى کشاند. اگر در صدر اسلام، عارفانى هم چون حارثة بن زید، به مقام رؤت شهودى حق و گشوده شدن چشم برزخى رسیدند و در عرصه اجتماع نیز پیامبر را یارى کردند و به مقام وحدت و کثرت دست یافتند، به دلیل درس آموزى از مکتب پیامبر بود.
گفت پیغمبر صباحى زید را *** کَیْفَ أَصْبَحْت اى رفیق با صفا
گفت عَبْداً مُؤناً باز اوش گفت *** کو نشان از باغ ایمان گر شگفت
گفت تشنه بوده ام من روزها *** شب نخفتستم ز عشق و سوزها29
این مقام و منزلت، حارثة بن زید را به جایى رساند که گفت: بهشتیان را مى بینم که یکدیگر را زیارت مى کنند همچنین ستیز و عناد جهنمیان را نیز مى بینم. نمونه دیگر این عرصه، امام خمینى قدس سره است که با جمع دنیا و آخرت، دو سویه کمال را طى کرد. او که خود با معنویت هم آغوش بود، جامعه را نیز بدین سوى هدایت کرد و آثارى جاودان در این عرصه برجاى نهاد.
4. عرفان مبتنى بر دین حق، به ارتقاى صادقانه، نه تخیلى و وهمى، افق شناختى آدمى مى انجامد؛ به او آزادى واقعى مى بخشد و با نقش شناخت درمانى خود، بستر بهداشت روانى او را فراهم مى آورد. تجربه هاى عرفانى با ارتقاى گستره معرفت، کام دل ها را به نوش آسمانى شیرین ساخته و به آدمى توان تحمل نیش زمینى را مى بخشند و اضطراب ها را مى کاهند؛ چنانچه قرائت پیوسته و مدبرانه قرآن، هوش مادى از فرد مى ستاند و او را نفس پاک و روحانى عطا مى کند.
5. شیوه هاى کسب این تجربه در اسلام به گونه اى است که به درونى سازى آموزه هاى عملى و رفتارى نیز مى انجامد و از غلتیدن به دام رفتارهاى روان پریشانه بازمى دارد. تجربه معنوى در اسلام، صرف تجربه خالى از ادراک و آموزه نیست. انسان مؤمن با قرائت قرآن، نماز و دعا، هم از تجربه هاى معنوى بهره مى برد و هم از گذر آن، وظایف رفتارى به او یادآورى و آموزه هاى دینى براى وى تکرار مى شود. براى مثال، سبک قرآن به گونه اى است که قرائت نیکوى آن هم خواننده را با آموزه هاى دین آشنا مى سازد، هم او را تشنه خویش مى سازد و به شیوه هاى گوناگون قلب وى را تسخیر مى کند و در اقیانوس تجربه هاى اوج شناور مى سازد؛ به جان او راه مى یابد و روانه روان او مى شود. از این رو، آموزه هاى آن در ذهن وى ماندگار و در کردار او تأثیرگذار مى شود. این امر، اقتضاى طبیعى همراهى جوشش معنوى و آموزش نظرى است. قرآن کتابى است که در کنار آموزش، نور مى دهد و دل را نورانى مى سازد.
کتَابٌ أَنزَلْناهُ إِلَیْک لِتُخْرِجَ النَّاس مِنَ الظلُماتِ إِلى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الحَمِیدِ. (ابراهیم: 1) این کتابى است که به تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از ظلمت ها خارج کنى و به سوى نور که راه خداى عزیز و ستوده است، رهنمون شوی. قَدْ جَاءَکم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُّبِینٌ. (مائده: 15) از سوى خدا، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد. فآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. (تغابن: 8) پس به خدا و رسول او و نورى که ما نازل کرده ایم، ایمان بیاورید و خدا بدان چه مى کنید آگاه است.
استفاده بهینه از قرآن، تجربه هاى معنوى را به همراه دارد که از گذرگاه هاى گوناگونى، عطر معنویت، کمال نفس و سلامت روان و رفتار را به ارمغان مى آورد.
عشق ورزى و حُسن روابط اجتماعى
یکى از شاخصه هاى بهداشت روانى، توانایى هم جوشى، دوستى و عشق ورزى به دیگران در روابط بین فردى است که کسانى چون جاهودا، مزلو، ونتیز و نیز انجمن کانادایى بهداشت روانى بدان پرداخته اند. اسلام، در تحقق این مؤلفه، مددکارى نیکوست؛ زیرا از یک سو آتش عشق و عواطف درونى را شعله ور مى سازد و از سوى دیگر، بخشى از آن را به سمت عشق به دیگران، به ویژه مؤمنان، هدایت مى کند. برافروختن شعله عشق، اساس دین است تا آنجا که برخى روایت ها، دین را با محبت برابر شمرده اند؛ چنانچه امام صادق علیه السلاممى فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الْحُبُّ؛ آیا دین، چیزى جز محبت است؟»30
ایمان با عشق و عواطف پیوندى تنگاتنگ دارد. در قرآن مى خوانیم:
لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِى قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ. (حجرات:7) اما خداوند، ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هایتان زینت بخشید، و (به عکس)، کفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داد.
آموزه هاى اسلام، بعد عاطفى آدمى را در روابط با دیگران تقویت مى کند؛ زیرا بخشى از عشقِ دینى فرد را به سوى مؤمنان معطوف مى دارد و بدین وسیله، عوامل دوست داشتن آنان را فراهم مى سازد و بذر آن را در جاى جاى زندگى مى نشاند و آب یارى مى کند. از نگاه این دین، دوست داشتن دیگران، به ویژه مؤمنان بخشى از ایمان است. تأکید بر این امر، آنان را به تقویت عشق ورزى تشویق مى کند. تولى که از فروع دین به شمار مى آید، عامل کارآمدى است که بذر دوستى با مؤمنان و خدادوستان را در دل ها مى کارد و آب یارى و شکوفایى آن را بر همگان فرض مى شمارد؛ امام صادق علیه السلاممى فرماید:
دو مؤمن هرگز با هم دیدار نکنند؛ مگر اینکه آن بهتر است که برادرش را بیشتر دوست داشته باشد.31
اسلام از پیروان خود مى خواهد دوست داشتن یکدیگر را با انگیزه الهى انجام دهند و بدین وسیله آن را ابزار کمال قرار دهند. امام صادق علیه السلام فرموده است:
آنان که به خاطر خدا یکدیگر را دوست بدارند، در روز قیامت بر فراز منبرهایى از نور هستند و نور پیکرها و منبرهایشان همه چیز را روشن مى کند؛ به گونه اى که با آن نور شناخته مى شوند و گفته مى شود: اینان کسانى هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مى داشتند.32
اسلام از یک سو، پیوند دوستى با یکدیگر را نردبان صعود معرفى مى کند. از سوى دیگر، صرف عشق درونى به مؤمنان را کافى نمى داند، بلکه بر اظهار دوستى خود بر آنان نیز تأکید دارد. همین امر سبب مى شود دیگران نیز او را دوست بدارند و به اظهار علاقه متقابل برانگیخته شوند. عشق متقابل، به تقویت دوستى اولیه مى انجامد و استمرار این شیوه، به تقویت توان عشق ورزى به یکدیگر کمک مى کند و رسیدن به بهداشت روان را آسان مى سازد. اسلام، از یک سو عوامل عشق ورزى به مؤمنان را فراهم مى سازد؛ چنانچه حسن معاشرت و روابط اجتماعى نیکو را کمال ایمان مى شمارد. در این باره، امیر مؤمنان علیه السلام مى فرماید:
کامل ترین شما از نظر ایمان، نیکوترین شما از حیث اخلاق (اجتماعی) است.33
از سوى دیگر، موانع دوستى و پیوند قلبى را از سر راه برمى دارد؛ زیرا هرگز به مؤمن اجازه نمى دهد که کینه دیگران را در دل نگه دارد؛ به آنان بدگمان شود؛ از آنان غیبت کند و آسمان عشق خود را با ابرهاى سیاه، تیره و تار سازد.34 اسلام نه تنها کینه ورزى را نکوهش مى کند، بلکه آن را سرچشمه آسیب هاى اخلاقى مى شمارد. امام على علیه السلاممى فرماید: «کینه منشأ و زادگاه عیب هاست».35 همچنین آن حضرت فرموده است: «پست ترین خوى، کینه توزى است».36
خداوند در قرآن درباره بدگمانى و غیبت هشدار مى دهد و از فرو غلتیدن در آن برحذر مى دارد:
اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى گمان ها دورى کنید؛ زیرا برخى گمان ها گناه است و کنج کاوى نکنید و پشت سر یکدیگر حرف نزنید. آیا کسى خوش دارد که گوشت مردار برادر خود را بخورد؟ (حجرات:12-13)
امیر مؤمنان علیه السلام نیز در این زمینه مى فرماید:
سوء ظن و بدبینى به یکدیگر را دور افکنید؛ زیرا خداى عزوجل از این امر نهى فرموده است.37
آن حضرت در جاى دیگرى فرموده است: «ایمان، با بدگمانى سازگار نیست».38
اسلام، عشق الهى را در صدر مى نشاند، ولى نه تنها آن را مانع علاقه به مؤمنان نمى بیند، بلکه در مراتب نازل تر، بر عشق در روابط اجتماعى و خانوادگى تأکید دارد. حتى دوست داشتن والدین و همسر و فرزندان و مؤمنان را از مؤلفه هاى دین برمى شمارد.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
آنان که به خاطر خدا یکدیگر را دوست بدارند، در روز قیامت بر فراز منبرهایى از نور هستند.39
همچنین رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله دوست داشتن همسر را از اخلاق انبیا مى شمارد40 و ششمین پیشواى شیعیان علیه السلام در روایتى مى فرماید:
حضرت موسى به پروردگار خود عرض کرد: بهترین اعمال نزد تو چیست؟ خداوند فرمود: دوست داشتن فرزندان.41
این مؤلفه، بستر مناسبى براى ویژگى دیگر بهداشت روانى، یعنى حسن روابط اجتماعى فراهم مى آورد. اسلام به شیوه هاى مختلف، در افراد انگیزه اى قوى براى روابط نیکوى جمعى پدید مى آورد. براى مثال، روابط اجتماعى نیکو را واجب مى شمرد؛ مؤمنان را به کسب نشانه هاى حسن خلق که بسترساز روابط نیکوى جمعى است، تشویق مى کند و حسن رفتار جمعى را در زمره حقوق واجب دیگران بر وى معرفى مى کند.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روزى در جمع اصحاب فرمود:
آیا شما را از بهترین افرادتان خبر ندهم؟ عرض کردند: چرا، اى رسول خدا. حضرت فرمود: خوش خوترین شما، آنانند که نرم خو و بى آزارند، با دیگران انس مى گیرند و دیگران نیز با آنان انس و الفت مى گیرند.42
اساس روابط اجتماعى نیکو، نرم خویى و انس و الفت با دیگران است. اسلام بارها و به شیوه هاى گوناگون، رعایت قواعد نیکوى رفتار جمعى را یادآور مى شود و آموزه هاى دینى، در مناسبت هاى گوناگون، مانند ماه رمضان، عید قربان و پس از نمازهاى روزانه، آدمى را به بررسى برخوردهاى اجتماعى و کشف میزان پاسداشت حسن معاشرت و جبران کاستى هاى آن وامى دارد.
انسان مؤمن، در دعاهاى ماه رمضان چنین با خداوند زمزمه مى کند که «خدایا، من از تو رفتار نیکو (با آدمیان) را طلب مى کنم».43
از امور مستحبى روز عید قربان نیز درخواست اخلاق شایسته در برخورد با دیگران است.44
انسان مؤمن، حتى روزانه در دعاى پس از نماز عشا، همین خواسته را از خداوند مى طلبد.45 او به پیروى از رهبر خود، از اخلاق بد اجتماعى به خدا پناه مى برد: اللهم إنى أعوذ بک من...سوء الخلق.46
در اسلام، پذیرش توبه در گرو رعایت حقوق دیگران، جبران کاستى هاى ناشى از سوء معاشرت، و هر گونه آزار دیگران، و کسب رضایت طرف مقابل است. در صورت نبود امکان یا احتمال بروز فتنه و فساد فزون تر، باید از خدا براى آن شخص طلب آمرزش کند.47
افزون بر این، گام نهادن در سیره اولیاى دین، موانع نیک رفتارى جمعى را برطرف مى سازد؛ زیرا سنت معصومان علیهم السلام، خودمحورى، فردگرایى، عزلت گزینى، ترک مشارکت اجتماعى، بدگمانى فراگیر به دیگران، غیبت، تهمت، دروغ، تحقیر، استهزا، کاربرد الفاظ رکیک و دیگر عیب هاى اجتماعى را ممنوع مى شمارد و مؤمن را به شناسایى و رفع آنها وامى دارد. گاه ممکن است نوع گفتار فرد، چنان باشد که دیگران را از خود دور سازد، یا حساسیت هاى نابه جاى او، پیوند با دیگران را به سردى کشاند یا نقدناپذیرى وى، سبب تکرار خطاهاى خویش در برخورد با دیگران شود. آموزه هاى الهى با تأکید بر نقدپذیرى، نگرش متقابل میان مؤمنان و بیان صادقانه، ناصحانه و دلسوزانه عیب ها به یکدیگر، کاستى هاى اخلاق اجتماعى افراد را کاهش مى دهد و در نتیجه، بستر آماده اى براى پیوند نیکوى اجتماعى و استحکام حسن همیارى و همکارى فراهم مى سازد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله، بیان عیبِ دوست را هدیه اى براى او معرفى مى کند و بر این اساس، بهترین دوست را کسى مى شمارد که عیب هاى فرد را به وى هدیه کند. در روایت هاى فراوانى بر این نکته تأکید شده است. از جمله:
- امام على علیه السلام فرموده است: میوه برادرى، به نیکى یاد کردن در نبودِ کسى و هدیه کردن عیب هاست.48
- از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «محبوب ترین برادرانم، کسى است که عیب هایم را به من هدیه کند».49
- همچنین امام على علیه السلام مى فرماید: «هرکه عیبت را برایت آشکار کند، دوست توست».50
- نیز امام على علیه السلام فرموده است: در حقیقت، دوست از آن رو صدیق (راست گو) نامیده شده است که درباره تو و عیب هایت، به تو راست مى گوید. پس هرکه چنین باشد، به او آرام گیر که او خود، دوست است.51
دغدغه سعادت بشر
یکى از شاخصه هاى سلامت روان که مزلو، چاهن و انجمن کانادایى بهداشت روان نیز بدان اشاره دارند، داشتن دغدغه بهروزى همه آدمیان، یا احساس مسئولیت نسبت به دیگران است که برخى از آن، به قابلیت خدمت به آنان یاد کرده اند. بهروزى مورد نظر، به امور مادى محصور نمى شود، بلکه رفع مشکلات مادى و معنوى و شکوفایى جنبه ها و قابلیت هاى گوناگون را دربرمى گیرد. اسلام در این زمینه نیز، بابى ویژه مى گشاید و پیروان خود را به سمت سعادت همگانى هدایت مى کند. مؤمن تنها به بهروزى خویش نمى اندیشد، بلکه گسترش آن به دیگران و بلکه تمامى آدمیان را در سر مى پروراند. او داشتن چنین دغدغه اى را بر خود فرض مى شمارد و خود را به ایفاى نقش در این عرصه متعهد مى داند.
برخى از امورى که مؤمن را بدین سو مى کشاند و بستر تحقق آن را فراهم مى سازد، در پى مى آید:
1. حفظ و تقویت دغدغه سعادت بشر از شاخصه هاى تقرب به خداست و هر مؤمنى آرزومند رسیدن به آن است؛ زیرا از جمله صفات خداوند، لطیف، رحمان و رحیم است. «رحمن» به رحمت عام الهى به تمام بندگان اشاره دارد و «رحیم» گویاى رحمت ویژه خدا به مؤمنان است. لطف و رحمت عام و خاص الهى، بندگان را دربرمى گیرد و خداوند دوست دار بهروزى همگان است. انسان مؤمن نیز که جویاى تقرب به خدا و صفات اوست، به اندازه توانش صفات الهى را در خویش محقق مى سازد. از این رو، بسان خالق هستى دغدغه سعادت بشریت را در سر دارد و بدان سو حرکت مى کند. هر اندازه در تحقق این هدف کام یاب شود، به مقام قرب بیشترى دست یافته است. او به همگان با رحمت مى نگرد و به مؤمنان، لطف مضاعف دارد.
2. اسلام، فلسفه نزول پیامبر و قرآن را حرکت کاروان بشر فراسوى بهروزى همه جانبه مى شمارد.52 پیرو راستین دین نیز، پیامبر و قرآن را الگوى خویش قرار مى دهد53 و در همین مسیر، گام مى نهد و در حد توان خویش در تحقق عینى هدف هاى وحیانى شرکت مى جوید. کمترین مرتبه مشارکت، اهمیت دادن درونى به این امر و آرزوى رسیدن بدین مقصد است.
3. در این مکتب، سعادت بشر آرزوى پایدارى است که سرانجام با ظهور حضرت مهدى علیه السلام تحقق مى یابد. مؤمنان به دعا براى فرج وى و توفیق خدمت در رکاب او براى تحقق بهروزى فراگیر تمام انسان ها تشویق مى شوند و با تمام وجود، عشق به آن آرزو را در دل مى پرورانند.
4. مسلمانان، در دعا که تجلى گاه آرزوهاى تحقق نایافته است و اوج دغدغه هاى درونى فرد را آشکار مى سازد، سفارش شده اند که سعادت و هدایت بشر و کام یابى همه جانبه آنان، به ویژه مسلمانان را در نظر داشته باشند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همه انسان ها را به منزله اعضاى خانواده واحدى مى شمارد که خداوند سرپرست آن است. از همین رو، هر کس به اعضاى این خانه کمک کند، سرپرست را نیز شاد کرده است.54 توجه به دیگران، نه تنها در عمل که در دعاها نیز مستحب شمرده شده و بر دعا براى خود ترجیح داده شده است؛ این روش، چنان مهم است که آسان ترین شیوه استجابت دعاى فردى معرفى شده است.55 مؤمن آرزومند سعادت دیگران است؛ زیرا دعاى وى، طلب برآورده شدن آمالى است که در سر دارد. پاى بندى به این آموزه، بذر توجه مؤمنان به بهروزى و رفع مشکلات دیگران را در فرد مى شکفد. افزون بر آنکه بسیارى از دعاهاى وارد شده از سوى امامان معصوم علیهم السلام، مضمون هایى دارد که توجه به بهروزى دیگران را در صدر خواسته هاى مؤمن قرار مى دهد. در بیشتر دعاها، خواسته ها، با ضمیر و فعل جمع مطرح شده اند. مؤمن در ماه مبارک رمضان که برترین ماه استجابت دعا است، هر روز پس از هر نماز واجب، رفع انواع گرفتارى ها و موانع بهروزى بشر را از خداوند سبحان مى طلبد.56 سیره عملى اولیاى الهى نیز چنین بوده است؛ چنانچه حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ به فرزندش که چرا همواره به دیگران دعا مى کنى، فرمود: «فرزندم، نخست همسایه و سپس، اهل منزل».57
5. فریضه امر به معروف و نهى از منکر، گامى فراسوى این مقصود است و اگر به نیکى تحقق یابد، فرجام آن سعادت فردى و اجتماعى امروز و فرداى امت است.
وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنْکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ. (آل عمران:104) باید از میان شما، گروهى به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر دعوت کنند! و آنها همان رستگارانند.
6. انسان خداجو اگر نتواند در گسترش معروف و پالایش فساد و منکر گام عملى بردارد، کمترین وظیفه او حفظ آرزو و دغدغه درونى این امر خواهد بود. آن گاه در مراتب بعد، فراگیرسازى معروف میان انسان ها و پالایش آنها از موانع بهروزى است.
7. اسلام، فراتر از صرف دغدغه درونى سعادت جامعه، پیروان خود را به رفع عملى فساد اجتماعى و موانع بهروزى و صلاح نیز فرامى خواند. بى تردید، کمترین مراتب سعادت و نخستین گام بهروزى جامعه، فسادزدایى از آن است. اسلام، چنان بر رفع فساد اجتماعى تأکید مى ورزد که سالار شهیدان علیه السلام سفرش را از حج به کربلا تغییر مى دهد و حماسه اى جاودان مى سازد تا شعار آسیب زدایى از جامعه دینى (طلب الاصلاح فى امة جدی) را احیا سازد. شعار حسینى در طول تاریخ، شیعیان او را نیز شور و شعور مى بخشد تا براى دفع شر برون و درون از جامعه اسلامى و رفع موانع بهروزى مشتاقانه بجنگند و به بهاى آن جان دهند. حماسه هاى دوران جنگ هشت ساله علیه ایران اسلامى، شاهدى گویا بر نقش دین در مشارکت هاى اجتماعى براى رفع موانع آسایش و امنیت جامعه است. دغدغه مؤمن براى رسیدن به این هدف، چنان شدت مى یابد که او سر از پا نمى شناسد و در این مسیر، از جان خویش نیز مى گذرد.
8. یکى از عوامل تشویق کننده به سعادت دیگران، مبارزه با خودمحورى است. آنکه در منافع خود غرق است و ذهن و ضمیر خود را یک سره بدان مشغول مى دارد، امکان توجه به بهروزى دیگران را از خود مى ستاند. اسلام با نفى خودمحورى به شیوه هاى گوناگون، زمینه هاى اندیشیدن به وضعیت دیگران را براى فرد محقق مى سازد. بى تردید، ایثار و تلاش به سود دیگران و نفى خودمحورى، عزمى راسخ مى طلبد، ولى اسلام با ابزارهاى ویژه اى این امکان را فراهم مى سازد.
انسان مؤمن، دیگران و به ویژه افراد مسلمان را بر خود مقدم مى دارد و به سخن امیر مؤمنان گوش جان مى سپارد که: «مؤمنان، برادرند و نزد هیچ برادرى، چیزى بر برادرش مقدم نیست [و بر آن ترجیح ندارد]».58 همچنین آن بزرگوار مى فرماید:
با مؤمنان به ایثار رفتار کن (آنان را بر خود مقدم بدار) و با دیگر مردمان، به انصاف.59 بر تو باد مردم دارى، گرامى داشتن عالمان و گذشت کردن از لغزش هاى برادران که سرورِ اولین و آخرین، تو را با این سخن، ادب آموخته است. از آن که به تو ستم مى کند، بگذر، با آنکه از تو مى گسلد، بپیوند و به آنکه تو را [از عطاى خود] محروم مى کند، ببخش.60
آموزه هاى الهى، با تقویت عشق الهى در دل ها، قلب مؤمن را از زندان توجه صرف به بهروزى خود رها مى سازد و او را به سوى سعادت خواهى بشر هدایت مى کند. عشق، توانایى آن را دارد که انسان را از خودپرستى دور و به معشوق معطوف سازد. در عشق هاى مادى و مجازى، همواره انسان به سوى خواسته معشوق گام برمى دارد. چنین قدرتى اگر درست هدایت شود و معشوقى جاودانى، حقیقى و الهى برگزیند، به همان صورت منافع و خودخواهى هاى خویش را به پاى خواست معشوق واقعى فدا خواهد ساخت. این ابزار کارآمد مى تواند انسان سودجو را طالب نفع دیگران سازد و اگر خداوند توجه به بهروزى بشر را از او طلب کرد، به این سمت حرکت کند.
انطباق، به رغم تسلیم ناپذیرى فرهنگى
از دیگر مؤلفه هاى بهداشت روان، انطباق61 است که به واژه سازگارى62 نزدیک است.انطباق، فرایند پویایى است که آدمى از گذر آن به محیط پاسخ مى دهد و خود را با دگرگونى هاى آن سازگار مى کند. بسیارى از رفتارهاى غیر عادى، از ناتوانى در انطباق ریشه مى گیرد و از این رو، به شکست مى انجامد. گاه از این ویژگى به انعطاف پذیرى و سازش یافتگى فرد با محیط یاد مى شود. انطباق، شامل برقرارى توازن میان کار انجام شده، قصد عمل و خواسته محیط و جامعه است و اسلام نیز ما را به انطباق سازنده تشویق مى کند.
عوامل اصطکاک اجتماعى و انطباق نداشتن فرد با محیط، به دو دسته قابل تقسیم است: آنچه در خودخواهى و منیت فرد ریشه دارد و آنچه در ارزش هاى اخلاقى نهفته است؛ یعنى فرد هراسناک است که مبادا انطباق وى با محیط، بهاى گزاف فساد اخلاقى وى را در پى داشته باشد. اسلام در این میدان، آدمیان را به انطباق سازنده هدایت مى کند؛ یعنى نوعى سازگارى که آدمى از یک سو با نفى خودخواهى ها، ریشه بسیارى از اصطکاک هاى اجتماعى خود با دیگران را مى خشکاند و صمیمانه با دیگران پیوند برقرار مى کند. از دیگر سوى، نگرشى اصلاحگر دارد؛ به پیرایش جامعه مى پردازد و خود را از آن پلیدى ها مصون مى دارد. این نوع انطباق، مورد تشویق اسلام است؛ نبود انطباقى که بیشتر منشأ غم و درد است و در روابط خانوادگى دیده مى شود، از نوع اول است.
در حدیثى، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیک خواهى، نصیحت به یکدیگر و پیش گیرى از ابتلا به آسیب ها را از ویژگى هاى مؤمن برمى شمارد:
مؤمن، برادرِ مؤن است؛ در هیچ حالى از نیک خواهى براى او دست نمى کشد.63
امیر مؤمنان علیه السلام نیز برادر دینى را کسى مى داند که دیگران را از فساد بازدارد و به کمال سوق دهد:
برادر دینى تو کسى است که تو را به سمت هدایت و حق، راهنمایى کند؛ تو را از فساد بازدارد و بر اصلاح امور معاد، تو را یارى کند.64
بدین ترتیب، انطباق و سازگارى پیشنهادى اسلام به گونه اى مؤلفه دیگر بهداشت روانى را نیز دربرمى گیرد که مقاومت در برابر فرهنگ پذیرى است. تسلیم ناپذیرى فرهنگى را که کسانى چون مزلو بر آن تأکید دارند، باید در کنار انطباق با محیط قرار داد و به گونه اى میان آنها تعادل برقرار کرد. موفقیت و پشتکار و تأثیر نپذیرفتن از شرایط بیرونى، در گرو شنا در جهت مخالف حرکت موج است. اسلام با نگرشى که به انسان مى دهد و او را در برابر معروف و منکر مسئول مى شمارد، به او مى آموزد که باید صبورانه در جهت مخالف موج مادى گرایى و شهوت پرستى و تبلیغات سوء و... ایستاد؛ یعنى حرکت اصلاحى انجام داد و از احساس تنهایى نهراسید و به حرکت ادامه داد؛ چنان که پیامبران و اولیاى الهى چنین کرده اند. قرآن یکى از هدف هاى بعثت انبیا را پالایش جامعه از ظلمت جهل و فساد و مادى گرى و آراستگى آن به نور علم، معرفت، تقوا، معنویت و هدایت ذکر مى کند.65 اگر بیمارى هاى کشنده و آزار دهنده اخلاقى و اجتماعى، جامعه را فراگرفته است، باید گروهى براى اصلاح آن پیش قدم شوند؛ چنانکه خداوند مى فرماید:
باید از میان شما گروهى باشند که به خیر فراخوانند و به خوبى فرمان دهند و از بدى بازدارند. اینان رستگارانند. (آل عمران:104) مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند؛ به نیکى فرمان مى دهند و از کارهاى ناشایست بازمى دارند. (توبه:71)
امر به معروف و نهى از منکر، از واجبات کفایى است؛ یعنى تا زمانى که اقدام لازم صورت نگرفته باشد، همه در برابر آن مسئول اند و باید در پیشگاه خدا پاسخ گو باشند. به بیان قرآن، از ویژگى هاى جامعه اسلامى آن است که فرهنگ دینى در آن حاکم است و شهروندان آن به پاى دارنده نماز (نه فقط خواننده آن)، پرداخت کننده زکات و حقوق تهى دستان و گسترش دهندگان ارزش هاى الهى به شیوه اى نیکو هستند.66
بى تردید کام یابى در این مسیر، در گرو شجاعت و شکیبایى و دل سپارى به کلام الهى است:
تو دعوت کن و همان گونه که مأمور شده اى، استقامت بورز. (شوری:15)
قرآن، بارها از اتهام ها به انبیا و معلمان الهى سخن مى گوید و سیره آنان را همراه با صبر و سعه صدر به تصویر مى کشد؛ چنان که درباره قوم موسى علیه السلام مى گوید:
فَلَمَّا جَاءَتهُمْ ءَایتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ. (شعرا:13) و چون نشانه هاى روشن ما به سویشان آمد، گفتند: این جادویى است آشکار.
همچنین قرآن برخورد قوم نوح را با وى چنین توصیف مى کند:
قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِى ضَلاَلٍ مُبِینٍ. (اعراف:60) رؤساى قوم نوح به وى گفتند: اى نوح ما تو را در گمراهى آشکار مى بینیم.
و پاسخ نوح علیه السلام به آنان چنین بود:
قَالَ یاقَوْمِ لَیسَ بِى ضَلاَلَةٌ وَلَکِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ. (اعراف: 61) اى قوم، من در گمراهى نیستم، بلکه فرستاده اى از سوى پروردگار جهانیان هستم.
معنابخشى به زندگى و درمان پوچ گرایى
معنادهى منطقى به هستى و وجود خود
یکى از مؤلفه هاى بهداشت روانى، پذیرش یک نظام عقیدتى و نوعى جهان بینى است که آفرینش جهان و حیات انسان را معنادار سازد. اینکه ما براى چه به دنیا آمده ایم و به چه سویى در حرکتیم و چه هدفى در پس خلقت جهان وجود دارد، پرسش هایى است که همگان در جست وجوى پاسخ آن هستند. اگر آدمى از عهده آنها برنیاید، سلامت روان او آسیب مى بیند و مسیر پوچ گرایى و باطل انگارى را پیشه مى سازد و چه بسا به دلیل بیهودگى زندگى، راه خودکشى را در پیش گیرد.
دو روان پزشک امریکایى، دکتر آلن برمن و دکتر دیوچاپز، پژوهش هاى ارزنده اى درباره پدیده خودکشى در ایالات متحده صورت داده و به تحلیل عوامل آن پرداخته اند. آنان در کتابى با عنوان خودکشى جوانان، ارزش یابى و جلوگیرى، نتایج پژوهش هاى دامنه دار خود را اعلام کرده اند. به گزارش این کتاب، سالانه پانزده هزار جوان 15 تا 24 ساله، در ایالات متحده خودکشى مى کنند و بیشتر این خودکشى ها نیز، در ماه هاى مارس و آوریل و مى (فصل بهار) رخ مى دهد.
به گفته این پژوهشگران، علت افزایش میزان خودکشى ها در فصل بهار، در قالب دو فرضیه زیر قابل بیان است:
1. فصل بهار، فصل تجدید حیات و امیدوارى است و جوانانى که اندوهگین و عزلت نشین باشند، نمى توانند خود را با این فصل وفق دهند. بیشتر آنها تحمل نو شدن را ندارند. از این رو، در حالى که در ورطه ناامیدى افتاده اند، به خودکشى دست مى زنند.
2. بسیارى از جوانان در فصل بهار، با فشارهاى روحى امتحانات نهایى و دورنماى ترک همیشگى کانون خانواده روبه رو مى شوند و در نتیجه فشارها، خودکشى مى کنند.67
این پژوهش ها نشان مى دهد پدیده خودکشى با بحران هویت، ناامیدى، عزلت و تنهایى و فشارهاى روحى امتحانات نهایى پیوند تنگاتنگى دارد. انسان به دو طریق به زندگى معنا مى دهد: نخست با کسب مجموعه اى از اصول و معارف که زندگى را هدف مند کند؛ و دوم، یافتن راهى براى عشق به زندگی. دین مددکارى نیکو براى رفع این نیاز است؛ زیرا مهم ترین منبع معنابخشى به زندگى و عشق ورزى به آن است. بسیارى از دانشمندان غربى به این حقیقت اذعان دارند. افزون بر روان شناسان، دین پژوهان غربى (از جمله تیلیش، لیندبک، کفمن و...) و جامعه شناسان نیز، آن را دریافته اند و همین امر، سبب تأکید آنان بر نیاز ضرورى به دین شده است.
براى مثال، اینشتین68 درمان بحران روانى و نبود خوش بختى را در ابهام زدایى، از هدف هاى زندگى مى داند. اریک فروم69 و فرانکل70 تنها راه چاره را جست وجوى معنا و فلسفه براى زندگى مى دانند. برگسون در این زمینه، منابع تازه اخلاقى و معنوى را لازم مى شمرد و بر تغییر روش اخلاقى تأکید مى ورزد. ماکس پلانک،71 پیروزى الحاد را مستلزم ویرانى فرهنگ و نابودى هرگونه امید به آینده مى شمارد. به همین دلیل، وى خواستار مبارزه با الحاد شده است. آلبرت شوایتزر،72 احیاى سنت هاى الهى را ضرورى مى شمارد. پروفسور آدام شاف73 دو فصل از کتاب خود را، با عنوان فرد در جامعه انفورماتیک، به بحث از انسان در جست وجوى معناى زندگى و نظام ارزشى اختصاص داده است.74
نیل پستمن نیز با اشاره به نقش بى بدیل دین در هدف بخشى به حیات، مى گوید: «زندگى کردن در جهانى که عارى از حوادث و وقایع تصادفى است و در پس هر جریانى اعم از طبیعى یا اجتماعى، معنا و مفهومى قرار دارد و هر حادثه و رویدادى داراى هدف است، لااقل از دیدگاه تئورى موهبتى است بى نظیر و تحفه و ارمغانى است که فقط از جانب دین و معارف دینى و الهیات به انسان هدیه شده است».
دین ابزارى کارآمد براى مهار مشکلات ناشى از بى معنایى حیات و پاسخ گوى پرسش هاى آدمى در این عرصه است. باور به وجود خالق حکیم، جهان آخرت، بقاى آدمى پس از مرگ و ابطال اعتقاد به نابودى بشر پس از عمر دنیوى و ارتباط میان دنیا و آخرت به زندگى معنا مى بخشد. با اعتقاد به رابطه دنیا و آخرت و حکمت و عدالت الهى، راه بر ناامیدى مى بندد. قرآن با باطل شمردن نظریه عبث بودن خلقت، مى فرماید:
آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و بازگشت شما به سوى ما نیست!75 همان ها که خدا را در حال ایستادن و نشستن و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند (و مى گویند) بارالها این را بیهوده نیافریده ای؛ منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.76
قرآن جهان را هدف مند و همه را در برابر خداوند متعهد مى شمارد و مى فرماید:
خداوند به خاطر کارهایش، پرسش نمى شود، اما آدمیان در برابر اعمال خود پاسخ گو هستند.77
انسان مؤمن، دنیا را محل تلاش و بهره بردارى صحیح مى داند:
از رحمت اوست که براى شما شب و روز قرار داد، تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم براى بهره گیرى از فضل خدا تلاش کنید؛ شاید شکر نعمت او را به جا آورید.78 گروهى از مؤمنان، براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزی) به سفر مى روند.79 در آنچه خداوند به تو داده است، خانه آخرتت را بجوى و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.80
اسلام دنیا و آخرت را پیوند مى زند و یکى را مقدمه دیگرى مى خواند. حیات این جهانى، یک دوران محدود و مقدماتى براى خودسازى و به فعلیت رساندن استعدادهاست که نتیجه موقت آن در این دنیا و پى آمد ابدى آن، در عالم آخرت، ظاهر مى گردد.
اگر مرگ با نیستى کامل برابر تلقى شود، انسان تلاش هاى خود را دوْرى و ابتر مى یابد و دلیلى بر حرکت چرخشى بى حاصل نمى بیند؛ زیرا نتیجه زحمت هاى او هرچه باشد، پس از طى چند سال باقى نمى ماند و از صفحه روزگار محو مى شود. بى هدفى و پوچ گرایى، به تدریج به بحران هویت، خودفراموشى، سردرگمى و شخصیت از هم گسیخته مى انجامد.
اسلام در برآوردن این نیاز روانى، نقش برجسته ترى دارد؛ زیرا هم نیاز معنابخشى به زندگى را برآورده مى سازد و از پوچ گرایى بازمى دارد و هم باورهاى منطقى به او عرضه مى کند؛ گامى که بدون آن، بهداشت روانى پایدار حاصل نمى شود.
قرآن کتابى بصیرت بخش است که پیروان خود را به بینش کامل فرا مى خواند. در برخى از آیات قرآنى مى خوانیم:
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ. (جاثیة:20) این قرآن، بصیرت هایى است براى مردم و هدایت و رحمتى است براى گروهى که یقین آورند. قُلْ هَذِهِ سبِیلى أَدْعُوا إِلى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى وَ سبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِکِینَ. (یوسف:108) بگو راه من این است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا مى خوانیم؛ خداى یکتا، منزّه است و من از مشرکان نیستم.
معنابخشى پایدار براى انسان خردمند، زمانى دست مى دهد که بتواند به یک ساختار فکرى خدامحور دست یابد که منطقى و خردپذیر باشد. همچنین به اندیشه ورزى که جزئى جدایى ناپذیر و ویژگى ممتاز انسان است، ارزش کافى داده شود؛ زیرا هرچند اگر آدمى در سایه دین و ارتباط با خدا، زندگى را معنادار نکند، بهداشت روانى اش آسیب مى بیند، ولى اگر مذهبى را هم بپذیرد که غیر منطقى جلوه کند، باز به تعارض درونى درمى غلتد؛ چنان که مطالعه زندگى تازه مسلمانان نشان مى دهد بسیارى از آنان به دلیل اشباع نشدن منطقى از آموزه هاى خرافى مسیحیت، از آن دست کشیده اند و به دلیل اقناع عقلى به اسلام روى آورده اند. آنان دلیل روى آورى خود به اسلام را معنادهى خردمدار آن دانسته اند. بنابراین، نمى توان از انسان عاقل انتظار داشت که هر نظریه و دینى را که به نحوى به معنادارى هستى بینجامد، بپذیرد هرچند بر اصول منطق ستیز استوار باشد. قرآن، انسان مؤمن را اهل پژوهش، بحث، تضارب آرا و گفت وگوى سالم براى کشف حقیقت معرفى مى کند:
الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ. (زمر:18) همان هایى که به هر سخنى گوش مى دهند، پس بهترین آن را پیروى مى کنند. آنان هستند که خدا هدایتشان کرده است و آنان صاحبان خرد هستند.
فهرست منابع
الف) فارسى
- 1. قرآن کریم.
- 2. آبراهام مزلو، انگیزش و شخصیت، ترجمه: احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372 ه . ش.
- 3. بهروز میلانى فر، بهداشت روانى، تهران، نشر قومس، 1374 ه . ش.
- 4. حمزه گنجى، بهداشت روانى، تهران، نشر ارسباران، 1376 ه . ش.
- 5. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، سمت، 1376 ه . ش.
- 6. ــــــــــــــــــــــــ ، مکتب هاى روان شناسى و نقد آن، ج 2، تهران، سمت، 1372 ه .ش.
- 7. لارنس، ای. پروین، روان شناسى شخصیت، ترجمه: پروین کدیور و محمدجواد جوادی. تهران، نشر رسا، 1372 ه . ش.
- 8. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، لبنان، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق.
- 9. محمدبن یعقوب الکلینى، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الرابعة.
- 10. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1363 ه . ش.
- 11. محمود رجبى، انسان شناسى، قم، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1363 ه . ش.
- 12. مرتضى مطهرى، اسلام و متقضیات زمان، ج 1، تهران، صدرا.
- 13. هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، خلاصه روان پزشکى، علوم رفتارى و روان شناسى بالینى، ترجمه: نصراللّه پورافکارى، تهران، نشر آزاده، 1373 ه .ش.
ب) لاتین
- 14. Sells, S.B., (Ed), The Definition and Measurement of Mental Health, (1968), us, Public Health Service.
- 15. Vicki Coppock and Hopton, Critical Perspectives on Mental Health, (2000), Routledge, London and New York.
پى نوشت ها
1 عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
2. Eato, 1951; Engel, 1962; Johada, 1958; Jones, 1942; Kudie, 1964; Menninger, 1963; Redlich, 1952; Scott, 1958.
3 . (Ed.) B., S. Sells 3.The Definition and Measurement of Mental Health, US, Public Health Service, 1968, p. 2-7.
4. Goldstein,K.
5. ر.ک: هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، خلاصه روان پزشکى، علوم رفتارى و روان شناسى بالینى، ترجمه: نصرت اللّه پورافکارى، تهران، نشر آزاده، 1373.
6. نقد و نظر، ش 33-34، «اقتراح»، ص 10-11.
7. حمزه گنجى، بهداشت روانى، تهران، نشر ارسباران، 1376، ص13.
8. همان، ص 13-14.
9. Ventis, W.L 1995.
10. Allport,G. 1937.
11. Freud,S. 1925.
12. ر.ک: لارنس، ای. پروین، روان شناسى شخصیت، ترجمه: پروین کدیور و محمدجواد جوادى، تهران، نشر رسا، 1372،ص140.
13. حمزه گنجى، بهداشت روانى، ص 30.
14. بهروز میلانى فر، بهداشت روانى، تهران، نشر قومس، 1374، ص 15.
15. ر.ک: همان، ص 14-18 و میلانى فر، بهداشت روانى، ص 12-17.
16. Peak experience.
17. مزلو، انگیزش و شخصیت، ترجمه: احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص211-242.
18. براى نمونه، ر.ک:
Vicki Coppock and John Hopton, Critical Perspectives on Mental Health, Routledge, London and New York, 2000, p. 147-171
19. براى آگاهى بیشتر، ر.ک: دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مکتب هاى روان شناسى و نقد آن، تهران، سازمان سمت، 1372، ج2، ص520-523.
20. محمود رجبى، انسان شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره، 1380، ص 222 - 226.
21. براى آگاهى بیشتر، ر.ک: دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، سازمان سمت، 1376، ص 42-200.
22. 1875ـ1961 م.
23. 1900ـ1980 م.
24. 1908ـ1970 م.
25. 1897 ـ 1967 م.
26. 1878 ـ 1965 م.
27. مزلو، انگیزش و شخصیت، ص 229-230.
28. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، انتشارات صدرا، ج1، ص293.
29. جلال الدین مولوى، مثنوى معنوى، دفتر اول.
30. کلینى، اصول کافى، ج8، ص79.
31. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج2، ص232.
32. همان.
33. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 387.
34. اصول کافى، ج2، ص 361-362 و شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 12، ص302.
35. میزان الحکمه، ج2، ص456.
36. همان.
37. همان، ج5، ص625.
38. همان، ص626.
39. همان، ص 125.
40. همان، ص320.
41. بحارالانوار، ج101، ص97.
42. میزان الحکمه، ج3، ص143.
43. ارزقنى الغناء و العفو و العافیة و حسن الخلق و أداء الأمانة إقبال الأعمال، ص 31.
44. همان، ص 445.
45. اللهم إلیک فقربنى و على حسن الخلق فقومنى فلاح السائل، ص 249.
46. مهج الدعوات، ص98.
47. امام خمینى در این زمینه مى فرماید: «اگر [حقوق پایمال شده] متعلق به حقوق مخلوق است، اگر اداى آن حق ممکن است به اداى آن، ولو با استغفار و طلب حلیت و رضایت طرف، آن حق را ادا کند و سپس به محو آثار سوء آن بپردازد و اگر اداى آن ممکن نباشد؛ مثل اینکه به آبروى مؤنى در غیاب او خیانت کرده باشد که اگر بخواهد از او رضایت بطلبد، باز خود این عمل باعث فتنه و فساد مى شود. در این صورت، مى بایست که براى آن مؤن از خدا طلب آمرزش کند و به هر اندازه که جبران آن خیانت کند، براى او اعمالی. امام خمینى، اسرارالصلوه، ج1، ص57.
48. غرر الحکم، ح 9646.
49. اصول الکافى، ج2، ص 639.
50. غرر الحکم، ح 9473.
51. همان، ح 9466.
52. بحارالانوار، ج67، ص372.
53. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». احزاب:21
54. قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «الخَلْقُ عیالُ اللّه فاَحَبّ الخَلْقِ اِلى اللّه مَنْ نَفَع عیال اللّه و اَدْخَلَ على اهل بیتٍ سرورا؛ انسان ها همه، عیال نان خوار و خانوار خداوند هستند. پس محبوب ترین انسان نزد خدا کسى است که براى عیال خداوند مفید و نافع باشد و اهل این خانه را شاد کند» (اصول کافى، ج2، ص 164).
55. وسائل الشیعه، ج7، ص 114-116.
56. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 447. «وَ فِى الْبَلَدِ الْأَمِینِ، رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ بَعْدَ الْمَکْتُوبَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ اللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاکَ اللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
57. «یا بُنَى، الجار ثم الدار». وسائل الشیعه، ج7، ص113.
58. تحف العقول، ص 173.
59. غرر الحکم، ح 9109.
60. بحارالانوار، ج75، ص 71.
61. adaptation.
62. adjustment.
63. کنز العمال، ج 1، ص 142.
64. غررالحکم، ح 9697.
65. ابراهیم: 2و 5؛ مائده:16؛ بقره: 129.
66. «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِى الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ». حج:41
67. میراحمد رضا حاجتى، عصر امام خمینى قدس سره، قم، بوستان کتاب، 1381، ص 163.
68. فیزیک دان شهیر آلمانى 1879-1955م.
69. روان شناس و متفکر امریکایى تبار.
70. روان شناس آلمانى ـ1905م. (ر.ک: هنریک مزیاک، تاریخچه و مکاتب روان شناسى، ترجمه: احمد رضوانى، ص 668 و 669).
71. فیزیک دان آلمانى 1858-1947م.
72. پزشک و متکلم فرانسوى 1875-1965م.
73. Adam Schaffاز نویسندگان باشگاه رم.
74. عصر امام خمینى، ص 163 و 168.
75. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ». مؤنون: 115.
76. «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ».آل عمران: 191
77. «لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ». انبیاء:23
78. «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ». قصص:73
79. «وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِى الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ». مزمل:20
80. «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا ». قصص: 77