رابطة هوش هیجانی با نگرشهای سهگانه کلامی نسبت به مسئله شر

Article data in English (انگلیسی)
- Hick, J. (1990). Rational Theistic Belief without Proof. In P. Badham (Ed), A John Hick Reader, Philadelphia. PA: Trinity Press International.
- Hick, j. (2010). Evil and the God of Love. Palgrave Macmillan: London.
- Rowe, William L. (1979). The Problem of Evil and Some Varieties of Atheism. American Philosophical Quarterly. 16, 335–41.
مقدمه
در سال 1980 دو روانشناس به نامهاي پيتر سالووي و جان مهير مطالعاتي راجع به ويژگيهاي کيفي انسانها؛ همانند همدلي، کنترل هيجان و عواطف انجام دادند که بعداً مجموعة اين مفاهيم تحت عنوان هوش هيجاني مطرح شد. بارون هوش هيجاني را آرايشي از استعدادهاي غيرشناختي، قابليتها و مهارتهايي ميداند که توانايي فرد در سازگاري با مقتضيات محيطي و فشار حاصله را افزايش ميدهد. هوش هيجاني داراي پنج مؤلفة درونفردي، بينفردي، مديريت استرس، سازگاري و خلقوخوي عمومي است (آقايار و شريفي درآمدي، 1386، ص12ـ24). هوش هيجاني يکي از تأثيرگذارترين انواع هوش براي بهبود بخشيدن و موفقيت در زندگي است. شواهد نشاندهندة آن است که اگر ميخواهيم کودکاني تربيت کنيم که در خانواده، محل کار و جامعه افرادي کارآمد، توانمند و برخوردار از سلامت رواني و جسماني باشند، بايد به آموزش هوش هيجاني و مهارتهاي اجتماعي ـ عاطفي آنها اهميت داده شود.
خصوصيات افراد دارندة هوش هيجاني بالا:
افراد با ويژگيهاي هوش هيجاني داراي تواناييهايي هستند؛ مانند اينکه بتوانند انگيزة خود را حفظ کنند و در مقابل ناملايمات پايداري نمايند. تکانشهاي خود را کنترل کنند و کاميابي را به تعويق بيندازند، حالات روحي خود را تنظيم کنند و نگذارند پريشاني خاطر قدرت تفکر را خدشهدار کند، با ديگران همدلي کرده و اميدوار باشند، کساني که احساسات خود را بهخوبي ميشناسند و هدايت ميکنند و احساسات ديگران را نيز درک و به طرز اثربخشي با آن برخورد ميکنند، در هر حيطهاي از زندگي ممتازند؛ خواه در روابط عاطفي و صميمي، خواه در فهم قواعد ناگفتهاي که در خطمشي سازماني به پيشرفت ميانجامند، افرادي که مهارتهاي عاطفيشان بهخوبي رشد يافته، در زندگي خويش نيز خرسند و کارآمدند و عاداتي فکري را در اختيار دارند که موجب ميشود آنها افرادي مولد و کارآمد باشند (فتي و ديگران، 1378). در پژوهشهاي پيشين بين هوش هيجاني و جهتگيري مذهبي و اعتقادي ارتباط معناداري نتيجهگيري شده است (صيادي تورانلو و ديگران، 1386)؛ ويژگيهايي همچون انعطافپذيري، تحمل استرس، مسئوليتپذيري و پشتکار همگي با هوش هيجاني تعريف ميشوند که در باورهاي ديني مورد تأکيد قرار گرفته و ميتواند توسط آن بارور شود. با مراجعه به متون وحياني شيوههاي باروري هوش هيجاني بهويژه پذيرش درد و رنج را به سهولت ميتوان دريافت (کريمي، 1393). با توجه به اينکه پذيرش درد و رنج براي ارتقا و تقويت هوش هيجاني در پژوهشها تأييد شده است (کريمي، 1393) و علاوه بر اين بين هوش هيجاني و اعتقادات مذهبي ارتباط معنادار وجود دارد (صيادي تورانلو و ديگران، 1386)؛ پس نوع نگرش، اعتقاد و ادراک نسبت به آفات، معضلات و مشکلات موجود در زندگي يک فرد که تحت عنوان شرور نام برده ميشود و پديدههاي درد و رنجآور هستند (هيک، 1990)، احتمالاً ميتوانند هوش هيجاني را در درجات متفاوتي از شدت و ضعف قرار دهند. يکي از بارزترين شرور طبيعي، خلقت ناقص و معلوليتهاي مادرزادي ميباشد که رنج و درد زيادي به همراه دارد؛ زيرا بيماريها و مشکلات جسمي و ذهني را ميتوان جزء شرور دانست (هيک، 1990). شر در مقابل خير بهمعناي بدي ميباشد. شر به درد و رنجهاي جسمي و روحي و شرارتهاي اخلاقي گفته ميشود (هيک، 1990). بدي اخلاقي نوعي بدي است که انسان موجب آن است و بدي طبيعي نوعي بدي است که مستقل از اعمال انساني باشد مانند بيماري (هيک، 2010). بهعبارتديگر، برخي از شرور زاييدة دست بشرند، اين دسته يا اجتماعياند مانند شر ناشي از جنگ و بيعدالتي و يا فردي مانند شر ناشي از رذايل و بديهاي اخلاق فرد؛ برخي ديگر شرور طبيعي هستند. صدرالمتألهين در شرح اصول کافي اقسام شرور را به امور عدمي مانند عدم سلامتي، شر ادراکي مانند ترس، شرور اخلاقي و مبادي شرور اخلاقي تقسيم کردهاند (صدرالمتألهين، 1383، ج1، ص41). همواره يکي از پرسشهاي ديرين بشر در مسائل اعتقادي سؤال از علت و چرايي وجود پديدههاي درد و رنجآور بوده است. اين مسئله در کنار اعتقادات خداشناسانه بهخصوص باور به برخي اوصاف الهي نقش مهمتري مييابد، بهطوريکه يکي از قديمترين قرائن که توسط ملحدين ارائه شده است، ناسازگاري وجود شر با وجود خداي خير محض بوده است. بنابراين جهانبيني هر فرد در ارتباط مستقيم با نوع پاسخ به چرايي و دليل وجود شر، سختي و بدي ميباشد. مسئلة شر همواره دستاويزي براي منتقدان الهيات بوده است؛ برخي وجود شرور را با اعتقاد به خدا ناسازگار ميدانند؛ چون نميتوان از يکسو به وجود شرور و از سويي ديگر به وجود خدايي قادر مطلق و خير محض اعتقاد داشت. مکي معتقد است برخي اجزاي نظرية کلامي با قسمتهاي ديگرش سازگاري ندارد؛ برخي نيز به دنبال بيان ناسازگاري بين مدعيات ديني نيستند، بلکه از نظر آنان مدعيات ديني اصلاً پذيرفتني نميباشند. برخي فيلسوفان مانند ويليام راو به شيوههاي مختلف به تقرير مسئلة شر بهعنوان دليلي عليه وجود خدا پرداختهاند (راو، 1979). اين مسئله بهقدري فکر بشر را به خود مشغول کرده است که برخي از فلسفهها و انديشهها مانند تفکرات بودا بر محوريت اين مسئله نهاده شده است. مهمترين پاسخها به مسئلة شر را ميتوان در چند دسته جاي داد که مبناي گروهبندي نمونة آماري است:
الف) آنها که وجود شر را انکار ميکنند اعم از اينکه آن را عدمي، نسبي، وهمي و يا قليل ميپندارند. نبودن خيرات بهمعني شرور است و بهخوديخود شري وجود ندارد؛
ب) آنها که وجود شرور را ميپذيرند و سعي ميکنند فايدهاي براي شرور بيان کنند. اين دسته طبيعتاً بايد شرور ناشي از اختيار را از شرور طبيعي متمايز کنند؛ مانند نظرية جبران متکلمان مسلمانان (طوسي، 1407ق) يا نظرية رنجهاي نجاتبخش مسيحيان؛
ج) آنها که وجود شرور را ميپذيرند و سعي ميکنند تا به آن وسيله خدا يا اوصاف او را زير سؤال ببرند.
تعدادي از مهمترين پاسخهاي ارائهشده توسط انديشمندان و فلاسفه را ميتوان به اين شکل بيان کرد که افلاطون قائل است که خدا علت نيکيهايي است که به ما رسيده و بديها علتهاي ديگري دارد (ژيلسون، 1366، ص201). در اين نوع نگاه که قابل انتساب به بسياري از متفکران است، براي تبيين علت وجود شرور درواقع انتساب اصلي و مستقيم آن به خدا نفي شده و از تبعات ناشي از طبيعت قديم تلقي ميشود (ژيلسون، 1366، ص201). همچنين در اين نگاه جهان موجود بهترين جهان ممکن تصور ميشود. اينکه جهان مشتمل بر خيرات و شرور را مشاهده ميکنيم، چيزي است که بهتر از آن کماً و کيفاً قابل مشاهده نبوده است (قدردان قراملکي، 1377، ص116). اغلب دينداران چنانکه آگوستين و آکوئيناس همان گونهاند، بر اين عقيده هستند که دعوت انسانها به خيرات و مسئوليت داشتن وي بدون اختيار امکانپذير نيست و اين اختيار عامل بسياري از شرور است؛ پس در جريان تکامل وجود شرور بد نبوده و شرور نيز خير هستند (سلطاني، بيتا، ص99). برخي چون الهيات پويشي، فعاليت خداوند را انگيزشي و نه اجباري ميدانند و براي او دو ذات اصلي و تبعي قائل هستند (باربور، 1394، ص473). به اين صورت خداي الهيات پويشي که هويتي آميخته با جهان دارد از خلق شرور مبرا ميشود. برخي از مکاتب مانند اديان کهن هند منکر وجود واقعيت خارجي عالم ماده است؛ پس شري نيست تا با صفات خدا ناسازگاري داشته باشد. فرقة معرفت مسيحي نيز چنين عقيدهاي دارد. به نظر ميرسد تنها در صورتي ميتوان تبيين کاملتري از شرور را انتظار داشت، که فرد داراي نوعي جهانبيني الهي استعلايي باشد و يا اينکه حداقل اين نوع جهانبيني را محتمل بداند. معمولاً اين نوع نگرش به دينداران کمک ميکند تا به سؤالات خود پاسخ دهند. نگرشي که وجود خدا همراه با برخي اوصاف او را غيرعقلاني ميداند نهتنها نميتواند پاسخي در خور بيابد؛ بلکه هرچه تلاش براي توجيه و تبيين کند به نظر ميرسد بر پرسشهاي آنان افزوده ميشود. بسيار محتمل است در اين وضعيت قدرت تحمل و چارهجويي فرد کاهش يافته و با سختي بيشتري ميتواند کنترل زندگي فردي و ميانفردي خويش را بهدست گيرد؛ چراکه توصيف و يا درگير بودن با آلام و رنجهاي دنيايي چهرة نامطلوب و تاريکي به جهان ميدهد و مشاهدة گرسنگي و رنج انسانها با هر نوع تبييني غيراستعلايي نميتواند مانع بدبيني شود (کريمي، 1393). تصميمگيري دربارة اينکه کداميک از پاسخها بهتر از ديگري است، شايد کار دقيقي نباشد؛ چون بسته به نوع نگرش، جهانبيني، علايق و کششها براي هرکسي پاسخي موجهتر خواهد بود. اما ميتوان گفت کداميک از نظر علم تجربي بر اساس اثري که بر تقويت هوش هيجاني دارد براي افراد توان سازگاري با رنجها و سختيها را بيشتر ميکند؛ زيرا نوع ادراک و پذيرش رنج و درد در تقويت هوش هيجاني مؤثر است (کريمي، 1393).
تاکنون مطالعاتي در زمينة عوامل مؤثر و مرتبط با هوش هيجاني به صورت کاملاً روانشناختي انجام شده است (کريمي، 1393؛ صيادي تورانلو و ديگران، 1386؛ رجبيپور مبيد، 1389)، اما تفاوت اين مقاله آن است که متمرکز بر آراي ارائهشده کلامي در پي يافتن ارتباط باور هريک از گروههاي اعتقادي به مسئلة شر با هوش هيجاني دارند، ميباشد. در نتيجه نوع نگرش به شرور را بهعنوان يکي از علل مؤثر بر هوش هيجاني بررسي مينمايد. با توجه به بررسيهاي انجامشده تاکنون در مورد نقش انواع اعتقاد به موضوع خير و شر در هوش هيجاني پژوهش نشده است. اين پژوهش بهدنبال پاسخ به اين سؤالات است که آيا تفاوت معناداري از لحاظ هوش هيجاني در گروههاي سهگانه معتقد به شر وجود دارد؟ فرضية اصلي اين است که ميان گروههاي مختلف معتقد به موضوع خير و شر از نظر هوش هيجاني تفاوت معنادار وجود دارد. سؤال فرعي اين است که مهمترين پاسخها به مسئلة شر را ميتوان در چند دسته جاي داد؟ اين سؤال به دريافت پاسخ سؤال اصلي کمک ميکند تا تفاوت هوش هيجاني ميان تلقي از شر موجود نشان داده شود. يافتن پاسخ از آن جهت اهميت دارد که به انديشمندان و محققان مسائل فکري ميتواند براي بررسيهاي دقيقتر دربارة هريک از اين نگرشهاي سهگانه به مسئلة شر از نظر هوش هيجاني جهت داده ترغيب نمايد و در نتيجه نگرشي مورد توجه و تأکيد قرار گيرد که توانايي فرد در سازگاري با مقتضيات محيطي و فشار حاصله را افزايش دهد. مباحث ميانرشتهاي بين علوم انتزاعي محض مانند فلسفة دين و کلام و علوم عينيتر مثل روانشناسي، از جهت دادن رويکردها و رهيافتهاي ملموس براي علوم انتزاعي بسيار لازم و کمککننده است.
روش پژوهش
روش اين پژوهش علّي ـ مقايسهاي است. جامعة آماري پژوهش حاضر مادران داراي کودک معلول جسمي و ذهني شهرستان مشهد ميباشد. از بين مراکز توانبخشي کودکان ويژه، مادران مراجعان مرکز توانبخشي روزانة الوند با روش نمونهگيري در دسترس بر اساس ملاکهاي رضايت شرکتکنندگان و حداقل داراي سواد با مدرک سيکل وارد نمونه شدند. حجم نمونه بر اساس قانون اشباع پاسخها در مصاحبه، 72 نفر شدند و در مرحلة بعد اعضاي نمونه براي تدوين طبقهبندي بر اساس اعتقاد به هريک از پاسخهاي سهگانه به شر بر اساس مصاحبة نيمهساختاريافته به سه گروه معتقد به شر دستهبندي شدند. روش تجزيهوتحليل دادههاي گردآوريشده از طريق مصاحبه به روش تفسيري تحليل شد. دادههاي حاصل پرسشنامه با توجه به عدم برآورده شدن برخي از پيشفرضهاي آزمون پارمتريک به روش ناپارامتريک کراسکال ـ واليس تحليل شد.
ابزارهاي پژوهش
در اين پژوهش از دو نوع ابزار کمّي و کيفي، پرسشنامة هوش هيجاني بار ـ آن و مصاحبة نيمهساختاريافته استفاده شده است. علت انتخاب مصاحبه اين بوده است که براي سنجش مسئلة اعتقادي همچون شر علاوه بر اينکه پرسشنامه يا آزموني در دسترس نبوده، مسائل پيچيدة اعتقادي از اين دست با مصاحبه بهتر قابل سنجش و ارزيابي ميباشد. اين مصاحبه نيمهساختاريافته بوده است. بر اساس مباني نظري دربارة شر 10 سؤال با محورهاي ذيل طراحي شد:
محوري که در پي يافتن نگرش کلي به مسئلة مبتلابه (معلوليت فرزند) بهعنوان شر بود؛ محوري که بهدنبال تلقي شخص از فايده و سودمندي دنيايي و آخرتي مواجهه با شر موردنظر بود؛ محورهايي که در پي يافتن تأثيرگذاري شر موجود در باور و اعتقاد شخص مصاحبهشوندگان به خدا و تأثير رواني وجود شر بر آنان بود. روايي اين مصاحبه از نوع محتوايي است و براي افزايش روايي مصاحبه از دستگاه ضبط صوت استفاده شده است. همچنين يادداشتبرداري دقيق و توصيفي، يکساني محيط و رفتار مصاحبهکننده با همة شرکتکنندگان نيز رعايت شده است. براي افزايش پايايي از روش توافق بين ارزيابان استفاده شده و پرسشها توسط متخصصان در زمينة الهيات و روانشناسي مورد بررسي و اصلاح قرار گرفت.
پرسشنامة هوش هيجاني بار ـ آن (1997)
اين پرسشنامه شامل 90 سؤال در پنج بُعـد مختلـف اسـت که جهت سنجش ميزان هوش هيجاني در اين پژوهش مورد اسـتفاده قـرار گرفتـه اسـت. مقياس اندازهگيري در اين پرسشنامه نيز از نوع «ليکرت» ميباشد. پنج بعـد اصـلي ايـن پرسـشنامـه بـه 15 مؤلفه تقسيمبندي ميشوند تا وضعيت هوش هيجاني شخص بهطور دقيق سنجيده شـود. در اين پرسشنامه بعد درونفردي تواناييهاي شخص را در آگاهي از هيجانهـا و کنتـرل آن مشخص ميکند؛ بعد سازگاري بر انعطافپذيري و توان حل مسئله و واقـعگرايـي فـرد؛ بعد خلقوخوي عمومي بر نشاط و خوشبيني فرد؛ بعد ميانفردي بر تـوان شـخص بـراي سازگاري با ديگران و مهارتهاي اجتماعي و در نهايـت بعـد کنتـرل تـنشهـا بـر توانـايي تحمل تنش و کنترل تکانهها متمرکز است (جلالي، 1380، به نقل از: رجبيپور مبيد، 1389). مطالعات دربارة اعتبار آزمون بر اساس فرمهاي همتا و محاسبة ضريب همساني دروني، نشان ميدهد اين پرسشنامه از روايي و پايايي بالايي سود ميبرد. براي محاسبة پايايي ابزار گردآوري دادهها هم از روشهاي متفاوتي ازجمله اجراي دوباره (بازآزمايي)، روش موازي (همتا)، روش تنصيف (دو نيمه کردن پرسشنامه و محاسبة همبستگي نمرات دو دسته) و روش آلفاي استفاده شده است. همچنين ضريب آلفاي کرانباخ برآورد شده براي پرسشنامة هوش هيجاني، 93/0 ميباشد که نشاندهندة پايايي اين پرسشنامه است (رجبيپور مبيد، 1389).
روش اجرا
بعد از کسب رضايت از مدير مرکز توانبخشي الوند و شرکتکنندگان، دادهها به روش متوالي جمعآوري شدند. ابتدا از اعضاي نمونه توسط کارشناس ارشد روانشناسي مصاحبة نيمهساختاريافته گرفته شد و دادهها تحليل شد و سه گروه معتقد به شر براي مقايسة هوش هيجاني تشکيل شد؛ در مرحلة بعد پرسشنامة هوش هيجاني بار ـ آن از افراد هر طبقه گرفته شد.
براي تحليل يافتههاي مصاحبه از روش تجزيه و تحليل تفسيري استفاده شد. در اين روش تحليل، پژوهشگر درصدد است تا در حد امکان به آشکار نمودن پيامهاي نهفته در متن نوشتاري مصاحبه بپردازد (فرخزاد، 1384).
متن مصاحبه رمزگذاري و مقولهبندي گرديد؛ سپس مقولهها در يک جدول تحليلي قرار گرفت و محتواي آشکار و پنهان پاسخها استخراج گرديد؛ به اين معنا که نظر کلي هريک از پاسخدهندگان با توجه به مجموعه پاسخها در يکي از زير مجموعههاي پاسخهاي سهگانه به شر قرار گرفتند.
يافتههاي پژوهش
همانطور که مشاهده ميشود در جدول (1)، نمونة آماري به گروههاي سهگانه به مسئلة شر بر اساس مقولهها تقسيم شدهاند.
جدول 1: تحليل مصاحبة گروههاي اعتقادي سهگانه به شر
مقولهها گروهها
موهبت دانستن
شر ندانستن رنج و سختي
عدم شک به خدا و کفر و ياس اعتقاد به تلقي اول به مسئلة شر
عدم کفر و ياس
اجر داشتن
فايده داشتن
موهبت نداشتن اعتقاد به تلقي دوم به مسئلة شر
کفر و يأس
عدم اعتقاد به يکي از سؤالات (اجر داشتن و فايده داشتن) اعتقاد به تلقي سوم به مسئله شر
دادهها بعد کدگذاري در هريک از مقولهها قرار گرفتند. براي نگرش گروه اعتقادي اول کدهاي موهبت دانستن شر، شر ندانستن رنج، سختي و عدم شک به خدا و کفر و يأس در يک مقوله قرار گرفته است. گروه اعتقادي دوم به مسئلة شر کدهاي کفر و يأس از شر، اجر نداشتن، فايده نداشتن و موهبت نداشتن در يک مقوله قرار گرفته است. گروه اعتقادي سوم به مسئلة شر کفر و يأس و عدم اعتقاد به يکي از سؤالات اجر داشتن يا فايده نداشتن در يک مقوله قرار گرفته است. نتايج مصاحبه دستهبندي گروههاي سهگانه به مسئلة شر را نشان ميدهد.
دادههاي توصيفي جمعآوريشده توسط پرسشنامة هوش هيجاني بار ـ آن در جدول (2) گزارش شده است.
جدول 2: آمارههاي ميانگين، انحراف معيار، مينيمم و ماگزيمم نمرات
N Mean Std. Deviation Minimum Maximum
EQ 72 14/300 18/44 00/188 00/393
GROUP 72 85/1 816/0 1 3
در جدول (3)، ميانه و ميانگين هوش هيجاني به تفکيک گروههاي سهگانه معتقد به شر گزارش شده است.
جدول3: ميانه و ميانگين هوش هيجاني گروههاي سهگانه اعتقادي به مسئلة شر
گروهها ميانه ميانگين
گروه اعتقاد به تلقي اول شر 5/330 325
گروه اعتقاد به تلقي دوم شر 316 307
گروه اعتقاد به تلقي سوم شر 280 277
نتايج آمار توصيفي به تفکيک گروههاي سهگانه معتقد به شر نشان ميدهد، گروه اول ميانة 5/330 و ميانگين هوش هيجاني 325، گروه دوم داراي ميانة 316 و ميانگين 318 در نمرة هوش هيجاني و گروه سوم داراي ميانة 280 و ميانگين 277 در نمرة هوش هيجاني بودهاند. همانطور که نتايج آمار توصيفي نشان ميدهد تفاوتي بين ميانه و ميانگين نمرات هوش هيجاني گروههاي سهگانه اعتقادي شر ميباشند، ولي براي تبيين معناداري تفاوتها به دليل اينکه مفروضههاي آزمون تحليل واريانس برآورده نشده است از آزمون معناداري آماري کراسکال ـ واليس استفاده شده است.
در جدول (4)، ميانگين رتبههاي هر گروه در آزمون کراسکال ـ واليس گزارش شده است.
جدول4: آزمون کراسکال ـ واليس براي ميانگين رتبهها هوش هيجاني بين سه گروه اعتقادي به شر
group N Mean Rank
EQ 1 30 52/39
2 23 89/39
3 19 63/27
Total 72
طبق دادههاي جدول گروه دوم اعتقاد به مسئلة شر با ميانگين رتبة 89/39 بالاترين رتبه را دارد و گروه اول با ميانگين رتبة 52/39 در رتبة دوم قرار گرفته است و گروه سوم با ميانگين رتبة 63/27 در پايينترين رتبه قرار گرفته است.
در جدول (5)، مقدار خي دو و سطح معناداري آماري آزمون کراسکال ـ واليس گزارش شده است.
جدول 5: معناداري آماري آزمون کراسکال ـ واليس
مقدار خي دو درجة آزادي سطح معناداري
21/9 2 01>P
با استفاده از دادههاي جداول (4 و 5)، آزمون کراسکال ـ واليس نشان داد که از نظر آماري تفاوت معناداري بين ميانگين رتبههاي هوش هيجاني گروههاي سهگانة اعتقادي به مسئلة شر وجود دارد (01>,P 21/9 =(2) X2 ).
بحث و نتيجهگيري
در اين پژوهش، پژوهشگران بهدنبال پاسخ به اين سؤال بودند آيا تفاوت معناداري از لحاظ هوش هيجاني در گروههاي سهگانه معتقد به شر وجود دارد؟ بر اين اساس فرضية اصلي پژوهش تدوين شد و مورد آزمون آماري قرار گرفت که نتايج آزمون معناداري آماري کراسکال ـ واليس نشان داد که تفاوت معناداري بين گروههاي سهگانة معتقد به شر از نظر هوش هيجاني وجود داد. اين يافته همسو است با بخشي از يافتههاي پژوهشي صيادي تورانلو و ديگران (1386) که نشان دادند بين هوش هيجاني و جهتگيري مذهبي و اعتقادي ارتباط معناداري وجود دارد؛ در نتيجه مسائل اعتقادي و مذهبي و نگرشي را ميتوان بهعنوان عامل مرتبط با هوش هيجاني در نظر گرفت؛ زيرا معمولاً کساني که هوش هيجاني بالايي دارند قابليت سازگاري بيشتري با شرايط داشته و پذيرش مؤثرتري نسبت به مسائل و مشکلات اطراف خود دارند. اين مسئله ريشه در نوع نگرش هر فرد به وقايع دارد و بررسي مؤلفههاي هوش هيجاني اين امر را تأييد ميکند (گلمن، 1368). در اخلاق فضيلتمدار که اخلاق وحياني در آن قرار ميگيرد خوشبيني يا حسن ظن از مهمترين معيارهاي تخلق به فضيلت شمرده ميشود، تا جايي که از بزرگترين گناهان هم سوءظن داشتن است و بدگماني به خداوند بزرگترين گناه شمرده ميشود. اينکه اخلاق وحياني بر ممنوعيت يأس از رحمت الهي به اين ميزان ارزشگذاري ميکند و يأس (سوءظن به خدا) را بالاترين گناه همسان با شرک ميداند، نوعي تربيت جانبي را براي شخص در نظر ميگيرد. تبيين اين مسئله در اخلاق وحياني بر پاية نگرشهاي عميقتري در حوزة آگاهي به هستي و هستيبخش صورت ميپذيرد. تقسيمبندي نوع نگاههاي به شر که پاسخ سؤال فرعي اين پژوهش مبنيبر اينکه نظرات دربارة شر از پرسششوندگان به چند دسته تقسيم ميشود، حاکي از آن است که دستة اول از نگرشها نوعاً شر را شر نميپندارند؛ چراکه يک واقعة دردناک يا مکروه از نظر اين گروه بهخوديخود شر نيست يا عليرغم دانستن دور نماي شر، حقيقتاً خير است يا اگرچه شر حداقلي است؛ اما لازمة خير حداکثري است. شايد در نگاه اول اينگونه به نظر برسد که اين نوع نگرش به شر (وقايع دردناک و ناخوشايند) درواقع ناديده گرفتن احساسات است و اين نوع پاسخگويي با يکي از مهمترين مؤلفههاي هوش هيجاني که شناخت احساسات و هيجانهاست، تلاقي دارد و نفي وجود آن باعث سرکوب احساسات ميشود. نتايج مصاحبه و پرسشنامه مؤيد آن است که رابطة بين شر نديدن هر آنچه به نظر انسان سخت و زيانآور و در يک کلمه مکروه (شر) ميباشد در افراد با هوش هيجاني بالاتر وجود دارد. پاية نگرش اول بر خوب ديدن جهان است. اين پاسخ کاملاً خوشبينانه بر بستر نگرشي کاملاً مثبت و همدلانه نهاده شده است. اين نگاه همدلانه همسو با معيارهاي اخلاق فضيلتمدار وحياني و نگرشهاي توحيدي به اوصاف خدا ميباشد.
نوع پاسخهاي دستة دوم نيز تأمينکننده و بستر بسيار مناسبي براي تحقق مؤلفههاي هوش هيجاني در اختيار ميگذارد. پذيرش شرور هرچند اندک و درک آزاردهندگي و ناخوشايندي آن و درک حالات متفاوت شخصي مانند يأس و خشم در مقابل آنها از طرفي و درک و پذيرش بيفايده نبودن کوچکترين مقدار از تحمل رنج و جبران شدن آن ميتواند زمينة مناسبي را فراهم کند که قدرت تحمل را بالا برده و به اتفاقات و رنجها معنا دهد و در مجموع مفهوم زندگي را براي انسان حفظ نمايد. اين نگرش که منطبق با آيات وحياني بود: «فَعَسَي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» (نسا: 19)؛ يعني نگرشي که رنج را شر نميدانست و در پرتو امر آزاردهنده و مکروه به وجود موهبت الهي معتقد بود و باور داشت که اين رنج براي او فايدهاي داشته است، متعلق به دارندگان با بالاترين ميانگين رتبه در هوش هيجاني ميباشد. پاية اين نگرش بر پذيرش نامطلوب بودن برخي وقايع است. ابتناي اين ايدة فکري را بر غايتدار و هدفمند بودن جهان ميتوان لحاظ کرد. اين هدفمندي بر ميزان ادراک از درد تأثير ميگذارد. اين نوع نگرش نيز مطابق نگاه توحيدي دربارة اسما و صفات خداوند است.
دستة سوم از پاسخها به مسئلة شر به نفي مبدأ عالي خير محض و يا به نفي محض بودن خيريت مبدأ و نفي اطلاق در اوصاف کمالي الهي ميانجامد، که با يکي از مهمترين مؤلفههاي هوش هيجاني که کنترل احساسات و هيجانها و انجام بهترين نوع عملکرد در شرايط هيجاني از آن جمله است، تضاد دارد. نفي فايدهمندي شرور در کنار عدم اعتقاد به خداي خير محض انسان را در سردرگمي ويژهاي فرو ميبرد که در آن فضا نه ميتواند به کنترل هيجانهاي خود از قبيل يأس، خشم و نفرت بپردازد و نه مجالي براي درک رفتار ديگران و حفظ رابطه ايجاد ميکند. پاية نگاه سوم ادراک بدي و شر بدون هيچ تحليل جانبي و غايتشناختي از علت وجود شرور ميباشد. در اين نوع نگاه در کنار ادراک درد و ناخوشايندي، وزن سختي و شر کاهش نيافته و بنابراين تعارض قطعي ميان اعتقاد به وجود خداي خير محض و وجود چنين وقايعي ايجاد ميشود.
اگر سازگاري مفاهيم اخلاق فضيلتمحور وحياني را با باور به خدا و خير بودن صفات او کاملاً همسو بدانيم، اين نوع نگرش به مسئله با اخلاق و باور ديني تعارض دارد. بررسي هوش هيجاني هر فرد که دربردارندة ميزان سازگاري و کنار آمدن شخص با شرايط موجود ميباشد نيز تحت تأثير نگرش واقع ميشود.
در اين پژوهش معين گرديد که نگرشي که منطبق با مفاهيم تبليغشده در اديان توحيدي هستند؛ مانند اين آيه «فَعَسَي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيرا» (نساء: 19)؛ يعني رنج را شر نميدانست و در پس يک مسئلة ناخوشايند و غيردلخواه موهبت و لطف الهي را ميديد که براي او فايدهاي ديگر بهطور نهان يا آشکار داشته است، متعلق به دارندگان بالاترين هوش هيجاني بود.
اگرچه تاکنون مطالعات متعدد روانشناختي بر تأثير نگرش و عاطفه بر عملکرد افراد انجام شده است؛ اما چنانکه بيان شد تفاوت اين مقاله با ساير کارها در وجهه ميانرشتهاي بودن آن است. درواقع طرح مسئله بر اساس سنجش کارآمدترين پاسخ کلامي به مسئلة شر تنظيم شده است و ميتوان نتايج تحقيقات صرفاً روانشناختي را مؤيد اين نتيجه قرار داد؛ چراکه مسئلة شر يکي از مهمترين بخش الهيات، يعني اعتقاد به صفات خدا ميباشد و در برخي مواضع به اثبات وجود خدا نيز پيوند ميخورد؛ چنانکه در نظر برخي از فلاسفه دين وجود خداوند بهواسطة وجود شرور و سختيها به چالش ميافتد؛ ازاينرو در مباحث کلامي بحثهاي دامنهداري در اين باره پيش آمده که درازايي به قدمت تاريخ تفکر بشري دارد. با توجه به پژوهشهاي مذکور که بيان ميکند شناخت و عاطفه موجب بروز تفاوتهاي معنادار، قابل مشاهده و پايدار در زمينة عملکردهاي افراد ميشود، پيشنهاد ميشود در مراحل آموزش جوانان و نوجوانان، بر مسئلة شرور و علت ايجاد آنها و تبيين جهانبيني استعلايي مبتنيبر قدرت و حکمت خداوند تأکيد شود.
محدوديتهاي پژوهش
از مهمترين محدوديتهاي اين پژوهش، دروني بودن باورها و زمان بردن براي تفهيم مسئله بود. يافتن باور دروني فرد و انعکاس درست آن در قالب زباني توسط شرکتکنندگان در مواردي به کندي صورت پذيرفت؛ برخي نيز علاقهاي به ابراز عقيدة خويش نداشتند.
- قرآن کریم.
- آقایار، سیروس و شریفی درآمدی، پرویز (1386). هوش هیجانی. تهران: سپاهان.
- باربور، ایان (1394). علم و دین. ترجمة بهاءالدین خرمشاهی. تهران: نشر دانشگاهی.
- رجبیپور مبید، علیرضا (1389). بررسی رابطة میزان اعتقاد به مبانی دینی و هوش عاطفی کارکنان در دانشگاه یزد. نامۀ آموزش عالی، 127-143.
- ژیلسون، اتین (1366). روح فلسفة قرون وسطی. ترجمة علیمراد داوودی. تهران: علمی و فرهنگی.
- سلطانی، ابراهیم (بیتا). کلام فلسفی (مجموعه مقالات). بیجا: بینا.
- صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم (1383). شرح اصول کافی. ترجمۀ محمد خواجوی. تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- صیادی تورانلو، حسین و دیگران (1386). بررسی رابطة اعتقاد به آموزههای مذهبی اسلام و هوش هیجانی دانشجویان. اندیشة نوین دینی، 3(11)، 145-175.
- طوسی، محمد بن محمد (1407ق). تجرید الاعتقاد. تهران: مکتب الاعلام الاسلامی.
- فتی، لادن و بوالهری، جعفر (1378). بررسی تابلو بالینی اختلال وسواس فکری - عملی در تهران. مجلۀ علوم پزشکی ایران، 2، 140-152.
- فرخزاد، پرویز (1384). راهنمای پژوهش تاریخی ـ کتابخانهای. تهران: طهوری.
- قدردان قراملکی، محمدحسن (1377). خدا و مسئلة شر. قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
- کریمی، فاطمه (1393). رابطة اعتقادات دینی و هوش هیجانی در دانشجویان. راهبردهای آموزش در علوم پزشکی. 121-126.
- گلمن، دانیل (1386). هوش هیجانی. ترجمة نسرین پارسا. تهران: رشد.