روان‌شناسی و دین، سال هفدهم، شماره چهارم، پیاپی 68، زمستان 1403، صفحات 99-114

    ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن

    نویسندگان:
    ✍️ مژگان محمدی / استادیار گروه پژوهشی الهیات و معارف اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی / mohammadi.mozhgan@gmail.com
    doi 10.22034/ravanshenasi.2024.2022112
    چکیده: 
    بررسی آموزه‌های قرآنی دربارة نقش عواطف در فعالیت‌های عقلانی و هدایت، بیانگر آن است که عواطف می‌توانند هم در جهت تضعیف عقلانیت و هدایت افراد نقش بازی کنند و هم در جهت تقویت آنها. در این راستا رویکرد قرآن به رابطة عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت افراد تأمل‌برانگیز است. بنابراین هدف پژوهش حاضر شناسایی چگونگی ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن می‌باشد. در این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی تلاش می‌شود آموزه‌های قرآن کریم دربارة نقش عواطف در عقلانیت عملی و هدایت و رستگاری‌ انسان علی‌رغم علم و یقینش بررسی ‌شود. یافته‌های پژوهش نشان داد که از نگاه قرآن بین یقین و هدایت ملازمه‌ای نیست و انسان ممکن است تحت تأثیر عواطف مختلف برخلاف یقینش عمل کند. قدرت عواطف از نظر قرآن زیاد است و ازاین‌رو برای کاستن از نقش تضعیفی برخی عواطف در عقلانیت و هدایت افراد، باز از نیروی عواطف استفاده می‌کند و ملازمة علم و یقین با عاطفة نیرومندی که عقل ایجاد کرده است را ضروری می‌داند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Review of the Relationship between Emotions and Certainty and their Role in Guiding Humans from the Perspective of the Quranic Teachings
    Abstract: 
    Studies on the Quranic teachings about the role of emotions in rational activities and guidance indicate that emotions can play a role in both weakening rationality and guiding individuals through strengthening them. The Quranic approach to the relationship between emotions and certainty and their role in guiding individuals is thought-provoking. Using the descriptive-analytical method, in this article, an attempt is made to examine the teachings of the Holy Quran on the role of emotions in practical rationality and guidance and salvation of humans despite their knowledge and certainty. From the perspective of the Quran, there is no connection between certainty and guidance, and humans may act contrary to their certainty under the influence of various emotions. The power of emotions is great in the view of the Quran. Therefore, to reduce the weakening role of some emotions in rationality and guidance of individuals, the Quran uses the power of emotions and argues that strong emotions that reason creates must accompany knowledge and certainty.
    References: 
    • Bauer, K. (2017). Emotion in the Qur'an: an overview. Journal of Qur'anic Studies, 19(2), 1-30.
    • Okon-Singer, H., Hendler, T., Pessoa, L. & Shackman, A. J. (2015). The neurobiology of emotion–cognition interactions: fundamental questions and strategies for future research. Frontiers in human neuroscience, 9, 58. 
    • Reed, Baron, "Certainty", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2022 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/spr2022/entries/certainty/>.
    • Emotion. Scarantino, Andrea and Ronald de Sousa, "Emotion", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2021 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/sum2021/entries/emotion/>. 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    رابطة عواطف و عقلانيت سابقة ديرينه‌اي در تحقيقات فلسفي و اخلاقي دارد و نظريات گوناگون و بعضاً متضادي دربارة نقش عواطف در عقلانيت وجود دارد. در ميان انبوه نظريات ارائه‌شده، غالباً عواطف تهديدي خطرناک براي زندگي عقلاني قلمداد شده‌اند، و دوري از عواطف خودبه‌خود تقويت عقلانيت را در پي داشته است. در مقابل، نظريات مشهوري نيز وجود دارند که عواطف را در کانون فرديت انسان و در کانون فعاليت عقلاني قرار داده‌اند. بر اساس برخي از اين نظريات عواطف نقش تأثيرگذار و مثبتي در زندگي اخلاقي دارند. ديويد هيوم مدعي بود که ازآنجاکه عواطف تا حدودي برساخته اميال‌اند، به برانگيزاندن رفتار مناسب و تحکيم زندگي اجتماعي کمک خواهند کرد. درواقع بدون عواطف انگيزه‌اي براي رفتار اخلاقي باقي نمي‌ماند. يافته‌هاي مطالعات عصب ـ روان‌شناختي جديد و رويکردهاي فلسفي متأثر از آنها ـ جدايي تاريخي عقل از عواطف را به چالش مي‌کشند و توضيح مي‌دهند که نه‌تنها اين تفکيک تاريخي نادرست است؛ بلکه عواطف سهم بزرگي در شکل دادن به تصميم‌ها و رفتار انسان دارند (داماسيو، 1390، ص19ـ98؛ دسوسا، 1396، ص17، 64ـ65، 77).
    در اين مقاله درصدديم آموزه‌هاي قرآني دربارة نقش عواطف در عقلانيت و هدايت را به بحث بگذاريم. به اين منظور براي فهم بهتر اين مسئله، آن را از جنبة نقش عواطف در شکست عملي افراد با وجود علم و يقينشان بررسي و راهکار قرآن براي ممانعت از نقش تضعيفي عواطف را تحقيق خواهيم کرد. آموزه‌هاي قرآني نشان مي‌دهد که عواطف مي‌توانند از هر دو جنبة تقويتي و تضعيفي در عملکرد عقلاني افراد نقش داشته‌ باشند. همچنين بررسي اين آموزه‌ها نشان مي‌دهد که قدرت عواطف زياد است و از اين جهت براي جلوگيري از نقش تضعيفي عواطف در فعاليت عقلاني و هدايت و رستگاري افراد، بايد يقين افراد ملازم با عاطفة نيرومندي باشد که عقل آن را ايجاد کرده است. به اين منظور در اين مقاله، ابتدا آموزه‌هاي قرآن در مورد نقش يقين در هدايت و ملازمت يا عدم ملازمت آن با هدايت و رستگاري افراد استخراج و تحليل مي‌شود؛ سپس نقش عواطف در عدم ملازمة يقين و هدايت و رستگاري بررسي شده و راهکار قرآن براي موفقيت افراد و جلوگيري از شکست عملي آنها توضيح داده مي‌شود.
    پرداختن به اين موضوع در قرآن کريم از چند جهت اهميت دارد و مي‌تواند به فهم بهتر عقلانيت و عواطف در قرآن کريم کمک کرده و مقدمه‌اي باشد براي تحقيقات بهتر و عميق‌تر در اين زمينه. ازآنجاکه عقلانيت در زندگي فردي و اجتماعي نقش تعيين‌کننده‌اي دارد، بررسي عوامل تأثيرگذار در آن از منظر آموزه‌هاي قرآني اهميت زيادي دارد. با توجه به اهميت روزافزون نقش عواطف در زندگي بشر و تبديل ‌شدن عاطفه به موضوعي به‌روز و در مرز دانش در مطالعات جديد، امروزه عواطف مهم‌ترين جنبة حيات ذهني آدمي لقب گرفته‌اند و به‌طور وسيعي و از جنبه‌هاي مختلف به اين مبحث پرداخته شده است (اسکرنتينو و دسوسا، 2018؛ اکان ـ سينگر و ديگران، 2015، ص171). از اين جهت بررسي عوامل تأثيرگذار در عقلانيت از جنبة عواطف اهميت مضاعفي پيدا مي‌کند (ر.ک: زگزبسکي، 1396، ص212).
    تحقيق در مورد عقلانيت و هدايت و رستگاري موضوع باسابقه‌اي در تحقيقات قرآني است. با اين وجود علي‌رغم علاقة روزافزون به تحقيق در زمينة مطالعات قرآني تحقيقات نسبتاً کمتري در مورد عواطف در قرآن انجام شده است. اين در حالي است که برخي از نويسندگان دربارة قدرت عاطفي متن قرآن اظهارنظر کرده‌اند و مدخل‌هاي دايرة‌المعارف‌هاي قرآن شامل برخي از عواطف برجسته مانند عشق و نفرت، ترس، اميد، غرور و تکبر، حسادت و... است (بائر، 2017، ص1). در ميان آثار قرآن‌‌پژوهان، آثار خوبي دربارة عقلانيت، هدايت و عواطف وجود دارد. هرچند اين آثار به‌طور خاص به موضوع رابطة عواطف و عقلانيت نپرداخته‌اند؛ ليکن مي‌توان در اين ارتباط مطالب مفيدي در ذيل مباحث مرتبط با عقلانيت يا عواطف استخراج کرد. علاوه بر آثار دانشنامه‌اي، کتاب‌ها، مقالات و تحقيقات خوبي دربارة معناشناسي مفاهيم قرآني به زبان فارسي وجود دارد. اين آثار به علت کاربرد روش معناشناسي در تبيين مفاهيم قرآني مي‌تواند کمک زيادي به فهم شبکة معنايي موجود در مفاهيم مرتبط با عقلانيت، هدايت و عواطف کند. در اين ميان مي‌توان به دو اثر مشهور ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد (1378) و خدا و انسان در قرآن (1381) اشاره کرد.
    همچنين مي‌توان اين موضوع را به‌طور پراکنده در برخي کتاب‌ها و تحقيقات فارسي دنبال کرد؛ به‌طور مثال در کتاب انسان و ايمان استاد مطهري به برخي از لغزشگاه‌هاي تفکر اشاره شده است و در آن به‌طور اجمال ذکر شده که حالاتي مانند ظن و گمان در خطا و اشتباهات بشري نقش دارند (مطهري، 1377، ص67)؛ همچنين وي در کتاب شناخت در سرفصلي به عنوان «عشق و نفرت دو مانع شناخت» به‌طور اجمالي به نقش تضعيف‌کنندة دو عاطفة عشق و نفرت در شناخت اشاره مي‌کند (مطهري، 1361، ص111). علاوه بر آثار فوق، در مورد عواطف و تعقل به‌طور مجزا تحقيقاتي در قرآن کريم انجام شده است که ذکر همة آنها در اين مختصر نمي‌گنجد.
    روش پژوهش
    روش تحقيق در اين مقاله توصيفي ـ تحليلي است. به منظور فهم بهتر مسائل و موضوعات از تفاسير به‌ويژه تفسير الميزان استفاده شد. در اين روش به منظور گردآوري اطلاعات مورد نياز به قرآن کريم مراجعه و سپس به طبقه‌بندي آنها پرداخته و در ادامه به تحليل آن اقدام شده است. موضوع تحقيق بر اساس مسئله و فرضية اصلي به اجزا و عناصر جزئي و فرعي‌تر تقسيم شده و به زبان قرآني برگردانده مي‌شوند. مدخل‌ها و کليدواژه‌هاي مرتبط اخذ شده و آيات مرتبط بر اساس آنها جمع‌آوري و طبقه‌بندي مي‌گردند؛ سپس ارتباط بين آيات و پيوند مفاهيم استخراج شده و در نهايت بررسي و تحليل مي‌شود. لازم به ذکر است که کلـية آيات مشتمل بر موضوعات و مفاهيم مرتبط در طول تحقيق استخراج شده و سپس در ارتباط با موضوع اصلي تحقيق تحليل و بررسي مي‌شوند. آيات مرتبط با مسئلة تحقيق در بافت و سياق خاص خودشان مورد تجزيه‌وتحليل منطقي قرار گرفت.
    يافته‌هاي پژوهش
    1. رابطة يقين و هدايت
    يقين (certainty) به لحاظ منطقي عبارت است از: حكم جازم زوال‌ناپذير دربارة نسبت چيزى به چيزى با اعتقاد راسخ به اينكه نقيض آن ممتنع است؛ يعنى ذهن بين دو طرف نقيض، نسبت به يك طرف حكم قطعى داشته باشد و به‌هيچ‌روى كمترين احتمال براى طرف ديگر قائل نباشد (خوانساري، 1376، ص291). در مقابل، شک حالت ذهنى است كه در آن در مورد حكمى هيچ‌يك از دو طرف نقيض كمترين رجحانى نداشته باشد و به‌تبع آن، ذهن در برابر دو قضية متناقض هيچ حكمى ندارد و در حال جهل بسيط است. در اين حالت اگر يك طرف نقيض اندك رجحانى پيدا كرد، شك به ظن تبديل مى‌يابد و به هر نسبت كه رجحان بيشتر شود، ظن قوى‌تر مى‌شود، تا آنكه رجحان يك طرف بسيار زياد شود، و در آن ‌وقت آن را ظن قريب به يقين يا ظن متأخم به يقين مى‌نامند. و آن ظنى است كه در آستانة يقين است؛ اگرچه ذهن هنوز به مرحلة يقين پا ننهاده است. پس ظن حالتى است مقول به تشكيك بين شك و يقين. بنابراين شك را درجاتى نيست؛ اما ظن را مراتب بسيار مختلف است از ظن بسيار ضعيف تا ظن غالب و قوى كه به سرحد يقين بسيار نزديك باشد و بنابراين بين شك و يقين قرار دارد (خوانساري، 1376، ص130ـ131).
    يقين در قرآن کريم نيز به‌معناي علم و در تضاد با شک و حالات نفساني ديگر چون ظن و توهم و خيال است. به‌طور مثال «نبأ يَقِينٍ» در آية 22 سورة نمل، يعني خبري که هيچ شکي در آن نيست. قرآن کريم به نقش يقين در فعاليت عقلاني افراد اهميت زيادي مي‌دهد و هدايت و رستگاري‌ آنها را منوط به داشتن يقين مي‌داند. به همين دليل مي‌بينيم که در بيان ويژگي‌هاي مؤمنان و غير‌مؤمنان (کافران و منافقان) و تفاوت‌هاي آنها با يکديگر، يکي از ويژگي‌هاي اصلي مؤمنان را يقين مي‌داند (ر.ک: بقره: 4؛ نمل: 2ـ3) و در مقابل، يکي از ويژگي‌هاي اصلي کافران و منافقان را شک مي‌داند (ر.ک: نمل: 66؛ هود: 82). با اين وجود از نگاه قرآن ملازمه‌اي بين يقين و فعاليت عقلاني وجود ندارد و انسان ممکن است با وجود يقين ‌داشتن به چيزي برخلاف علم و يقين خود عمل کند. از نظر قرآن عوامل مختلفي در شکست عملي افراد دخيل هستند: برخي از اين عوامل به شکست عقلاني افراد مربوط است؛ مانند فقدان عقل سليم، عدم پايبندي به لوازم علم (لقمان: 25)، پندار و ظن به جاي علم و دانش (بقره: 75ـ78)، و خودفريبي (آل‌عمران: 23ـ24) که باعث مي‌شوند انسان برخلاف يقين خود عمل کند؛ برخي ديگر از اين عوامل به غلبة عواطف و اميال و شهوات بر افراد مربوط است. همان‌طور که پيش‌تر گفته شد، در اين مقاله درصدد هستيم نقش عواطف در شکست عملي افراد برخلاف يقينشان را بررسي کرده و آموزه‌هاي قرآني براي جلوگيري از چنين مشکلي را مورد مطالعه قرار دهيم. قرآن براي عواطف نقش تأثيرگذاري در شکست افراد قائل است و در آيات بسياري به اين موضوع اشاره مي‌کند. اما نگاه قرآن براي جلوگيري از شکست عملي افراد برخلاف يقينشان بسيار تأمل‌برانگيز است؛ چراکه از نظر قرآن عواطف قدرت زيادي دارند و براي جلوگيري از شکست عقلاني افراد ضرورت دارد که يقين با عاطفة نيرومندي ملازم باشد که عقل آن را ايجاد کرده باشد. اين عاطفة نيرومند ترس و خشيت الهي است.
    يقين در بسياري از آيات قرآن به‌معناي علم و در تضاد با شک و حالات نفساني ديگر چون ظن و توهم و خيال به‌کار رفته است؛ به‌طور مثال در آية 157 سورة نساء، به وضوح علم و يقين در مقابل شک و ظن و مشتبه ‌شدن چيزي در نزد انسان قرار داده شده است. در اين آيه گفته کساني که مي‌گويند ما پيامبر خدا، عيسي‌بن‌مريم را کشتيم، سخني از روي شک و ناداني و بدون علم مي‌داند. از نظر قرآن امر بر آنان مشتبه شده ‌است و علمى بدان ندارند و پيروي‌شان تنها از ظن و تخمين است و يا صرفاً ترجيح ‌دادن يک طرف احتمال است.
    قرآن از چند سو بين يقين و فعاليت عقلاني و هدايت پيوند برقرار مي‌کند: يکي آنکه شريعت و خودش (قرآن) را تنها براي کساني که يقين دارند، بصيرت و ماية هدايت و رحمت مي‌داند: «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (جاثيه: 20)؛ چراکه نشانه‌ها و آيات الهي مانند خلقت انسان با همة پيچيد‌گي‌هاي جسماني و نفساني و ديگر مخلوقات عالم اعم از موجودات زنده و پديده‌ها طبيعي را اهل يقين ـ کساني که به ثواب و عقاب الهي يقين دارند ـ (طبرسي، 1415ق، ج22، ص352؛ طباطبائي، 1374، ج18، ص169ـ179؛ ج5، ص356) درک مي‌کنند. اينان هستند که با سير و تفکر در خلقت آنها، خداوند را مى‌شناسند و به وحدانيت و بى‌شريک‌ بودن او در ربوبيت و الوهيت پى مى‌برند (طبرسي، 1415ق، ج9، ص121؛ طباطبائي، 1374، ج18، ص155).
    از سوي ديگر، آموزه‌هايي در قرآن هست که در آنها به عملکرد يقين در فعاليت عقلاني و هدايت مي‌پردازد. در ذيل به‌طور اجمالي به برخي از اين آموزه‌ها اشاره مي‌شود.
    درک حقيقت و واقعيت امور از نظر قرآن اهميت دارد، واقعيت هر چيزى جز به علم يعنى اعتقاد مانع از نقيض و احتمال صددرصد درک نمى‌شود، و غيرعلم که يا ظن است و يا شک و يا وهم، واقعيت چيزى را نشان نمى‌دهد: «إنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (نجم: 28)؛ و از اين جهت از نظر قرآن انسان از چيزي که بدان علم و معرفتي ندارد، نبايد پيروي بکند. پيروي از حق و حقيقت و عدم پيروي از آنچه به آن علم و آگاهي وجود ندارد، تکليف انسان است و تمامي حواس و ادراکات در قبال آن مسئول است و مورد پرسش و پاسخ قرار خواهند گرفت (ر.ک: اسراء: 36).
    يقين در هدايت و فعاليت عقلاني افراد نقش محوري دارد و قرآن بين تذکر، عبرت و هدايت افراد با يقين ارتباط مستقيمي برقرار مي‌کند. به همين دليل نزول قرآن و بيان روشن و تفصيلي آيات الهي مانند خلقت آسمان‌ها و زمين و پديده‌هاي طبيعي براي اين است که مردم به لقاي پروردگار يقين حاصل کنند: «لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُون» (رعد: 2). بيان آيات و حقايق کتاب‌هاي الهي همه و همه براي اين است که مردم در آنها تدبر و تفکر کنند و حقايق آنها را بفهمند، باشد که به لقاي پروردگار و بازگشت به سوي او يقين پيدا کنند. بدين ترتيب هدايت مردم و بهره‌ بردن از آيات الهي و عبرت ‌گرفتن منوط به يقين آنهاست.
    نيکوکاري و ديگر فعاليت‌هاي عقلاني در ارتباط با يقين است. در اين خصوص مي‌توان به آيات 2ـ5 سورة لقمان اشاره کرد. در اين آيات، آيات کتاب حکمت‌آموز را ماية هدايت و رحمتي براي نيکوکاران مي‌داند؛ سپس به توصيف ويژگي‌هاي نيکوکاران (محسنين) مي‌پردازد و نيکوکاري را با يقين پيوند مي‌زند و مي‌گويد نيکوکاران کساني هستند که نماز به‌پا مي‌دارند و زکات مي‌دهند و به آخرت يقين دارند؛ سپس در انتها اين افراد را که ويژگي‌هاي آنها را هم به لحاظ عملي (برپايي نماز و اعطاي زکات) و هم به لحاظ نفساني و ذهني (يقين به آخرت) شرح داده است، مشمول هدايت الهي مي‌داند که رستگار مي‌شوند.
    در مقابل اهل يقين، افراد نادان و کساني که علم ندارند قرار دارند. اين افراد غيرعقلاني عمل مي‌کنند و هدايت نمي‌شوند؛ به‌طور مثال در آية 118 سورة بقره برخي فعاليت‌هاي غيرعقلاني آنان مانند تکذيب و انکار آيات الهي، عذر و بهانه و درخواست‌هاي غيرعقلاني را شرح داده و همه را به جهل آنها نسبت مي‌دهد و تأکيد مي‌کند که آيات الهي تنها براي اهل يقين نشانه و روشنگر است. اين آيات به صراحت بر نقش يقين در بهره ‌بردن از آيات الهي اشاره مي‌کند و مي‌گويد آنچه باعث مي‌شود که افراد از اين آيات بهره نبرند، جهل، عصبيت و عناد آنهاست. بر اين اساس اميدي به هدايت و نجات از آتش دوزخ اينان نيست، آنان رستگار نمي‌شوند و پيامبر مسئوليتي در قبال آنها ندارد (ر.ک: بقره: 119). در آية 82 سورة نمل علت واقع ‌شدن عذاب بر عده‌اي در قيامت را يقين ‌نداشتن به آيات الهي مي‌داند. اين امر در قيامت با ظاهر شدن جنبنده‌اي از زمين اتفاق مي‌افتد که با مردم سخن مي‌گويد و به آنها يادآوري مي‌کند که علت شقاوت و بدبختي‌شان در اين روز‌ يقين ‌نداشتن به آيات الهي در سراي دنيوي است. به‌ همين‌ دليل قرآن تأکيد دارد که انسان نبايد از چيزي که بدان علم ندارد پيروي کند و تمامي حواس و ادراکات آدمي در برابر آن مسئوليت دارند: «وَ لاتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: 36).
    2. رابطة شک و ظن با عدم هدايت و شقاوت انسان
    در مقابل علم، ظن و شک است که نقش منفي در هدايت و فعاليت عقلاني دارد و به همين دليل قرآن به‌شدت از آنها نهي کرده ‌است. رابطة شک و ظن با عدم هدايت و فعاليت عقلاني از چند جنبه در قرآن کريم قابل بحث و بررسي است: يکي آنکه واقعيت هر چيزي به علم و يقين حاصل مي‌شود و غيرعلم يعني ظن و شک و وهم انسان را به حقيقت آن چيز نمي‌رساند، و ازاين‌رو انسان نبايد به آنها اعتماد کند: «إِنَّ الظَّنَّ لايُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (نجم: 28؛ يونس: 36).
    جنبة ديگر پيامدهاي منفي شک، نقش آن در تضعيف عملکرد عقلاني و هدايت افراد است. عدم فهم و فقدان توانايي درک نشانه‌هاي الهي، ضعف استدلال و ارائة دلايل غيرمنطقي، سرسختي، تعصب، تعدي و تجاوز، منع از خير و سرانجام دشمني با حق و استکبار و انکار آيات الهي همه و همه ازجمله نتايج و پيامدهاي منفي ظن و شک و فقدان يقين است؛ به‌طور مثال آيات 53ـ54 سورة فصلت به اين نکته اشاره مي‌کند که شک و ترديد کافران به لقاي پروردگار باعث‌شده که فهم آنها کمتر بشود و توانايي درک نشانه‌هاي الهي را نداشته باشند. آيات 24 و 25 سورة «ق» صفات ناپسندي همچون سرسختي در کفر، عناد و دشمني با حق، تجاوز و تعدي از حق خود، دشمني با حق و استکبار و منع از خير را به شک پيوند مي‌زند؛ يعني اين صفات ناپسند در ارتباط با کسي هست که نسبت به آيات الهي و لقاي پروردگار در شک است و ديگران را نيز به شک مي‌اندازد. همچنين در آية 8 سورة «ص» ارائة دلايل غيرمنطقي براي انکار آيات الهي و دعوت پيامبران را حاصل شک و ترديد کافران نسبت به قرآن مي‌داند. آية 66 سورة نمل انکار آخرت توسط کافران را ابتدا به نارسايي علم آنها دربارة آخرت نسبت مي‌دهد؛ سپس به نکتة دقيق‌تري اشاره مي‌کند و مي‌گويد انکار آنها به دليل ترديد آنهاست و سرانجام کوردلي را دليل انکار آنها ذکر مي‌کند.
    به‌طور خلاصه شک و ترديد نسبت به دعوت پيامبران و آنچه به آن دعوت مي‌کردند، عامل اصلي انکار و تکذيب اقوام گذشته بوده است. آيات 62ـ63 سورة هود به شک و ترديد و تعصب قوم صالح که منجر به انکار رسالت او شد، اشاره دارد. در اين آيات قوم صالح دو دليل براي انکار نبوت صالح مي‌آورند: يک دليل آنها اين بود که پرستش بت‌ها سنت ديرينة آنهاست که هويت ملي آنها را تشکيل مي‌دهد و نمي‌توانند دست از آن بردارند و دعوت صالح را بپذيرند و دليل دوم آنها که به بحث ما مربوط است اين بود که آنها نسبت به حقانيت رسالت وي شک داشتند: «وَ إِنَّنا لَفِي شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيهِ مُرِيبٍ»، و مي‌گفتند که صالح براي اثبات درستي رسالتش هيچ دليل و استدلال روشن و محکمي ندارد تا شک ايشان را زايل کند؛ درنتيجه آنها نمي‌توانند دعوت وي را بپذيرند (طباطبائي، 1374ج10، ص312).
    بر اساس آنچه گفته شد، و به دليل نقش تأثيرگذار يقين در فعاليت عقلاني و هدايت افراد، قرآن کريم بين ايمان و يقين پيوند استواري برقرار مي‌کند؛ به‌طوري‌که در مقام بيان ويژگي‌هاي مؤمن و غيرمؤمن (کافر و منافق) صراحتاً بر يقين مؤمن و شک و ترديد کافر و منافق تأکيد مي‌کند. از نگاه قرآن يقين از ويژگي‌هاي ضروري ايمان راستين و صداقت در مؤمنان است. در آيۀ 15 سورۀ حجرات به ضرورت يقين در ايمان مؤمنان بدون هيچ شک و ترديدي اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد: «مؤمنان کساني هستند که ايمان آورده و در ايمانشان ثبات و استقامت دارند و در حقانيت آنچه به آن ايمان آورده‌اند دچار هيچ‌گونه شک و ترديدي نمي‌شوند». همچنين مؤمنان به لوازم ايمانشان مانند جهاد با مال و جان در راه خدا پايبند هستند. از نظر قرآن تنها اين افراد در ايمانشان صداقت دارند.
    جانشيني يقين در آيۀ 82 سورۀ نمل به جاي ايمان در آيۀ 81 همين سوره نيز بيانگر پيوند ايمان و يقين است. در آيۀ 82 «يوقنون» به جاي «مؤمنون» در آيۀ 81 نشسته است. در آيۀ 81 مي‌فرمايد: «تنها کساني که به آيات ايمان دارند آيات را مي‌شنوند» و در آيۀ بعدي، آيۀ 82 مي‌فرمايد: «علت عذاب ‌شدنشان اين بود که به آيات يقين نداشتند». دقت در آيۀ 80 همين سوره در درک اين مدعا کمک مي‌کند که يقين از نشانه‌هاي صداقت در اعمال و گفتار مؤمنان است. در اين آيه خطاب به پيامبر گفته شده است که «اي پيامبر تو نمى‌توانى دعوتت را به گوش مردگان و کران درحالى‌که پشت مى‌کنند و مي‌روند برساني و آنان را از گمراهي نجات بدهي و هدايتشان بکنى، تنها قدرتى که تو دارى اين است که دعوت و آيات ما را به گوش مؤمنين برسانى؛ چون مؤمنان به خاطر اذعان و ايمانى که به حجت‌هاى حق دارند تسليم ما هستند و تو را در آنچه که دلالت مى‌کنى تصديق مى‌کنند».
    نظير مطلب بالا را در آيات 33 و 36 سورۀ روم مشاهده مي‌کنيم. در اين آيات دو دليل براي رفتار و کردار کافران ذکر مي‌کند: يکي فقدان ايمان و ديگري عدم يقين. در آيۀ اول علت افترا ‌بستن به پيامبر را ايمان ‌نداشتن آنها ذکر مي‌کند، و در آيۀ 35 و 36 بعد از بيان دو دليل براي اين رفتار کافران، دليل اصلي رفتار آنها را يقين ‌نداشتن مي‌داند. در اين آيات دلايل مختلفي که ممکن است براي ايمان ‌نداشتن آنها وجود داشته ‌باشد را ذکر کرده و همه را رد مي‌کند و مي‌فرمايد هيچ‌يک از اين دلايل علت انکار و افتراي آنها نيست؛ بلکه تنها علت رفتار آنها اين است که يقين ندارند.
    در تبيين رابطۀ ايمان و يقين يا بهتر بگوييم پيوند ميان آنها، مي‌توان به سلسله‌مراتبي ‌بودن ايمان از منظر قرآن توجه کرد. از نظر قرآن ايمان شدت و ضعف دارد و داراى مراتب بسيار است (ر.ک: انفال: 2؛ فتح: 4؛ احزاب:22). مراتب ايمان با ميزان التزام عملي افراد به لوازم ايمان سنجيده مي‌شود. در بالاترين مرتبۀ ايمان فرد به تمام لوازم عملي ايمانش به‌طور کامل پايبند است و در مراتب پايين‌تر به‌تدريج از ميزان التزام فرد کاسته مي‌شود (طباطبائي،1374، ج1، ص46). توجه به آيات نخستين سورۀ بقره به فهم ارتباط ايمان و يقين کمک مي‌کند. در اين آيات افراد متقي کساني هستند که به غيب ايمان دارند و به روز داوري و بعث و معاد يقين دارند. اعتقاد راسخ به توحيد و نبوت به ايمان تعبير مي‌شود و اعتقاد راسخ به آخرت به يقين تعبير مي‌شود (طباطبائي، 1374، ج1، ص46). در تبيين علت کاربرد اين دو اصطلاح (ايمان و يقين) براي اعتقاد به غيب و آخرت و کاربرد اصطلاح يقين براي آخرت مي‌گويد: اين بدان جهت است که به لازمۀ يقين يعني فراموش ‌نکردن آخرت نيز اشاره کرده باشد؛ چون بسيار مي‌شود انسان نسبت به چيزى ايمان دارد و هيچ شکى در آن ندارد، اما پاره‌اى از لوازم آن را فراموش مى‌کند و درنتيجه عملى منافى با ايمانش انجام مي‌دهد. به خلاف يقين که ديگر با فراموشى نمي‌سازد و ممکن نيست انسان عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره آن روز را در خاطر داشته و به ياد آن باشد و در عين حال پاره‌اى گناهان را مرتکب شود.
    با توجه به اهميت يقين نسبت به اصول اعتقادي، رفع شک و ترديد نسبت به اين امور در قلب مؤمن اهميت مي‌يابد. از اين جهت در آيۀ 94 سورۀ يونس خطاب به پيامبر گفته مي‌شود که ترديد نداشته باشد و چنانچه ترديد دارد با استناد به ادله و براهين روشن شک و ترديد خود را از بين ببرد. هرچند ظاهر اين آيه خطاب به پيامبر است؛ ليکن خطاب آن ممکن است متوجه هر کسى باشد که به راستى دچار شک و ترديد است.
    3. عدم ملازمة يقين و هدايت
    با وجود نقش تأثيرگذار يقين در عقلانيت و هدايت و رستگاري افراد، از نظر قرآن بين يقين و عقلانيت و هدايت ملازمه‌اي وجود ندارد و انسان ممکن است با وجود علم و يقين به چيزي برخلاف آن عمل کند. در آيات بسياري به اين موضوع اشاره شده است که صرف علم و يقين به موضوعي مساوي با عمل مطابق آن نيست و ممکن است آدمي راه درست را بشناسد؛ ليکن التزامي به آن نداشته باشد. قرآن بارها بر اين معنا تأکيد دارد که بسيار مي‌شود که افراد با وجود علم و يقين به آيات الهي و با وجودي که شک و ترديدي نسبت به حقانيت رسولان الهي ندارند، به انکار و تکذيب آنها پرداخته و از راه هدايت و رستگاري دور شده و به ضلالت مي‌افتند؛ به‌طور مثال در آيۀ 23 سورۀ جاثيه روايت کساني است که با وجود علم به ضلالت افتاده‌اند. لحن بيان آيه در مورد اين افراد که با وجود علم به ضلالت افتاده‌اند، دلالت بر شگفتي دارد؛ چراکه اين افراد مى‌دانند که خدايى دارند که بايد او را بپرستند. با وجود اين به جاى خداوند هواى خود را مى‌پرستند و پيرو محض اميال و هواهاي نفساني‌اند. اينان آگاهانه به خداوند کافرند. در اين خصوص قرآن به روايت سرگذشت کساني مي‌پردازد که با وجود يقين به آيات روشنگر الهي (آيَاتُنَا مُبْصِرَةً) و با وجودي که هيچ شک و ترديدي نسبت به آنها نداشتند، باز به انکار و تکذيب اين آيات پرداختند: «و جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ» (ر.ک: نمل: 13ـ14). معناي کلمات «جحد» و «استيقان» در اين آيه به‌خوبي بيانگر مضمون فوق است. «جحد»، يعني نفي آن چيزي است که در دل و قلب انسان ثابت و درست است و اثبات چيزي که دل و قلب انسان آن را نفي مي‌کند. کلمۀ «استيقان» نيز به‌معناي يقين است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص187).
    بر اساس آنچه گفته شد، قرآن بين هدايت و فعاليت عقلاني از يک‌سو و يقين افراد از سوي ديگر، ملازمه‌اي برقرار نمي‌کند. درواقع قرآن در تبيين مخالفت برخي اقوام با پيامبران و انکار رسالت و آيات الهي، علت مخالفت آنها را به جهل و ضعف قواي ادراکي و شناختي و کمبود امکانات آنها نسبت نمي‌دهد، بلکه برعکس از نظر قرآن آنها اقوام نيرومندي بودند و به لحاظ امکانات و قواي شناختي و ادراکي قوي بودند و آنچنان نبود که جاهل باشند و قدرت تعقل و تشخيص خوب و بد و درست و نادرست را نداشته باشند. با اين همه باز به انکار و تمسخر آيات الهي پرداختند و قواي شنيداري و بصري و باطني‌ هيچ‌کدام نفعي به حال آنها نداشت و مانع از ضلالت و نزول بلاي الهي و نابودي آنها نشد (ر.ک: احقاف: 26). در ادامة مطلب پس از ذکر عوامل مختلف در شکست عملي افراد پس از علم، نقش عواطف در اين خصوص بررسي مي‌شود.
    4. نقش عواطف در فعاليت عقلاني و هدايت
    همان‌طور که گفته شد، از نظر قرآن ملازمه‌اي بين يقين از يک‌سو و فعاليت عقلاني و هدايت افراد از سوي ديگر وجود ندارد و ممکن است انسان با وجود علم و يقين به چيزي در عمل شکست بخورد و مطابق آن عمل نکند. قرآن عوامل مختلفي را در شکست عملي افراد دخيل مي‌داند: برخي از اين عوامل به شکست عقلاني افراد مربوط است؛ مانند فقدان عقل سليم، عدم پايبندي به لوازم علم (لقمان: 25)، پندار و ظن به جاي علم و دانش (بقره: 75ـ78) و خودفريبي (آل‌عمران: 23ـ24) که باعث مي‌شوند انسان برخلاف يقين خود عمل کند؛ برخي ديگر از اين عوامل به غلبۀ عواطف و اميال و شهوات در افراد دلالت دارد. از نظر آموزه‌هاي قرآني در ميان عوامل مختلف تأثيرگذار در شکست عملي افراد و عمل برخلاف علم و يقين، نقش عواطف بسيار پررنگ است. نقش عواطف در اين خصوص بسيار واضح است و ظاهر آيات دلالت واضحي بر اين امر دارد. اين آيات ضمن سرزنش کساني که به علم و يقين خود عمل نمي‌کنند، اين امر را به حالات عاطفي‌اي چون تکبر، حالت انکار و تعصب، حسادت و دشمني و حالات ديگري نظير ظلم و پيروي از هواهاي نفساني نسبت مي‌دهد. بي‌جهت نيست که با توجه به نقش منفي اين عواطف در حيات رواني و زيست اخلاقي و عقلاني انسان، عموماً از اين‌گونه حالات عاطفي تحت عنوان رذايل اخلاقي نام ‌برده مي‌شود (دسوسا، 1396، ص75).
    در قرآن به اين موضوع از جوانب مختلفي اشاره شده ‌است و به تناسب موضوع مورد بحث، حالات عاطفي گوناگوني را در شکست عملي افراد و عمل نکردن مطابق با علم و يقينشان دخيل مي‌داند؛ به‌طور ‌مثال در آيات 13 و 14 سورۀ نمل روايت از گروهي مي‌شود که وقتي آيات روشنگر الهي به سويشان آمد، با وجودي که به حق معرفت داشتند و برايشان ثابت شده بود و دل‌هايشان به آن آيات يقين داشت، دين خدا را از روي ظلم و به علت حالت نفساني تکبر انکار کردند. همچنين قرآن ضمن بيان سرگذشت اقوام پيشين ريشۀ اختلافات آنها در دين را با وجود علم و معرفت آنها به حالات عاطفي‌اي چون حسد، رقابت و برتري‌جويي بين آنها نسبت مي‌دهد. از نگاه قرآن اختلاف اهل کتاب در دين از جهل و ناداني آنها به حقيقت نشئت نمي‌گرفت و آنها به حقيقت آگاه بودند؛ بلکه اين امر به خاطر ظلم و ستمگري بود بدون هيچ عذري (ر.ک: آل‌عمران: 19؛ بقره: 213؛ جاثيه: 17، شوري: 14). علامه طباطبائي با استناد به اين آيات مي‌گويد: «درواقع سرمنشأ اختلافات دينى و گمراهي دانشمندان دينى بودند که به علت حسادت با يکديگر و طغيان اختلاف به راه انداختند و باعث شدند مردم از دين صحيح و الهى محروم شوند» (طباطبائي، 1374، ج2، ص374). مشابه آيات فوق در آيۀ ديگري (شوري: 14) شروع يا تشديد اختلاف، تفرقه و پراکندگي گروهي از مردم را که شريعت برايشان تشريع شده بود و قبلاً به آنچه حق است علم داشتند را از هنگامي مي‌داند که آنها به علت ظلم و يا حسدى که در بينشان بود بر طبق علم خود عمل نکردند و درنتيجه در دين خدا اختلاف به راه انداختند.
    مقايسۀ آيات 213 سورۀ بقره و 36 سورۀ يونس به نکتۀ تأمل‌برانگيزي دربارۀ نقش عواطف در عمل برخلاف علم يقين دلالت دارد. در آيۀ 36 سورۀ يونس انکار و تکذيب اکثريت کافران که طبقۀ عوام را تشکيل مي‌دهند به پيروي از ظن و گمان نسبت مي‌دهد. طبقۀ عوام طبعاً علمي به قضيه و دليلي يقيني براي رفتار خود ندارند و پيرو ظن و گمان خود هستند. ظن و گمان هم چيزي از حقيقت براي آنها روشن نمي‌کند. اين گروه به علت حسن ظني که به آبا و اجداد خود دارند، پيرو آنها هستند. اما در سورۀ بقره، آيۀ 213 سخن از اقليتي هست که نه‌تنها ظني ندارند؛ بلکه علم دارند و حقيقت را مي‌شناسند. اين گروه اقليت که همان پيشوايان ضلالت هستند، با وجود علمي که به حقيقت دارند، پس از آنکه دلايل روشني مبني‌بر حقانيت دعوت پيامبران براي آنها آمده و به آنها يقين داشتند، به علت حسادت و دشمني بين خود به انکار و تکذيب رسولان پرداختند.
    علاوه بر آيات فوق، در برخي آيات براي انکار آيات الهي از کلمۀ «جحد» و مشتقات آن مانند «يجحد» و «يجحدون» استفاده شده است. همان‌طور که پيشتر گفته شد، «جحد» به‌معناي انکار با وجود علم و يقين است. به‌کار بردن عبارت «بآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ» و نظاير آن در اين آيات مانند (فصلت: 28 و 15؛ اعراف: 51؛ عنکبوت: 49؛ انعام: 33) با عواطف مختلفي مانند ستيز و استعلا بر مقام پروردگار، تکبر، عناد و دشمني، غرور و عشق و علاقه فراوان به دنيا پيوند مي‌خورد. درواقع اين آيات تأکيد مي‌کنند که انکار و تکذيب آيات الهي به خاطر جهل و قصور نبوده و سرمنشأ اصلي آنها عواطف منفي و اميال و شهوات بوده است.
    5. تضعيف و کنترل عواطف منفي
    همان‌طور که ملاحظه کرديم قدرت عواطف زياد است و وقتي عواطفي همچون تکبر، حسادت و حس برتري‌جويي در انسان برانگيخته شود، ممکن است با وجود علم و يقين به پيروي از اميال و احساساتش عمل کند. در ادامة بحث به بررسي راهکار قرآن براي کنترل اين عواطف منفي مي‌پردازيم. از نگاه قرآن اين عواطف تهديدي خطرناک براي عقلانيت و اخلاق هستند و قدرتشان به حدي است که فرد با وجود علم و يقين به حقانيت دين و آيات الهي به تکذيب و انکار آنها مي‌پردازد. از اين جهت راه غلبه بر چنين عواطف ناهنجار و مضري، استفاده از يک عاطفۀ قوي‌تر مثبت است، عاطفه‌اي که عقل آن را ايجاد کرده باشد. به‌عبارت بهتر، اين عواطف و هر عاطفۀ ديگر را فقط با عاطفه‌اي مخالف که از اين عواطف قوي‌تر باشد مي‌توان مهار کرد. اين عاطفۀ نيرومند ترس از خداوند و عذاب و عقاب الهي يا به تعبير قرآن «تقوا» است. از اين جهت در شرايط مطلوب براي عمل به مقتضاي علم و يقين، بايد بين يقين و تقوا ملازمت باشد؛ يعني فرد براي عمل به ملزومات علم و يقين بايد تقوا داشته باشد. «تقوا» از نظر لغوي، يعني انسان نفس و جان خود را از آنچه از آن بيمناک است، نگه ‌دارد. گاهي خود خوف و ترس تقوا ناميده مي‌شود. تقوا به لحاظ ديني، يعني خودنگهداري از آنچه به گناه مي‌انجامد (راغب اصفهانى، 1412ق، ص479). از اين لحاظ برخي لغويان تقوا را به‌معناي خشيت و خوف معنا کرده‌اند و به دنبال آن «تقوي ‌الله» را خشيت از خداوند و اجراي اوامر و اجتناب از نواهي او دانسته‌اند (مصطفي، 1425ق، ج2، ص1052).
    قرآن از يک‌سو تقوا را شرط لازم براي هدايت و تذکر و رستگاري افراد مي‌داند و تأکيد مي‌کند که قرآن تنها مايۀ هدايت متقيان است (بقره: 2؛ آل‌عمران: 138)، و علاوه بر آن کتاب‌هاي آسماني ديگر نيز فقط براي متقيان رهنمود و اندرز است (مائده: 46)؛ از سوي ديگر، شک و ترديد دربارۀ آخرت، بعث و معاد و پيروي از ظن و گمان را به فقدان تقوا و تکبر و پيروي از اميال و هوس‌ها نسبت داده است يا آنها را ملازم هم مي‌داند؛ به‌طور مثال در آيات 31ـ33 سورة جاثيه استکبار (فقدان تقوا)، بدکاري و ظن و ترديد (عدم يقين) کافران به آخرت ملازم هم هستند. در اين آيات براي توضيح علت مجازات کافران در قيامت، وضع و حال آنها را در دنيا شرح مي‌دهد و مي‌فرمايد علت مجازات اين است که در دنيا استکبار مي‌ورزيدند و مردمي بدکار بودند. هنگامي که به آنها گفته مي‌شد که وعدة خدا راست است و در رستاخيز هيچ شکي نيست. (به استهزا) مي‌گفتند که ما نمي‌دانيم رستاخيز چيست، ما به آن يقين نداريم و جز گمان نمي‌ورزيم. درواقع اين دعوا شما چيزى است که ما بدان يقين نداريم، بلکه تنها دربارۀ آن گمانى داريم، گمانى که نمى‌توانيم به آن اعتماد کنيم. يا مثلاً آيات 35ـ36 سورۀ غافر به استکبار و عدم ايمان و يقين فرعون اشاره دارد. در اين آيات ابتدا کساني را که از روي تکبر و جباريت بدون هيچ دليل و منطقي در آيات خداوند مجادله مي‌کنند، سرزنش مي‌کند و سپس داستاني از فرعون نقل مي‌کند که از روي استکبار، رسالت موسي را تکذيب مي‌کرد و او را از روي ظن و گمان دروغگو مي‌پنداشت.
    مضامين فوق به اين علت که ظن و شک کاملاً اختياري نيست، ولي تحت تأثير عوامل ديگر مانند احساسات و عواطف شدت و ضعف مي‌يابد، تأييد مي‌شود. به همين دليل است که در برخي از آيات نکوهش از ظن بد / «ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح: 6 و 12) يا ظن دوران جاهليت / «ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ» (آل‌عمران: 154) شده است. آيۀ 12 سورۀ حجرات «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بيان روشن‌تري از اين قضيه دارد و در آن علت نهي مؤمنان از گمان‌ ورزيدن، گناه بودن برخي از آنها دانسته شده ‌است.
    در برخي آيات به‌جاي تقوا يا همراه با آن از عواطف «خشيت» و «خوف» و «رهبه» استفاده شده ‌است. تمرکز ما در ادامۀ بحث بر «خشيت» است، ولي براي فهم بهتر معناي آن لازم است به اجمال توضيحي دربارۀ دو مفهوم «خوف» و «رهبه» بدهيم. معناي کلي هر سه واژه دلالت بر ترس دارد؛ ليکن معناشناسان و لغت‌دانان ويژگي‌هايي براي نوع ترس در اين واژه‌ها ذکر کرده‌اند که ظاهراً بر زواياي گوناگون مفهوم ترس در تقوا اشاره دارند و آن را روشن‌تر مي‌کنند. «خشيت» با «خوف» فرق دارد؛ «خوف» انفعالي نفساني است به‌معناى انتظار و احتمال پيش‌آمد مکروه و ناگوار و از دست‌ رفتن چيز خوشايند و محبوب (مصطفي، 1425ق، ج1، ص262؛ راغب اصفهانى، 1412ق، ص303)، اما «خشيت» بيمي ارادي است که از روي علم و آگاهي به انسان دست مي‌دهد و همراه با احترام و بزرگداشت است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص283؛ خليل ‌جر، 1372، ج1، ص915؛ مصطفي، 1425ق، ج1، ص237). واژۀ «رهبه» معمولاً مترادف با خوف به‌کار مي‌رود و در برخي آيات هم‌معنا با تقواست (ايزوتسو، 1378، ص406؛ ر.ک: نحل: 51ـ52). اين واژه از نظر برخي لغت‌شناسان به‌معناي مطلق خوف به‌کار رفته است (قرشي، 1412ق، ج3، ص 125)، ليکن راغب در مفردات «رهبه» را ترسي همراه با دورانديشي، احتياط و اضطراب تعريف کرده است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص366؛ ر.ک: حشر: 13).
    بعد از تعريف خشيت و فرق آن با مفاهيم نزديک به آن، اينک به بررسي آموزه‌هاي قرآني دربارۀ ضرورت ملازمۀ يقين با عاطفۀ خشيت در عقلانيت و هدايت افراد مي‌پردازيم. پيش‌تر گفتيم که راهکار قرآن براي مهار و کنترل عواطف منفي استفاده از يک عاطفۀ قوي‌تر است که عقل آن را ايجاد کرده باشد. در ادامة بحث و در تأييد اين مدعا مي‌گوييم که رويکرد قرآن به خشيت به‌عنوان يک عاطفۀ قوي است که مي‌تواند در بسياري موارد بر عواطف منفي ديگر غلبه کند. ماهيت خشيت به‌عنوان يک عاطفۀ قوي ناظر به اين معناست؛ چراکه خشيت بر احساس ترس بسيار شديد و عميقي دلالت دارد که حواس و اندام‌هاي ظاهري و باطني انسان را تحت تأثير قرار مي‌دهد (ر.ک: زمر: 23؛ حشر: 21)، و ارادي ‌بودن آن و از روي علم و آگاهي همراه با احترام ‌بودن آن بيانگر عقلاني ‌بودن اين عاطفه است. با توجه به نيرومندي عاطفۀ خشيت و ويژگي‌هاي عقلاني آن، مي‌توان به اهميت ملازمۀ يقين با خشيت از نظر قرآن براي کنترل عواطف منفي و نقش تأثيرگذار آن در هدايت و عقلانيت افراد پي برد. قرآن بين علم و خشيت پيوند استواري برقرار مي‌کند و تأکيد مي‌کند که تنها کساني از خدا خشيت دارند و از آيات الهي عبرت مي‌گيرند که عالم باشند (فاطر: 28). درواقع آيات الهي تنها مايۀ عبرت و تذکر کساني است که عالم باشند نه جاهل. اثر واقعي اين آيات ايمان واقعي به خداوند و خشيت از اوست که تنها در افراد عالم و دانا حاصل مي‌شود.
    قرآن از چند جهت به خشيت و ضرورت ملازمۀ آن با علم و يقين اشاره کرده ‌است: يکي آنکه خشيت ويژگي بارز افراد متقي است (ق: 33) و به‌عنوان عنصر نيرومندي عمل مي‌کند که در نهايت مي‌تواند فرد را به سعادت و رستگاري ابدي برساند (ر.ک: بينه: 8؛ ق: 31ـ33)؛ جهت ديگر مربوط به آثار و پيامدهاي منفي فقدان خشيت در عمل افراد است که باعث مي‌شود افراد با وجود روشنگر بودن آيات الهي و حقايق ديني و علم به آنها باز در مقام انکار و تکذيب برآيند. از نگاه قرآن فقدان خشيت باعث قساوت شديد قلب مي‌شود، به‌طوري‌که آيات الهي هيچ تأثيري در آن نمي‌گذارد (بقره: 74؛ حشر: 21).
    علاوه بر موارد فوق، در برخي آيات به عملکرد خشيت و اهميت ملازمت آن با يقين اشاره شده ‌است. در اين آيات تأکيد مي‌شود که آيات و نشانه‌هاي الهي تنها براي کساني مي‌تواند سودمند باشند و از آنها متذکر ‌شوند و عبرت بگيرند که «خشيت» داشته ‌باشند و براي ديگر افراد سودي ندارد. درواقع هدايت‌پذيري و درنتيجه امکان سعادت و رستگاري مختص کساني است که خشيت دارند. فقدان خشيت و متعاقب آن دلبستگي به دنيا و پيروي از اميال و هوس‌ها، باعث مي‌شود که اسباب بصيرت و بينايي آنها بسته شده و آنها نتوانند نشانه‌ها و حقايق الهي را ببينند و متذکر بشوند؛ ازاين‌رو به پيامبر گفته مي‌شود که آيات روشنگر الهي و انذارهاي او تنها در کساني سودمند است كه هم پيرو كتاب حق باشند و هم از خداى رحمان در نهان بترسند (ر.ک: يس: 7ـ11).
    «خشيت» شرط اساسي سودمند بودن انذارها و تذکرهاي الهي است و به همين دليل از پيامبر خواسته مي‌شود که به هر فرد يا گروهي که تشخيص داد تذکر در آنها سودمند است، تذکر بدهد (اعلي: 9). «تذکر» از مادۀ «ذکر» به‌معناي يادآوري است و مراد از آن حالتي در نفس است که به‌وسيلۀ آن انسان چيزي از معرفت، دانش‌ها و خبرهاي گذشته را به ياد مي‌آورد (راغب اصفهانى، 1412ق، ص10؛ خليل‌ جر، 1372، ج1، ص551). تذکر در افرادي سودمند است و کساني از آيات الهي متذکر شده و عبرت مي‌گيرند که در دل خشيت دارند، ولي کساني که هيچ زمينۀ نگراني و خوفي از خداوند در دل آنها نيست، تذکر در آنها اثري ندارد و از آن دوري مي‌جويند. اينان اهل شقاوت و بدبختي هستند (ر.ک: اعلي: 9ـ11).
    «خشيت» عامل نيرومندي است که باعث تضعيف کبر و غرور و پيروي از اميال و هواهاي انساني مي‌شود و روي توجه انسان را به سوي حقايق الهي جلب مي‌کند. خشيت زمينۀ تذکر يافتن نفس را فراهم مي‌کند و به‌عنوان مقدمه‌اي براي «تذکر» تلقي مي‌شود. به همين دليل مي‌بينيم که در آيات 43ـ44 سورۀ طه، خداوند از موسي و هارون مي‌خواهد که به سوي فرعون بروند و به نرمي با وي سخن بگويند شايد تذکر بيابد. پس اگر بر اثر سخنان موسي و هارون فرعون ايمان نياورد، همين ‌که زمينه‌اي براي ايمان ‌آوردن يعني خشيت در او حاصل شود، خوب است.
    با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه مي‌شود که تقوا و خشيت در قرآن کريم عنصر اصلي مفهوم ايمان به‌شمار مي‌آيند، و رابطۀ نزديکي بين مفاهيم ايمان با تقوا و خشيت وجود دارد و بعضاً مترادف با يکديگر به‌کار مي‌روند (ر.ک: بقره: 2ـ5 و 212؛ بينه: 7ـ8؛ مائده: 57). همچنين تقابل بين کافر و مؤمن در برخي آيات مانند آيات 48ـ50 سورۀ «حاقه» به صورت تقابل کافر و متقي تلقي شده است.
    بحث و نتيجه‌گيري
    برخلاف نظريات سنتي رايج در مورد نقش عواطف در عقلانيت و ديدگاه‌هاي مختلف و متضاد دربارۀ نقش تضعيفي يا تقويتي عواطف در عقلانيت، قرآن ديدگاه انحصاري به عواطف ندارد و معتقد است که عواطف مي‌توانند هم در جهت تقويت عقلانيت و هدايت نقش بازي کنند و هم در جهت تضعيف آنها. از نگاه قرآن، ممکن است انسان با وجود علم و يقين به حقانيت دين و آيات الهي، به علل مختلفي مانند غلبۀ برخي عواطف برخلاف علم و يقين خود عمل کرده و به انکار و تکذيب آنها بپردازد. به عبارتي با وجود اينکه يقين نقش بنيادين در عملکرد عقلاني و هدايت افراد دارد، ملازمتي بين علم و يقين و عقلانيت و هدايت وجود ندارد و ممکن است افراد به علل مختلفي مانند غلبۀ برخي عواطف نيرومند همچون حسد، تکبر، دشمني، برتري‌جويي برخلاف يقين خود عمل کنند. رويکرد قرآن براي غلبه بر اين عواطف و تضعيف و کنترل آنها تأمل‌برانگيز است. از نگاه قرآن، قدرت عواطف زياد است و براي مهار يا تضعيف اين عواطف بايد از يک عاطفۀ نيرومندتري استفاده کرد که عقل آن را ايجاد کرده باشد. به همين دليل در شرايط مطلوب براي عمل به ملزومات علم و يقين فرد بايد تقوا و خشيت (ترس از خداوند) داشته باشد. ماهيت خشيت به‌عنوان يک عاطفۀ قوي و عقلاني ‌بودن آن از اين جهت که ارادي و آگاهانه است و با احترام و تعظيم همراه است، تقويت‌کنندۀ اين رأي است.

    References: 
    • قرآن کریم. ترجمۀ محمدمهدی فولادوند.
    • ایزوتسو، توشیهیکو (1381). خدا و انسان در قرآن، معناشناسی جهان‌بینی قرآنی. ترجمۀ احمد آرام. تهران: شرکت سهامی انتشار.
    • ایزوتسو، توشیهیکو (1378). مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید. ترجمۀ فریدون بدره‌ای. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
    • جر، خلیل (1372). فرهنگ لاروس، عربی ـ فارسی. ترجمۀ سیدحمید طبیبیان. تهران: امیرکبیر.
    • خوانسارى، محمد (1376). فرهنگ اصطلاحات منطقى. تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
    • داماسیو، آنتونیو (1390). اشتباه دکارت. ترجمۀ مهوش سهرابی و فاطمه عباسی‌فر. تهران: دایره.
    • دسوسا، رونالد (1396). عاطفه. ترجمۀ مهدی غفوریان. تهران: ققنوس.
    • راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق). المفردات فی غریب ‌القرآن. دمشق: دارالقلم.
    • زگزبسکی، لیندا (1396). فضایل ذهن، تحقیقی در ماهیت فضیلت و مبانی اخلاقی معرفت. ترجمۀ امیرحسین خداپرست. تهران: کرگدن.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی
    • طبرسی، فضل بن حسن (1415ق). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
    • قرشى، سیدعلى‌اکبر (1412ق). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب‌ الاسلامیه.
    • مصطفی، ابراهیم (1425ق). المعجم الوسیط، مصر: مکتبۀ الشروق الدولیه.
    • ‌مطهری، مرتضی (1377). انسان و ایمان. تهران: صدرا.
    • مطهری، مرتضی (1361). شناخت. تهران: صدرا.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، مژگان.(1403) ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 17(4)، 99-114 https://doi.org/10.22034/ravanshenasi.2024.2022112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مژگان محمدی."ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 17، 4، 1403، 99-114

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، مژگان.(1403) 'ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 17(4), pp. 99-114

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، مژگان. ارتباط عواطف با یقین و نقش آنها در هدایت انسان از منظر آموزه‌های قرآن. روان‌شناسی و دین، 17, 1403؛ 17(4): 99-114