روان‌شناسی و دین، سال پنجم، شماره چهارم، پیاپی 20، زمستان 1391، صفحات 85-104

    پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    عباس پسندیده / استاديار قرآن و حديث دارالحديث قم / pasandide@hadith.net
    محمود گلزاری / استاديار روان‌شناسي و علوم تربيتي دانشگاه علّامه طباطبايي / mahmoud.golzari@gmail.com
    فرید براتی‌سده / دکتری روان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی / barati.f@qhu.ac.ir
    چکیده: 
    هدف این پژوهش، بررسی پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام است. در این بررسی، از روش تحلیل محتوا و فهم روان شناختی متون اسلامی استفاده شده است. رویکرد نخست روان شناسی به رضامندی، بر پایه‌ی لذت و پرهیز از درد بوده است. سپس با آشکار شدن نقاط ضعف آن، رویکرد مبتنی بر سعادت، شناخت و فضایل درونی، جای گزین آن شد. یافته‌ی این بررسی نشان می دهد که پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام، «خیرباوری» است. این، از سویی مبتنی بر این واقعیت خداشناختی است که همه‌ی امور به «تقدیر» خداوند رقم می خورد و همه‌ی تقدیرهای او «خیر» است؛ و از سوی دیگر، مبتنی بر این رفتار انسانی است که اگر انسان به آن واقعیت خداشناختی باور پیدا کند، به رضامندی دست خواهد یافت. نتیجه اینکه برای رسیدن به رضامندی، باید باور به خیر بودن تقدیر را به وجود آورد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Theoretical Basis of Satisfaction from the View of Islam
    Abstract: 
    The present paper tries to investigate the theoretical basis of satisfaction from the view of Islam. The research is based on content analysis and psychological study of Islamic texts. The first approach to satisfaction lays emphasis on pleasure and avoiding pain. Then, another approach which based on happiness, cognition, and internal virtues came and replaced the first one and underlined its defects. The research findings show that Islam considers that the theoretical basis of satisfaction is "to believe in good" which is, on one hand, founded on the theological fact that all affairs are determined through divine "providence" and all that God determines is "good", and which, on the other hand, depends on human behavior. That is if man believes in this theological fact, he will attain satisfaction. Accordingly, people's belief in the good effect of divine providence contributes to the attainment of satisfaction.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    رضايتمندي، يعني احساس خوشايندي كه انسان يك وضعيت خاص پيدا مي‌كند. اين وضعيت مي‌تواند كل زندگي يا يكي از ابعاد آن (مانند شغل، تحصيل و خانواده) باشد. در دايرة‌المعارف فلسفه و روان‌شناسي، رضامندي به احساس خوشي برآمده از آگاهي به يك وضعيت كه با ارضاي تمايلات خاص پيوند خورده، تعريف شده است (عادل و همكاران، 1389). در اين تعريف، هم ماهيت رضامندي كه امري شناختي است، (واژة آگاهي) و هم رويكرد وي به رضامندي كه لذت و ارضاي تمايلات باشد، وارد شده است.
    رضامندي، از مسائلي است كه امروزه در روان‌شناسي مثبت، در مباحثي همچون شادكامي و بهزيستي رواني(SWB ) دربارة آن بحث مي‌كنند. از مسائل مهم، نوع رويكرد روان‌شناسي به اين موضوع است كه داراي فراز و نشيب بوده است. بر اساس نظر يورگنسن و نفستاد (Jorgensen, Nafstad 2004, p. 23) آلان كار و ديگر روان‌شناسان مثبت‌گرا، رويكرد نخست به زندگيِ خوب و همراه با احساس خشنودي و شادكامي، لذت‌گرايي بوده است. رويكرد لذت‌گرا، خشنودي و زندگي خوب را بر حسب جست‌وجوي لذت و پرهيز از درد تعريف مي‌كند(كار، 1385، ص 98). پس از جدايي روان‌شناسي از فلسفه، رويكرد لذت‌گرايي در آثار روان‌شناسان آشكارا ديده مي‌شد. ويترسو (2009) در اين زمينه، به‌ويژه به جيمز، ثرندايك، وونت و فرويد اشاره دارد. (Vitterso, 2009, p. 475) در نظرية فرويد نيز لذت و اصل لذت جايگاه خاصي دارد.
    به مرور زمان، كاستي‌هاي لذت‌گرايي مشخص شد و مشاهدات و مطالعات تجربي نشان داد كه لذت‌گرايي نمي‌تواند شادكامي و خشنودي را به ارمغان آورد. به همين دليل آرام آرام مخالفت‌ها با اين رويكرد شكل گرفت. به‌ويژه رويكرد روان‌شناسي مثبت‌گرا در هزارة جديد بيش از آنكه بر رويكرد لذت‌گرا استوار باشد، بر پاية رويكرد سعادت‌گراست. اين رويكرد نيز در آراي ارسطو ريشه دارد. هم در نظرية ارسطو و هم در ديدگاه شارحان آثار او، سعادت آدمي به آن است كه او (انسان) بتواند در طي زندگي، توانايي‌هاي بالقوه و فضايل نهفته در خود را بالفعل كند و خود به رشد و كمال برسد. اگر آدمي در اين مسير موفق شود، به زندگي خوب دست مي‌يابد (براتي، 1389، ص 39و40). بر اساس نظر يورگنسن و نفستاد، (سليگمن، 1389، فصل اول)، آلان كار و ديگر روان‌شناسان مثبت‌گرا، رويكرد دوم در نگاه به زندگيِ خوب و احساس خرسندي و شادكامي، رويكرد سعادت‌گراست؛ يعني همان‌گونه‌كه اين رويكرد بر انسان كامل و كاركرد بهينة (مطلوب) او و رشد و كمال وي در همة حيطه‌هاي زندگي ريشه تأكيد دارد، در روان‌شناسي مثبت‌گرا نيز به زندگي نيك (خوب) به عنوان تجربه‌ها و كاركرد بهينه يا «طلب كمال با توجه به شناخت پتانسيل‌هاي حقيقي دروني»، عطف توجه مي‌شود (Ryan & Deci, 2001, p. 141-166). آلان كار معتقد است كه سنت سعات‌گرا، خشنودي و زندگي خوب را بر اساس دستيابي به توان بالقوة كامل فرد تعريف مي‌كند (كار، 1385، ص 98).
    سليگمن، هرچند بر نقش لذت تأكيد دارد، تفسير زندگي خوب به لذتِ لحظه‌اي را يك «توهم» مي‌داند و معتقد است كه مجموع احساسات لحظه‌اي ما برآوردي بسيار ناقص از نحوة داوري ما دربارة ميزان خوب يا بد بودن زندگي است (سليگمن، 1389، ص 15 و 16). وي با اشاره به يك بررسي، از چيزي به نام «استحقاق احساسات مثبت» در برابر «راه‌هاي ميان‌بر» نامي مي‌برد و مي‌گويد: مردم احساس مثبت ماشيني و بدون استحقاق را نمي‌پذيرند و مايل‌اند چيزي را كه احساس مي‌كنند، مستحق آن باشند. بر همين اساس تصريح مي‌كند: «اين باور كه ما براي بهره‌مندي از شادي، لذت، شور، راحتي و شعف مي‌توانيم به راه‌هاي ميان‌بر متوسل شويم، به جاي اينكه با استفاده از قابليت‌ها و فضيلت‌هاي شخصي خود، استحقاق برخورداري از آنها را به دست آوريم، باعث مي‌شود كه گروه كثيري از مردم، در اوج رفاه و ثروت، از فقدان معنويت در رنج باشند.» وي هيجانات مثبتي را كه حاصل ويژگي‌هاي خاص انسان نباشد، موجب احساس تهي بودن، فقدان اصالت و افسردگي مي‌داند (همان، ص 17).
    داينر، امانز، لارسن و گريفين (1985) معتقدند كه خشنودي از زندگي، جنبه‌هاي شناختي- قضاوتي بهزيستي رواني است. اين پژوهشگران، با اشاره به اينكه خشنودي از زندگي به يك فرايند شناختي و قضاوتي اشاره دارد، اين سازه را به نقل از شين و جانسون (1978) چنين تعريف مي‌كنند: «سنجش كلي‌اي كه فرد از كيفيت زندگي‌اش مطابق با معيارهاي انتخابي‌اش به عمل مي‌آورد».
    پژوهش‌هايي هم كه دربارة happiness انجام شده‌اند، با اين موضوع ارتباط دارند. به اعتقاد براتي، واژة happiness در انگليسي را مي‌توان به دو معنا به كار برد: يكي شادي است (هيجان مثبت در زمان حال)؛ و ديگري، شادكامي و سعادتمندي است كه در اين معناي اخير، شادكامي با خشنودي از زندگي و رضايت از آن مترادف است (براتي، 1389، ص 39 و 40). شادكامي اساساً مقوله‌اي ذهني است (Froh, 2009, p. 455) و بر قضاوت ذهني افراد استوار است و همان‌گونه‌كه پيش‌تر بيان شد، مي‌توان آن را با دو رويكرد فلسفي لذت‌گرايي و سعادت‌گرايي بررسي كرد. در رويكرد لذت‌گرا، شادكامي به‌معناي بيشينه كردن لذت و كمينه‌سازي درد و رنج است؛ (Froh, 2009, p. 456) در‌حالي‌كه رويكرد سعادت‌گرا شادكامي واقعي را عبارت مي‌داند از شناسايي فضيلت‌ها و توانمندي‌هاي شخصي، و ايجاد آنها در خويش و سپس زندگي مطابق با اين فضيلت‌ها و توانمندي‌ها (Seligman & Peterson, 2004, p. 15-18).
    از مجموع آنچه گذشت، به دست مي‌آيد كه رويكرد جديد به مسائلي همچون رضامندي، خشنودي و شادكامي، تغيير كرده و از مبناي لذت، به مبناهاي شناختي و فضيلت‌محور تبديل شده است. اين نشان مي‌دهد كه لذت، اولاً جزء اصلي ماهيت رضامندي نيست؛ ثانياً، تنها عنصر تعيين‌كننده، احساس خشنودي و رضامندي نيست.
    با مراجعه به منابع اسلامي (آيات و روايات) هم روشن مي‌شود كه در اسلام نيز «رضا» از مفاهيم مهم است كه جزء بسيار مهم سعادت و شادكامي شمرده شده است (ر.ك: پسنديده، 1389، ص 80). ترمذي در كتاب سنن خود، از رسول خدا چنين نقل مي‌كند كه رضامندي، از سعادت، و نارضايي از شقاوت است (ترمذي، بي‌تا، ج ٤، ص ٤٥٥، ح ٢١٥١؛ متقي هندي، 1409ق، ج ٧، ص ٨١٤، ح ٢١٥٣٣). همچنين رضامندي رابطة تنگاتنگي با دين و ايمان دارد. امام علي رضامندي را يكي از اركان چهارگانة ايمان شمرده است (كليني، 1363، ج ٢، ص ٥٦، ح ٥). در روايت ديگري از رسول خدا، يكي از ده جزء ايمان، (كراجكي،1410ق، ج ٢، ص ١١) و در برخي ديگر از روايات، بهترين مؤلفة ايمان، (تميمي‌آمدي، 1373، ح ٩٢٦٢؛ ليثي واسطي، 1376، ص ٤٦٧، ح ٨٤٩٢) كمال دين (تميمي‌آمدي، 1373، ح ٦٣٥١؛ ليثي واسطي، 1376، ص ٣٤٨، ح ٥٩٠٦) و ريشة آن (تميمي‌آمدي، 1373، ح 1255؛ ليثي واسطي، 1376، ص 46، ح 1164) دانسته شده است. از سوي ديگر رواياتي هم با جديت و تأكيد، از نارضايتي برحذر داشته‌اند و آن را با خداپرستي و پذيرش ربوبيت خداوند متعال، در تضاد مي‌دانند (صدوق، 1404ق، ص ٣٧١، ح ١١؛ همان، ص ٣٧٢، ح ١٣؛ نيشابوري، بي‌تا، ص ٤٦٠). طبق برخي روايات، كسي كه راضي نباشد، كفر در دين او نفوذ كرده است (تميمي‌آمدي، 1373، ح ٨٩٦٠؛ ليثي واسطي، 1376، ص ٤٦٣، ح ٨٤٣٠) و بايد در آخرت منتظر شديدترين عذاب‌ها باشد. استحقاق عقاب، نشانة ناشادكامي و بدبختي است.
    با توجه به آنچه پيش‌تر گذشت، مي‌توان گفت كه بين هستة اصلي معناي روان‌شناختي رضامندي و معناي اسلامي آن، تفاوت جدي وجود ندارد. در هر حال، رضامندي يعني احساس خرسندي و خشنودي از زندگي كه مي‌تواند شامل گذشته نيز باشد؛ اما اين مسئله كه آنچه موجب اين احساس مي‌شود، لذت و راحتي است يا عوامل ديگر، مسئله‌اي است كه از قلمرو ماهيت اين احساس جداست. بنابراين، گاه ممكن است شرايط عيني زندگي، سخت باشد؛ اما در همين شرايط مي‌توان در چارچوب (SWB)، داراي احساس خرسندي و رضامندي بود. اين مسئله را در بحث بعدي روشن‌تر خواهيم كرد؛ اما پيش از آن بايد بر اين نكته تأكيد كرد كه بين رضامندي در روان‌شناسي و فرهنگ اسلامي تفاوت‌هاي اساسي نيز وجود دارد. يكي از مهم‌ترين آنها سكولار بودن رضامندي در روان‌شناسي و الهي بودن آن در فرهنگ اسلامي است. در روان‌شناسي، بحث دربارة رضايت از زندگي است؛ اما در فرهنگ اسلامي، رضايت از زندگي در سطحي بالاتر قرار دارد و در حقيقت، رضايت از تقدير خدا براي زندگي است. در حقيقت، رضايت از تقدير خداست كه احساس رضايت از زندگي را به وجود مي‌آورد. تفاوت ديگر، در مؤلفه‌هاي رضامندي است. همان‌گونه‌كه در ادامه خواهد آمد، بخشي از مؤلفه‌هاي رضامندي در اسلام، مربوط به رضامندي از تكليف است كه در رضامندي روان‌شناسي وجود ندارد. بي‌‌ترديد اين مسئله، خود موضوع مستقلي است كه به بررسي‌هاي بيشتر نياز دارد و مي‌تواند محور تحقيق پژوهشگران قرار گيرد. تفاوت سوم، در پاية نظري رضامندي اسلامي است كه هر‌چند با رويكرد جديد روان‌شناسي هماهنگ‌تر به نظر مي‌رسد، اما در نوع با آن تفاوت دارد. اين مسئله، موضوع اصلي اين مقاله است و در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
    نكته قابل ذكر اينكه هرچند برخي مي‏پندارند شادماني و رضامندي، ضد سختي و گرفتاري است، ولي هيچ تلازمي ميان اين دو، نيست. در قرآن كريم آمده است: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا» (احقاف: 15)؛  مادرش، او را با سختي حمل مي‏كند» (احقاف: 15). «كُره» يعني مشقت و سختي، و «كَره» يعني ناخرسندي. مادر در دوران بارداري، فرزند خود را با مشقت و سختي حمل مي‏كند؛ اما با ناخرسندي نه! نبايد پنداشت كه پيامد قطعي سختي‏ها، ناخرسندي و نارضايتي است و شادماني و دشواري، قابل جمع نيستند! پيامبران و اولياي الهي بيشترين سختي‏ها را در زندگي تجربه كرده‏اند؛ اما هرگز ناراضي و ناخرسند نبودند. سيدالشهدا با همة سختي‏ها و دشواري‏ها، راضي بود. ايشان همانند هر انسان ديگري، درد و رنجِ مبارزه و ضربت شمشير و نيزه را مي‏چشيد؛ اما ناراضي نبود. آن حضرت در عين اينكه بر بلاها صبور بود (خوارزمي، بي‌تا، ص‏357؛ قندوزي حنفي، 1416ق، ص ‏418)، به آنچه خدا تقدير كرده نيز راضي بود (امين، 1403ق، ج ‏1، ص ‏593). پس مي‏توان در ميان مشكلات و سختي‏ها، خرسند و شادمان بود و اين، پديدة شگفتي است! در مباحث بعدي، از راز اين شگفتي، رمزگشايي خواهيم كرد؛ اما مهم اين است كه بدانيم رضايت از زندگي را با بازنگري در تفكرات و اصلاح آنها مي‏توان به دست آورد. بنابراين، غمگيني و تنيدگي ناشي از سختي‏ها، ريشه در ناآگاهي دارد. ناآگاهي، موجب نارضايتي، و نارضايتي، موجب اندوه و حزن مي‏شود (پسنديده، 1374، ص 24). پيامبر خدا در تبيين رابطة ميان اين عناصر مي‏فرمايد: «إنَّ اللَّهَ بِحُكمِهِ وفَضلِهِ جَعَلَ الرَّوحَ وَالفَرَحَ فِي اليَقينِ وَالرِّضا، وجَعَلَ الهَمَّ وَالحُزنَ فِي الشَّكِّ وَالسَّخَطِ» (ابن‌شعبه حراني، 1382، ص ‏6؛ كليني، 1363، ج ‏2، ص ‏57، ح ‏2).
    بنابراين، مي‏توان گفت كه يقين و باور، بهترين دفع‏كنندة اندوه است (ابن شعبه حراني، 1382ص‏83). اين نشان مي‌دهد كه اگر شناخت صحيح و باور منطقي وجود داشته باشد، مي‌تواند در همة احوال، حتي در حال سختي نيز رضامندي را به وجود آورد. اما پرسش اين است كه چه نوع شناخت و باوري مي‌تواند چنين نتيجه‌اي داشته باشد؟ در ادامه به بررسي اين مطلب خواهيم پرداخت.
    با توجه به جايگاه رضامندي و انواع مختلف آن كه همة زندگي را پوشش مي‌دهد، مسئله اين است كه عامل رضامندي چيست و چه نظريه‌اي مي‌تواند آن را تبيين كند؟ پرسش اساسي اين است كه چگونه ممكن است انسان از قضاي ناخوشايند نيز كه منفي ارزيابي مي‌شود، راضي باشد؟ قضاي تكويني خداوند، گذشته از خوشايندها، شامل ناخوشايندي‌هايي نيز مي‌شود كه براي انسان رنج و زحمت دارد. قضاي تشريعي او نيز براي انسان ناخوشايند و تكلف‌آور است؛ چراكه هم شامل بايدهايي است كه معمولاً براي انسان ناخوشايند است و بايد آنها را انجام دهد، و هم شامل نبايدهايي است كه معمولاً براي انسان خوشايند است و بايد آنها را ترك كند. ازاين‌رو، مسئله اساسي در اين بحث آن است كه با توجه به اين اوصاف، چگونه مي‌توان از قضاي تشريعي و تكويني خداوند متعال راضي بود و چه نظريه‌اي مي‌تواند آن را تبيين كند؟
    حوزه‌هاي رضامندي
    طبق بررسي‌هاي انجام‌شده، رضامندي چهارحوزه دارد و اين بدان جهت است كه متعلق رضا، «تقدير» (قضا و قدر) است. قضا و قدر يك «موقعيت بيروني» است و رضامندي يا نارضايي، يك «حالت نفساني و رواني» كه در واكنش به آن موقعيت شكل مي‌گيرد. قضا و قدر، از يك منظر به تكويني و تشريعي تقسيم مي‌شود. قضا و قدر تكويني، به بعد آفرينشي زندگي و چگونگي تنظيم قوانين و حوادث آن مربوط مي‌گردد كه خود به دو بخش تقسيم مي‌شود: خوشايند و ناخوشايند. قضا و قدر تشريعي نيز بدين معناست كه خداوند متعال افعال اختيارى انسان را اندازه‌گيرى كرده و بر اساس مصالح و مفاسدى كه دارند، آنها را به واجب، مستحب، حرام، مكروه و مباح، تقسيم نموده است؛ همچنين اندازه و مقدار پاداش آنها را معين ساخته و فرمان اجراى آنها را صادر كرده است. اين نيز به دو بخش بايدها و نبايدها تقسيم مي‌شود. از آنچه گذشت روشن شد كه متعلق رضامندي، تقديرهاي الهي است و تقديرهاي الهي در زندگي به‌صورت عيني و مشخص، چهار حوزه را شامل مي‌شوند: خوشايندها و ناخوشايندها، و بايدها و نبايدها. ازاين‌رو، رضامندي به چهار جزء تقسيم مي‌شود: رضامندي از خوشايندها و ناخوشايندها، و رضامندي از بايدها و نبايدها (پسنديده، 1390؛ پسنديده، 1389، ص 79).
    خيرباوري، پايه نظري رضامندي اسلامي
    بررسي منابع اسلامي نشان مي‌دهد كه پاسخ اين پرسش، «خيرباوري» است. باور به خير بودن تقديرهاي خداوند متعال، عامل اساسي رضامندي مي‌باشد. اگر كسي باور داشته باشد كه آنچه توسط خداوند متعال تقدير مي‌شود خير است، به رضايتمندي دست خواهد يافت. تبيين اين موضوع نيازمند مباحثي است كه در ادامه به آن مي‌پردازيم. پيش از هر چيز بايد به چند نكته توجه كرد: نكتة اول دربارة اثر روان‌شناختي خير است. «خير» رضايت‌آور، و «شرّ» نارضايتي‌آور است. اگر انسان چيزي را شر بداند، از آن ناراضي، و اگر خير بداند، از آن راضي خواهد شد. اين يك قاعده است. نكتة دوم دربارة نظام ارزيابي انسان است. انسان همة پديده‌ها را ارزيابي مي‌كند. مسئلة خير و شر بودن پديده‌ها نيز تابع همين قاعده است؛ بدين معنا كه همة پديده‌ها ارزيابي مي‌شوند و نتيجة آن، يا خير دانستن است و يا شر دانستن. نكتة سوم هم دربارة نقش ارزيابي در احساس است. نظام احساس انسان، تابع نظام شناختي اوست. ازاين‌رو، خوب يا بد بودن احساس ما نتيجة خير يا شر دانستن پديده‌هاست. بر اين اساس آنچه گذشت، رضامندي مبتني بر يك واقعيت الهي و يك باور انساني است؛ بدين معنا كه خير بودن يك واقعيت الهي، در قضا و قدر است كه اگر شناخته شود و انسان آن را باور كند، به احساس رضامندي دست مي‌يابد. وقتي چنين احساسي به دست آمد، خير در زندگي انسان جاري مي‌شود. تبيين اين موضوع، نياز به بيان چند مسئله دارد: يكي خير بودن تقدير خداوند متعال به‌عنوان يك واقعيت؛ ديگري ايمان به تقديري بودن امور زندگي؛ سوم برخورداري از نظام ارزيابي خيرگرا. براي تبيين نظرية خيرباوري در رضامندي، اين مسائل سه‌‌گانه را بررسي مي‌كنيم.
    1. خير بودن تقدير
    يكي از ابعاد توحيد، در «خير بودن قضاي الهي» نهفته است كه ريشه در حكمت او دارد (محمدي ري شهري، 1385 الف، ج 5، ص 481). صفت حكمت بيانگر آن است كه او در ذات خود، حكيم است و هرچه انجام مي‌دهد نيز جز به مصلحت نيست. ازاين‌رو، هر آنچه خداوند تقدير كرده است و به آن حكم مي‌كند، چه در تشريع باشد و چه در تكوين، جز خير نيست. در روايات نيز بر همين مسئله (خير بودن قضاي الهي) تأكيد شده است. پيامبر اكرم در يك بيان عام، همة قضاهاي الهي را براي مؤمن «خير» مي‌داند: «في كُلِّ قَضَاءِ اللهِ خِيَرَةٌ لِلْمُؤمِن»؛ (صدوق، 1404ق، ص ٣٧١، ح ١١؛ صدوق، بي‌تا، ج ١، ص ١٤١، ح ٤٢؛ ابن‌شعبه حراني، 1382، ص ٢٩٣؛ مجلسي، 1388ق، ج ٧١، ص ١٣٩، ح ٢٥) و از آن اظهار شگفتي مي‌كند: «عَجِبْتُ لِلْمُؤمِنِ، إنَّ اللهَ لَمْ يَقْضِ قَضاءً إلّا كانَ خَيراً لَهُ» (ابن‌حنبل، بي‌تا، ج ٤، ص ٢٣٤، ح ١٢١٦١؛ أبو يعلى موصلي، 1408ق، ج ٤، ص ١٩٠، ح ٤٢٠٢).
    در برخي ديگر از روايات، به‌طور مشخص، يك يا هر دو وضعيت خوشايند و ناخوشايند را نام برده و به خير بودن آن تصريح كرده‌اند. صهيب نقل مي‌كند كه يكى از دو نماز مغرب و عشا را با پيامبر خدا به جاي آوردم. وقتى از نماز فارغ شد، خنديد و به ما روي كرد و فرمود: «آيا از من نمى‌پرسيد كه چرا خنديدم»؟ گفتند: خدا و پيامبرش داناترند. فرمود: «از قضاى خداوند براى بندة مسلمان در شگفتم! [زيرا] همة قضاهاى خداى متعال براى او خيرند، و كسى نيست كه همة قضاهاى خدا برايش خير باشد، جز بندة مسلمان» (طبراني، 1404ق، ج ٨، ص ٤٠، ح ٧٣١٧؛ طبراني، 1415ق، ج ٧، ص ٢٤٢، ح ٧٣٩٠؛ ابونعيم، 1414ق، ج ١، ص ١٥٤). امام صادق مي‌فرمايد: «اگر ما بين مشرق و مغرب از آنِ مؤمن گردد، براي او خير است و اگر اعضاي بدنش قطعه قطعه شوند، [باز هم] براي او خيراست» (كليني، 1363، ج ٢، ص ٢٤٦، ح ٥؛ مجلسي، 1388ق، ج ٦٧، ص ١٥١). از امام كاظم نيز حديثي به همين مضمون نقل شده است (همو، 1388ق، ص ٢٤٢، ح ٧٩). حديث ديگري با همين مضمون از امام صادق روايت گرديده كه در آن، از اين وضعيت مؤمن اظهار شگفتي شده است (مجلسي، 1388ق ج ٢، ص ١٨٤؛ ديلمي، 1413ق، ج ١، ص ١٥٣).
    به‌هر‌حال، تقدير خداوند متعال بر خير استوار است و بر همين اساس است كه رضا به قضاي الهي، صبر بر بلاي او و شكر نعمت‌هايش، توجيه مي‌يابد. امام صادق سخني از خداوند متعال را نقل مي‌كند كه رضامندي از كل تقدير، صبر در تقدير ناخوشايند و شكر از تقدير خوشايند را بر پاية اصل «خير بودن قضا» استوار نموده است: «عَبدِيَ المُؤمِنُ لا أصرِفُهُ في شَيءٍ إلّا جَعَلتُهُ خَيرا لَهُ، فَليَرضَ بِقَضائي، وَليَصبِر عَلى بَلائي، وَليَشكُر نَعمائي» (كوفي اهوازي، 1404ق، ص ٢٧ ح ٤٨، جبعي عاملي، بي‌تا، ص ٨٢؛ مجلسي، 1388ق، ج ٧٢، ص ٣٣٠، ح ١٣). در حديث ديگري از امام صادق، خداوند متعال به‌صورت مشخص، به خوشايند و ناخوشايند بودن زندگي تصريح كرده و همه را بر مبناي خير و مصلحت دانسته و از‌اين‌رو، رضامندي از اصل تقدير، صبر در ناخوشايندها و شكر در خوشايندها را طلب كرده است (كليني، 1363، ص ٦١، ح ٧؛ صدوق، 1398ق، ص ٤٠٥، ح ١٣، طوسي، 1414ق، ص ٢٣٨، ح ٤٢١).
    در برخي ديگر از روايات، به موضوع تكاليف پرداخته و برخير بودن آنها تأكيد شده است. واقعيت اين است كه دستورات شريعت، جز به سود انسان نيست و تمام منافع آن به خود وي مي‌رسد. اين از واقعيت‌هاي بنيادين در حوزة تشريع است كه كمتر بدان توجه شده است. خداوند متعال در قرآن كريم تصريح مي‌فرمايد كه سود انجام تكاليف و زيان ترك آن، تنها به انسان مي‌رسد: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء: ٧). روزى امام على فرمود: «من هرگز به هيچ كس خوبى نكرده‌ام.» مردم، سرهاى خود را از روى شگفتى بلند كردند. سپس حضرت به همين سخن خداوند استناد كردند (آبي، بي‌تا، ج١، ص ٢٩٣) و شگفتي آنان را برطرف ساختند. رسول خدا نيز تأكيد مي‌كند كه هر كس از خدا و رسولش پيروي كند، بي‌ترديد رشد مي‌يابد، و كسي كه عصيان كند، گمراه مي‌شود و تنها به خود آسيب مي‌زند، نه خداوند (سجستاني، بي‌تا، ج 1، ص 246، ح 1097؛ بيهقي، 1410ق، ج 3، ص 215). از ديگر معصومان نيز اين مطلب نقل شده است (مجلسي، 1388ق، ج 44، ص 151؛ كليني، 1363، ج 3، ص 422، ح 6؛ ج 5، ص 371).
    يكي از باورهاي نادرستي كه در‌بارة شريعت وجود دارد اين است كه دستورات شريعت براي تأمين منافع دين تنظيم شده‌اند و فايدة آن به خداوند متعال مي‌رسد. اين باور ـ كه آن را «خدا ـ سودي» ـ مي‌ناميم ـ هرچند ممكن است پنهان باشد، موجبات نارضايتي از شريعت را به وجود مي‌آورد. واقعيت اين است كه نه خداوند و نه دين او نيازي به رفتار عبادي بشر ندارند. اين بشر است كه به شريعت، به‌منزلة برنامة زندگي سعادت‌بخش نيازمند است. در قرآن كريم، بر بي‌نيازي خداوند از عبادت بندگان تأكيد شده (زمر: ٧؛ ابراهيم: ٨) و در روايات نيز اين حقيقت بيان گرديده است (نهج‌البلاغه، 1424ق، خ ١٩٣و ١٠٩). از سوي ديگر، در برخي متون ديني، زيان معصيت به خود انسان نسبت داده شده است، نه خداوند (نساء: ١٣٦). بنابراين، خداوند متعال از طاعت و عبادت بندگان هيچ سودي نمي‌برد؛ بلكه دستورات شريعت، به سود انسان است و تمام منافع آن به خود وي مي‌رسد. توجه به اين حقيقت ـ كه آن را «انسان ـ سودي» مي‌ناميم ـ موجب رضامندي تشريعي و برانگيخته شدن احساس خوشايند از تكليف مي‌گردد.
    از آنچه گذشت، روشن مي‌شود كه خواست خداوند، هرچند ناخوشايند به نظر آيد، از خواست بشر، هرچند خوشايند به نظر آيد، بهتر است؛ زيرا خواست خداوند متعال بر خير پنهان، اما پايدار استوار است؛ ولي خواست بشر مبتني بر خير آشكار و شر پنهان و پايدار است. رسول خدا مي‌فرمايد: «اِختِيارُ الله لِلعَبدِ ما يَسوؤُهُ، خَيرٌ مِنِ اختِيارِهِ لِنَفسِهِ ما يَسُرُّهُ» (ورام، بي‌تا، ج ٢، ص ١١٨). آنچه در اينجا اهميت دارد اين است كه خير بودن تقديرهاي خداوند متعال، يكي از اصول اساسي توحيد و از واقعيت‌هاي حيات انساني است كه پاية رضامندي را تشكيل مي‌دهد.
    2. ايمان به تقدير
    بر اساس آنچه گذشت، پيش‌نياز خيرباوري، ايمان به تقدير است. تا كسي باور نداشته باشد كه همه چيز به تقدير الهي است، آنچه را مقدر شده است، به تقدير الهي نمي‌داند. به همين دليل، باور به خير بودن تقدير خدا نيز بر او اثرگذار نخواهد بود. كسي كه به اين باور برسد، در برابر اين موقعيت‏ها آسيب‏ناپذير مي‏شود. در حقيقت، اين باور، انسان را در برابر خوشي‏ها و ناخوشي‏هاي زندگي ايمن مي‏سازد كه از راه تأثيرناپذيري از دو موقعيت يادشده حاصل مي‏شود.
    رسيدن به اين مرحله و ايمن شدن در برابر هر دو موقعيت خوشايند و ناخوشايند، چنان مهم است كه از آن به «حقيقت ايمان» ياد شده است. پيامبر مي‏فرمايد: «لِكُلِّ شَي‏ءٍ حَقيقَةٌ، ما بَلَغَ عَبدٌ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّي‏ يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ وما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ» (ابن‌حنبل، بي‌تا، ج ‏6، ص‏ 442؛ ابونعيم، 1414ق، ج ‏2، ص ‏12؛ متقي هندي، 1409ق، ج ‏1، ص ‏25؛ طبراني، 1404ق، ج ٣، ص ٢٦١، ح ٢٢١٤؛ قضاعي، 1418ق، ج ٢، ص ٦٤، ح ٨٩٠)؛ هر چيزي حقيقتي دارد. هيچ بنده‏اي به حقيقت ايمان نمي‏رسد تا اينكه بداند آنچه به او رسيده است، بنا نبود كه نرسد؛ و آنچه به او نرسيده است، بنا نبود كه برسد.» در حديث ديگري از آن حضرت چنين آمده است: «لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ وحُلوِهِ ومُرِّهِ»؛ (صدوق، 1398ق، ص ٣٨٠ ح ٢٧؛ متقي هندي، 1409ق، ج ١، ص ٣٥١، ح ١٥٧١)؛ هيچ‌يك از شما ايمان ندارد، مگر اينكه به خير و شر، و شيرينى و تلخى قَدَر ايمان بياورد.»
    وقتي كسي به حقيقت ايمان برسد، آن‌گاه، شيريني و لذت آن را مي‏چشد. رسول خدا دراين‌باره مي‌فرمايد: «لايَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ حُلوِهِ ومُرِّهِ» (متقي هندي، 1409ق، ج ١، ص ١٢٦، ح ٥٩٥)؛ كسى شيرينى ايمان را نمي‌چشد، مگر اينكه به خير و شر، و شيرينى و تلخى قَدَر ايمان بياورد.» امام صادق‏ نيز مي‏فرمايد: «كانَ أميرُالمُؤمِنينَ‏ يَقولُ: لا يَجِدُ أحَدُكُم طَعمَ الإِيمانِ حَتّي‏ يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ وإنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ» (كليني، 1363، ج ‏2، ص ‏58، ح ‏7 و ح ‏4؛ ابن‌شعبه حراني، 1382، ص ‏207 و 218؛ ورام، بي‌تا، ج ‏2، ص ‏184)؛ اميرالمؤمنين‏ همواره مي‏فرمود: «هيچ‌يك از شما طعم ايمان را نمي‏چشد تا اينكه بداند آنچه به او رسيده است، بنا نبود كه نرسد؛ و آنچه به او نرسيده است، بنا نبود كه برسد؛ و اينكه زيان‏رسان و سودرسان، فقط خداوند ـ عز‌وجل ـ است».
    اين، اعجازِ باور به تقدير الهي است. باور به تقدير الهي، انسان را از تأثير نوسانات شديد زندگي، ايمن مي‏سازد و بدين‏سان، آرامش و آسايش را به زندگي مي‏آورد (ديلمي، 1406ق، ج ‏2، ص ‏417، ح‏3850؛ قضاعي، 1418ق، ج ‏1، ص‏ 187؛ متقي هندي، 1409ق، ج ‏1، ص ‏106؛ صدوق، 1361، ص‏ 200، ح ‏1؛ كليني، 1363، ج‏ 2، ص ‏59، ح ‏9؛ ورام، بي‌تا، ج ‏2، ص ‏184؛ تميمي آمدي، 1373، ح ‏1834؛ ليثي واسطي، 1376، ص ‏47) و جايي براي حزن و اندوه، باقي نمي‏ماند (صدوق، 1404ق، ج ‏4، ص ‏393، ح ‏5836؛ صدوق، 1398ق، ص‏ 376؛ تميمي آمدي، 1373، ح ‏1850؛ ليثي واسطي، 1376، ص ‏493).
    3. خيرارزيابي تقدير
    وقتي سخن از باور و شناخت به ميان مي‌آيد، پاي الگوي ارزيابي نيز به ميان كشيده مي‌شود. انسان از الگوهاي متفاوتي در ارزيابي پديده‌ها استفاده مي‌كند. براي خيرباوري، بايد از الگوي ارزيابي خيرگرا استفاده كرد. اگر الگوي ارزيابي انسان، «خيرگرا» نباشد، نمي‌تواند به خيرشناسي بينجامد. در توضيح اين مطلب بايد گفت كه پديده‌ها و امور زندگي انسان، دو‌بعدي‌اند: بعد ظاهر كه بر اساس آن، پديده‌ها براي طبع انسان، يا «خوشايند» هستند يا «ناخوشايند»؛ و بعد باطن كه بر اساس آن، پديده‌ها براي حيات انسان، يا «خير» هستند يا «شر». محور بعد ظاهر، خواسته‌هاي انسان، و محور بعد دوم، مصلحت اوست. بر اين اساس، دو الگوي ارزيابي نيز وجود دارد: الگوي ارزيابي «خواست‌گرا» و الگوي ارزيابي «مصلحت‌گرا» يا خيرگرا. اگر الگوي ارزيابي كسي خواست‌گرا باشد، همة امور را با قالب (خوشايند - ناخوشايند) بررسي مي‌كند و به چيزي جز آن نمي‌انديشد. بنابراين نمي‌تواند خير و شر اصيل و واقعي را تشخيص دهد. البته نتيجة هر ارزيابي در نهايت آن است كه فلان مورد خير است؛ ولي اين در حقيقت، به معناي خير دانستن خوشايندهاست كه با خير اصيل تفاوت دارد. اما اگر الگوي ارزيابي فرد، خيرگرا باشد، از ظاهر امور مي‌گذرد و به لايه‌هاي باطني آن نفوذ مي‌كند و همة امور را با قالب (خير - شر) و (مصلحت ـ مفسده) بررسي مي‌نمايد و به چيزي جز آن نمي‌انديشد. اين الگو توان ارزيابي خير بودن امور را دارد و مي‌توان براي شناخت خير به آن متكي شد. در آية شريفة «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» (بقره: ٢١٦)، كه يك قانون است، به‌خوبي تفاوت اين دو الگوي ارزيابي مشخص است. اين قانون به‌خوبي نشان مي‌دهد كه گاه خير و سعادت واقعي انسان در محنت و رنج است، و لذت رهاوردي جز شر و بدي ندارد. بر همين اساس، در آغاز اين آيه، مسئلة جنگ كه امري سخت و پر‌محنت است، طرح شده و با استناد به اين قاعده بيان مي‌شود كه هرچند از آن ناخرسنديد (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ)، اما خير شما در آن است؛ در حالي‌كه طبيعتاً مردم از ترك جنگ خرسند مي‌شوند و شر آنان در آن است. خداوند در آيه‌اي ديگر، مسئلة ناخرسندي از همسر را طرح مي‌كند و مي‌فرمايد: اگر از زنانتان خوشتان نيامد، فوراً آنان را طلاق ندهيد؛ چه‌بسا از چيري خوشتان نمي‌آيد، ولي خداوند متعال در آن براي شما خير فراوان قرار مي‌دهد «(نساء: 19). در طرف مقابل، ثروت را به بحث قرار گذاشته كه براي مردم لذت‌بخش است؛ اما مي‌فرمايد: گمان نكنيد كه اين ماية خير براي آنان است! «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (آل‌عمران: 187). گناه نيز لذت‌بخش است اما تباهي به بار مي‌آورد؛ و طاعت، سخت است، اما سعادت و موفقيت به ارمغان مي‌آورد (نهج‌البلاغه، 1424ق، خ 176).
    نكتة سوم دربارة معيار خير و شر است. معرفي خير و شر، كار الگوي ارزيابي است. حتي الگوي ارزيابي خواست‌گرا نيز هرچند خير اصيل را نمي‌يابد، مدعي است كه خير را معرفي مي‌كند. بنابراين، معيار خير و شر متفاوت مي‌شود. ازاين‌رو، اصلاح الگوي ارزيابي، بر اصلاح معيار خير و شر متوقف است. براي اصلاح اين الگو بايد معيار اصيل خير و شر را به دست آورد و بر اساس آن به ارزيابي امور پرداخت. به همين دليل، اين مسئله مورد توجه روايات قرار گرفته است كه در ادامه به آنها مي‌پردازيم.
    در يك كلام، ارزيابي خيرگرا، عاقبت‌انديش است، نه حال‌انديش. توضيح اينكه امور زندگي، يك حال دارد و يك آينده كه در آن پيامد امور نمايان مي‌شود. ارزيابي خواست‌گرا، تنها به حال پديده‌ها مي‌نگرد و هر آنچه را در زمان حال خوشايند باشد، خير معرفي مي‌كند و هر آنچه را كه در زمان حال ناخوشايند باشد، شر مي‌داند؛ درحالي‌كه در الگوي ارزيابي خير‌گرا، خير و شر واقعي پديده‌ها بر اساس آيندة آنها رقم مي‌خورد. ازاين‌‌رو، ارزيابي خيرگرا، آينده‌انديش است، نه حال‌انديش. آن احساس گذرا و ناپايدارى كه براى انسان پيش مى‌آيد و موجب مي‌شود كه او از چيزى خوشش بيايد و با آن خو بگيرد، يا از چيزى بيزار و گريزان شود، نشانة خير و يا شر بودنِ آن نيست؛ بلكه ملاك خير و شر بودنِ يك چيز، در نقش آن در آسايش ابدى و خوشبختىِ دراز‌مدت انسان نهفته است (محمدي ري شهري، 1385 ب، ص 20). بنابراين، آينده، ملاك خير و شر انسان است. به همين دليل رسول خدا مي‌فرمايد: «بهترين كارها، خوش‌فرجا‌ترين آنهاست» (صدوق، 1404ق، ج ٤، ص ٤٠٢، ح ٥٨٦٨؛ صدوق، 1407ق، ص ٥٧٦، ح ٧٨٨؛ مجلسي، 1388ق، ج٧١، ص ٣٦٣، ح ٢ و ج ٧٧، ص ١١٥، ح ٨).
    بنابراين، اگر حالِ زودگذرِ امري، خوشايند، و آيندة پايدار آن، شر و ناخوشايند باشد، نمي‌توان آن را خير دانست. اين خير زودگذر، موجب نارضايتي مي‌شود و در نتيجه، ناشادكامي پايدار را در آينده فراهم مي‌آورد. اين يك اصل اساسي است. ازاين‌رو، امام على تأكيد مي‌فرمايد كه «ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ، وما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النّارُ، وكُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ، وكُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِيَةٌ» (كليني، 1363، ج ٨، ص ٢٤، ح ٤؛ صدوق، 1404ق، ج ٤، ص ٤٠٧، ح ٥٨٨٠؛ نهج‌البلاغه، 1424ق، ح ٣٨٧؛ ابن‌شعبه حراني، 1382، ص ٨٨) ؛ بدى كه بعد از آن بهشت است، بد نيست، و نيكى كه پس از آن آتش است، نيك نيست. هر نعمتى در مقابل بهشت، ناچيز است، و هر گرفتارى و رنجى در مقابل آتش، عافيت و ايمنى است».
    همچنين پيامبر خدا مي‌فرمايد كه روز قيامت، برخوردارترينِ مردم دنيا را از ميان كافران مى‌آورند و مى‌گويند: او را يك بار در آتش فرو ببريد. وى را در آتش فرو مى‌برند. آن‌گاه به او مى‌گويند: آيا هيچ نعمتى به تو رسيده است؟ مى‌گويد: نه؛ از هيچ نعمتى برخوردار نبوده‌ام. از سوي ديگر، گرفتارترين و بينواترين مؤمن را نيز مى‌آورند و مى‌گويند: او را يك بار به بهشت وارد كنيد. وى را به بهشت وارد مى‌كنند. آن‌گاه به او مى‌گويند: آيا تاكنون رنج و بلايى به تو رسيده است؟ مى‌گويد: هرگز رنج و بلايى به من نرسيده است (ابن ماجه قزويني، بي‌تا، ج ٢، ص ١٤٤٥، ح ٤٣٢١).
    بنابراين، انسان چيزي را كه شر آينده را به ارمغان مي‌آورد، نبايد خير بداند؛ حتي اگر در حال، خوشايند باشد (تميمي آمدي، 1373، ح ١٠١٨٦؛ ليثي واسطي، 1376، ص ٥٢٠، ح ٩٤٥٨). همچنين چيزي را كه خير آينده را به ارمغان مي‌آورد، نبايد شر بداند؛ حتي اگر در حال، ناخوشايند باشد (تميمي‌آمدي، 1373، ح ١٠١٨٥؛ ليثي واسطي، 1376، ص ٥٢٠، ح ٩٤٥٧). پس روشن مي‌شود كه انسان از برخي نعمت‌ها و لذت‌ها نبايد راضي باشد و از برخي محنت‌ها و رنج‌ها نيز نبايد ناراضي باشد. اينجا دو زير‌شاخة جديد مطرح مي‌شود كه در روايات بدان پرداخته شده است: يكي «لذت تلخ» كه چيزي جز شر و بدي نيست، و ديگري «محنت شيرين» كه چيزي جز خير و خوبي نيست. لذت تلخ، خود بر دو قسم است: يكي وضعيت خوشايندي كه ثروتِ همراه با غفلت از خداوند متعال است و در ادبيات دين از آن به «نعمت استدراج» ياد مي‌شود؛ و ديگري انجام كارهاي لذت‌بخشي است كه پيامد منفي دارد و در ادبيات دين از آن با عنوان «حرام» ياد مي‌شود. محنت شيرين نيز خود بر دو قسم است: يكي وضعيت ناخوشايندي كه همراه با ياد خداست و در ادبيات دين از آن به «نعمت بلا» ياد مي‌شود؛ و ديگري انجام تكاليف دشواري است كه پيامد مثبت دارد و در ادبيات دين از آن با عنوان «واجب» ياد مي‌شود. پس كسي مي‌تواند به رضامندي اصيل و در نتيجه، شادكامي پايدار دست يابد كه از نظام ارزيابي خيرگرا برخوردار باشد، نه خوشايندگرا؛ و اين در گرو عاقبت‌انديشي است، نه حال‌انديشي. اين همان چيزي است كه در ادبيات دين از آن به «حزم» ياد مي‌شود. بنابراين، اين بخش از رضامندي، يعني خيرشناسي، مبتني بر «فضيلت حزم» است.
    بحث و نتيجه‌گيري
    از آنچه گذشت روشن شد كه خيرباوري، عامل اساسي رضامندي از ديدگاه اسلام است. اين نظريه بر يك واقعيت خداشناختي و يك رفتار انساني استوار است. در بعد واقعيت خداشناختي، همة امور زندگي انسان بر اساس تقدير خداوند متعال رقم مي‌خورد و تقدير خداوند نيز تماماً مبتني بر خير است. در بعد رفتار و واكنش انساني نيز اگر انسان به اين واقعيت باور پيدا كند، راضي خواهد شد؛ زيرا «خير» رضايت‌آور است؛ بنابراين اگر انسان بداند كه چيزي به نفع اوست، راضي خواهد شد؛ حتي اگر سخت و دشوار باشد. از‌آنجا‌كه رضامندي به‌عنوان يك رفتار انساني، واكنشي به واقعيت‌هاي خداشناختي است، مي‌توان گفت كه نظرية رضامندي، در حقيقت بر نوعي واقعيت‌شناسي توحيدي و هماهنگ‌سازي خود با آن استوار است. اگر انسان واقعيت الهي حاكم بر زندگي را بشناسد (تقديري بودن امور + خير بودن تقدير)، و خود را با آن هماهنگ سازد (خير‌باوري)، به رضامندي دست خواهد يافت.
    خودهماهنگ‌سازي با واقعيت توحيدي (خيرباوري) + واقعيت‌شناسي توحيدي (تقدير + خير بودن آن) = رضامندي
    توقف تحقق خيرِ مقدر بر رضامندي
    هر‌چند تقدير الهي بر خير استوار است، اما نتيجه‌بخش بودن آن به اين است كه خودِ بشر، از قضاي الهي راضي باشد. اين نيز يكي ديگر از قوانين حاكم بر زندگي است. بنابراين، خير بودن تقدير الهي، دليل و توجيه‌كنندة رضامندي انسان است و رضامندي انسان، كليد ثمربخش شدن تقديرات الهي در زندگي انسان است. امام صادق دراين‌باره مي‌فرمايد: «ما قَضَى اللهُ لِمُؤمِنٍ قَضاءً فَرَضِيَ بِهِ، إلّا جَعَلَ اللهُ لَهُ الخِيَرَةَ فيما يَقضي؛ (طبرسي، 1378، ص ٧٣، ح ١٣٥؛ مجلسي، 1388ق، ج ٧١، ص ١٥٢، ح ٥٨) خداوند، حكمى ننمود كه خشنودى مؤمن را در پى داشته باشد، جز اينكه خير او را در آن قرار داد».
    رسول خدا با توضيح بيشتري دراين‌باره مي‌فرمايد: «همانا خداى تعالى بنده را با روزى دادن آزمايش مى‌كند تا درنگرد كه وى چگونه عمل مى‌كند. اگر بنده از آن روزى خشنود باشد، روزى‌اش بركت مى‌يابد؛ و اگر خشنود نباشد، روزى‌اش بى‌بركت مى‌گردد» (ابونعيم، 1414ق، ج ٢، ص ٢١٣؛ متقي هندي، 1409ق، ج ٣، ص ٣٩٦، ح ٧١٢١؛ ابن‌حنبل، بي‌تا، ج ٧، ص ٢٨٢، ح ٢٠٣٠١).
    در برخي ديگر از روايات، اين قاعده دربارة برخي موقعيت‌ها بيان شده است. در حديثي رسول خدا از قول خداوند متعال نقل مي‌كند:
    خداوند نيز فرموده است: «اگر از بندة مؤمن خويش حيا نمى‌ورزيدم، برايش [حتى] زيرجامه‌‌اى نمى‌نهادم كه خود را با آن بپوشاند. و چون ايمانش را كمال بخشم، به كم‌توانى و اندكىِ روزى مبتلايش سازم؛ اگر بي‌تابى كند، ديگر بار مبتلايش سازم و اگر صبر پيشه كند، با او بر فرشتگان مباهات ورزم»(طوسي، بي‌تا، ص ٣٠٦، ح ٦١٣؛ مجلسي، 1388ق، ج ٧٢، ص ٥٠، ح ٦١).
    بنابراين، مي‌توان گفت كه ما با دو مفهوم رو‌به‌رو هستيم: «خير مقدر» و «خير مؤثر». مراد از خير مقدر، همان خيري است كه خداوند متعال در همة تقديرهاي چهارگانة خود نهفته است؛ مراد از خير مؤثر نيز خيري است كه بر زندگي اثر مي‌گذارد و زندگي خوبي را به وجود مي‌آورد. در طرف مقابل، «خير غيرمؤثر» هست كه بر زندگي فرد اثر نمي‌گذارد و در نتيجه، زندگي را به «زندگي شر» تبديل مي‌كند. مهم اين است كه عامل تبديل خير مقدر به خير مؤثر، انسان و نوع واكنش اوست. انسان است كه بايد با اختيار خود كاري انجام دهد كه خير مقدر به خير مؤثر تبديل شود. در غير اين صورت، زندگي او شر خواهد شد. در حقيقت، عامل تبديل، واكنش‌هاي مثبت انسان به انواع تقدير است. واكنش كلي به تقدير، رضامندي است. خيري كه خداوند در پديده‌هاي هستي مقدر كرده است، هنگامي مي‌تواند مؤثر باشد و زندگي را عملاً خير گرداند كه انسان از آن راضي باشد. بنابراين، رضامندي انسان، متوقف بر خير بودن تقديرات خداوند است و ثمر‌بخش بودن تقديرات در عينيت زندگي، متوقف بر رضامندي انسان از آن تقديرات مي‌باشد. اين سخن، بر تفكيك مقام قضا و قدر (مقام جعل) ـ از مقام رضا (مقام عمل) استوار است. در مقام جعل، مقدرات بشر بر خير بنيان مي‌شود و در مقام عمل، انسان با تكيه بر آنچه در مقام جعل صورت گرفته، به رضامندي مي‌رسد؛ در نتيجه، مقدرات او در عينيت زندگي، براي او ثمر خير خواهد داشت.
    افزون بر رضامندي، ثمربخشي خير در زندگي، متوقف بر شكر در خوشايند، صبر در ناخوشايند، انجام بايدها و ترك نبايدها نيز مي‌باشد. تا اين امور تحقق نيابند، خير بودن زندگي، و يا به تعبيري، خيرِ مقدر توسط خداوند متعال نيز تحقق نمي‌يابد.
    خلاصة سخن اينكه تحقق خير در زندگي، مشروط به واكنش مثبت انسان به تقدير است. در رضامندي، دو مقام هست: يكي مقام تقدير، و ديگري مقام تحقق. مقام تقدير با مقام تحقق تفاوت دارد. درست است كه همه چيز توسط خداوند متعال تقدير مي‌شود، اما الزاماً هر‌چه تقدير مي‌شود، در زندگي انسان محقق نمي‌گردد؛ بلكه مشروط است (تقدير مشروط)؛ و شرط آن نيز واكنش مناسب انسان مي‌باشد. بنابراين، ما با مراحل سه‌گانة «تقدير»، «واكنش» و «تحقق» رو‌به‌رو هستيم كه مناسبات آنها به شكل زير تنظيم مي‌شود:
    نمودار 1. مناسبات مراحل سه‌گانة تقدير، واكنش و تحقق

    نوع واكنش انسان، تعيين‌كنندة تحقق يا عدم تحقق خير است. واكنش مناسب، موجب تحقق تقدير، و واكنش نامناسب، موجب عدم تحقق آن مي‌شود.
    نمودار 2. نقش واكنش انسان در تحقق يا عدم تحقق تقدير

    واكنش مناسب به خير مقدر، كمي پيچيده است و دو‌سطحي مي‌باشد: يك سطح آن واكنشِ كلي به تقدير خداوند، و سطح ديگر آن واكنشِ ناظر به موقعيت‌هاي چهارگانه (خوشايند و ناخوشايند / بايد و نبايد) است. واكنش كلي، «رضامندي»، و واكنش‌هاي ناظر به موقعيت، به‌ترتيب عبارت‌‌اند از: «شكر»، «صبر»، «رغبت به طاعت و انجام آن» و «كراهت از معصيت و ترك آن». آنچه دوسطحي بودن واكنش را تحليل مي‌كند، نوع مناسبات قضا و قدر با ابعاد چهارگانة آن است. اين نوع، دو گونه ارزيابي را به وجود مي‌آورد. وقتي خيرِ مقدَّر به‌عنوان يك كل و بدون توجه به ابعاد، ارزيابي مي‌‌شود، رضامندي از تقدير به وجود مي‌آيد؛ و هنگامي كه ابعاد چهارگانه‌اش ارزيابي مي‌‌شوند، شكر، صبر، رغبت به طاعت و انجام آن، و كراهت از معصيت و ترك آن به وجود مي‌آيند. وقتي چنين امري تحقق يافت، خير مقدر به خير مؤثر تبديل مي‌شود و خير مؤثر، زندگي خوب را رقم مي‌زند و در نتيجه، رضايت ثانويه از زندگي به وجود مي‌آيد. رضايت نخست، رضايت از تقدير خير، و رضايت دوم، رضايت از تحقق خير (يا زندگي خوب) است.
    نمودار (3) نمودار خير مؤثر

    بنابراين، راهبرد رضامندي را بايد بر خيرباوري استوار ساخت. نظام آموزش رضامندي، بايد بر پاية تبيين خير بودن تقدير خداوند متعال و ايجاد اين باور در افراد استوار شود. برنامه‌ريزان اجتماعي بايد اين امر را به‌مثابة يك راهبرد مورد توجه قرار دهند و بر اساس آن، در سطوح مختلف و براي مخاطبان متفاوت، برنامه‌هاي عملياتي طراحي كنند.

    References: 
    • نهج البلاغه (1424ق)، شرح صبحي صالح، قم، ‌دارالحديث.
    • آبي، منصور بن حسين، نثر الدرّ، مصر، الهيئة المصريه العامه للكتاب، بي تا.
    • تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمة و شرح آقا جمال‌الدين خوانساري، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
    • ابن شعبه حراني، حسن بن علي (1382)، تحف العقول، قم، آل علي.
    • ابن ماجه قزويني، محمدبن يزيد (بي تا)، سنن ابن ماجه، تحقيق محمدفواد عبدالباقي، بيروت، دارالفكر.
    • ابن حنبل، احمد بن محمد (بي تا)، مسند احمد بن حنبل، بيروت، دارصادر.
    • ابو‌يعلى موصلي، أحمد بن علي (1408ق)، مسند ابى‌يعلى الموصلي، جدّه، دارالقبلة.
    • ابونعيم، احمدبن عبدالله (1414ق)، حلية الأولياء، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • امين حسيني عاملي شقرائي، محسن (1403ق)، أعيان الشيعة، به كوشش: سيدحسن امين، چ پنجم، بيروت، دار التعارف.
    • بيهقي، احمدبن الحسين (1410ق)، شُعَب الإيمان، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • براتي، فريد (1389)، اثر‌بخشي مداخلات روان‌شناسي مثبت‌گرا جهت افزايش نشاط، خشنودي از زندگي، معناداري زندگي و كاهش افسردگي؛ تدوين مدلي براي اقدام، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي.
    • پسنديده، عباس (1374)، رضايت از زندگي، قم، دارالحديث.
    • ـــــ (1389)، اخلاق پژوهي حديثي، تهران، سمت.
    • ـــــ (1389)، رساله مباني و عوامل شادكامي در اسلام با رويكرد روان‌شناسي مثبت‌گرا، قم، دانشكده علوم حديث.
    • پسنديده، عباس و ديگران، «مؤلفه‌هاي احساس سعادتمندي در احاديث با رويكرد روان‌شناسي مثبت‌گرا» (زمستان 1390)، قم، علوم حديث، ش 6، ص 119- 140.
    • ترمذي، محمد بن عيسي (بي تا)، سنن الترمذي(الجامع الصحيح)، تحقيق: احمد محمد شاكر، بيروت، دار احياء التراث.
    • خوارزمي، موفق بن أحمد مكّي (بي  تا)، مقتل الحسين، تحقيق: محمّد السماوي، قم، مكتبة المفيد.
    • ديلمي، حسن بن محمد (1413ق)،  ارشاد القلوب، بيروت، موسسه الاعلمي.
    • ديلمي، شيرويه بن شهردار (1406ق)، الفردوس الاخبار بماثورالخطاب، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • جبعي عاملي، زين الدين (بي تا)، مسكّن الفؤاد، قم، مكتبة بصيرتي،
    • سجستاني، سليمان بن أشعث أزدي (بي تا)، سنن ابى‌داود، تحقيق: محمد محيي‌الدين عبدالحميد، بيروت، داراحياء السنة النبوية.
    • سليگمن، مارتين اي پي (1389)، شادماني دروني، ترجمة مصطفي تبريزي و همكاران، تهران، دانژه.
    • صدوق، محمّد بن علي (1404ق)، من لا يحضره الفقيه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
    • ـــــ (1398ق)، التوحيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • ـــــ (بي تا)، عيون أخبار الرضا، تحقيق سيدمهدي حسيني لاجوردي، تهران، جهان.
    • ـــــ (1407ق)، الامالى، قم، مؤسسة البعثة.
    • طبراني، سليمان بن احمد (1404ق)، المعجم الكبير، تحقيق حمدي عبدالمجيدالسلفي، بيروت، داراحياء التراث العربي.
    • ـــــ (1415ق)، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمين.
    • طبرسي، فضل بن حسن (1378)، مشكاة الانوار، تحقيق مهدي هوشمند، قم، دارالثقلين.
    • طوسي، محمد بن حسن (1414ق)، الامالي، قم، دارالثقافه.
    • عادل، زهرا و همكاران، «اثربخشي آموزش شناختي با رويكرد اسلامي بر رضايت‌مندي از زندگي دانشجويان» (پاييز و زمستان 1389)، اسلام و روان‌شناسي، ش 7، ص 43- 57.
    • قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم (1416ق)، ينابيع المودّة لذوي القربي، تحقيق علي جمال أشرف الحسيني، تهران، دار الاُسوة.
    • قضاعي، محمدبن سلامه (1418ق)، دستور معالم الحكم، بيروت، دارالارقم.
    • كار، آلان (1385)، روان‌شناسي مثبت، ترجمة حسن پاشا شريفي و جعفر نجفي زند، تهران، سخن.
    • كراجكي، محمدبن علي (1410ق)، كنز الفوائد، به كوشش عبدالله نعمه، قم، دارالذخائر.
    • كليني، محمدبن يعقوب (1363)، الكافي، چ پنجم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • كوفي اهوازي، حسين‌بن سعيد (1404ق)، المؤمن، قم، مدرسة امام مهدي (ع).
    • ليثي واسطي، علي‌بن محمد (1376)، عيون الحكم والمواعظ، تحقيق حسين حسيني بيرجندي، قم، دارالحديث.
    • متقي هندي، علي‌بن حسام‌الدين (1409ق)، كنز العمال، بيروت، موسسه الرساله.
    • مجلسي، محمدباقر (1388ق)، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلاميه.
    • نيشابوري، محمدبن احمد بن فتال (بي تا)، روضه الواعظين، قم، منشورات الشريف الرضي.
    • محمدي ري‌شهري، محمد (1385)، دانش‌نامه عقايد اسلامي، قم، دارالحديث.
    • ـــــ (1385)، نهج الدعاء، قم، دارالحديث.
    • ورام، مسعودبن عيسي (بي تا)، تنبيه الخواطر، بيروت، موسسه الاعلمي.
    • Vitterso,J. Hedonics. In the Encyclopedia of Positive Psychology.(Ed.), by S.J.Lopez,USA: Wiley-Blackwell, 2009.
    • Jorgensen,I.S.,& Nafstad,H.E.(2004). Positive Psychology: Historical,Philosophical, and Epistemological Perspectives. In P.Alen Linley and S.Joseph(Eds.), Positive Psychology in Practice. New Jersy: John Wiley & Sons.
    • Ryan,R.m., & Deci,E.L.On happiness and human potentials: A review of research on hedonic and eudemonic well-being . In S.Fiske(Ed.), Annual Review of Psychology,Vol.25, 2001, 141-166.
    • Seligman,M.E.P., Steen,T.A.,Park,N.,& Peterson,C. Positive psychology progress:Emprical validation of interventions.American Psychologist, 2005.
    • Froh.J.J.Happiness.In the Encyclopedia of positive Psychology.(Ed.),by S.J.Lopez,USA:Wiley-Blackwell,2009,p. 455-461.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پسندیده، عباس، گلزاری، محمود، براتی‌سده، فرید.(1391) پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 5(4)، 85-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباس پسندیده؛ محمود گلزاری؛ فرید براتی‌سده."پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 5، 4، 1391، 85-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پسندیده، عباس، گلزاری، محمود، براتی‌سده، فرید.(1391) 'پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 5(4), pp. 85-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پسندیده، عباس، گلزاری، محمود، براتی‌سده، فرید. پایه‌ی نظری رضامندی از دیدگاه اسلام. روان‌شناسی و دین، 5, 1391؛ 5(4): 85-104