نقش فرایندهای خودشناختی و عوامل بزرگ شخصیت در فضایل اخلاقی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بسياري از روانشناسان، به جاي پژوهش جنبههاي گوناگون آشفتگي و بيماري، به مطالعه جنبههاي مثبت بهزيستي و سلامت علاقمند هستند (Aspinwall & Staudinger, 2003؛Peterson & Seligman, 2004). آنها معتقدند: روانشناسي بهگونهاي نامتناسب بر آسيبشناسي و اصلاح متمركز شده است
(Aspinwall & Staudinger, 2003, p. 9; Seligman & Csikszentmihaly, 2000, p. 5). اخيراً جنبش روانشناسي مثبتنگر بررسي گستردهاي را براي مطالعه توانمنديهاي انساني و پيشگيري مبتني بر آن آغاز كرده است؛ توانمنديها و پيشگيريهايي كه در سطح فردي، اجتماعي و ارتباطي به پديدايي يک زندگي ارزشمند ميانجامند (ر. ك: Peterson & Seligman, 2004). پژوهشگران دريافتهاند که براي انجام وظيفة پيشگيري در حوزه روانشناسي، بايد علم توانمنديهاي انساني بنياد شود كه وظيفه آن فهم و آموزش شيوه پرورش فضايل در جوانان است. آنها بر اين باورند که اکنون روانشناسان بايد پژوهشهاي خود را به سمت توانمنديها و فضايل انساني سوق دهند. همچنين روانشناساني كه در فضاي خانواده، مدرسه، و جوامع ديني كار ميكنند، بايد فضايي را به وجود آورند كه اين توانمنديها و فضايل پرورش يابند (Seligman & Csikszentmihaly, 2000, p. 5).
مطالعه توانمنديهاي خوي در قلمرو روانشناسي، از آخرين روزهاي قرن بيستم آغاز شد؛ زماني كه جمعي از دانشمندان براي تهيه آزموني براي سنجش توانمنديهاي انساني به اين اميد گردهم آمدند، كه اين سياهه بتواند پايهاي براي ايجاد چارچوبي عموميتر در قلمرو رگههاي (صفت) مثبت انساني شود. پترسون و سليگمن اين كار را ادامه دادند و در كنفرانسهاي متعدد آن را ارائه کردند. طرح «ارزشها در عمل»، که توسط روانشناسان مثبتنگر دنبال شده است، بر توانمنديهايي متمركز شده است كه «زندگي خوب» را ميسر ميکند (Park, 2009, p. 135). آنها توانمنديهاي خوي را بهعنوان مجموعهاي از رگههاي روانشناختي قلمداد ميكنند كه در گسترهاي از افكار، احساسات و رفتارها بروز مييابد و موجب بروز فضايل بنيادين اخلاقي ميشود (Peterson & Seligman, 2004, p. 13).
طبقهبندي ارزشها در عمل، بيست و چهار توانمندي را ذيل شش فضيلت اخلاقي اصلي سازمان داده است. روانشناسان مثبتنگر، براي رسيدن به اين طبقهبندي، علاوه بر مطالعه گسترده در آثار روانشناسان، آموزههاي اسلام، مسيحيت، يهوديت، كنفوسيوسيسم، تائوئيسم، بوديسم و هندويسم، و فلسفة يونان باستان را بررسي کردهاند (Park, 2009, p. 135; Peterson & Seligman, 2004, p. 40-50).
از جمله متغيرهايي كه ميتواند توانمنديهاي خوي را پيشبيني كند، شخصيت است
(Otake & et al, 2005, p. 461; Park, 2009)؛ زيرا توانمنديهاي خوي، زيرمجموعهاي از ويژگيهاي شخصيت فرض شده است (Park, 2009, p. 135). ادعا شده است كه توانمنديهاي رغبت،
شوخطبعي با عامل شخصيتي برونگرايي، توانمنديهاي كنجكاوي، خلاقيت و درك زيبايي با
عامل شخصيتي تجربهپذيري، توانمنديهاي مهرباني و قدرداني با عامل شخصيتي
توافق و توانمنديهاي خودنظمبخشي و پشتكار با عامل شخصيتي وظيفهشناسي قرابت معنايي دارند (Peterson & Seligman, 2004, p. 69).
ديگر سازهاي كه نقش اساسي در توانمنديهاي خوي دارد، خودشناسي است. اگر علم روانشناسي بخواهد توانشها را به فعليت برساند و توانمنديهاي انساني را ارتقا ببخشد، بايد برظرفيتهاي خود- تأملگري بهطور جدي تمركز کند (Caprara & Cervine, 2003, p. 66). خودشناسي بر پايه ديدگاه خودنظمدهي، كنشوري بيهمتايي در بقا دارد؛ زيرا در بين شناختهاي ذخيرهشده ما، تنها موضوعِ شناختي است كه فرد براي بقاي خود بايد به نظمدهي مداوم آن بپردازد. ازاينرو، هر اندازه خودشناسي بيشتر باشد، سازشيافتگي رواني بيشتر است (قرباني و واتسن، 1384، ص 4). اين يافته، بيانگر اين نکته است که فرايندهاي خودشناختي، ظرفيت ارتقاء توانمنديهاي انساني را دارند. در کنار خودشناسي، ادعا شده است که خودمهارگري برترين فضيلت است؛ به اين معنا که در تحقق فضايل و اجتناب از رذايل، وجودش ضرورت دارد (Geyer & Baumeister, 2005, p. 412).
ازآنجاکه عاملهاي شخصيتي و فرايندهاي خودشناختي در پيشبيني توانمنديهاي خوي نقش بهسزايي دارند و از سوي ديگر، هنوز شواهد تجربي چنداني از ارتباط اين متغيرها، بهويژه در ايران در دست نيست، شايسته است مجموعه پژوهشهايي در اين زمينه انجام گيرد.
هدف اين پژوهش، بررسي رابطه عوامل شخصيت و فرايندهاي خودشناختي با فضايل اخلاقي است. وجود رابطه مثبت ميان عاملهاي شخصيت و خودشناسي انسجامي با فضايل اخلاقي، فرضيه اصلي اين پژوهش است. همچنين در اين پژوهش، به پاسخ اين پرسش خواهيم پرداخت که آيا شخصيت ميتواند از طريق خودشناسي و يا خودمهارگري، تفاوتهاي فردي در فضايل اخلاقي را تبيين کند يا نه؟
روش پژوهش
الف. جامعه آماري و نمونه: جامعه آماري اين پژوهش، دانشجويان دانشگاههاي تهران، صنعتي شريف، و شاهد در سال تحصيلي 1389-1388 بود. 315 دانشجو (227 پسر، 88 دختر)، با روش نمونهبرداري غيرتصادفي، در اين پژوهش شركت كردند. ميانگين سني شرکتکنندگان 24 سال و چهار ماه بود.
براي تحليل دادهها، روشهايي چون ضريب همبستگي پيرسون، و آزمون سوبل بهکار رفت. براي اين مدلها، تعداد نمونه دستکم 10 تا 20 برابر تعداد متغيرهاي مستقل تعيين شده است (فراهاني و عريضي، 1384، ص 114؛ هومن، 1386، ص 299). بدينترتيب، وجود هفت متغير مستقل (عاملهاي پنجگانه شخصيت، خودشناسي، و خودمهارگري)، حجم نمونه اين پژوهش کافي است. در اين پژوهش از مقياسهاي زير استفاده شد:
ب. ابزار سنجش
1. «پرسشنامه ارزشها در عمل: ابراز قابليت خود»: اين پرسشنامه توانمنديهاي انساني را در شش زمينه شناختي، هيجاني، ميان فردي، شهروندي، اعتدال، و تعالي ميسنجد (Peterson & Seligman, 2004, p. 633). براي هر شرکتکننده، افزون بر شش زيرمقياس گفته شده، يک نمره کلي در زمينه فضايل اخلاقي بهدست ميآيد. اين پرسشنامه براساس دستهبندي «ارزشها در عمل» ساخته شده است. مطالعات مقدماتي نشان ميدهد که اين پرسشنامه، داراي روايي و اعتبار رضايتبخشي است. براي مثال، نمرة «گزارش شخصي» و «گزارش مشاهدهگر» همبستگي بالايي داشت (Ibid). نسخه فارسي اين پرسشنامه، براي انجام اين پژوهش، طي فرايند استاندارد ترجمه و ترجمه برگردان تهيه شد. شرکتکنندگان در يک مقياس شش درجهاي به گويههاي 24گانه اين پرسشنامه پاسخ دادند.
2. «خزانه بينالمللي گويههاي شخصيت- پنج عامل بزرگ»: اين مقياس، بر پايه الگوي پنج عاملي شخصيت ساخته شده است و عوامل برونگردي، توافق، وظيفهشناسي، ثبات هيجاني و تجربهپذيري را ميسنجد (Goldberg, 1999). در اين پژوهش، نسخه 50 گويهاي آن بهکار رفت. روايي و پايايي مناسب نسخههاي انگليسي و فارسي مقياس، در پژوهشهاي مختلف و با نمونههاي متفاوت تأييد شده است (Aghababaei, 2012; Goldberg, 1999; Ghorbani & et al, 2005). براي نمونه، در پژوهشي جديد روي دانشجويان ايراني، پايايي دروني عاملهاي اين مقياس بين 70/0 و 79/0 گزارش شده است (Aghababaei, 2012, p. 197). شرکتکنندگان به هر گويه در يک مقياس پنج درجهاي ليکرت از «کاملاً موافق» تا «کاملاً مخالف» پاسخ ميدهند.
3. «مقياس خودشناسي انسجامي»: اين مقياس، محصول بازنگري در نظريه دو وجه خودشناسي تجربهاي و تأملي است (Ghorbani & et al, 2008, p. 395)، كه هر دو وجه خودشناسي تجربهاي و تأملي را بهصورت منسجم، با 12 گويه ميسنجد. بررسيهاي ميانفرهنگي در ايران و ايالات متحده از اعتبار و روايي سازه، ملاك، و پيشبين اين مقياس حكايت ميكند (Ibid). مثلاً پايايي دروني آن، با روش آلفاي کرونباخ برابر با 82/0 و همبستگي آن با مقياس بهوشياري بين 62/0 و 68/0 بهدست آمده است (آقابابايي و همكاران، 1390). شرکتکنندگان به هر گويه، در مقياس پنج درجهاي ليكرت پاسخ ميدهند.
4. «مقياس کوتاه خودمهارگري»: تاگني و همکارانش براي سنجش خودمهارگري اين مقياس را ساختهاند (Tangney & et al, 2004, p. 282-283). نسخه کوتاه مقياس 13 گويه دارد. همبستگي نسخه کوتاه با نسخه بلند 36 گويهاي آن بسيار بالا بوده است (93/0=r). پايايي دروني آن، با روش آلفاي کرونباخ برابر 85/0 و پايايي بازآزمايي آن، پس از سه هفته برابر با 87/0 بوده است. بررسي نسخه فارسي مقياس نيز روايي سازه و پايايي دروني رضايتبخشي را به دست داد (آقابابايي و همكاران، 1390).
يافتههاي تحقيق
تحليل دادهها نشان داد كه پايايي دروني مقياسهاي پژوهش رضايتبخش است. آلفاي کرونباخ مقياسها از 69/. تا 87/. است (جدول 1). بهطور خاص، آلفاي کرونباخ پرسشنامه فضايل اخلاقي، که نسخه فارسي آن براي نخستينبار در اين پژوهش بهکار رفته است، برابر با 87/. بهدست آمد که بيانگر پايايي دروني رضايتبخش آن است. براي مقايسه دو جنس در متغيرهاي پژوهش آزمون t مستقل اجرا شد. دوجنس در فضايل اخلاقي تفاوتي نداشتند و در ميان ساير متغيرها، تنها در توافق زنان نمره بالاتري گزارش کردند (جدول 1).
جدول 1: مقايسه مردان و زنان در متغيرهاي پژوهش
متغيرها ميانگين (انحراف معيار) t آلفاي کرونباخ
دختر پسر
فضايل اخلاقي 35/4 (59/0) 27/4 (68/0) 01/1 87/0
خودشناسي انسجامي 69/3 (69/0) 63/3 (64/0) 66/0 81/0
خودمهارگري 38/3 (64/0) 27/3 (64/0) 38/1 80/0
برونگردي 16/3 (73/0) 01/3 (67/0) 65/1 77/0
توافق 99/3 (56/0) 76/3 (56/0) 18/3 76/0
وظيفهشناسي 58/3 (70/0) 56/3 (63/0) 32/0 74/0
ثبات هيجاني 05/3 (70/0) 18/3 (60/0) 60/1 69/0
تجربهپذيري 5/3 (56/0) 55/3 (59/0) 19/0 74/0
01/0p<
ضرايب همبستگي متغيرهاي پژوهش در جدول 2 ارائه شده است. پيش از انجام تحليلهاي اکتشافي، بهمنظور بررسي عدم وجود رابطه خطي مشترک چندگانه بين مقياسها، ضرايب همبستگي پيرسون بين مقياسها بررسي شد. ازآنجاکه تمامي همبستگيها مقاديري کمتر از 85/0 داشتند، احتمال وجود رابطه خطي مشترک چندگانه بين مقياسها رد شد. يافتههاي تحليل همبستگي، رابطه مثبت توانمنديهاي خوي را با همه عاملهاي شخصيت و فرايندهاي خودشناختي نشان داد. همبستگي فضايل اخلاقي و عاملهاي شخصيت، در دامنه 23/0 تا 41/0 قرار داشت. از ميان متغيرهاي پژوهش، توانمنديهاي خوي نيرومندترين رابطه را با خودشناسي (01/0>p، 40/0r=) و توافق (01/0>p، 41/0r=) داشت، و ضعيفترين رابطه را با وظيفهشناسي داشت (جدول 2).
جدول 2: ضرايب همبستگي متغيرهاي پژوهش
متغيرها 1 2 3 4 5 6 7
1. فضايل اخلاقي 1
2. خودشناسي انسجامي **40/0 1
3. خودمهارگري **30/0 **53/0 1
4. برونگردي **35/0 **15/0 31/0 1
5. توافق **41/0 **25/0 **19/0 **40/0 1
6. وظيفهشناسي **23/0 **30/0 **56/0 03/0 **19/0 1
7. ثبات هيجاني **25/0 **53/0 **42/0 *11/0 *13/0 **21/0 1
8. تجربهپذيري **34/0 **36/0 **23/0 **34/0 **30/0 **16/0 *14/0
**01/0> * p05/0> p
در ادامه، به بررسي اين مسئله ميپردازيم که آيا شخصيت ميتواند از مسير خودشناسي و يا خودمهارگري، تفاوتهاي فردي در توانمنديهاي خوي را تبيين کند يا نه؟ بدين منظور، از يک فن استنباطي به نام رويکرد ضرايب حاصلضرب، معروف به «آزمون سوبل» استفاده کرديم. لازم به يادآوري است که ابتدا «عامل عموميشخصيت» بهگونهاي که اردل و آقابابايي (2012) بيان ميکنند، محاسبه شد. سپس، نمرة عامل عمومي شخصيت وارد اين معادله شد: شخصيت خودشناسي توانمنديهاي خوي. آزمون سوبل (Precher & Hayes, 2004)، نشان داد که شخصيت ميتواند از طريق خودشناسي، توانمنديهاي خوي را پيشبيني کند (003/0p=، 97/2z=). هنگاميکه خودشناسي را با خودمهارگري جايگزين کرديم (شخصيت خودمهارگري توانمنديهاي خوي)ع شخصيت نتوانست از طريق خودمهارگري تفاوتهاي فردي در توانمنديهاي خوي را بهطور معناداري پيشبيني کند (21/0p=، 25/1z=). بنابراين، نقش واسطهاي خودشناسي در رابطه شخصيت با توانمنديهاي خوي تأييد شد. اما نقش واسطهاي خودمهارگري در اين رابطه تأييد نشد.
بحث و نتيجهگيري
روانشناسان مثبتنگر بر نقش توانمنديهاي خوي در ارتقاء سلامت روان و پيشگيري از بيماريهاي رواني تأکيد دارند. آنان معتقدند: بايد پژوهشهاي زيادي روي توانمنديها و فضايل انساني انجام شوند و متغيرهاي همبسته آنها شناسايي شوند. مقياس توانمنديهاي خوي در اين پژوهش معرفي شد و رابطه آن با عاملهاي شخصيت و فرايندهاي خودشناختي به آزمون گذاشته شد. نتايج نشان داد که از ميان عاملهاي شخصيت، توافق و برونگردي قويترين رابطه را با توانمنديهاي خوي دارد و شخصيت از طريق خودشناسي، ميتواند واريانس توانمنديهاي خوي را تبيين کند.
ازآنجاکه تأکيد کنوني فرهنگ غرب بر اخلاق اجتماعي است (Argyle, 2008, p. 129)، و موضوع اخلاق اجتماعي عبارت است از رفتار فرد با ديگران، به نظر ميرسد عاملهاي شخصيتي توافق و برونگردي، که بعد اجتماعي آنها قوي است، پيشبين قوي براي توانمنديهاي خوي (اخلاقي) باشند. پژوهش نتو (2007) نشان داد کساني که در عامل توافق نمره بالايي گزارش کردند، در توانمنديهايي مانند نوعدوستي، صبر، گذشت، و بخشش نمره بالايي دريافت کردند. پژوهش شفرد و بليکي (2008) نيز نشان داد که عامل توافق، قويترين پيشبين توانمندي بخشش است. پژوهش آقابابايي و فراهاني (1390) هم در ايران عامل توافق را نيرومندترين همبسته فضيلت قدرداني معرفي کرده است. افراد با نمره بالا در عامل توافق کساني هستند که در ويژگيهاي اعتماد، سادگي، نوعدوستي، تبعيت، تواضع و نرمش در برابر ديگران نمره بالايي گزارش ميکنند. هريک از اين ويژگيها، به نوعي ميتوانند توانمنديهاي اخلاقي مهرباني، عشق و گذشت را در شخص ايجاد کنند.
مفهومسازيهاي قديميتر در گستره روانشناسي، افراد برونگرا را افرادي غير قابل انعطاف، بيملاحظه و غيرقابل اعتماد توصيف ميكردند. ولي پژوهشگران معاصر، برونگرايان را افرادي اجتماعي، مسلط بر محيط، سازگار، داراي رابطه مثبت با ديگران، و كارآمد توصيف ميكنند؛ افرادي كه داراي روابطي گرم و صميمانه هستند و از هيجانات مثبت برخوردارند (آقابابايي و فراهاني، 1390؛Saroglou, 2002, p. 22 ). با اين توضيح، به نظر ميرسد افراد برونگرا، افرادي باشند كه از توانمنديهاي بينفردي مانند هوش اجتماعي، عشق و مهرباني بهرهمند باشند.
ازآنجاکه از ميان عاملهاي شخصيت، پايداري هيجاني و تجربهپذيري بيشترين رابطه را با خودشناسي دارند، ميتوان نقش واسطهاي خودشناسي را از طريق اين دو عامل تبيين کرد. پايداري هيجاني موجب ميشود فرد کمتر احساس اضطراب و تنش نمايد. اين افراد بهراحتي دچار افسردگي، احساس گناه، غم، نااميدي و درماندگي نميشوند (McCrae & Costa, 2005, p. 113). فردي که اين حالات را تجربه ميکند، طبيعتاً آمادگي بيشتري براي توجه به مسائل مهم زندگي از جمله شناخت خود دارد. بهعبارت ديگر، پايداري هيجاني زمينه را براي خودشناسي فراهم ميکند. در کنار پايداري هيجاني، کسي که در تجربهپذيري نمره بالايي کسب ميکند، فردي است که داراي قدرت خوبي براي درک حقايق دروني و بيروني، از جمله عواطف و هيجانهاي شخصي ميباشد (آقابابايي و همکاران، 1390). افراد داراي نمرة بالا، بيشتر از ديگران داراي تجربههاي عميقتر و حالتهاي هيجاني متمايز و تفکيکشده هستند. بيشك اين تواناييها، در ارتقاء خودشناسي شناختي و هيجاني فرد تأثير دارد. بنابراين، به نظر ميرسد مؤلفه پايداري هيجاني بهمثابه عامل زمينهساز، و تجربهپذيري بهمثابه عامل کنشگر (تکميلي)، بهصورت يکپارچه و منسجم در راستاي ارتقاء خودشناسي عمل ميکنند.
خودشناسي از فعاليت خودکار پاسخهاي دروني و آشکار، ناشي از طرحهاي کنش و واکنش نامناسب با موقعيت پيشروي پيشگيري ميکند و با بازنگري در تجربيات گذشته، طرحهاي کنش و واکنش جديد، سازمانيافتهتر، و پيچيدهتر خلق ميکند (قرباني و واتسن، 1384). اين يافته، منطبق با نظرات انديشمندان مسلمان در محوريت خودشناسي براي تخلق به رگههاي نيک اخلاقي است. علّامه مطهري (1380) خودشناسي را ريشة الهامات اخلاقي قلمداد ميکند. وي از خودشناسي و احساس کرامت در خودِ واقعي بهعنوان پايههاي بنيادي اخلاق ياد ميکند (ر. ك: مطهري، 1374). ابنسينا پله نخست تربيت را تربيت نفس ميداند و کليد تربيت نفس را شناخت صفات و عادات خويش قلمداد ميکند (ر.ك: فتحعليخاني و همکاران، 1377). پيام مهم اين پژوهش، اين است که معلمان و مربيان تربيت اخلاقي بايد در فرايند تربيت منش اخلاقي دانشآموزان و دانشجويان در کنار ملاحظه ظرفيتهاي شخصيتي افراد، در پرورش ويژگيهايي چون خودشناسي و خودمهارگري تلاش کنند.
اين پژوهش محدود به استفاده از نمونه دانشجويي با روش نمونهگيري غيرتصادفي و استفاده از مقياسهاي خودگزارشي است. در اين پژوهش، از مقياس کوتاه ارزشها در عمل استفاده شد. استفاده از مقياس طولانيتر اين پرسشنامه ممکن است نتايج متفاوتي بهدست دهد. شايسته است پژوهشهاي آينده ضمن مطالعه دامنه گستردهتري از جامعه و استفاده از مقياسهاي دگرگزارشدهي، به بررسي رابطه توانمنديهاي خوي با ساير متغيرها مانند بهزيستي و سلامت رواني بپردازند.
- آقابابايي، ناصر و حجتاله فراهاني، «نقش رگه قدرداني در پيشبيني بهزيستي روانشناختي و فاعلي» (1390)، روانشناسي تحولي: روانشناسانايراني، ش 29، ص 75-84.
- آقابابائي، ناصر و همكاران، «تقابل فرايندهاي خودشناختي با «آستانه گذري»» (1390)، روانشناسي و دين، ش 13، ص 55-69.
- فتحعليخاني، محمد همكاران (1377)، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، تهران، سمت.
- فراهاني، حجتاله و حميدرضا عريضي (1384)، روشهاي پيشرفته پژوهش در علوم انساني (رويکردي کاربردي)، اصفهان، جهاد دانشگاهي.
- قرباني، نيما و پل. جي واتسن، «فرايندهاي خودشناختي و نظامهاي پردازش خبر عقلاني و تجربهاي درايران و امريكا» (1384)، روانشناسان ايراني، ش 2(5)، ص 3-14.
- مطهري، مرتضي (1374)، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا.
- ـــــ (1380)، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا.
- هومن، حيدرعلي (1386)، شناخت روش علمي در علوم رفتاري، تهران، سمت.
- Aghababaei, N, (2012), Religious, honest and humble: Looking for the religious person within the HEXACO model of personality structure, Personality and Individual Differences, v 53, p. 880–883.
- Argyle, M, (2000), Psychology of religion: An introduction, London: Routledge.
- Aspinwall, L. G., & Staudinger, U. M, (2003), A psychology of human strengths: Some central issues of an emerging field. In L. G. Aspinwall & U. M. Staudinger (Eds.), A psychology of human strengths (p. 9-22). Washington, DC: American Psychological Association.
- Caprara, G. V., & Cervone, D,.(2003), A conception of personality for a psychology of human strengths: Personality as an agentic, self-regulating system. In L. G. Aspinwall & U. M. Staudinger (Eds), A psychology of human strengths (pp. 61-74) .Washington, DC: American Psychological Association.
- Erdle, S. & Aghababaei, N, (2012), Evidence for the general factor of personality (GFP) in the Big Five from 600 Iranians, Personality and Individual Differences, v 53(3), p. 359-361.
- Geyer, A. L., & Baumeister, R. F, (2005), Religion, morality, and self-control: Values, virtues, and vices. In R. F. Paloutzian & C. L. Park (Eds.), Handbook of the Psychology of Religion & Spirituality. (pp. 412-432). New York: The Guilford Press.
- Ghorbani N., Watson, P. J., & Hargis, M .B, (2008), Integrative Self-Knowledge Scale : Correlations and incremental validity of cross-cultural measure developed in Iran and the United States, The Journal of Psychology, v 142(4), p. 395-412.
- Ghorbani, N., & et al, (2005), Philosophy, self-knowledge, and personality in Iranian high school teachers and students, Journal of Psychology: Interdisciplinary and Applied, v 139, 59-81.
- Goldberg, L. R, (1999), A broad-bandwidth, public-domain, personality inventory measuring the lower-level face of several five-factor models, in I. Mervielde., I. Deary., F. De fruyt., & F. Ostendorf (Eds.), Personality psychology in Europe, v 7, p.7-28. The Netherlands: Tilburg University Press.
- McCrae, R. R., & Costa, P.T., jr, (2005), Personality in adulthood: A Five Factor theory perspective, New York: The Guilford Press.
- Neto,F, (2007), Forgiveness, personality and gratitude, Personality and Individual Differences, v 43, p. 2313-2323.
- Otake, K., & et al, (2005), Development of the Japanese version of the Value in Action Inventory of Strengths (VIA-IS). The Japanese, Journal of Psychology, v 76, p. 461-467.
- Park, N, (2009), Character strengths (VIA). In J. Lopez (Ed.), The encyclopedia of positive psychology. (p. 135-140). New York: Wiley-Blackwell.
- Peterson, C., & Seligman, M. E. P, (2004), Character strengths and virtues: A handbook and classification. Washington, DC: American Psychological Association.
- Preacher, K.J. & Hayes, A.E, (2004), SPSS and SAS procedures for estimating indirect effects in simple mediation models, Behavior Research Methods, Instruments, & Computers, v 36 (4), p. 717-731.
- Saroglou,V, (2002), Religion and five factor of personality: A meta-analilytic review, Personality and Individual Differences, v 32, p. 15-25.
- Seligman,M. E. P., & Csikszentmihaly, M, (2000), Positive psychology: An introduction, Journal of American Psychologist, v 55 (1), p. 5-14.
- Shepherd, S., & Belicki, K, (2008), Trait forgiveness and traitedness within the HEXACO model of personality. Personality and Individual Differences, v 45, p. 389-394.
- Sobel, M. E, (2008), Identification of causal parameters in randomized studies with mediating variables, Journal of Educational and Behavioral Statistics, v 33(2), p. 230-231.
- Steger, M. F., & et al, (2007), Genetic and environmental influences on the positive traits of the values in action classification, and biometric covariance with normal personality, Journal of Research in Personality, v 41)3(, p. 524-539.
- Tangney, J. P., & et al, (2004), High self-control predicts good adjustment, less pathology, better grades, and interpersonal success, Journal of Personality, v 7(2), p. 271-322.