روان‌شناسی و دین، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 26، تابستان 1393، صفحات 61-80

    اثربخشی مداخله شناختی ـ رفتاری گروهی، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی (با مقیاس اسلامی)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ لیلا اگاه / کارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم تحقیقات اردبیل، گروه روان‌شناسي، اردبيل، ايران / agah.mojgan@yahoo.com
    مسعود جان بزرگی / دانشیار روان‌شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و پژوهشگر مركز تحقيقات علوم رفتاري دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي / janbo@rihu.ac.ir
    عذرا غفاری / استادیار دانشگاه آزاد اسلامی اردبیل
    چکیده: 
    در اسلام آنچه موجب تحکیم پایه های علایق خانوادگی است، مطلوب و آنچه آن را متزلزل کند، نامطلوب است. براساس تعالیم قرآن، باید در اصلاح روابط زناشویی زوجین تلاش کرد؛ زیرا باورهای غیرمنطقی مرتبط با روابط زناشویی موجب شدت و تکرار تعارض های زناشویی می شود. بنابراین، این پژوهش به بررسی اثربخشی گروه درمانگری شناختی- رفتاری، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی می پردازد. بدین منظور، با استفاده از طرح پژوهش نیمه آزمایشی و کاربرد روش نمونه گیری در دسترس از میان زنان داوطلب 30 زن با تعارض زناشویی در دو گروه جایگزین شدند. آزمودنی های دو گروه قبل و بعد از ارائه مداخله به گویه های پرسش نامه های تعارض زناشویی و رضامندی زناشویی (با مقیاس اسلامی) پاسخ دادند. داده ها به وسیله آزمون تحلیل کوواریانس یک راهه و چندراهه تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که گروه درمانگری شناختی- رفتاری موجب کاهش تعارض زناشویی و افزایش رضامندی زناشویی و مؤلفه های آن شده است (05/0>P). بنابراین گروه درمانگری شناختی– رفتاری، در کنار آموزه های مذهبی با اصلاح شناخت با استفاده از فنون خاص، بدکارکردی رفتار و هیجان منفی را تعدیل کرده و به باز ارزشیابی منطق تفکر و درک دغدغه های ارتباط کمک می کند و از این طریق به بهبود سازه های هدف می انجامد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Effectiveness of Group Cognitive- Behavioral Therapy on Increasing the Marital Satisfaction of Women Having Marital Conflict (on the basis of Islamic measures).
    Abstract: 
    In Islam, whatever strengthens family ties is considered acceptable and whatever weakens family links is deemed unfavorable. According to Qur’anic teachings, the efforts should be directed to bringing about reconciliation between spouses, because unsound beliefs about marital relations result in intensity and recurrence of marital conflict. Hence, this paper investigates the effectiveness of group cognitive- behavioral therapy on increasing marital satisfaction among the women who have marital conflict. To this end, thirty female volunteers having marital conflict were selected and divided into two groups through a semi- experimental research and the available type of sampling. The testees in the two groups filled out questionnaires about marital conflict and matrimonial satisfaction (on the basis of Islamic measures) before and after the treatment. One -way and multi- way co- variance analysis was used for analyzing the data. The findings show that group cognitive- behavioral therapy contributes to the decrease of marital conflicts and increase of marital satisfaction while its components reaching the standard of (p
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    در اسلام، پيمان زناشويي، محکم‌ترين قرارداد اجتماعي است که مي‌توان آن را ناشي از روابط شديد و رحمت متقابل بين زن و شوهر دانست که در قرآن به آن اشاره شده است (روم: 21). اسلام تشکيل زندگي زناشويي را به‌عنوان کامل‌کننده دين، از سنت‌هاي پيامبران و پاک‌کننده گناهان شمرده شده (سالاري‌فر، 1392، ص 26) و اسلام به خانواده و زندگي زناشويي به صورتي ژرف نگريسته و براي روابط آن، زيباترين آداب و اخلاق را توصيه کرده است (قرشي، 1408ق، ص 9).
    رضايت‌مندي زناشويي به‌صورت ارزشيابي ذهني فرد از ماهيت ازدواج تعريف شده است (گلس، 1995، ص 232) که منعکس‌کننده ميزان برآورده شدن انتظارات فرد از ازدواج است (باهر، 1989، ص 10؛ گلس، 1995، ص 202). فاتحي‌زاده و احمدي (1387) نشان داده‌اند که رضايت‌مندي زناشويي نقش مهمي در ثبات ازدواج در ميان ايرانيان دارد. گارسيا (1999) معتقد است: رضايتمندي را در سه سطح بايد بررسي کرد: الف. رضايتمندي از همسر؛ ب. رضايتمندي از روابط خانوادگي؛ ج. رضايت کلي از زندگي. پژوهش‌هاي زيادي به بررسي ارتباط ميان رضايتمندي زناشويي با ثبات ازدواج پرداخته‌اند (گیورتز و همكاران، 2009). ارتباط رضايت‌بخش، مهم‌ترين و پيچيده‌ترين بخش يک رابطه صميمانه را تشکيل مي‌دهد (دانش‌پور و همكاران، 2011).
    در نتيجه تغييرات اجتماعي و فرهنگي، تعداد زنان شاغل و سطح استقلال آنها به ميزان زيادي در دهه‌هاي اخير افزايش يافته است. اين امر بازخوردهاي زنان نسبت به مسئوليت‌هاي مرتبط با ازدواج را تحت تأثير قرار داده است (شارائیوسکا، 2012، ص 7). وايتهد و پوپنوئه، مدعي شده‌اند بسياري از زنان عصر حاضر، ترجيح مي‌دهند به دليل حجم مسئوليت‌هاي کار کردن در خانه ازدواج نکنند و كساني که ازدواج مي‌کنند، ميزان رضايتمندي زناشويي‌شان را براساس ميزان توانايي در انجام دادن وظايف شغلي‌شان بيرون از خانه ارزشيابي مي‌کنند. اينها انتظار دارند که مسئوليت‌هاي کارهاي خانه را با همسرشان به اشتراک بگذارند (وایتهد و پوپنوئه، 2002، ص 5). هلمز و همكاران متوجه شدند که در زوج‌هاي شاغل، سطح رضايت‌مندي زناشويي و مساوات‌طلبي در مشارکت در انجام کارهاي خانه به ميزان زيادي با هم همبسته هستند (هلمز و همكاران، 2010، ص 568). زوجين، در حال حاضر، ازدواج را بيشتر يک ارتباط صميمانه در نظر مي‌گيرند که در آن صميميت جنسي و دوستي نزديک زوجين داراي بيشترين بعد ارزشي است (شارائیوسکا، 2012، ص 40). ملتزر و مک‌نالتي معتقدند: ادراک زن از جذابيت و فراواني و رضايت جنسي زوجين اثرات مثبت روي رضايتمندي زناشويي زوجين دارند (ملتزر و مک‌نالتی، 2010).
    به‌واسطه ذهني بودن مفهوم سازه رضايتمندي زناشويي، ممکن است آنچه براي يک زوج کارايي داشته باشد، براي زوجي ديگر غيرقابل قبول باشد. روزن- گراندون و همكاران، عشق، وفاداري و داشتن ارزش‌هاي تسهيم شده ميان زوجين را از مؤثرترين ويژگي‌هاي ارتباط مي‌دانند (روزن-گراندون و همكاران، 2004). احترام، بخشودگي، روابط عاشقانه، روابط جنسي/ صميميت و توافق بر بيان و ابراز محبت را در فهرست خود بعد از عوامل اصلي فوق قرار داده‌اند.
    لارسون و هولمن نشان دادند که عوامل مختلفي مي‌توانند کيفيت، ثبات و رضايتمندي زناشويي را تحت تأثير قرار دهند که عبارتند از: عوامل زمينه‌اي و پس‌زمينه‌اي، رگه‌ها و رفتارهاي فردي و فرايندهاي تعاملي زوجين (لارسون و هولمن، 1994). به‌گونه‌اي‌که هريک از زوجين، واحد تازه‌اي از ميراث پس‌زمينه‌اي شامل منشأ خانوادگي و روابط موجود در خانواده، عوامل فرهنگي- اجتماعي نظير سن ازدواج، درآمد و تحصيلات و همچنين بافت‌هاي فعلي روابط با دوستان ( همان)، اعضاي خانواده (رسزک و همكاران، 2010) و ساير افراد را وارد رابطه زناشويي‌شان مي‌کنند.
    رفتارها و رگه‌هاي فردي نيز مي‌توانند رضايتمندي زوجين از ازدواج را تحت تأثير قرار دهد (لارسون و هولمن، 1994) که عبارت‌اند ‌از: رگه‌هاي شخصيتي، سلامت رواني و جسمي زوجين. براي نمونه، افسردگي (ویسمن و همكاران، 2004)، نوروزگرايي، استرس مزمن، حرمت‌خود‌ پايين، رگه خشم (لاونر و برادبری، 2010) و تکانشگري (کلی و کونلی، 1987) تأثير منفي بر ثبات زناشويي دارند. رفتارهاي فردي نظير سوء مصرف مواد نيز بر رضايتمندي زناشويي تأثير منفي دارند (هومیش و همكاران، 2009). از سوي ديگر، اجتماعي بودن تأثير مثبت بر ثبات زناشويي دارد (بنتلر و نیوکامب، 1987).
    فرايندهاي تعاملي زوجين نظير تشابهات ميان‌فردي به اندازه سابقه تعامل زوجين (لارسون و هولمن، 1994) بر رضايت‌مندي زناشويي تأثير دارد. ديو متوجه شد که تفاوت نگاه زوجين بر موضوعات مالي، تأثير منفي بر رضايت‌مندي زناشويي دارد (دیو ، 2007، 2008، 2009). عدم توافق بر الگوي خرج کردن مي‌‌تواند موجب ايجاد تنش و تعارض و افزايش احتمالي طلاق شود. سابقه تعامل زوجين يا نحوه آشنايي، هم‌خانه شدن، رابطه جنسي پيش از ازدواج، حاملگي پيش از ازدواج و همچنين فرايندهاي تعاملي نظير برقراري ارتباط، تعارض و اتفاق‌نظر بر رضايتمندي زناشويي نقش دارند (لارسوم و هولمن، 1994).
    دريافت حمايت نيز يکي از فرايندهاي تعاملي است که پيش‌بيني‌کننده رضايتمندي است (لاورنس و همكاران، 2008). گراهام و همكاران معتقدند: براي زنان ميزان حمايت بيشتر از مکفي بودن حمايت، رضايت‌مندي زناشويي را تحت تأثير قرار مي‌دهد. در‌حالي‌که در مردان، مکفي بودن حمايت عامل مهم‌تري است (گراهام و همكاران، 2000).
    در راستاي موارد فوق، اسلام با توجه به تفاوت‌هاي زن و مرد، حقوق و وظايفي را براي زن و مرد نسبت به يکديگر تعيين کرده است؛ برخي وظايف مردان، كه در اسلام بر آنها تأكيد شده است، بيانگر وظيفة خطير مرد در ايجاد ثبات و رضايت زناشويي است. از آن جمله مي‌توان به تدارك امكانات زندگي (سالاري‌فر، 1392، ص 56)، داشتن سعه صدر، صبر و مقاومت در زندگي زناشويي، بخشيدن خطاهاي احتمالي زن (همان، ص 63)، هم‌بستري (همان، ص 58)، احترام و تکريم زن، شوخ‌طبعي و خوش‌رفتاري با زن و حسن معاشرت با او (نساء: 19)، آراستگي ظاهري برای زن (متقي هندي، 1397ق، ج 6، ص 640، ح 17175)، دوري از بدبيني (شعيري سبزواري، 1414ق، ص 446، ح 1257) و غيرت نابجا، اشاره كرد. در مقابل، براي زنان نيز مسئوليت‌هايي در خانواده پس از تکاليف ديني، در برابر همسر اعلام شده است (سالاري‌فر، 1392، ص 62). اساسي‌ترين نقش و وظيفه زن عبارت است از: تأمين نيازهاي عاطفي و جنسي شوهر، پيرو و همراه شوهر بودن (همان)، اظهار عشق و محبت شديد به شوهر (همان؛ روم: 21)، پذيرفتن مسئوليت مرد در خانواده (نساء: 34)، خودآرايي براي شوهر (ابي، 1981م، ج 1، ص 242)، پوشاندن خود از نگاه نامحرمان (شعيري سبزواري، 1414ق، ص 447، ح 1259)، تا درب خانه به استقبال شوهر آمدن و خوشامدگويي به او (حرعاملي،‌ 1409ق، ج 14، ص 17، ح 14). وظايف مشترک زن و مرد نسبت به هم عبارتند از: ارضاي نيازهاي جنسي و معاشرت نيکو (نساء: 19). به نظر مي‌رسد، نيازها و چگونگي ارضاي آنها با توجه به تفاوت‌هاي نقش همسان نباشد. ازآنجاكه مرد قوام‌دهنده نظام خانواده است، نياز عاطفي‌اش بيشتر با اقتداردهي تنظيم مي‌شود. در‌حالي‌كه زن چون نقش پرورش‌دهندگي (بقره: 223)، دارد بيشتر با توجه و مراقبت و محبت مستقيم به رضايت دست مي‌يابد.
    تعاليم اسلام براي تنظيم روابط زن و شوهر، توصيه‌هايي به هر‌يک دارد که متناسب با ابعاد روان‌شناختي آنهاست. بنابراين، مقياس سنجش هر جنسي با توجه به ويژگي‌هاي همان جنس معنا پيدا مي‌كند.
    قرآن با توجه به موضوع اختلافات زناشويي به مسلمانان توصيه مي‌کند که در زندگي زناشويي خود، فضل، احسان و گذشت را به کار بگيرند و در قلمرو فضايل اخلاقي و انساني زندگي کنند؛ گاهي از حقوق خود صرف‌نظر کرده و بر همسرشان آسان گيرند (طباطبائی، 1374، ج 2، ص 250). يکي از موعظه‌هاي قرآني اين است که مرد در مقابل رفتار نامناسب زن به او خوبي کند. در اين صورت، براساس اصلي که قرآن ارائه داده، دشمني زن به دوستي همراه با صميميت، يکرنگي و يکدلي تبديل خواهد شد (فصلت: 34 و 35). از توصيه‌هاي ديگر قرآن، توجه دادن زن به پيمان محکمي است که بين زن و مرد در ابتداي ازدواج برقرار شده است (نساء: 21). بي‌ترديد زنان به اين شيوه ظريف، واکنش نشان مي‌دهند (سالاري‌فر، 1392، ص 244و 245).
    امام صادق فرمود: افزايش ايمان و باور مذهبي مرد موجب ازدياد محبت او نسبت به زن مي‌شود. ايمان مذهبي از دو راه مهم بر ثبات و استحکام خانواده تأثير مي‌گذارد: نخست از راه تقويت و تحکيم مباني اخلاقي فرد، و راه دوم عبارت از تأثير ايمان مذهبي در معنا بخشيدن به زندگي و ايجاد حس رضايت افراد است (آقاپور و همكاران، 1390).
    سوليوان در پژوهشي متوجه شد که مذهبي بودن بازخوردهاي زوجين را تحت تأثير قرار مي‌دهد و سطوح بالاي مذهبي بودن، با اتخاذ بازخوردهاي محافظه‌کارانه نسبت به طلاق همبستگي دارد و موجب افزايش سطوح تعهد زناشويي و تمايل بيشتر براي دريافت کمک به هنگام بروز مشکلات و دشواري‌هاي زناشويي مي‌شود (سولیوان، 2001).
    ماهوني و همكاران در يک فراتحليلي، با مرور 94 مطالعه انجام‌شده از سال 1980 بر ارتباط مذهب با کارکرد خانواده نشان دادند که مذهبي بودن بيشتر، با خطرپذيري کمتر احتمال طلاق و همچنين افزايش کارکرد زناشويي در ارتباط است (ر و همكاران، 2001). السون و السون متوجه شده که عامل اصلي براي ايجاد تمايز ميان زوجين، شاد و ناشاد در ارتباط با مذهب عبارت است از: «ميزان رضايتمندي و توافق» با اينکه چگونه ارزش‌ها و باورهاي معنوي (مذهبي يا ديني) بيان مي‌شوند، به‌طوري‌که زوج‌هاي شاد روي اين موضوع با هم توافق دارند (السون و السون، 2000).
    با وجود اين، يکي از عوامل مخرب رضايتمندي زناشويي، وجود تعارض زناشويي است که در رابطه زوجين شايع بوده و مي‌تواند بر شرايط اجتماعي و روان‌شناختي خانواده اثراتي منفي داشته باشد (صادقی، 2000، ص 4). طهراني در پژوهش خود نشان داد در تعارض‌هاي زناشويي اشکال‌هاي ارتباطي وجود دارد. در‌صورتي‌که زوجين بتوانند تعارض‌هايشان را به‌گونه‌اي مثبت حل کنند نه‌تنها براي خودشان، بلکه براي فرزندانشان هم مفيد و سودمند خواهد بود؛ زيرا آنها ياد مي‌گيرند که تعارض‌هايشان با سايرين را به‌گونه‌اي سازگارانه مديريت کنند (طهراني، ‌1384، ص 8).
    براي حل تعارض زوجين و کمک به بهبود کارکرد سلامت خانواده، مداخله‌هاي روان‌شناختي مختلف با تمرکز بر خانواده معرفي شده‌اند. در اين ميان، رويکرد شناختي- رفتاري بر تبادل تعامل ميان زوجين يا اعضاي خانواده، با تأکيد خاص بر ماهيت روابط متعامل انتظارها، باورها و اسنادها تمرکز دارد (داتیلیو، 2005). بنابراين، در اين رويکردها تأثير متقابل و چندوجهي تعامل‌ها بررسي مي‌شود و از تکنيک چارچوب‌بندي مجدد براي تسهيل تغيير در حالت ادراکي رويدادها و رفتارها استفاده مي‌شود و يا از تکنيک «ردگيري رفتار» استفاده مي‌شود. درمانگران شناختي- رفتاري تلاش مي‌کنند تا مسئله را با تمرکز بر موانع تغيير يا از طريق اصلاح سيستم‌هاي باور فرد از اعضاي خانواده يا در مورد فرديت‌شان يا اصلاح نقائص مهارت‌هاي مشارکت‌جويانه به هنگام تغيير کردن بررسي کنند (همان).
    رويکرد شناختي- رفتاري به‌طور منحصر به فرد بر حالتي متمرکز است که در آن ساختاربندي مجدد باورهاي هسته‌اي (يا روان‌بنه‌ها) اهميت دارند. معمولاً روان‌بنه‌ها در بطن تعارض زوجين قرار دارند (همان). روان‌بنه‌ها به‌طور مشخصي الگوهايي هستند که در واقعيت يا تجربه افراد نفوذ مي‌کنند تا به افراد کمک کنند که آن واقعيت يا تجربه را توجيه کند، يا ميانجي ادراک‌ها شده و پاسخ‌هاي آنها را هدايت مي‌کند (یانگ و همكاران، 2003، ص 8). بناي اصلي رويکرد شناختي- رفتاري، تمرکز بر افکار و ادراک‌ها و تأثير آنها روي هيجان‌ها و رفتار است (داتیلیو، 2005). در اغلب موارد، اين باورهاي غيرمنطقي هستند که موجب انسداد توانايي زوجين براي تغيير کردن مي‌شوند (همان).
    از درمانگري شناختي- رفتاري براي زوجين از اوايل دهه 1980 استفاده شده است (باکوم و همكاران، 2010، ص 411). الگوي شناختي- رفتاري بر پاسخ‌هاي هيجاني و رفتاري افراد نسبت به رويدادهاي زندگي تأکيد دارد که به‌واسطه تفسيرهاي وابسته به طرز فکر آنها ميانجي‌گري مي‌شوند. اين تفسيرها مي‌توانند تحريف‌شده يا نامتناسب باشند (همان).
    درمانگران CBT به زوجين کمک مي‌کنند تا نسبت به مشاهده شناخت‌هايشان به ارزشيابي فعال‌تري بپردازند، روي اصلاح تعامل‌هاي رفتاري منفي به‌منظور پرورش شناخت‌ها و هيجان‌هاي مثبت در مورد يکديگر کار کنند و به مطرح کردن مسائل زناشويي خود در مورد تجربيات هيجاني بازداري‌شده، يا بدون نظم‌شان بپردازند تا بتوانند در جوّي رضايتبخش‌تر، روابط زناشويي را تجربه کنند (اپستین و باکوم، 2002، ص 51). در‌واقع، CBT براي زوجين به‌صورت يک درمان کيفي منظم است که در آن اثرات متقابل شناخت‌ها، رفتارها و هيجان‌هاي زوجين بررسي مي‌شود و به منظور بهبود کيفيت ارتباط، موارد مشکل‌آفرين هدف تغيير قرار مي‌گيرند (باکوم و همکاران، 2010، ص 413).
    با توجه به آنچه گذشت، اين پژوهش به دنبال تعيين اثربخشي درمانگري شناختي- رفتاري در ترکيب با آموزه‌هاي ديني بر افزايش رضامندي زناشويي با مقياس اسلامي و کاهش تعارض زناشويي زناني است كه داراي تعارض زناشويي هستند.
    روش تحقيق
    طرح اين پژوهش از نوع طرح‌هاي پژوهشي نيمه‌آزمايشي، به‌صورت دو گروه آزمايش و کنترل با پيش‌آزمون- پس‌آزمون بود. جامعه آماري اين پژوهش را کليه زنان متأهل مقيم شهر تهران تشکيل دادند. براي انتخاب نمونه مورد‌‌نياز، ابتدا پس از درج آگهي و فراخوان عمومي در بردهاي خانه‌هاي سلامت، مراکز مشاوره و دانشگاه‌هاي مختلف در سطح شهر تهران، آن دسته از زناني که به فراخوان پاسخ داده بودند، پس از مصاحبه تلفني اوليه، براي مصاحبه اوليه دعوت شدند. از ميان آن دسته از زناني که در پرسش‌نامه تعارض زناشويي (ثنائي و همكاران، 1387، ص 58)، نمره يک انحراف معيار پايين‌تر از ميانگين نمره کل در افراد داراي تعارض زناشويي، يعني نمره‌اي در دامنه 5/102 تا 42/158 کسب کرده بودند (داراي تعارض زناشويي متوسط) و واجد معيارهاي ورود - خروج (معيارهاي ورود شامل دامنه سني در سنين باروري، زندگي مشترک در حدود دو سال و داشتن حداقل تحصيلات ديپلم و معيارهاي خروج شامل ابتلا به هر بيماري روان‌شناختي بارز (نظير اختلال شخصيت، افسردگي اساسي، وسواس- بي‌اختياري، دوقطبي و غيره براساس مصاحبه باليني و ملاک‌هايDSM-IV)، اشتغال به تحصيل در رشته‌هاي روان‌شناسي يا مشاوره، دريافت همزمان يک مداخله روان‌شناختي ديگر، ابتلا به بيماري‌هاي جسمي بارز يا مزمن نظير بيماري‌هاي غدد درون‌ريز، بيماري‌هاي قلبي- عروقي، ديابت و غيره براساس گزارش شخصي، داشتنن رابطه خويشاوندي يا دوستي با هريک از اعضاي گروه مداخله، تصميم يا اقدام به طلاق، از شش ماه گذشته و مطلقه يا جداشده بودن) بودند و رضايت‌نامه اخلاقي شرکت در پژوهش را امضا کرده بودند، با روش نمونه‌گيري در دسترس 30 نفر انتخاب شدند و به‌صورت تصادفي در دوگروه آزمايش و كنترل جايگزين شدند.
    کليه آزمودني‌هاي دو گروه قبل و بعد از ارائه 12 جلسه هفتگي برنامه گروه درمانگري شناختي- رفتاري، به آزمودني‌هاي گروه آزمايش، در يک جلسه ديگر به کليه گويه‌هاي مربوط به پرسش‌نامه تعارض زناشويي (MCQ-R) (همان)، مقياس اسلامي رضامندي زناشويي (جديري و جان‌بزرگي، 1389)، و سؤالات مرتبط با ويژگي‌هاي جمعيت‌شناختي پاسخ دادند. همچنين پژوهشگر متعهد شد که به‌منظور رعايت قواعد اخلاقي، پس از پايان پژوهش، اين مداخله را به گروه کنترل نيز ارائه دهد.
    برنامه گروه‌ درمانگري شناختي- رفتاري، براساس الگوي شناختي- رفتاري التقاطي (داتیلیو،2010؛ السون و همكاران، 2011؛ مک‌کی و همكاران، 2006؛ ر. ك. فتحعلي لواساني، 1387) و کاربرد منابع اسلامي به‌صورت گروهي طراحي شده است. اين برنامه يک دوره 12 جلسه‌اي است که جلسات آن به‌صورت هفتگي و هر جلسه به مدت 90 دقيقه اجرا مي‌شود. رئوس مطالب مربوط به هر جلسه از برنامه در جدول 1 ارائه شده است. 
    جدول 1: رئوس مطالب برنامه گروه‌ درمانگري شناختي- رفتاري براي حل تعارض
    جلسه صفر: ارزيابي    هدف: اجراي مصاحبه و پيش‌آزمون
    مرحله اول: شناخت مسئله: تعارض‌ها
    گام اول : تعريف مشکل: شناخت تعارض‌هاي شايع
    جلسه اول: شناخت تعارض    هدف: جهت‌دهي، شناخت تعارض‌ها
    گام دوم: شناخت چرخه‌هاي تعامل منفي که آن تعارض‌ها بروز مي‌کنند.
    جلسه دوم: شناخت چرخه‌هاي تعامل منفي    هدف: بيان منطق مداخله
    گام سوم: شناخت نيازها و عواملي که باعث بروز چرخه‌ها مي‌شود (نيازهاي سيستم و تعارض نقش‌ها)
    جلسه سوم: شناخت نيازها و معرفي الگوي مهر و قدرت در تعامل زناشويي    هدف: آشنايي با نيازهاي سيستم، تعارض نقش‌ها در خانواده به‌ويژه اشاره به الگوي اسلامي
    گام چهارم: فرمول‌بندي
    جلسه چهارم: فرمول‌بندي شناختي- رفتاري مشکل در چارچوب چرخه مهر و قدرت    هدف: فرمول‌بندي شناختي- رفتاري مشکلات مرتبط با تعارض زناشويي و بررسي مقاومت‌ها و شناخت‌هاي غلط 
    مرحله دوم: برنامه‌ريزي براي حل مشکل
    گام پنجم: شناخت نيازهاي خود و نيازهاي سيستم: واکنش‌هاي عاطفي به تعارض‌ها: ترس‌ها، خجالت يا کمرويي‌ها و رنج و اندوه‌ها. نيازهاي خود: احساس امنيت و اطمينان خواهي، آرامش، تماس، رضايت، نيازهاي سيستم: بسته بودن، تعادل نقش‌ها، تعامل مثبت، مرزها يا تعامل ارزشمندي و احترام (توجه به نيازهاي جنسيتي: نياز به مهر در زن و قدرت در مرد)
    جلسه پنجم:    هدف: شناخت نيازهاي فردي، واکنش‌هاي عاطفي، اهميت فکر، تعامل فکر- احساس- عمل
    گام ششم: بازسازي شناختي
    جلسه ششم: بازسازي شناختي    هدف: معرفي معيارهاي فکر منطقي،آشنايي با انواع فکرهاي غيرمنطقي، معرفي الگويABC فکر و تحليل فکر، ياداوري آموزه‌هاي ديني در مورد خانواده و نقش زن و مرد
    گام هفتم: بالابردن پذيرش: پذيرش تجربه همسر: من فکر مي‌کردم وقتي ازدواج کنم اين طور............. اما حالا شما چنين.......... و من نمي‌دانم با اين......... چه کارکنم يا چه چيز بهترين است؟
    جلسه هفتم: پذيرش    هدف: ايجاد پذيرش: تمرين ذهن‌آگاهي، آموزش مخالف‌ورزي با افکار غيرمنطقي، بحث در مورد آموزه‌هاي ديني
    مرحله سوم: انسجام و استحکام
    گام هشتم: تصميم‌هاي مهم: جايگزين کردن الگوهاي جديد مثل پذيرش بي‌قيد و شرطو حرکت براساس چرخه نياز
    جلسه هشتم: حل مسئله    هدف: آموزش حل مسئله
    گام نهم: استحکام موقعيت و يادگيري
    جلسه نهم: استحکام يادگيري    هدف: استحکام و تثبيت يادگيري‌ها
    گام دهم: پيشگيري از عود و بازگشت نشانه‌ها
    جلسه دهم: پيشگيري از عود    هدف: رفع موانع و پيشگيري از عود نشانه‌ها
    جلسه نهايي: ارزشيابي    هدف: اجراي پس‌آزمون
    ابزار پژوهش؛ اطلاعات اين پژوهش از طريق پرسش‌نامه‌‌هاي خودسنجي، که در ذيل به تفکيک ويژگي‌هاي آنها ارائه شده، جمع‌آوري شده است.
    1. پرسش‌نامه تعارض‌هاي زناشويي (MCQ-R): پرسش‌نامه تعارض‌هاي زناشويي يک ابزار 54 سؤالي است که براي سنجش تعارض‌هاي زوجين و بر مبناي تجربيات باليني ساخته شده است. اين پرسش‌نامه، داراي خرده‌مقياس‌هاي: کاهش همکاري، کاهش رابطه جنسي، افزايش واکنش‏هاي هيجاني، افزايش جلب حمايت فرزند(ان)، افزايش رابطه فردي با خويشاوندان خود، کاهش رابطه خانوادگي با خويشاوندان همسر و دوستان، جدا کردن امور مالي از يکديگر و کاهش ارتباط مؤثر است. ميانگين و انحراف معيار نمرة کل گروه آزمایش و گروه کنترل، به ترتيب برابر با 46/130 (96/27=SD) و 20/106 (49/16=SD) است. روايي محتواي اين پرسش‌نامه تأييد شده است. به‌طوری‌که هر سؤال با کل پرسش‌نامه داراي همبستگي معنادار بودند و خرده‌مقياس‌هاي اين پرسش‌نامه از همبستگي مناسبي برخوردار بودند. ضرايب همساني دروني کل پرسش‌نامه روييک گروه 270 نفره برابر با 96/0 محاسبه شده است. آلفاي کرونباخ براي خرده‌مقياس‌هاي کاهش همکاري برابر با 81/0، کاهش رابطه جنسي برابر با 61/0، افزايش واکنش‌هاي هيجاني برابر با 70/0، افزايش جلب حمايت فرزند (ان) برابر با 33/0، افزايش رابطه فردي با خويشاوندان خود برابر با 86/0، کاهش رابطه خانوادگي با خويشاوندان همسر و دوستان برابر با 89/0، جدا کردن امور مالي از هم، برابر با 71/0 و کاهش ارتباط مؤثر برابر با 69/0 گزارش شده است (ثنايي و همکاران، 1387، ص 61). هرچند برخي خرده‌مقياس‌هاي اين پرسش‌نامه از اعتبار كافي برخوردار نيست، اما به دليل اعتبار نسبتاً مطلوب كل مقياس مانعي براي استفاده از آن ديده نمي‌شود.
    2. مقياس اسلامي رضامندي زناشويي: با توجه به فضاي مذهبي جامعه ما و ضرورت مداخله‌هاي مذهبي براي بهبود شرايط خانوادگي، جديري و جان‌بزرگي (1389) به ساخت مقياس رضامندي زناشويي، اقدام کردند. هدف اين آزمون، ارزيابي زمينه‌هاي بالقوه مشکل‌زا و شناسايي زمينه‌هاي قوت و پرباري رابطه زناشويي در حيطه مؤلفه‌هاي ديني است. اين مقياس، شامل50 گويه است که از نظر متخصصان علوم ديني بيشترين ارتباط را با مباحث خانوادگي از منظر دين دارد. آلفاي کرونباخ براي بررسي اعتبار اين مقياس، برابر با 87/0 محاسبه شد. ميانگين نمرات کل شرکت‌کنندگان در اين مقياس، برابر با 3/138 و انحراف استاندارد آن برابر با 02/16 است. براي بررسي اعتبار پرسش‌نامه رضامندي زناشويي، ضرايب اسپيرمن براون در صورت تساوي و عدم تساوي تعداد گويه‌ها 82/0 و با استفاده از ضريب دونيمه‌سازي گاتمن 82/0 مي‌باشد. محاسبه روايي محتوايي، پرسش‌نامه رضامندي زناشويي اسلامي توسط متخصصان خانواده‌ درماني تأييد شد. روايي محتوايي آزمون با استفاده از روش همبستگي اسپيرمن در حدود 90/0 به‌دست آمد. روايي وابسته به ملاک از نوع همزمان اين مقياس نيز با محاسبه ضريب همبستگي، ميان نمره کل مقياس با نمره کل پرسش‌نامه رضامندي زناشويي انريچ، برابر با 73/0 در سطح معناداري کمتر از 01/0 به‌دست آمد. بنابراين، اين مقياس از روايي و اعتبار خوبي براي جمعيت ايراني برخوردار است.
    با توجه به طرح پژوهش و تعداد محدود آزمودني‌ها و به‌منظور افزايش توان آزمون، سطح معناداري براي آلفا برابر با 05/0 در نظر گرفتـه شـده است. داده‌ها پس از جمع‌آوري با استفاده از ويرايش بیستم نرم‌افزار آماري SPSS، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند.
    يافته‌هاي تحقيق
    ويژگي‌هاي توصيفي سن و مدت تأهل شرکت‌کنندگان در پژوهش ارائه شده است. همان‌گونه که مشاهده مي‌شود، در مجموع 30 آزمودني با ميانگين سني 83/29 سال و انحراف استاندارد سني33/7 در اين پژوهش شرکت کردند. دامنة سني شرکت‌کنندگان از 20 تا 45 سال گسترده شده است. همچنين ميانگين مدت تأهل آزمودني‌ها 9/7 سال بود (6/6=SD) که در دامنه‌اي از 2 تا 25 سال قرار داشت. لازم به يادآوري است، %7/66 از آزمودني‌ها صرفاً خانه‌دار و %3/33 از آنها کارمند بودند. %20 از آزمودني‌ها ديپلم، %7/6 فوق‌ديپلم و %3/73 ليسانس بودند و %80 از شرکت‌کنندگان داراي يک فرزند و %20داراي دو فرزند بودند.
    در جدول 2 ميانگين و انحراف استاندارد نمرات آزمودني‌ها، در مقياس‌های پژوهش به تفکيک گروه ارائه شده است. همان‌گونه‌که مشاهده مي‌شود مقايسه ميانگين‌ها حاکي از بهبود نمرات گروه آزمايش است.
    جدول 2. ميانگين و انحراف استاندارد نمرات تعارض زناشويي و رضامندي زناشويي
    متغير    گروه آزمايش    گروه کنترل
        پيش‌آزمون    پس‌آزمون    پيش‌آزمون    پس‌آزمون
        M    SD    M    SD    M    SD    M    SD
    تعارض زناشويي    60/32    91/3    80/28    42/3    93/29    58/5    86/29    16/6
    نمره کل MCQ    26/114    98/12    60/99    45/13    80/128    45/17    20/128    09/18
    کاهش همکاري    60/8    26/2    20/7    61/1    86/10    41/2    40/10    19/2
    کاهش رابطه جنسي    60/9    79/2    46/8    92/1    80/12    78/2    26/12    98/2
    افزايش واکنش هيجاني    60/19    35/4    33/17    38/2    80/20    64/3    20/20    42/3
    افزايش جلب حمايت فرزند    13/14    83/3    86/9    50/2    60/12    13/3    73/12    28/3
    کاهش رابطه با فاميل همسر    13/10    50/3    26/8    41/3    06/13    58/4    93/13    00/5
    افزايش رابطه با فاميل خود    46/9    56/3    40/8    61/2    73/11    71/3    60/11    83/3
    جدا کردن امور مالي    33/16    28/2    06/14    93/2    20/18    59/2    33/17    06/4
    کاهش ارتباط مؤثر    40/26    27/4    60/25    92/4    73/28    84/5    73/29    61/5
    نمره کل رضامندي زناشويي    20/120    58/17    33/140    71/17    66/130    30/18    13/121    27/20
    مسائل شخصيتي    20/12    21/2    46/13    74/2    80/11    48/2    80/10    14/2
    فعاليت‌هاي اوقات فراغت    86/11    66/2    20/14    36/2    53/13    04/3    20/13    85/2
    روابط جنسي    93/13    05/3    60/15    35/3    93/14    08/3    06/14    21/3
    مديريت مالي    00/13    54/3    53/14    50/3    13/14    16/2    26/12    65/3
    فرزندان و فرزندپروري    20/12    61/3    66/13    03/3    33/15    55/3    86/13    06/4
    پايبندي مذهبي    53/13    39/3    60/15    94/2    33/13    71/2    20/12    07/3
    حل تعارض    53/7    22/3    13/10    69/2    26/10    65/2    60/9    01/3
    ارتباط کلامي    06/12    71/2    00/14    77/2    13/14    29/3    06/13    19/3
    نقش زن و مرد    73/12    57/2    86/14    72/1    93/12    01/3    13/12    35/2
    صله ارحام    13/11    50/3    26/14    55/3    26/10    59/3    93/9    12/3
    با توجه به نرمال بودن توزيع نمرات مربوط به متغيرهاي مورد‌مطالعه براساس نتايج آزمون کولموگراف اسميرنف، همگني واريانس نمرات در گروه‌ها براساس نتايج آزمون لون، همگني ماتريس‌هاي واريانس- کوواريانس، براساس نتايج آزمون باکس (05/0<P)، همگني شيب‌هاي رگرسيون (05/0<P) و خطي بودن رابطه ميان متغير تصادفي کمکي و متغير وابسته جهت بررسي سؤال‌ها و فرضيه‌هاي پژوهش از آزمون تحليل کوواريانس يک‌راهه (ANCOVA) و چندراهه (MANCOVA) استفاده شده است.
    نتايج مربوط به آزمون تحليل کوواريانس يک‌راهه، جهت مقايسه نمرات تعارض زناشويي در دو گروه در جدول 3 ارائه شده است. همان‌گونه‌که مشاهده مي‌شود، نتايج حاکي از معناداري تفاوت نمرات دو گروه پس از حذف اثر پيش‌آزمون است (05/0>P). در اين جدول، مقايسة نمره کل رضامندي زناشويي در دو گروه نيز حاکي از معناداري تفاوت نمرات دو گروه، پس از حذف اثر پيش‌آزمون است (05/0>P)؛ بدين معني که گروه درمانگري شناختي- رفتاري تعارض و رضامندي زناشويي زنان را به‌طور معناداري کاهش داده است (جدول 2). مقدار مجذور اتاي سهمي نيز بيانگر اندازه اثر قابل قبولي است.
    جدول 3: تحليل کوواريانس يکراهه جهت بررسي تفاوت نمرات تعارض و رضامندي زناشويي
    متغير    SS    df1    df2    MS    F    P    2ɳ
    نمره کل MCQ    17/2328    1    27    17/2328    70/13    001/0    337/0
    رضامندي زناشويي    69/5815    1    27    69/5815    63/74    0001/0    734/0
    در جدول 4 نتايج آزمون تحليل کوواريانس چندراهه جهت بررسي تفاوت تعامل زيرمقياس‌هاي MCQ در دو گروه ارائه شده است. همان‌گونه‌که مشاهده مي‌شود، نتايج بيانگر اين است که با حذف اثر پيش‌آزمون تعامل زيرمقياس‌هاي MCQ در دو گروه معنادار نيست (05/0<P). تفاوت تعامل زيرمقياس‌هاي رضامندي زناشويي در دو گروه نيز بيانگر اين است که با حذف اثر پيش‌آزمون تعامل زيرمقياس‌ها در دو گروه معنادار است (05/0>P).
    جدول 4: آزمون پيلايي جهت بررسي تفاوت تعامل زيرمقياس‌هاي MCQ و رضامندي زناشويي در دو گروه
        ارزش    F    df1    df2    P    2ɳ
    MCQ    406/0    11/1    8    13    416/0    406/0
    رضامندي زناشويي    87/0    16/6    10    9    006/0    873/0
    در جدول 5، نتايج آزمون تحليل کوواريانس يک‌راهه براي بررسي تفاوت هر کدام از زيرمقياس‌هاي MCQ به تفکيک ارائه شده است. همان‌گونه‌که نتايج جدول نشان مي‌دهد، با حذف اثر پيش‌آزمون تفاوت نمرات در زيرمقياس‌هاي کاهش همکاري، کاهش رابطه جنسي، افزايش واکنش هيجاني، افزايش جلب حمايت فرزند، کاهش رابطه با فاميل همسر و افزايش رابطه با فاميل خود معنادار است (05/0>P)، ولي در زيرمقياس‌هاي جدا کردن امور مالي و کاهش ارتباط مؤثر معنادار نيست (05/0<P). لازم به يادآوري است که نمرات گروه آزمايش در زيرمقياس‌هاي جدا کردن امور مالي و کاهش ارتباط مؤثر، به ترتيب 27/2 و 8/0 نمره کاهش داشته است. ولي در مقايسه با تغيير نمرات گروه کنترل اين ميزان کاهش در حد معنادار نيست. همچنين در اين جدول، تفاوت هر کدام از زيرمقياس‌هاي رضامندي زناشويي نيز به تفکيک ارائه شده است. همان‌گونه‌که نتايج نشان مي‌دهد، با حذف اثر پيش‌آزمون تفاوت نمرات در همه زيرمقياس‌هاي مسائل شخصيتي، فعاليت‌‌هاي اوقات فراغت، روابط جنسي، مديريت مالي، فرزندان و فرزندپروري، پايبندي مذهبي، حل تعارض، ارتباط کلامي، نقش زن و مرد و صله‌ ارحام معنادار است (05/0>P)؛ بدين معني که گروه درمانگري شناختي- رفتاري به بهبود نمرات در همه زيرمقياس‌هاي رضامندي زناشويي منتهي شده است. 
    جدول 5: تحليل کوواريانس يک‌راهه جهت بررسي تفاوت زيرمقياس‌هاي MCQ و رضامندي زناشويي
        متغير    SS    df1    df2    MS    F    P    2ɳ
        کاهش همکاري    10/14    1    20    10/14    80/4    040/0    194/0
        کاهش رابطه جنسي    18/22    1    20    18/22    30/5    032/0    210/0
        افزايش واکنش هيجاني    90/20    1    20    90/20    83/4    040/0    195/0
    MCQ    افزايش جلب حمايت فرزند    24/34    1    20    24/34    41/5    031/0    213/0
        کاهش رابطه با فاميل همسر    46/62    1    20    46/62    45/8    009/0    297/0
        افزايش رابطه با فاميل خود    71/29    1    20    71/29    23/5    033/0    207/0
        جدا کردن امور مالي    24/22    1    20    24/22    82/1    191/0    084/0
        کاهش ارتباط مؤثر    28/14    1    20    28/14    97/0    335/0    047/0
        مسائل شخصيتي    69/27    1    18    69/27    12/12    003/0    402/0
        فعاليت‌هاي اوقات فراغت    15/28    1    18    15/28    88/19    0001/0    525/0
        روابط جنسي    55/39    1    18    55/39    43/17    001/0    492/0
    رضامندي زناشويي اسلامي    مديريت مالي    49/53    1    18    49/53    46/11    003/0    389/0
        فرزندان و فرزندپروري    06/17    1    18    06/17    35/5    033/0    229/0
        پايبندي مذهبي    48/19    1    18    48/19    47/8    009/0    320/0
        حل تعارض    11/29    1    18    11/29    16/15    001/0    457/0
        ارتباط کلامي    27/18    1    18    27/18    10/6    024/0    253/0
        نقش زن و مرد    94/41    1    18    94/41    90/40    0001/0    694/0
        صله ارحام    89/60    1    18    89/60    07/25    0001/0    582/0
    بحث و نتيجه‌گيري
    نتايج اين پژوهش، بيانگر معناداري افزايش رضامندي زناشويي با مقياس اسلامي و بهبود نمرات کليه زير‌مقياس‌هاي آن است. همچنين، تفاوت نمرات دو گروه آزمايش و کنترل، در مقياس‌هاي تعارض زناشويي و خرده‌مقياس‌هاي آن بجز جدا کردن امور مالي و کاهش ارتباط مؤثر معنادار است؛ به اين معنا که آموزش درمانگري شناختي- رفتاري موجب کاهش تعارض و افزايش رضامندي زناشويي زنان با تعارض شده است. يافته‌هاي اين پژوهش، همسو با يافته‌هاي الماسي و همكاران (2013) است که در پژوهشي با کاربرد درمانگري شناختي- رفتاري با رويکرد مذهبي بر افزايش رضايتمندي زناشويي زنان مبتلا به وسواس‌هاي مذهبي نشان دادند که اين درمان موجب افزايش رضايتمندي زناشويي و کاهش نشانه‌هاي وسواس به‌واسطه اصلاح باورها مي‌شود. نظري و همكاران (1390) نيز در پژوهشي نشان دادند، زوج‌درماني شناختي رفتاري غني‌شده در افزايش رضايت زناشويي مؤثر است. رحماني و همكاران (1390) نيز نشان دادند، زوج‌درماني گروهي شناختي- رفتاري در افزايش رضايت زناشويي و کاهش افسردگي مؤثر است. چنگ و فورنچهام (2007) معتقدند: آموزش نحوه تفکر همراه ساير فنون شناختي، از عوامل بسيار مهم و مؤثر در تعيين ميزان رضايتمندي، تعارض زناشويي و سلامت رواني زوجين هستند. نتايج تحقيق چانگ (2008) نيز نشان داد كه الگوي خانواده‌درماني شناختي- رفتاري موجب افزايش رضايتمندي زناشويي است.
    براي تبيين افزايش رضامندي زناشويي و بهبود مؤلفه‌هاي آن، به واسطه گروه ‌درمانگري شناختي- رفتاري در کنار آموزه‌هاي ديني، مي‌توان به اسپرچر و متس (1999) اشاره کرد که معتقدند بسياري از مشکلات زناشويي، ناشي از سوء‌تفاهم و ارتباط غيرمؤثر است که نتيجه آن، احساس ناکامي و خشم به خاطر عدم برآورده شدن نيازهاي يکديگر است. درايور و گاتمن (2004) هم معتقدند که به‌واسطه وجود اسنادهاي منفي و بازخوردهاي منفي، با گذشت زمان، رضايتمندي زناشويي زوجين کاهش مي‌يابد. سوگيري زوجين در تفسير رويدادها بيانگر سوء‌تفاهم، بازخوردهاي تحريف‌شده و اهداف غيرواقع‌نگرانه مي‌شود (پاسکال و همكاران، 2008). نيکولز و شوارتز نيز معتقدند: آشفتگي زناشويي ناشي از باورهاي نادرست، نقائص ارتباطي و کشمکش‌هاي موجود ميان زوجين است که در CBT افراد به‌واسطه تغيير دادن باورها و ارزيابي‌هاي خود و آزمون واقعيت و انجام آزمايش‌هاي رفتاري متوجه مي‌شوند که مشکل اصلي متوجه فکر و نگراني آنهاست و خطر يا تهديد واقعي وجود ندارد (نیکولز و شوارتز، 2004، ص 450). در‌واقع، تمامي اين موارد، در CBT با استفاده از راهبردهاي مداخله شناختي نظير ساختاربندي مجدد (سنجش مزايا- معايب يک شناخت)، در نظر گرفتن بدترين و بهترين نتيجه يک موقعيت، ارزشيابي تجارب و منطق‌هاي حامي شناخت، تحليل پيکان عمودي رو به پايين، شناسايي الگوهاي ارتباطي مبتني بر موقعيت و استفاده از پرسش‌گري سقراطي و اکتشاف هدايت‌شده، هدف درمان قرار مي‌گيرند. به‌طوري‌که مي‌توان با کاربرد فنون CBT، به بازارزشيابي منطق تفکرات فرد پرداخت و آنها را اصلاح کرد. از اين طريق، به بهبود روابط و افزايش رضايتمندي زوجين کمک کرد. از سوي ديگر، به نظر مي‌رسد با تغيير الگوهاي ناکارآمد فکر، توجه فرد به آموزهاي مذهبي که موجب معنا بخشيدن به زندگي مي‌شود، به ايجاد حس رضايت و افزايش آن کمک کند (آقاپور و همکاران، 1390). سوليوان (2001) هم معتقدند: مذهبي بودن، بازخوردهاي زوجين را تحت تأثير قرار داده و موجب افزايش سطوح تعهد زناشويي و رضايتمندي مي‌شود. ماهوني و همکاران (2001) نشان دادند که مذهب با افزايش کارکرد زناشويي و در نتيجه افزايش رضايتمندي زناشويي در ارتباط است. داتيليو و اپستين (2005) معتقدند: الگوهاي رفتاري آموختني هستند و رفتارهاي ناكارآمد را مي‌توان با رفتارهاي سازگارانه تعديل يا اصلاح کرد. در دستورات اسلام نيز هم‌راستا با اين موضوع، به زن و مرد براي تحکيم پايه‌هاي علاقه خانواده توصيه شده است. به‌طوري‌که براي زن و مرد حقوق وظايفي در نظر گرفته شده است که متناسب با ابعاد روان‌شناختي آنهاست (سالاري‌فر، 1392، ص 55 و 56). در اسلام با توجه به تفاوت‌هاي جنسيتي زن و مرد، نقش مناسب هر جنس توصيه شده است (همان). از‌اين‌رو، به نظر مي‌رسد تغيير رفتار براساس آموزه‌هاي ديني نيز که بخشي از آموزش‌هاي شناختي- رفتاري اين پژوهش بوده، به افزايش رضايتمندي زناشويي اسلامي زوجين منتهي شده باشد. اصلاح الگوي تبادل مهر و قدرت مبتني بر مباني ديني رضايت فاعلي زوجين را حتي در صورت عدم پاسخ‌دهي مناسب طرف مقابل در پي دارد؛ چرا كه يك مسلمان ابتدا خود را در برابر خداوند مسئول مي‌داند و در راستاي آن خود را در ساير نقش‌ها مسئول مي‌داند.
    براي تبيين کاهش تعارض زناشويي و مؤلفه‌هاي آن به‌واسطه درمانگري شناختي- رفتاري نيز مي‌توان گفت: در‌واقع زوجين متعارض زوجيني هستند که در برقراري ارتباط و بحث در مورد مشکلات ارتباطي دچار مشکل مي‌شوند. آنها نمي‌توانند فعاليت‌هاي اوقات فراغت را با هم تنظيم کنند. روابط جنسي و ارتباط با خانواده و دوستان همسر برايشان مشکل‌آفرين است و خطر طلاق و داشتن ازدواجي ناشاد در آنها بالاست (السون و فاورز، 1993) که در CBT هم فرايند تعامل ميان زوجين و هم محتواي درون‌مايه‌هاي تعارض زوجين، که کيفيت زناشويي را تحت تأثير قرار مي‌دهد، شناسايي مي‌شوند (باکوم و همکاران، 2010، ص 416). نيازها و انگيزه‌هايي که اغلب منبع تعارض و پريشاني روابط زوجين مي‌شوند (نظير نيازهاي متمرکز بر ارتباط شامل وابستگي به ديگران، صميميت و تسهيم تجارب فردي با همسر، نوع‌دوستي و ياري و کمک و پرورشگري نسبت به همسر و همچنين نيازهاي معطوف به فرديت نظير خودمختاري و کنترل روي زندگي و پيشرفت)، که منابع رضايتمندي شخصي هستند و تفاوت در نيازهاي زوجين که موجب پريشاني روابط مي‌شود، مشخص مي‌شوند (اپستین و باکوم، 2002). در الگويCBT فرض بر اين است که اسنادهاي منفي به هنگام عدم برطرف شدن نياز به صميميت موجب بروز رفتارهاي منفي مي‌شود که به نوبه خود، زوجين را از لحاظ هيجاني آزرده‌خاطر مي‌کند و به‌صورت پريشاني اوليه بروز مي‌کند. اين امر مي‌تواند به کناره‌جويي زوجين از هم يا کاربرد کلمات نادرست براي هم بيانجامد. اين تعامل منفي متعاقباً به پريشاني ثانويه منتهي مي‌شود و در بلند‌مدت به‌واسطه عدم برآورده‌سازي نيازها، زوجين دچار تنيدگي و تعارض زناشويي شود (اسچلسینگر و اپستین، 2007، ص 309). در CBT چگونگي پيدايش استرس‌هاي محيطي که مي‌تواند مقابله زوجين را تحت تأثير قرار داده و موجب ايجاد بحران در ارتباط شود ارزيابي مي‌شوند (همان). مداخله CBT با تأثير روي حوزه‌هاي کارکرد ارتباطي از طريق هدف قرار دادن فکر- احساس- عمل جنبه‌هاي کارکردي ارتباطي تعديل مي‌شود. در CBT فرض بر اين منطق استوار است که اگر زوجين رفتاري مثبت‌تر نسبت به هم داشته باشند، احساس و فکرشان هم نسبت به هم مثبت مي‌شوند. بنابراين، از تکنيک‌هاي تغيير رفتار هدايت‌شده که عمدتاً متمرکز بر تبادل‌هاي رفتاري هستند (هالفورد و همكاران، 1994) و مداخله‌هاي آموزش مهارت‌هاي رفتاري (بودنمان، 2005، ص 45)، تبادل احساس و فکر و حل‌ مسئله و تصميم‌گيري (باکوم و اپستین، 1990، ص 17؛ اپستین و باکوم، 2002، ص 430) که روي فرايند و محتواي ارتباط تمرکز دارند، استفاده مي‌شود (نظير مهارت‌هاي گوش کردن، صحبت کردن، بحث کردن و تصميم گرفتن). همچنين در مداخله‌هاي CBT به معنايي که زوجين به رفتارها مي‌دهند، اهميت داده مي‌شود (باکوم و همکاران، 2010،‌ص 427)؛ چراکه اين معناها موجب ايجاد پاسخ‌هاي هيجاني مثبت و منفي قوي مي‌شوند (همان). بک و همكاران اين باورهاي آگاهانه، که در لحظه جاري هستند را افکار اتوماتيک مي‌نامند. برخي از آنها داراي ماهيت غيرمنطقي، خشک و افراطي هستند و به هيجان‌ها و رفتارهاي غيرمولد منتهي مي‌شوند و پيامدهاي آنها احساس ناکامي و کاهش تحمل است (بك و همكاران، 1979). بک و همکاران (1979) معتقدند: تحريف‌هاي شناختي منابع ناراحتي و تضاد در زندگي افراد مي‌شوند. بک معتقد است: اين ادراک متفاوت همسران از موقعيتي واحد و سوء‌تفاهم است که موجب بروز تعارض و هيجان‌ها و رفتارهاي منفي مي‌شود (بك، 2005). از‌‌اين‌رو، به نظر مي‌رسد استفاده از رويکردهاي شناختي- رفتاري نظير آموزش راهبردهاي تغيير رفتار و بازسازي شناختي (هالفورد، 2004) بتوانند باعث کاهش تعارض زناشويي و بهبود روابط زوجين شوند (اولتمانس و ایمری، 2012، ص 4). دابسن و دوزيس هم معتقدند که بدکارکردي رفتار را مي‌توان با اصلاح شناخت تعديل کرد (دابسن و دوزیس، 2001، ص 11). اين مداخله‌ها با استفاده از دو رويکرد پرسش‌گري سقراطي و اکتشاف هدايت‌شده پيگيري و اجرا مي‌شوند (باکوم و همکاران، 2010) که به بازارزشيابي فرد بر منطق تفکر و درک دغدغه‌ها و موضوعات زيربنايي که روي سطح آشکار نيستد، کمک مي‌کنند. در اکتشاف هدايت‌‌شده، زوجين با رويکرد متفاوتي به طرف مقابل يا ارتباط خود نگاه مي‌کنند و نقطه نظرات تحريف‌شده خود را با کسب آموزش‌هاي جديد نظير منطق متناسب و مخالف‌ورزي و تحليل علمي تغيير مي‌دهند.
    با توجه به آنچه گذشت، اميد است نتايج اين پژوهش دست‌اندرکاران امور سلامت خانواده را ترغيب کند تا از مداخله‌هاي روان‌شناختي- مذهبي براي جهت افزايش سلامت کارکرد خانواده، به‌ويژه زنان جامعه اسلامي ايران استفاده کنند. با وجود اين، اين پژوهش داراي محدوديت‌هايي نظير محدود بودن پژوهش به شهر تهران، استفاده از زنان متأهل و نمونه در دسترس و از جمعيت غيرباليني است. ازاين‌رو، در تعميم نتايج جانب احتياط بايد رعايت شود. همچنين به نظر مي‌رسد، ابزارهاي خارجي كه براي جامعه ما اعتباريابي شده‌اند، بخصوص در زيرمقياس‌هاي خود از اعتبار كافي برخوردار نبودند. به پژوهشگران پيشنهاد مي‌شود که در راستاي رفع اين محدوديت‌ها پژوهش‌هاي آتي را طراحي کنند و علاقه‌مندان به پژوهش‌هاي ديني به ساخت آزمون‌هايي كه بتوانند اين ابعاد را متناسب با ساختار فرهنگي ايران اسلامي طراحي كنند، همت بگمارند.
     
     

    References: 
    • ابي، منصوربن حسين، 1981م، نثر الدر، تحقيق محمدعلى قرنه، مصر، الهيئة المصرية العامة.
    • آقاپور، اسلام و همكاران، 1390، «بررسي رابطه بين دستورات قرآني با رضايتمندي زناشويي در خانواده (مطالعه موردي: خانواده‌هاي ساکن شهر مرند)، قرآن و طب، ش 3، ص 77-81.
    • ثنايي، باقر و همكاران، 1387، مقياس‌هاي سنجش خانواده و ازدواج، تهران، بعثت.
    • جديري، جعفر و مسعود جان‌بزرگي، 1389، «ساخت و اعتباريابي مقياس رضامندي زناشويي اسلامي»، روان‌شناسي و دين، ش 4، ص 41-70.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل‌الشيعه، بيروت، دارالأحياء التراث العربي.
    • رحماني، محمدعلي و همكاران، 1390، «مقايسة اثربخشي زوج‌درماني گروهي شناختي- رفتاري و گروه‌درماني شناختي- رفتاري بر ميزان رضايت زناشويي و افسردگي جانبازان»، روان‌شناسي تربيتي، ش 2، ص 47-63.
    • سالاري‌فر، محمدرضا، 1392، درآمدي بر نظام خانواده در اسلام، قم، هاجر.
    • شعيري سبزواري، محمد‌بن محمد، 1414ق، جامع الأخبار أو معارج اليقين في اُصول الدين، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374؛ الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوی همداني، قم، انتشارات اسلامی.
    • طهراني، فاطمه، 1384، بررسي تأثير آموزش مهارت‌هاي ارتباطي بر افزايش رضايت زناشويي زنان ساکن شهر اصفهان، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، مشاوره، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن.
    • فاتحی‌زاده، مريم و سيداحمد احمدی، 1387، «ارتباط میان الگوهای برقراری ارتباط و رضایتمندی زناشویی زوجین در دانشگاه اصفهان»، پژوهش‌های خانواده، ش 2، ص 110-120.
    • فتحعلي لواساني، فهيمه، 1387، راهنماي آموزش مهارت‌هاي زناشويي: براي کارشناسان، مربيان و پزشکان، تهران، دانژه.
    • قرشي، باقرشريف، 1408ق، نظام‌الأسره في الأسلام، بيروت، دارالأضواء.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1401ق، كافي، بيروت، دار‌‌الصعب و دار‌التعارف.
    • متقي هندي، حسام‌الدين، 1397ق، كنز‌العمّال في سنن الأقوال و الأفعال، تصحيح صفوة السقّا، بيروت، مكتبة التراث الإسلامي.
    • مجلسی، محمدباقر، 1363، بحار‌الانوار، تهران، اسلاميه.
    • مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1386، تفسير نمونه، چ سي و يکم، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • نظري، وكيل و همكاران، 1390، «مقايسه اثربخشي زوج‌درماني شناختي- رفتاري غني شده با زوج‌درماني تلفيقي رفتاري در افزايش رضايت زناشويي»، پژوهش‌هاي نوين روان‌شناختي، ش 22، ص 149-175.
    • Almasi, A, & et al, 2013, Religious cognitive- behavior therapy (RCBT) on marital satisfaction OCD patients, Procedia-social and behavioral sciences, v. 84, p. 504-508.
    • Bahr, S. J, 1989, Family interaction, New York: McGraw-Hill.
    • Baucom, D. H, & Epstein, N, 1990, Cognitive-behavioral marital therapy, New York: Brunner/Mazel.
    • Baucom, D.H, & et al, 2010, Cognitive- behavioral couple therapy.In K.S. Dobson, Handbook of cognitive behavioral therapies, 3rdEd. New York: The Guilford press, p. 411-444.
    • Beck, A. T, 2005, The current state of cognitive therapy: A 40-year retrospective, Archives of General psychiatry, v. 62, p. 953-959.
    • Beck, A. T, & et al, 1979, Cognitive therapy of depression, New York: Guilford Press.
    • Bentler, P. M, & Newcomb, M. D, 1978, Longitudinal study of marital success and failure, Journal of Consulting and Clinical Psychology, v. 46, p. 1053-1070.
    • Bodenmann, G, 2005, Dyadic coping and its significance for marital functioning, InT. Revenson, K. Kayser, & G. Bodenmann (Eds.), Couples coping with stress: Emerging perspectives on dyadic coping (p. 33–50), Washington, DC: American Psychological Association.
    • Chang,S. L, 2008, Family background and marital satisfaction onewlyweds, Generationaltransmission of relationship interaction patternsu npublished Master’s Thesis, CaliforniaState.
    • Chenge, H, & Furncham, A, 2007, Attributional style as predictors ofmental health, Journal of Happiness Studies, v. 2 (3), p. 309-331.
    • Daneshpour, M, & et al, 2011, Self described happy couples and factors of successful marriage in Iran, Journal of Systemic Therapies, v. 30 (2), p. 43–64.
    • Dattilio, F. M, 2005, The critical component of cognitive restructuring in couples therapy:A case study, ANZJFT, v. 26 (2), P. 73–78.
    • Dattilio, F. M, 2010, Cognitive-behavioral therapy with couples and families: A comprehensive guide for clinicians, United States of America: The Guilford Press.
    • Dattilio, F.M, & Epstein, N.B, 2005, Introduction to the special section: The role of cognitive behavioral interventions in couple and family therapy, Journal of Marital and Family Therapy, v. 31 (10), p. 7-14.
    • Dew, J. P, 2007, Two sides of the samecoin? The differing roles of assets and consumer debt in marriage, Journal of Family and Economic Issues, v. 28, p. 89-104.
    • Dew, J. P, 2008, The relationship between debt change and marital satisfaction change in recently married couples, Family Relations, v.57, p. 60-71.
    • Dew, J. P, 2009, The gendered meanings of assets for divorce, Journal of Family and Economic Issues, v. 30, p. 20-31.
    • Dobson, K. S, & Dozois, D. J, 2010, Historical and philosophical bases of the cognitive-behavioral therapies.In K. S. Dobson (Ed.), Handbook of cognitive-behavioral therapies (2nd Ed.). New York: Guilford Press, p. 3-38.
    • Driver, J. L, Gottman, j. M, 2004, Daily marital interactions and positive affect during marital conflict among newlywed couples, Journal of Family Process, v. 43 (3), p. 301-314.
    • Dryden, W, & Neenan, M, 2004, The Rational Emotive Behavioural approach to therapeutic change, London: Sage.
    • Epstein, N. B, & Baucom, D. H, 2002, Enhanced cognitive-behavior therapy for couples: A contextual approach, Washington, DC: American Psychological Association.
    • Garcia, S. D, 1999, Perceptions of Hispanic and African-American couples at the friendshipor engagement stage of a relationship, Journal of Social and Personal Relationship, v. 16, p. 65–86.
    • Gelles, R. J, 1995, Contemporary family: A sociological view, Thousand Oaks, CA: SAGE Publications Inc.
    • Givertz, M, & et al, 2009, The association between satisfaction andcommitmentdiffers across marital couple types, Communication Research, v. 36, p. 556–584.
    • Graham, C. W, & et al, 2000, Parental status, social support, and marital adjustment, Journal of Family Issues, v. 21 (7), p. 888-905.
    • Halford, K. K, & et al, 1994, Self-regulation in behavioral couples’ therapy, Behavior Therapy, v. 25, p. 431–452.
    • Halford, W. K, 2004, The future of couple relationship education: Somesuggestions on how it can make a difference, Family Relations, v. 53, p. 559-566.
    • Helms, H. M, & et al, 2010, Provider role attitudes, marital satisfaction, role overload, and housework: A dyadic approach, Journal of Family Psychology, v. 24 (5), p. 568-577.
    • Homish, G. G, & et al, 2009, The longitudinal association between multiple substance use discrepancies and marital satisfaction, Addiction, v. 104 (7), p. 1201-1209.
    • Kelly, E. L, & Conley, J. J, 1987, Personality and compatibility: A prospective analysis of marital stability and marital satisfaction, Journal of Personality and Social Psychology, v. 52, p. 27–40.
    • Larson, J. H, & Holman, T. B, 1994, Premarital predictors of marital quality and stability, Family Relations, v. 43 (2), p. 228- 37.
    • Lavner, J. A, & Bradbury, T. N, 2010, Patterns of change in marital satisfaction over the newlywed years, Journal of Marriage and Family, v. 72, p. 1171-1187.
    • Lawrence, E, & et al, 2008, Partner support and marital satisfaction: Support amount, adequacy, provision, and solicitation, Personal Relationships, v. 15, p. 445-463.
    • Mahoney, A, & et al, 2001, Religion in thehome in the1980’s and 1990s: A meta-analytic review and conceptual analysis of links betweenreligion, marriage, and parenting, Journal of Family Psychology, v. 15 (4), p. 559-596.
    • McKey, M, & et al, 2006, Couple skills: Making your relationship work, NK: New Harbinger Publications.
    • Meltzer ,A. L, & McNulty, J. K, 2010, Body image and marital satisfaction: Evidence for mediating role of sexual frequency and sexual satisfaction, Journal of Family Psychology, v. 24, p. 156-164.
    • Nichols, M.P, & Schwartz, R.C, 2004, Family Therapy.Concepts and methods, New York: John Wiley.
    • Olson, D. H, & Fowers, B. J, 1993, Five types of marriage: An empirical typology based on ENRICH, The Family Journal, v. 1, p. 196-207.
    • Olson, D. H, & Olson, A. K, 2000, National survey of marital strengths, Retrieved from http://www.prepare enrich.com/research.
    • Olson, D.H, & et al, 2011, Marriages and Families: Intimacy, Diversity, and Strengths (7th ed). The United States:The McGraw-Hill Companies, Inc.
    • Oltmanns, T. F, Emery, R. E, 2011, Abnormal Psychology, USA: Pearson Publication.
    • Pascal, A, & et al, 2008, Developmentand validation of the Cognitive Inventory of SubjectiveDistress, International Journal of Geriatric Psychiatry, v. 23, p. 1175-1182.
    • Reczek, C, & et al, 2010, Just the two of us? How parents influence adult children's marital quality, Journal of Marriage and Family, v. 72, p. 1205-1219.
    • Rosen-Grandon, J. R, & et al, 2004,The relationship between marital characteristics, marital interaction processes, and marital satisfaction, Journal of Counseling & Development, v. 82, p. 58-68.
    • Sadeghy, S, 2000, Exploring personality factors influencing martial satisfaction, [MS thesis]. School of nursing and midwifery, Iran university of medical sciences, Iran.
    • Schlesinger, S. E, & Epstein, N. B, 2007,Couple problems. In F. M. Dattilio & A.Freeman (Eds.), Cognitive-behavioralstrategies in crisis intervention (3rd ed.,pp. 300–326). New York: Guilford Press.
    • Sharaievska, I, 2012, Family and marital satisfaction and the use of social network technologies.Adissertation for the degree of Doctor of Philosophy in Recreation, Sport and Tourism.University of Illinois, Urbana-Champaign. Urbana, Illinois.
    • Sprecher, S, & Metts, S, 1999, Romantic beliefs: Their influence on relationships and patterns of change over time, Journal of Social and Personal Relationships, v. 16, p. 834-851.
    • Sullivan, K. T, 2001, Understanding the relationship between religiosity and marriage: An investigation of the immediate and longitudinal effects of religiosity on newlywed couples, Journal of FamilyPsychology, v. 15 (4), p. 610-626.
    • Whisman, M. A, & et al, 2004, Psychopathology and marital satisfaction: The importance of evaluating both partners, Journal of Consulting and Clinical Psychology, v. 72 (5), p. 830–838.
    • Whitehead, B. D, & Popenoe, D, 2002, State of our unions: The social health of marriage in America, Why men won't commit, exploring young men's attitudes about sex, dating and marriage. United States of America: A Publication of The National Marriage Project. MARRIAGE@RCI.RUTGERS.EDU.
    • Young, J. E, & et al, 2003, Schema therapy: A practitioner’sguide. New York: Guilford Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اگاه، لیلا، جان بزرگی، مسعود، غفاری، عذرا.(1393) اثربخشی مداخله شناختی ـ رفتاری گروهی، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی (با مقیاس اسلامی). فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(2)، 61-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    لیلا اگاه؛ مسعود جان بزرگی؛ عذرا غفاری."اثربخشی مداخله شناختی ـ رفتاری گروهی، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی (با مقیاس اسلامی)". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7، 2، 1393، 61-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اگاه، لیلا، جان بزرگی، مسعود، غفاری، عذرا.(1393) 'اثربخشی مداخله شناختی ـ رفتاری گروهی، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی (با مقیاس اسلامی)'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(2), pp. 61-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اگاه، لیلا، جان بزرگی، مسعود، غفاری، عذرا. اثربخشی مداخله شناختی ـ رفتاری گروهی، بر افزایش رضامندی زناشویی زنان دارای تعارض زناشویی (با مقیاس اسلامی). روان‌شناسی و دین، 7, 1393؛ 7(2): 61-80