روان‌شناسی و دین، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 26، تابستان 1393، صفحات 99-110

    پیش‌بینی‌کنندگی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه‌ی طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    فرزانه خالقی دهنوی / دانشجوی کارشناسی ارشد روان‌شناسی عمومی دانشگاه اصفهان / khaleghi_farzaneh@yahoo.com
    فریبا یزدخواستی / استادیار گروه روان‌شناسی دانشگاه اصفهان
    چکیده: 
    هدف این پژوهش، پیش بینی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق است. این پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل کلیه زنان و مردان متقاضی شهر اصفهان (متقاضی طلاق و غیرمتقاضی طلاق) بود که 103 نفر از میان افراد متقاضی طلاق و 102 نفر از میان افراد غیرمتقاضی طلاق، با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسش نامه‌ی نگرش سنج مذهب، پرسش نامه‌ی تعهد زناشویی و پرسش نامه‌ی سبک زندگی به عنوان ابزار پژوهش، مورد استفاده قرار گرفتند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام استفاده شد. یافته ها نشان داد که افراد دارای تجربه‌ی طلاق و نیز افراد بدون تجربه‌ی طلاق، تنها نگرش مذهبی می تواند به طور معناداری سبک زندگی را پیش بینی نماید. بنابراین، می توان گفت: صرف نظر از تجربه یا عدم تجربه‌ی طلاق، نگرش مذهبی یکی از عوامل مهم مرتبط با سبک زندگی محسوب می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Prediting the Lifestyle Based on Religious Attitude and Moral Commitment among Those With or Without Divorce Experience
    Abstract: 
    The present paper seeks to predict the lifestyle based on religious attitude and moral commitment among those who have and those who lack divorce experience. A descriptive-correlative method is used in this research. The statistical universe includes all people -male and female- in Isfahan (from among those who filed for divorce and who did not). 103 individuals from among those who filed for divorce and 102 individuals from among those who did not file for divorce were selected through the available sampling. A questionnaire on religious attitude, a questionnaire on marital commitment and a questionnaire on lifestyle were used in this research. Pearson correlation and stepwise regression were used to analyze the data. The research findings show that only religious attitude can significantly predict the lifestyle of those who have and those who lack divorce experience. Therefore, religious attitude can be considered as one of the important factors affecting lifestyle, regardless of having or lacking divorce experience.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    طلاق يکي از بحران‌هاي خانوادگي و اجتماعي است که در بسياري از موارد موجب عدم تعادل خانواده گشته و به‌عنوان يکي از عوامل تنش‌زا ثبات خانواده را درهم شکسته، بهداشت رواني اعضاي آن را خدشه‌دار مي‌سازد (بوالهري و همکاران، 1391). پديده طلاق، راه‌حل رايج و قانوني عدم سازش زن و شوهر، فرو ريختن ساختار خانواده، قطع پيوند زناشويي و اختلال ارتباط پدر و مادر با فرزند است (والچاک، 1366، ص 9). از‌آنجاكه دو نهاد مذهب و خانواده ارزش‌هاي مشابهي را مورد تأكيد قرار مي‌دهند، و براي تقويت اجتماعي‌شدن به هم وابسته هستند، پژوهشگران رابطه نزديك بين آن دو را پيش‌بيني مي‌كنند. اين جهت‌گيري منجر به اين نتيجه گرديد كه مذهب مي‌تواند روابط زناشويي را تقويت و استحكام بخشد (خداياري‌فرد و ديگران، 1386). نگرش مذهبي مي‌تواند در ارتباط زناشويي مؤثر باشد؛ زيرا مذهب شامل رهنمودهايي براي زندگي و ارائه‌دهنده سامانه باورها و ارزش‌هاست كه اين ويژگي‌ها مي‌توانند زندگي زناشويي را متأثر سازند (هانلر و گنچوز، 2005).
    نگرش مذهبي عبارت است از: اعتقادات منسجم و يك‌‌پارچه توحيدي كه خداوند را محور امور مي‌داند و ارزش‌ها، اخلاقيات، آداب و رسوم و رفتارهاي انسان با يكديگر، طبيعت و با خويشتن را تنظيم مي‌كند (حيدري رفعت و عنايتي نوين‌فر، 1389). اغلب پژوهشگران بر اين باورند که وجود عقايد مذهبي تأثير به‌سزايي در استحکام خانواده دارد؛ ايمان به خدا موجب مي‌شود نگرش فرد به کل هستي هدف‌دار و داراي معني شود. عدم ايمان به خدا موجب مي‌شود که فرد انسجام و آرامش نداشته باشد. اين امر موجب ضعف و منشأ اختلاف‌هاي بسياري در زندگي خانوادگي مي‌باشد (دوناهو و بنسون، 1995). دين مي‌تواند عاملي در راه جلوگيري از طلاق به‌حساب آيد و نتيجه‌اي که اودري (1971) در همين زمينه به دست مي‌آورد، حائز اهميت است. او مي‌گويد: «آنان که ايمان مذهبي دارند کمتر به طلاق روي مي‌آورند تا آنان که چنين ايماني ندارند. بي‌هيچ شبهه، علت اين امر آن است که معمولاً در لواي دين و اعتقادات مذهبي، طلاق بعدي اخلاقي مي‌پذيرد. ايمان به شناخت و تداوم خانواده کمک مي‌کند» (ساروخاني، 1376، ص 97).
    تعهد، ابزاري است که ميزان امنيت و فاصله از شريک زندگي را پديد مي‌آورد (رضايي و ديگران، 1390). تعهد به‌صورت اجباري و يا فداکارانه براي کيفيت زندگي زناشويي و ثبات در ازدواج مهم است (جانسون، 1985،‌ ص 46). جانسون الگوي جامعي را ارائه کرده که در آن تعهد، زناشويي را به‌صورت سه نوع مستقل: تعهد شخصي، تعهد اخلاقي و تعهد ساختاري مطرح نموده است (جانسون، 1999، ص 74). دومين بعد تعهد زناشويي، تعهد اخلاقي است كه بيانگر وفاداري اخلاقي فرد به ازدواج است. بسياري از الگوهاي نظري بر اين عقيده‌اند که تعهد زناشويي بر احساس وفاداري اخلاقي به ازدواج و رابطه زناشويي و نيز اين عقيده که ازدواج يک نهاد مقدس مي‌باشد، مبتني است. برخي از پژوهشگران نيز بر اين باورند که اين بعد از تعهد، به کمال اخلاقي و مذهبي افراد مربوط است. در هسته اين عقيده اين مفهوم وجود دارد که تعهد اخلاقي فرد به ازدواج و همسرش، از شرافت‌مندي فرد، که مربوط به قول و قرارهاي قبلي و همچنين اعتقادات اخلاقي و مذهبي وي است، نشأت مي‌گيرد (شيلدز، 2001). به‌طور‌کلي، سه مؤلفه در تعهد اخلاقي اثرگذار است: 1. تقدس بنيان ازدواج؛
    2. وفاداري به نوع رابطه زناشويي که به ارزش‌ها و اصول اخلاقي فرد اشاره دارد. فرد مي‌تواند براساس اعتقاداتش به ازدواجش خاتمه دهد يا همچنان به آن متعهد باشد؛ 3. احساس دين به يک همسر (عباسي موليد، 1388، ص 39). افزايش طلاق در جامعة امروزي نشانگر اين است که اعتقادات ديني در زندگي روزمرة افراد، از لحاظ رعايت نکات اخلاقي کم‌اهميت شده‌اند (آبروي، 1388، ص 30).
    از سوي ديگر، اين مسئله مطرح است که دين و اخلاق چگونه با زندگي افراد پيوند داشته و در چه مواردي مي‌تواند با سبک زندگي آنها مرتبط باشد. ويليام جيمز، معتقد است: احساسات مذهبي نيروي روزافزوني در كار و زندگي شخص وارد مي‌كند. وقتي دنيا به آدمي پشت مي‌كند، احساسات مذهبي دست به كار مي‌شود و در درون ما هيجان و شور زندگي را زنده نگه مي‌دارد (جيمز، 1372، ص 78). فانک و والنگز (1987)، دين را سبک زندگي يا نظام باورهايي دانسته‌اند که رابطۀ غايي فرد را با خدا و عالم هستي تنظيم مي‌نمايد (حيدري رفعت و عنايتي نوين‌فر، 1389).
    براي داشتن يک سبک زندگي مطلوب، دو نوع جهت‌گيري لازم است: 1. بايد‌ها و نبايد‌هاي مورد قبول در زندگي؛ 2. شيوه‌هاي اجرا و به عينيت رساندن آن. جهت‌گيري اول، به‌طور غالب ارزشي و اخلاقي است. جهت‌گيري دوم، مبتني بر ارزش‌هاي عملي است. اخلاق، جهت‌گيري‌هاي کلي زندگي و علوم انساني، به‌ويژه روان‌شناسي، شيوه‌هاي رسيدن به آن را فرا راه انسان قرار مي‌دهد. سبک زندگي از موضوعات بين‌رشته‌اي است. اخلاق و روان‌شناسي، به هر دو بعد رواني و جسماني سبک زندگي توجه دارد (کجباف و همکاران، 1390).
    مفهوم «سبک زندگي» در روان‌شناسي، ابتدا توسط آلفرد آدلر (1929) و پيروانش مطرح شد. آدلر، برخلاف بسياري از روان‌شناسان، علاوه بر نگاه توصيفي، نگاهي ارزشي و تجويزي هم به روان‌شناسي داشت (کجباف و همکاران، 1390). براساس تعريف سازمان بهداشت جهاني، سبك زندگي به روش زندگي مردم با بازتابي كامل از ارزش‌هاي اجتماعي، طرز برخورد و فعاليت‌ها اشاره دارد. همچنين تركيبي از الگوهاي رفتاري و عادات فردي در سراسر زندگي (فعاليت بدني، تغذيه، اعتياد به الكل، دخانيات و...) است كه در پي فرايند اجتماعي‌شدن به‌وجود آمده است (فاضل و ديگران، 1390). سبک زندگي در بزرگسالي در اهداف و راه‌هاي رسيدن به آنها خود را نمايان مي‌کند. افراد، افزون بر سبک زندگي فردي، نوعي سبک زندگي مشترک در زندگي زناشويي دارند که مي‌توانند در جهت اهداف مشترک يا اهداف خودخواهانه باشد (همان).
    مدل وبر (1920) مي‌خواست معين کند که نيروهاي مذهبي تا چه حد به‌طور کيفي در شکل‌گيري اين «روحيه» و به‌طورکلي در گسترش آن در جهان سهم داشته‌اند و کدام وجوه مشخص تمدن سرمايه‌داري از آن ناشي شده‌اند. مدل وبر در مطالعات خود در تبيين فرايند رابطه دين و سبک زندگي را مي‌توان چنين ترسيم کرد: براساس اين مدل تعامل منابع با تمايلات انسان، انتخاب فرد را پديد مي‌آورد که به الگوي حاصل از آن «سبک زندگي» مي‌گوييم. از اين مدل، تعبيرهاي متعدد فردگرايانه و ساخت‌گرايانه شده است که دو مدل آدلر و بورديو را مي‌توان تعابيري تا حدودي معتدل‌تر در دو سوي اين طيف دانست. بعضي از اين تعبيرها عبارتند از: دين مي‌تواند حاوي آگاهي‌ها، تجربيات و تمايزهاي ميان امور قدسي و غير آن (جهان‌بيني) باشد که فرد را در شناخت خود و جهان پيرامونش کمک کند و در ترسيم طرحي از آنها در ذهنش و تعيين آماري خود ياري رساند. دين معمولاً داراي مجموعه‌اي از قواعد و قوانين، ارزش‌ها و هنجارهاي رفتاري، شعائر و مراسم است و مدعي است بهترين الگوي زندگي را به افراد و جامعه پيشنهاد مي‌کند. دين بر خلاقيت فرد تأثير مي‌گذارد و او را در برخورد با محدوديت‌ها، توانمند يا ناتوان مي‌سازد. دين داراي نهادهاي اجتماعي نسبتاً منسجم از پيروان است و در شکل‌گيري اجتماعي افراد و شناخت آنان از محيط اثر مي‌گذارد. دين شناختي تو‌در‌تو و عميق از جهان ارائه مي‌کند و عبور از هر مرحلة آن، راه را بر ورود به مرحله بعدي هموار مي‌کند (کاوياني اراني، 1388،‌ ص 31).
    به نظر مي‌رسد، سبک زندگي نقش تعيين‌کننده‌اي در رضايت زناشويي داشته باشد (آقايي و ديگران، 1383). نظريه‌ها و الگوهاي مطرح‌شده در حوزة زناشويي بيانگر اين نكته‌اند كه عوامل گوناگوني بر رضايت‌مندي، پايداري و ناپايداري ازدواج اثر دارند که ازجمله در مورد سبک زندگي ادعاهاي گوناگوني شده است (فاضل و ديگران، 1390). هيگلندر، در پژوهش خود نشان داد که تغيير سبک زندگي، به‌ويژه در افراد افسرده موجب تداوم زندگي مشترک مي‌شود (همان). يافته‌هاي پژوهش غفوري ورنوسفادراني و ديگران (1388) نشان مي‌دهد نگرش‌هاي مذهبي نيز در پيش‌بيني موفقيت و شکست روابط زناشويي نقش معني‌داري دارد. سوليوان (2001) نيز نشان داد افرادي که در سطوح بالاتري از مذهب قرار دارند، نسبت به افراد داراي سطوح مذهبي پايين‌تر، ثبات زناشويي بيشتري دارند و از ازدواج خود راضي‌تر به نظر مي‌رسند.
    مطالعات نشان مي‌دهند که سطح پايين تعهد زناشويي در ازدواج، به عدم رضايت و طلاق منجر مي‌شود (هريس، 2006). طبق نتايج تحقيقات، تعهد زناشويي دومين عامل حفظ‌کننده از دواج (رينولد و منسفيلد، 1999) و فقدان آن مهم‌ترين عامل مؤثر در طلاق به‌شمار مي‌آيد (کوهان و کلينبائوم، 2002).
    به اين ترتيب، با توجه به اهميت پديده طلاق در جوامع امروزي و لزوم شناخت عوامل مرتبط با آن و همزمان کمرنگ شدن دين و مذهب و به دنبال آن، رعايت تعهدات اخلاقي و تغيير سبک زندگي مردم جوامع امروزي، اين پژوهش به پيش‌بيني سبک زندگي براساس نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي در افراد داراي تجربة طلاق و افراد بدون تجربة طلاق مي‌پردازد. فرضيه‌هاي اين پژوهش عبارتند از: 1. نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي به‌طور معناداري سبک زندگي افراد داراي تجربة طلاق را پيش‌بيني مي‌کند. 2. نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي به‌طور معناداري سبک زندگي افراد بدون تجربة طلاق را پيش‌بيني مي‌کند.
    روش پژوهش
    طرح اين پژوهش از نوع توصيفي- همبستگي بوده است. جامعه آماري را کليه مردان و زنان متقاضي طلاق و غيرمتقاضي طلاق شهر اصفهان تشکيل مي‌دادند. در اين تحقيق، حجم نمونه 205 نفر بود که از اين تعداد 103 نفر افراد متقاضي طلاق و 102 نفر افراد غيرمتقاضي طلاق را تشکيل مي‌دادند. نمونه افراد متقاضي طلاق (متقاضيان طلاق مراجعه‌کننده به دادگستري شهر اصفهان) و همچنين غيرمتقاضي طلاق با استفاده از روش نمونه‌گيري در دسترس انتخاب شد. پس از جمع‌آوري داده‌ها، با استفاده از برنامهSPSS 19  تجزيه و تحليل داده‌هاي پژوهش در دو سطح آماري توصيفي و همبستگي صورت گرفت. براي بررسي رابطه متغير‌ها از آزمون همبستگي پيرسون و رگرسيون گام به گام استفاده شد.
    ابزار پژوهش
    پرسش‌نامه نگرش‌سنج مذهبي: اين پرسش‌نامه داراي 25 عبارت نگرشي است که آزمودني بايد ميزان باور خود را در زمينه هر‌يک از عبارت‌ها، روي يک مقياس هفت گزينه‌اي ليکرت مشخص نمايد. براي نمره‌گذاري اين پرسش‌نامه، هر پاسخ آزمودني نمره‌اي از يک (کاملاً مخالف) تا هفت (کاملاً موافق) مي‌گيرد. دامنه تغييرات نمرات آزمودني به‌طور نظري از حداقل 25 تا حداکثر ‌175 در نوسان خواهد بود (گلريز، 1353، ص 146). نمره بالاتر به معني داشتن باورهاي مذهبي قوي‌تر است، اعتبار اين آزمون به روش همبستگي با آزمون (همان)، برابر با 80/0 به‌دست آمده است. اين پرسش‌نامه در گروه‌هاي شناخته‌شده (گروه‌هاي عادي و مذهبي) به کار برده شده و تفاوت ميانگين نمره‌هاي دو گروه معني‌دار بوده است؛ به‌عبارت ديگر، پرسش‌نامه مي‌تواند بين دو گروه تفاوت بگذارد (همان). ضريب آلفاي کرونباخ توسط پژوهشگر براي اين پرسش‌نامه 83/0 به‌دست آمد که نشانگر پايايي مطلوب آن است.
    پرسش‌نامه تعهد زناشويي (DCI): اين پرسش‌نامه ميزان پايبندي افراد به همسر و ازدواجشان و ابعاد آن را اندازه‌گيري مي‌کند. اين آزمون توسط آدامز و جونز (1997) براي مقاصد پژوهشي تهيه و تدوين شده و سه بعد تعهد زناشويي را اندازه‌گيري مي‌کند. اين ابعاد عبارتند از: تعهد شخصي: تعهد نسبت به همسر، مبتني بر جذابيت وي است. تعهد اخلاقي: تعهد نسبت به ازدواج، مبتني بر تقدس و حرمت رابطه زناشويي است. تعهد ساختاري: تعهد نسبت به همسر و ازدواج، مبتني بر احساس اجبار به تداوم ازدواج يا ترس از پيامدهاي طلاق است. در اينجا هدف بعد اخلاقي اين پرسش‌نامه است که آدامز و جونز ميزان پايايي آن را 89/0 به‌دست آورده‌اند (آدامز و جونز، 1999). در يک مطالعه مقدماتي توسط حسين عباسي موليد و همکاران (1388)، روايي و پايايي اين پرسش‌نامه در ايران مورد بررسي قرار گرفت که ضريب پايايي خرده‌مقياس تعهد اخلاقي طي دوبار بررسي به ترتيب 83/0 و 76/0 محاسبه گرديد. اين پرسش‌نامه داراي 43 سؤال مي‌باشد. خرده‌مقياس تعهد اخلاقي شامل 13 سؤال است که عبارتند از: 3-6-9-13-20-22-23-26-29-30-34-37-41 (عباسي موليد، 1388). ضريب آلفاي کرونباخ توسط پژوهشگر براي اين پرسش‌نامه 85/0 محاسبه شد که نشانگر پايايي مطلوب آن است.
    پرسش‌نامه سبک زندگي (LSQ): اين پرسش‌نامه توسط لعلي و همکاران تدوين و اعتباريابي شده است. نسخه نهايي پرسش‌نامه سبک زندگي داراي 70 سؤال در طيف ليکرت است. اين پرسش‌نامه از 10 عامل يا مؤلفه شامل: 1. سلامت جسماني، 2. ورزش و تندرستي، 3. کنترل وزن و تغذيه، 4. پيشگيري از بيماري‌ها، 5. سلامت روان‌شناختي، 6. سلامت معنوي، 7. سلامت اجتماعي، 8. اجتناب از داروها، مواد مخدر و الکل، 9. پيشگيري از حوادث و 10. سلامت محيطي تشکيل شده است. نمره بالا در هر کدام از مؤلفه‌ها و در کل پرسش‌نامه بيانگر سبک زندگي مناسب است. نتايج پژوهش لعلي و همکاران نشان داد که پرسش‌نامه سبک زندگي (LSQ)، از روايي و پايايي کافي و مناسب براي ارزيابي و اندازه‌گيري سبک زندگي افراد برخوردار است. به‌منظور بررسي پايايي پرسش‌نامه از دو روش همساني دروني و بازآزمايي استفاده شد. ضرايب آلفاي کرونباخ در دامنة بين 76/0 تا 89/0 قرار دارند و ضرايب پاياي به روش بازآزمايي در دامنه‌اي از 84/0 تا 94/0 قرار مي‌گيرند. ضرايب پايايي هر‌يک از مؤلفه‌ها، به روش بازآزمايي به ترتيب عبارتند از: 94/0، 92/0، 91/0، 92/0، 94/0، 89/0، 88/0، 85/0، 89/0، 84/0 (لعلي و ديگران، 1391). همچنين ضريب آلفاي کرونباخ توسط پژوهشگر براي اين پرسش‌نامه 93/0 محاسبه شد که بيانگر پايايي مطلوب اين ابزار است.
    يافته‌هاي پژوهش
    ميانگين و انحراف استاندراد نمرات آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق و آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق، در سه متغير نگرش مذهبي، تعهد اخلاقي و سبک زندگي، به همراه ماتريس همبستگي روابط بين متغيرها به ترتيب در جداول 1 و 2 ارائه شده است.
    جدول 1: ميانگين، انحراف استاندارد و ماتريس همبستگي نگرش مذهبي، تعهد اخلاقي و سبک زندگي در آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق
    رديف    متغيرها    M    SD    1    2    
    1    نگرش مذهبي    81/71    64/13    -        
    2    تعهد اخلاقي    89/19    42/8    10/0    -    
    3    سبک زندگي    98/135    25/28    49/0*    04/0    -
    *P< 0/05
    جدول 2: ميانگين، انحراف استاندارد و ماتريس همبستگي نگرش مذهبي، تعهد اخلاقي و سبک زندگي در آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق
    رديف    متغيرها    M    SD    1    2    
    1    نگرش مذهبي    70/77    69/10    -        
    2    تعهد اخلاقي    91/32    80/5    38/0*    -    
    3    سبک زندگي    32/140    26/22    35/0*    20/0*    -
    *P< 0/05
    همان‌طور که در جدول 1 و 2 ملاحظه مي‌شود، در هر سه متغير نگرش مذهبي، تعهد اخلاقي و سبک زندگي، سطح نمرات آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق در حد بالاتري نسبت به آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق قرار دارد. در ميان آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق، ضريب همبستگي پيرسون، تنها بين نگرش مذهبي و سبک زندگي معنادار مي‌باشد، اما در ميان آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق، اين ضريب بين تمام متغيرها معنادار مي‌باشد.
    براي بررسي فرضيه‌هاي پژوهش در مورد روابط بين متغيرها از روش تحليل رگرسيون گام به گام استفاده شد که نتايج آن به تفکيک براي آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق و آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق، به ترتيب در جداول 3 و 4 ارائه شده است.
    جدول 3: نتايج تحليل رگرسيون گام به گام جهت بررسي پيش‌بيني‌کنندگي سبک زندگي براساس نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي در افراد داراي تجربة طلاق
    متغير پيش‌بين    متغير ملاک    R    R2    F    P    Beta    t    P
    نگرش مذهبي    سبک زندگي    49/0    24/0    09/33*    00/0    49/0    75/5*    00/0
    جدول 4: نتايج تحليل رگرسيون گام به گام جهت بررسي پيش‌بيني‌کنندگي سبک زندگي براساس نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي در افراد بدون تجربة طلاق
    متغير پيش‌بين    متغير ملاک    R    R2    F    P    Beta    t    P
    نگرش مذهبي    سبک زندگي    35/0    12/0    96/14*    00/0    35/0    86/3*    00/0
    *P< 0/05
    نتايج جداول 3 و 4 نشان مي‌دهند که در مورد آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق و نيز بدون تجربة طلاق، فقط نگرش مذهبي وارد معادله شده است. اضافه شدن تعهد اخلاقي، در مورد هيچ‌يک از آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق و بدون تجربة طلاق، قدرت پيش‌بيني را به‌طور معني‌داري افزايش نمي‌دهد، هرچند که در مورد آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق، ضريب همبستگي پيرسون بين اين متغير با متغير سبک زندگي، معنادار است. معناداري ضريب رگرسيون در هر دو جدول، نشان مي‌دهد که نگرش مذهبي در مورد هر دو دسته آزمودني‌ها، به‌طور معناداري مي‌تواند سبک زندگي را پيش‌بيني کند. مجذور همبستگي در جدول 1، 24/0 به‌دست آمده است که نشان مي‌دهد در آزمودني‌هاي داراي تجربة طلاق، 24 درصد واريانس بين نگرش مذهبي و سبک زندگي مشترک است. به‌عبارت ديگر، نگرش مذهبي مي‌تواند 24 درصد واريانس سبک زندگي را به‌طور معناداري تبيين کند. اين ميزان در جدول 2، 12/0 است که نشان مي‌دهد در آزمودني‌هاي بدون تجربة طلاق، 12 درصد واريانس بين نگرش مذهبي و سبک زندگي مشترک است. به‌عبارت ديگر، نگرش مذهبي مي‌تواند 12 درصد واريانس سبک زندگي را به‌طور معناداري تبيين کند.
    بحث و نتيجه‌گيري
    ﺳﺒﻚ زﻧﺪﮔﻲ، روﺷﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﺮاد در ﻃﻮل زﻧﺪﮔﻲ اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده‌اﻧﺪ. زﻳـﺮ‌ﺑﻨـﺎي اين امر در ﺧـﺎﻧﻮاده ﭘﻲرﻳﺰي ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ خود ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻧﮋاد، ﻣﺬﻫﺐ، وﺿﻌﻴﺖ اﻗﺘـﺼﺎدي، اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ و ﺑﺎورﻫـﺎ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ (فاضل و ديگرن، 1390). سبك زندگي، مفهومي گسترده و چند‌بعدي است (اباذري و چاوشيان، 1381). نظر به اينکه سبک زندگي از عوامل مختلفي تأثير پذيرفته و بر عوامل مختلفي تأثير مي‌گذارد، اين پژوهش با هدف پيش‌بيني‌کنندگي سبک زندگي براساس نگرش مذهبي و تعهد اخلاقي در افراد داراي تجربة طلاق و افراد بدون تجربة طلاق انجام گرفت.
    نتايج اين پژوهش نشان داد در افراد بدون تجربه طلاق، رابطة معناداري بين نگرش مذهبي، تعهد اخلاقي و سبک زندگي وجود دارد. اين رابطه در افراد داراي تجربه طلاق تنها بين نگرش مذهبي و سبک زندگي معنادار مي‌باشد. از‌آنجا‌که نمي‌توان مذهب را از اخلاق و تعهد نسبت به خانواده جدا دانست، مي‌توان گفت: نگرش نسبت به مذهب بعدي اخلاقي نهفته است و قوانيني که مذهب و ارزش‌هايي که اخلاق و تعهد نسبت به آن به فرد ارائه مي‌دهد، مي‌تواند بهترين الگوها براي فرد در زندگي باشد.
    نتايج پژوهش بيانگر اين است که متغير نگرش‌هاي مذهبي به‌طور معنادار سبک زندگي افراد داراي تجربه طلاق و افراد بدون تجربه طلاق را پيش‌بيني مي‌کند. با اين حال، اين قدرت پيش‌بيني براي افراد داراي تجربه طلاق بيشتر است. نگرش مذهبي در افراد بدون تجربه طلاق نسبت به افراد داراي تجربه طلاق در حد بالاتري قرار دارد. اين يافته‌ها با نتايج پژوهش غفوري ورنوسفادراني و همکاران (1388)، که نشان مي‌دهد نگرش‌هاي مذهبي در پيش‌بيني موفقيت و شکست روابط زناشويي نقش معناداري دارد، همسويي دارد.
    مذهب راهنمايي‌هايي كلي در اختيار بشر قرار مي‌دهد كه اگر انسان‌ها بدان عمل نمايند، منجر به استحكام پيوند زناشويي مي‌گردد. اين راهنمايي‌ها شامل قوانيني در مورد روابط جنسي، نقش‌هاي جنسيتي، از خودگذشتگي و حل تعارضات در روابط زناشويي مي‌باشد (ماهوني، 2003). يكي از دلايلي كه نشان مي‌دهد مذهب مي‌تواند ديدگاه فكري زوجين را تحت تأثير قرار دهد، اين است كه احتمال اينكه افراد مذهبي‌تر ازدواج خود را داراي كيفيتي معنوي ببينند، بيشتر مي‌باشد. مطالعه بر روي 97 زوج، كه نماينده تنوع مذهبي زوج‌هاي آمريكايي بودند، نشان داد كه آنها مفهوم «تقدس» را در مورد ازدواج خود به كار مي‌برند؛ بدين‌معني كه غالباً چنين تصور مي‌كردند كه ازدواج آنها محتوايي معنوي دارد (ماهوني، 2005). بنابراين، به نظر مي‌رسد اگر زوجين به‌طور عميق به معنوي بودن ازدواج خود اعتقاد داشته باشند، مشاجرات دائم مي‌تواند ترس رواني از دست دادن رابطه با خداوند و احساس گناه را با خود به همراه داشته باشد. از‌اين‌رو، سعي در حفاظت از زندگي مشترك خود دارند (لطف‌آبادي، 1384،‌ ص 138).
    همچنين يافته‌ها نشان مي‌دهد که تعهد اخلاقي در افراد بدون تجربه طلاق، نسبت به افراد داراي تجربه طلاق، در حد بالاتري قرار دارد. هرچند تعهد اخلاقي به‌طور معناداري قدرت پيش‌بيني سبک زندگي افراد داراي تجربه طلاق و بدون تجربه طلاق را دارا نيست. با اين حال، در مورد افراد بدون تجربة طلاق، ضريب همبستگي پيرسون بين متغير تعهد اخلاقي با متغير سبک زندگي معنادار است.
    در تبيين اين نتيجه مي‌توان گفت: ﺗﻌﻬﺪ ﭼﻪ ﺑﻪ‌ﺻﻮرت اﺟﺒﺎري ﯾـﺎ ﻓﺪاﮐﺎراﻧـﻪ ﺑـﺮاي ﮐﯿﻔﯿـﺖ زﻧـﺪﮔﯽ زﻧﺎﺷـﻮﯾﯽ و ﺛﺒـﺎت در ازدواج ﻣﻬﻢ اﺳﺖ (جانسون، 1985، ص 47). اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ اﺷﺎره ﮐﺮد ﮐﻪ ﺗﻌﻬﺪ ﻓﺪاﮐﺎراﻧﻪ به‌طور ﻓﺰاﯾﻨـﺪه‌اي در ﻣﻘﺎﯾﺴـﻪ ﺑـﺎ ﺗﻌﻬﺪ اﺟﺒﺎري، ﺑﺎ رﺿﺎﯾﺖ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﻣﺮﺗﺒﻂ اﺳﺖ. ﺗﻌﻬﺪ در زﻧﺪﮔﯽ زﻧﺎﺷـﻮﯾﯽ ﻋﺒـﺎرت اﺳـﺖ از: ﻋﻼﻗﻪ و ﻗﺼﺪي ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ آن اﻧﺪازه و ﺑﺮاساس آن، تمايل دارد که در رابطه زناشويي باقي بماند و عهدي را که بسته حفظ کند. تعهد ابعاد چندگانه‌اي دارد و شامل دلايل شخصي، اخلاقي و اعتقادي بخصوصي است که شخص را به ادامه رابطه زناشويي پايبند مي‌کند (حسيني، 1389، ص 57). ﺗﻌﻬﺪ ﺑﻪ ازدواج ﺑﻪ‌ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺑﻨﻴﺎد (ﺗﻌﻬﺪ اﺧﻼﻗﻲ)، اﻳﻦ اﺣﺴﺎس را در اﻓﺮاد ﺷﺪت ﻣﻲﺑﺨﺸﺪ ﻛﻪ ﻣﻠﺰم ﺑﻪ ﺣﻔﻆ ازدواج ﺑﻪ‌ﻋﻨﻮان وﻇﻴﻔﻪاي اﺧﻼﻗﻲ ﻳﺎ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ (آدامز و جونز، 1997).
    نتايج پژوهش همچنين نشان داد سبک زندگي افراد بدون تجربه طلاق در سطح بالاتري قرار دارد. ﺳﺒﻚ زﻧﺪﮔﻲ روﺷﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮد در ﻃﻮل زﻧﺪگي اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده و ﺑﺎزﺗﺎﺑﻲ ﻛﺎﻣﻞ از ارزشﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻃﺮز ﺑﺮﺧـﻮرد، ﻓﻌﺎﻟﻴـﺖﻫـﺎ، اﻟﮕﻮﻫـﺎي رﻓﺘـﺎري و ﻋﺎدات ﻓﺮدي ﭼﻮن ﺗﻐﺬﻳﻪ، ﺧﻮاب، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي ﺑﺪﻧﻲ، ﺷﺮﻛﺖ در ﻣﺠـﺎﻣﻊ و ﻓﻌﺎﻟﻴـﺖﻫـﺎي اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ‌رﻳﺰي ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان و ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. اگر اﻧﺠﺎم اﻳﻦ اﻣﻮر در ﺣﺪ ﻣﻄﻠﻮب ﺑﺎﺷـﺪ، اﻓﺮاد از ﺳﻼﻣﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ و رواﻧﻲ ﺑﺮﺧﻮردار ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. در‌ﻧﺘﻴﺠﻪ، اﻳﻦ ﻋﺎﻣﻞ موجب ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻮاده كمتر دﭼﺎر ﻣﺸﻜﻞ ﺷﻮد و در ﭘﻲ آن ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري در ﺧﺎﻧﻮاده كمتر ﭘﻴﺶ ﺑﻴﺎﻳﺪ و ﺧﺎﻧﻮاده كمتر دﭼـﺎر آﺳﻴﺐ ﮔﺮدد (فاضل و ديگران، 1390).
    بنابراين، با توجه به نتايج اين پژوهش و مطالب فوق مي‌توان گفت: نگرش‌هاي مذهبي عاملي تعيين‌کننده در نگرش نسبت به همسر، نهاد خانواده و زندگي زناشويي مي‌باشد و بر اتخاذ سبک زندگي و متعاقب آن ثبات زناشويي زوجين تأثير مي‌گذارد. نگرش‌هاي مذهبي رهنمودهايي در اختيار فرد قرار مي‌دهد که شيوة رفتار، باورها، مسئوليت‌ها و تصميم‌گيري‌هاي وي در مورد ارتباط با اعضاي خانواده را تحت تأثير قرار مي‌دهد. از سوي‌ ديگر، به دليل رابطه تنگاتنگ آن با اخلاق مي‌تواند وفاداري و پايبندي فرد به نهاد مقدس خانواده را موجب شود. با توجه به نتايج فوق، شايسته است در رابطه با حضور پررنگ‌تر مذهب و ارزش‌هاي اخلاقي در خانواده اقدامات مؤثري صورت گيرد.
    از محدوديت‌هاي پژوهش، مي‌توان به استفاده از روش نمونه‌گيري در دسترس به دليل نامحدود بودن و عدم دسترسي به فهرست کليه افراد جامعه مورد پژوهش، و همچنين عدم کنترل ساير عوامل مرتبط با سبک زندگي اشاره کرد. با توجه به اهميت نهاد خانواده و لزوم بررسي عوامل مرتبط و مؤثر بر ثبات و پايداري آن، پيشنهاد مي‌گردد در پژوهش‌هاي آتي با توجه به موارد فوق و در نظر گرفتن ساير عومل، به بررسي تفاوت گروه‌هاي متقاضي طلاق و غيرمتقاضي طلاق پرداخته شود تا نتايجي با قابليت تعميم‌پذيري بالاتر به دست آيد.
     
     

    References: 
    • اباذري، يوسف و حسن چاوشيان، 1381، «از طبقه اجتماعي تا سبک زندگي: رويکردهاي نوين در تحليل جامعه‌شناختي هويت اجتماعي»، علوم اجتماعي، ش 20، ص 3-27.
    • آبروي، مريم، 1388، بررسي عوامل پيش‌بيني‌کننده طلاق در زوجين شهر اصفهان، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، مشاوره، گرايش خانواده، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
    • آقايي، اصغر و ديگران، 1383، «رابطه سبک زندگي و رضايت زناشويي در هنرمندان و مقايسه آن با افراد عادي»، دانش و پژوهش در روان‌شناسي، دانشگاه آزاد اسلامي‌واحد خوراسگان (اصفهان)، ش 21 و 22، ص 169-190.
    • بوالهري، جعفر و ديگران، 1391، «بررسي برخي علل منجر به تقاضاي طلاق در زوجين متقاضي طلاق در دادگاه‌هاي تهران»، اپيدميولوژي ايران، دوره هشتم، ش 1، ص 83-93.
    • جيمز، ويليام، دين و روان،‌ 1372، ترجمة مهدي قائني، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
    • ﺣﺴﯿﻨﯽ، ﺑﯿﺘﺎ، 1389، زﻣﯿﻨﻪ زوج درﻣﺎﻧﯽ، ﺗﻬﺮان، ﺟﻨﮕﻞ.
    • حيدري رفعت، ابوذر و علي عنايتي نوين‌فر، 1389، «رابطه بين نگرش ديني و شادکامي‌ در بين دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس»، روان‌شناسي و دين، سال سوم، ش 4، ص 61-72.
    • خداياري‌فرد، محمد و ديگران، 1386، «رابطه نگرش مذهبي با رضايت زناشويي در دانشجويان متأهل»، خانواده‌پژوهي، سال سوم، ش 10، ص 611-620.
    • رضايي، جواد و ديگران، 1390، «تأثير آموزش زوج درماني اسلام‌محور بر تعهد زناشويي زوجين»، روان‌شناسي و دين، سال چهارم، ش 4، ص 37-60.
    • ساروخاني، باقر، 1376، طلاق، پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن، چ دوم با تجديد‌نظر، تهران، دانشگاه تهران.
    • عباسي موليد، حسين، 1388، بررسي تأثير آموزش گروهي واقعيت درماني بر تعهد زناشويي زوجين خميني شهر، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، مشاوره، گرايش خانواده، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
    • غفوري ورنوسفادراني، محمدرضا و ديگران، 1388، «سبک‌هاي دلبستگي و نگرش‌هاي مذهبي به‌عنوان پيش‌بين‌هاي موفقيت و شکست رابطه زناشويي»، تحقيقات علوم رفتاري، دروره 7، ش 2، ص 142-153.
    • فاضل، امين‌الله و ديگران، 1390، «قدرت پيش‌بيني ويژگي‌هاي شخصيتي و سبك زندگي بر رضايتمندي زوجي زنان پرستار شهر شيراز»، جامعه‌شناسي زنان، سال دوم، ش 3، ص 139-163.
    • کاوياني اراني، محمد، 1388، طرح نظريه سبک زندگي بر اساس ديدگاه و ساخت آزمون سبک زندگي اسلامي ‌و بررسي ويژگي‌هاي روان‌سنجي آن، پايان‌نامه دکترا، روان‌شناسي، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
    • کجباف، محمدباقر و ديگران، 1390، «رابطه سبک زندگي اسلامي ‌با شادکامي ‌در رضايت از زندگي دانشجويان شهر اصفهان»، روان‌شناسي و دين، سال چهارم، ش 4، ص 61-74.
    • گلريز، گلشن، 1353، پژوهشي براي تهيه نگرش مذهبي و بررسي رابطه بين نگرش مذهبي با ساير بازخوردها و خصوصيات شخصيتي، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، روان‌شناسي باليني، تهران، دانشگاه تهران.
    • لطف‌آبادي، حسين، 1384، «جست‌وجوي مباني نظري سنجش ويژگي‌هاي معنوي درمان جويان در تعامل با درمان گران» در: گزيده مقالات همايش مباني نظري و روان‌سنجي مقياس‌هاي ديني دفتر طرح‌هاي ملي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • لعلي، محسن و ديگران، 1391، «ساخت و اعتباريابي پرسش‌نامه سبک زندگي (LSQ)»، پژوهش‌هاي روان‌شناختي، دوره 15، ش 1، ص 64-80.
    • والچاک، ايوت، 1366، طلاق و فرزندان، ترجمة فرزانه طاهري، تهران، روان.
    • Adams JM, & Jones WH, 1999, Interpersonal commitment in historical perspective, In: Adams JM, Jones WH. (editors), Handbook of interpersonal commitment and relationship stability, New York: Kluwer Academic/ Plenum, P. 3-33.
    • Adams, J.M., & Jones, T, 1997, The conceptualization of marital commitment: An integrative analysis, Journal of personality and social psychology, v. 72, p. 1177-1196.
    • Cohan, C. L, & Kleinbaum, S, 2002, Toward a greater understanding of premarital l cohabitation and marital commitment, Journal of Marriage and Family, v. 64 (1), p. 180-193.
    • Donahue J M, Benson LP, 1995, Religion and well being of adolescents, Social Issues 1995, v. 51 (2), p. 145-160.
    • Harris VW, 2006, Marital quality, contex, and interaction: A comparison of individuals actress various income levels, Sci Context, v. 17, p. 48-52.
    • Hünler, O. S. & Genc, ÖZ, T. I, 2005, The effect of religiousness on marital satisfaction: Testing the mediator role of marital problem solving between religiousness and marital satisfaction, Contemporary Family Therapy, v. 27 (1), p. 123-136.
    • Johnson, M.P, 1985, Commitment, Cohesion, investment, barriers, alternatives, constraint: Why do people stay together when they really don’t want to? Proceeding of Theory and Research Methodology Workshop, National Council on Family Relation Annual Meeting, Dallas, p. 45-53.
    • Johnson, M.P, 1999, Personal, moral, and structural commitment to relationships: Experiences of choice and constraint, In Handbook of interpersonal commitment and relationship stability, J.M. Adams and W.H. Jones, eds, New York: Kluwer Academic, p. 73-87.
    • Mahoney, A, 2005, Religion and conflict in marital and parent child relationship, Journal of Social Issues, v. 61 (4), p. 689-706.
    • Mahoney,A., & et al, 2003, Sanctification if family relationships, Review of Religious Research, v. 44, p. 220-236.
    • Reynold, J, & Mansfield, P, 1999, The effect of changing attitudes to marriage on its stability: Lord chancellor’s Department. High Divorce Rates: The state of the evidence on Reasons and Remedies, v. (1), p. 1-3. Reserch series NO. 2/99.
    • Shields, E. P, 2001, The effect of religiosity and marital Commitment on marital satisfaction and stability, Unpublished doctoral dissertation: Brigham Yong University.
    • Sullivan, T, 2001, Understanding the relationship between religiosity and marriage: An investigation of the immediate and longitudinal effects of religiosity on newlywed couples, Journal of Family Psychology, v. 15, p. 610-628.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خالقی دهنوی، فرزانه، یزدخواستی، فریبا.(1393) پیش‌بینی‌کنندگی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه‌ی طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(2)، 99-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فرزانه خالقی دهنوی؛ فریبا یزدخواستی."پیش‌بینی‌کنندگی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه‌ی طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7، 2، 1393، 99-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خالقی دهنوی، فرزانه، یزدخواستی، فریبا.(1393) 'پیش‌بینی‌کنندگی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه‌ی طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(2), pp. 99-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خالقی دهنوی، فرزانه، یزدخواستی، فریبا. پیش‌بینی‌کنندگی سبک زندگی براساس نگرش مذهبی و تعهد اخلاقی در افراد دارای تجربه‌ی طلاق و افراد بدون تجربه‌ی طلاق. روان‌شناسی و دین، 7, 1393؛ 7(2): 99-110