روان‌شناسی و دین، سال هفتم، شماره چهارم، پیاپی 28، زمستان 1393، صفحات 55-66

    بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ راضیه نصیرزاده / دانشجوي دكتري روان‌شناسي باليني دانشگاه شهيد بهشتي / raznasirzadeh@gmail.comm
    سیدکاظم رسول زاده طباطبایی / دانشيار گروه روان‌شناسي دانشگاه تربيت مدرس / rasoolza@modares.ac.ir
    چکیده: 
    با توجه به آنکه ادراک مفهوم خداوند یکی از شیوه هایی است که برای شناسایی باورهای مذهبی افراد به کار گرفته می شود، این پژوهش با هدف بررسی مقدماتی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند در دانشجویان انجام گرفت. نمونه ای 502 نفره، (281 دختر و 221 پسر) 18 الی 35 سال دانشجویان دانشگاه های شیراز به شیوه خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. پرسش نامه مفهوم خداوند گورسوچ، پس از ترجمه و آماده سازی مقدماتی، توسط آزمودنی ها تکمیل گردید. برای بررسی اعتبار، از بازآزمایی و آلفای کرونباخ استفاده گردید. اعتبار بازآزمایی و مقدار آلفا برای کل پرسش نامه به ترتیب برابر با 79/0 و 71/0 بود. روایی سازه و روایی محتوایی پرسش نامه نیز احراز گردید. در مجموع، نتایج حاصل از این بررسی نشانگر برخورداری پرسش نامه مفهوم خداوند از اعتبار و روایی مناسب برای سنجش باورهای مذهبی و کفایت این پرسش نامه برای استفاده در جمعیت دانشجویان ایرانی بود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Psychometric Characteristics of the Concept of God Questionnaire
    Abstract: 
    Considering the fact that the perception of the concept of God is one of the means of people's recognition of religious beliefs, this research seeks to conduct an initial examination of the psychometric characteristics of the questionnaire on the concept of God among students. The sample includes 502 students from shiraz Universities (including 281 female students and 221 male students) aged 18 to 35. They were chosen through random cluster sampling. Following the translation and initial preparation of the questionnaire about the concept of God, it was distributed among and completed by the subjects. For assessing the validity the study made use of a retest and Cronbach's Alpha. The validity of the retest and Alpha's amount of the whole questionnaire was 0/79 and 0/71 respectively. Also, both the construct validity and content validity of the questionnaire were obvious. In general, the results of this study shows that the questionnaire about the concept of God is reliable and can be used for evaluating religious beliefs and it is fitting to Iranian students.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    مفاهيم همواره در ارتباط با مفاهيم ديگر و به‌صورت سيستم مفهومي مطرح هستند. كلي معتقد است: هر فرد براي درك يك مفهوم، بايد سيستم سازه‌اي مربوط به آن را داشته باشد تا با ارتباط مفهوم جديد و سيستم سازه‌اي بتواند آن را درك كند (مدي (Maddi)، 2001،‌ ص 162). خدا نيز شبيه مفاهيمي چون حقيقت، يك نام و يا يك شيء نيست، بلكه يك مفهوم است و استفهام اين كلمه در‌واقع تلاشي متفكرانه است. بنابراين، براي فهم آن به سطح معيني از يادگيري و نيز استفاده مطلوب و مؤثر اين مفهوم نياز مي‌باشد (دهارت (Dehart)، 2002). در‌واقع، به نظر ‌مي‌رسد عقايد افراد دربارة ويژگي‌ها و صفات بالقوه خداوند، مانند خداوند مهربان، آرامش‌بخش، قدرتمند و كيفر‌دهنده، مي‌تواند بر مفهوم خداي آنان دلالت داشته باشد (دي‌روز و همكاران (De Roos)، 2004).
    مفهوم «خدا»، تحول و شكل‌گيري دين‌داري شخصي افراد را تعيين مي‌كند كه در سال‌هاي گذشته، بيش از هر مفهوم مذهبي ديگر، مورد بررسي پژوهشگران قرار گرفته است (هايد (Hyde)، 1990، ص 86). در ادبيات تحقيق و مباني نظري، ديدگاه‌‌هاي شناختي سهم ويژه‌اي در تبيين اين مفهوم به‌ عهده دارند. در‌واقع، دو جنبه رشد‌شناختي، يعني تفکر نمادين و نظريه ذهن، به درک چگونگي شکل‌گيري و تحول مفهوم خدا کمک مي‌کند. بر‌اساس مفاهيم جاندارپنداري و خودميان‌بيني پيش‌عملياتي پياژه، گرچه ممکن است مفهوم «خدا» در دوره اول کودکي نوعي انتزاع تلقي شود، اما اين مفاهيم در کودکان براساس معيارهاي بزرگسالان عيني و انسان‌گونه به نظر مي‌رسند. پس از آنکه کودک رشد‌شناختي لازم را کسب كرد، اگر نظام دلبستگي او توسط رويدادي، مانند جدايي، فعال شود، ممکن است کودک به خدا به‌عنوان يک جانشين دلبستگي انتزاعي و هنوز انسان‌گونه تکيه کند. همسو با اين نظر، ريزوتو (1979) معتقد است: در اين سن کودکان بازنمودي جاندار از خداوند شکل مي‌دهند که در آن خداوند به‌عنوان پناهگاهي امن درنظر گرفته مي‌شود (كاسيدي و شيور (Cassidy & Shaver)، 2008، ص 510). مينر (Miner) (2007)، نيز معتقد است: سيستم رفتاري دلبستگي، که در پيوندهاي ارتباطي کودک- والد ديده مي‌شود، ممکن است گواهي بر رابطه خداوند با انسان، از طريق در نظر گرفتن خداوند به‌عنوان پايگاه و پناهگاه امن و جست‌وجوي نزديکي به او در هنگام تنش، باشد.
    در سال‌هاي ميانه کودکي، وقتي کودک وارد مدرسه شده و از والدين و مراقبت آنها فاصله مي‌گيرد، مفهوم خداوند در آنها کمتر شکل انسان‌گونه دارد. اگر‌چه در همين زمان نيز خداوند، در مقايسه با دوره اول کودکي، نزديک‌تر احساس مي‌شود (اشلمن و همكاران، 1999). داده‌هاي تجربي نشان مي‌دهد که از دوره اول کودکي به بعد، خداوند همواره به‌عنوان يک پناهگاه امن در هنگام تنيدگي تلقي مي‌شود (تمينن (Tamminen)، 1994).
    نوجواني و ابتداي بزرگسالي از گذشته تاکنون، به‌عنوان دوره تغييرات اساسي افراد در زمينه مذهب در نظر گرفته شده است (گرانکويست (Granqvist)، 2003). اين دوران، با تغييرات مذهبي ناگهاني و ساير تغييرات در رابطه فرد با خدا همراه است. از‌آنجاکه نوجواني، دوره تحولي پيچيده و ويژه‌اي است، تبيين‌هاي گسترده‌اي براي افزايش ميزان اين تغييرات در اين دوره ارائه شده است. اين تبيين‌ها، شامل بلوغ و غرايز جنسي، افزايش نياز به معنا، هدف و احساس هويت و تحقق خود مي‌گردد (هود و همكاران (Hood)، 2009، ص 126). از ديدگاه دلبستگي، نوجواني دوره انتقال بين چهره‌هاي دلبستگي اصلي، از والدين به همسالان، است (زيفمن و هزن (Zeifman & Hazan)، 1997، ص 180). رها کردن والدين به‌عنوان چهره‌هاي دلبستگي، پيامدهايي قابل پيش‌بيني همچون آسيب‌پذيري در برابر تنهايي هيجاني، يعني فقدان چهره دلبستگي در دنياي دروني، در پي دارد. در اين هنگام، ممکن است نوجوان به سمت خدا،‌ يا رهبران مذهبي کاريزماتيک، به‌عنوان يک چهره شبه‌دلبستگي جايگزين برگردد. اين تغييرات ناگهاني با آشفتگي‌هاي هيجاني همراه است (گرانکويست، 1998).
    سال‌هاي ميانه بزرگسالي، در مقايسه با دوره‌هاي سني پيش از آن، دورة حفظ انتقال عادت‌هاي مذهبي به نسل بعد است. در دوره پيري، ارتباط فرد با خداوند اغلب اهميت خود را حفظ مي‌کند، به‌ويژه هنگامي که فرد دوستان نزديک يا همسر خود را به دليل مرگ از دست مي‌دهد. يافته‌ها حاکي از افزايش اهميت رابطه با خداوند در اين دوره‌هاي انتقالي است (برون و همكاران (Brown)، 2004؛ سيسيرلي (Cicirelli)، 2004؛ كيرك‌پاتريك (Kirkpatrick)، 2005، ص 153).
    علاوه بر ديدگاه‌هاي تحولي، ادراك مفهوم خداوند، نمونه‌اي از شيوه‌هاي متعددي است كه براي شناسايي باورهاي مذهبي در افراد هم براي اهداف و مقاصد تجربي و هم باليني مورد استفاده قرار گرفته ‌است (گورسوچ (Gorsuch)، 1968؛ اسپيلكا و همكاران، 1964؛ شافر و گورسوچ (Schaefer & Gorsuch)، 1991). براي مثال، در مداخلات باليني متمركز بر خشم و ترس، تمركز درماني بر مفهوم‌سازي (ادراك) خداوند و تقويت ادراك از خداوند به‌عنوان شفادهنده و مهربان معطوف مي‌شود (كار (Carr)، 1975؛ كامپن(Compaan)، 1985). نب و امرسون (Knabb & Emerson) (2013) ارزيابي مناسب کژکاري دلبستگي، کمک به مراجع براي ساخت قصه دلبستگي خداوند و حرکت به سويي که مراجع احساس نزديکي بيشتري نسبت به پيامبر، به‌عنوان تصوير دلبستگي را مرکزي داشته باشد، گام‌هاي مفيدي براي درمانگران و مشاوران مراجعان مسيحي داراي الگوهاي دلبستگي مختل دانسته‌اند، مطالعات تجربي، مفهوم خدا را به‌عنوان يك متغير روان‌شناختي- مذهبي براساس تحليل عامل مقياس‌هاي درجه‌بندي‌شده صفات در ارتباط با متغيرهايي مانند عزت نفس، هسته كنترل، ساختار شخصيت، شيوه ارتباطات بين‌فردي و اقتدار خانوادگي مورد ارزيابي قرار داده است (بنسون و اسپيلكا (Benson & Spilka)، 1973؛ شافر و گورسوچ، 1992).
    اين مفهوم مي‌تواند مستقيماً با پيش‌داوري‌هاي روان‌شناختي و تحمل سياسي بزرگسالان و احتمالاً با وجوه بنيادگرايانه مذهبي، باورهاي خداسالارانه و تعهد مذهبي مرتبط باشد (كارپو (Karpov)، 2002). علاوه بر اين، ادراك مفهوم خداوند در افراد، بر عملكرد و بهداشت روان آنها تأثير دارد (گريفين و همكاران (Griffin)، 2009). براي نمونه، تأكيد بر خداوند به‌عنوان ياري‌دهنده‌اي قدرتمند، تأثير مثبتي بر مقابله كودكان و بزرگسالان با بيماري‌هاي مزمن و مرگ دارد (پندلتون و همكاران (Pendleton)، 2002). نتايج پژوهش رونسون و همکاران (2011)، بيانگر اين بود که در نظر داشتن خداوند به‌عنوان خيرانديش و بخشنده، فرايند پيشروي بيماري ايدز را کُند و در نظر داشتن خداوند با صفاتي همچون قضاوت‌کننده و کيفر‌دهنده فرايند پيشروي ويروس ايدز را طي 4 سال تسريع مي‌کرد. علاوه بر اين، اندازه اثر اين متغيرها حتي بزرگتر از آن‌ چيزي بود که قبلاً در مورد متغيرهاي روان‌شناختي همچون دلبستگي و مقابله گزارش شده بود. شافر و گورسوچ (1991)، گزارش كردند كه خداي دروغين، خداي بي‌فايده و خداوند دور و غيرقابل دسترس به‌گونه‌اي منفي با مقابله خود راهبر و مفهوم خداي خيرانديش، قهار، لايتناهي، هدايت‌گر، پايدار، قدرت‌مند و حافظ به‌گونه‌اي مثبت از سوي ديگر، مقابله مبتني بر مشاركت به‌گونه‌اي مثبت با مفهوم خداي خيرانديش، قهار، لايتناهي، هدايت‌گر، پايدار و حافظ و به‌گونه‌اي منفي با خداي دروغين، خداي بي‌فايده و خداوند دور و غيرقابل دسترس در ارتباط بود. مقابله از طريق تسليم شدن نيز خداي خيرانديش، قهار، لايتناهي، هدايت‌گر و حافظ، و به‌گونه‌اي منفي با خداوند دور و غيرقابل دسترس در ارتباط بود. اضطراب نيز با مفهوم خداي خيرانديش، قهار، لايتناهي، هدايت‌گر، پايدار و قدرت‌مند همبستگي منفي و با خداي دروغين و خداوند دور و غيرقابل دسترس همبستگي مثبت داشت (شافر و گورسوچ، 1991). وونگ- مك دونالد (Wong-McDonald) و گورسوچ (2004) معتقدند: رابطه با خداوند وابسته به شناخت و مفهوم خداوند است و در نظر گرفتن خداوند به‌عنوان خيرانديش، لايتناهي، هدايت‌گر، پايدار، قدرتمند، حافظ موجب مي‌شود افراد رابطه نزديكتري به خداوند تصور نمايند. در پژوهش بنسون و اسپيلكا (1973)، نيز همبستگي مثبت ميان عزت نفس و داشتن برداشت مهربان از خداوند گزارش شده است. علاه بر اين، افرادي با انگيزه‌هاي دروني مذهبي خدا را تنبيه‌گرتر و مهربان‌تر مي‌بينند و نيز افرادي كه خدا را خيرانديش مي‌بينند، بهزيستي بيشتر و رابطه نزديك‌تري با خداوند گزارش كردند. همچنين در ملاحظه خداوند به‌عنوان تنبيه‌گر نيز به بهزيستي بيشتر مي‌انجامد، گورسوچ معتقد است: در نظر داشتن خداوند به‌عنوان تنبيه‌كننده گناهكاران به بهزيستي منجر مي‌شود (وونگ- مك دونالد و گورسوچ، 2004). همچنين مفهوم خداوند با آسيب‌شناسي شخصيت و آشفتگي روان‌شناختي رابطه دارد؛ هرچه مفهوم منفي‌تري از خداوند در ذهن افراد وجود داشته باشد، آسيب شخصيت و آشفتگي روان‌شناختي بيشتري وجود خواهد داشت (يورلينگز- بنتكو و همكاران، 2005).
    برخلاف بسياري از فرهنگ‌هاي ديگر، دين در جامعه ايران عاملي اساسي و تأثيرگذار در زندگي فردي و اجتماعي است. در اين ميان از يك‌سو، باورهاي مذهبي افراد به‌عنوان عواملي تأثيرگذار، كه مي‌تواند فهم ما را از ارتباط ميان دينداري و رفتارهاي افراد افزايش دهد، در نظر گرفته مي‌شود، از سوي ديگر، با توجه به اينكه سنجش و اندازه‌گيري اساس يك علم را تشكيل مي‌دهد. در بررسي‌هاي علمي پديده‌هاي مذهبي، طراحي ابزارهايي براي اندازه‌گيري به‌عنوان يك مؤلفه حساس و حياتي مورد توجه قرار مي‌گيرد. بر اين اساس، با توجه به نقش مفهوم خداوند به‌عنوان عاملي تأثيرگذار در جنبه‌هاي گوناگون زندگي رواني افراد، بررسي ويژگي‌هاي روان‌سنجي پرسش‌نامه‌اي که اين مفهوم را مورد سنجش قرار مي‌دهد، هدف اين پژوهش است. پرسش‌هاي اين پژوهش اين است که آيا فرم کوتاه پرسش‌نامه مفهوم خداوند، در جامعه دانشجويان ايراني از اعتبار و روايي مناسب برخوردار است؟ و ادراک دانشجويان در مورد مفهوم خداوند چگونه است؟
    روش ‌پژوهش
    جامعه آماري اين پژوهش که از نوع توصيفي است، كليه دانشجويان دختر و پسر دانشگاه‌هاي شهر شيراز تشکيل مي‌باشند. از اين جامعه آماري، با توجه به ماهيت پژوهش، نمونه‌اي 502 نفره، مشتمل بر 281 دختر و 221 پسر كه در دامنه سني 18 تا 35 سال قرار داشتند، به شيوة خوشه‌اي چند‌مرحله‌اي انتخاب شدند. در اين شيوه نمونه‌گيري، ابتدا از هر دانشگاه شهر شيراز، دو دانشکده به تصادف انتخاب گرديد، سپس از هر دانشکده دو کلاس انتخاب شد و کليه دانشجويان آن کلاس در پژوهش شرکت نمودند.
    ابزارهاي پژوهش
    فرم کوتاه پرسش‌نامه مفهوم ‌خداوند: اين پرسش‌نامه نخستين بار در سال 1968 توسط ريچارد گورسوچ ارائه گرديد (گورسوچ، 1968). در اين پرسش‌نامه، مجموعه صفاتي به آزمودني‌ها ارائه و از آنها خواسته ‌شد تا بر مبناي يك مقياس 5 درجه‌اي معلوم كنند، هر صفت تا چه اندازه به مفهومي كه آنها از خداوند در ذهن دارند، نزديك است. سازنده اين پرسش‌نامه هشت عامل (خداوند خيرانديش، بي‌ربط، لايتناهي، قضاوت‌كننده، الوهيت، هدايت‌گر، معتبر و قهار) را معرفي مي‌کند. اصل پرسش‌نامه شامل 75 صفت بود که با توجه به همبستگي معنادار، حداقل بالاي 70 درصد بين عامل‌ها، تحليل عامل تأييدي که در ابتدا توسط گورسوچ (1968) انجام گرفت، عامل‌ها را به‌عنوان يک مجموعه تأييد نکرد (شافر و گورسوچ، 1992). تحليل عامل اکتشافي اين 75 صفت، به استخراج 20 عامل اوليه انجاميد که تنها 11 عامل بارعاملي بيش از 32/0 داشتند. گورسوچ، بعدها فرم کوتاهي از اين پرسش‌نامه تهيه کرد و در پژوهش‌هاي مختلف، با توجه به ماهيت پژوهش آن را مورد استفاده قرار داد.
    فرايند آماده‌سازي پرسش‌نامه‌اي كه در فرهنگ ديگري به وجود آمده است، مستلزم ترجمه و بازترجمه‌هاي متعددي است كه به‌منظور كسب اطمينان از معادل بودن مفاهيم پرسش‌نامه اصلي با پرسش‌نامه ترجمه‌شده صورت مي‌پذيرد. در فرايند ترجمه و آماده‌سازي پرسش‌نامه، مفهوم‌ خداوند گام‌هاي زير برداشته شد:
    ۱. دو نفر به‌طور جداگانه پرسش‌نامه اصلي را از زبان انگليسي به زبان فارسي ترجمه كردند. اين دو ترجمه توسط يک متخصص با مدرک دکتراي تخصصي زبان انگليسي با يكديگر مقايسه شد و به يك متن تبديل گرديد.
    ۲. دو نفر به‌طور جداگانه متن مذكور را از زبان فارسي به زبان انگليسي ترجمه كردند. اين دو ترجمه نيز توسط يک دکتراي تخصصي زبان انگليسي با يكديگر مقايسه شد و با حذف موارد اختلاف، به يك متن تبديل گرديد.
    3. در گام بعد، با همكاري يک متخصص علم كلام، صفتي كه مي‌توانست به بهترين و قابل‌‌فهم‌ترين صورت بيانگر صفت مورد‌نظر باشد، از ميان ترجمه‌هاي مختلف انتخاب گرديد، سپس صفات به ترتيب حروف الفبا در پرسش‌نامه پخش گرديد. سرانجام، نسخه فارسي پرسش‌نامه مفهوم ‌خداوند، كه در بخش پيوست مشاهده مي‌شود، به وجود آمد. در مطالعه‌اي مقدماتي نسخه فارسي پرسش‌نامه مفهوم‌ خداوند در ميان گروهي از دانشجويان دانشگاه شيراز به‌طور آزمايشي به‌ كار برده شد و از قابليت كاربرد آن در جمعيت ايراني اطمينان حاصل شد.
    پس از ارائه پرسش‌نامه به دانشجويان، اين توضيحاتي در مورد آن داده شد: «اصطلاح "خداوند" براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد. ما مي‌خواهيم بدانيم اين واژه براي شما چه معنايي دارد. در اين پرسش‌نامه، مجموعه صفاتي وجود دارد كه ما از شما مي‌خواهيم هر كدام را به دقت بخوانيد و معلوم كنيد هر صفت تا چه اندازه به مفهومي كه شما از خداوند در ذهن داريد، نزديك است. پاسخ‌هاي شما به‌صورت گروهي و براي استفاده در يك پژوهش مورد‌استفاده قرار خواهند گرفت. بنابراين، نيازي به ذكر نام و ساير مشخصات نيست. هيچ پاسخ درستي وجود ندارد. نظر شما هر‌چه باشد، براي ما محترم است. با صداقت پاسخ دهيد و دقت نماييد كه هيچ سؤالي را بدون پاسخ نگذاريد». از دانشجويان خواسته شد هر‌يك از سؤالات را به دقت بخوانند و براي پاسخ‌گويي در مورد هر صفت، يك مقياس 5 درجه‌اي ليكرت، من همواره خداوند را با اين صفت تصور مي‌كنم، را به كار ببرند. پس از تكميل پرسش‌نامه نيز از اينكه دانشجويان با صرف وقت خود با صداقت و آرامش به سؤالات پاسخ داده بودند، از آنها سپاسگزاري‌ گرديد.
    يافته‌هاي پژوهش
    اعتبار پرسش‌نامه با استفاده از دو شيوه بازآزمايي، (با فاصله زماني دو هفته، در يک گروه نمونه 30 نفري) و همساني دروني، با استفاده از شاخص آلفاي کرونباخ محاسبه گرديد. نتايج مربوط به آن در جدول 1 گزارش شده است.
    جدول 1: نتايج مربوط به محاسبه اعتبار کل و خرده‌مقياس‌هاي پرسش‌نامه مفهوم خداوند
        آلفاي کرونباخ    بازآزمايي
    خيرانديش    93/0    90/0
    دروغين    79/0    76/0
    دور- قهار    61/0    68/0
    ارزشمند    71/0    77/0
    کل    آلفاي کرونباخ: 71 /0    اعتبار بازآزمايي: 78/0
    به منظور سنجش روايي پرسش‌نامه پس از تکميل پرسش‌نامه توسط آزمودني‌ها، داده‌هاي حاصل به روش مؤلفه‌هاي اصلي مورد تحليل‌ عاملي قرار گرفت. اين روش، از‌‌جمله روش‌هاي اکتشافي در تحليل عاملي محسوب مي‌شود. هدف از اين نوع تحليل، تعيين ساختار عاملي موجود در مقياس مي‌باشد. نتايج اوليه اين تحليل حاکي از اين بود که مقدار عددي شاخص KMO برابر با 92/0 و نيز مقدار عددي شاخص c2 در آزمون كرويت بارتلت 4 برابر 910/2821 بود كه در سطح 0001/0 معني‌دار بود و حكايت از كفايت نمونه و متغيرهاي انتخاب‌شده براي انجام تحليل عاملي داشت. پس از حصول اطمينان نسبت به کفايت نمونه‌گيري محتوا و معني‌داري ماتريس اطلاعات، براساس نمودار اسکري و درصد واريانس مورد محاسبه توسط عوامل، هفت عامل استخراج شد. سپس، عوامل استخراجي به شيوه Varimax مورد چرخش قرار گرفتند. چهار مقياس فرعي استخراج‌شده شامل «خداوند خيرانديش، دروغين، دور- قهار و ارزشمند» نامگذاري شد. به ترتيب 30، 14، 8 و 6 در مجموع 58 درصد واريانس را تبيين مي‌کرد.
    جدول 2: نتايج تحليل عامل اکتشافي پرسش‌نامه مفهوم خداوند
    سؤال    عامل    بار عاملي    سؤال    عامل    بار عاملي
    آرامش‌بخش    خداوند ارزش‌مند    53/0    صميمي    خداوند خيرانديش    58/0
    ارزش‌مند    خداوند ارزش‌مند    58/0    ضعيف    خداوند دروغين    68/0
    بخشنده    خداوند خيرانديش    73/0    عالم مطلق    خداوند خيرانديش    49/0
    بي‌خاصيت    خداوند دروغين    71/0    قابل اعتماد    خداوند خيرانديش    66/0
    پرمعنا    خداوند ارزش‌مند    58/0    قادر مطلق    خداوند خيرانديش    69/0
    پوچ    خداوند دروغين    77/0    غضبناک(قهرآلود)    خداوند دور- قهار    7/0
    حاضر مطلق    خداوند خيرانديش    57/0    کيفردهنده    خداوند دور- قهار    66/0
    حافظ    خداوند خيرانديش    75/0    مبهم    خداوند دور- قهار    72/0
    حامي    خداوند خيرانديش    69/0    معتبر    خداوند خيرانديش    79/0
    دروغين    خداوند دروغين    80/0    مؤثر    خداوند خيرانديش    77/0
    دور- قهار    خداوند دور- قهار    64/0    مهربان    خداوند خيرانديش    74/0
    ديرياب    خداوند دور- قهار    62/0    وقت‌شناس    خداوند خيرانديش    69/0
    ستار    خداوند خيرانديش    68/0    هدايت‌گر    خداوند خيرانديش    74/0
    ساختگي    خداوند دروغين    61/0    ياري‌دهنده    خداوند خيرانديش    67/0
    روايي محتوايي پرسش‌نامه حاضر، با استفاده از روش روايي وابسته به محتوي محاسبه گرديد. سؤالات پرسش‌نامه در اختيار 2 نفر متخصص قرار گرفت و نظرات آنان راجع به تك‌تك سؤالات در مقياس 5 درجه‌اي ليكرت جمع‌آوري گرديد. ميزان همبستگي بين اين دو نفر، برابر92/0 به‌دست آمد كه در سطح P<0/05 معني‌دار شد.
    دومين پرسش پژوهش حاضر، به بررسي نحوه ادراک دانشجويان در مورد مفهوم خداوند مي‌پردازد. براي پاسخ‌گويي به اين پرسش، جمع نمرات آزمودني‌ها در هر عامل بر تعداد  سؤالات مقياس در آن عامل تقسيم گرديد (ميانگين وزني). نتيجه عددي بين 1 تا 5 بود که امکان مقايسه ادراک دانشجويان در مورد خداوند را فراهم مي‌ساخت. ميانگين وزني چهار عامل خداوند خيرانديش، خداوند ارزشمند، خداوند دور- قهار و خداوند دروغين، به ترتيب برابر با 61/4، 08/4، 46/2 و 2/1 بود. بنابراين، دانشجويان خداوند را به ترتيب خيرانديش، ارزشمند، ادراک مي‌کردند. علاوه بر اينکه در مورد خداوند دور- قهار و دروغين مخالفت بيشتري ابراز شده بود. ميانگين مربوط به هر صفت در جدول 3 گزارش شده است.
    جدول 3: ميانگين صفات پرسش‌نامه مفهوم خداوند
    صفت    ميانگين     صفت    ميانگين     صفت    ميانگين     صفت    ميانگين وزني
    آرامش‌بخش    66/4    حافظ    63/4    صميمي    46/4    مبهم    74/2
    ارزش‌مند    43/4    حامي    67/4    ضعيف    18/1    معتبر    61/4
    بخشنده    68/4    دروغين    18/1    عالم مطلق    65/4    مؤثر    61/4
    بي‌خاصيت    17/1    دور- قهار    22/2    قابل اعتماد    25/4    مهربان    71/4
    پرمعنا    55/4    ديرياب    35/2    قادر مطلق    65/4    وقت‌‌شناس    76/4
    پوچ    18/1    ستار    47/4    غضبناک(قهرآلود)    15/2    هدايت‌گر    6/4
    حاضر مطلق    54/4    ساختگي    29/1    کيفردهنده    87/2    ياري‌دهنده    71/4
    بحث و نتيجه‌گيري
    اين تحقيق، نتايج تلاش‌هايي را که با هدف آماده‌سازي و بررسي نخستين اعتبار و روايي پرسش‌نامه مفهوم خداوند در يك جمعيت دانشجويي ايراني انجام شده است، منعکس مي‌کند. يافته‌هاي اين مطالعه نشان مي‌دهد كه مقياس‌ها و خرده‌مقياس‌هاي پرسش‌نامه مفهوم خداوند از اعتبار لازم برخوردار است. هلم استاتر (1964) پيشنهاد کرده است مقياسي را که ضريب همساني دروني عبارات تشکيل‌دهنده آن بالاتر از 50/0 است، داراي ضريب همساني دروني قابل‌قبولي است كه مي‌تواند حداقل در پژوهش‌هايي که هدف آن مقايسه گروه‌ها با يکديگر است، به‌ کار رود. با در نظر گرفتن اين عدد، تمام مقياس‌ها و خرده‌مقياس‌هاي پرسش‌نامه مفهوم خداوند، داراي ضريب همساني دروني قابل‌قبولي است. از ميزان پيشنهاد‌شده به‌وسيله هلم استاتر (1964) بالاتر است. ضمن آنكه ضرايب مذكور بايد با در نظر گرفتن تعداد محدود عبارات هر زيرمقياس تحليل و توجيه ‌شود. به علاوه، محاسبه ضرايب بازآزمايي (به فاصله 2 هفته) نشان داد که آزمون در يک فاصله زماني قابل‌توجه (دو هفته)، داراي اعتبار مطلوبي است.
    گورسوچ در پرسش‌نامه اصلي هشت عامل خيرانديش، قضاوت‌كننده، لايتناهي، هدايت‌گر، معتبر، الوهيت، بي‌ربط، و قهار، را معرفي کرده است. در‌حالي‌که همان‌گونه که بيان شد، در اين مطالعه در روش تحليل عاملي اکتشافي چهار مقياس فرعي خداوند خيرانديش، دروغين، دور- قهار و ارزش‌مند استخراج گرديد. عمده‌ترين تفاوت بين نتايج تحليل عامل گويه‌هاي پرسش‌نامه مفهوم خداوند در جامعه ايراني و آمريكايي، اين بود كه در نمونه ايراني، دو اکثر صفات زير يک عامل (خداوند خيرانديش) قرار گرفت. اين يافته مي‌تواند به‌معناي ادراك همانند اين صفات و غيرمجزا بودن اين صفات خداوند در جامعه ايراني باشد. ضمن اينكه تفاوت مذكور را مي‌توان ناشي از تفاوت‌هاي فرهنگي در مفهوم خدا بين جامعه مورد‌مطالعه (جامعه مسلمان) و جامعه مورد‌مطالعه در ساخت پرسش‌نامه اصلي (جامعه مسيحي) نيز دانست. اين نتايج، با نتايج پژوهش وگوت و تماي (Vergote & Tamay) (1981) كه معتقدند: ضمن آنكه در ادراك مفهوم خدا در فرهنگ‌هاي مختلف شباهت‌هايي وجود دارد، برخي تفاوت‌هاي فرهنگي نيز ديده مي‌شود، همسو است. بنابراين، ضرورت انجام پژوهش‌هاي کيفي و يا مطالعاتي که به بررسي چرايي اين عدم تفكيک صفات مختلف خداوند بپردازد، احساس مي‌گردد.
    در مجموع، نتايج حاصل از اين بررسي بيانگر برخورداري پرسش‌نامه مفهوم خداوند از اعتبار و روايي مناسب جهت سنجش باورهاي مذهبي و كفايت اين پرسش‌نامه براي استفاده در جمعيت دانشجويان ايراني بود. اما بايد توجه داشت: گرچه پيش از به‌كارگيري پرسش‌نامه مفهوم خداوند، در فرهنگ ايراني با استفاده از واژه‌ها و مفاهيم ايراني و اسلامي درباره خداوند، يك مطالعه مقدماتي انجام گرفته و عوامل و ابعاد مربوط به مؤلفه‌هاي مفهوم خداوند با توجه به فرهنگ ايراني و اسلامي بررسي شده است. گرچه به نظر مي‌رسد كه اين پرسش‌نامه براي فرهنگ ما و ارزيابي مفهوم خداوند از ديدگاه افراد ايراني و مسلمان كاربرد دارد. اما اين ‌نكته را نبايد از نظر دور داشت كه مقياس اوليه اين آزمون، مربوط به فرهنگ مسيحيت است. اين احتمال را نيز بايد در نظر داشت كه جامعه مورد‌مطالعه در اين پژوهش (يعني جمعيت دانشجويي ايراني)، مي‌تواند در به وجود آمدن اين تفاوت نقش داشته باشد. اين احتمال وجود دارد كه اگر آزمون در نمونه‌هاي غيردانشجويي اجرا گردد، نتايج متفاوتي به ‌دست آيد. البته دلايل احتمالي ديگري را نيز مي‌توان براي تبيين يافته‌هاي فوق بيان کرد، ولي بهتر است بحث بيشتر در اين‌باره را به آينده و به زماني که يافته‌هاي فوق در يک يا دو مطالعه ديگر تکرار شد، واگذاشت. همچنين مطالعه كنوني را مي‌توان، مطالعه مقدماتي در خصوص بررسي مفهوم خداوند در جامعه ايراني دانست كه انجام پژوهش و ساخت پرسش‌نامه‌اي با استفاده از صفات خداوند در آيات و روايات اسلامي، در دعاهايي مانند جوشن كبير، طي پژوهش‌هاي آتي توسط پژوهشگران علاقه‌مند را در پي داشته باشد.
     
     

    References: 
    • Benson, P. & Spilka, B, 1973, God image as a function of self-steem and locus of control, Journal for the Cientific study of Religion, v. 12, p. 297-310.
    • Brown, S. L, & et al, 2004, Religion and emotional compensation: Results from a prospective study of widowhood, Personality and Social Psychology Bulletin, v. 30, p. 1165–1174.
    • Carr, L.C, 1975), A case for christian psychotherapy, Journal of Psychology and theology, v. 3, p. 99-103.
    • Cassidy , J , Shaver. PR, 2008, Handbook of attachment: theory, research, and clinical applications, 2nd ed, The Guilford Press, New York.
    • Cicirelli, V. G, 2004, God as the ultimate attachment figure for older adults, Attachment and Human Development, v. 6, p. 371–388.
    • Compaan, A, 1985, Anger, denial and the healing of memories, Journal of psychology and Christianity, v. 4, p. 83-85.
    • De Roos, S. A, et al, 2004, Influence of Maternal Denomination, God Concepts, and Child-Rearing Practices, on Young Children's God Concepts, Scientific Study of Religion, v. 43(4), p. 519-535.
    • Dehart, P, 2002, The ambiguous infinite: Jungel, Marion, and the God of Descartes journal of religion, v. 82 (1), p. 75-96.
    • Eshleman, A. K, & et al, 1999, Mother God, father God: Children’s perceptions of God’s distance, International Journal for the Psychology of Religion, v. 9, p. 139–146.
    • Eurelings-Bontekoe. E. H. M, & et al, 2005, The association between personality, attachment, psychological distress, church denomination and the God concept among a non-clinical sample. Mental Health, Religion & Culture, v. 8 (2), p. 141-154.
    • Gorsuch, R.L, 1968, The conceptualization of God as seen in adjective ratings, Journal for the scientific study of Religion, v. 7, p. 56-64.
    • Granqvist, P, 1998, Religiousness and perceived childhood attachment: on the question of compensation or correspondence, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 37, p. 350–367.
    • Granqvist, P, 2003, Attachment theory and religious conversions: A review and a resolution of the classic and contemporary paradigm chasm, Review of Religious Research, v. 45, p. 172–187.
    • Griffin , J, & et al, 2009, Four BriefStudies of Relations Between Postformal Thoughtand NonCognitive Factors: Personality, Concepts of God, PoliticalOpinions, and Social Attitudes, J Adult Dev, v. 16, p. 173–182.
    • Hood, J.R. W, & et al, 2009, The psychology of Religion. fourth Edition, The Guilford press, London and New york.
    • Hyde, K.E, 1990, Religion in Childhood and Adolescence: a comprehensive review of the research, Birmingham, AL, Religious Education Press.
    • Ironson , G, & et al, 2011, View of God as benevolent and forgiving or punishing and judgmental predicts HIV disease progression, J Behav Med, v. 34, p. 414–425.
    • Karpov, V, 2002, Religiosity and tolerance in the United States and Poland, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 41, p. 267–88.
    • Kirkpatrick, L. A, 2005, Attachment, evolution, and the psychology of religion, New York, Guilford Press.
    • Knabb, J.J, & Emerson, M .Y, 2013, “I Will Be Your God and You Will Be My People”:Attachment Theory and the Grand Narrative of Scripture, Pastoral Psychology, v. 62 (2), p. 827-841.
    • Maddi, S.R, 2001, Personality theories: A comparative analysis (6th Ed), Prospective Heights, IL: Waveland Press.
    • Miner, M, 2007, Back to the basics in attachment to God: Revisiting theory in light of theology, Journal of Psychology and Theology, v. 35, p. 112–122.
    • Pendleton, S. M., & et al, 2002, Religious/ spiritual coping in childhood cystic fibrosis: A qualitative study, Pediatrics, v. 109 (1), p. 1–11.
    • Schaefer, C. A. & Gorsuch, R. L, 1991, Psychological adjustment and religiousness: The multivariate belief-motivation theory of religiousness, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 30, p. 448-461.
    • Schaefer, C. A. & Gorsuch, R. L, 1992, dimensionality of religion belief and motivation as predictors of behavior, Journal of psychology and Christianity, v. 11(3), p. 244-254.
    • Spilka, B, & et al, 1964, The concept of God: A factor-analytic approach, Review of religious research, V. 6, P. 28-36.
    • Tamminen, K, 1994, Religious experiences in childhood and adolescence: A viewpoint of religious development between the ages of 7 and 20, International Journal for the Psychology of Religion, v. 4, p. 61–85.
    • Vergote, A. & Tamay, O.A, 1981, The parental figures and the representation of God: A psychological and cross-cultural study, The Hague: Mouton.
    • Wong-McDonald, A, & Gorsuch, R, L, 2004, A multivariate theory of God concept, religious motivation, locus of control, coping and spiritual well-being, Journal of Psychology and Theology, v. 32, p. 318-334.
    • Zeifman, D, & Hazan, C, 1997, A process model of adult attachment formation, In S. Duck (Ed.), Handbook of personal relationships (p. 179–195), Chichester, UK: Wiley.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نصیرزاده، راضیه، رسول زاده طباطبایی، سیدکاظم، ، .(1393) بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(4)، 55-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    راضیه نصیرزاده؛ سیدکاظم رسول زاده طباطبایی؛ ."بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7، 4، 1393، 55-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نصیرزاده، راضیه، رسول زاده طباطبایی، سیدکاظم، ، .(1393) 'بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 7(4), pp. 55-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نصیرزاده، راضیه، رسول زاده طباطبایی، سیدکاظم، ، . بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه مفهوم خداوند. روان‌شناسی و دین، 7, 1393؛ 7(4): 55-66