پیشبینی مؤلفههای شناختی و عاطفی شادمانی بر اساس تجارب معنوی روزانه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در سالهاي اخير، حوزة روانشناسي شاهد ظهور رويکردي جديد، هرچند با سابقهاي کهن، به نام «روانشناسي مثبتگرا» بوده که به جاي پرداختن به ترميم آسيبها و اختلالات رواني، به مطالعة نقاط قوت و کمالات انساني و بهطورکلي، ابعاد مثبت وجود آدمي پرداخته است و در پي آن است که از نقاط قوت انسانها، بهعنوان سپري عليه بيماريهاي رواني استفاده نمايد (سلیگمن(Seligman)، 2002، ص57؛ لوپز و اشنایدر، 2011، ص189). از بنياديترين مفاهيم مطرح در اين رويکرد مفهوم شادماني ميباشد. به همين لحاظ، حجم وسيعي از پژوهشها در سالهاي اخير، به تبيين اين سازه و پيشايندها و پيامدهاي آن پرداختهاند (ميرز و دينر(Myers & Diener)، 1995؛ چن و فرنهام(Cheng & furnham)، 2003؛ دیوید و همكاران، 2013، ص339). نظريهپردازان در تحليل مفهوم شادماني، به دو مؤلفة شناختي و عاطفي اشاره نمودهاند. مؤلفة شناختي، بر رضايت فرد از زندگي (ارزيابي فرد مبتني بر استانداردهاي ذهنياش) و مؤلفة عاطفي، بر توازن لذت (تعادل بين هيجانات مثبت و منفي) اشاره دارند (دينر(Dinner)، 1984؛ آرجيل(Argyle)، 2001، ص19-22؛ کيتاياما(Kitayama) و همكاران، 2004).
رضايت از زندگي، فرايندي است بر مبناي قضاوت شناختي، که بهعنوان شاخصي در جهت ارزيابي کلي از کيفيت زندگي فرد مطرح شده است. در حقيقت، رضايت از زندگي، دنبال اين است که تا چه حد نيازهاي اساسي انسان برآورده شده است و تا چه اندازه انواع ديگر اهداف، به عنوان اهدافي قابل دسترس ميباشند (مهرابي و همكاران، 1385). رضايت از زندگي، يک سازة مرکزي در شکل دادن به نظريههاي روانشناسي اجتماعي در مورد شادماني ميباشد (کوليک 2006؛ دیوید و همکاران، 2013، ص339-405).
در مؤلفة عاطفي، يکي از عمدهترين بحثها، مسئلة پيوستار شادماني است. در گذشته، غالب نظريهپردازان بر اين باور بودند که شادماني عکس غم است (لوپز و اشنايدر(Lupez & Snyder)، 2011، ص190)، اما در سالهاي اخير، بررسيهاي نظري و تجربي مؤيد آن است که عواطف مثبت و منفي، مستقل از يکديگر ميباشند؛ فرد ميتواند همزمان آنها را تجربه نمايد. براي نمونه، يک دانشجوي جديدالورود ممکن است در آغاز ورودش به دانشگاه، شور و شعف و نگراني را با هم تجربه کند. محققان در توجيه اين استقلال، به دو مؤلفة «برانگيختگي» و «خوشايندي» اشاره نمودهاند. به اين ترتيب، بر اساس تعامل اين دو بعد، عواطف از يکديگر متمايز ميشوند. آنها معتقدند: عاطفه مثبت بالا نشاندهندة همة تجارب خوشايند نميباشد، بلكه تنها تجارب خوشايندي را شامل ميشود که همراه با برانگيختگي بالاست و بعکس (واتسون(Watson) و همكاران، 1985). با توجه به مباني نظري در ارتباط با مفهوم شادماني، براي دستيابي به تصوير جامعي از اين مفهوم، بهتر است ارزيابي شناختي رضايت از زندگي و ارزيابيهاي عاطفي مثبت و منفي، مجزاي از هم مورد بررسي قرار گيرند. ازاينرو، اين پژوهش نيز براي بررسي سازة شادماني هر دو مؤلفة شناختي و عاطفي مورد توجه قرار گرفت.
در تحليل مطالعات انجامشده در زمينة شادماني، دينر (1984) بين دو رويکرد تمايز قائل شد: «رويکرد پايين به بالا» و «رويکرد بالا به پايين». در رويکرد پايين به بالا، پژوهشگران بيشتر به رويدادهاي بيروني، عوامل موقعيتي و ويژگيهاي جمعيتشناختي مؤثر بر شادماني ميپردازند. درحاليکه در رويکرد بالا به پايين، فرايندهاي دروني زيربناي شادماني، موردنظر محققان است. بر اساس رويکرد دوم، انسانها به شرايط يکسان، واکنشهاي متفاوتي نشان ميدهند و بر اساس باورها، ارزشها، انتظارات و تجربيات منحصر به فرد خود، شرايط را ارزيابي ميكنند.
تحقيقات مختلف در بررسي رويکرد پايين به بالا (دينر و همکاران، 1999)، نشان دادهاند که عوامل بيروني، ميزان کمي از واريانس شادماني (تنها 8 درصد) را تبيين ميکنند. با توجه به نتايج تحقيقات و تأثير اندك عوامل بيروني، مسير تحقيق در حوزة شادماني تغيير يافت و محققان به سمت رويكرد بالا به پايين گرايش يافتند. آنها به اين نتيجه دست يافتند که باورها و ارزشهاي دروني، عواملي هستند كه تأثير عوامل موقعيتي را تعديل ميكنند (وان دیرنداک، 2012). ازاينرو، در اين پژوهش نيز با رويکردي بالا به پايين، به بررسي باورهاي معنوي فرد، بهعنوان زيرمجموعهاي مهم از سيستم باورهاي دروني او و نقش اين باورها در شادماني پرداخته شد.
اهميت معنويت و باورهاي معنوي در انسان، در چند دهة گذشته به صورتي روزافزون، توجه روانشناسان و متخصصان بهداشت رواني را به خود جلب کرده است. پيشرفت علم روانشناسي از يکسو، و ماهيت پويا و پيچيدة جوامع نوين از سوي ديگر، موجب شده است که نيازهاي معنوي بشر، در برابر خواستهها و نيازهاي مادي اهميت بيشتري يابند. بهطوريکه سازمان بهداشت جهاني، در تعريف ابعاد وجودي انسان، به ابعاد جسماني، رواني، اجتماعي و معنوي اشاره ميکند و نقش بعد چهارم، يعني بعد معنوي را نيز در رشد و تکامل انسان مطرح ميسازد (وست(West)، 1383، ص23). در متن تجديدنظرشدة چهارمين ويرايش راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني، بخش جديدي تحت عنوان «مشکلات معنوي» وجود دارد. در اين بخش، ميخوانيم: اين طبقه زماني به کار ميرود که کانون توجه باليني، يک مشکل معنوي باشد و نمونههايي از قبيل تجربههاي پريشانکنندة از دست دادن ايمان يا ترديد در مورد آن و مشکلات مربوط به ترديد در مورد ارزشهاي معنوي را شامل ميشود.
با وجود تأکيد روزافزون دانشمندان بر بعد معنوي انسان، هنوز تعريف واحدي که دربرگيرندة تماميت معنويت باشد، ارائه نشده است. در تعريف لغوي، واژة «معنويت»، برگرفته از کلمه لاتين اسپيريتوس است که به معناي «نفس زندگي» است (شریفی و همکاران، 1387). از نظر شولز(Schulz) (2002)، معنويت عبارت است از: تجربه ارتباط معنادار با خود، ديگران، جهان و قدرت برتر که به صورت عکسالعملها، روايتها و اعمال بيان ميشود. وون، معنويت را بهعنوان تلاش دائمي بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي تعريف کرده است (مؤمني و شهبازیراد، 1391). بيکر، «معنويت» را چيزي که به همة مسائل زندگي معنا ميبخشد، تعريف ميکند (عباسي و همکاران، 1391). وي معتقد است: معنويت، تمرکز بر يک باور يا رابطه با يک نيروي متعالي است. معنويت، جنبهاي از زندگي است که به آن هدف، معنا و شيوه عملکرد ميدهد. اسوينتون و پاتيسون، معنويت را جنبهاي از وجود انسان ميدانند که به فرد انسانيت ميدهد(مؤمني و شهبازیراد، 1391). آنها معتقدند: معنويت با ساختارهاي مهم فرد در ارتباط است و به فرد براي مقابله با مسائل زندگي کمک ميکند. پترسون و سليگمن (2004)، معنويت را ارتباط خصوصي و صميمي بين انسان و خدا ميدانند و معتقدند: دامنهاي از فضيلتها که نشانة معنويت ميباشد، در زندگي نمايانند و در يک زندگي خوب تجلي مييابند. يونگ (1370)، بر اصيل و دروني بودن اين گرايشات تأکيد ميکند و اين گرايشات را اصيلترين تجربياتي ميداند که در ذات هر انساني نهفته است. اما فرويد، در برابر ادعاهاي مربوط به تجربههاي معنوي، موضع ديگري اتخاذ کرده و گفته است: «من نميتوانم اين احساسات اقيانوسگونه را در خود کشف کنم» (پترسون و سليگمن، 2004، ص599). گرچه تعريف غالبي از معنويت نميتوان به دست داد، اما مرور ادبيات، حکايت از آن دارد که در اکثر تعاريف، ارتباط با وجود مقدس يا واقعيتي غايي و احساس هدفمندي در زندگي مدنظر قرار گرفته شده است.
الکينز و همکاران (1988)، معنويت را يک پديده انساني ميدانند که به صورت قابليت و ظرفيت در همة افراد وجود دارد و مترادف با مذهبي بودن نيست. مطالعات اخير نشان ميدهند که تفاوتي بين معنويت و مذهبي بودن وجود دارد (ماتيس، 2000؛ زينباور و همکاران، 1997). هنگامي که آلپورت از جهتگيري مذهبي صحبت ميکند، دو نوع جهتگيري را از هم متمايز ميکند: يکي، جهتگيري افرادي که مذهب آنها ناپخته و بيروني است و ديگري، جهتگيري افرادي که مذهبي پخته و دروني دارند (افراد معنوي). معنويت، مفهومي وسيعتر از مذهب دارد و به يک روند پويا، شخصي و تجربي اشاره ميکند. زينباور و همکاران (1997)، معتقد است که هر دو کلمه مذهبي بودن و معنويت بر باوري نسبت به وجود يک جنبه متعالي از زندگي دلالت ميکنند. به هر حال، مذهبي بودن عقيدهاي است که درجهاي از پذيرش افراد در فعاليتهاي عمومي و خصوصي عبادت کردن را نشان ميدهد. معنويت در مقابل، به توصيف ارتباطهاي خصوصي و صميمي بين انسان و خدا اطلاق ميشود و دامنهاي از فضيلتها نشانة اين ارتباط ميباشد. در نهايت، ميتوان گفت: که افعال مذهبي، تجلي معنويت را تسهيل ميکند تا شخصيت معنوي سريعتر شکل گيرد.
در مطالعات حوزه روانشناسي معنويت، اخيراً سازهاي را جهت توصيف ارتباطات خصوصي انسان و قدرت متعال به کار بردهاند که «تجارب معنوي روزانه» نام دارد. درواقع اين تجارب، ادراک فرد از يک نيروي برتر در زندگي روزمره و ادراک او از تعاملش با اين وجود مافوق جهان مادي است. اين تجارب شامل تجربياتي است از قبيل ارتباط، لذت، احساس تعالي، قدرت، راحتي، آرامش، کمک و ياري خداوند، هدايت خداوند، دريافت عشق خداوند، احساس حيرت، شکرگذاري، محبت توأم با دلسوزي و احساس نزديکي به خداوند است. اين تجارب جنبة مهمي از زندگي روزانه بسياري از افراد هستند. تحقيقات مختلف نشان داده است که تجارب اين جهاني تعالي يا احساس الهي معنويت، ميتواند نقش برجستهاي در سلامت روان و پيامدهاي مثبت روانشناختي داشته باشند (اليسون و فن، 2008؛ واردل(Wardell) و انگبرتسون، 2006).
برخي از نظريهپردازان در رابطة بين تجارب معنوي و شادماني، رسيدن به شادکامي را از طريق توجه به ارزشها و اهداف معنوي، نيازهاي اساسي، معنادار بودن زندگي و عشق به خدا امکانپذير ميدانند. مالهرب، با طرح اين پرسش که آيا راهي وجود دارد که بفهميم چگونه بهترين و پايدارترين شادماني به دست ميآيد، شادکامي معنوي را يگانه شادماني ميداند که در همه شرايط پابرجا و زوالناپذير است. از نظر وي، اين احساس شادماني با سختيها و فشارهاي رواني زندگي همزيستي مطلوبي دارد. افراد با گرايش معنوي و اين عقيده که در جهان مقصد والايي وجود دارد، ميتوانند شادکامي خود را ارتقاء بخشند (یزدانی، 2003).
شادمانی باطنی در فرهنگ دینی ما نیز مورد توجه بسیار بوده و «سرور» نام گرفته است؛ صفتی پنهان و قلبی که براي دستیابی به خیر است و همرا با لذت درونی انسان خواهد بود. ازاینرو، مفهوم «سِر» یا «ویژگی ناپیدا» در آن وجود دارد و صاحبنظران آن را شادی خالص قلبی دانستهاند (مازوچی و همكاران، 1391).
از مهمترین عوامل مؤثر بر این نوع شادمانی، که در قران کریم به آن اشاره شده، ایمان به خدا و یاد خدا بودن در زندگی است (اشرفی و براری، 1391). آیههای بسیاری در این زمينه بیان شده که برخی از آنها عبارتند از: «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ في رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ» (روم: 15)؛ اما کسانی که ایمان آورده و به عملهای شایسته پرداختهاند، در آن روز مسرور و محترم به باغ بهشت منزل گیرند. «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ« (احقاف: 13)؛ آنها که گفتند آفریننده ما خداست و بر این سخن پایدار و ثابت ماندند بر آنها هیچ ترس و حزن و اندوهی نخواهد بود. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره: 38)؛ گفتیم همه از بهشت فرود آیید تا آنگاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید پس هر کس پیروی او کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد. «الَّذينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام مییابد، آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست.
همچنین در کتاب غرر الحکم و درر الکلم حضرت علی میفرمایند: «سُرورُ المؤمِنِ بطاعَةِ رَبِّهِ وحُزنُهُ علی ذَنبِهِ»، شادی مؤمن، به طاعت پروردگارش و حزنش بر گناه و عصیان است (اشرفی و براری، 1391). آنچه در قالب آیات و روایات به آن اشاره شد، تنها بخش کوچکی است از آنچه در متون اسلامی با تعابیر مختلف، در خصوص اهمیت شادمانی باطنی و عوامل مؤثر بر آن، مطرح شده است. اکثر تحقيقاتي که تاکنون در زمينة رابطة مفاهيم مذهبي- معنوي و شادماني انجام گرفته است، بر نقش سازههاي ديني و مذهبي تأکيد داشتهاند. در اکثر موارد، رابطهاي مثبت و معنادار بين شادي و متغيرهاي مذهبي گزارش شده است (وان ريجن2008؛ للکس، 2006؛ لايوبومرسکي و همكاران، 2005). اما مطالعات اندکي وجود دارد که بر نقش معنويت و سازههاي مرتبط با آن بر شادماني پرداخته باشند (روولد، 2011؛ دی، 2010؛ هلدر و همكاران، 2010). تحقیقات نیز نشان دادهاند که معنویت با کیفیت زندگی (زانک و همکاران، 2014) و با بهزیستی (جوشانلو، 2011؛ ویلز، 2009) رابطهای مثبت و معنادار دارد. از سوي ديگر، تحقيقات مختلف نشان داده است که باورها و تجارب معنوي، با ميزان افسردگي افراد ارتباط دارد؛ در پژوهش غباريبناب و همكاران (1388)، نتايج حاکي از آن بود که بين ميزان افسردگي و ابعاد معنويت دانشجويان (معنايابي در زندگي، ارتباط با خدا و شکوفايي معنوي) رابطهاي منفي وجود دارد. مطالعات مختلف نشان دادهاند که باور به نيروي برتر، نيايش و داشتن رابطه با نيروي برتر (دوليتل و فارل، 2004) و تجربيات معنوي روزانه (ديسروزيرز و ميلر، 2007؛ بهرامی دشتكي و همکاران، 1390)، افسردگي را به صورتي منفي پيشبيني ميكنند.
ازآنجاکه شادماني گمشدة انسان معاصر است و بر اساس پيشبيني سيگلمن تا سال 2015 از هر دو نفر انسان ساکن روي کره زمين، يک نفر دچار افسردگي ميباشد، بررسي عوامل مرتبط با شادماني از جمله مهمترين اولويتهاي روانشناسي است (يعقوبي، 1387). همچنين تجارب معنوي، بهعنوان يکي از نيازهاي دروني انسان، که برخي از صاحبنظران آن را متضمن بالاترين سطوح زمينههاي رشد شناختي، اخلاقي، عاطفي و ارتقاء شاخصهاي سلامت روان ميدانند، بسيار حائز اهميت است. ازاينرو، بر اساس رويکردي بالا به پايين، که در ابتداي مقاله به آن اشاره شد و با توجه به محدود بودن تحقيقات پيشين در زمينة رابطة معنويت و شادماني در فرهنگ اسلامي ايران، اين پژوهش با هدف بررسي نقش تجارب معنوي روزانه در مؤلفههاي شناختي و عاطفي شادماني دانشجويان انجام شد. در اين زمينه پاسخگويي به سؤالات زير مدنظر ميباشد:
1. آيا تجارب معنوي روزانه، با مؤلفة شناختي شادماني (رضايت از زندگي) ارتباط دارد؟
2. آيا تجارب معنوي روزانه دانشجويان، با مؤلفة عاطفي شادماني آنها (عاطفه مثبت و منفي) ارتباط دارد؟
3. کداميک از مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه، چگونه و تا چه حدي مؤلفة شناختي شادماني (رضايت از زندگي) را پيشبيني ميکنند؟
4. کداميک از مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه، چگونه، و تا چه حدي مؤلفة عاطفي شادماني (عاطفه مثبت و منفي) را پيشبيني ميکنند؟
روش تحقيق
جامعة آماري و گروه نمونه
جامعة آماري اين پژوهش، کلية دانشجويان مقطع کارشناسي دانشکده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه شيراز در سال تحصيلي 1391-92 ميباشند. نمونة آماري، شامل 193 نفر از دانشجويان (101 دختر و 82 پسر) اين دانشکده است که به روش خوشهاي مرحلهاي انتخاب شدهاند. به اين ترتيب، از ميان رشتههاي مختلف دانشکده، سه رشته (روانشناسي، آموزش پيشدبستاني و مديريت آموزشي) بهطور تصادفي انتخاب و در هر رشته، دو کلاس به تصادف انتخاب شده و بهعنوان گروه نمونة پژوهش در نظر گرفته شدند.
ابزارهاي گردآوري دادهها
مقياس رضايت از زندگي (SWLS): از اين مقياس بهمنظور سنجش مؤلفة شناختي شادي، استفاده گرديد. اين مقياس توسط دينر و همكاران در سال 1985 براي اندازهگيري رضايت از زندگي بهکار گرفته شده است. مقياس رضايت از زندگي، يک مقياس پنج مادهاي است که از «کاملاً مخالفم» تا «کاملاً موافقم» نمرهگذاري ميشود. دينر، ضريب آلفاي کرونباخ را برابر 87/0 و ضريب بازآزمايي با فاصله دو ماه را برابر 82/0 گزارش کرده است. وي همچنين با استفاده از شيب منحني اسکري و ارزش ويژه در تحليل عاملي مقياس، بيان ميكند که تنها يک عامل استخراج شده و 66 درصد واريانس را تبيين مينمايد.
بردبار (1385)، براي تعيين روايي پرسشنامه از تحليل عوامل، به روش مؤلفههاي اصلي با چرخش واريماکس استفاده نمود. ملاک استخراج عوامل، شيب منحني اسکري و ارزش ويژه بالاتر از يک بوده که بر اساس اين ملاکها، يك عامل استخراج شده است، مقدار ضريب KMO برابر 84/0 و ضريب کرويت بارتلت برابر720 (001/P<) بوده که نشان از کفايت نمونهگيري سؤالات و کفايت ماتريس همبستگي پرسشنامه داشته است. در اين پژوهش، براي تعيين پايايي از ضريب پايايي آلفاي کرونباخ استفاده گرديد که ضريب پايايي برابر 86/0 به دست آمد.
مقياس عاطفه مثبت و عاطفه منفي (PANAS): واتسون و همكاران (1985)، اين مقياس را براي سنجش مؤلفة عاطفي شادماني، که همان توازن عاطفه مثبت و منفي است، ساختهاند. سازندگان اين مقياس، بهمنظور برآوردن نياز به يک مقياس پايا و معتبر، که هم خلاصه و هم قابل اجرا باشد، مقياسي 20 مادهاي را تدوين کردند که 10 ماده آن مربوط به حالات مثبت و 10 ماده مربوط به حالات منفي است. آزمودنيها بر روي يک مقياس پنج درجهاي، از اصلاً تا بسيار زياد، مشخص ميکنند که هريک از حالات مثبت و منفي، تا چه اندازه در مورد آنها مصداق دارد.
مؤلفان اين مقياس، ضريب آلفاي کرونباخ را در حد قابل قبولي از 84/0 تا 87/0 براي عاطفة منفي و از 86/0 تا 90/0 براي عاطفة مثبت گزارش کردهاند. آنها همچنين ضريب بازآزمايي را براي عاطفة مثبت، 68/0 و براي عاطفة منفي، 71/0 نشان دادهاند. واتسون، براي بررسي اعتبار همگرا و افتراقي، همبستگي اين مقياس با سازههايي از قبيل افسردگي و پريشاني روانشناختي را بهدست آورده است. نتايج همبستگي اين مقياس با پرسشنامه فهرست علائم هاپکينز، که معياري از پريشاني و بد کارکردي کلي است، نشان ميدهد که فهرست هاپکينز، معياري از عاطفه منفي است. همچنين واتسون بيان ميكند که مقياس افسردگي بک نيز بهطور قابل ملاحظهاي با عاطفه منفي همبسته است، اما ضرايب به حدي بالا نيست که بتوان آنها را به جاي هم بهکار برد.
بردبار (1385)، براي تعيين روايي پرسشنامه از تحليل عوامل به روش مؤلفههاي اصلي با چرخش مايل استفاده نمود. ملاک استخراج عوامل، شيب منحني اسکري و ارزش ويژه بالاتر از يک بوده که بر اساس اين ملاکها دو عامل استخراج شده است. سؤال 10 به دليل بار عاملي مشترک و پايين در هر 2 عامل از مجموع سؤالات حذف شدند. در نهايت، دو عامل عاطفه مثبت با 9 گويه و عاطفه منفي با 10 گويه در پرسشنامه سنجيده شدهاند. مقدار ضريب KMO برابر 89/0 و ضريب کرويت بارتلت برابر 45/2362 (001/P<) بود که نشان از کفايت نمونهگيري سؤالات و کفايت ماتريس همبستگي پرسشنامه داشت.
پرسشنامة تجارب معنوي روزانه: اندروود و ترسي (2002)، براي اندازهگيري تجارب معنوي روزانه يا اينجهاني، مقياسي با 16 گويه تهيه کردهاند که تجاربي از قبيل ارتباط با خداوند و آگاهي از وجود خداوند متعالي را ميسنجد. پاسخها بر اساس مقياس شش درجهاي ليکرت محاسبه ميشوند. اين مقياس در حال حاضر، يکي از معتبرترين مقياسهاي سنجش تجارب معنوي افراد است که در سطح دنيا مقبوليت فراواني يافته و کشورهاي فراواني از آن استفاده نمودهاند و نشان داده که در فرهنگهاي مختلف از ثبات دروني، پايايي و روايي مناسبي برخوردار است (فونگ و همکاران، 2009؛ لوستالت و همکاران، 2006؛ تنيگان و همکاران، 2002).
خصوصيات روانسنجي اين مقياس در جامعه ايراني، توسط تقوي (1389) مورد بررسي قرار گرفته است، نتايج حاصل از بررسي پايايي به روش بازآزمايي (96/0، 001/0>p) و تنصيف (88/0، 001/0>p)، حاکي از پايايي مطلوب مقياس است. همچنين براي تعيين روايي از تحليل عوامل به روش مؤلفههاي اصلي استفاده گرديده که سه عامل «احساس حضور خداوند»، «ارتباط با خداوند» و «احساس مسئوليت در قبال ديگران» استخراج شده است. در مجموع، اين سه عامل استخراجي %54/61 واريانس کل مقياس را تبيين ميکردند. همچنين براي بررسي روايي همزمان مقياس، همبستگي آن را با مقياس جهتگيري مذهبي آلپورت محاسبه نمودهاند. مقياس تجارب معنوي روزانه با جهتگيري مذهبي دروني همبستگي قويتري را نشان داده که حکايت از روايي سازة اين مقياس دارد؛ زيرا عامل احساس مسئوليت نسبت به ديگران در اکثر پژوهشها، از جمله پژوهش تقوي (1389) داراي بار عاملي ضعيفي بوده و تنها شامل دو سؤال است. ازاينرو، در اين پژوهش، تنها از دو عامل احساس حضور خدا و ارتباط با او استفاده شد. براي بررسي ضريب پايايي مقياس در اين پژوهش، از ضريب پايايي آلفاي کرونباخ استفاده گرديد که ضريب پايايي 91/0 به دست آمد.
طرح پژوهش و روش تحليل دادهها
با توجه به اينکه هدف اين پژوهش، بررسي رابطة متغيرهاي تجارب معنوي روزانه و مؤلفههاي شناختي و عاطفي شادي و همچنين بررسي قدرت پيشبينيکنندگي مؤلفههاي تجارب معنوي براي شادماني است، پژوهش از نوع توصيفي- همبستگي ميباشد. براي تحليل دادهها از روش آماري ضريب همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون چند متغيره به شيوة همزمان استفاده شد.
يافتههاي پژوهش
براي پاسخگويي به سؤال اول و دوم پژوهش، ماتريس همبستگي، ميانگين و انحراف استاندارد متغيرهاي تحقيق در جدول 1 آورده شده است. همانگونه که يافتههاي جدول نشان ميدهد، نمرة کل تجارب معنوي روزانه با مؤلفههاي رضايت از زندگي و عاطفة مثبت رابطه مثبت و معنادار و با عاطفة منفي رابطهاي منفي و معنادار دارد.
جدول 1: ماتريس همبستگي متغيرهاي پژوهش، ميانگين و انحراف استاندارد
متغيرها 1 2 3 4 5 6 ميانگين انحراف استاندارد
تجارب معنوي روزانه 1. احساس حضور خداوند 1 13/38 21/8
2. ارتباط با خداوند **53/ 1 55/22 32/4
3. نمره کل تجارب معنوي روزانه **87/ **82/ 1 01/65 90/12
شادماني 4. رضايت از زندگي **48/ *34/0 **46/ 1 81/16 93/3
5. عاطفه مثبت **59/ **49/ **61/ **49/ 1 13/31 03/7
6. عاطفه منفي **50/- **46/- **49/- **61/- **42/- 1 15/25 87/8
001/0 P< ** 01/0 P< *
براي پاسخگويي به سؤال سوم پژوهش، مبني بر اينکه هريک از مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه تا چه حد و در چه جهتي مؤلفة شناختي شادماني را پيشبيني ميکنند، رگرسيون چندمتغيره (به شيوه همزمان) رضايت از زندگي روي مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه محاسبه شد. نتايج تحليل رگرسيون در جدول 2 آورده شده است. همانگونه که يافتههاي جدول نشان ميدهد، دو مؤلفة احساس حضور خداوند و ارتباط با خداوند به صورت مثبت و معنادار پيشبيني کنندة رضايت از زندگي ميباشند.
جدول 2: نتايج رگرسيون همزمان مؤلفه شناختي شادماني روي مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه
متغير ملاک: مولفه شناختي شادي
رضايت از زندگي
متغيرهاي پيشبين B β t
احساس حضور خداوند 25/0 50/0 **15/4
ارتباط با خداوند 17/0 41/0 *08/3
22/0= R2 ، 47/0=R ، **17/8 = F
01/0 P< ** 05/0 P< *
براي پاسخگويي به سؤال چهارم پژوهش، مبني بر اينکه هريک از مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه تا چه حد و در چه جهتي مؤلفة عاطفي شادماني را پيشبيني ميکنند، رگرسيون چندمتغيره (به شيوه همزمان) عاطفه مثبت و منفي روي مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه محاسبه شد. نتايج تحليل رگرسيون در جدول 3 آورده شده است. همانگونه که يافتههاي جدول نشان ميدهد، دو مؤلفة احساس حضور خداوند و ارتباط با خداوند به صورت مثبت و معنادار پيشبينيکنندة عاطفة مثبت و به صورتي منفي پيشبينيکننده عاطفة منفي ميباشند.
جدول 3: نتايج رگرسيون همزمان مؤلفة عاطفي شادماني روي مؤلفههاي تجارب معنوي روزانه
متغير ملاک: مولفه عاطفي شادي
عاطفه مثبت عاطفه منفي
متغيرهاي پيشبين B β T B β t
احساس حضور خداوند 34/0 39/0 **46/2 40/0- 35/0- **07/2
ارتباط با خداوند 36/0 30/0 **21/2 37/0- 34/0- *92/1
35/0= R2 ، 60/0= R ، **32/23= F 25/0= R2 ، 51/0= R ، **03/15= F
01/0 P< ** 05/0 P< *
بحث و نتيجهگيري
هدف از اين پژوهش، بررسي رابطة تجارب معنوي روزانه و شادماني دانشجويان و همچنين بررسي امکان پيشبيني مؤلفههاي شادماني بر اساس تجارب معنوي روزانه بود. يافتة اول پژوهش، که از بررسي سؤال اول و دوم به دست آمد، حاکي از اين است که رابطه مثبت و معناداري بين تجارب معنوي روزانه و مؤلفههاي شناختي و عاطفي شادماني وجود دارد. اين يافته، با نتايج تحقيقات پيشين همخوان است (روولد، 2011؛ دی، 2010؛ هلدر و همكاران، 2010). همانگونه که در قران کریم نیز در آیات مختلف (روم: 15؛ احقاف: 13؛ بقره: 38؛ رعد: 28) بیان شده، ایمان به خدا و یاد خدا در زندگی، از مهمترین عوامل مؤثر بر شادمانی است.
در تبيين اين يافته، ميتوان گفت: تجارب معنوي داراي کارکردهايي هستند که موجب شادکامي نهايي افراد ميشوند. هيز و آرجيل در بين کارکردها، به مواردي از جمله احساس اتصال با معبودي بسيار قدرتمند و مقدس، عشق، برابري و احساس در جمع بودن، اشاره ميکنند(نادي، 1390). باور به اينکه خدايي هست که موقعيتها را کنترل ميکند و ناظر بر بندگان خويش است، منجر به نوعي احساس حمايت ميشود که به شادماني فرد ميانجامد. بهطوريکه اغلب افرادي که رابطه خود با خدا را مانند يک دوست صميمي توصيف ميکنند، معتقدند: ميتوان از طريق اتکا و توسل به آن منبع، موقعيتهاي غيرقابل کنترل را به طريقي کنترل نمود. درواقع، رابطهاي شخصي با وجودي برتر سبب چشمانداز مثبتي در زندگي خواهد شد. دانشجوياني که تجارب معنوي بالاتري دارند، معنويت را نيرويي روحبخش و برانگيزاننده در زندگي در نظر ميگيرند و از آن بهعنوان انرژياي که الهامبخش آنها به سمت و سوي فرجامي معين و هدفي وراي فرديت است، ياد ميکنند. آنها به آينده اميدوارترند و درک لذتبخشتري از زندگي دارند. چنين دانشجوياني، نوعي لذت دروني را درک کرده، به خداوند باور دارند و با اين باور، به آرامش و رضايتخاطر دست مييابند. درواقع، تجارب معنوي در زندگي فرد طرحوارههايي از شادي، رضايت، هدفمندي، آرامش و اميد به آينده را ميسازد و انتظار رويدادهاي مثبت را تقويت کرده و منجر به شادماني بيشتر ميگردد.
یافته دوم، حاکی از اين است که مؤلفههای حضور خداوند و ارتباط با او، پيشبينيکنندة قوي مؤلفة شناختي شادماني (رضايت از زندگي) است. اين يافته، با نتايج تحقيقات پيشين همخوان است (اليسون و فن، 2008؛ واردل و انگبرتسون، 2006؛ ژانک و همکاران، 2014).
در تبيين یافته دوم، ميتوان گفت: که تجارب معنوي، به صورت يک منبع ادراکات فردي عمل کرده و براي افق زندگي، معنايي عميقاً روحاني ترسيم ميکنند. بدينوسيله، نيرويي يکپارچهکننده در جهت هماهنگي جنبههاي جسمي، هيجاني و اجتماعي براي فرد فراهم مينمايند. از اين زاويه، فرد به فلسفهاي رضايتمندانه از زندگي ميرسد که حاصل آن يک آرامش دروني و شادماني است که جملگي نتيجهاي از طلوع انوار الهي در لحظه لحظه زندگي و تحقق آن در قلب مؤمن است. چنين افرادي ميتوانند به ناملايمات، فشارهاي رواني و کمبودهاي گريزناپذير، که در روند چرخة زندگي رخ ميدهد، معنا ببخشند و نسبت به زندگي، اميدواري و رضايتخاطر بيشتري داشته باشند. شهید مطهری (1386)، در این خصوص بیان کردهاند که ایمان آثار نیک فراوان دارد؛ چه از نظر تولید بهجت و انبساط روحی و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعی و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهای ضروری، که لازمه ساختمان این جهان است. خوشبینی، روشن دلی، امیدواری و آرامشخاطر از آثار بهجتزایی و انبساطآفرینی ایمان است.
يافته سوم، نشان داد که مؤلفههاي احساس حضور خداوند و ارتباط با او، عاطفه مثبت را به صورت مثبت و عاطفه منفي را به صورت منفي پيشبيني ميكنند. اين يافته، با نتايج تحقيقات پيشين همخوان است (دوليتل و فارل، 2004؛ ديسروزيرز و ميلر، 2007؛ من و همكاران، 2008؛ بهرامي دشتكي و همكاران، 1390؛ غباريبناب و همكاران، 1388).
در تبيين اين نتايج ميتوان گفت: احساس حضور خداوند و ارتباط با او، طرز تلقي فرد را از خود، خلقت و رويدادهاي پيرامون تغيير ميدهد. فرد خود را در حمايت و لطف همهجانبة خداوند، بزرگترين نيروي موجود ميبيند. بدين ترتيب، احساس لذت معنوي عميقي به وي دست ميدهد. درواقع، ميتوان پذيرفت که تجارب معنوي روزانه در يافتن معنا و هدف در زندگي به شخص کمک ميکنند و موجب میشوند تا او جهتگيري واقعبينانهاي در زندگي اتخاذ كنند و حسي از خشنودي، بهجت و عاطفه مثبت را از رابطة موجود بين خود و خدا به دست آورد.
همچنين احساس حضور خداوند و ارتباط با قدرتي لايتناهي، هدف زندگي را براي فرد روشن ميکند و مايه تسلي در شرايط دردناک و تهديدکننده ميشود. در نتيجه فرد، رويدادهاي غيرهمنتظره را بهعنوان رويدادهايي کمتر تهديدکننده ارزيابي ميکند و قادر است رويدادهاي غيرقابل تغيير را بپذيرد. از اين ديدگاه، فرد زماني که با نيروي بزرگتري در ارتباط است و اهداف و ارزشهاي والاتري دارد، کمتر عواطف منفي نظير اضطراب، خشم و... را تجربه خواهد کرد. شهید مطهری در کتاب انسان و ایمان بیان ميکنند: روح انسان همچون زمین حاصلخیزی است که دانههای درخواست و نیاز در آن به خوبی میروید و خداوند نیز همواره همراه کسی است که همراه خداوند باشد، چنین انسانی نه ترسی دارد و نه غم و اندوهی به روح و جان او چنگ خواهد انداخت؛ زیرا آفرینش را هدفدار و هدف را خیر و تکامل و سعادت معرفی میکند (ر.ك: مطهري، 1386). در قرآن آمده است: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره: 277)؛ همانا آنان که اهل ایمان و نیکوکارند و نماز به پا دارند و زکات بدهند آنان را نزد پروردگار پاداش نیکو خواهد بود و هرگز ترس و بیمی از حوادث آینده و اندوه و غمی از گذشته نخواهند داشت.
در پايان بيان این نکته ضروری است که در اين تحقیق، به بررسی نقش دو عامل احساس حضور خدا و ارتباط با خدا در شادمانی دانشجویان پرداخته شد. پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی عوامل دیگری چون امید به فضل و وعده الهی، صبر و استقامت، احسان و نیکی به دیگران و سایر عواملی که در منابع اسلامی بهعنوان عوامل مؤثر بر شادمانی شناخته شدهاند (اشرفی و براری، 1391؛ مازوچی و همكاران، 1391) مورد مطالعه قرار ميگيرد تا بتوان درصد بیشتری از واریانس این سازه مهم را تبیین کرد و به تصویر روشنتری از شادمانی و نقش هریک از عوامل مؤثر در آن دست یافت. محدودیت اين پژوهش، اين است که جامعه آماری تحقیق محدود بوده است. ازاينرو، پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی قدرت پیشبینیکنندگی تجارب معنوی روزانه برای سازه شادمانی، در یک جامعه گستردهتر مورد بررسی قرار گیرد.
- اشرفی، عباس و سوسن براری، 1391، «مطالعه تطبیقی عوامل و انواع شادی در قرآن و عهدین»، مطالعات قرآن و حدیث، ش 5، ص169-204.
- بردبار، مريم، 1385، پيشبيني شادماني بر اساس ابعاد هويت با واسطهگري باورهاي کنترل- هماهنگي و احساسات در تعاملات اجتماعي، پاياننامه کارشناسي ارشد، روانشناسي تربيتي، شيراز، دانشگاه شيراز.
- بهرامي دشتکي، هاجر و همكاران، 1390، «اثربخشي آموزش معنويت به شيوه گروهي بر کاهش افسردگي در دانشجويان»، تازهها و پژوهشهاي مشاوره، سال پنجم، ش 19، ص49-72.
- تقوی، سیدمحمدرضا و حمید امیری، 1389، «بررسی خصوصیات روانسنجی مقیاس تجارب معنوی روزانه»، تربیت اسلامی، سال پنجم، ش 10، ص151-167.
- شریفی، احسان و همکاران، 1387، «ساخت و بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامه گرایشهای معنوی در دانشجویان دانشگاه اصفهان»، مطالعات اسلام و روانشناسی، سال 1، ش 2، ص59-78.
- عباسي، محمود و همكاران، 1391، «تعريف مفهومي و عملياتيسازي سلامت معنوي: يک مطالعه روششناختي»، اخلاق پزشکي، سال ششم، ش 20، ص11-44.
- غباريبناب، باقر و همكاران، 1388، «رابطه اضطراب و افسردگي با ميزان معنويت داشجويان دانشگاه تهران»، روانشناسي کاربردي، سال سوم، ش 2، ص110-123.
- مؤمني، خدامراد و افسانه شهبازيراد، 1391، «رابطه معنويت، تابآوري و راهبردهاي مقابلهاي با کيفيت زندگي دانشجويان»، علوم رفتاري، ش 2، ص97-103.
- مازوچی، طاهره و همكاران، 1391، «شادی از منظر مکتب اسلام و روانشناسی»، سبک زندگی اسلامی با محوریت سلامت، ش 4، ص120-139.
- مطهری، مرتضی، 1386، انسان و ایمان، تهران، صدرا.
- مهرابي، حسينعلي و همكاران، 1385، تعيين عوامل مؤثر در رضايت از زندگي نزد دانشجويان دانشگاه اصفهان در: سومين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان تهران.
- نادي، محمدعلي و ايلناز سجاديان، 1390، «تحليل روابط بين معناي معنوي با بهزيستي معنوي، شادي ذهني، رضايت از زندگي، شکوفايي روانشناختي، اميد به آينده و هدفمندي در زندگي دانشجويان»، فصلنامه علمي پژوهشي دانشکده بهداشت يزد، ش 3، ص54-68.
- وست، ويليام، 1383، رواندرماني و معنويت، ترجمة سلطانعلي شيرافکن و شهريار شهيدي، تهران، رشد.
- يعقوبي، ابوالقاسم، 1387، «بررسي رابطه هوش معنوي با ميزان شادکامي دانشجويان دانشگاه بوعلي همدان»، پژوهش در نظامهاي آموزشي، ش 9، ص92-105.
- يونگ، گوستاو کارل، 1370، دين و روانشناسي، ترجمة فؤاد روحاني، تهران، شرکت سهامي کتابهاي جيبي.
- Argyle, M, 2001, The psychology of Happiness, London, Rutledge.
- Cheng, H, & Furnham, A, 2003, personality, self-steem, and demographic predictions of happiness and depression, Personality and individual differences, v. 34, p. 921-942.
- Cohen, S, & et al, 1997, Measuring Stress: a Guide for Health and Socials Scientists, New York: Oxford University Press.
- Cohen, S, & et al, 2000, Social Support Measurement and Intervention: a Guide for Health and Social Scientists, New York: Oxford University Press.
- David, S, & et al, 2013, The oxford handbook of happiness, New York: Oxford University Press.
- Day, J. M, 2010, Religion, spirituality, and positive psychology in adulthood: A developmental view, Journal of Adult Development, v. 17, p. 215–229.
- Desrosiers, A, & Miller, l, 2007, Relational spirituality and depression in adolescent girls, Journal of Clinical Psychology, v. 63, p. 1021-1037.
- Diener, E, & et al, 1985, The satisfaction with life scale, Journal of Personality And Assessment, v. 44, p. 34-43.
- Diener, E, & et al, 1999, Subjective well-being: three decades of progress, Psychological bulletin, v. 125, p. 276-302.
- Diener, E, 1984, Subjective well-being: The science of happiness and a proposal for a national index, American Psychologist, v. 55, p. 34-43.
- Doolittle, B. R, & Farrell, M, 2004, The association between spirituality and depression in an urban clinic, Journal of Clinical Psychology, v. 6, P. 114-118.
- Elkins, D.N, & et al, 1988, Toward a humanistic phenomenological spirituality: Definition, description, and measurement, Journal of Humanistic psychology, v. 28 (4), p. 5-18.
- Ellison, C, & Fan, D, 2008, Daily spiritual experiences and psychological well-being among US adults, Socio indic research, v. 88, p. 247-271.
- Fong, T. C, & et al, 2009, "Validation of the Chinese Version of Underwood's Daily Spiritual Experience Scale-Transcending Cultural Boundaries?" International Journal of Behavior Medicine, v. 16, p. 91-97.
- Holder, M, & et al, 2010, Spirituality, religiousness, and happiness in children, Journal of happiness studies, v. 11, p. 131-150.
- Joshanloo, M, 2011, Investigation of the contribution of spirituality and religiousness to hedonic and edaimonic well-being in Iranian adults, Journal of happiness studies, v. 12, p. 915-930.
- Kitayama, S, & et al, 2004, Cultural Constructions of happiness: Theory and Empirical Evidence, Journal of Happiness Studies, v. 5, p. 223-239.
- Kulik, L, 2006, Personality profiles, life satisfaction and gender-role ideology among couples in late adulthood: The Israeil case, Personality and Individual Differences, v. 40, p. 317-329.
- Lelkes O, 2006, Testing freedom: happiness, religion and economic transition, Journal of Econ Beha Organ, v. 59, p. 173-194.
- Lopez, S, & Snyder, C, 2011, The oxford handbook of positive psychology, Oxford university press.
- Loustalot, F. V, & et al, 2006, Psychometric Examination of the Daily Spiritual Experiences Scale, Journal of Cultural Diversity, v. 13, p. 162-167.
- Lyubomirsky, S, & et al, 2005, Pursuing happiness, The General Psychology, v. 9, p. 111-131.
- Mann, J. R, & et al, 2008, Religiosity, spirituality, and antenatal anxiety in southern U.S. women, Archives of women’s Mental Health, v. 11, p. 19-26.
- Mattis, J, 2002, Religion and spirituality in the meaning making and coping experience, Psychology of women, v. 26, p. 56-70.
- Myers, D, & Diener, E, 1995, Who is happy?, Psychological science, v. 6, p. 10-19.
- Peterson, c,& Seligman, M, 2004, Character strengths and virtues, Oxford university press.
- Rowold, J, 2011, Effects of spiritual well-being on subsequent happiness, psychological well-being, and stress, Journal of religious health, v. 50, p. 950-963.
- Salarifar M. R, & et al, 2005, Theoretical and psychometrics scale religious selected conference papers, Tehran: Seminary and university publication.
- Schuls, E. K, 2002, The meaning of spirituality in the lives and adaptation processes of individuals with disabilities, unpublished doctoral dissertation, texas woman’s university, Denton, texas.
- Seligman, M, 2002, Authentic: Using the New Positive Psychology to Realize Your Potential for Lasting Fulfillment, New York: Free Press.
- Tonigan, J, & et al, 2002, Test-Retest Study of the Brief Measure of Religiousness and Spirituality among Treatment Seeking Substance Users, Manuscript Submitted for Publication.
- Underwood, L, & Teresi. J, 2002, The Daily Spiritual Experience Scale: Development, theoretical Description, Reliability, Exploratory Factor Analysis, and Preliminary Construct Validity Using Health Related Data, Journal of Behavioral Medicine, v. 24, p. 22-33.
- Van Dierendonck, D, 2012, Spirituality as an essential determinant for the good life, its importance relative to the self-determinant psychological needs, Journal of happiness studies, v. 13, p. 685-700.
- Van Rigin J, 2008, Happiness & religion: adenominational perspective, Journal of Religious and Health, v. 46, p. 480-499.
- Wardell, D, & Engebretson, J, 2006, Taxonomy of spiritual experiences, Journal of religion and health, v. 45, p. 215-233.
- Watson, D, & et al, 1985, Development and validation of brief measures of positive and negative affect: the PANAS scale, Journal of Personality and Social Psychology, v. 54, p. 1063-1070.
- Wills, E, 2009, Spirituality and subjective well-being: Evidence for a new domain in the personal wellbeing index, Journal of Happiness Studies, v. 10, p. 49–69.
- Yazdani F, 2003, Relationship between religious attitude, coping strategies and happiness among high school boys and girls of Isfahan, Journal of knowledge and Research in psychology, v.5, p. 29-46.
- Zhang, K, & et al, 2014, Personal spiritual values and quality of life: evidence from chinese college students, Journal of religion and health, v. 53, p. 986-1002.
- Zinbauer, B, & et al, 1997, Scientific study of religion, Journal for the scientific study of religious, v. 5, p. 45-60.