احساس تنهایی معنوی ـ مذهبی: ساخت و اعتبار یابی مقیاسی برای سنجش ابعاد مثبت و منفی احساس تنهایی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در اين پژوهش، با تکيه بر ديدگاههاي نظري هستيگرايانه و رويکرد وجودي از زاويه روانشناختي و نيز ديدگاه اسلامي از زاويه ديد مذهبي در چارچوب نيازهاي جامعه ايراني، به تهيه مقياسي براي سنجش احساس تنهايي معنوي – مذهبي و بررسي ابعاد مثبت و منفي آن پرداخته شده است. «احساس تنهايي»، از مفاهيم مهم روانشناختي است که همواره مورد توجه محققان قرار داشته است. در بسياري از مطالعات انجامشده، احساس تنهايي بهعنوان يک احساس ناخوشايند و يک ناکارآمدي روانشناختي در نظر گرفته ميشود. براي نمونه، بهعقيده پپلو و پرلمن(Peplau & Perlman) (1982) تنهايي احساس ناخوشايندي است که درنتيجة کاستي در شبکه روابط اجتماعي فرد و عدم دسترسي به روابط نزديک و مطلوب با ديگران به وجود ميآيد. از نظر آشر و پاکويت(Asher & Paquette) (2003) احساس تنهايي يک تجربه زندگي است که ميتواند بالقوه آسيبزا باشد. راين و پترسون(Ryan & Patterson) (1987) معتقدند که اين تجربه ناخوشايند، زماني اتفاق ميافتد که شبکه روابط اجتماعي فرد به لحاظ کمّي و يا کيفي کاهش يافته باشد و امکان برقراري روابط نزديک و مطلوب با ديگران وجود نداشته باشد.
اين مطالعات، به پديده احساس تنهايي از زاويه نيازهاي روانشناختي انسان، مانند نياز به پيوندجويي و روابط بينفردي نگريستهاند. اما در سالهاي اخير، همزمان با توجه بيشتر روانشناسان به بعد معنوي انسان، بسياري از محققان در کنار ساير نيازهاي زيستي و روانشناختي، به گستره ديگري از نيازهاي انسان، يعني نيازهاي معنوي اشاره کردهاند. براي نمونه، فيتچت، بورتون و سيوان (سالاريفر و همكاران، 1390، ص116) سه نوع نياز معنوي را در قالب: 1. نيازهاي باور ديني (مانند نياز به درک حضور خدا يا هدف و معنا در زندگي)؛ 2. نيازهاي رفتار ديني (مانند دعا و نيايش يا شرکت در مناسک و مراسم ديني)؛ 3. نيازهاي حمايت اجتماعي (مانند نياز به مراقبت از يکديگر در گروههاي مذهبي، رفتن به معابد و عبادات جمعي يا ملاقات رهبران ديني) مطرح کردهاند. در اسلام نيز خاستگاه نيازهاي معنوي، فطرت انسان و نياز فطري او به داشتن ارتباط با خدا در نظر گرفته ميشود تا جايي که نياز دوستي با خدا، پرستش او و دوستي با اهلبيت، ازجمله نيازهاي اساسي انسان تلقي ميشود و در آيات و روايات تأکيد زيادي بر آن شده است. براي نمونه، رسول اکرم ميفرمايد: «با همه دلهايتان (از صميم قلب) خدا را دوست بداريد» (متقي هندي، 1409ق، ج 16، ص124). در روايتي ديگر، از امام سجاد نقل شده است که «هر که دلداري خدا در او اثر نگذارد، از حسرتهاي دنيا جانش به لب آيد» (مجلسي، 1403ق، ج 70، ص89). همچنين دوستي با پيامبر و اهلبيت، در مرتبه پس از دوستي با خدا و وسيلهاي براي دريافت محبت خدا معرفي شده است (آلعمران: 31). اين دوستي و محبت به قدري اهميت دارد که امام صادق آن را اساس و شالوده اسلام ميداند (ابنشعبه حراني، 1404ق، ص491، ح 177). طبيعي است كه برآورده نشدن هريک از اين نيازهاي معنوي، همانند ساير نيازها، آثار سويي بر بهداشت روان انسان خواهد داشت و ميتواند موجب سرگرداني و احساس تنهايي او در جهان هستي شود.
از سوي ديگر، در نظريههاي هستيگرايانه و رويکرد وجودي، که نگاهي فلسفيتر به موضوعات روانشناسي دارند، احساس تنهايي يک پديده دووجهي است. ازآنجاکه در اين رويکرد، هم به بُعد مثبت و هم به بعد منفي احساس تنهايي توجه شده است و اين نظريه روانشناختي تا حد زيادي نکات اساسي مورد توجه ساير ديدگاهها مانند ديدگاه معناگرايي و ديدگاه دلبستگي را در خصوص احساس تنهايي پوشش ميدهد، بهعنوان نقطه آغازين حرکت در اين مطالعه قرار گرفته است.
در رويکرد وجودي از يکسو، احساس تنهايي يک ساختار اساسي و يک رنج عميق و گريزناپذير براي انسان در نظر گرفته ميشود که با وجود داشتن روابط رضايتبخش با ديگران، همچنان وجود دارد (ميجوسکوويک(Mijoskovick)، 1979؛ يالوم، 1390، ص494). فروم(Fromm) (1956) و موستاکاس(Moustakas) (1961) نيز معتقدند که احساس تنهايي، بهمعناي «آگاهي از جدا بودن» و تنها بودن در ارتباط با کل هستي، اساسيترين نگراني بشر و خاستگاه اضطراب است. بنابراين، شايد فرد بتواند بهطور موقت خود را با کارهاي مورد علاقه، يا روابط احساسي يا فعاليتهاي ديگر مشغول نمايد، اما در مواجهه با حوادث نيرومند و غيرقابل اجتناب زندگي، مانند مرگ يا جدايي، اين دفاعها کافي نخواهد بود و گوشهگيري و احساس تنهايي در اين حوادث پديدار خواهد شد (مايرز(Mayers) و همكاران، 2002). ازاينرو، اتما(Ettema) و همكاران (2010) احساس تنهايي هستيگرا را، که بيانگر غم و خلأ تحملناپذير ناشي از احساس عدم تعلق فرد به دنياي اطراف است، مطرح ميکنند.
در مقابل، برخي ديگر از روانشناسانِ معتقد به رويکرد وجودي معتقدند که احساس تنهايي در عين حال که تجربهاي دردناک است، ميتواند موجب رشد و خودآگاهي فرد شود و بهعنوان پتانسيلي براي سلامتي او در نظر گرفته شود که در پي آن امکان برقراري رابطهاي عميق و پرمعنا با ديگران فراهم ميشود (نيلسون(Nilsson) و همكاران، 2006؛ يالوم، 1390، ص503). در حقيقت، محققان وجودي نوعي از تنهايي را تحت عنوان «خلوت» مطرح ميکنند که در آن، فرد به دور از هياهو، فشارها و مطالبات اجتماعي، فرصتي را به خود اختصاص ميدهد و به انجام کارهاي مورد علاقه يا پروراندن قواي فکري و روحي خويش ميپردازد (نيلسون و همكاران، 2006؛ لانگ و همكاران، 2003).
همچنين لانگ(Long) در پژوهشي براي تعيين الگوهاي تنهايي، 9 الگو را بيان ميکند که 7 نوع آن مثبت (تنهايي براي صميميت، خلاقيت، حل مسئله و...)، يک الگوي آن خنثا (تنهايي براي تفريح) و يک الگوي آن منفي (احساس تنهايي) است (لانگ و همكاران، 2003). گوتسکي نيز چهار نوع احساس تنهايي را مطرح ميکند که يکي از آنها، خلوت و گوشهگيري ناميده ميشود و با ميل شخصي و تلاش فعالانه فرد براي تنهايي در ارتباط است و فرصتي براي تأمل و تعمق و فعاليتهاي مذهبي يا هنرمندانه در نظر گرفته ميشود (نيلسون و همكاران، 2006). بنابراين، با مروري بر ادبيات پژوهشي ميتوان گفت: «خلوت» بُعد مثبت تنهايي و «احساس تنهايي» بعد منفي آن است.
افزون بر اين، در نگاه روانشناسان وجودي، هدفمندي و داشتن معناي مثبت در زندگي بسيار حائز اهميت است و ميتواند احساس سرگرداني، پوچي، خلأ وجودي و تنهايي را در فرد کاهش دهد. اين روانشناسان، در يافتن معناي زندگي توجه فراواني به دين و باورهاي مذهبي دارند. وولف (1386/1997)، به نمونههايي از اين مطالعات اشاره کرده است: براي نمونه، مي (1939) بيان ميکند که «دين راستين» به معني يافتن و اثبات معناي نهايي در کل فرآيند زندگي، براي شخصيت سالم ضروري است... همچنين فرانکل (1975) معتقد است: تمايلات ديني، که در فطرت همه انسانها وجود دارد، در جوامع صنعتي امروز بسيار کمرنگ و يا حتي سرکوب شده است. نتيجه اين امر، احساس پوچي، بيمعنايي، بيهودگي و تنهايي روزافزون در ميان مردم است. وي بيان ميکند: اين «خلأ وجودي» تنها زماني شفا مييابد که هر سه جنبه وجود انسان، يعني جنبههاي جسماني، رواني و ديني مورد توجه قرار گيرند... همچنين فروم(Fromm) (1947، 1968) معتقد است: انسان براي دوري از احساس درماندگي و انزوا، به چيزي نياز دارد که موجب علاقه و دلبستگي او شود. سادهترين و رايجترين پاسخ به اين نياز، سرسپردن به رهبري قوي مانند يک روحاني يا خدا است.
به دليل همين، مشاهده ميشود در سالهاي اخير برخي محققان نوع ديگري از تنهايي و احساس تنهايي را در قالب معنويت مطرح کردهاند. در پژوهش لانگ، که پيش از اين بيان شد، يکي از 7 الگوي مثبت تنهايي، تنهايي براي معنويت است که در آن فرد ميتواند زماني را به رشد و شکوفايي و خلوت شخصي اختصاص دهد و با داشتن اين احساس، که جزئي از يک کل بزرگتر است، به تجارب عرفاني و معنوي دست يابد و از نگرانيهاي روزمره زندگي فراتر رود (لانگ و همكاران، 2003). اين احساس در يک زمينه مذهبي، ميتواند بهعنوان «حس نزديک شدن به خدا» تعبير شود.
در ايران، رحيمزاده (1390) طي مطالعهاي براي تعيين ساختار عاملي و تبيين مدلي براي احساس تنهايي دانشجويان ايراني و تهيه مقياسي براي سنجش آن، دريافت که در کنار ساير عوامل (خانواده، دوستان/ همگنان، هيجاني/ عاطفي و فرديت/ فاصله با ديگران)، يکي از عواملي که موجب احساس تنهايي در دانشجويان ايراني ميشود، دوري از خدا و معنويت است. اين عامل را يک يافته منحصر به فرد و «احساس تنهايي معنوي/ مذهبي» مينامد. در مراحل اوليه اين پژوهش، رحيمزاده و همكاران (1390)، دريافتند که در فرهنگ و جامعه ايران، ازجمله تکيهگاههاي رواني انسان که از دست دادن آنها موجب احساس تنهايي ميشود، يکي ارتباط فرد با خدا و انجام دادن اعمال مذهبي (مانند دعا) و ديگري فعاليتهاي ارضاءکننده و رغبتبرانگيز (مانند مطالعه) است.
تاکنون مطالعاتي که تأثير مذهب و معنويت را بر تجربه منفي احساس تنهايي مورد بررسي قرار دادهاند نشان ميدهند که باورها و رفتارهاي ديني، يکي از پيشبينهاي مهم احساس تنهايي و يک راهبرد مقابلهاي در برابر آن است. از اين ميان، ميتوان به پژوهشهاي پالوتزيان و اليسون(Paloutzian & Ellison) (1982)، کيرکپاتريک و شاور (1992)، روکيچ و ونگاس(Rokach & Venegas) (2012)، هومن و همكاران (1389) و واحدي و همكاران (1389) اشاره نمود. همچنين در چارچوب نظريه دلبستگي، بيان ميشود که داشتن يک دلبستگي ايمن به خدا، ميتواند خلأها و آسيبهاي ناشي از دلبستگي ناايمن در دورههاي تحولي را کاهش داده، يا حتي جبران نمايد. افرادي که داراي يک رابطه صميمانه و ايمن با خداوند هستند، از احساس تنهايي کمتري رنج ميبرند (کيرکپاتريک و شاور(Kirkpatrick & Shaver)، 1992). علاوه بر اين، پارگامنت و همكاران (1990) «خدا» را بهعنوان عضو ديگري از شبکه روابط اجتماعي در نظر ميگيرند. راکس و کانرز (2001) بيان ميکنند: رابطه منفي معناداري بين باورها و اعمال مذهبي (مانند نماز خواندن)، و تنهايي وجود دارد و افرادي که درک عميقي از ايمان و ارتباط صميمانهاي با مسيح دارند، کمتر از افراد بيايمان و بيتفاوت، احساس تنهايي ميکنند.
بر اساس نتايج اين مطالعات و پژوهش رحيمزاده (1390)، به دست ميآيد كه فقدان دلبستگي ايمن به خدا و نداشتن يک رابطه مثبت و رضايتبخش با او يا احساس دوري، عدم دريافت حمايت از جانب خداوند و يا ساير منابع معنوي (مانند روحانيان و افراد مقدس دين)، خود نوعي احساس تنهايي را در فرد ايجاد ميکند که داراي زمينههاي مذهبي است. در حقيقت، پژوهش رحيمزاده (1390) نشان داد که در عين حال که تاکنون «معنويت» و «مذهب»، بهعنوان يک راهبرد مقابلهاي براي احساس تنهايي مطرح ميشدند، اعتقادات مذهبي و ارتباط با خدا، خود يک پايگاه رواني براي دانشجويان ايراني است که فقدان آن به تجربه احساس تنهايي ميانجامد.
اما در مطالعه لانگ (2000) و رحيمزاده (1390)، نميتوان عوامل مشخص و يکدستي را براي احساس تنهايي معنوي/ مذهبي بيان نمود؛ چراکه هريک از اين مطالعات، بهعنوان نخستين گامها و از دو نگاه کم و بيش متفاوت، بر وجود عامل معنويت در تنهايي يا احساس تنهايي پرداختهاند. در مطالعه لانگ، معنويت بهعنوان شکل مثبت تنهايي و فرصتي براي کسب تجارب عرفاني و رشد شخصي مطرح است، درحاليکه در مطالعه رحيمزاده بيان ميشود که فقدان جنبههاي معنوي و مذهبي، منجر به تجربه منفي احساس تنهايي (تجربهاي همراه با هيجانات منفي مانند غم و اندوه، سرگرداني و پريشاني، خلأ و تنهايي) خواهد شد.
علاوه بر زمينههايي که لانگ و رحيمزاده دربارة بعد معنوي اين سازه روانشناختي مطرح ميکنند، عوامل ديگري را نيز در شکلگيري احساس تنهايي معنوي/ مذهبي مطرح ميشود. براي نمونه، احساس هدفمندي و داشتن معناي مثبت در زندگي ميتواند فرد را از تجربه منفي احساس سرگرداني و تنهايي در هستي رها کند. به عقيده فرانکل (يالوم، 1390)، آنچه که معناي مثبتي به زندگي ميدهد، مذهب و اعتقادات ديني است. اسپيلکا و همكاران (1958) نيز مذهب را يک نظام مرجع براي تفسير وقايع زندگي معرفي ميکنند که موجب فهم مسائل جهاني و حفظ حرمت خود ميشود (خداپناهي و حيدري، 1381). ازاينرو، براي فردي با اعتقادات مذهبي و باورهاي ديني، معناي زندگي ميتواند از طريق منابع بيشتر و اصيلتري تأمين شود. براي چنين فردي، بر اساس نيازهاي معنوي انسان و مطابق با پژوهشهاي فروم (وولف، 1386)، پارگامنت و همكاران(Pargament) (1990) و راکس و کانرز(Roux & Connors) (2001)، علاوه بر ارتباط با خانواده، دوستان و اطرافيان، ارتباط با افراد، يا موضوعاتي مطرح است که ممکن است براي ديگران مطرح نباشد. مانند ارتباط با خدا، ارتباط با افراد مقدس، اولياء و بزرگان دين و يا حتي ارتباط با خود، براي اختصاص دادن وقتي به خود در جهت رشد شخصي و معنوي (ابنشعبه حراني، 1404ق، ص409). احساس دوري و فاصله از اين منابع معنوي، يا فقدان يک رابطه رضايتبخش با آنها، همانند آنچه که در روابط اجتماعي مطرح است، ميتواند موجب بروز احساس تنهايي شود. ازاينرو، اين پژوهش به دنبال شناسايي فضاي عاملي و تعيين عواملي است که ميتوانند در تجربه احساس تنهايي معنوي – مذهبي مؤثر باشند.
در متون ديني و اسلامي نيز احاديث و روايات فراواني درباره تأثير ايمان و محبت به خداوند بر احساس تنهايي و نيز در خصوص فوايد و آثار مثبت خلوت و تنهايي بيان شده است. براي نمونه، از امام صادق نقل شده است: «کمترين فايده تنهايي براي بنده، آسوده شدن از مدارا با مردم است» (محمدي ريشهري، 1377، ص3751، ح 12893) و يا امام علي ميفرمايند: «تنهايي آسايش عبادتپيشگان است» (همان، ص3749، ح 12888). در حديثي از امام کاظم آمده است: «هر که از معرفت خدايي برخوردار شود، از اهل دنيا و دنياخواهان کناره گيرد و به آنچه نزد خداست روي آورد، خداوند مونس خلوت او باشد و يار تنهايياش و بينيازکننده نيازش و مايه عزت و قدرت او، بيآنکه از ايل و تباري برخوردار باشد» (همان، ح 12891). همچنين امام سجاد فرمودهاند: «اگر همه مردم از شرق تا غرب عالم بميرند، درحاليکه قرآن در کنار من است، هرگز احساس وحشت و تنهايي نميکنم» (مجلسي، 1403ق، ج 89، ص239). اين بيانات ارزشمند حاکي از آن است که براي فردي با اعتقادات عميق ديني و باوري راسخ به خداوند، احساس تنهايي و ترس از تنهايي مفهومي ندارد. آنچه که ميتواند چنين فردي را به هراس آورد، احساس دوري از خداوند و اولياءء او خواهد بود.
در هيچيک از ابزارهاي رايج براي سنجش احساس تنهايي (مانند مقياس تکبعدي UCLA يا مقياسهاي چندبعدي دي يانگ گرولد، مقياس احساس تنهايي اجتماعي و هيجاني SELS، مقياس افتراقي احساس تنهايي DLS)، به احساس تنهايي معنوي ـ مذهبي پرداخته نميشود. اين ابزارها بر جنبههاي ديگري از احساس تنهايي متمرکزند که در جاي خود بسيار حائز اهميتاند. تنها ابزاري که در سنجش احساس تنهايي، به عامل معنويت و مذهب پرداخته است - در حد بررسيهاي پژوهشگران - پرسشنامه احساس تنهايي ايراني (ILQ؛ رحيمزاده، 1390) است. با اينکه در مراحل اوليه پژوهش رحيمزاده، براي ساخت پرسشنامه احساس تنهايي ايراني، انجام فعاليتهاي مورد علاقه، که به نوعي ميتوان آن را اختصاص دادن وقتي به خود در نظر گرفت، نيز بهعنوان يک پايگاه رواني معنوي مطرح ميشود که فقدان آن نيز موجب بروز احساس تنهايي ميشود، اما در فرم نهايي اين پرسشنامه، در بررسي احساس تنهايي معنوي/ مذهبي، تنها به ارتباط فرد با خدا پرداخته شده است. وجود اين عامل با توجه به جايگاهي که مذهب و اعتقادات و رفتارهاي ديني در فرهنگ ايراني دارند، امري پذيرفتني است. در حقيقت، پرسشنامه ILQ براي نخستينبار به وجود اين عامل در احساس تنهايي دانشجويان ايراني اشاره ميکند.
علاوه بر اين، پژوهشها نشان ميدهند که در سنين جواني، بخصوص در ميان دانشجويان، احتمال تجربه احساس تنهايي بسيار افزايش مييابد (دنيز(Deniz) و همكاران، 2005)، بهطوريکه 79 درصد از جوانان بالاي 18 سال احساس تنهايي ميکنند (راکس، 2009). ورود به دانشگاه، براي بسياري از جوانان، فرصتي براي کسب استقلال و احساس فرديت و در عين حال، جستوجو براي ايجاد تعاملات نزديک با ديگران است. اما برخي دانشجويان، با ورود به دانشگاه براي نخستينبار از خانواده، دوستان صميمي و حمايتهاي عاطفي و اجتماعي آنها دور ميشوند، احساس شک، سردرگمي و اضطراب ميکنند و دربارة تواناييهاي خود براي برقراي روابط جديد دوستانه و صميمانه احساس ضعف ميکنند. در اين صورت، اگر آنها نتوانند ارزيابي درستي از موقعيت جديد و روابط گذشتة خود با خانواده، دوستان و سايرين داشته باشند، ويژگيهاي خود را متفاوت از ديگران در نظر ميگيرند، خود را از آنها دور ميبينند و احساس تنهايي ميکنند (گرايمز(Grimes)، 2008؛ رحيمزاده و همكاران، 1390).
از سوي ديگر، اعظمزاده و توکلي (1386) بيان ميکنند که با افزايش فردگرايي در دانشجويان ايراني، تغييراتي در ارزشهاي فردي و دينداري آنها مشاهده ميشود، بهطوريکه پذيرش و انجام تمام ابعاد دينداري (مانند ابعاد اعتقادي و مناسکي)، از سوي آنها مورد ترديد است. اين امر ميتواند ميزان احساس تنهايي معنوي ـ مذهبي را در ميان جوانان و دانشجويان افزايش دهد. ازاينرو، دانشجويان گروه مناسبي براي بررسي احساس تنهايي معنوي ـ مذهبي خواهند بود.
با توجه به آنچه بيان شد، و به دليل اهميتي که مذهب و باورهاي ديني در فرهنگ ايراني و ايجاد احساس تنهايي در اين جامعه دارند و هنوز ساختار مشخصي براي آن بيان نشده است، اين پژوهش بهعنوان نخستين گام در اين زمينه، با هدف تعيين ساختار عاملي احساس تنهايي معنوي – مذهبي براساس مباني نظري و تجربي اندک موجود و از طريق تهيه ابزاري براي سنجش ابعاد مثبت و منفي آن صورت گرفت. با استناد به پيشينه پژوهش، ميتوان عواملي مانند ارتباط با خدا و افراد مقدس دين، هدفمندي در زندگي، حتي بُعد مثبت تنهايي (خلوت) را در ايجاد احساس تنهايي معنوي – مذهبي بررسي نمود.
روش پژوهش
اين پژوهش از نوع مطالعات بنيادي است که بر پاية روش تحليل عاملي اکتشافي، با روش تحليل مؤلفههاي اصلي (PC) صورت گرفت تا ساختار عاملي احساس تنهايي معنوي - مذهبي (S-RLQ) و عوامل تشکيلدهنده آن را تعيين كند. بدين منظور، ابتدا بر اساس مباني نظري و با استفاده از ابزارهاي موجود براي سنجش مفاهيم احساس تنهايي و معنويت، تعداد 68 گويه طراحي و جهت بررسي روايي محتوا در اختيار 13 نفر از كارشناسان روانشناسي فعال در قلمرو معنويت و 17 دانشجوي تحصيلات تکميلي قرار داده شد تا ميزان مطلوبيت هر گويه براي سنجش احساس تنهايي معنوي - مذهبي، از طريق يک مقياس 5 درجهاي ليکرت به لحاظ مفهومي مورد بررسي قرار گيرد. بدين منظور، از ميانگينِ نمرات مجموع گويهها يک ميانگين کلي (375/3) گرفته شد و گويههايي که يک انحراف معيار (587/0) يا بيشتر از اين ميانگين کلي پايينتر بودند، به بحث و بررسي گروهي گذاشته شدند. اين بررسي تا جايي ادامه پيدا کرد که چندين سؤال پشت سر هم مناسب تشخيص داده شدند و ديگر نيازي به حذف آنها نبود. در نهايت، 49 گويه مناسب تشخيص داده شد.
جامعه هدف اين پژوهش، دانشجويان دختر و پسر مقاطع مختلف تحصيلي دانشگاه شهيد بهشتي تهران، در سال تحصيلي 92-91 بود. ازاينرو، متناسب با حجم نمونهاي که براي پژوهشهاي تحليل عاملي پيشنهاد ميشود (از 200 نفر به بالا؛ کلاين1380)، 605 دانشجو (355 زن و 239 مرد)، به شيوه نمونهگيري در دسترس انتخاب شدند و به فرم اولية پرسشنامه S-RLQ (با 49 گويه) پاسخ دادند. علاوه بر اين، براي بررسي اعتبار پرسشنامه از روش بازآزمايي نيز 34 دانشجو (23 زن و 11 مرد با ميانگين سني 20 سال، در مقطع کارشناسي) از دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي همين دانشگاه، به شيوه در دسترس، انتخاب و به فاصله زماني دو هفته مورد آزمون واقع شدند.
جدول 1. ويژگيهاي جمعيتشناختي گروه نمونه در تحليل عاملي
متغير N %
جنس
مرد 239 6/39
زن 355 7/58
بيپاسخ 11 8/1
مقطع تحصيلي
کارشناسي 528 3/87
کارشناسي ارشد 63 4/10
دکترا 5 8/0
بيپاسخ 9 5/1
محل اقامت
ساکن خوابگاه 189 2/31
ساکن تهران 399 66
بيپاسخ 17 8/2
براي انتخاب گويههاي مناسب جهت تهيه ابزار، چندين پرسشنامه، در زمينههاي مرتبط با احساس تنهايي معنوي- مذهبي مورد بررسي و مطالعه قرار گرفت. از ميان 6 پرسشنامهاي که اطلاعات آنها در جدول 2 آورده شده است، 20 گويه (12 گويه بهطور مشخص و 8 گويه با ايجاد تغيير) مورد استفاده قرار گرفت.
جدول 2. ابزارهاي مورد استفاده جهت تهيه پرسشنامه S-RLQ
مؤلف نام ابزار تعداد ماده عوامل
مايرز، خو و اسوارتبرگ (2002) پرسشنامه اوليه احساس تنهايي هستيگرا(ELQ-P) 32 تکبعدي
لارنس (1997؛ برگرفته از صادقي، 1384) مقياس تصور از خدا(GIS) 72 شش زيرمقياس: حضور، چالش، پذيرندگي، خيرخواهي، تأثيرپذيري و مشيت الهي
آذربايجاني (1387) مقياس سنجش دينداري 70 سه زيرمقياس: اخلاق، عقايد – مناسک و جهتگيري مذهبي اسلامي
مظاهري، پسنديده و صادقي (1390) نوع رابطه با خدا 67 عامل اول: ايمان، با سه زيرمقياس بيم، اميد و محبت به خدا عامل دوم: کفر، با سه زيرمقياس يأس، تجرّي و خصومت به خدا
خوشاوي (1390) هويت ديني 31 سه زيرمقياس: اعتقادات ديني، عواطف و احساسات ديني و انجام رفتارهاي ديني
صالحي (1374؛ برگرفته از قنبرزاده، 1387) احساس معنابخش بودن زندگي 50 تکعاملي
يافتههاي پژوهش
جدول 3 نشان ميدهد که بر پايه دو ملاک کفايت، نمونهبرداري KMO و آزمون کرويت بارتلت، که در سطح بالا و معناداري قرار دارند، اجراي تحليل عاملي بر اساس ماتريس همبستگي حاصل در گروه نمونة مورد مطالعه، قابل توجيه است. براي تعيين عاملهاي معتبر و معنادار پرسشنامه، شاخصهاي ارزش ويژه و درصد واريانس تبيين شده توسط هر عامل و نمودار صخرهاي (نمودار ارزشهاي ويژه) مورد توجه قرار گرفتند. بر اساس شاخص ارزش ويژه، هفت عامل با ارزش ويژه بيشتر از يک (در دامنه 02/1 تا 86/14)، که با ملاک پيشنهادي کيسر مطابقت داشت (هومن، 1385)، و بر اساس نمودار صخرهاي (تصوير 1) پنج عامل بهدست ميآمد. به اين ترتيب، پس از آزمايش و بررسي روشهاي مختلف، از ميان مجموعه عاملهايي که داراي محتواي روشن، گويههاي هماهنگ و مبتني بر مباني نظري بودند، چهار عامل استخراج و پنج گويه (گويههايي با بار عاملي کمتر از 30/0 يا بار عاملي بالا بر روي دو عامل يا بيشتر) حذف گرديد. در راهحل چهار عاملي 40/56 درصد از واريانس کل توسط عاملها تبيين ميشد.
جدول 3: اندازههاي KMO و نتايج آزمون کرويت بارتلت
KMO کرويت بارتلت سطح معناداري
947/0 14480 000/0 = p
تصوير 1: نمودار صخرهاي براي تعيين تعداد
عوامل پرسشنامه احساس تنهايي معنوي ـ مذهبي
مشخصههاي آماري عاملها (ارزشهاي ويژه و درصد واريانس)، بدون چرخش و بعد از چرخش، در جدول 4 آمده است. اين جدول نشان ميدهد که بيشترين ارزش ويژه، پس از چرخش عاملها متعلق به عامل اول (918/8) و کمترين آن، متعلق به عامل چهارم (233/2) است. همچنين در اين جدول مشاهده ميشود که پس از چرخش، توزيع درصد واريانس ميان عوامل تعديل شده است و واريانس عاملها به هم نزديکتر شدهاند. عامل چهارم، کمترين ميزان واريانس را تبيين ميکند. اين امر ميتواند با توجه به کم بودن تعداد متغيرها در اين عامل قابل توجيه باشد.
جدول 4. ارزشهاي ويژه و درصد واريانس پرسشنامه 44 گويهاي احساس تنهايي معنوي ـ مذهبي در تحليل عاملي
عاملها بدون چرخش چرخشيافته
ارزش ويژه درصدواريانس درصد تراكمي ارزش ويژه درصد واريانس درصد تراكمي
1
2
3
4 508/13
875/6
423/2
013/2 700/30
624/15
506/5
574/4 700/30
324/46
830/51
405/56 918/8
624/7
043/6
233/2 267/20
327/17
734/13
076/5 267/20
594/37
329/51
405/56
ساختار عاملي پرسشنامه، که در جدول 5 آمده، نشان ميدهد که کمترين و بيشترين بار عاملي در عامل اول و به ترتيب، متعلق به گويههاي 24 (42/0) و 40 (87/0) ميباشد. همچنين اين گويهها، به ترتيب کمترين و بيشترين ميزان اشتراک را دارند. علاوه بر اين، ساختار عاملي متغيرها را نميتوان يک ساختار منظم برشمرد؛ چراکه مشاهده ميشود برخي گويهها داراي بار عاملي بيش از 30/0 در بيش از يک عامل هستند. اما به دليل تفاوت قابل ملاحظة اين بارها، اين گويهها نهايتاً در عاملي قرار گرفتند که بار عاملي بيشتري در آن داشتند.
نکته مهم در اين ساختار عاملي، اين است که ميزان اشتراک عامل اول و سوم بسيار زياد است. با اينکه گويههاي عامل سوم، همبستگي بيشتري را با اين عامل نشان ميدهند و بار عاملي آنها در اين عامل بيشتر است. اما در عامل اول نيز داراي بار عاملي معناداري هستند. اين اشتراک را ميتوان به دليل نزديکي زياد اين دو عامل معنوي، يعني اولياءء دين و خداوند برشمرد. ازآنجاکه گويههاي عامل اول شکل عينيتر ارتباط با اين عوامل معنوي، يعني زيارت و دعا را بيان ميکنند، در اولويت اول قرار گرفتهاند.
نامگذاري عوامل، بر اساس محتواي آنها انجام شد. عامل اول با 13 گويه، ارتباط با اولياءء دين نام گرفت. اين عامل بيانگر احساس خلأ و تنهايي فرد در ارتباط با بزرگان دين است که غالباً بهصورت توسل به ايشان و يا احساس آرامش از زيارت ايشان سنجيده شده است. براي نمونه: «در زيارتگاهها و اماکن مذهبي، احساس آرامش ميکنم».
عامل دوم، بيشترين تعداد گويهها (17 گويه) را به خود اختصاص داده است. سؤالات اين عامل، عمدتاً در ارتباط با پوچي و خلأئي است که فرد در رابطه با هستي و هدف زندگي احساس ميکند. مانند «به نظر دنيا پوچ و بيهوده است». همچنين برخي گويهها به تنهايي وجودي و احساس غريبگي فرد با دنياي اطرافش اشاره دارند، مانند «هيچکس در دنيا نميتواند احساسات مرا درک کند». به همين دليل، اين عامل ارتباط با معناي زندگي/ تنهايي وجودي نام گرفت.
عامل سوم، که شامل 10 گويه است، ارتباط با خدا نام دارد و بيانگر فاصلهاي است که فرد ميان خود و خدا، بهعنوان يک موجود برتر و حامي، احساس ميکند. مانند: «گاهي ميتوانم به يک قدرت برتر هستي تکيه کنم».
اين عوامل بُعد منفي احساس تنهايي- احساسي که همراه با غم، اندوه و سرگرداني است و موجب پريشاني فرد ميشود و بيانگر خلأئي است که فرد ميان خود با اين منابع ديني و معنوي احساس ميکند - در نظر گرفته شدهاند. درنهايت، عامل چهارم، بُعد مثبت تنهايي، يعني خلوت را مورد بررسي قرار ميدهد و به اين موضوع ميپردازد که فرد چه مدت از زمان را به خويش اختصاص ميدهد و يا تا چه ميزان از خلوت خويش لذت ميبرد. براي نمونه، «دوست دارم ساعاتي از روز را تنها باشم». به همين دليل، اين عامل، «ارتباط با خود» نام گرفت و نشان ميدهد فردي که نتواند از اين فرصت تنهايي در جهت رشد شخصي استفاده کند، احساس تنهايي معنوي- مذهبي در او افزايش خواهد يافت.
جدول 5. ماتريس ساختار عاملي و ميزان اشتراک گويههاي پرسشنامه S-RLQ
گويهها عامل اول عامل دوم عامل سوم عامل چهارم ميزان اشتراك
40 874/0 80/0
32 867/0 78/0
14 853/0 77/0
44 852/0 75/0
5 831/0 73/0
10 823/0 77/0
38 814/0 73/0
34 777/0 67/0
25 760/0 60/0
22 733/0 333/0 65/0
42 654/0 442/0 64/0
20 611/0- 43/0
24 424/0 335/0 30/0
28 777/0 63/0
37 754/0 58/0
27 730/0 57/0
13 727/0 53/0
35 725/0 55/0
30 706/0 57/0
26 705/0 54/0
1 645/0 44/0
33 635/0 41/0
21 629/0 50/0
7 586/0 312/0 46/0
4 565/0 37/0
29 563/0- 33/0
31 561/0 463/0- 56/0
18 519/0 31/0
6 511/0- 36/0
17 474/0- 302/0 36/0
36 317/0 744/0 69/0
43 309/0 725/0 65/0
3 712/0 62/0
9 681/0 61/0
39 678/0 51/0
11 352/0 674/0 60/0
15 410/0 659/0 60/0
23 369/0- 638/0 57/0
19 384/0- 595/0- 56/0
8 435/0 560/0 51/0
12 751/0 59/0
2 727/0 58/0
41 616/0 43/0
16 596/0- 42/0
لازم به يادآوري است: نامگذاري عوامل بر اساس اين منطق بوده است که اگر فرد در هريک از اين عوامل و زمينههاي معنوي، نتوانست ارتباط خوبي برقرار کند. براي نمونه، فرد در رابطه با خدا يا اولياءء دين، هستي و زندگي و يا حتي در رابطه با خود احساس دوري، خلأ و سرگرداني داشت، در اين صورت احساس ناخوشايند تنهايي را در رابطه با اين منابع معنوي تجربه خواهد کرد. دربارة بعد مثبت تنهايي، ميتوان گفت: اگر فرد بتواند با خود خلوت كند و زماني را به رشد شخصي و انجام فعاليتهاي دلخواه اختصاص دهد، در اين صورت تنهايي را به شکل مثبت و در ارتباط با خود تجربه کردهاست و احساس تنهايي، بهعنوان يک تجربه منفي در اين زمينه در او کاهش خواهد يافت.
براي اعتباريابي ابزار نيز ويژگيهاي آماري گويههاي هر عامل (ميانگين يا درجه مطلوبيت، انحراف استاندارد، قدرت تشخيص يا همبستگي هر گويه با کل گويههاي آن عامل) و ضريب آلفاي کرونباخ محاسبه گرديد. ضريب آلفا براي 44 گويه، 938/0 و براي عاملهاي اول تا چهارم، به ترتيب 954/0، 914/0، 923/0 و 652/0 به دست آمد. اين ارقام حاکي از اعتبار بالاي پرسشنامه و قابل اعتماد بودن نتايج حاصل از آن است. در مورد عامل چهارم نيز بايد گفت: با توجه به تعداد گويههاي کمتر در اين عامل (4 گويه)، اين ميزان ضريب آلفا براي اين عامل قابل قبول و مناسب است و ميتوان در بررسيهاي بعدي اين ابزار، با افزودن گويههاي مناسب بيشتر به عامل چهارم، ميزان α را در آن افزايش داد. در جدول 6 ويژگيهاي آماري 44 گويه پرسشنامه، به تفکيک عاملها نشان داده شده است.
جدول 6. مشخصههاي آماري 44 گويه پرسشنامه S-RLQ به تفکيک عاملها
آلفا پس از حذف همبستگي با کل انحراف استاندارد ميانگين گويهها آلفا پس از حذف همبستگي با کل انحراف استاندارد ميانگين گويهها
عامل دوم عامل اول
909/0 56/0 07/1 50/2 1 949/0 80/0 16/1 28/2 5
911/0 50/0 99/0 57/2 4 948/0 85/0 07/1 01/2 10
913/0 44/0 83/0 71/1 6 948/0 85/0 12/1 27/2 14
910/0 57/0 23/1 57/2 7 956/0 56/0 15/1 63/2 20
907/0 65/0 99/0 09/2 13 950/0 76/0 08/1 17/2 22
912/0 45/0 02/1 56/2 17 957/0 48/0 98/0 10/2 24
912/0 48/0 08/1 10/2 18 952/0 71/0 07/1 60/2 25
908/0 61/0 98/0 95/1 21 948/0 85/0 15/1 40/2 32
907/0 66/0 99/0 92/1 26 950/0 77/0 12/1 46/2 34
906/0 69/0 06/1 30/2 27 949/0 83/0 17/1 36/2 38
904/0 73/0 19/1 53/2 28 948/0 86/0 19/1 52/2 40
911/0 50/0 81/0 25/2 29 951/0 73/0 07/1 11/2 42
906/0 67/0 03/1 16/2 30 949/0 82/0 23/1 55/2 44
909/0 58/0 92/0 79/1 31 عامل سوم
910/0 55/0 05/1 60/2 33 914/0 72/0 91/0 74/1 3
907/0 66/0 06/1 51/2 35 917/0 66/0 94/0 85/1 8
906/0 68/0 1 05/2 37 914/0 72/0 01/1 91/1 9
عامل چهارم 915/0 71/0 82/0 72/1 11
513/0 52/0 95/0 99/3 2 915/0 70/0 89/0 77/1 15
518/0 54/0 81/0 27/4 12 915/0 70/0 96/0 66/1 19
650/0 35/0 04/1 12/3 16 918/0 64/0 96/0 09/2 23
644/0 33/0 86/0 23/4 41 911/0 78/0 91/0 84/1 36
918/0 63/0 94/0 86/1 39
912/0 76/0 95/0 84/1 43
علاوه بر بررسي همساني دروني، اعتبار پرسشنامه S-RLQ به روش بازآزمايي نيز مورد سنجش قرار گرفت. به همين منظور، 34 نفر از دانشجويان مقطع کارشناسي دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي، به فاصله دو هفته مورد آزمون قرار گرفتند. نتايج اين بررسي و همبستگي متقابل هر چهار عامل در جدول 7 آورده شده است.
جدول 7. ضرايب بازآزمايي و همبستگيهاي متقابل عاملهاي پرسشنامه احساس تنهايي معنوي- مذهبي
عامل ضريب بازآزمايي 1 2 3 4
1 ارتباط با اولياي دين ٭٭ 86/0 1
2 ارتباط با معناي زندگي / تنهايي وجودي ٭٭ 83/0 21/0 1
3 ارتباط با خدا ٭٭ 91/0 ٭٭ 81/0 ٭٭ 55/0 1
4 ارتباط با خود ٭٭ 68/0 04/0 03/0- 12/0 1
ضرايب بازآزمايي عاملها در سطح معناداري 01/0 نشان ميدهد که اين مقياس داراي ثبات بوده و از اعتبار، دقت و تکرارپذيري بالايي برخوردار است. ضرايب همبستگي عاملها نيز حاکي از آن است که ميان عامل سوم با عوامل اول و دوم، همبستگي معناداري در سطح 01/0 وجود دارد. درحاليکه ميان عاملهاي ديگر، ضريب همبستگي معنادار نگرديد. اين امر بيانگر اين است که عاملهاي پرسشنامه احساس تنهايي معنوي- مذهبي (S-RLQ) ابعاد مختلفي از يک سازه هستند و لزوماً اين ابعاد با يکديگر در ارتباط نميباشند؛ زيرا ابزار مذكور نخستين ابزار ساخته شده براي سنجش سازه احساس تنهايي معنوي- مذهبي است. اين موضوع نياز به بررسيهاي بيشتري دارد.
بحث و نتيجهگيري
«احساس تنهايي»، پديدهاي شايع و فراگير است که تجربهها و هيجانات ناخوشايندي را براي افراد و بخصوص جوانان به دنبال دارد. عموم روانشناسان و محققان اين پديده را بهعنوان يک تجربه دردناک معرفي و راهکارهاي متفاوتي را براي مقابله با آن بيان ميكنند. در اين ميان، مذهب و معنويت نقش برجستهاي دارد. علاوه بر نقشي که مذهب ميتواند بر کاهش هيجانهاي نامطلوب ناشي از احساس تنهايي داشته باشد، در برخي مطالعات بهصورت پراکنده به اين عامل، يعني معنويت و مذهب، بهعنوان شکلي از تنهايي مثبت و يا يکي از مؤلفههاي احساس تنهايي اشاره شده است؛ به اين معنا که فقدان آن ميتواند منجر به بروز نوعي از احساس تنهايي تحت عنوان احساس تنهايي معنوي- مذهبي گردد (لانگ،2000؛ لانگ و همكاران،2003؛ رحيمزاده،1390). به اين ترتيب، با وجود اينکه ادبيات پژوهشي منسجمي درباره احساس تنهايي معنوي- مذهبي، ماهيت و کيفيت آن وجود ندارد، اما به دليل اهميت اين موضوع، بخصوص در جامعه ايراني به دليل جايگاهي که افراد براي اعتقادات و رفتارهاي ديني در زندگي قائلند، اين پژوهش با هدف بررسي بيشتر و تعيين ماهيت اين شکل از احساس تنهايي در دانشجويان، از طريق ساخت مقياسي براي سنجش آن صورت گرفت. از سوي ديگر، توجه به بعد مثبت و منفي تنهايي در کنار يکديگر، از موضوعات مهمي بود که در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفت.
نتايج حاصل از تحليل عاملي اکتشافي نشان داد که چهار عامل در شکلگيري احساس تنهايي معنوي- مذهبي دخالت دارند: ارتباط با اولياءء دين، ارتباط با معناي زندگي/ تنهايي وجودي، ارتباط با خدا و ارتباط با خود. همانطور که پيش از اين بيان شد، نامگذاري عوامل بر اين اساس بود که فقدان ادراک يک رابطه مثبت، همدلانه و صميمانه در هريک از اين عوامل و احساس خلأ و کاستي در هريک از اين زمينهها، منجر به احساس تنهايي معنوي- مذهبي خواهد شد. اين عوامل را ميتوان در امتداد جنبههايي از احساس تنهايي دانست که پژوهشگراني مانند لانگ (لانگ و ديگران،2003)، گوتسکي (ليندستروم و همكاران، 2006) و رحيمزاده (1390) بهطور پراکنده به آنها اشاره داشتهاند.
اولويت استخراج عاملها در اين پژوهش، حاکي از اين است که مؤثرترين رابطه براي تجربه احساس تنهايي معنوي– مذهبي، رابطه با اولياءء دين است که در اين پرسشنامه، عمدتاً در قالب توسل به ايشان از طريق زيارت مطرح ميشود. هرچند که گويههايي نيز که اين ارتباط را به شکل کلي و جدا از زيارت مطرح ميکردند، بار عاملي قابلتوجهي داشتند. بنابراين، براي دانشجويان، مهمترين و مشکلزاترين رابطه در قلمرو احساس تنهايي معنوي – مذهبي، ارتباط با اولياءء دين، در قالب زيارت و يا در حالت کلي آن است. شايد اين امر به اين دليل باشد که زيارت، شکل عيني باورهاي ديني و يک رفتار است. در نتيجه، ميتواند اولين موضوعي باشد که در زمينه احساس تنهايي معنوي – مذهبي براي دانشجويان مطرح ميشود. درحاليکه دو عامل ديگر، يعني ارتباط با معناي زندگي/ تنهايي وجودي و ارتباط با خدا، کمي انتزاعي، فلسفي و مرتبط با شناخت و باورهاي فرد هستند و پردازش آنها در سطوح بعدي و بالاتر قرار ميگيرد. بنابراين، فردي که در عامل ارتباط با اولياءء دين، که عمدتاً بهصورت رفتار عيني زيارت يا توسل به ايشان انجام ميشود، احساس تنهايي ميکند، يکي از پايگاههاي رواني و منابع معنوي قابل اتکا خود را از دست داده است و در اين زمينه، احساس غم و خلأ ميکند.
اين موضوع با يافتههاي پژوهشگراني که به نقش انجام مناسك ديني، در بهداشت روان تأکيد دارند (راکس و کانرز، 2001؛ کوبزانسکي، 2006 و خداپناهي و حيدري، 1381)، همخواني دارد. اين تحقيقات نشان ميدهند که پايبندي به انجام مناسک مذهبي، از طريق ايجاد پيوندهاي عميق ميان دينداران و بزرگان دين و بهطور کلي منابع ديني، موجب افزايش سلامت روان دينداران ميشود. همچنين مطابق با نظر فروم (وولف، 1386)، داشتن يک ارتباط مثبت و علاقه و دلبستگي به رهبري قوي، مانند روحانيان و افراد مقدس دين ميتواند فرد را از احساس درماندگي و انزوا و تنهايي رهايي بخشد.
عامل ديگر تبيين احساس تنهايي معنوي – مذهبي، ارتباط با معناي زندگي/ تنهايي وجودي است. همانطور که ميجوسکوويک (1979)، يالوم (1390/1980) و بسياري از روانشناسان وجودي مطرح ميکنند، تنهايي يک تجربه گريزناپذير براي انسان است، اما يک معناي مثبت در زندگي، عواطف ناخوشايند اين تجربه دردناک را کاهش ميدهد. مايرز و همکاران (2002) نشان دادند که احساس تنهايي هستيگرا همبستگي بالايي با افسردگي، احساس کلي تنهايي و نداشتن هدف در زندگي دارد. بنابراين، در پرسشنامه S-RLQ نيز، همسو با اين مطالعات، عامل ارتباط با معناي زندگي/ تنهايي وجودي نشان ميدهد که فقدان يک معناي مثبت و هدفمندي در زندگي، موجب احساس سرگرداني و رهاشدگي در هستي براي فرد ميشود كه در احساس تنهايي متجلي ميشود. اين موضوع، از اين جهت در احساس تنهايي معنوي- مذهبي اهميت دارد که بنابر گفته فرانکل (يالوم،1390)، معناي زندگي بنياني مذهبي دارد و اعتقاد داشتن به خدا و ساير باورهاي ديني به فرد کمک ميکند تا الگوي يکپارچه هستي و هدف آن را درک کند و با معنا دادن به زندگي خود، خلأ وجودي خويش و پريشاني ناشي از آن را کاهش دهد.
عامل سوم در تبيين احساس تنهايي معنوي– مذهبي، که ارتباط با خدا نام داشت، کيفيت رابطه فرد با خدا و منابع معنوي است. همانطور که اشاره شد، مذهب و ايمان ميتوانند بهعنوان يک راهبرد مقابلهاي جهاني در برابر احساس تنهايي در نظر گرفته شوند و با ايجاد اين باور و احساس، که موجودي عالي، حمايتگر و توانا از انسان محافظت ميکند، موجب آرامش فرد شوند (روکيچ، فايندلر، چين، لو و کالندر،2013). اين عامل بيان ميکند فردي که چنين باور و احساسي ندارد، از بزرگترين حامي انسان، يعني خداوند، احساس دوري کرده، و ارتباط صميمانهاي با او ندارد، دچار احساس تنهايي معنوي- مذهبي خواهد شد. اين احساس ميتواند موجب غم، پريشاني و سرگرداني او شود. اين موضوع با يافتههاي پالوتزيان و اليسون (1982)، پارگامنت و همكاران (1990) و کيرکپاتريک و شاور (1992) در زمينة رابطة ميان بهزيستي معنوي و داشتن دلبستگي ايمن به خدا، با احساس تنهايي همسو و همخوان است. پالوتزيان و اليسون (1982) بيان ميکنند که بهزيستي معنوي از يکسو، موجب ايجاد اين احساس در فرد ميشود که نيرويي برتر حامي و پشتيبان او است، و از سوي ديگر، سبب ايجاد روابط بهتر فرد با ديگران ميشود. در نتيجه، منابع حمايت اجتماعي او را افزايش و احساس تنهايي را کاهش ميدهد.
در نهايت، عامل چهارم که بيانگر بعد مثبت تنهايي است، به بررسي ارتباط فرد با خود ميپردازد. اينکه آيا او ميتواند زماني را به خود و رشد شخصي خويش اختصاص دهد، يا خير؟ مطابق با آنچه که ليندستروم و همكاران (2006) بيان ميکنند، تنهايي در يک نگاه فلسفي و وجودي، بخشي از هستي است که ميتواند ثمرات مفيدي براي فرد داشته باشد و همواره به شکل يک ناکارآمدي روانشناختي در نظر گرفته نميشود. برخي مزاياي تنهايي که لانگ و آوريل(Long & Averill) (2003) به آن اشاره ميکنند، عبارتند از: خلاقيت، ايجاد فرصتي براي بازسازي ساختار شناختي، ايجاد حس آزادي، آسايش، صميميت و معنويت در فرد. اين عامل نيز در ارتباط با اين يافتهها نشان ميدهد که فرار نکردن فرد از تنهايي خويش و توانايي استفاده مثبت و مناسب از آن، نهتنها منجر به احساس دردناک تنهايي نميشود، بلکه احساسهاي مثبتي را نيز در فرد ايجاد ميکند. مانند حس آرامش و رهايي از فشارهاي زندگي روزمره. همچنين فرد، در خلوت و تنهايي خويش ممکن است به تجارب معنوي دست يابد که اين تجارب بينش وسيعتري در رابطه با هستي و زندگي به او دهند و موجب قويتر شدن ارتباط او با منابع معنوي و مذهبي، مانند خدا، اولياءء دين و هستي، و يافتن معنايي اصيل و مثبت براي زندگي شوند.
بنابراين، در يک نگاه کلي ميتوان گفت: کسي که در رابطة خود با اولياءء دين خلأئي را درک ميکند و به شکل عيني، ارتباط کمي با آنها دارد، در رابطه با زندگي خود احساس پوچي، بيهدفي و سرگرداني ميکند. احساس ميکند که از جانب خدا نيز هيچ حمايتي دريافت نميکند. در حقيقت، در يکي از مهمترين ابعاد زندگي خويش، يعني بعد معنوي و مذهبي، دچار نوعي خلأ، اندوه، سردرگمي و پريشاني است که به شکل احساس تنهايي معنوي- مذهبي تجربه ميشود. از سوي ديگر، فقدان يک ارتباط مثبت با خود و عدم استفاده از فرصت خلوت شخصي، که ميتواند منجر به رشد شخصي و معنوي فرد شود، نيز اين احساس را در فرد ايجاد خواهد نمود. در نگاهي ديگر، اختصاص دادن زماني به خود براي رشد روحي و کسب آرامش، ميتواند با رها کردن فرد از فشارهاي اجتماعي زندگي روزمره، جنبههاي مثبت تنهايي را در او تقويت نمايد.
در نهايت، بيان اين مطلب ضروري است که اين پژوهش، با تهيه مقياسي معتبر براي سنجش احساس تنهايي معنوي– مذهبي، گامي مقدماتي در زمينة تعيين ماهيت اين شکل از احساس تنهايي است که ميتوان با بررسي و توجه بيشتر به متون ديني و مذهبي، مباني نظري آن را تقويت نمود. در مجموع، نتايج حاصل از تحليل عاملي و بررسي نتايج همساني دروني و بازآزمايي پرسشنامه احساس تنهايي معنوي- مذهبي (S-RLQ)، حاکي از روا و معتبر بودن مقياس مذکور براي سنجش اين سازه روانشناختي است، نشان ميدهد که نتايج حاصل از آن در مطالعات پژوهشي و باليني معتبر و قابل اعتماد است. اما ازآنجاکه اين ابزار، نخستين مقياس منسجم براي سنجش و اندازهگيري احساس تنهايي معنوي- مذهبي است و در جمعيت دانشجويان اعتباريابي شده است، لازم است که در پژوهشهاي آتي، اين سازه روانشناختي و اعتبار اين ابزار در جمعيتهاي ديگر نيز مورد بررسي قرار گيرد. ممکن است بر اساس مطالعات بعدي، لازم شود که تغييراتي در اين پرسشنامه و محتواي آن اعمال گردد.
يکي از موضوعاتي که ميتواند در اين زمينه مورد توجه تحقيقات بعدي قرار گيرد، تفاوتهاي ناشي از سطح اعتقادات مذهبي افراد، در ميزان احساس تنهايي معنوي- مذهبي است. بهعبارت ديگر، شايد بتوان گفت: افراد ديندار، به دليل آنکه پيوندهاي عميقتري را ميان خود و خداوند شکل ميدهند و پايبندي بيشتري به انجام رفتارهاي ديني دارند، احساس تنهايي کمتري در اين زمينه داشته باشند. اما لازم است اين موضوع بر اساس نوع جهتگيريهاي مذهبي افراد، مورد بررسي قرار گيرد. همچنين در مطالعات بعدي ميتوان به بررسي تفاوت زنان و مردان در ميزان احساس تنهايي در هريک از اين عوامل پرداخت.
علاوه بر اين، اين حالت از احساس تنهايي، نشان ميدهد که باورها و رفتارهاي ديني در ميان جوان و دانشجويان بسيار حائز اهميت است. بيتوجهي به آنها منجر به تجربههاي ناخوشايندي مانند پوچي و تنهايي ميشود. درنتيجه، لازم است که طراحي برنامههايي براي تقويت ارزشهاي ديني و ارتقاي سطح دينداري در جوانان، بيش از پيش مورد توجه سازمانها و نهادهايي که با اين گروه در ارتباطاند، مانند خانوادهها، دانشگاهها و... قرار گيرد.
- آذربايجاني، مسعود، 1387، «مقياس سنجش دينداري، تهيه و ساخت آزمون جهتگيري مذهبي با تکيه بر اسلام»، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (شماره انتشار 81؛ روانشناسي 10).
- ابن شعبه حراني، حسنبن علي، 1404ق، تحفالعقول، تصحيح علياکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين.
- اعظمآزاده، منصوره و عاصفه توکلي، 1386، «فردگرايي، جمعگرايي و دينداري»، انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات، سال سوم، ش 9، ص101-125.
- خداپناهي، محمدكريم و محمود حيدري، 1381، «بررسي اثر آهنگ زيارت کعبه بر سلامت عمومي حجاج»، روانشناسي، سال هفتم، ش 28، ص330ـ341.
- خوشاوي، فاطمه، 1390، رابطه هويت ديني با شادماني در دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي نجفآباد، پاياننامه کارشناسي ارشد آموزش بزرگسالان، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- رحيمزاده، سوسن و همكاران، 1390، «مباني مفهومي احساس تنهايي: يک مطالعه کيفي»، روانشناسي تحولي: روانشناسان ايراني، سال هشتم، ش 30، ص123-141.
- رحيمزاده، سوسن، 1390، ساختار عاملي و مدلي براي احساس تنهايي در دانشجويان ايراني، پاياننامه دکتري روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- سالاريفر، محمدرضا و همكاران، 1390، بهداشت رواني با نگرش به منابع اسلامي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- صادقي، منصوره سادات، 1384، بررسي رابطه بين روش تربيت ديني با تصور از خدا در دانشجويان، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- قنبرزاده، محمد، 1387، رابطه احساس معنابخش بودن زندگي با کيفيت زندگي بيماران مبتلا به سرطان پستان و مقايسه آن با افراد غيرمبتلا، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- کلاين، پل، 1380، راهنماي آسان تحليل عاملي، ترجمة سيدجلالالدين صدرالسادات و اصغر مينايي، تهران، سمت.
- متقي هندي، حسامالدين، 1409ق، کنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسه الرساله.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- محمدي ريشهري، محمد، 1377، ميزانالحکمه، ترجمة حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث.
- مظاهري، محمدعلي و همكاران، 1390، مثلث ايمان: الگوي ابعادي رابطه انسان با خدا، قم، دارالحديث.
- واحدي، شهرام و همكاران، 1389، «الگوي ميانجيگري احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر»، روانشناسي کاربردي، سال چهارم، ش 4 (16)، ص7-24.
- وولف، ديويد، 1386، روانشناسي دين، ترجمة محمد دهقاني، تهران، رشد.
- هومن، حيدرعلي و همكاران، 1389، «مدليابي احساس تنهايي بر پايه ساختار بهزيستي معنوي، خودکارآمدي و رضايت از زندگي»، تحقيقات روانشناختي، ش 7، ص19-32.
- هومن، حيدرعلي، 1385، تحليل دادههاي چندمتغيري در پژوهش رفتاري، تهران، پيک فرهنگ.
- يالوم، اروين، 1390، رواندرماني اگزيستانسيال، ترجمة سپيده حبيب، تهران، ني.
- Asher, S. R. & Paquette, J. A, 2003, Loneliness and Peer Reltions in Childhood, Current Directions in Psychological Science, v. 12 (3), p. 75-78.
- Deniz, M. E; & etal, 2005, An investigation of social skills and loneliness levels of university students with respect to their attachment styles in sample of Turkish student, Social Behaviour and Personality, v. 33 (1), p. 19-32.
- Ettema, E. J, & et al, 2010, Existential loneliness and end - of-life care : A systematic review, Theoretical Medicine and Bioethics, v. 31, p. 141-169.
- Fromm, E, 1956, The Art of Loving, Printed in The United State of America, Harper & Brothers, New York, N.Y. 10022.
- Grimes, K, 2008, Coming to College: Correlations between Loneliness, Homesickness and Spiritual Well-Being, Research Seminar course in the Psychology Department at John Brown University, Siloam Springs,Arkansas.
- Kirkpatrick, L. A, & Shaver, P. R, 1992, An attachment-theoretical approach to romantic love and religious beliefs, Personality and Social Psychology Bulleti, v. 18 (3), p. 266-275.
- Long, C. R, & Averill, J. R, 2003, Solitude: An Exploration of Benefits of Being Alone, Journal for the Theory of Social Behavior, v. 33 (1), p. 21-44.
- Long, C. R, & et al, 2003, Solitude Experiences: Varieties,Settings, and Individual Differences, Personality and Social Psychology Bulletin, v. 29 (5), p. 578-583.
- Maselko, J, & Kubzansky, L. D, 2006, Gender differences in religious practices, spiritual experiences and health: Results from the US General Social Survey, Social Science & Medicine, v. 62 (11), p. 2848-2860.
- Mayers, A. M, & et al, 2002, The Existential Loneliness Questionnaire:Background, Development, and Preliminary Findings, Journal of Clinical Psychology, v. 58 (9), p. 1183–1193.
- Mijoskovick, B. L, 1979, Loneliness in Philosophy, Psychology and Literature, Assen: Van Corcum.
- Moustakas, C. E, 1961, Loneliness. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall. http://www.books. google.com/2013/08.
- Nilsson, B, & et al, 2006, Is Loneliness a psychological Dysfunction? A literary study of the phenomenon of lineliness, Scanding Journal of Caring Sciences, v. 20 (1), p. 93-101.
- Paloutzian, R. F, & Ellison, C. W, 1982, Loneliness, Spiritual Well - Being, and the Quality of Life, In L. A. Peplau& D. Perlman (Eds.), Loneliness: A Sourcebook ofcurrent theory, research, and therapy, New York, Wiley Interscience. Retrieved from http://www.books.google.com. 15/08/2013.
- Pargament, K. I, & et al, 1990, God Help Me (I): Religious Coping Efforts as Predictors of the Outcomes to Significant Negative Life Events, American Journal of Community Psychology, v. 18 (6), p. 793-824.
- Peplau, L. A, & Perlman, D, 1982, Perspectives on loneliness. In Loneliness:A Sourcebook of Current Theory, Research and Therapy, L.A. Peplau,&D. Perlman (Eds). Wiley-Interscience: New York.
- Rokach, A, & et al, 2013, Cancer patients, their caregivers, and coping with loneliness, Psychology, Health & Medicine, v. 18 (2), p. 1-10.
- Rokach, A, & Venegas, G, 2012, Can religiosity affect how we cope with loneliness? European Psychiatry, v. 27, Supplement 1.
- Roux, A. L, & Connors, J, 2001, A cross - cultural study into loneliness amongst university students, South African Journal of Psychology, v. 31 (2), p. 46-52.
- Roux, A. L, 2009, The Relationship Between Adolescents' Attitudes Toward Their Fathers and Loneliness: A Cross-Cultural Study, Journal of Child And Family Studies, v. 18 (2), p. 219-226.
- Ryan, M. C, & Patterson, J, 1987, Loneliness in the elderly, Journal of GerontologicalNursin, v. 13 (5), p. 6-12.