کارآمدی شناخت درمانی مذهب محور بر کاهش نشانه های روان شناختی بیماران مبتلا به سرطان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
سرطان نوعي بيماري است که با رشد کنترلنشده سلولي و تهاجم به بافتهاي موضعي سيستماتيک مشخص ميشود (هالت(Holt)، 2000). عليرغم پيشرفتهاي قابلتوجه علم پزشکي، سرطان يکي از بيماريهاي قرن حاضر و عامل مرگ و مير پس از بيماريهاي قلب و عروقي است (حسنپور و آذري، 1384). پيشبيني شده است که تا سال 2015 ميلادي، حدود 45 درصد از کل مرگ و مير در دنيا، ناشي از بيماريهاي غيرواگيردار خواهد بود. در اين ميان، سرطان حدود 13 درصد از کل مرگها را در جهان به خود اختصاص خواهد داد (وانلير(Van Lier) و همكاران، 2008). در ايران نيز سرطان پس از بيماريهاي قلبي و عروقي و تصادفات موتوري، در رديف سوم از نظر مرگ و مير قرار دارد (خادمي و سجادي، 1386). از موضوعات بسيار مهم سالهاي اخير در مورد بيماران دچار سرطان، بحث عوامل روانشناختي ازجمله اضطراب، افسردگي، وسواس، پرخاشگري و کيفيت زندگي در بيماران مبتلا به سرطان ميباشد. سرطان بهعنوان يک بيماري فلجکننده و غيرقابل علاج در جامعه تلقي ميشود. فرد متعاقب تشخيص آن، دچار اضطراب و افسردگي ناشي از ترس غيرواقعي از مرگ و کاهش انرژي اجتماعي ميگردد، بهطوريکه ضرورت بستري مکرر و نگرانيهاي مداوم براي بيماران و خانوادههاي آنها، فرد را به سوي اختلالات رواني ميکشاند (هالت، 2000). سرطان، ضمن ايجاد مشکلات جسماني براي مبتلايان، سبب بروز مشکلات متعدد اجتماعي و رواني در اين بيماران ميشود و واکنشهايي نظير پرخاشگري، خشم، افسردگي، استرس و احساس گناه را به دنبال دارد (ايسميلته(Smilyte) و همكاران، 2013؛ پيکاردي و آبني(Picardi & Abeni)، 2001). مهمترين عامل مربوط به سلامت روان در اين بيماران خشم و اضطراب است. چنانچه خشم بهوجودآمده در اين بيماران به درستي ابراز نگردد، اين ممکن است به درون فرد جهت يابد و منجر به افسردگي، نااميدي و تلاش در راستاي خودکشي شود (ديستفانو(Distefano) و همكاران، 2008). مطالعه کروئنکه و همکاران (2010)، با استفاده از پرسشنامه SCL-90 و مصاحبه باليني، در گروهي از زنان مبتلا به سرطان نشان داد که مبتلايان از نظر شاخص کلي سلامت رواني، نسبت به جمعيت عادي در سطح پايينتري هستند و از نظر شاخصهاي افسردگي، حساسيت بين فردي، اضطراب و روانپريشي داراي مشکل جدي بوده و نياز به مراقبتهاي روانشناختي دارند. همچنين کراتنماچر(Krattenmacher) و همکاران، طي مطالعهاي اظهار داشتند که بيماران مبتلا به سرطان از مشکلات بين فردي، حساسيت در روابط متقابل و مشکلات رواني- اجتماعي رنج ميبرند(کراتنماچر و همكاران، 2013). نتايج بررسي کيفيت زندگي 291 بيمار زن 88-31 ساله مبتلا به سرطان رحم نيز نشان داد که اين بيماران، با وجود استفاده از مکانيسمهاي مقابلهاي مؤثر، از نظر سلامت روان همچنان در سطح نامطلوب ميباشند (کورفاگه(Korfage) و همكاران، 2009). در مطالعهاي ديگر، ريس و همکاران (2013) به اين نتيجه دست يافتند که طي 12 الي 14 هفته از شيميدرماني، در اين بيماران افسردگي معناداري ايجاد ميشود که در کنار اضطراب شديد با مشکلات جسمي و شکايات جسماني متعدد همراه ميشود.
گرچه پيشرفتهاي وسيع در زمينة درمان سرطان موجب واکنش بهتر تومور به درمانها و افزايش طول عمر اين مددجويان گرديده است، اما اغلب اين درمانها با عوارض جانبي بسياري مانند ورم لنفاوي، ضعف، درد، بيحسي، محدوديت در حرکت مفصل شانه، احساس سنگيني در دست و اختلالات رواني اجتماعي همراه بودهاند. اينها خود موجب کاهش چشمگير کيفيت زندگي اين بيماران ميشود (کيلبرث و رفشاگ(Kilbreth & Refshauge)، 2006). به همين دليل، امروزه بر رواندرماني اين بيماران تأکيده شده است. بسياري از پزشكان جديداً ايمان و معنويت را بهعنوان يك منبع مهم در سلامت جسمي و بهبود افراد ميشناسند، بهگونهايكه آنها اغلب ضروري ميدانند كه در فرايند درمان مسائل معنوي بيماران را مورد توجه قرار دهند (پتت(Peteet)، 2012). در شناخت درماني مذهبمحور، علاوه بر روشهاي شناختدرماني، که هدف آن تغيير باورداشتهاي غلط بيمار و تبديل افکار خودکار منفي به افکار منطقي است، طي جلسات درمانگري به مراجع کمک ميشود تا اعتقادات معنوي و باورهاي ديني خود را تقويت کند و به نظم جهان هستي، وجود قدرت مطلق پروردگار و رحمت الهي توجه نمايد. همچنين توکل به خدا و اعتقاد به امداد الهي، سبب ميشود که اميد به زندگاني افزايش يابد (لمبرت و دولاهيت(Lambert & Dollahite)، 2008). در جلسات درمانگري، اين باور در بيمار ايجاد ميشود که هر تلاش و رنجي که در زندگي رخ ميدهد بيفايده نبوده، بلکه با بازتاب و پاداش الهي در سطوح مختلف زندگي توأم است. با ايجاد چنين طرز فکري، بيمار از احساس پوچي و سرگرداني رهايي مييابد.
در رواندرماني مشکلات روانشناختي، مطالعات متعدد تأثير مثبت درمان شناختي - رفتاري بر کاهش افسردگي (عيسيزادگان و همکاران، 1392؛ کهرزايي و همکاران، 1389)، کاهش اضطراب مرگ (هندلي(Handley) و همكاران، 2013)، کاهش پرخاشگري و مشکلات سازگاري (وراييس(Vries) و ايستفيل، 2013؛ رينولدس(Reynolds) و همكاران، 2013) و بهبود کيفيت زندگي و كاهش استرس (تايرر(Tyrer) و همكاران، 2013) در بيماران مبتلا به سرطان را نشان داده است. مطالعه کهرزايي و همکاران (کهرزايي و همکاران، 1390) نيز نشان داد که درمانشناختي– رفتاري، همه ابعاد روانشناختي SCL-90 را کاهش ميدهد. در کنار مطالعات مربوط به درمانشناختي - رفتاري، درمان شناختي مذهبمحور نيز در کاهش اضطراب و استرس (بولهري و همکاران، 1390)، بهبود کيفيت زندگي (دلگادو گوي(Delgado-guay) و همكاران، 2011) و سازگاري (سيموني(Simon) و همكاران، 2002) در بيماران مبتلا به سرطان تأثير مثبتي داشته است. در همه اين مطالعات، بين گروه آزمايشي و گروه کنترل تفاوت معنيداري در متغيرهاي مورد بررسي بهدست آمده است. مطالعه رحمتي و همکاران (1388)، نشان داد که گروه درماني معنوي- مذهبي بر کاهش سوء ظن و بدبيني، خصومتورزي، خلق افسرده و اضطراب مؤثر واقع شده است. برخي از مطالعات نيز (شاه(Shah) و همكاران، 2011؛ پرود(Perroud) و همكاران، 2011؛ گيرينگ(Gearing) و همكاران، 2011)، در زمينه تأثير مثبت درمان معنوي- مذهبي در کاهش افکار پارانوئيدي و حساسيت بينفردي نتايج معناداري را بهدست آوردهاند.
تا آنجاکه نگارندگان اطلاع دارند، مطالعهاي که بهصورت همهجانبه تأثير رواندرماني مذهبمحور بر تمام ابعاد مورد بررسي در فهرست نشانههاي روانشناختي (افسردگي، اضطراب، ترس مرضي، افکار پارانوئيدي، روانگسستگي، شکايات جسماني، وسواس - اجبار و حساسيت بينفردي)، بيماران مبتلا بهسرطان را بررسي کند، وجود نداشت. درنتيجه، با توجه به مباني و پيشينه پژوهش، انجام مطالعاتي نظير اين پژوهش، ضروري به نظر ميرسد تا در کنار درمانهاي پزشکي، سودمندي شناخت درماني مذهبمحور نيز در نمونهاي از جمعيت بيماران مبتلا به سرطان بررسي و مشخص شود. از اين طريق ميتوان به بهبودي سريعتر اين بيماران کمک کرد و مدت زمان بستري در بيمارستان و درنهايت، هزينههاي بيمارستاني آنان را کاهش داد. بنابراين، اين پژوهش با هدف بررسي اثربخشي شناخت درماني مذهبمحور بر کاهش نشانههاي روانشناختي در بيماران مبتلا به سرطان انجام گرفت.
روش پژوهش
طرح اين پژوهش، نيمهآزمايشي پيشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل ميباشد. جامعه آماري پژوهش، شامل تمام بيماران مبتلا به سرطان در سال 1392 تحت پوشش مؤسسه آرزو (مؤسسه خيريه حمايت از بيماران مبتلا به سرطان) در شهرستان پارسآباد مغان بودند (300N=). نمونه پژوهشي شامل 30 بيمار، در محدوده سني 18 تا 65 بود که با روش نمونهگيري در دسترس و با توجه به معيارهاي ورود زير انتخاب شدند: تشخيص بيماري سرطان بهوسيله پزشک متخصص، سن بالاي 15 سال، عدم اختلالات عمده روانپزشکي بر اساس DSM-IV، عدم بيماري يا مشکل جسمي ديگر، که مانع حضور بيمار از جلسات درماني گردد، عدم استفاده از مواد، دارا بودن تحصيلات حداقل ابتدايي، همگوني نسبي از لحاظ اقتصادي– اجتماعي و اينکه بيماران در مراحل پاياني بهبودي از سرطان نباشند. پس از بررسي شرايط بيماران و مصاحبه باليني توسط روانشناس باليني، 30 نفر از بيماراني که معيارهاي لازم را برآورده ميکردند، انتخاب شدند. پس از توضيح کامل اهداف پژوهشي و کسب رضايت کتبي آنان، بهصورت تصادفي به گروه کنترل و آزمايشي (هرکدام 15 نفر) اختصاص يافته و ابزارهاي پژوهش را تکميل نمودند. اعضاي گروه آزمايش، به مدت 8 جلسه 2 ساعته و يکبار در هفته تحت شناخت درماني مذهبمحور قرار گرفت. اما اعضاي گروه گواه، هيچ مداخلهاي دريافت نکرد. پس از اتمام جلسات درماني آزمودنيهاي هر دو گروه، مجدداً ابزارهاي پژوهشي را تکميل نمودند. دادههاي بهدستآمده با استفاده از آمار توصيفي (مانند ميانگين و انحراف معيار) و با تحليل كواريانس چندمتغيري (MANCOVA) و با استفاده از نرمافزار spss19 مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. پس از تکميل روند پژوهش، با ابراز علاقه اعضاي گواه به دليل رعايت اصول اخلاقي جلسات درماني براي آنها نيز اجرا گرديد.
از پرسشنامه فهرست نشانگان روانشناختي ((SCL-25، براي سنجش ابعاد روانشناختي بيماران استفاده شد. اين پرسشنامه فرم کوتاهSCL-90 دراگاتيس (1984) است که توسط نجاريان و داودي (2001) ساخته شده است. آنها اين فرم را براي سنجش آسيبشناسي رواني عمومي توصيه کردند. اين مقياس ابعاد روانگسستگي، جسمانيسازي، وسواس-اجبار، افکار پارانوئيدي، حساسيت بينفردي، افسردگي، اضطراب و ترس مرضي را ميسنجد و در يک مقياس 5 درجهاي از هيچ (0) تا به شدت (4) نمرهگذاري ميشود. نتايج حاصل از بررسي تحليل عاملي آنها نشان داد که SCL-25 با وجود کاهش 65 ماده، از مجموع 90 ماده مقياس اصلي، همبستگي بالاي 95/0 با آن دارد. رواييSCL-25 از طريق محاسبه همساني دروني و ضرايب بازآزمايي مورد بررسي قرار گرفته است. همساني دروني در دختران، 97/0 و در پسران، 98/0 بهدست آمده است. ضريب روايي، به شيوه بازآزمايي در نمونه 312 نفري از دانشجويان دانشگاه چمران اهواز و به فاصله 5 هفتهاي در نمونه کل، 78/0 بهدست آمده است. ضريب همبستگي SCL-25، با مقياس اضطراب عمومي 69/0، مقياس افسردگي بک، 49/0 و با مقياس کمالگرايي، 66/0 بهدست آمده است (نجاريان و داودي، 1379).
محتواي جلسات شناخت درماني مذهبمحور
جلسه اول: الف: اعضاي گروه آزمايشي با ذکر اسم، سن، تحصيلات، وضعيت تأهل، وضعيت اشتغال، وضعيت اقتصادي، تعداد فرزند، نوع سرطان، زمان ابتلا و روند درمان با يکديگر آشنا شدند.
ب: در مورد کليات درمان ازجمله تعداد جلسات (8 جلسه)، زمان هر جلسه (120 دقيقه)، روشها و تکنيکهايي که استفاده خواهد شد (مانند تکليف جمعآوري احاديث و آيات در زمينه مشکلات، صبر، توکل، آموزش تکنيک تغيير افکار ناکارآمد، آموزش آرامسازي عضلاني، بحث و به چالش کشيدن افکار و هيجانات منفي تجربهشده)، به اعضاي گروه توضيح داده شد.
پ: اهداف درمان بهوسيله ترکيب آموزههاي ديني و نيز روشها و تکنيکهاي شناختي- رفتاري، براي تقويت حفظ آرامش و استقامت و تغيير نگرش به بيماري سرطان و تغيير افکار منفي و تعديل استرس در مسير پيگيري روند درمان توضيح داده شد.
ت: قوانين و ضرورتها شامل بهموقع و بدون غيبت شركت در جلسات، احترام به ديگر اعضاي گروه، حفظ صداقت و همکاري در تکاليف، و رازداري در مورد مسائل مطرح شده توسط اعضا و انجام تمام تکاليف ارائهشده به اعضا توضيح داده شد.
ث: تکنيک تشخيص هيجانهاي ناخوشايند، رويدادهاي برانگيزانندة منفي و افكار ناخوشايند آموزش داده شد.
ج: در آخر جلسه اول، بهعنوان تکليف خواسته شد تا اعضا چند رويداد ناراحتکننده اخير و هيجانها و افکار تجربهشده در طي اين اتفاقها را ياداشت کنند تا در جلسه بعد آنها را در مورد آنها بحث کنيم.
جلسه دوم: الف: تکليف خانگي جلسه اول دريافت و در مورد رويدادهاي ناخوشايند و افکار منفي ايجادشده و نحوه تغيير آنها بحث شد.
ب: از اعضا خواسته شد تا احاديث و روايات و آياتي که در مورد سختيها ميدانند بيان کنند و در مورد تأثير شناختي آنها بحث شود، سپس به ليستي از احاديث و آيات قرآن کريم و دعاهايي (عمدتاً از صحيفه سجاديه) که دربارة صبر و استقامت و حل مشكلات بود اشاره و در مورد تأثير خوشايند آنها بر ذهن و تقويت اميد افراد تبادل نظر شد.
ت: اعضاي گروه مکلف شدند هر روز تا حد ممکن، با علاقه نماز خود را ادا کرده و حداقل نيم ساعت در يک زمان و مکان دلخواه به دعا و نيايش بپردازند. بهعنوان تکليف خانگي، براي هفته بعدي از اعضا خواسته شد از بين ليست احاديث و رواياتي که در اختيار آنها قرار داده ميشود، احاديت و دعا و روايتهايي که ارتباط بيشتري با آن برقرار ميکنند و تأثير بهتري بر اميدواري و روحيه آنها دارد، انتخاب و روزي يکبار آن را بخوانند.
جلسات سوم و چهارم: الف: بر آموزههاي جلسات قبلي مرور کوتاهي انجام شد.
ب: تکاليف منزل اعضا بررسي شد.
ت: تکنيک توجه برگرداني از خود به سوي کائنات و جهان هستي آموزش داده شد.
ث: براي تقويت اميد به بهبودي، گزارشي کوتاه از پرونده افراد تحت حمايت مؤسسه خيريه آرزو و ديگر شهرستانها (به گزارش مدير مؤسسه)، که تاکنون با موفقيت روند درمان را طي کرده بودند، به اعضا ارائه شد.
ج: تحريفها و خطاهاي شناختي، که انسانها مرتکب ميشوند، توضيح داده شد.
د: با پيشنهاد خود اعضا تعداي فعاليت لذتبخش براي افراد در طي روز در نظر گرفته شد.
جلسات پنجم تا ششم: الف: آموزش تکنيک آرامش عضلاني و تنفس عميق براي استفاده در مواقع تجربه استرس.
ب: آموزش تجسم ذهني بر پديدههاي مختلف هستي جهت كسب انرژي مثبت و توان مضاعف.
پ: بررسي افكار غيرمنطقي به كمك بيماران و جايگزيني افكار منفي با افكار منطقي.
ت: مرور و تأکيد بر ايجاد هيجانات و رفتار منطقي و خوشايند به دنبال افكار منطقي.
جلسات هفتم تا هشتم: الف: بيان احساسات توسط بيماران درباره محتواي جلسات و تکنيکهايي که ياد گرفتهاند و بحث در مورد آنها.
ب: بررسي تغييراتي كه بيماران در طي دوره درمان در وضعيت خود احساس كردهاند.
پ: ادامة تكاليف منزل.
ت: در پايان تذکر نکاتي، ازجمله يادآوري اينکه در صورت تجربه ناراحتي و استرس و نيز افکار منفي، فنون و تکنيکهاي آموزشديده را بهکار بگيرند.
يافتههاي پژوهش
در جدول 1، ميانگين و انحراف معيار نمرات مربوط به متغيرهاي پژوهش شامل زيرمقياسهاي SCL-25 (وسواس- اجبار، جسمانيسازي، اضطراب، افسردگي، افکار پارانوئيدي، حساسيت بينفردي، روانگسستگي و ترس مرضي)، در هر دو مرحله پيشآزمون و پسآزمون در دو گروه آزمايشي و کنترل به تفکيک اندازهگيري شده است. نتايج بيانگر اين است که در مرحله پيشآزمون، تفاوت چنداني بين ميانگين نمرات در دو گروه آزمايشي و کنترل وجود ندارد. اما در مرحله پسآزمون، ميانگين نمرات در گروه آزمايشي نسبت به گروه کنترل کاهش يافته است. براي تعيين معنيداري تفاوت ميانگينها، از آزمون پارامتريک تحليل کواريانس چندمتغيري (MANCOVA) استفاده شد. نتايج حاصل از آن، در جداول زير ارائه شده است.
جدول 1. ميانگين و انحراف معيار زيرمقياسهاي SCL- 25 گروههاي آزمايش و کنترل در مراحل پيشآزمون و پسآزمون
متغيرها گروه آزمايش گروه کنترل
پيشآزمون پسآزمون پيشآزمون پسآزمون
ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار
وسواس- اجبار 88/2 94/0 66/2 92/0 68/2 03/1 73/2 00/1
جسماني سازي 44/2 50/0 35/2 47/0 18/2 80/0 20/2 74/0
اضطراب 66/2 69/0 11/2 73/0 44/2 94/0 51/2 92/0
افسردگي 70/2 75/0 80/1 52/0 33/2 21/1 50/2 05/1
افکار پارانوئيدي 53/2 24/1 00/2 06/1 40/2 12/1 60/2 91/0
حساسيت بينفردي 64/2 00/1 33/2 03/1 11/2 02/1 11/2 95/0
روانگسستگي 11/2 85/0 04/2 84/0 02/2 13/1 02/2 01/1
ترس مرضي 33/2 97/0 08/2 94/0 68/2 84/0 68/2 84/0
پيش از استفاده از آزمون تحليل کواريانس چندمتغيري، براي رعايت فرضهاي آن، از آزمونهاي باکس و لوين استفاده شد. بر اساس آزمون باکس، که براي هيچيک از متغيرها معنيدار نبوده است، شرط همگني ماتريسهاي واريانس/ کواريانس به درستي رعايت شده است (626/0P=، 908/0F=، 61/47BOX=).
جدول 2. نتايج آزمون لوين مبني بر پيش فرض تساوي واريانسها
متغيرها ضريب F درجه آزادي 1 درجه آزادي 2 سطح معنيداري
وسواس- اجبار 53/3 1 28 07/0
جسمانيسازي 53/0 1 28 46/0
اضطراب 15/3 1 28 09/0
افسردگي 28/0 1 28 59/0
افکار پارانوئيدي 41/0 1 28 52/0
حساسيت بينفردي 35/1 1 28 25/0
روانگسستگي 63/0 1 28 43/0
ترس مرضي 47/1 1 28 23/0
همانطور که جدول 2 نشان ميدهد، پيشفرض برابري واريانسها براي تحليل کواريانس چندمتغيري نيز رعايت شده است (05/0<P).
جدول 3. تحليل کواريانس چندمتغيري روي ميانگينهاي نمرة پيشآزمون و پسآزمون گروههاي آزمايش و کنترل در ابعاد SCL-25
متغيرهاي وابسته منبع تغييرات مجموع مجذورات درجه آزادي ميانگين مجذورات F معنيداري مجذور اتا
وسواس- اجبار پيشآزمون 639/11 1 639/11 245/125 001/0 862/0
گروه 374/0 1 374/0 025/4 060/0 167/0
خطا 859/1 20 093/0
جسمانيسازي پيشآزمون 375/4 1 375/4 639/154 001/0 885/0
گروه 036/0 1 036/0 284/1 271/0 060/0
خطا 566/0 20 028/0
اضطراب پيشآزمون 433/8 1 433/8 593/97 001/0 830/0
گروه 459/2 1 459/2 464/28 001/0 587/0
خطا 728/1 20 086/0
افسردگي پيشآزمون 047/8 1 047/8 305/49 001/0 711/0
گروه 166/6 1 166/6 778/37 001/0 654/0
خطا 264/3 20 163/0
افکار پارانوئيدي پيشآزمون 064/7 1 064/7 520/31 001/0 612/0
گروه 378/3 1 378/3 076/15 001/0 430/0
خطا 482/4 20 224/0
حساسيت بينفردي پيشآزمون 352/8 1 352/8 751/362 001/0 948/0
گروه 589/0 1 589/0 595/25 001/0 561/0
خطا 460/0 20 023/0
روانگسستگي پيشآزمون 976/12 1 976/12 215/150 001/0 883/0
گروه 006/0 1 006/0 066/0 800/0 003/0
خطا 728/1 20 086/0
ترس مرضي پيشآزمون 902/14 1 902/14 176/427 001/0 955/0
گروه 605/0 1 605/0 345/17 001/0 464/0
خطا 698/0 20 035/0
همانطور که در جدول 3 مشاهده ميشود، با ثابت نگه داشتن اثر پيشآزمون، بين ميانگين نمرات گروههاي آزمايش و کنترل در متغيرهاي اضطراب (464/28=F، 001/0>P)، افسردگي (778/37=F، 001/0>P)، افکار پارانوئيدي (076/15=F، 001/0>P)، حساسيت بينفردي (595/25=F، 001/0>P) و فوبيا (345/17=F، 001/0>P) تفاوت معناداري وجود دارد. بنابراين، درمانشناختي مذهبمحور از بين ابعاد مورد بررسي در SCL-25 بر اضطراب، افسردگي، افکار پارانوئيدي، حساسيت بينفردي و ترس مرضي افراد مبتلا به سرطان تأثير داشته است، بهطوريکه موجب کاهش ميانگين نمرات اين متغيرها در گروههاي آزمايشي شده است.
بحث و نتيجهگيري
هدف اين پژوهش، تعيين اثربخشي شناخت درماني مذهبمحور بر نشانههاي روانشناختي در بيماران مبتلا به سرطان بود. يافتههاي پژوهش نشان داد كه شناخت درماني مذهبمحور در کاهش نشانههاي افسردگي، اضطراب، ترس مرضي، افکار پارانوئيدي، حساسيت بينفردي مؤثر ميباشد. اين يافته، با مطالعات (بولهري و همکاران، 1390؛ دلگادو و همكاران، 2011؛ سيموني و همكاران، 2002؛ رحمتي و همکاران، 2010؛ پرود و همكاران، 2011؛ گيرينگ و همكاران، 2011) همسو هست. در راستاي اين يافتهها در مطالعه (کانادا و همكاران، 2006) نيز در مورد 129 بيمار مبتلا به سرطان تخمدان، از راهکارهاي مقابلهاي فعال و بهبود عملکرد اجتماعي و عملکردي، درنتيجه بهکارگيري باورهاي معنوي و مذهبي ياد شده است که با بهبود وضعيت رواني اين بيماران ازجمله کاهش افسردگي، اضطراب، ترس مرضي همراه بوده است. يافتههاي اين پژوهش، با مطالعه قهاري و همکاران (1390) نيز ناهمسو بود که در مورد اثربخشي مداخلههاي شناختي- رفتاري و معنوي- مذهبي، در کاهش اضطراب و افسردگي در زنان مبتلا به سرطان پستان انجام گرفت و نشان داد که تفاوت بين ميانگين نمرات گروه کنترل و آزمايش در متغيرهاي مورد بررسي معنادار نيست. همچنين بر طبق نتايج بهدستآمده از اين پژوهش، شناخت درماني مذهبمحور بر نشانههاي روانشناختي روانگسستگي، جسمانيسازي و وسواس - اجبار مؤثر واقع نشده است.
طي بيش از دو قرن اخير و با گسترش مباحث مربوط به روانشناسي مذهب و معنويت در سالمسازي انسان و جامعهاي سالم و رو به رشد، توجه بسياري از روانشناسان به اين مسئله معطوف شده است. افزايش علاقمندي به موضوع معنويت، در عرصة جهاني موجب شده که متخصصان بهداشت روان به اين بُعد سلامت روان تأکيد نمايند، چنانچه ارزشها و مهارتهاي معنوي بهگونهاي فزاينده بهعنوان جنبههاي لازم مراقبت معنوي شناخته شدهاند (بوسي، 2002). مهمترين عامل مربوط به تأثير معنويت درماني، در بهبود نگرش فرد نسبت به زندگي و يا بيماري قرار دارد. معنويت با هدف قرار دادن باورهاي فرد، ارزيابيهاي شناختي مهم را در فرايند مقابله تحت تأثير قرار ميدهد و به فرد كمك ميكند تا وقايع منفي را به شيوهاي جديد ارزيابي نموده، حس قويتري از كنترل بر واقعه داشته باشد (سيموني و ديگران، 2002). پژوهشها نشان دادهاند که معنويت و مذهب موجب القا اميدواري، هدف و معني در زندگي بيماران مبتلا به سرطان ميشود و انسجام اجتماعي را افزايش ميدهد. علائم عمومي روانپريشي، افکار پارانوئيدي و حساسيت بينفردي را در آنها کاهش ميدهد. اين بيماران با نگرش مذهبي، نگرش مثبتي به زندگي داشته و از انزواطلبي پرهيز ميکنند. درواقع، مذهب ميتواند کنار آمدن با بيماري را تسهيل کند (شاه و همكاران، 2011؛ پرود و همكاران، 2011). بيماران داراي گرايش مذهبي بالا داراي خشنودي بيشتري از زندگي هستند و شادماني و نشاط بيشتري دارند. در مواجهه با رويدادهاي رنجزاي زندگي، پيامدهاي رواني- اجتماعي منفي کمتري را نشان ميدهند. درد روانشناختي و کيفيت زندگي پايين اين بيماران بهطور معناداري با باورهاي معنوي بسيار پايين ارتباط داشته است (گيرينگ و همكاران، 2011؛ دلگادو گوي و همكاران، 2011). اعمال مذهبي سازمانيافته، علاوه بر احساس آرامش مربوط به ارتباط با خدا، نيازهاي روابط بينفردي را نيز تأمين ميکند. عقايد و فعاليتهاي مذهبي و معنوي بهعنوان عوامل حمايتي يا حائلي ميتوانند از طريق اميد، قدرت و معنيبخشي به زندگي، اضطراب و استرس زندگي را کم کنند و کيفيت زندگي را در افراد مبتلا به سرطان افزايش دهند (راسيک و همكاران، 2011). ميتوان گفت: باورهاي مذهبي و معنوي منجر به يک سلسله عواطف و احساسات مثبت ميشوند که از طريق سيستم ايمني براي سلامتي مفيد هستند. ازجمله اين عواطف ميتوان به صبر، توکل، رحمت، تسليم، اطمينان و... اشاره کرد. پژوهشها نشان دادهاند که مذهب و معنويت، اساسيترين و مهمترين مسئله در شخصيت سالم و وحدت رواني است و وحدت روان با سيستم ارزشي که بتواند به حيات معني و هدف بدهد، مرتبط است (هنينگسگارد و آرناو، 2008). در حقيقت، افراد داراي گرايش مذهبي دروني، ارزشهاي مذهبي را دروني کرده، آن را بهمثابه هدف در نظر ميگيرند و از آن براي رفع نيازهاي خود کمک ميگيرند (جان و ويليامز، 2013).
در اينکه در اين مطالعه، شناخت درماني مذهبمحور در کاهش نشانههاي روانگسستگي، وسواس فکري- عملي و جسمانيسازي در افراد نمونه مؤثر واقع نشده است، بايد گفت: در طي مصاحبه باليني مشخص شد که برخي از بيماران در مقياسهاي مذکور مشکلات حادتري دارند. بنابراين، احتمالاً تعداد معدود جلسات گروهي شناخت درماني مذهبمحور در درمان اين مقياسها کافي نبوده است و نيازمند تعداد جلسات درماني و زمان بيشتري است.
بنابراين، در مجموع يافتههاي پژوهش حاکي از اثربخش بودن شناخت درماني مذهبمحور در کاهش نشانههاي روانشناختي بيماران مبتلا به سرطان بود. کاهش علائم روانشناختي، نهتنها در درمانهاي مؤثر و پيشرفتهاي آينده مؤثر است، بلکه در ارتقاي برنامههاي حمايتي، مقابلهاي و اقدامات توانبخشي بسيار مهم است. درمان مذهبمحور، ميتواند موجب کاهش استرس ايجادشده به دنبال تشخيص و درمانهاي رايج بيماري سرطان گردد و در روند درمان و سازگاري بهتر بيماران نقش ارزندهاي داشته باشد. بنابراين، با توجه به رنج و عذاب زيادي که اين بيماران در زمينههاي مختلف تجربه ميکنند، براي کاهش و درمان مشکلات روانشناختي متعددي که اين بيماران دارند، ميتوان از رويکردهاي رواني درماني مختلف بخصوص درمانهاي مذهبمحور بهعنوان درمانهاي مکمل در کنار درمانهاي پزشکي استفاده کرد؛ بهويژه در جامعه ايراني که مذهب و معنويت جايگاه ويژهاي در بين مردم دارد. همچنين با توجه به تعداد معدود مطالعات در زمينه اين پژوهش، پژوهشگران ميتوانند نقش معنويت در درمان عوامل متعدد در بيماران صعبالعلاج را مدنظر قرار دهند. طرح پژوهشي حاضر، داراي محدوديتهايي نيز ميباشد. ازجمله نمونهگيري در دسترس به دليل محدويتهاي متعدد، ازجمله مشکل حضور در جلسات و نداشتن دوره پيگيري به دليل محدوديت زماني که اميد است پژوهشگران در مطالعات بعدي اين موارد را در نظر داشته باشند.
- حسنپور، علي و مهناز آذري، 1384، «کيفيت زندگي و عوامل مرتبط با آن در بيماران سرطاني»، مجله دانشگاه علوم پزشکي اهواز، ش 42، ص38-51.
- خادمي، مژگان و محبوبه سجادي هزاوه، 1388، «سرطان پستان: يک مطالعه پديدارشناسي»، مجله پزشکي دانشگاه علوم علوم پزشکي اراک، ش 1، ص29-39.
- رحمتي، محمود و همكاران، 1389، «تأثير گروه درماني معنوي-مذهبي بر علائم رواني بيماران اسکيزوفرنيک»، پژوهش پرستاري، ش 16، ص13-20.
- عيسيزادگان، علي و همكاران، 1392، «اثربخشي گروه درماني شناختي-رفتاري در کاهش نشانههاي افسردگي در بين بيماران مبتلا به سرطان»، مجله پزشکي اروميه، ش 5، ص339-346.
- قهاري، شهربانو و همكاران، 1391، «اثربخشي مداخلههاي شناختي-رفتاري و معنوي-مذهبي در زنان مبتلا به سرطان پستان»، دانش و پژوهش در روانشناسي کاربردي، ش 4، ص33-40.
- کهرزايي، فرهاد و همكاران، 1390، «اثربخشي رفتار درمانگري شناختي در بهبود کيفيت زندگي بيماران دچار سرطان»، روانشناسي كاربردي، ش 2، ص7-23.
- نجاريان، بهمن و ايران داودي، 1380، «ساخت و اعتباريابي مقياس scs براي سنجش ويژگي هاي اسكيزوتيپي در جمعيت عمومي»، پژوهشهاي روانشناختي، ش 12، ص136-149.
- Bussey, M, 2002, From change to progress: critical spirituality and the futures of studies, The Journal of Pain and Symptom Management, v. 34, p. 303-315.
- Canada, A, & et al, 2006, Active coping mediates the association between religion/spirituality and quality of life in ovarian cancer, Gynecologic Oncology, v. 101, p. 102-107.
- Delgado-Guay, M.O, & et al, 2011, Spirituality, Religiosity and Spiritual Pain in Advanced Cancer Patients, The Journal of Pain and Symptom Management, v. 41, p. 986-994.
- Distefano, M, & et al, 2008, Quality of life and psychological distress in locally advanced cervical cancer patients administered pre-operative chemo radiotherapy, Gynecologic Oncology, v. 111, p. 144-50.
- Gearing, R, & et al, 2011, Association of religion with delusions and hallucinations in the context of schizophrenia: Implications for engagement and adherence, Schizophrenia Research, v. 126, p. 150-163.
- Handley, T, & et al, 2013, Incidental treatment effects of CBT on suicidal ideation and hopelessness, Journal of Affective Disorders, v. 151, p. 275-283.
- Hasanpour, A, & Azari, E, 1384, Qualityof life and related factors in cancer patients Abstract Book of National congress of care in special diseases, Ahvaz; Ahvaz University of Medical Sciences, 42.
- Henningsgaard, J.M, & Arnau, R.C, 2008, Relationships between religiosity, spirituality, and personality: A multivariate analysis, Personality and Individual Differences, v. 45, p. 703-708.
- Holt, J, 2002, Exploration of the concept of hop in the Dominican Republic, Journal of Advanced Nursing, v. 32, p. 1116-1125.
- John, D.A, & Williams, D.R, 2013, Mental health service use from a religious or spiritual advisor among Asian Americans, The Asian Journal of Psychiatry, v. 6, p. 599-605.
- Kilbreth, H, Refshauge, K, 2006, Resistance and stretching shoulder exercise early following axillay’s surgery for breast cancer, Rehabilitation oncology, v. 24, p. 9-14.
- Korfage, I.J, & et al, 2009, Healthrelated quality of life in cervical cancer survivors: a population-based survey, International Journal of Radiation Oncology, v. 73, p. 1501-1509.
- Krattenmacher, T, & et al, 2013,A comparison of the emotional and behavioral problems of children of patients with cancer or a mental disorder and their association with parental quality of life, The Journal of Psychosomatic Research, In Press, Accepted Manuscript, Available online 7.
- Kroenke, K, & et al, 2010, The Association of Depression and Pain with Health-Related Quality of Life, Disability, and Health Care Use in Cancer Patients, Journal of Pain and Symptom Management, v. 40, p. 327-341.
- Lambert, N.M, & Dollahite, D.C, 2008, The Threefold Cord: Marital commitment in Religious Couples, Journal of Family Issues, v. 29, P. 592-614.
- Najarian, B, & Davoodi, I, 1379, Making and normalizing of Scl-25 (short-revised) Scl-90-R, Journal of Health Psychology, v. 2, p. 136 -149.
- Perroud, N, & et al, 2011, Spirituality and religiousness as predictive factors of outcome in schizophrenia and schizo-affective disorders, Psychiatric Research, v. 186, p. 82-177.
- Peteet, J.R, 2012, Spiritually integrated treatment of depression: A conceptual framework, Depression Research and Treatment, (Article ID 124370), 1-6. doi: 10.1155/2012/124370.
- Picardi, A, & Abeni, D, 2001, Stressful life events and skin disease: disentangling evidence from myth, Psychother Psychosom Med Psychol, v. 70, p. 118-136.
- Rasic, D, & et al, 2011, Longitudinal relationships of religious worship attendance and spirituality with major depression, anxiety disorders, and suicidal ideation and attempts: Findings from the Baltimore epidemiologic catchment area study, Journal of Psychiatric Research, v. 45, p. 848-854.
- Reece, J, & et al, 2013, Course of depression, mental health service utilization and treatment preferences in women receiving chemotherapy for breast cancer, General Hospital Psychiatry, v. 35, p. 376-381.
- Reynolds, N, & et al, 2013, Spiritual Coping and Psychosocial Adjustment of Adolescents with Chronic Illness: The Role of Cognitive Attributions, Age, and Disease Group, The International Journal of Adolescent Medicine and Health, v. 52, p. 559-565.
- Shah, R, & et al, 2011, Contribution of spirituality to quality of life in patients with residual schizophrenia, Psychiatric Research, v. 190, p. 200-205.
- Simoni, J.M, 7 et al, 2002, Spirituality and psychological adaptation among women with HIV/AIDS: Implications for counseling, The Journal of Counseling Psychology, v. 49, p. 139-148.
- Smailyte, G, & et al, 2013, Suicides among cancer patients in Lithuania: A population-based census-linked study, Journal of Cancer Epidemiology, v. 37, p. 714-718.
- Tyrer, P, & et al, 2013, Clinical and cost-effectiveness of cognitive behavior therapy for health anxiety in medical patients: a multicentre randomized controlled trial, Lancet Neurology, In Press, online Corrected Proof, Available 18 October.
- Van Lier, E.A, & et al, 2008, Estimated number of new cancer cases attributable to infection in the Netherlands in 2003, Cancer Letters,v. 272, p. 226-231.
- Vries, M, & Stiefel, F, 2013, Psycho-oncological interventions and psychotherapy in the oncology setting, Cancer Research, v. 197, p. 121-135.