رابطه میزان عمل به باورهای دینی و جهتگیری مذهبی با شادکامی در دانشجویان دختر
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در دهههاي اخير، برخي از محققان روانشناسي، قلمرو تاريك بيماريهاي رواني را به شادکامي و شفاي رواني تبديل كردند. روانشناسان مثبتنگر معتقدند: علم و عمل كامل روانشناسي بايد درك رنج كشيدن و شادکامي، تعامل آنها و مداخلات معتبري كه هم رنج را كاهش دهد و هم شادماني را افزايش دهد، دربرگيرد (قمري، 1389). روانشناسان و پژوهشگران جديد، به اشکال گوناگون شادکامي را تعريف كردهاند. به عنوان نمونه، آرجيل (2001 ص353-373)، شادي را ترکيبي از وجود عاطفه مثبت، فقدان عاطفه منفي و رضايت از زندگي ميدانند. جامعترين و در عين حال عملياتيترين تعريف شادکامي را وينهوون (1998) ارائه ميدهد. به نظر وي، شادکامي به قضاوت فرد از درجه يا ميزان مطلوبيت کيفيت کل زندگيش اطلاق ميگردد. به عبارت ديگر، شادکامي به اين معناست که فرد چقدر زندگي خود را دوست دارد. شادکامي و نشاط به عنوان يکي از مهمترين نيازهاي رواني بشر، به دليل تأثيرات عمدهاي که بر شکلگيري شخصيت آدمي و در يک کلام، مجموعه زندگي انسان دارد، همواره ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. مهمترين نکته در اين زمينه، چگونگي حصول شادکامي، تقويت آن و عوامل تأثيرگذار بر دستيابي به اين نياز حياتي است. شخصيت، عزت نفس، اعتقادات مذهبي، سرمايه اجتماعي، فعاليتهاي اوقات فراغت و... از جمله عواملي هستند که بر اين پديده تأثير بهسزايي دارند (ميرشاه جعفري، 1381).
از سوي ديگر، دين حقيقتي است که در جنبهها و ابعاد گوناگون زندگي انسان حضور جدي دارد. تحقيق در باب دين يا دينپژوهي نيز عرصهها و شاخههاي متعددي يافته است، بهگونهايکه رشتههاي علمي بسياري در زمينههاي مختلف معارف بشري تدوين و تکوين پيدا کردهاند. در اين ميان، ميتوان به روانشناسي ديني اشاره کرد (آذربايجاني و موسوي اصل، 1385، ص35-36). مطالعه و نظريهپردازي در زمينههاي گوناگون مذهبي، قدمتي بس طولاني دارد. اما مطالعة مذهب از ديدگاه روانشناختي، از حدود تقريباً يکصد سال پيش آغاز شده است. توسعه مطالعات دينيـ مذهبي در حوزه روانشناسي علمي را ميتوان محصول مطالعات فرويد و يونگ، بهعنوان روانتحليلگر در اين زمينه دانست که هريک ديد متفاوتي نسبت به دين داشتهاند. فرويد در اغلب آثار خود، دين را پندار يا توهم تلقي ميکند. درصورتيکه يونگ معتقد است: همة پديدهها ازجمله رؤياها و توهمات، واقعيت هستند. به اعتقاد او، مفاهيم ديني بهترين توضيح درباره انسان است و روانشناسي تحقق پيدا نميکرد، مگر با دين (ولف، 1997).
به اعتقاد آلپورت، افرادي كه فعاليتهاي دينيشان بيروني است، دين را بهعنوان ابزاري براي اهداف شخصي و اجتماعي مورد استفاده قرار ميدهند. بنابراين، دينداري بيروني «عبارت است از: دين آسايش و قرارداد اجتماعي، رويكردي خودخواهانه و ابزاري كه منافعي براي فرد به ارمغان ميآورد». بهعنوان نمونه، افراد داراي دينداري بيروني ممكن است براي مشاهده شدن توسط ديگران، براي افزايش اعتبار در جامعه، يا براي انطباق با انتظارات جامعه در مراسمهاي مذهبي حاضر شوند. اما دينداري دروني، سبكي از دينداري است كه فرد براي بهدست آوردن احساس معني و هدف در زندگي بدان تمايل دارد، بدون اينكه منافع اجتماعي را، كه به واسطه دينداري برايش حاصل ميشود، در نظر بگيرد. به اعتقاد آلپورت، تنها دينداري دروني با سلامت رواني ارتباط مثبت دارد (جانبزرگي، 1386).
از نظر وي، مذهب طيفي است كه از يكسو، براي افراد معنايي ابزاري دارد و از سوي ديگر، نوعي معنا و معنايابي است كه خود انگيزه اصلي زندگي است و ارزش دروني دارد. براي بسياري از مردم، مذهب عادتي ملالآور، تشريفاتي، صرفاً فرهنگي، براي جشنها و مراسم سنتي ميباشد كه براي آرامش خانوادگي و شخصي و مسايلي از اين قبيل، مورد استفاده قرار ميگيرد. براي برخي، ديگر مقام در پي دارد و اعتماد به نفس آنها را تقويت كرده، اهداف و نتايج آنها را به پيش ميبرد، به وسيله آن بر دوستانشان فايق ميآيند، در ديگران نفوذ ميكنند و قدرتي براي خود دست و پا ميكنند. گاهي نيز در اين راستا مذهب، دفاعي است در برابر واقعيت. اين افراد، داراي جهتگيري بيروني مذهبي هستند. كساني كه مذهب بيروني دارند، از نظر فلسفة الهي، به خداوند روي ميآورند، ولي از خود دور نميشوند. به همين دليل، مذهب آنها اساساً به سپري براي آنها تبديل ميشود. اين همان خودميانبيني مذهبي است كه از نظر فرويد، به روانآزردگي منتهي ميشود. در اينجا، مذهب به عنوان دفاعي در برابر اضطراب عمل ميكند. از نظر انگيزشي، اين مذهب برانگيزاننده نيست، ولي به ديگر انگيزهها مانند نياز به امنيت، نياز به مقام و قدرت، نياز به حرمت خود، خدمات ميرساند (آلپورت، 1968، ص125-127).
مذهب دروني بهخوديخود، براي فرد جنبه انگيزشي دارد و به ساير محركها نيازي ندارد. مذهب دروني، به شكل ابزاري سازمان نميگيرد و وسيلهاي براي كنترل ترسها و كسب آسايش و راحتي و يا تلاشي براي والاييگرايي مسايل جنسي يا آرزوهاي كمالجويانه نيست. مسايل اخير، ممكن است در چارچوب نيازهاي اوليه ما باشند، ولي مذهب وسيلهاي براي ارضاء آنها نيست، بلكه يك تعهد همهجانبه است. اين تعهد، علاوه بر اينكه هوشمندانه است، اساساً انگيزشي است. چنين مذهبي هر آنچه را كه در تجربه خود قرار گيرد، پوشش ميدهد و هر آنچه كه فراتجربي باشد نيز از دايره آن خارج نيست. اين مذهب، خانهاي براي حقايق علمي و حقايق عاطفي و مشتاق تعهد به يك وحدتيافتگي و يكپارچگي ايدهآل در زندگي شخصي است (همان، ص230-232). بنابراين، او معتقد بود كه تنها مذهب با جهتگيري دروني است كه سلامت رواني را تضمين ميكند.
از ديدگاه برگين (1991)، مذهب تأثير مثبتي بر سلامت رواني افراد، با گرايش مذهب دروني دارد. درحاليکه افراد با مذهب بيروني، نهتنها سودي از مذهب نميبرند، بلکه نتايج منفي دامنگير آنها ميشود. به دليل سبک زندگي خاصي که افراد داراي جهتگيري مذهبي دروني دارند، آنها رويدادها را کمتر استرسزا ارزيابي ميکنند، يا پس از بروز استرس، آن را بهمنزله فرصتي براي رشد و تقويت معنوي و روحي خود ميدانند و يا آن را برنامه و تدبير الهي گريزناپذير تعبير ميكنند. ميتوان گفت: باورهاي ديني ميتوانند فرد را به سوي کمال و تعالي و در نتيجه، سلامت رواني هدايت کنند، بهگونهايکه فرد بهطور خودانگيخته و با بصيرت و شناختي منطقي، به اعتقادات و باورهاي ديني ملتزم گردد. اما، افراد داراي جهتگيري مذهبي بيروني، به علت اينکه احتمال دارد گرايش ابزاري به دين در آنها رشد نمايد، استرسهاي بيشتري را در مواجهه با مشکلات تجربه ميکنند.
عمل به باورهاي ديني، اشاره به اعمال و مناسک و رفتارهايي دارد که مخصوص يک دين يا مذهب ميباشد. براي نمونه، در مذهب شيعه و دين اسلام، خواندن نماز، گرفتن روزه، پرداخت خمس و زکات و غيره از جمله اعمال ديني ميباشند. عمل به باورهاي ديني از اعتقادات ديني جداست؛ به اين معنا که فرد ميتواند به اصولي معتقد باشد، ولي به هر دليلي اعمال مربوط به آن اعتقاد را به انجام نرساند. چنين فردي عمل به باورهاي ديني ندارد (گلزاري، 1377، ص75).
احتشامزاده و همکاران (1390)، در تحقيق خود در مورد بيماران مبتلا به فلج چندگانه (Multiple sclerosis)، به رابطه منفى معنيدار بين جهتگيرى مذهبى درونى و افسردگى دست يافتند. نتايج حاصل از تحليل رگرسيون چندمتغيرى نيز وجود رابطه چندگانه را بين جهتگيرى مذهبى درونى و بيرونى و باورهاى غيرمنطقى، با افسردگى در بيماران مورد تأييد قرار داد. در يک پژوهش نشان داده شد که معنويت کودکان (نه فعاليت ديني)، قوياً با شادکامي آنها رابطه داشت. کودکان معنويتر شادتر بودند. علوي و رنجبر شورآبادي (1389)، پژوهشي به منظور شناسايي ميزان تأثير ديانت (دانش، نگرش و رفتار ديني) بر شادي دانشآموزان انجام دادند. تجزيه و تحليل دادهها نشان داد كه دانش ديني بر شادي دانشآموزان مؤثر نيست، اما نگرش و رفتار ديني دانشآموزان بر شادي آنها تأثير دارد. حيدريرفعت و عنايتينوينفر (1389)، صحرائيان و همكاران (1389) و کاظميانمقدم و مهرابيزاده هنرمند (1388)، بين نگرش ديني و شادكامي دانشجويان رابطة مثبت و معنادار بهدست آوردند. قمري (1389) و روحاني و معنويپور (1387)، بين دينداري با شادكامي همبستگي مثبت معناداري بهدست آوردند. مالپر، در پژوهش خود رابطه ميان معنويت، دين و شادکامي را بررسي کرده است. نتايج نشان داد که ميان معنويت، دين و سلامت رواني شخص و دين و رضايت از زندگي، رابطة معنيداري وجود ندارد، ولي ميان رضايت از زندگي و سلامت شخص، و دين و معنويت رابطة معنادار وجود دارد (مالپر، 2010، ص148). عقيلي و ونتاش كومار (2008، ص66-69)، در پژوهشي گزارش نمودند كه بين تمام خردهمقياسهاي نگرش مذهبي و شادكامي رابطة مثبت وجود دارد.
در اكثر مطالعات انجامشده، بين مذهب و شادكامي رابطة مثبت معناداري گزارش شده است. ديدگاههاي متناقض و متعارض در ادبيات نظري و تجربي در زمينة «تأثير مذهب بر سلامت روان»، بسيار رايج است. برخي تحقيقات، حامي ارتباط بين پيامدهاي مثبت رواني و مذهب ميباشد. برخي ديگر، در اثبات وجود ارتباط بين «مذهب» و «سلامت رواني» شکست خوردهاند. براي نمونه، نوذري و غلامي (1389)، بين التزام عملي به اعتقادات و سلامت روان رابطه منفي و معنيداري را گزارش کردند. همين نتايج ضد و نقيض در زمينة ارتباط بين مذهب و شادکامي پيدا شده است. براي نمونه، پولوما و باندلتون (1990)، يک ارتباط مثبت را بين مذهبي بودن و شادکامي فراگير پيدا کردند. اما لويس و همكاران (1997)، هيچ ارتباطي بين مذهبي بودن و شادکامي نيافتند. يکي از دلايل اين يافتههاي متفاوت، ميتواند علاوه بر شرايط فرهنگي و ارزشي متفاوت در جوامع مختلف، استفاده از ابزارهاي گوناگون توسط محققان جهت سنجش شادکامي و نيز مذهب باشد.
استاورُوا و همکاران (2012)، در پژوهش خود، شادکامي افراد مذهبي را براساس هنجارهايهاي اجتماعي در کشورهاي مختلف بررسي کردهاند. آنها به اين نتيجه رسيدهاند درصورتيکه دين در بافت ملي کشوري باشد، دينداري موجب افزايش سلامت رواني ميشود؛ زيرا در چنين کشورهايي که دين ارزش به حساب ميآيد، به کساني که مسايل ديني را رعايت ميکنند، احترام بيشتري گذاشته ميشود. اين امر، موجب شادکامي بيشتر آنهاست.
شناخت رابطة ميزان عمل به باورهاي ديني و جهتگيري مذهبي با شادکامي، ميتواند به اوليا، مربيان، روانشناسان و مشاوران در حوزههاي باليني، رفتاري، ديني، اجتماعي و فرهنگي ياري رساند (روحاني و معنويپور، 1387). اثرات دين در زندگي موجب گشته تا عدهاي از روانشناسان به اين نتيجهگيري برسند که براي تشخيص و ارزيابي دقيقتر بيماران، بهتر است يک طبقه تشخيص جديد به فهرست راهنماي تشخيص و آماري اضافه گردد. در اين طبقة جديد، مسايل و مشکلات ديني از قبيل استرس ناشي از فقدان ايمان، تغيير فرقه ديني، افراط در باورها و اعمال ديني، پيوستن به يک جريان ديني جديد و مسايل معنوي ديگر مطرح شود (آزموده و همكاران، 1386). بهرغم پژوهشهاي بسيار زياد و شناسايي بسياري از همبستهها و تعيينكنندههاي شادکامي، به نظر ميرسد انجام پژوهشهاي بيشتر در اين حوزه لازم و ضروري است. بنابراين، با توجه به پژوهشهاي قبلي و نيز نقش گستردة مذهب در زندگي بشر و نيز آنچه که در مورد رابطة مهم بين مذهب و شادکامي بيان شد، مسئله اصلي اين تحقيق اين است که چه رابطهاي بين ميزان عمل به باورهاي ديني و اجزاي آن و جهتگيري مذهبي با شادکامي در دختران وجود دارد؟
روش پژوهش
جامعه آماري اين پژوهش، کلية دانشجويان دانشگاههاي وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در شهر تهران ميباشند که در سال تحصيلي 91-1390 مشغول به تحصيل بودند. در اين پژوهش، از روش نمونهگيري در دسترس استفاده شده است؛ بدينصورت که از ميان دانشگاههاي مختلف شهر تهران، چهار دانشگاه علامه طباطبايي تهران، شهيد بهشتي و الزهرا بهصورت تصادفي انتخاب شدند. پرسشنامهها در بين دانشجويان دختر خوابگاهي و همچنين در محيط دانشگاه پخش شد. افراد بهصورت داوطلبانه به پرسشنامه پاسخ دادند. براي انجام اين پژوهش، هر دانشجو پرسشنامه شادکامي آکسفورد، جهتگيري مذهبي (دروني و بيروني) آلپورت و راس و عمل به باورهاي ديني (معبد 1) گلزاري را تکميل کرد. در مجموع 247 نفر پرسشنامه را تکميل کردند.
ابزار پژوهش
مقياس عمل به باورهاي ديني (معبد 1)
آزمون معبد توسط گلزاري (1377) هنجار شده، داراي 25 ماده است که عمل به باورهاي ديني را اندازه ميگيرد. آزمون معبد در آخرين فرم خود، داراي 65 سؤال است که عمل و نه اعتقاد و انگيزش، به باورهاي اسلامي را اندازه ميگيرد. مواد آزمون در چهار حوزه عمل به واجبات (خواندن نمازهاي واجب و گرفتن روزههاي واجب)، به مستحبات (خواندن نماز در مسجد، خواندن نمازهاي مستحبي، مطالعه در مورد موضوعات ديني)، فعاليتهاي مذهبي (عضويت در گروههاي مذهبي، مخالفت جدي با کسي که عليه دين و مذهب فرد مبارزه کند، پرداخت کمکهاي مالي منجر به پيشرفت دين و...) و در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها و انتخابهاي زندگي (اهميت دادن به مذهبي بودن همسر و پايبندي او به اعتقادات ديني، اهميت دادن به مذهبي بودن دوستان صميمي، تربيت فرزندان پايبند دين) قرار دارد. سؤالات آزمون با توجه به رفتارهاي ديني رايج در جوانان متدين در اسلام انتخاب شده است. هر سؤال پنج گزينه دارد که از صفر تا چهار نمرهگذاري ميشود. ضريب الفاي کرونباخ اين آزمون، توسط مؤلف 94/0 گزارش شده است. در اين پژوهش، ضريب آلفاي کرونباخ آزمون معبد در حالت کلي 965/0 بهدست آمد. ضريب آلفاي هريک از مؤلفهها به ترتيب عبارتند از: مؤلفة عمل به واجبات 770/0، عمل به مستحبات 748/0، فعاليتهاي مذهبي (عضويت در گروههاي مذهبي و...) 842/0 و در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها و انتخابهاي زندگي 940/0 بهدست آمد.
مقياس جهتگيري مذهبي آلپورت و راس
اين مقياس داراي 20 سؤال ميباشد که 12 سؤال آن به جهتگيري بيروني و 9 سؤال آن به جهتگيري دروني اشاره ميکند (دوناهو، 1985). در تحقيقات انجامگرفته در ايران، پايايي اين آزمون (آلفاي کرونباخ) حدود 7/0 بوده است (جانبزرگي، 1386؛ مختاري و همكاران، 1379). در اين پژوهش، اعتبار اين مقياس به روش آلفاي کرونباخ محاسبه گرديد که ضريب آلفاي معادل 702/0 بهدست آمد.
مقياس شادکامي
اين ابزار در 1989 توسط آرجيل و لو تهيه شده است. اين پرسشنامه، داراي 29 ماده ميباشد. مؤلفان ضريب آلفاي کرونباخ اين پرسشنامه را 9/0 گزارش کردند (عليپور و نوربالا، 1378). در ايران تحقيقات انجامگرفته نشان داد که ضريب آلفاي کرونباخ اين پرسشنامه، بيش از 9/0 ميباشد (عليپور و نوربالا، 1378؛ ثابت و لطفي کاشاني، 1389). در اين پژوهش، اعتبار اين مقياس به روش آلفاي کرونباخ محاسبه گرديد که ضريب آلفا معادل 927/0 بهدست آمد. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS18 و با استفاده از ضريب همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون چندمتغيري، به روش ورود مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
يافتههاي پژوهش
ميانگين سن نمونة حاضر، 27/3± 36/23 بود. همچنين224 نفر (7/90 درصد)، از نمونه مجرد و 23 نفر (3/9 درصد) متأهل بودند. ميانگين و انحراف معيار آزمونهاي انجام گرفته در جدول 1 نشان داده شده است.
جدول 1. ميانگين و انحراف معيار نمرات جهتگيري دروني و بيروني، عمل به باورهاي ديني و شادکامي
شاخصهاي آماري متغيرها ميانگين انحراف معيار
جهتگيري دروني 78/29 06/6
جهتگيري بيروني 24/36 28/8
عمل به باورهاي ديني 37/43 05/22
شادکامي 23/42 5/13
نتايج بررسي ارتباط بين متغيرها با استفاده از ضريب همبستگي پيرسون نشان داد که بين شادکامي و عمل به باورهاي ديني (23/0r= ، 05/0 p<) و بين شادکامي و جهتگيري مذهبي دروني (27/0r= ، 05/0 p<)، ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد و بين شادکامي و جهتگيري مذهبي بيروني، ارتباط معنيدار و منفي وجود دارد (20/0-r= ، 05/0 p<). بين جهتگيري مذهبي بيروني و عمل به باورهاي ديني رابطه منفي و معنيدار وجود دارد (537/0- r=، 05/0 p<). بين جهتگيري مذهبي دروني با ميزان عمل به باورهاي ديني ارتباط معنيداري ديده نشد. بين کليه مؤلفههاي عمل به باورهاي ديني و شادکامي، ارتباط مثبت و معنيداري وجود دارد (جدول 2).
جدول 2. ماتريس همبستگي ميزان مؤلفههاي عمل به باورهاي ديني با شادکامي
شادکامي در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها عمل به فعاليتهاي مذهبي عمل به مستحبات عمل به واجبات متغيرها
236/0** 823/0** 766/0** 716/0** 1 عمل به واجبات
289/0** 714/0** 732/0** 1 عمل به مستحبات
165/0** 861/0** 1 عمل به فعاليتهاي مذهبي
150/0* 1 در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها
1 شادکامي
P<05/0** P<01/0*
جدول 3. نتايج تحليل رگرسيون چندگانه مؤلفههاي چهارگانه عمل به باورهاي ديني با شادکامي، با استفاده از روش ورود
متغير ملاک شاخصهاي
آماري
متغيرهاي
پيشبين ضريب همبستگي چندگانه ضريب تعيين F
p
ضرايب رگرسيون
همبستگي تفکيکي همبستگي
نيمهتفکيکي
β t P
شادکامي عمل به واجبات 289/0 084/0
008/7
001/0 359/0
035/0-
267/0-
194/0 153/3
364/0-
096/2-
401/1 002/0
716/0
037/0
162/0 199/0
023/0-
134/0-
090/0 192/0
022/0-
128/0-
085/0
عمل به مستحبات 296/0 087/0
عمل به فعاليتهاي مذهبي 311/0 097/0
در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها 322/0 104/0
جدول 4. نتايج تحليل رگرسيون چندگانه جهتگيري بيروني و دروني مذهبي و عمل به باورهاي ديني با شادکامي، با استفاده از روش ورود
متغير ملاک شاخصهاي
آماري
متغيرهاي
پيشبين ضريب همبستگي چندگانه ضريب تعيين
F
p
ضرايب رگرسيون
همبستگي تفکيکي همبستگي
نيمهتفکيکي
β t P
شادکامي جهتگيري مذهبي بيروني 273/0 074/0
642/14
001/0 305/0
169/0
153/0-
113/5
408/2
170/2-
001/0
017/0
031/0
312/0
153/0
138/0-
302/0
142/0
128/0-
جهتگيري مذهبي دروني 370/0 137/0
عمل به باورهاي ديني 391/0 153/0
بر اساس آنچه که در جدول 3 نشان داده شده است، متغير عمل به واجبات پيشبينيکننده مستقل، معنادار و مثبت شادکامي است؛ متغير عمل به مستحبات و در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريها در حضور عمل به واجبات پيشبينيکننده مستقل شادکامي نيستند. عمل به باورهاي مذهبي در حضور عمل به واجبات پيشبينيکننده مستقل، معنادار و منفي شادکامي است، بدينمعنا که با افزايش عمل به فعاليتهاي مذهبي، ميزان شادکامي در افراد کاهش مييابد. متغير در نظر گرفتن مذهب در تصميمگيريهاي مذهبي رابطة معناداري با شادکامي ندارد.
براساس آنچه که در جدول 4 ديده ميشود، متغير جهتگيري بيروني و دروني مذهبي در حضور عمل به باورهاي ديني بهطور مثبت و معناداري شادکامي را پيشبيني ميکنند دارد و عمل به باورهاي ديني در حضور جهتگيري بيروني و دروني به صورت منفي و معنادار شادکامي را پيشبيني ميکند.
بحث و نتيجهگيري
هدف از اين پژوهش، بررسي رابطه ميزان عمل به باورهاي ديني و اجزاي آن و جهتگيري مذهبي (دروني و بيروني) با شادکامي در دانشجويان دختر بود. اين تحقيق نشان داد که در تحليل دو متغيري بين ميزان عمل به باورهاي ديني و شادکامي، ارتباط معنادار و مثبتي وجود دارد. همچنين کليه خردهآزمونهاي عمل به باورهاي ديني با شادکامي ارتباط در بررسي دو متغيري ارتباط مثبت و معناداري دارند. اين نتايج، با تحقيقات قمري (1389)، علوي و رنجبر شوآبادي (1389)، حيدري رفعت و عنايتي نوينفر (1389)، صحرائيان و همكاران (1389)، روحاني و معنويپور (1387)، استاوروا (2013)، استينر و همكاران (2010)، مالپر (2010)، علي (2010)، هولدر و همكاران (2010) و ناهمسو با نوذري و غلامي (1389) است. بهطورکلي، با توجه به يافتههاي اين پژوهش و پژوهشهاي پيشين، به نظر ميرسد که باورهاي مذهبي يکي از عوامل تأثيرگذار بر احساس شادکامي است. در تبيين اين رابطه، چندين امکان را بايد مورد توجه قرار داد: 1. مذهب احساس معنيدار بودن زندگي را به انسان ميدهد و موجب اميدواري ميشود؛ 2. مذهب به عنوان مروج رفتار مثبت، يک سبک سالم براي زندگي پيشنهاد ميکند، هنجارهاي شايستة اجتماعي را تشويق و رفتارهاي ناپسند را زشت ميشمرد؛ 3. ازآنجاکه بسياري از آيينهاي مذهبي در گردهماييهاي مذهبي رخ ميدهند، مذهب موجب پديدآمدن روابط نزديک و صميمي با افراد ديگر ميشود. پژوهشها نشان دادهاند كه فراواني روابط نزديک با ديگران، يکي از همبستههاي احساس شادکامي است (سليگمن و کيکزنت ميهالي، 2000).
حضور و شركت در امور مذهبي، ميتواند براي افراد حمايت اجتماعي ايجاد ميكند. اين خود بر خوشحالي و روحيه و خلق بالاي افراد اثر دارد. ضمن اينكه، تجربة و اعمال ديني ميتواند موجب ايجاد احساس ارتباط فرد با خدا ميشود. اين ارتباط از جهاتي شبيه ارتباط با انسانهاست كه موجب خشنودي از زندگي زناشويي ميشود. ازاينرو، كساني كه در زمينة دين به اعتقاد رسيده باشند و در عمل به باورهاي ديني خود موفق باشند، ممکن است در همدلي، مسئوليتپذيري و انعطافپذيري توفيق بيشتري داشته باشند. به همين دليل، چنين افرادي احتمالاً توانايي بالايي براي بهبود در روابط و تعاملات خود دارند. در نتيجه، سازگاري و رضايتمندي بيشتري از زندگي خود داشته و افرادي شادکام هستند.
بسياري از مطالعات، شواهدي براي رابطة مثبت بين دينداري و سلامتي فراهم كردهاند. بيشتر مطالعات موجود در ادبيات جامع، دستكم يك ارتباط مثبت بين درگيري مذهبي و شاخصهاي سلامتي (شادکامي، رضايت از زندگي و...) گزارش كردهاند (آزموده و همکاران 1386؛ احتشامزاده و همکاران 1390؛ جانبزرگي، 1386؛ صادقي، 1388، ص106). مذهب، نظامهاي معنا و ساختارهاي اجتماعي فراهم ميكند و رفتار را تنظيم ميكند. مذهب با نسبت دادن ارزش به رفتارهاي خاص به مردم كمك ميكند تا اهدافي را براي درگير شدن در رفتارهاي خاص (مانند كم كردن وزن) و اجتناب از رفتارهاي ديگر (مانند مصرف الكل) ايجاد كنند كه ميتواند سلامت جسماني و رواني را ارتقا دهد. در حقيقت، به نظر ميرسد دينداري، درگير شدن در رفتارهاي ارتقادهندة سلامتي، مانند ورزش و غيره را افزايش ميدهد. درگيري مذهبي، تعداد رفتارها و نگرشهايي را كه تأثير مثبتي بر سلامتي دارند، ارتقا ميدهد. افراد مذهبي، در مقايسه با افراد غيرمذهبي، از نظر اجتماعي فعالتر هستند و سطوح بالاي حمايت اجتماعي را دارند. همچنين مذهبي بودن، با سطوح بالاي خوشبيني و اميد همراه است كه هر دو ويژگي اشخاص داراي سلامتي و رضايت از زندگي است. بنابراين، ارتباط بين مذهبي بودن و سلامتي به نظر ميرسد، هم توسط منابع رواني اجتماعي ميانفردي محور، مانند حمايت اجتماعي، و منابع رواني اجتماعي درونفردي محور، مانند اميد و خوشبيني تعديل ميشود (كوئينگ و لارسون، 2001؛ ميلر و تورسن، 2003؛ ميرز، 2000).
اما در تحليل رگرسيون چندمتغيري تنها خردهآزمونهاي عمل به فعاليتهاي مذهبي و عمل به واجبات، به طور مستقل شادکامي را پيشبيني ميکردند. عمل به واجبات، بهطور مثبت و عمل به فعاليتهاي مذهبي، بهطور منفي شادکامي را پيشبيني ميکردند. عمل به واجبات، معيار معتبري براي دينورزي است. ازاينرو، ميتوان گفت: تنها پيشبينيکننده آماري مثبت شادکامي اين خردهآزمون ميباشد. به عبارت ديگر، در حضور خردهآزمون عمل به واجبات ساير خردهآزمونها (عمل به مستحبات و در نظر گرفتن مذهب در فعاليتهاي مذهبي)، بهطور مستقل نميتوانند ميزان شادکامي را تبين نمايند. با توجه به اينکه در روش آماري رگرسيون چندمتغيري، همبستگي بين مادهها موجب ميشود تنها موادي وارد تحليل شوند که پس از حذف اثر ساير متغيرهاي پيشبين قبلي با متغير وابسته، هنوز همبستگي نشان ميدهند، ازاينرو، حذف شماري از مواد در نتايج همبستگي چندمتغيري بدينمعنا نيست که اين مواد با احساس شادکامي همبستگي ندارند، بلکه به اين معناست که آنها قدرت پيشبيني بيشتري، افزون بر متغيرهاي پيشبين ندارند. در اين پژوهش، در تحليل رگرسيون چندمتغيري ميزان عمل به فعاليتهاي مذهبي بهطور مستقل و منفي شادکامي را پيشبيني ميکند. به عبارت ديگر، در حضور خردهآزمونهايي چون عمل به واجبات اين خردهآزمون، بهطور منفي شادکامي پيشبيني ميکند. درحاليکه در تحليل دومتغيري آن ارتباط مثبت و معنيدار ميباشد.
به نظر ميرسد، با توجه به توضيحات دادهشده، آنچه مهم است اين است که متغير عمل به باورهاي ديني ارتباط معنيدار و مثبتي با شادکامي، در حضور متغير عمل به واجبات ندارد. بررسي مواد خردهآزمون عمل به فعاليتهاي مذهبي، نشان ميدهد که حدود 40% موارد مطرحشده مربوط به پرداختهاي مالي ديني ميباشد که در جامعه ما بانوان دانشجو، کمتر درگير آن ميباشند. از سوي ديگر، پژوهش ما اولين پژوهشي بود که به وارسي ارتباط خردهآزمونهاي عمل به باورهاي ديني با شادکامي پرداخت. ازاينرو، براي تفسير نتايج آن لازم است مطالعات بيشتري در اينباره صورت گيرد. بنابراين، تحقيق ما نشان داد که بين شادکامي و جهتگيري مذهبي دروني، ارتباط مثبت و معنيداري وجود دارد. نتايج تحقيق ما با نتايج تحقيق ملتفت و همكاران (2010)، احتشامزاده و همكاران (1390)، آزموده و همكاران (1386) و عقيلي و کومار (2008) همسو ميباشد. همچنين نتايج تحقيق ما نشان داد که بين شادکامي و جهتگيري مذهبي بيروني، ارتباط منفي و معناداري وجود دارد که با تحقيقات وارد (2010، ص115)، بياني و همكاران (1387) همسو و با تحقيق عقيلي و کومار (2008) ناهمسو ميباشد.
دينداري دروني، سبكي از دينداري است كه فرد براي بهدست آوردن احساس معني و هدف در زندگي بدان تمايل دارد. بدون اينكه منافع اجتماعي را - كه به واسطه دينداري برايش حاصل ميشود- در نظر بگيرد. اين افراد، به دين نگاه ابزاري ندارند و وسيلهاي براي ارضاي نيازهاي آنها نميباشد. به اعتقاد آلپورت، تنها دينداري دروني با سلامت رواني ارتباط مثبت دارد. براي افرادي که جهتگيري مذهبي آنها بيروني است، به مذهب بهعنوان عادتي تشريفاتي مينگرند که براي آرامش شخصي، خانوادگي و غيره مورد استفاده قرار ميگيرد. دين براي اين افراد مقام، اعتماد به نفس، نفوذ و قدرت را به همراه ميآورد. اين افراد، به خدا روي ميآورند، ولي از خود دور نميشوند (جانبزرگي، 1386). از ديدگاه برگين نيز، همچنانکه در مقدمه به آن اشاره شد، افرادي که جهتگيري مذهبي دروني دارند، به علت نوع تعبير و تفسيري که از وقايع دارند استرس کمتري را تجربه ميکنند، اما افرادي که جهتگيري مذهبي بيروني دارند، به علت نگاه ابزاري به دين، استرس بيشتري را تجربه ميکنند.
نتايج اين پژوهش، نشان ميدهد که بين عمل به باورهاي ديني و جهتگيري بيروني ارتباط معنيداري ديده نشد و بين عمل به باورهاي ديني و جهتگيري دروني ارتباط معنيدار و منفي ديده شد. در تبيين يافتههاي فوق ميتوان گفت: عمل به باورهاي ديني از اعتقادات ديني جدا ميباشد؛ به اين معنا که فرد ميتواند به اصولي معتقد باشد، اما به هر دليلي اعمال مربوط به اين اعتقاد را به انجام نرساند. اين فرد اعتقاد ديني دارد، ولي عمل به باورهاي ديني ندارد (گلزاري، 1377، ص75). به عبارت ديگر، بسياري از افراد اعتقادات ديني دارند، اما اين اعتقاد در سطح شناختي باقيمانده است و به سطح رفتاري آنان سرايت نکرده است.
از سوي ديگر، با توجه به اينکه هر دو آزمون مورداشاره، درصدد سنجش دينداري ميباشند، ارتباط منفي و معنيدار بين عمل به باورهاي ديني و جهتگيري دروني، ميتواند به صورت عدم ارتباط مثبت و معنيدار تعبير شود. با توجه به آنچه گفته شد و نتايج تحقيق ما، ميتوان گفت: عمل به باورهاي ديني و جهتگيري مذهبي جنبههاي متفاوتي از دينداري را تحليل ميكنند.
تحليل رگرسيون چندمتغيري، نشان داد که جهتگيري دروني و بيروني بهطور مستقل و مثبت، و باورهاي ديني به صورت منفي و مستقل شادکامي را تبيين ميکنند. در توضيح نتايج فوق، ميتوان گفت: جهتگيري مذهبي و عمل به باورهاي ديني، به جنبههاي متفاوتي از دينداري توجه ميکنند و آنها را مورد سنجش قرار ميدهند. ازاينرو، به نظر ميرسد، در حضور جهتگيري دروني و بيروني مذهبي، که صورت مثبت شادکامي را پيشبيني ميکنند، عمل به باورهاي ديني تعديلکننده اين پيشبيني ميباشد.
از سوي ديگر، افرادي وجود دارند که هم با جهتگيري مذهبي بيروني و هم با جهتگيري مذهبي دروني موافق هستند. به عبارت ديگر، مذهبشان هم جهتگيري بيروني دارد و هم دروني. اين افراد از نظر جهتگيري مذهبي، نامتمايز ميباشند (هود، 1976). به نظر بعضي از محققان، داشتن همراه بودن هر دو جهتگيري بيروني و دروني در فرد، داراي مزاياي بيشتري نسبت به جهتگيري دروني صرف ميباشد؛ زيرا فرد از مزاياي ترکيب اين دو جهتگيري مذهبي بهرهمند ميشود (ميلوسکي، 2002).
محدوديتهاي پژوهش
1. پژوهش حاضر به ابزارهاي مورد استفاده در اين تحقيق وابسته بود. ازاينرو، کيفيت نتايج تابع ويژگيهاي پرسشنامههاي عمل به باورهاي ديني گلزاري، جهتگيري مذهبي (دروني و بيروني) آلپورت و شادکامي آکسفورد ميباشد.
2. نتايج اين پژوهش، منوط به پاسخهاي آزمودنيها ميباشد؛ چراکه ممکن است آزمودني در پاسخگويي به سؤالات اصل صداقت را رعايت نکرده باشد. چهبسا پاسخگويان، به صراحت باورهاى خويش را نگويند يا بكوشند خود را بهتر از آنچه هستند نشان دهند. اين امر، مىتواند بر يافتههاى بهدستآمده در اين پژوهش تأثير بگذارد. ازاينرو، تعميم يافتهها بايد با احتياط انجام شود.
3. چون طرح مطالعة حاضر از نوع همبستگي است، نه آزمايشي، ادعاي روابط علّي در ميان متغيرهاي موردمطالعه ممكن نيست؛ زيرا ميتوان گفت: بين دينداري و ميزان شادکامي رابطه وجود دارد، اما نميتوان ادعا كرد دينداري علت شادکامي است. اين محدوديتها ارزش يافتههاي فعلي را نميكاهد، اما نتايجي را كه ميتوان دربارة متغيرهاي موردمطالعه گرفت، محدود ميكند.
- آزموده، پيمان و همكاران، 1386، «رابطه بين جهتگيري مذهبي با سرسختي و شادکامي در دانشجويان»، روانشناسي، سال يازدهم، ش 1، ص60-74.
- احتشامزاده، پروين و همكاران، 1390، «بررسى رابطه جهتگيرى مذهبى و باورهاى غيرمنطقى با افسردگى بيماران MS»، يافتههاي نو در روانشناسي، سال پنجم، ش 20، ص55-67.
- آذربايجاني، مسعود و سيدمهدي موسوي اصل، 1385، درآمدي بر روانشناسي دين، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- بياني، علياصغر و همكاران، 1387، «بررسي رابطة جهتگيري مذهبي با اضطراب و افسردگي در دانشجويان»، اصول بهداشت رواني، سال دهم، ش 3، ص209-214.
- ثابت، مهرداد و فرح لطفي کاشاني، 1389، «هنجاريابي آزمون شادکامي آکسفورد»، انديشه و رفتار، دوره چهارم، ش 15، ص7-18.
- جانبزرگي، مسعود، 1386، «جهتگيري مذهبي و سلامت روان»، پژوهش در پزشكي، دوره سيويكم، ش 4، ص345-350.
- حيدريرفعت، ابوذر و علي عنايتينوينفر، 1389، «رابطه بين نگرش ديني و شادكامي در بين دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس»، روانشناسي دين، سال سوم، ش 4، ص61-72.
- روحاني، عباس و داود معنويپور، 1387، «رابطه عمل به باورهاي ديني با شادکامي و رضايت زناشويي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مبارکه»، دانش و پژوهش در روانشناسي، ش 35 و 36، ص189-206.
- صادقي، سميه، 1388، رابطه عمل به باورهاي ديني و رضايت از زندگي در دانشآموزان شهر قم، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي.
- صحرائيان، علي و همكاران، 1389، «رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز»، افق دانش، دورة هفدهم، ش 1، ص69-75.
- علوي، سيدحميدرضا و زهرا رنجبر شورآبادي، 1389، «تأثير ديانت بر شادي دانشآموزان مدارس دخترانه مقاطع راهنمايي و دبيرستان ناحيه 2 شهر كرمان»، مطالعات اسلام و روانشناسي، سال چهارم، ش 7، ص65-78.
- عليپور، احمد و احمدعلي نوربالا، 1378، «بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسشنامه شادكامي آكسفورد در دانشجويان دانشگاههاي تهران»، انديشه و رفتار، سال پنجم، ش 1 و 2، ص55-65.
- عليمحمدي، كاظم و مسعود جانبزرگي، 1378، «بررسي رابطه بين شادكامي با جهتگيري مذهبي و شادكامي روانشناختي و افسردگي در دانشپژوهان مؤسسه امام خميني قم سال تحصيلي 86-85»، روانشناسي و دين، ش 2، ص131-146.
- قمري، محمد، 1389، «بررسي رابطة دينداري و ميزان شادماني در بين دانشجويان به تفكيك جنسيت و وضيعت تأهل»، روانشناسي و دين، سال سوم، ش 3، ص75-91.
- كاظميانمقدم، کبري و مهناز مهرابيزاده هنرمند، 1388، «بررسي رابطه نگرش مذهبي با شادكامي و سلامت رواني دانشجويان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامي واحد بهبهان»، روانشناسي و دين، سال دوم، ش 4، ص157-174.
- گلزاري، محمود، 1377، ساخت و اعتباريابي مقياس عمل به باورهاي ديني، پاياننامه دکتري روانشناسي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
- مختاري، عباس و همكاران، 1379، «رابطه جهتگيري مذهبي با ميزان تنيدگي»، روانشناسي، ش 17، ص56-67.
- ميرشاه جعفري، ابراهيم و همكاران، 1381، «شادماني و عوامل مؤثر بر آن»، تازههاي علوم شناختي، سال چهارم، ش 3، ص50-58.
- نوذري، جمشيد و يونس غلامي، 1389، «بررسي رابطه حهتگيري مذهبي و التزام عملي به اعتقادات اسلامي با سلامت روان دانشجويان»، مطالعات اسلام و روانشناسي، سال چهارم، ش 7، ص25-42.
- Aghili, M, & Kumar, GV, 2008, Relationship between religious attitudes and happiness among professional employees, Journal of Indian Academy of applied psychology, v. 34 (Special issue), p. 66-69.
- Allport ,G, 1968, The person in psychology, Boston, Beacon Press.
- Aly, HA, 2010, Spirituality and psychological well-being in muslim community: an exploration study, PH.D dissertation,University of LA verna.
- Argyl, M, 2001, Causes and correlates of happiness, The foundation of hedinic psychology, New York: Russell Sage Foundation.
- Bergin, AE, 1991, Values and Religious Issues in Psychotherapy and Mental Health, American Psychologist, v. 46(4), p. 394–403.
- Donahue, MJ, 1985, Intrinsic and extrinsic religiousness: Review and meta analysis, Journal of personality and Social psychology, v. 48, p. 224-235.
- Holder, MD, & et al, 2010, Spirtudity, Religiousness and Happiness in Children aged 8-12 years, The journal of Happiness Studies, v. 11, p. 131-150.
- Hood, RW, 1976, The usefulness of indiscriminately pro and anticategories of religious orientation, Journal of scientific study of religion, v. 17, p. 419-431.
- Koenig, HG, & Larson, D, 2001, Religion and mental health:evidence for an association, International review of psychiatry, v. 13(2), p. 67-78.
- Lewis, C.A, & et al, 1997, Religiosity and happiness: No evidence for an association among undergraduates, Personality & Individual Differeness, v. 22, p. 119-122.
- Malpere, S, 2010, The correlation between religion, spirituality and happiness, M.S, Thesis, Kean University.
- Miller, W. R, & Thoresen, C. E, 2003, Spirituality, religion, and health: An emerging research field, American psychologist, v. 58, p. 24-35.
- Milevsck, A, 2002, Religion well being in adult and older adults, Florida internatinl university. WWW.flu.edu.
- Myers, D. G, 2000, The funds, friends, and faith of happy people, American psychologist, v. 55(1), p. 56-67.
- Moltafet,G, & et al, 2010, Personality traits, Religion Orientation and happiness, Social and Bihavioural Science, v. 9, p. 63-69.
- Paloma, MM, & Pendleton, BF, 1991m, The effects of prayer and prayer experiences on measures of general well-being, Journal of Psychology and Theology, v.19, p. 71-83.
- Seligman, MEP,& Csikszentmihalyi, M, 2000, Positive psychology: An introduction, American Psychologist, v. 55, p. 5-14.
- Steiner, L, & et al, 2010, Economics, Religion and Happiness, Journal for business, economics & ethics, v. 11(1), p. 9-24.
- Stavrova, O, & et al, 2013, Why are religious people happy? The effect of the social norm of religiosity across countries, Social Science Research, v. 42(1), p. 90-105.
- Ward, AM, 2010, The relationship between religiosity and religious coping to stress reactivity and psychological well being, PH.D. dissertation, Georgia State University.
- Wulff, DM, 1997, Psychology of religion, 2th, Jhon wiley&sons Inc, p. 56-67.
- Veenhoven, R, 1984, Conditions of happiness, Kluwer Academic.