رابطهی دلبستگی به خدا با سلامت روان و هدف در زندگی دانشجویان پسر
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از ضروريات اساسي زندگي دانشجويي، كه توجه به آن در رشد و توسعة جامعه اثر مستقيم دارد و پرداختن به آن شرط اساسي در بهرهوري بهينه از نيروهاي كارآمد و تحصيل كرده ميباشد، سلامت روان دانشجويان است. دوران دانشجويي، به دلايلي از جمله دوري از خانواده، مشاركت در مسئوليتپذيري اجتماعي، ارتباط زماني اين دوره با شرايط نوجواني و جواني، فشارهاي درسي و تحصيلي، دورهاي خاص تلقي ميشود (يه و آينوز، 2003). ورود به دانشگاه با بروز تغييرات زيادي در روابط اجتماعي و انساني همراه است. در كنار اين تغييرات، به انتظارات و نقشهاي جديد نيز بايد اشاره كرد كه همزمان با ورود به دانشگاه در دانشجويان شكل ميگيرد که قرار گرفتن در چنين شرايطي، اغلب با فشار و نگراني توأم است و عملكرد و بازدهي افراد را تحت تأثير قرار ميدهد (اور و وستمن، 1990).
يکي از عوامل اساسي مشخص شده در سلامت رواني، که پايههاي نظري آن پيريزي شده (بالبي، 1969، ص 179) و همچنين پژوهشهاي متعدد (شمس اسفندآباد و همكاران، 1390)، رابطه آن را با سلامت روان تأييد کرده است، کيفيت دلبستگي انساني نسبت والدين و بزرگسالان ميباشد.
نظريه دلبستگي، اولين بار بهوسيله بالبي (1969) مطرح شد. او معتقد است: دلبستگي پيوند عاطفي عميقي است كه با افراد خاص در زندگي برقرار ميشود، بهگونهاي كه وقتي فرد با اين افراد خاص تعامل ميكند، احساس نشاط، شعف و امنيت كرده و به هنگام استرس از اينكه آنها را در كنار خود دارد، احساس آرامش ميكند. مفهوم «دلبستگي» منبعث از نظريه بالبي، گستردگي زيادي دارد، از جمله دين و باورهاي مذهبي (کيرک پاتريک، 2005، ص 211).
كيرك پاتريك (1999)، به عنوان يكي از نخستين نظريه پردازان در زمينة دلبستگي به خدا، معتقد است: دلبستگي به مراقب اوليه در دوران كودكي، با گذشت زمان، به شکل دلبستگي به خدا و وطن ادامه مييابد. وي مدعي است که مؤمنان ارتباط متقابل شخصي با يک خداي محبوب، دانا و نيرومند برقرار ميکنند و اين ارتباطات را ارتباطات دلبستگي در نظر گرفته است (اوکوزي، 2010، ص 24). البته روابط نزديك و عشق و عاطفهاي كه فرد با چهره دلبستگي تجربه ميكند، در ارتباط با خدا نيز با ميزاني از تفاوت وجود دارد (كيرك پاتريك، 1994). رابطه بين فرد و خدا به عنوان رابطه دلبستگي درك شده، فراي محدوديتهاي حضور فيزيكي است (كيرك پاتريك و شيور، 1990).
خدا به عنوان چهره دلبستگي، پناهگاهي ايمن در زمان پريشاني يا تهديد براي مؤمنان است. زماني که مؤمنان از خدا دور يا جدا ميشوند، احساس اضطراب ميکنند (همان). مؤمنان خواستار نزديکي به خدا هستند. اين تماس براي آنان در ميان ارتباط با خدا در شکلهاي دعا و مشارکت در فعاليتهاي مذهبي دلپذير است (كيرك پاتريك و شيور، 1992). همچنين زماني که مؤمن خبرهايي در مورد مرگ و از دست دادن عزيز خود دريافت ميکند، تمايل دارد که به خدا به عنوان پناهگاه امن، نزديک شود تا دوباره حس امنيت و آرامش را به دست آورد (اوکوزي، 2010، ص 24). فرد با اعتقاد به اينکه خدا اساس ايمني است، احساس قدرت نموده، اعتماد به نفسش هنگام اضطراب و ترس افزايش مييابد. اين احساس ايمني به آرامش دروني در فرد منجر شده، وي را براي مقابله با مشکلات و چالشهاي زندگي آماده ميکند. بنابراين، اين احساس ايمني، پادزهري در برابر ترس و اضطراب است (سپاه منصور و همكاران، 1387).
جوهر اساسي نظريههاي ديني در باب معناي زندگي، عبارت است از: تأکيد بر اينکه که بدون وجود خداوند و فناناپذيري، زندگي معنايي نخواهد داشت (مهدوي آزادبني، 1386). اسلام به هدف و غايت در زندگي اهميت ميدهد و انسان را به سمت کمال در حرکت ميداند (کرماني و جلواني، 1388). از نظر بسياري از افراد، برجستهترين عملکرد روانشناختي مذهب، ارائه حس معنا و هدف در زندگي است (مارتوس و همكاران، 2010).
معناداري زندگي عبارت است از ادراك نظم، انسجام و هدف در هستي و دنبال كردن اهداف ارزشمند و نيل به آنها، همراه با حس رضايتمندي (رکر، 2000). اين اصطلاح، شامل دو مؤلفة «داشتن معنا در زندگي» و «تلاش براي جستوجوي معنا» است. داشتن معنا در زندگي، به حالتي اطلاق ميشود كه براساس آن، دريافت شخص از تجارب زندگي بر اين حس متكي است كه رويدادهاي زندگي هدفمند هستند و در راستاي آن هدف شكل ميگيرند. درحاليكه تلاش براي جستوجوي معنا، به فعاليت و شدت تمايل افراد به يافتن، ساختن و يا بحث در مورد معناي زندگي اطلاق ميشود (استيجر و همكاران، 2006).
مذهب فرصتهايي را در اختيار افراد براي کشف هدف يا معنا در زندگيشان قرار ميدهد (استيجر و فرازير، 2005). همچنين مهمترين سود تجربههاي مذهبي اين است كه مذهب به شخص، احساس معناداري و ارتباط با حقيقت نهايي اعطا ميكند (اکسلين، 2002؛ سيمپسون، 2002).
ناوارا و جيمز (2005)، استوارد و جو (1998) و اکوزي (2010)نيز نشان دادند که بين سلامت روان و اعتقاد به خدا رابطه مثبت وجود دارد. نتايج تحقيق اليسون و همكاران (2009)، نيز نشان ميدهد که توجه به مذهب و دعا موجب کاهش آثار زيان آور بيماريها و اضطراب ميشود. همچنين تحقيق ريپنتروپ و همكاران (2005)، حاکي از اين است که اعتقادات و باورهاي مذهبي و معنوي تأثيرات مثبت و مؤثري بر سلامتي و بهبود بيماريهاي جسماني دارد.
برام و همكاران (2008)، در تحقيقي پيرامون افراد سالخورده، به اين نتيجه رسيدند كه احساس نارضايتي از خدا با نااميدي، احساس افسردگي، احساس گناه و همچنين با نشانگان افسردگي، ارتباط معناداري دارد.
وايلد و جوزف (1997)، معتقدند 20 تا 60 درصد از متغيرهاي سلامت رواني افراد با باورهاي مذهبي تبيين ميشود. در همين راستا، طبق نظر گراهام و همكاران (2001)، كساني كه اعتقادات مذهبي قويتري دارند، در برابر تنش و فشار مصونيت بيشتر و سلامت بالاتري دارند. پولنر (1989) نيز در پژوهش خود به اين نتيجه رسيد كه از بين متغيرهاي مختلف مذهبي، ارتباط با وجود متعالي، بالاترين ميزان در پيشبيني بهزيستي رواني را به خود اختصاص داده است. در اين پژوهش، ارتباط با وجود متعالي، داشتن رابطه عميق رواني با خدا تعريف شده بود. همچنين کيرک پاتريک و شيور (1992)، دريافتهاند افرادي که دلبستگي ايمن به خدا دارند، در مقايسه با افرادي که دلبستگي ناايمن به خدا دارند، رضايت زندگي بيشتر و اضطراب و افسردگي و بيماري جسماني کمتري دارند. نتايج پژوهش بزرگي (1383)، نشان داد كه ميان دلبستگي به خدا با صبر ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد. همچنين دلبستگي به خدا، پيشبينيكننده خوبي براي ميزان عزت نفس دانشجويان ميباشد. در پژوهش ديگري که توسط برادشو (2010) صورت گرفته، مشخص شده است که رابطه منفي معناداري بين دلبستگي ايمن به خدا و پريشاني رواني وجود دارد. درحاليکه، پژوهش بلاويچ و پارگامنت (2002) حاکي از اين است که بين دلبستگي ايمن به خدا با سازگاري هيجاني رابطه مثبت وجود دارد. اورلينگز – بانتكو و همكاران (2005)، در تحقيقات خود، به اين نكته پيبردند كه دلبستگي ناايمن با آسيبپذيري فرد و آسيبهاي رواني در ارتباط است. همچنين نتايج پژوهش مت برادزهاو و همكاران (2010) كه روي اعضاي كليسا صورت گرفت، نتايج نشان داد كه دلبستگي ايمن به خدا به طور معكوس، با ناراحتي ارتباط دارد. در صورتي كه دلبستگي اضطرابي به خدا و وقايع استرسآور زندگي، به طور مثبت با ناراحتي ارتباط دارد.
نتايج پژوهش احمدي و همكاران (1391)، نشان داد كه بين دلبستگي ايمن به خدا با تابآوري و سلامت روان ارتباط مثبت و معنادار و بين دلبستگي اجتنابي و اضطرابي به خدا، با تابآوري و سلامت روان ارتباط منفي و معنادار دارد. در تحقيقي هم که غباريبناب و همكاران (1391) انجام دادند، نتايج حاکي از اين بود که سلامت رواني والدين کودکان استثنايي، از روي نوع دلبستگي به خدا و تصور فرد از خدا پيشبينيپذير است.
تيليون و بلوگميدي (2009)، به بررسي ارتباط مذهب، معناداري زندگي و بهزيستي ذهني در ميان دانشجويان پرداختند. نتايج نشان داد كه عقايد مذهبي و نوعدوستي، به صورتي معنادار در ايجاد حس معني در زندگي مؤثر هستند. همچنين نتايج نشان داد كه اعتقادات مذهبي، سهم عمدهاي در بهزيستي ذهني و بهزيستي فردي دارد. اين بهزيستي از طريق معناداري زندگي تبيين ميشود. کيرک پاتريک (1999) بر اين باور است كه دلبستگي مضطرب - اجتنابي با خدا، در نهايت موجب بياعتقادي، لامذهب شدن و ارتداد فرد ميشود. هيل و پارگامنت (2003)، معتقدند معنويت و ارتباط با خدا، به افراد احساس داشتن جهت و معنا در زندگي ميدهد. چامبرلاين و زيکا (1988)، ارتباط مثبتي را بين معناداري زندگي و مذهب گزارش کردهاند.
نتايج پژوهش خاکشور و همكاران (1392)، حاکي از اين بود که هويت مذهبي زودرس و کسب شده، ارتباط بين تعلقپذيري و حضور معنا در زندگي را ميانجيگري ميکنند. نتايج همچنين نشان داد كه پايگاههاي هويت مذهبي، تنها پيشبينيکننده حضور معنا در زندگي ميباشند. جمالي (1381)، در تحقيق خود به اين نتيجه دست يافت که بين نگرش مذهبي و احساس معنابخش بودن زندگي، رابطه معنيداري وجود دارد. زاهد بابلان و همكاران (1391)، در پژوهش خود به اين نتيجه رسيدند که بين دلبستگي به خدا و تابآوري با معناداري در زندگي رابطه وجود دارد. همچنين نتايج تحليل رگرسيون نشان داد که معناداري زندگي توسط متغيرهاي دلبستگي به خدا و تابآوري پيشبيني ميشوند.
در دوره دانشجويي نيز با توجه به مسائل و مشکلات خاص اين دوره، سلامت روان و داشتن هدف در زندگي، اهميت بيشتري مييابد. با تشخيص عوامل پيشبينيکننده سلامت روان و هدفمند بودن زندگي، ميتوان به دانشجويان کمک کرد تا بر مسائل و مشکلات خود غلبه کنند. ازاينرو، بررسي پيشبيني سلامت روان و هدف در زندگي دانشجويان، با توجه به دلبستگي آنها به خدا مورد هدف قرار گرفت. با اين هدف و با توجه به زير بناي نظري و نتايج پژوهشهاي پيشين، فرضيههاي اين پژوهش عبارتند از: 1. بين دلبستگي به خدا با سلامت روان دانشجويان پسر رابطه وجود دارد؛ 2. بين دلبستگي به خدا با هدف در زندگي دانشجويان پسر رابطه وجود دارد؛ 3. مؤلفههاي دلبستگي به خدا، ميتوانند بخش معناداري از واريانس سلامت روان دانشجويان پسر را پيشبيني کنند؛ 4. مؤلفههاي دلبستگي به خدا، ميتوانند بخش معناداري از واريانس هدف در زندگي دانشجويان پسر را پيشبيني کنند.
روش پژوهش
روش اين پژوهش، توصيفي از نوع همبستگي ميباشد. دلبستگي به خدا به عنوان متغير پيش بين و سلامت روان و معناداري زندگي، به عنوان متغيرهاي ملاک، مورد بررسي قرار گرفت.
جامعه آماري، نمونه و روش نمونهگيري
جامعه آماري پژوهش کليه دانشجويان پسر دوره کارشناسي دانشگاه آزاد اسلامي بهبهان، در سال تحصيلي 92-1391 بودند. نمونه آماري با استفاده از روش نمونهگيري تصادفي خوشهاي چند مرحلهاي و به حجم 186 دانشجوي پسر، بر حسب جدول تعيين حجم نمونه مورگان (نادري و سيف نراقي، 1390، ص 72) انتخاب شد. نمونهگيري به اين صورت بود که از رشتههاي موجود در دانشگاه، دو رشته علوم انساني و فني مهندسي به تصادف انتخاب شد. سپس، از زير مجموعه رشتههاي علوم انساني و فني مهندسي، دو رشته (از گروه علوم انساني رشتههاي تربيتبدني و حسابداري و از گروه فني مهندسي رشتههاي عمران و کامپيوتر)، به طور تصادفي انتخاب شدند و از هر رشته، دو کلاس به صورت تصادفي انتخاب گرديد. تعداد 14پرسشنامه، به دليل نقص در پاسخگويي از نمونه مورد بررسي کنار گذاشته شد و در نتيجه تعداد آزمودنيها به 172 نفر رسيد.
ابزار پژوهش
براي اندازهگيري متغيرهاي مورد نظر در اين پژوهش، از سه پرسشنامه به شرح زير استفاده شد:
1. پرسشنامه دلبستگي به خدا (AGI): اين پرسشنامه برگرفته از مدل کيرک پاتريک (1999)، توسط بک و مکدونالد در سال 2004 ساخته شد. اين پرسشنامه داراي 28 پرسش پنج گزينهاي است. اين پرسشنامه، دو بعد «اجتناب از صميميت به خدا» (14 پرسش) و «اضطراب از طرد شدن از سوي خدا» (14 پرسش) را ارزيابي ميکند.
بک و مکدونالد (2004)، ضريب پايايي 14 سؤال اضطراب از طرد را به روش آلفاي کرونباخ 82/0 و 14 سؤال اجتناب از نزديکي را 83/0 برآورد کردهاند. نصيري و لطيفيان (1387)، ضرايب آلفاي کرونباخ براي بعد اجتناب از صميميت و اضطراب از طرد را به ترتيب 84/0 و81/0 گزارش نمودند. در اين پژوهش، براي احراز پايايي از روش آلفاي کرونباخ استفاده گرديد که ضرايب آلفاي کرونباخ براي دو بعد اجتناب از صميميت و اضطراب از طرد، به ترتيب 79/0 و 81/0 و براي کل مقياس 76/0 به دست آمد.
روايي پرسشنامه دلبستگي به خدا، توسط سازندگان آن، به روش همبستگي هر سبک با نمره کلي مقياس، براي سبکهاي اجتناب از صميميت و اضطراب از طرد، با کل مقياس به ترتيب 86/0 و84/0 گزارش شده است (بک و مک دونالد، 2004). نصيري و لطيفيان (1387)، ميزان همبستگي سبک اضطراب از طرد و سبک اجتناب از صميميت را با کل مقياس، به ترتيب برابر با 68/0 و 74/0 به دست آوردند. در اين پژوهش، به منظور بررسي روايي پرسشنامه دلبستگي به خدا، همبستگي بين هر سبک دلبستگي به خدا، با نمره کل پرسشنامه محاسبه شد. نتايج نشان داد، ضريب همبستگي سبک اضطراب از طرد با کل مقياس 76/0 و سبک اجتناب از صميميت با کل مقياس 81/0 ميباشد.
2. پرسشنامه سلامت عمومي (GHQ): اين پرسشنامه، که اولينبار توسط گلدبرگ (1972)تنظيم گرديد، داراي سه فرم 12، 28 و 60 سؤالي است. فرم 28 سؤالي آن، چهار دسته از اختلالات غيرسايكوتيك، شامل نشانگان جسماني، اضطراب و اختلالات خواب، اختلال در كاركردهاي اجتماعي و افسردگي را اندازهگيري ميكند. زير مقياسها جنبه علامتشناسي را نشان ميدهند و لزوماً برابر با تشخيصهاي رواني نيستند. در سيستم نمرهگذاري ليكرت، شدت علائم ارزيابي ميگردد و نمره بيشتر، افزايش علائم را نشان ميدهد (تقوي، 1380).
تقوي (1380)، ضرايب پايايي اين پرسشنامه را با استفاده از روش باز آزمايي، تنصيفي وآلفاي کرونباخ به ترتيب 70/0، 93/0 و90/0 گزارش نمود. در اين تحقيق، براي تعيين پايايي پرسشنامه سلامت عمومي از روش آلفاي كرونباخ استفاده شد كه براي كل پرسشنـامه برابر با 93/0و براي مؤلفههاي نشانگان جسماني، اضطراب و اختلالات خواب، اختلال در عملکرد اجتماعي و افسردگي، به ترتيب 80/0، 85/0، 75/0 و92/0 بهدست آمد.
تقوي (1380)، همچنين براي مطالعه روايي اين پرسشنامه، از روشهاي روايي همزمان و همبستگي خردهمقياسهاي پرسشنامه با کل استفاده کرد. ضريب همبستگي پرسشنامه سلامت عمومي، با پرسشنامه بيمارستان ميدلسکس (کراون و کريسب، 1966) 55/0 و ضرايب همبستگي بين خردهمقياسهاي اين پرسشنامه، با نمره کل، بين 72/0 تا 87/0 متغير بوده است. در اين پژوهش، براي تعيين روايي پرسشنامه سلامت عمومي، همبستگي هر خردهمقياس با نمره کل مقياس محاسبه شده است. نتايج حاصله دامنه ميان 71/0 تا 83/0 را در برگرفت.
3. پرسشنامه هدف در زندگي (PIL): توسط کرامباف و ماهوليک در سال 1969 ساخته شد. اين پرسشنامه، براي سنجش احساس فردي معنا ساخته شده است. درواقع، هدف اصلي از ساختن اين پرسشنامه ايجاد ابزاري براي سنجش تأثير معنادرماني بوده است. اين پرسشنامه، شامل 20 سؤال است که آزمودني براي پاسخ به هر سؤال عددي از 1 تا 7 را در پاسخنامه علامت ميزند که بيانگر ديدگاه آن نسبت به موضوع مورد پژوهش است. نمره بالاتر، بيانگر هدف در زندگي و معناي قويتري ميباشد. البته کسب نمره کامل از سوي آزمودنيها، غير واقعبينانه است و به معناي احتمال اغراق در معنادار جلوه دادن زندگي خود ميباشد (کرامباف و ماهوليک، 1969).
اين پرسشنامه، براي اولينبار در ايران توسط چراغي و همكاران (1387)، ترجمه و بر روي 250 نفر از دانشجويان دانشگاه اصفهان اجرا و هنجاريابي شد. ضريب پايايي اين پرسشنامه، با استفاده از آلفاي کرونباخ 92/0 به دست آمد. در اين تحقيق، براي تعيين پايايي پرسشنامه هدف در زندگي از روش آلفاي كرونباخ استفاده شد كه براي كل پرسشنـامه برابر با 90/0بهدست آمد. اين امر بيانگر پايايي مطلوب پرسشنامه ياد شده است. همچنين چراغي و همکاران (1387) براي بررسي روايي اين پرسشنامه ميزان همبستگي نمرات آن را با نمرات مقياسهاي رضايت از زندگي (دينر، 1984)، سرزندگي (ريان و دسي، 2000) و عاطفه مثبت و منفي (واتسون و کلارک، 1994، ص 1و2) محاسبه نمودند. نتايج آنها نشان داد که همبستگي نمرات هدف در زندگي با نمرات رضايت از زندگي 68/0، سرزندگي 71/0، عاطفه مثبت 58/0 و عاطفه منفي 44/0- ميباشد. تحليل عاملي پرسشنامه نشان داد که ساختار نظري پرسشنامه، از يک عامل تشکيل شده است. نمرات خام 121 و71 نيز به عنوان نقاط برش 90% و10% تعيين شدند. در اين پژوهش، روايي پرسشنامه هدف در زندگي از طريق تحليل عاملي، به روش مؤلفههاي اصلي با چرخش واريماکس بررسي شد. مقدار 78/0 ضريب KMO (شاخص کفايت نمونهگيري) و معناداري آزمون کرويت بارتلت (شاخص کفايت ماتريس همبستگي)، نشان از وجود شواهد کافي براي انجام تحليل عوامل دارد. نتايج تحليل عاملي در کل، يک عامل با ارزشهاي ويژه بالاتر از يک مشخص ميکند که با پرسشنامه اصلي همسو است.
روش تجزيه و تحليل دادهها
براي تجزيه و تحليل دادههاي اين پژوهش، که با استفاده از نسخه هجدهم نرم افزار آماري SPSS انجام گرفت، از روشهاي آمارتوصيفي شامل ميانگين، انحراف معيار و از روشهاي آمار استنباطي شامل ضريب همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون چند متغيري همزمان استفاده گرديد.
يافتههاي پژوهش
در اينجا با استفاده از روشهاي آماري مناسب، دادههاي جمعآوري شده مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و يافتـههاي پژوهش در دو قسمت ارائه ميشوند.
يافتههاي توصيفي پژوهش، حاکي از اين است که آزمودنيها بر حسب وضعيت تأهل 143 نفر (%83) مجرد و 29نفر (%17) متأهل، بر حسب گروه سني 98 نفر (%57) 18تا 20سال، 48 نفر (%28) 21 تا 23 سال و 26 نفر (%15) 24 سال و بالاتر سن داشتند. همچنين 46 نفر (%27) در رشته تربيت بدني، 43 نفر (%25) در رشته حسابداري، 43 نفر (%25) در رشته عمران و 40 نفر (%23)، در رشته کامپيوتر مشغول به تحصيل بودند. شاخصهاي آماري مانند ميانگين، انحراف معيار، حداقل و حداکثر نمره براي كليه متغيرهاي مورد مطالعه در اين پژوهش در جدول 1 ارائه شده است.
جدول 1. ميانگين، انحراف معيار، حداقل و حداکثر نمره آزمودنيها در متغيرهاي تحقيق (172n=)
شاخصهاي آماري
متغير ميانگين انحراف معيار حداقل حداکثر
دلبستگي به خدا(نمره کل) 83/71 89/11 42 96
اضطراب طرد 58/42 17/9 24 70
اجتناب از صميميت 25/29 47/7 17 48
سلامت روان (نمره کل) 56/29 26/15 18 72
نشانگان جسماني 60/7 37/4 0 21
اضطراب و اختلال خواب 63/8 10/5 0 21
اختلال در عملکرد اجتماعي 73/7 13/3 4 21
افسردگي 62/5 89/5 0 21
هدف در زندگي (نمره کل) 99/95 00/24 37 140
در جدول 2، ماتريس همبستگي براي بررسي ارتباط ميان دلبستگي به خدا، سلامت روان، هدف در زندگي و زير مقياسهاي آنها ارائه شده است.
جدول 2. ماتريس همبستگي ميان دلبستگي به خدا، سلامت روان و هدف در زندگي (172n=)
متغيرها 1 2 3 4 5 6 7 8
1. دلبستگي به خدا (نمره کل) 1
2. اضطراب طرد *76/0 1
3. اجتناب از صميميت *81/0 *62/0 1
4. سلامت روان (نمره کل) *39/0 *37/0 **17/0 1
5. نشانگان جسماني *31/0 *36/0 *37/0 *72/0 1
6. اضطراب و اختلال خواب) *31/0 *33/0 *21/0 *78/0 *69/0 1
7. اختلال در عملکرد اجتماعي **17/0 **17/0 *18/0 *71/0 *68/0 *71/0 1
8. افسردگي *43/0 *33/0 *28/0 *83/0 *78/0 *82/0 *76/0 1
9. هدف در زندگي(نمره کل) *53/0- *44/0- *31/0- *61/0- *38/0- *53/0- *29/0- *70/0-
0001/0>p * 05/0>p **
همانگونه که در جدول منعکس شده است، ميان دلبستگي به خدا و سلامت روان، همبستگيهاي مثبت و معنادار در دامنهاي از17/0r= تا 43/0r= وجود دارد. همچنين ميان دلبستگي به خدا و هدف در زندگي، همبستگيهاي منفي و معنادار در دامنهاي از 31/0-r= تا 53/0r=- وجود دارد. بنابراين، فرضيههاي 1 و 2 مورد تأييد قرار ميگيرد.
براي بررسي توان پيشبيني سلامت روان دانشجويان بهوسيله مؤلفههاي دلبستگي به خدا، از تحليل رگرسيون ورود استفاده شد که نتايج آن در جدول 3 قابل مشاهده است.
جدول 3. نتايج تحليل رگرسيون همزمان (ورود) مربوط به پيشبيني سلامت روان دانشجويان پسر از روي مؤلفههاي دلبستگي به خدا
متغيرهاي پيشبين R R2 F T p
اضطراب طرد 41/0 17/0 41/17 37/0 33/5 0001/0
اجتناب از صميميت 17/0 47/2 014/0
همانطوري كه در جدول 3 مشاهده ميشود، رگرسيون پيشبيني سلامت روان دانشجويان پسر، از روي متغيرهاي مؤلفههاي دلبستگي (ناايمن) به خدا «اضطراب طرد، اجتناب از صميميت» معنادار ميباشد. بنابراين، فرضيه 3 تأييد ميگردد. متغير دلبستگي (ناايمن) به خدا، در زمينه اضطراب طرد با ضريب بتاي 37/0 (0001/0=p) و متغير دلبستگي (ناايمن) به خدا در زمينه اجتناب از صميميت با ضريب بتاي 17/0 (014/0=p)، ميتوانند بهطور مثبت و معناداري سلامت روان دانشجويان پسر را پيشبيني کنند. همچنين، مقدار R2 نشان ميدهد 17% از واريانس سلامت روان دانشجويان پسر توسط متغيرهاي ياد شده تبيين ميشود. در ادامه براي بررسي توان پيشبيني هدف در زندگي دانشجويان بهوسيله مؤلفههاي دلبستگي به خدا، از تحليل رگرسيون ورود استفاده شد که نتايج آن در جدول 4 قابل مشاهده است.
جدول 4. نتايج تحليل رگرسيون همزمان (ورود) مربوط به پيشبيني هدف در زندگي دانشجويان پسر از روي مؤلفههاي دلبستگي به خدا
متغيرهاي پيشبين R R2 F t p
اضطراب طرد 53/0 29/0 46/34 44/0- 81/6- 0001/0
اجتناب از صميميت 30/0- 68/6- 0001/0
همانطوري كه در جدول 4 ملاحظه ميشود، رگرسيون پيشبيني هدف در زندگي دانشجويان پسر، از روي متغيرهاي مؤلفههاي دلبستگي (ناايمن) به خدا «اضطراب طرد، اجتناب از صميميت» معنادار ميباشد. بنابراين، فرضيه 4 تأييد ميگردد. متغير دلبستگي (ناايمن) به خدا، در زمينه اضطراب طرد با ضريب بتاي 44/0 (0001/0=p)و متغير دلبستگي (ناايمن) به خدا در زمينه اجتناب از صميميت با ضريب بتاي 30/0 (0001/0=p)، ميتوانند بهطور منفي و معناداري هدف در زندگي دانشجويان پسر را پيشبيني کنند. همچنين، مقدار R2 نشان ميدهد 29% از واريانس هدف در زندگي دانشجويان پسر توسط متغيرهاي ياد شده تبيين ميشود.
بحث و نتيجهگيري
هدف از انجام اين پژوهش، بررسي نقش دلبستگي به خدا در سلامت روان و هدف در زندگي دانشجويان پسر دانشگاه بود. يافتهها گوياي تأييد فرضيههاي چهارگانه پژوهش است. پژوهشهايي چون غباريبناب و همکاران (1391)، احمدي و همکاران (1391)، استوارد و جو (1998)، ناوارا و جيمز (2005)، و اکوزي (2010)، برام و همکاران (2008)، اورلينگز – بانتكو و همکاران (2005)، پولنر (1989)، مت برادزهاو و همکاران (2010)، تيليون و بلوگميدي (2009)، گراهام و همکاران (2001)و وايلد و جوزف (1997)، همسو با يافتههاي مرتبط با فرضيههاي 1 و 3 است. در تبيين يافتههاي اين دو فرضيه، ميتوان گفت: اين منبع دلبستگي ايمن (خداوند)، پناهگاهي است مطمئن که فرد در مشکلات زندگي ميتواند به او رجوع کند و بهعنوان منبعي قدرتمند و ايمن موجب بالا بردن تحمل فرد در مقابل مشکلات و در نتيجه آن، حفظ سلامت رواني و درمان و بهبود اختلالات رواني احتمالي در فرد شود.
دلبستگي ايمن به خدا، با شاخصهاي سلامتي و بهزيستي از قبيل خوشبيني، رضايت از زندگي، کاهش اضطراب و افسردگي و کاهش در نشانگان بيماريهاي جسماني همراه است (کيرک پاتريک و شيور، 1992؛ سيم و لوح، 2003) و دلبستگي ناايمن به خدا، با سلامت روان پايين و مشکلات سازگاري، کاهش در سلامت و بهزيستي مذهبي و وجودي، نوروزگرايي، و افزايش هيجانهاي منفي توأم ميباشد (بک و مک دونالد، 2004؛ روات و کيرکپاتريک، 2002). افرادي که دلبستگي آنان به خداوند ايمن است، براي خود ارزش قائل هستند و ميدانند که خداوند، عليرغم اشتباهشان، آنان را دوست ميدارد و الگوي درونياي که از خداوند دارند، خداي پذيرنده، در دسترس، جواب دهنده به خواستها و دعاهاي آنان و کمک کننده در شرايط سختي و بحراني است. همين عملکرد دلبستگي ايمن به خداست که با سلامت رواني فرد ارتباط تنگاتنگ دارد. نقطه مقابل آنها افراد اجتنابي هستند که خدا را دور از دسترس تلقي ميکنند و يا اينکه از لحاظ عاطفي، آمادگي نزديک شدن به خداوند را ندارند و از او دوري ميگزينند و به دنبال آن سلامت روان آنها به خطر ميافتد.
همچنين پژوهشهايي چون جمالي (1381)، زاهد بابلان و همکاران (1391)، تيليون و بلوگميدي (2009)، هيل و پارگامنت (2003) و چامبرلاين و زيکا (1988)، با يافتههاي مرتبط با فرضيههاي 2 و 4 همسو است. در تبيين يافتههاي اين دو فرضيه، ميتوان گفت: اغلب افراد مؤمن ارتباط خود را با خداوند مانند ارتباط با يک دوست بسيار صميمي توصيف ميکنند و معتقدند: از طريق اتکاء و توسل به خداوند و پذيرفته شدن از جانب خداوند از يکسو، و احساس ارزشمند بودن زندگي از سوي ديگر، موجب ميشود احساس کنند که خداوند حامي آنهاست و نظام هستي بيمعنا و پوچ نيست و براي هر کسي، هدف و معنايي وجود دارد. اين يافته، با سخن اميرمؤمنان علي همخوان است. آن حضرت در ارتباط با هدفمندي انسان و زندگي وي ميفرمايند: «اي مردم! از خدا بترسيد هيچ کس بيهوده آفريده نشده تا به بازي بپردازد و او را به حال خود و انگذاشتهاند تا خود را سرگرم کارهاي بيارزش نمايد...» (دشتي، 1379، ح 370). بنابراين، وقتي فرد احساس کند خداوند در همۀ شرايط حاضر و حامي اوست، به خداوند توکل ميکند.
محدوديتها: با توجه به اينکه نمونه اين پژوهش، دانشجويان بودند، يافتههاي به دست آمده قابل تعميم به ديگر قشرها وگروههاي سني نيست.
پيشنهادها: انجام پژوهش روي نمونههاي معرفتر، همچنين جمعيتهاي غير دانشجويي، ميتواند تعميمپذيري بيشتري ايجاد کند. براساس يافتههاي حاصل از اين پژوهش و مشخص شدن رابطه دلبستگي به خدا با سلامت روان و هدف در زندگي به مسؤلين دانشگاهها برگزاري کارگاههاي آموزشي، جلسات همانديشي با دانشجويان و ايجاد فعاليتهاي فوق برنامه جانبي به شکل گروهي از اماکن مذهبي و به دانشجويان، حضور در جلسات روحاني معنوي، مناسبتها براي تقويت دلبستگي به خدا يا خداجويي پيشنهاد ميشود.
- نهجالبلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتي، چ هفتم، قم، مشرق.
- احمدي، خدابخش و همكاران، 1391، «نقش دلبستگي به خدا در تابآوري و سلامت روان والدين کودکان عقب مانده ذهني آموزشپذير»، پژوهش در روانشناختي، دوره ششم، ش 1، ص 1-9.
- بزرگي، محمودرضا، 1383، ارتباط ميان سبكهاي دلبستگي به خدا، صبر و عزت نفس در ميان دانشجويان مقطع كارشناسي دانشگاه تهران، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي، تهران، دانشگاه تهران.
- تقوي، سيدمحمدرضا، 1380، «بررسي روايي و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومي»، روانشناسي، دوره پنجم، ش 4 (20)، ص 381-398.
- جمالي، فريبا، 1381، بررسي رابطه بين نگرش مذهبي، احساس معنا بخش بودن زندگي و سلامت روان در دانشجويان دانشگاه تهران، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، تهران، دانشگاه تهران.
- چراغي، مونا و همكاران، 1387، «بررسي اعتبار، روايي، تحليل عوامل و هنجاريابي پرسشنامه هدف در زندگي کرامباف و ماهوليک»، روانشناسي، دوره دوازدهم، ش 48، ص 396-413.
- خاکشور، فاطمه و همكاران، 1392، «نقش تصور از خدا و هويت مذهبي در معناي زندگي»، روانشناسي و دين، سال ششم، ش 2، ص 44-58.
- زاهد بابلان، عادل و همكاران، 1391، «رابطه دلبستگي به خدا و تابآوري با معناداري در زندگي دانشجويان»، دانش و پژوهش در روانشناسي کاربردي، ش 49، ص 75-85.
- سپاه منصور، مژگان و همكاران، 1387، «ادراك دلبستگي کودکي، دلبستگي بزرگسال و دلبستگي به خدا»، روانشناسان ايراني، سال چهارم، ش 15، ص 253-265.
- شمساسفندآباد، حسين و همكاران، 1390، «رابطه سبکهاي دلبستگي و هويت با سلامت عمومي و پيشرفت تحصيلي دانشآموزان پيش دانشگاهي شهر قزوين»، انديشههاي نوين تربيتي، دوره هفتم، ش 2، ص 105-126.
- غباريبناب، باقر و همكاران، 1391، «رابطه کيفيت دلبستگي به خدا و تصور فرد از خدا با سلامت رواني در والدين کودکان استثنايي»، کودکان استثنايي، سال دوازدهم، ش 3، ص 5-14.
- کرماني، نرگس و راضيه جلواني، 1388، «بررسي و مقايسه معناداري زندگي از ديدگاه اسلام و روانشناسي فردنگر» در: همايش ملي معناداري زندگي، اصفهان، ص 219-231.
- مهدوي آزادبني، رمضان، 1386، «معناي زندگي انسان و نقش خلاقيتزايي دين»، انديشه نوين ديني، سال سوم، ش 9، ص 53-71.
- نادري، عزتاله؛ و مريم سيف نراقي، ۱۳۹۰، روشهاي تحقيق و چگونگي ارزشيابي آن در علوم انساني (با تأکيد بر علوم تربيتي)، تهران، ارسباران.
- نصيري، حبيباله و مرتضي لطيفيان، 1387، «دلبستگي به خدا، عواطف مثبت و رضايت از زندگي» در: مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان، دانشگاه شيراز، ص 459-462.
- Beck, R, & McDonald, A, 2004, Attachment to God: The attachment to God inventory, tests of working model correspondence, and an exploration of faith group differences, Journal of Psychology and Theology, v. 32, p. 92-103.
- Belavich, T. G, & Pargament, K. I, 2002, The role of attachment in predicting spiritual loved one in surgery, Journal of Adult Development, v. 9 (1), p. 13–29.
- Bowlby, J, 1969, Attachment and loss: v. 1. Attachment. New York: Basic Books.
- Braam ,A. W, & et al, 2008, God image and mood in old age: Results from a community based pilot study in the Netherlands, Health, Religion & Culture, v. 11 (2), p. 221-237.
- Bradshaw, M, 2010, Attachment to God, image of God, and psychologyical distress in a nationwide sample of presbyteryians, The international journal for the psychology of the psychology of religion, v. 20, p. 130-147.
- Chamberlain, K, & Zika, S, 1988, Religiosity, life meaning, and wellbeing: Some relationships in a sample of women, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 27, p. 411–420.
- Crown, S, & Crisp, A. H, 1966, A short clinical diagnostic self-rating scale for psychoneurotic patients: The Middlesex Hospital Questionnaire(MHQ), British Journal of Psychiatry, V. 172, P. 917-923.
- Crumbaugh, J. C, & Maholick, L. T, 1969, Manual of instruction for the Purpose-In-Life Test, Retrieved June 20, 2004, From http: //www.denverpsychotherapy.com/purpose. html
- Diener, E, 1984, Subjective well-being, Psychological Bulletin, v. 95, p. 542-575.
- Ellison, C. G, & et al, 2009, Blessed assurance: Religion, anxiety, and tranquility among US adults, Social Science Research, v. 38 (3), p. 656–667.
- Eurelings-Bontekoe, E.H. M, & et al, 2005, The association between personality, attachment, psychological distress, church denomination and the God conceptamong a non-clinical sample, Mental Health, Religion and Culture, v. 8, p. 141–154.
- Exline, J. J, 2002, The picture is getting clearer, but is the scope too limited? Three overlooked questions in the psychology of religion, Psychological Inquiry, v. 13, p. 245–247.
- Goldberg, D. P, 1972, The detection of psychiatric illness by questionnaire, London: Oxford University Press.
- Graham, S, & et al, 2001, Religion and Spirituality in Coping with Stress, Counseling and Values, v. 46(1), p. 2-13.
- Hill, P.C, & Pargament, K.I, 2003, Advances in the conceptualization and measurement of religion and spirituality, Implications for physical and mental health research, American Psychologist, v. 58, p. 64-74.
- Kirkpatrick, L. A, & Shaver, P. R, 1990, Attachment theory and religion: childhood at attachments, religious beliefs and conversion, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 29 (3), p. 314-335.
- Kirkpatrick, L. A, & Shaver, P. R, 1992, An attachment-theoretical approach to romantic love and religious belief, Personality & Social Psychology Bulletin, v. 18 (3), p. 266-275.
- Kirkpatrick, L. A, 1992, An attachment-theory approach to the psychology of religion, International Journal for the psychology of Religion, v. 2(1), p. 3-28.
- Kirkpatrick, L. A, 1994, The role of attachment in religious bellief and behavior, advances in personal relayionship, v. 5, p. 239-256.
- Kirkpatrick, L. A, 2005, Attachment, evolution, and the psychology of religion, New York: Guilford Press.
- Kirkpatrick, L.A, 1999, Attachment and religious representations and behavior, In J. Cassidy & P. R. Shaver (Eds.), Handbook of attachment: Theory, research, and clinical applications (pp. 803-822), New York: Guilford.
- Martos, T, & et al, 2010, It’s not only what you hold, it’s how you hold it: Dimensions of religiosity and meaning in life, personality and Individual differences, v. 49, p. 863-868.
- Matt Brdshaw, A, 2010, Attachment To God, Images of God, and psychological Distress in a Nationwide sample of Presbyterians, International Journal for the psychology of Religion, V. 20(2), P. 130–147.
- Navara,G. S, & James, S, 2005, Acculturative stress of missionaries: Does religious orientation affect religious coping and adjustment? International Journal of Intercultural Relations, v. 29 (1), p. 39-58.
- Okozi, I. f, 2010, Attachment to God: its impact on the psychologyical wellbeing of persons with Religious vocation, unpublished Doctoral Dissertation, Seton Hall University.
- Orr, E, & Wstman, M, 1990, Does hardiness moderate stress and how? Areview. In M. Rosenbaum (ED). Learned Resourcefulness: on coping skills, self control, and adaptive behavior (pp. 64-94), New York: springer.
- Pollner, M, 1989, Divine relations, Social relations, and well-being, Journal of Health and Social behavior, v. 30, p. 92-104.
- Reker, G. T, 2000, Theoretical perspective, dimensions, and measurement of existential meaning. In G.T. Reker & K. Chamberlain, K. (Eds.), Exploring existential meaning: Optimizing human development across the life span (pp 39-55), Thousand Oaks, CA: Sage Publications.
- Rippentrop, A. E, & et al, 2005, The relationship between religion/ spirituality and physical health, mental health, and a pain in a chronic pain population, J of Pain, v. 116, p. 311-321.
- Rowatt, W. C, & Kirkpatrick, L, 2002, Two Dimensions of Attachment to God and Their Relation to Affect, Religiosity, and Personality Constructs, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 41 (4), p. 4638-4649.
- Ryan, R. M, & Deci, E. L, 2000, Self determination theorey and the facilitat ion of int rinsic motivation, social development, and well-being, American Psychologist, v. 55, p. 68-78.
- Sim, T. N, & Loh, B. S. M, 2003, Attachment to God: Measurement and dynamics, Journal of Social and Personal Relationships, v. 20 (3), p. 373-389.
- Simpson, J. A, 2002, The ultimate elixir? Psychological Inquiry, v. 13, p. 226–229.
- Steger, M. F, & et al, 2006, The Meaningful life Questionnaire: Assessing the Presence of and Search for Meaningful life, American Psychological Association, v. 53 (1), p. 80-93.
- Steger, M. F, & Frazier, P, 2005, Meaning in life: One link in the chain from religiousness to well- being, Journal of counseling psychology, v. 52(4), p. 574-582.
- Steward, R. J, & Joe, H, 1998, Does spirituality influence academic achievement and psychological adjustment of Affrican-American urban adolescence, EDRS-MF/ plus postage, Taught and behavior, v. 6 (4), p. 45-53.
- Tiliouine, H, & Belgoumidi, A, 2009, An Exploratory Study of Religiosity, Meaningful life and Subjective Wellbeing in Muslim Students from Algeria, Applied Research Quality Life, v. 4, p. 109-127.
- Watson, D, & Clark, L. A, 1994, The PANAS-X: manual for the positive and negative affect schedule - expanded form, The University of Iowa.
- Wilde, A, & Joseph, S, 1997, Religiosity and personality in a Moslem context, Personality and Individual Differences, v. 23 (5), p. 899–900.
- Yeh, C. J., & Inose, M, 2003, International students' reported English fluency, social support satisfaction, and social connectedness as predictors of acculturative stress, Counseling Psychology Quarterly, v. 16(1), p. 15-28.