روان‌شناسی و دین، سال نهم، شماره دوم، پیاپی 34، تابستان 1395، صفحات 5-25

    رشد دینداری در اوائل کودکی: رویکردی روانشناختی ـ اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمود نوذری / استاديار روان‌شناسي تربيتي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / mnowzari@rihu.ac.ir
    چکیده: 
    این مقاله «رشد دینداری در اوائل کودکی» را از منظر روان شناختی و اسلامی و با هدف دستیابی به شناختی عمیق تر و چندوجهی بررسی کرده است. پرسش از وجوه تمایز و تشابه دو رویکرد، محور اساسی بررسی  این مطالعه است. روش پژوهش تطبیقی است. یافته های پژوهش حاکی از تمایز بین دو رویکرد، در توصیف و تبیین مبانی و ریشه های اولیه دینداری است. از منظر روان شناختی، ریشه های اولیه دینداری ناشی از برآیند تجارب کودک با محیط پیرامونی است. از منظر اسلام نیز، ریشه های اولیه دینداری را باید در فطرت به معنای عشق به خیر و سعادت مطلقه پی جویی کرد، برایند تجارب کودک با محیط پیرامونی، تنها زمینه رشد یا انحراف از فطرت را فراهم می کند. در زمینه چگونگی شکل گیری دینداری، وجه تشابه دو دیدگاه، تأکید بر ایجاد محیط زیست امن، پویا و پاسخ گو برای رشد مطلوب دینداری است. هر دو دیدگاه، بر ثبت تجارب کودک- والدین در نظام روانی کودک و تأثیر این تجارب بر دینداری در آینده تأکید دارند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Development of Religiosity in Early Childhood: an Islamic- Psychological Approach
    Abstract: 
    The present study investigates "the development of religiosity in early childhood" from the view of Islam and psychology, in order to have a more comprehensive and deeper understanding of this issue. This study is mainly concerned with the commonalities and differences between the two approaches. The results of this comparative study indicate that the two approaches differ in terms of describing and explaining the foundations and roots of religiosity. According to psychology, the prime roots of religiosity are ascribed to the child's experiences of the surrounding environment. Islam sees that the roots of religiosity should be found in the child’s innate nature, i.e. love of goodness and perfect happiness, and the child's experiences of the surrounding environment can only prepare the ground for the development of or deviation from innate nature. Concerning how religiosity develops, the two shares the view that emphasis on creating safe and dynamic environment contributes to optimum development of religiosity and they emphasize that child- parents experiences are recorded in the child’s psychological system and have impact on the child’s future religiosity.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    مطالعات روان‌شناختي رشد ديني، حوزه‌اي از مطالعاتِ موضوعات ديني است که در آن، تغييرات در درک معارف ديني را در چارچوب نظريه‌هاي روان‌شناسي رشد بررسي مي‌كند؛ در اين مطالعات، نشان داده مي‌شود كه فهم و عواطف انسان از مفاهيمي نظير خدا، صفات او، ايمان، دعا، مسجد و معاد در طول زندگي، با نظر به فرايندهاي روان‌شناختي اساسي چگونه تغيير مي‌کند (رولکپارتين و همکاران، 2006، ص9-10).
    در اين مطالعات، شناسايي پايه‌هاي اوليه دينداري و نقطة آغازين جوانه‌هاي دينداري بسيار مهم تلقي مي‌شود. بنابراين، توسعه دامنه مطالعات از بزرگسالي به دوره کودکي، به ويژه اوايل کودکي و طفوليت اهميتي اساسي پيدا مي‌کند. محققان رشد ديني در پژوهش‌هاي خود عموماً آزمودني‌هاي خود را از بين کودکان سه ساله و بالاتر؛ يعني دوره‌اي که همگرايي زبان و تفکر تا حدودي آغاز شده و مي‌توان در اين زمينه از طريق گفت‌وگو از انديشه و عواطف ديني کودک آگاه شد و اطلاعاتي را به دست آورد، گزينش مي‌کنند. بنابراين، به طور منطقي يافته‌هاي تجربي در اين زمينه براي کودکان کمتر از سه سال دور از انتظار است.
    سه تن از محققان تلاش كرده‌اند تا بر مبناي اصول روان‌شناختي، زمينه‌هاي شكل‌گيري دينداري را در اين دوره نشان دهند. وجه همت اريكسون در مطالعه زندگي «لوتر جوان» اين است كه ريشه‌هاي كودكانه برخي تصاوير ذهني لوتر از خداوند را نشان دهد (وولف، 1386، ص534-544). پاتريك، كيفيت فهم فرد را از آنچه در متون اديان بزرگ در معرفي خداوند آمده است، با كيفيت ارتباط هيجاني خانواده - كودك در اين دوره مرتبط دانسته، آن را برحسب اصول نظرية دلبستگي تبيين مي‌كند (پالوتزيان، 1996، ص86-88). فولر، بر اساس ديدگاه خود درباره مدل قراردادي شكل‌گيري ايمان و ايده‌هاي پياژه و اريكسون در دوره طفوليت، از شكل‌گيري «پس‌زمينه‌هاي تصاويرِ ذهني از خداوند» در اين دوره سخن مي‌گويد (فولر، 1981، ص119-121). علت بررسي ديدگاه اين سه محقق در اين پژوهش، اين است که آنها در بين محققان رشد ديني، از محدود محققاني هستند که رشد ديني را در مقطع سني کمتر از سه سال مطالعه کرده‌اند.
    از سوي ديگر، ناظر به يافته‌هاي فوق از منظر روان‌شناختي، در متون اسلامي نيز مباحثي مطرح شده است که مي‌تواند به تبيين ما از رشد دينداري، به‌ ويژه در دوره طفوليت کمک کند و ما را به درکي کامل‌تر از رشد دينداري در کودکي و چگونگي شکل‌گيري ريشه‌هاي اوليه آن رهنمون سازد. اين پژوهش، در صدد است که با مقايسه رويکرد روان‌شناختي و اسلامي به سؤالات زير پاسخ دهد:
    سؤال اصلي اين پژوهش اين است كه تفاوت‌ها و شباهت‌هاي دو رويکرد روان‌شناختي و رويکرد اسلامي در توصيف و تبيين رشد دينداري در اوايل کودکي چيست؟
    سؤالات فرعي ديگر نيز مطرح است:
    - تفاوت‌ها و شباهت‌هاي دو رويکرد در بيان «ماهيت ريشه‌هاي اوليه دينداري» چيست؟
    ـ تفاوت‌ها و شباهت‌هاي دو رويکرد در «چگونگي شکل‌گيري ريشه‌هاي اوليه دينداري» چيست؟
    ـ آيا هر دو رويکرد، قائل به «ثبت تجارب دوره اوايل کودکي در نظام رواني کودک» هستند؟
    - تفاوت‌ها و شباهت‌هاي دو رويکرد درباره «تأثير برايند تجارب ثبت شده در اوايل کودکي بر دينداري در سنين بالاتر» چيست؟
    ازآنجاکه هدف اين پژوهش، دستيابي به شناختي عميق‌تر و چندوجهي از رشد دينداري در اوايل کودکي است، از روش مطالعه تطبيقي استفاده مي‌شود. مطالعه تطبيقي، روشي است که در آن از طريق مشخص کردن موارد تمايز و تشابه دو يا چند ديدگاه شناختي عميق‌تر از موضوع، مورد مطالعه ارائه مي‌شود (فرامرزقراملکي، 1380، ص254).
    رشد دينداري در اوائل کودکي و به ويژه دوره طفوليت از منظر روان‌شناختي
    ابتدا ديدگاه‌هاي اريکسون، پاتريک و فولر در پاسخ به پرسش‌هاي پژوهش بررسي مي‌شود. آن‌گاه فصل مشترک ديدگاه‌ها، به عنوان پاسخ «رويکرد روان‌شناختي»، «به مسائل مربوط به رشد دينداري در اوايل کودکي» ارائه و نقد مي‌شود:
    1. ديدگاه پاتريك
    كيرك پاتريك، كيفيت رفتار دلبستگي را در دورة كودكي، با شناخت خدا در سنين بالاتر مرتبط مي‌داند. وي با توسعه مفهومي در نظريه دلبستگي، چارچوبي را براي درك رابطه هيجاني خانواده - كودك و شناخت كودك از خدا فراهم كرده است.
    محتواي نظرية دلبستگي اين نكته را القاء مي‌كند كه بايد بر پاره‌اي از جنبه‌هاي پايدار رفتار (مواظبت از فرزندان، جفت‌گيري و دلبستگي فرزندان به والدين)، كه ترجمان روشن جهان دروني فرد «بهنجارند» متمركز شده و در نتيجه، نقطه‌نظري آينده‌نگر را برگزيد. اين نظريه، رفتار دلبستگي را به عنوان يك رفتار غريزي و از زمرة نيازهاي نخستين انسان لحاظ مي‌كند. رفتار غريزي ارثي نيست، آنچه موجود به ارث مي‌برد، يك ظرفيت بالقوه است كه امكان تحول نظام رفتاري، يا راهبردها را بر مبناي اطلاعات دريافت شده از طريق اعضاي حواس، از منابع دروني يا بيروني، يا هر دو فراهم مي‌سازد (منصور، 1383، ص148ـ153).
    رفتار دلبستگي، كه از نقطة شروع در كودك وجود دارد، به چهره‌هاي معين گسترش مي‌يابد و در تمام زندگي پا برجا مي‌ماند و تحت اشكال مختلف متجلي مي‌شود. گاهي نيز تحت اشكال رمزي (نامه‌نگاري، ارتباط تلفني)، به منظور تأمين تماس بروز مي‌كند (همان).
    رفتار دلبستگي كه ناشي از يك نياز فطري و اكتسابي است، دو چيز را در اختيار كودك مي‌نهد: 1. ايمني تأمين شده به وسيله مادر يا پرستار، كه اين فرصت را به كودك مي‌دهد تا از مادر يا پرستار خويش، فعاليت‌هاي لازم براي ادامه حيات را بياموزد؛ چراكه تجهيزات رفتار وي كه از انعطاف لازم برخوردار است، به وي اجازه مي‌دهد تا به تقليد بپردازد و سپس، به ابتكار دست زند؛ 2. دلبستگي در جريان چرخه‌هاي زندگي از مادر به نزديكان و سپس، به بيگانگان و بالاخره، به گروه‌هاي وسيع‌تري تسري مي‌يابد و به عاملي مهم براي ساخت‌دهي به شخصيت در مي‌آيد؛ براي مثبت شدن اين نقش اجتماعي، بايد اولاً كودك اطمينان از سرگرفتن تماس با مادر در صورت تمايل داشته باشد. ثانياً كودك بتواند يك هماهنگي صادق بين خواسته‌هاي واقعي خود و ظرفيت‌ مادر، در پاسخ دادن مناسب با آن خواسته برقرار نمايد (همان).
    بنابراين، دلبستگي داراي كنش مضاعف است؛ كنش حمايتي كه به كودك اجازه مي‌دهد تا فعاليت ضروري را براي ادامه حيات بياموزد؛ زيرا اجتماعي شدن منجر به ساخت‌دهي به شخصيت كودك مي‌شود (همان).
    از نظر كيرك پاتريك، رفتار دلبستگي اثري در سيستم شناختي - رفتاري - هيجاني كودك مي‌گذارد كه در سراسر زندگي وي، بر رفتار وي مؤثر است. اين سيستم فعال است، يا حداقل به عنوان يك مدل كاري شماتيك از رابطة دلبستگي در دسترس است. پاتريك، اين ايده را براي درك كودك از خدا كاربردي كرده است. از نظر وي، در بيشتر اديان خدا شكل ايدئال دلبستگي است. گويا خداوند شبيه والدين كامل است. خداوند، موجودي است شبيه والدين (به صورت لفظي يا معنوي) كه ايمني را فراهم مي‌كند و شما را از خطرات حفظ مي‌كند (كيرك پاتريك، 1992، نقل از پالوتزيان (Palutzain)، 1996، ص88).
    هنگامي كه والدين كودك، يا مربيان ديني يا معلمان در مدرسه، خداوند را به عنوان والدين كامل معرفي مي‌كنند، نظام شناختي - رفتاري - هيجاني كودك فعال مي‌شود و تجربه‌هاي خود را از رابطة دوسويه با والدين به خاطر مي‌آورد. كودك به تدريج اين تجارب را به مفاهيم و تصاوير ذهني كلي تبديل مي‌كند و به واسطة اين تصاوير، تشبيه خداوند به والدين كامل را درك مي‌كند. اين فهم، لزوماً منطبق با مقصود والدين و يا مربيان نيست، بلكه بيشتر حاكي از رابطة دلبستگي گذشتة كودك است.
    بر اساس نظرية دلبستگي، رابطة مطلوب بين كودك و نمادهاي ديني، مانند كلمات و هنرهاي بصري و اشيا به عنوان بخشي از رشد ديني، در دورة كودكي اوليه، به ويژه به خاطر نفوذ والدين معنادار مي‌شود (همان).
    همچنين نظرية دلبستگي، پاسخ‌هايي را براي درك چگونگي مواجهه نوجوان با پرسش‌ها و ترديدهاي ديني در اختيار مي‌نهد. برطبق اين نظريه، مواجهه نوجوان با پرسش‌ها و ترديد‌هاي ديني، با رابطة دلبستگي در دورة كودكي ارتباط دارد. پالوتزيان، در اين زمينه چند احتمال مطرح مي‌كند: به نظر وي، ترديدها با يك رابطه دلبستگي ناامن با مراقب اوليه، ممكن است موجب ديني شدن كودك شود. اين ديني شدن براي به دست آوردن پاداش است؛ يعني اينكه خدا به عنوان يك شكل دلبستگي، كه در پس‌زمينه غايب است، به كار مي‌رود. متقابلاً، كودكاني با رابطة دلبستگي ايمن، يا حداقل كودكاني كه والدين غيرديني دارند، احتمالاً به دلايلي، كمتر ديني مي‌شوند (پالوتزيان، 1996، ص88).
    جدول زير مقصود كيرك پاتريك، از مباني و ريشه‌هاي دينداري و چگونگي شكل‌گيري و تأثيرگذاري مباني و ريشه‌هاي اوليه آن را بر شناخت خدا در سنين بالاتر نشان مي‌دهد:
    پرسش‌هاي اساسي در زمينه رشد دينداري    يافته‌ها
    مقصود از مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري    اثر به جا مانده از رفتار دلبستگي در سيستم شناختي – هيجاني و رفتاري كودك
    مفاهيم و فرايندهاي روان‌شناختي (شيوه تبيين)    رفتار و دلبستگي به عنوان رفتار پايداري كه از نقطه شروع در فرد وجود دارد
    رفتار دلبستگي كه منشأ غريزي و اكتسابي دارد و امكان تحول نظام رفتاري را بر مبناي اطلاعات دريافت شده فراهم مي‌سازد و داراي كنش حمايتي و اجتماعي است
    فرايند شكل‌گيري دينداري و تأثيرگذاري بر دينداري در سنين بالاتر    كيفيت تعامل والدين با نيازهاي كودك
    فعال شدن اثر موجود در سيستم شناختي – رفتاري و هيجاني در زمان معرفي خدا به وسيله اديان
    2. ديدگاه فولر
    فولر از مفاهيم نظرية پياژه و اريكسون و مدل قراردادي شكل‌گيري ايمان، براي بيان چگونگي شكل‌گيري مباني و ريشه‌هاي اوليه ايمان به خدا وام مي‌گيرد. استعداد ذاتي كودك براي انطباق با محيط، درك بقاي شيء، ظهور اضطراب در هفت و هشت ماهگي و پديدايي رابطة مبتني بر اعتماد يا عدم اعتماد بين والدين و كودك، از جمله مفاهيمي است كه فولر از آنها در تبيين و توصيف چگونگي شكل‌گيري مباني و ريشه‌هاي اوليه ايمان به كار مي‌گيرد.
    تمامي انسان‌ها از بدو تولد، آنگاه كه پاي در محيط جديد حيات خود مي‌گذارند، حامل استعداد پنهاني «انطباق يافتن با محيط جديد» هستند. در عين حال، هنوز اين استعداد تمام و كمال قائم به ذات و بالفعل نمي‌باشد. رشد و پويايي اين استعداد بر كامل شدن رشد انسان و نوع مواجهه محيط با او است. چنانچه مطلوب از اين منظر حاصل نشود، سازگاري با محيط جديد، رشد و پويايي خود را از دست مي‌دهد. در شرايطي كه محيط زيست انسان ثابت بوده، تحول و نوآوري در آن نباشد و يا آنكه امور عيني او را بر نمي‌انگيزاند و چالشي پيش‌روي او نمي‌نهد، به احتمال فراوان فعاليت‌ها و كنش‌هاي او در پي كسب دانايي محدود مي‌شود. حال اگر كيفيت و تداوم مراقبت، تغذيه و نظافت نامطلوب باشد و فرد يا افرادي كه او بتواند ارتباطي متقابل، مكمل و قابل اعتماد با آنها برقرار كند، وجود نداشته باشد، بي‌اعتمادي و نوميدي كودكانه، جاي اعتماد به جهان پيرامون و به خود را مي‌گيرد (فولر، 1981، ص119ـ121).
    كودك به‌تدريج كه بزرگ مي‌شود، درمي‌يابد كه امور عيني محيط پيرامون از او مستقل بوده و حتي زماني كه دور از قلمرو ديد و توجه او مي‌باشد، وجود دارد. در چهار ماهگي، كودك نوعاً به دنبال اشياء پنهان شده نمي‌گردد. «آنچه غايب از نظر باشد، به ذهن نمي‌آيد». در سن هفت الي هشت ماهگي، كودك قادر است تصوير ذهني از شيء گم شده بسازد، يا داشته باشد. در اينجاست كه كودك قدم در مسير شناختي مي‌گذارد كه به واسطه آن درمي‌يابد في نفسه ماهيتي جدا از آناني دارد كه بدان‌ها عشق مي‌ورزد. اين شناخت تا آنجا است كه نياز به يافتن خود را، به عنوان نقطه ثقل جهان پيراموني، كه ديگران در آن حضور دارند، حس مي‌كند (همان).
    شكل‌گيري دو توانايي شناختي فوق - درك بقاي شيء و آگاهي از خود، زمينه پديدايي حالت عاطفي جديدي كه چندان هم مطلوب نيست، فراهم مي‌كند. كودك از اين پس، با غيبت مادر يا پرستارش دچار اضطراب مي‌شود؛ چرا كه مي‌ترسد آنها دوباره برنگردند. بازگشت مجدد مادر يا پرستار، كه نام او را صدا مي‌زند، او را در آغوش مي‌كشد، و به او غذا مي‌دهد، به شكل‌گيري ويژگي جديدي منجر مي‌شود. ويژگي جديد، اعتماد به فردي است كه از او مراقبت مي‌كند و محيطي است كه در آن رشد مي‌كند.
    از ديدگاه فولر، تعامل والدين و كودك در گسترة سني بين هفت، هشت ماهگي تا حدود هيجده ماهگي، نه تنها رابطة اعتماد و وفاداري دوسويه را گسترش مي‌دهد، بلكه كودك چيزي بسيار فراتر و پايدارتر از آن را تجربه مي‌كند. والدين در تعامل با كودك و تربيت و مراقبت از وي، اعتماد و وفاداري را منتقل مي‌كنند و براي كودك، نخستين تجارب درخصوص شناخت دنياي پيرامون، چگونگي نگاه ما به آن و اينكه چگونه مي‌توان زندگي خود را به آرامش رساند، رقم مي‌خورد. والدين ديدگاه خود را دربارة معناي زندگي از منظر خود، ارائه مي‌كنند. كودك مدت‌ها پيش از آنكه بتواند زبان خود را به كار بندد، يا مفاهيم را صورت‌بندي كند، يا ارزش‌ها و باورهاي والدين خود را به طرز صحيح و واضحي دسته‌بندي نمايد، به ساختاري معنايي و تصاويري خام و ابتدايي از كانون‌هاي ارزش و حجيت و نظام ارزشي آنها دست مي‌يابد.
    فولر، همه دريافت‌ها و تجارب ثبت‌شده كودك را در اين دوره، «پس‌زمينة تصاوير ذهني» براي شكل‌گيري تصاوير ذهني در بزرگسالي در نظر مي‌گيرد. وي نام «پس‌زمينة تصاوير ذهني» را بر آنها مي‌نهد؛ چرا كه اين دريافت‌ها و تجارب، زمينة شكل‌گيري تصاوير ذهني كودك را در آينده و پس از مجهز شدن وي به زبان و توانايي مفهوم‌سازي و تلاش ذهني براي معناسازي فراهم مي‌سازد. به نظر فولر، نخستين زمينه‌هاي شكل‌گيري تصوير ذهني ما از خدا را بايد در همين نقطه جست‌وجو كرد. به ويژه آنكه چنين تصاويري از تجارب آغازين انسان از روابط دوسويه الهام گرفته‌اند؛ آنجايي كه آگاهي بدوي انسان به خودِ مستقل از ديگران و در عين حال، وابسته به آنها شكل مي‌گيرد، هم آنهايي كه نخستين خودآگاهي ما را رقم زدند، ما را مي‌شناختند و با چشمان خود ما را تصديق و با لبخندهاي خودشان ما را تأييد مي‌كردند، و اين زماني رخ مي‌دهد كه تشرف انسان به نخستين خودشناسي آغاز گرديد. وي تمامي اين امور را پس‌زمينة تصاوير ذهني مي‌نامد، به اين دليل كه پيش از پيدايش زبان، مفاهيم و هم‌زمان با بروز خودآگاهي شكل گرفته‌اند (همان).
    جدول زير، مقصود فولر از مباني و ريشه‌هاي ايمان و چگونگي شكل‌گيري و تأثيرگذاري مباني و ريشه‌هاي اوليه آن را بر شناخت خدا در سنين بالاتر نشان مي‌دهد:
    پرسش‌هاي اساسي در زمينه رشد دينداري    يافته‌ها
    مقصود از مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري    ساختار معنايي و نظام ارزشي ثبت شده والدين در نظام رواني كودك
    مفاهيم و فرايندهاي روان‌شناختي (شيوه تبيين)    استعداد ذاتي كودك براي انطباق با محيط؛
    درك بقاي شيء، ظهور اضطراب؛
    شكل‌گيري رابطه مبتني بر اعتماد يا عدم اعتماد؛
    فرايند شكل‌گيري دينداري و تأثيرگذاري بر دينداري در سنين بالاتر    كيفيت تعامل والدين با نيازهاي كودك؛
    انتقال و ثبت نظام ارزشي والدين در كودك؛
    تبديل پس‌زمينه تصاوير ذهني به تصاوير ذهني مؤثر در گزينش‌ها و به بخشي از دانايي فرد در بزرگسالي
    3. ديدگاه اريكسون
    اريكسون، روش ديگري را براي نشان دادن شكل‌گيري مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري در كودكي به كار مي‌گيرد. وي با بررسي چهره‌هاي مشهور تاريخي، مشاركت فرهنگ و تاريخ را در شكل‌گيري دينداري بررسي كرده است. روش وي در اين مطالعات، مطالعه زندگي فردي و جمعي بر اساس تأليف روش‌هاي تحليل‌گري و تاريخي بود. «به‌طوركلي، اريكسون با توجه به بعد رواني - تاريخي نشان مي‌دهد كه چگونه پديده‌هاي جهان شمول در اقوام مختلف به گونه‌هاي متفاوت تحقق مي‌يابند. چگونه هدف‌هاي شخصي يك فرد در چارچوب هدف‌هاي زمان وي و در ارتباط با ارزش‌هاي رواني - تاريخي شكل مي‌گيرد» (ولچمن، 2000، نقل از دادستان، جزوه منتشر نشده است).
    اريكسون، با به‌كارگيري چارچوب فرويدي، ولي با اجتناب از تقليل‌گرايي كه ويژگي فرويد و بسياري از پيروان اوست، با بررسي ويژگي‌هاي خلقي والدين لوتر و چگونگي رفتار آنها، با او و نيز ارزش‌هاي محيط فرهنگي و اجتماعي كه لوتر در درون آن رشد كرده، نشان مي‌دهد كه برخي ويژگي‌هاي ديني و ايماني لوتر در بزرگسالي، ريشه در عناصر موجود در زندگي فردي و اجتماعي دوره كودكي او دارد (اريكسون، نقل از وولف (Wulff)، 1386، ص534ـ542).
    جدول زير، مقصود اريکسون از مباني و ريشه‌هاي ايمان و چگونگي شكل‌گيري و تأثيرگذاري مباني و ريشه‌هاي اوليه آن را بر شناخت خدا در سنين بالاتر نشان مي‌دهد:
    پرسش‌هاي اساسي در زمينه رشد دينداري    يافته‌ها
    مقصود از مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري    تصاوير به جا مانده از رخدادهاي فرهنگي – تاريخي و تعامل والدين
    مفاهيم و فرايندهاي روان‌شناختي (شيوه تبيين)    مفهوم «من» و روابط آن با جامعه، فرهنگ و افراد ديگر
    فرايند شكل‌گيري دينداري و تأثيرگذاري بر دينداري در سنين بالاتر    شكل‌گيري صفات شخصيت در كودكي؛
    تأثيرگذاري صفات شخصيت در شكل‌گيري هويت و شخصيت ديني در نوجواني و جواني؛
    از نظر اريکسون، مباني و ريشه‌هاي ايمان و دينداري اثر به جا مانده در نظام رواني و شخصيت فرد است كه در تعامل كودك با ارزش‌هاي تاريخي، رواني و اجتماعي محيط زندگي وي شكل مي‌گيرد. وي چگونگي شكل‌گيري هويت ديني و ايماني را در دوره نوجواني بر اساس مفهوم «من» و روابط آن با جامعه، فرهنگ و ساير افراد در دوره كودكي، توضيح مي‌دهد.
    4. نتيجه‌گيري و نقد
    بر اساس آنچه گذشت، مي‌توان يافته‌هاي ديدگاه‌هاي فولر، اريكسون و كيرك پاتريك را دربارة مباني و ريشه‌هاي دينداري چنين خلاصه كرد:
    الف. مباني و ريشه‌هاي ايمان، به منزله برايندي از همة تجارب ثبت‌شده در نظام رواني كودك است كه داراي ريشه فطري و اكتسابي است؛
    ب. شكل‌گيري مباني و ريشه‌هاي اوليه ايمان، از طريق تعامل والدين و ارزش‌هاي محيط فرهنگي - اجتماعي - تاريخي با نياز كودك به تغذيه، نظافت و پذيرش توأم با گرمي و عطوفت رخ مي‌دهد؛
    ج. نتيجه تعامل محيط با كودك، در نظام رواني کودک ثبت و ضبط مي‌شود. اين امر به ايجاد آرامش، امنيت و اعتماد و يا بعكس به عدم آرامش، امنيت و اعتماد مي‌انجامد؛
    د. برايند تجارب ثبت شده در نظام رواني كودك، در سنين بالاتر در قالب نگرش‌ها، افكار و گزينش‌هاي او ظاهر مي‌شود؛
    ﻫ . ايمان به خدا و دينداري به دليل مشابهت با ساير ساير افكار و نگرش‌ها و يا به اين دليل كه محتواي توصيف‌ شده آن، به وسيله اديان با محتواي رفتار دلبستگي مشابهت دارد، از تجارب دوران كودكي تأثير مي‌پذيرد.
    يافته‌هاي روان‌شناختي مزبور در بندهاي فوق، تقريباً امور مشترك بين ديدگاه‌هاي فولر، اريكسون و كيرك پاتريك است. اختلاف ديدگاه‌ها، در تبيين‌ها آشكار مي‌شود. تبيين‌هاي اريكسون در كتاب لوتر جوان، مبتني بر ديدگاه‌هاي فرويدي دربارة چگونگي شكل‌گيري شخصيت است. وي در اين كتاب، شكل‌گيري هويت ايماني لوتر را با تمركز بر مفهوم «من» و روابط آن با افراد ديگر، جامعه و فرهنگ توضيح مي‌دهد (اريكسون، نقل از وولف، 1386، ص534ـ542).
    فولر چندان خود را درگير اثبات مدعاي خود مبني بر تبديل تجارب دوران كودكي، به بخشي از دانايي‌هاي دوران بزرگسالي نمي‌كند. وي تنها چنين اشاره مي‌كند:
    برخي اوقات با استفاده صحيح و محتاطانه از هيپنوتيزم و درمان‌هاي رگرسيون، يا تأملي كنترل شده چنين تجارب تأثيرگذار و تأثير آنها بر دانايي‌ ما را مي‌توان به خاطر آورد و يا دوباره به خاطر سپرد. تأثيرات و معاني چنين تجاربي براي ما، بدون توجه به يادآوري احتمالي آنها بخشي از دانايي ما مي‌باشد (فولر، 1981، ص25).
    كيرك پاتريك نيز در استدلال بر مدعاي خود، تنها از وجود مشابهت بين دو محتواي رفتار دلبستگي و ايمان توصيف شده از سوي اديان بهره مي‌گيرد و آن را دليل بر تأثير كيفيت رفتار دلبستگي مي‌داند.
    اين يافته‌ها را برحسب اعتباريابي علمي، مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: بخش نخست يافته‌ها، شواهد و مدارك تجربي قابل مشاهده و تكرار آن را تأييد مي‌كند و عمدتاً شامل اركان توصيفي ديدگاه‌ها مي‌‌باشد. فرايندهاي درك بقاء شيء و ظهور اضطراب در هفت و هشت ماهگي، كيفيت رابطه مادر - كودك و تأثيرگذاري آن بر پديدايي خصلت اعتماد يا بي‌اعتمادي و فرايند ظهور رفتار دلبستگي و كاركردهاي آن، از جمله مواردي است كه شواهد و مدارك معتبر تجربي و قابل تكرار آنها را تأييد مي‌كند.
    بخش دوم يافته‌ها، شامل اركان تبييني ديدگاه‌ها است و شواهد و مدارك تجربي بر تأييد آنها ارائه نشده است. استدلال‌هاي اريكسون درسراسر كتاب لوتر جوان، برگرفته از قدرت تفسيري اريكسون در ارتباط دادن رخدادهاي دوران كودكي لوتر، با تحول هويت ايماني او در بزرگسالي است. استدلال كيرك پاتريك نيز بيشتر شبيه يك ادعا و فرضيه است. وي فرض مي‌كند كه رفتار دلبستگي، تأثير پايدار بر سيستم شناختي – عاطفي- رفتاري در سراسر عمر به جا مي‌گذارد. زماني كه مربيان ديني، خدا را به عنوان شكل ايدئال دلبستگي معرفي مي‌كنند، اثر موجود فعال مي‌شود و كودك برحسب اين اثر، خدا را درك مي‌كند. كيرك پاتريك، هيچ استدلال يا پژوهشي كه صحت مدعاي خود را اثبات كند، ارائه نمي‌كند. شيوة فولر، در اثبات مدعاي خود يعني استفاده از هيپنوتيزم و درمان‌هاي رگرسيون، يا تأملي كنترل شده نيز يك ادعاست و در مقام عمل، پژوهشي براي تأييد آن انجام نشده است.
    مشكل ديگر اين ديدگاه‌ها، اين است كه نمي‌توان بر اساس آن به پيش‌بيني دست زد. حتي مي‌توان تبييني مشابه را براي دو يافته متفاوت و يا حتي متضاد به دست داد. براي مثال براي پيش‌بيني عكس‌العمل كودكي در بزرگسالي، با فرض اينكه در خانواده‌اي با رابطه دلبستگي غيرايمن رشد كرده است، پالوتزيان در اين مورد احتمال مي‌دهد كه ممكن است چنين رابطه‌اي، موجب ديني شدن كودك شود؛ زيرا اين كودك ممكن است خدا را به عنوان يك شكل دلبستگي كه در پس زمينه غايب است، به كار گيرد تا پاداشي را به دست آورد. اما احتمال ديگر اين است كه كودك غيرديني شود؛ چراكه تجربه موجود در نظام رواني او موجب مي‌شود كه او رابطه با خدا را برحسب همان تجربه تفسير كند. در نتيجه، منجر به غيرديني شدن او شود.
    مشكل سوم اين ديدگاه‌ها اين است كه بيان نمي‌كند كدام تجارب دوران كودكي، بر ايمان دوره بزرگسالي تأثيرگذار است؛ به عنوان نمونه، بر اساس اين ديدگاه‌ها نمي‌توان تفاوتي را بين دو كودك با داشتن همبستگي ايمن، كه يكي در خانواده سكولار و ديگري در خانواده متدين رشد كرده است، شناسايي كرد. در عين حال، اعتباريابي علمي اين ديدگاه‌ها با مشكل مواجه است، اما دليلي هم بر رد آنها نداريم.
    رشد دينداري در اوائل کودکي از منظر اسلامي
    ناظر به يافته‌هاي روان‌شناختي در زمينة رشد دينداري در اوائل کودکي، در اين بخش، موارد زير به ترتيب از منظر متون اسلامي بررسي مي‌شود:
    - مقصود از مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري؛
    - چگونگي شکل‌گيري ريشه‌هاي اوليه دينداري؛
    ـ ثبت و ماندگاري اثر کيفيت تعامل والدين – کودک، در نظام رواني کودک و تأثير آنها بر شکل‌دهي و هويت‌بخشي به دينداري در سنين بالاتر.
    1. مقصود از مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري
    مباني و ريشه‌هاي اوليه دينداري از منظر روان‌شناختي، به منزله برايندي از همة تجارب ثبت شده در نظام رواني کودک است که داراي ريشه فطري و اکتسابي است. اين مطلب با نظر به تفسير ارائه شده از موضوع «فطرت الله» و چگونگي تبيين رابطه بين فطرت الله و دينداري در متون اسلامي، به گونه‌اي ديگر قابل تبيين است. از مفاد آية ميثاق (اعراف: 174) و آية فطرت (روم: 30)، به دست مي‌آيد که ريشه دينداري را بايد در فطرت - به عنوان يکي از عناصر وجودي انسان - که دست آفرينش در هنگام خلقت وي، آن را در او به وديعت گذاشته – جست‌وجو کرد و نه در برايند تجارب ثبت شده در نظاام رواني وي. از نظر قرآن و روايات، تجارب و تعاملات محيطي، تنها زمينه رشد و شکوفايي مثبت يا منفي فطرت را فراهم مي‌کند.
    ادعاي فوق دربارة ريشه‌هاي دينداري با بيان چند مقدمه دربارة حقيقت فطرت، رابطة فطرت و دين و چگونگي رشد و شکوفايي آن، که برگرفته از ديدگاه امام خميني در تفسير آية فطرت (روم: 30) است، قابل اثبات است:
    حقيقت فطرت: امام خميني در تفسير آية فطرت، دربارة مقصود از حقيقت فطرت مي‌گويد:
    خداوند در هنگام آفرينش طينت انسان دو فطرت، که يکي سمت اصلي و ديگري سمت فرعي دارد، به او عطا فرمود: فطرت اصلي عشق به کمال مطلق و خير و سعادت است که همه انسان‌ها از آن برخوردارند و يک نفر را نمي‌توان پيدا کرد که به حسب اصل جبلت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خير و سعادت نباشد و ديگري از ان دو فطرت، که سمت فرعيت و تابعيت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است (موسوي خميني، 1391، ص76 و 77).
    اين دو فطرت، فطرت در حالتي است که محکوم احکام طبيعت نشده، وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقي است. اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محکوم به احکام آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلي خود شد، مبدأ جميع شرور و منشأ جميع شقاوت و بدبختي‌هاست (همان).
    جميع احکام شرايع مربوط به فطرت است. براي تخلّص فطرت از حجب ظلمانيه طبيعت بايد:
    بر طبق نقشه فطرت و طريق جبلت بنا نهاده شده، و تمام احکام الهي به طريق کلي به دو مقصد منقسم شود: يکي، اصلي و استقلالي و ديگر فرعي و تبعي است. جميع دستورات الهيه به اين دو مقصد، يا با واسطه يا بي‌واسطه، رجوع کند. مقصد اول، که اصلي است و استقلالي، توجه دادن فطرت است به کمال مطلق، که حق – جلّ و علا- و شئون ذاتيه و افعاليه اوست که مباحث مبدأ و معاد و مقاصد ربوبيات از ايمان بالله و کتب و رسل و ملائکه و يوم الآخره، و اهم و عمده مراتب سلوک نفساني و بسياري از فروع احکام از قبيل مهمّات صلاة و حج، به اين مقصد مربوط است، يا با واسطه يا بي‌واسطه. مقصد دوم، که عرضي و تبعي است، تنفر دادن فطرت است از شجره خبيثه دنيا و طبيعت که ام‌النقايص و ام‌الامراض است. و بسياري از مسائل ربوبيات، و عمده دعوت‌هاي قرآني و مواعظ الهيه و نبويه و ولويه، و عمده ابواب ارتياض و سلوک، و کثيري از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبه، و تقوا و ترک فواحش و معاصي به آن رجوع کند (همان، ص79).
    از روايات به دست مي‌آيد که انسان با فطرت توحيدي متولد مي‌شود. از زمان تولد تعامل آن با عوامل محيطي شروع مي‌شود. عوامل محيطي مي‌تواند زمينة شکوفايي يا ضعف و انحراف آن را موجب شود. اين مطلب از دو روايت زير قابل استفاده است: «كل مولود يولد علي الفطره حتي يكون ابواه يهودانه وينصرانه ويمجسانه» (ابن‌فهد، بي‌تا، ص311)؛ هر نوزادي بر فطرت الهي زاده مي‌شود و اين پدر و مادر اويند كه او را يهودي، نصراني و يا مجوسي مي‌كند.
    اين روايت بر اين مطلب دلالت مي‌کند که اولاً، هر نوزادي با ظرفيتي با نام فطرت، که همانا عشق به کامل مطلق است، زاده مي‌شود. ثانياً رشد آن با عوامل اجتماعي و تربيت‌هاي نادرست و شرك‌آميز مرتبط است.
    امام صادق فرمود:
    قال موسي يا رب اي الاعمال افضل عندك؟ قال: حب الاطفال فاني فطرتهم علي توحيدي فان امتهم ادخلتهم برحمتي جنتي (نوري طبرسي، 1409ق، ج 15، ص114). موسي‌بن عمران گفت: پروردگارا! كدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن كودكان؛ زيرا آنها را بر پذيرش توحيد خودم آفريدم و اگر هم آنها را بميرانم با رحمت داخل بهشت مي‌گردانم.
    در اين روايت، «فاء» براي تعليل است. خداوند علت محبت اطفال را فطرت توحيدي آنها بيان مي‌كند. از اين تعليل به دست مي‌آيد كه دوست داشتن فطرت توحيدي، يا موجودي كه داراي چنين ويژگي‌اي داشته باشد، از اعمالي است كه نسبت به ساير اعمال برتر است. همچنين روايت به اين مطلب اشاره دارد كه فطرت توحيدي در زمان طفوليت بالفعل است؛ چرا که محبت بالفعل نيازمند متعلقي است که بالفعل باشد.
    افزون بر اين، از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه فطرت توحيدي، گرچه در اثر توجه به عالم ماده و اسباب مادي ضعيف شده باشد، اما از راه برهان عقلي يا انذار انبيا، مي‌تواند دوباره متوجه خدا شود و به او روي بياورد. آياتي كه انسان را به تأمل در پديده‌هاي طبيعي دعوت مي‌كند، گويا او را آماده اين مي‌كند كه دست خدا را در طبيعت ببيند، و حضور خدا را درك كند.
    مطابق چهار مقدمه فوق، مي‌توان ريشه دينداري را در فطرت، که مسبوق به دين است و دين براي شکوفايي آن آمده، جست‌وجو کرد. در واقع، ريشه و اساس دينداري نور فطرت الله است که در صورت عدم اسارت در دست هواهاي نفساني و شيطاني و بقاي بر حالت روحانيت خود، آن‌گونه که خداوند آن را در طينت انسان سرشته است، انسان را به خير مطلق و جمال جميل مطلق مي‌رساند. در صورت اسارت، موجب شقاوت و فلاكت وي مي‌شود. به عبارت ديگر، ريشه دينداري «عشق به کامل مطلق و خير و کمال مطلق» است. خداوند آن را در وجود انسان نهاده است. کودک با اين ظرفيت پا به زندگي دنيا مي‌گذارد. اين ظرفيت، امکان تحول انسان را، در طول زندگي در اين دنيا، در دو چهرة انسان سعيد و انسان شقي فراهم مي‌کند. فلسفة پيدايش دين اين است که زمينة تحول در انسان را به سمت سعادت فراهم کند و همة دستورات ديني ناظر به دوران پيش از تولد و يا اوايل کودکي را بايد در همين راستا تفسير کرد؛ يعني عمل به اين دستورات، موجب شكوفايي مثبت در فطرت که - همان عشق به کامل مطلق است - مي‌شود.
    2. چگونگي شکل‌گيري ريشه‌هاي اوليه دينداري
    فصل مشترک ديدگاه‌هاي روان‌شناساني که ديدگاه آنها بررسي شد، اين بود که ريشه‌هاي اوليه دينداري از طريق تعامل والدين و ارزش‌هاي محيط فرهنگي- اجتماعي- تاريخي، با نياز کودک به تغذيه، نظافت و پذيرش توأم با گرمي و عطوفت شکل مي‌گيرد. منابع اسلامي نيز اين امر را تأييد مي‌کنند. در اين باره، روايات بسياري وارد شده است که مي‌توان آنها را به سه دسته تقسيم کرد:
    2-1. روايات ناظر به محبت کردن
    در روايات، به محبت کردن از طرق گوناگون از جمله در آغوش گرفتن، بر دامان نشاندن، بوسيدن، نوازش کردن، نگاه با محبت، شدت اظهار علاقه زباني و بوييدن اشاره شده است. رواياتي که در ذيل مي‌آيد بر موارد فوق دلالت دارند:
    - «نظر الوالد الي ولده حباً له عباده» (نوري طبرسي، 1409ق، ج 15، ص170)؛ نگاه كردن پدر به فرزند از روي محبت عبادت است.
    - «ان‌الله ليرحم الوالد لشدة حُبِهِ لولده» (حر عاملي، 1401ق، ج 15، ص98)؛ به درستي كه خداوند پدري كه فرزند خود را بسيار دوست مي‌دارد، مشمول رحمت خود قرار مي‌دهد.
    اين دو روايت، والدين را به دوست داشتن اطفال تحريض و تشويق مي‌كند. اما روايات ديگري وارد شده كه سيره عملي ائمه و معصومين را در برخورد با اطفال نشان مي‌دهد.
    مفضل‌بن عمر گويد:
    دخلت علي ابن الحسن موسي بن جعفر و علي ابنهُ في حجره و هو يقبله و يمصّ لسانه و يضعه علي عاتقه و يضمه اليه ويقول بابي انت وما اطيب ريحك واطهر خلقك وابين فضلك (همان، ج 18، ص557)؛ مفضل‌بن عمر مي‌گويد: بر امام موسي كاظم وارد شدم. ديدم كه آن حضرت فرزند خود امام رضا را در دامان خود نشانده و او را مي‌بوسد و زبانش را مي‌مكد و گاه بر شانه‌اش مي‌گذارد و گاه او را در آغوش مي‌گيرد، مي‌گويد: پدرم فداي تو باد چه بوي خوشي داري و چه اخلاق پاكيزه‌اي و چه آشكار است فضل تو.
    در خصوص بوسيدن فرزند به عنوان سيره عملي ائمة معصومين، دو روايت بيان مي‌شود:
    عن ابن‌عباس: «كنتُ عند النبي وعلي فخده الايسر ابنه ابراهيم و علي فخذه الايمن الحسين بن علي وهو تارةً يقبّل هذا وتارةً يقبل هذا» (مجلسي، 1404ق، ج 43، ص261)؛ در خدمت پيامبر بودم، در‌حالي‌كه فرزندش ابراهيم بر زانوي چپ رسول خدا نشسته بود و حسين‌بن علي بر زانوي راستش و حضرت گاهي اين را مي‌بوسيد و گاهي آن را.
    انس‌بن مالك قال: «ما رأيت احداً ارحم بالعيال من رسول‌الله كان ابراهيم مسترضعاًً له في عوالي المدنيه وكان ظئرُهُ قيناً فكان ياتيه و ان البيت ليدخن فياخذه فيقبله» (ابن ابي‌الدنيا، بي‌تا، ج 1، ص338)؛ هيچ كس را نسبت به اهل و عيال خود مهربان‌تر از پيامبر نديدم، پيامبر در دوران شيرخوارگي براي فرزندش ابراهيم دايه‌اي در اطراف مدينه گرفته بود، با اينكه خانه دايه در اثر شغل آهنگري همسرش پر از دوده بود، اما پيامبر به نزد او مي‌رفت و او را مي‌بوسيد.
    2-2. روايات ناظر به عدم واكنش تند در برابر رفتار نامطلوب كودك
    واكنش پيامبر و حضرات معصومان به برخي رفتارهاي كودكان، كه معمولاً موجب عصبانيت، رفتار تند و يا تنبيه بدني كودك از سوي والدين مي‌شود، جالب توجه است. مفاد احاديث و سيره عملي پيامبر و حضرات معصومان بر اين مطلب دلالت دارد كه در صورت بروز رفتارهايي مثل گريه كردن، خيس كردن لباس، بايد از هرگونه تندي اجتناب كرد. در واقع، احاديث و سيره معصومان از يك سو، والدين را به محبت كردن از طريق در آغوش گرفتن، بوسيدن، نوازش كردن و مهرورزي دعوت مي‌كند و از سوي ديگر، از والدين مي‌خواهد كه از هرگونه واكنش تند نسبت به كنش‌هاي نامطلوب كودك اجتناب ورزند و به سرعت به درخواست‌هاي كودك پاسخ دهند تا در نتيجه، زمينه احساس امنيت، آرامش و ايجاد رابطه اعتمادآميز فراهم شود.
    «لاتضربوا اطفالكم علي بكائهم، فان بكائهم اربعه اشهر: شهادة ان لااله الاالله، و اربعه اشهر: الصلاة علي النبي، و اربعه اشهر: الدعا لوالديه» (حر عاملي، 1401ق، ج 15، ص171)؛ كودكان خود را به خاطر گريه كردن نزنيد كه گريستن آنها چهار ماه ذكر لااله الاالله است و چهار ماه صلوات به رسول اكرم است و چهارماه دعا براي والدين.
    2-3. روايات ناظر به سرعت در پاسخ‌گويي به نيازهاي كودك
    - عبدالله‌بن سنان عن الصادق: «صلي رسول الله بالناسِ الظهر مخففاً في الركعتين الاخيرتين فلما انصرف قال له الناس هل حدث في الصلاة شي؟ قال وماذاك؟ قالوا خففت في الركعتين الاخيرتين فقال لهم: او ما سمعتم صراخ الصبي» (همان، ج 15، ص198)؛ رسول اكرمŠ نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند و دو ركعت آخر را به سرعت تمام كرد. پس از نماز، مردم گفتند: يا رسول‌الله آيا در نماز حادثه‌اي رخ داد؟ حضرت پرسيد: مگر چه شده است. عرض كردند: دو ركعت آخر نماز را با سرعت خوانديد. فرمود: مگر صداي شيون و فرياد كودك را نشنيديد؟
    - «ان النبي صلّي و هو حاملٌ امامةَ بنت زينت فاذا ركع وضعها فاذا قام رفعها» (ابن ابي‌الدنيا، بي‌تا، ج1، ص391)؛ پيامبر نماز مي‌خواند در‌حالي‌كه امامه دختر زينب را در بغل گرفته بود. هرگاه مي‌خواست به ركوع رود، او را بر زمين مي‌گذاشت و هرگاه مي‌خواست برخيزد، بار ديگر او را بغل مي‌گرفت.
    - علي‌بن جعفر عن اخيه موسي الكاظم قال: «سألته عن المراة تكونُ في الصلاة الفريضه وولدها الي جنبها يبكي و هي قاعده هل يصلح لها ان تتناوله فتقعده في حجرها و تسكته و رضعه؟ قال:‌ لاباسَ» (حر عاملي، 1401ق، ج 4، ص1274)؛ علي‌بن جعفر مي‌گويد: از امام دربارة‌ زني سؤال كردم كه مشغول نماز واجب است و فرزند او در كنارش گريه مي‌كند. آيا جايز است در حال نشسته، كودك خود را بغل گيرد و به دامن خود بنشاند و او را آرام كند و شير دهد؟ فرمود: اشكالي ندارد.
    از مفاد سه روايت فوق و ساير روايات مبني بر قرائت سوره‌هاي كوتاه، در صورت حضور كودك شيرخواره يا اينكه مادران در حال نماز، مي‌توانند به كودك خود شير دهند، سرعت پاسخ‌گويي به نياز كودك استفاده شود.
    علاوه بر روايات فوق، روايات ديگري بيانگر اين است که ويژگي‌هاي شخصيتي همسر، شيري که کودک از آن تغذيه مي‌کند، اجتناب از کسب حرام و تلقين و آموزش برخي اذکار بر شکل‌گيري دينداري تأثير دارد.
    3. ثبت و ضبط آثار تعامل والدين در نظام رواني كودك و تأثيرگذاري آن بر دينداري در آينده
    از منظر روان‌شناختي، نتيجه تعامل محيط با كودك، در نظام رواني کودک ثبت و ضبط مي‌شود. در سنين بالاتر نيز در قالب نگرش‌ها، افكار و گزينش‌هاي او ظاهر مي‌شود. ايمان به خدا و دينداري نيز به اين دليل كه مشابه ساير افكار و نگرش‌هاست، و يا به جهت اينكه محتواي آن، با محتواي رفتار دلبستگي مشابهت دارد، از تجارب دوران كودكي تأثير مي‌پذيرد. در اين زمينه، روايات زيادي وارد شده که مي‌توان آنها را به سه دسته تقسيم کرد:
    دسته اول، رواياتي است که بر اين مطلب دلالت دارند که اثر تعامل والدين با کودک در نظام رواني کودک ثبت مي‌شود. به‌علاوه، انجام برخي رفتارها در حضور کودک، تأثير جدي بر ارتکاب گناه و در نتيجه، سعادت و شقاوت وي در آينده دارد:
    ام‌الفضل، دايه امام حسين مي‌گويد: پيامبر در ايامي كه من به امام حسين شير مي‌دادم، او را از من گرفت و به آغوش كشيد. حسين پيامبر را خيس كرد و من با شدت او را از پيامبر گرفتم، به طوري كه حسين گريه كرد. پيامبر فرمود: اين با آب پاك مي‌شود، اما كدورتي كه تو در قلب حسين وارد كردي، چه چيز آن را از بين خواهد برد (حسيني‌زاده، 1384، ص145).
    اين روايت، بر اين مطلب دلالت دارد که اثر رفتار تندِ مراقب کودک، در نظام رواني کودک ثبت مي‌شود و از بين بردن آن هم کار مشکلي است.
    امام صادق از قول پيامبر مي‌فرمايد: «سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، هر گاه مردي با زنش همبستر شود، در‌حالي‌كه كودكي در خانه بيدار است و آنها را مي‌بيند و سخن گفتن و نفس زدن آنها را مي‌شنود، آن كودك هرگز به رستگاري نخواهد رسيد و خواه پسر باشد يا دختر، زنا كار خواهد شد» (حر عاملي، 1410ق، ج 14، ص94).
    اين روايت بر اين مطلب دلالت دارد که تأثير برخي تعاملات خاص، در سعادت و شقاوت کودک بسيار جدي است.
    رواياتي نيز از مردان مي‌خواهد از کسب حرام اجتناب کنند، در انتخاب همسر دقت کنند و دايه مناسبي را براي شير دادن به فررزندانشان برگزينند؛ چرا که اين امور بر رشد شناختي، اخلاقي، مذهبي، زيبايي چهره اثرگذار است و ويژگي‌هاي شخصيتي خاصي را در او ايجاد مي‌کند.
    - عن الصادق: «کسب الحرام يبين في الذريه» (کليني، 1391، ج 2، ص125)؛
    - قال علي: «تخيروا للرضا کما تخيرون للنکاح، فان الرضاع يغير الطباع» (حميري، 1413ق، ص93)؛
    - «ان اللبن يعدي وان الرضاع يغير الطباع» (مجلسي، 1404ق، ج 110، ص398)؛
    - «اياكم ان تسترضعوا الحمقاء فان اللبن ينشئه عليه» (نوري طبرسي، 1409ق، ج 15، ص162)؛
    - «توقوا اولادكم لبن البغيه و المجنونه فان اللبن يعدي» (همان)؛
    - «رضاع اليهوديه والنصرانيه احب الي من رضاع الناصبيه، فاحذرو النصاب ان تظائروهم» (همان).
    از مفاد روايات فوق، چند نکته دربارة ثبت و ضبط آثار تعامل والدين در نظام رواني کودک و تأثير آن بر شکل‌گيري ويژگي‌هاي شخصيتي كودك از جمله دينداري به دست مي‌آيد:
    - آثارکسب حرام در تربيت فرزندان آشکار مي‌شود؛
    - ويژگي‌هاي همسري که فرد انتخاب مي‌کند، بر چگونگي شکل‌گيري طبيعت فرد تأثيرگذار است؛
    - شير ويژگي‌ها و خلقيات و مذهب زني را كه به كودك شير مي‌دهد، به کودک منتقل مي‌کند. روايات والدين را از سپردن كودك به زنِ احمق و بدكاره و ديوانه براي شير دادن منع كرده‌اند. علت آن را هم تأثير خوردن شير بر ايجاد اين ويژگي‌ها در کودک مي‌دانند. همچنين، روايات شير دادن زن يهودي و نصراني را بر زن ناصبي ترجيح داده‌اند. از ترجيح زن يهودي و نصراني، بر زن ناصبي استفاده مي‌شود كه گويا زمينه‌هاي منفي اعتقادي، از طريق شير دادن به كودك منتقل مي‌شود.
    دسته سوم، رواياتي است که والدين را به خواندن اذان و اقامه در گوش راست و چپ كودك و به خواندن سوره حمد، آية‌الكرسي، آيه‌هاي آخر سوره حشر و سوره‌هاي اخلاص، ناس و فلق در گوش كودك امر مي‌كند (همان، ص137)، يا به والدين دستور مي‌دهند كه «لااله الاالله» اولين كلمه‌اي باشد كه به كودك ياد مي‌دهند. از مفاد اين روايات، به دست مي‌آيد كه اين اعمال صرف انجام مجموعه‌اي از آداب نيست. بسياري از محققان اين روايات را حمل بر آداب مي‌كنند، ولي اگر به محتواي آنها، به ويژه تأكيد بر سوره حمد يا آيه‌هاي آخر سوره حشر يا آموزش لااله‌الاالله، به عنوان اولين كلمه توجه شود، مي‌توان از آنها اشعار روايات را به تأثير اين‌گونه اعمال در شناخت خدا و يا اينكه اين اذكار صرف آداب نيست، استفاده كرد:
    عايشه از پيامبر بزرگوار اسلام نقل مي‌كند: «من ربّي صغيراً حتي يقول لااله الاالله لم يحاسبه الله» (متقي، 1409ق، ج 16، ص45)؛ هركس كودكي را تربيت كند تا اينكه لااله‌ الاالله بگويد، خدا روز قيامت او را محاسبه نمي‌كند.
    پيامبر والدين را تشويق مي‌كند تا ايشان اولين كلمه‌اي را كه به فرزندانشان ياد مي‌دهند، لااله الاالله باشد. «افتحوا علي صبيانكم اول كلمه لااله الاالله...» (همان، ص441)؛ اولين كلمه‌اي كه بر زبان فرزندان مي‌گذاريد: لااله الاالله باشد.
    در دعائم اسلام، از علي نقل شده كه پيامبر امر فرمود: تا در گوش حسنين اذان و اقامه گفته شود. علاوه بر آن، سوره حمد و آية‌الكرسي و آخر سوره حشر و سوره‌هاي اخلاص، ناس و فلق نيز به همراه اذان تلاوت شود (نوري طبرسي، 1409ق، ج 15، ص137).
    شباهت‌ها و تفاوت‌هاي دو رويکرد در توصيف و تبيين رشد دينداري
    جدول زير پاسخ دو رويکرد را به پرسش‌هاي اساسي مطرح درباره «رشد ديني در اوائل کودکي» نشان مي‌دهد. با مقايسه پاسخ‌ها، که در ستون اول و دوم جدول آمده، وجوه تفاوت و شباهت‌هاي دو رويکرد روشن مي‌شود:
    رويكردها
    ابعاد مورد مقايسه    رويکرد اسلامي    رويکرد روان‌شناختي
    مقصود از ريشه‌هاي اوليه دينداري    ريشه دينداري فطرت به معناي «عشق به کامل مطلق و خير و کمال مطلق» است که خداوند آن را در وجود انسان به وديعه نهاده است. کودک با اين ظرفيت پا به اين دنيا مي‌گذارد و اين ظرفيت امکان تحول انسان را - در طول زندگي در اين دنيا - در دو چهرة انسان سعيد و انسان شقي فراهم مي‌کند.    اثر به جا مانده از رفتار دلبستگي در سيستم شناختي – هيجاني و رفتاري كودك
    ساختار معنايي و نظام ارزشي ثبت شده والدين در نظام رواني كودك
    تصاوير به جا مانده از رخدادهاي فرهنگي – تاريخي و تعامل والدين
    چگونگي شکل‌گيري ريشه‌هاي اوليه دينداري    تعامل والدين – کودک از طريق محبت کردن، عدم واکنش تند در برابر رفتار نامطلوب کودک و عدم تأخير در پاسخ‌گويي به نيار کودک
    فطرت، شخصيت همسر، شير زني که کودک از آن تغذيه مي‌کند و اجتناب از کسب حرام    ريشه‌هاي اوليه دينداري از طريق تعامل والدين و ارزش‌هاي محيط فرهنگي- اجتماعي- تاريخي، با نياز کودک به تغذيه، نظافت و پذيرش توأم با گرمي و عطوفت شکل مي‌گيرد
    ثبت اثر برايند تجارب والدين –کودک و تأثيرگذاري بر دينداري در سنين بالاتر    ثبت واکنش توأم با آرامش يا تندي والدين در نظام رواني کودک
    اثر برخي تعاملات خاص بر سعادت و شقاوت کودک
    ماندگاري اثر کسب از حرام بر رشد فرزندان
    تأثير ويژگي‌هاي و خلقيات و مذهب زني که به کودک شير مي‌دهد بر رشد مذهبي، شناختي، اخلاقي
    تأثير ويژگي‌هاي همسر بر رشد کودکان
    تأثير احتما لي تلقين اذکار و آموزش آن بر دينداري    تعامل محيط با كودك در نظام رواني کودک ثبت و ضبط مي‌شود و در سنين بالاتر، در قالب نگرش‌ها، افكار و گزينش‌هاي او ظاهر مي‌شود؛ ايمان به خدا و دينداري نيز يا از اين جهت كه مشابه ساير افكار و نگرش‌هاست، يا از اين جهت كه محتواي توصيف‌ شده آن به وسيله اديان با محتواي رفتار دلبستگي مشابهت دارد، از تجارب دوران كودكي تأثير مي‌پذيرد
    تشابه دو رويکرد در اين است که اولاً، هر دو رويکرد بر تعامل مطلوب کودک – والدين تأکيد دارند. از والدين مي‌خواهند که محيط‌زيستي ايمن، پاسخ‌گو و پويا براي کودک فراهم کنند. ثانياً، بر ثبت و ماندگاري اثر تعامل والدين در نظام شناختي- هيجاني کودک تأکيد دارند. ثالثاً، معتقدند که اثر تجارب دوران کودکي، در شکل‌دهي و هويت‌بخشي به دينداري مؤثر است. تفاوت‌ها نيز عبارتند از:
    اولين تمايز در مقصود از ريشه‌هاي اوليه دينداري ظاهر مي‌شود. از منظر روان‌شناختي، ريشه‌هاي دينداري را بايد در اثر بجا مانده در رفتار دلبستگي، يا اثر يجا مانده از نظام ارزشي والدين، يا اثر بجا مانده از رخدادهاي تاريخي – فرهنگي جست‌وجو کرد. ولي از منظر اسلامي ريشه‌هاي دينداري را بايد در فطرت به معناي «عشق به کامل مطلق و خير و کمال مطلق»، که خداوند آن را در وجود انسان به وديت نهاده است، جست‌وجو کرد؛ کودک با اين ظرفيت (فطرت) پا به اين دنيا مي‌گذارد. اين ظرفيت، امکان تحول انسان را - در طول زندگي در اين دنيا - در دو چهرة انسان سعيد و انسان شقي فراهم مي‌کند.
    دومين تفاوت، به چگونگي شکل‌گيري دينداري مربوط مي‌شود. از منظر اسلامي، علاوه بر تأثير کيفيت مطلوب تعامل والدين – کودک بر دينداري، عوامل ديگري نظير فطرت، شخصيت همسر، شير زني، که کودک از آن تغذيه مي‌کند، پيام‌هاي شنيداري خاص، اجتناب از کسب حرام، بر چگونگي شکل‌گيري شخصيت و دينداري تأثيرگذار است.
    سومين تفاوت، به تفاوت در تبيين‌ها دربارة چگونگي تأثير اثر تجارب اوائل کودکي بر دينداري، در سنين بالاتر مربوط مي‌شود: روان‌شناسان، سه تبيين متفاوت را با استفاده از نظرية دلبستگي، نظرية روان تحليلي و مفاهيم پياژه‌اي درباره چگونگي تأثير تجارب دورة کودکي در سنين بالاتر ارائه مي‌کنند. در‌حالي‌که تبيين‌هاي از اين دست در متون اسلامي ديده نمي‌شود. از نگاه اسلامي، ويژگي‌هاي شخصيتي همسر يا اثر شير از طريق ارثي (تأثير ژن‌ها) است که بر دينداري در سنين بالاتر تأثيرگذار است.
    نتيجه‌گيري
    اين پژوهش نشان مي‌دهد که يافته‌هاي دو رويکرد روان‌شناختي و ديني، در عين حال که با هم تفاوت دارند، اما متعارض نيستند. از‌اين‌رو، اين يافته‌ها مي‌توانند به عنوان مکمل يکديگر در نظر گرفته شوند. در نتيجه، شناختي عميق‌تر از موضوع مورد بررسي ارائه شود: از يك سو، تبيين‌هاي روان‌شناختي - در چارچوب نظريه‌هاي دلبستگي و روان‌تحليل‌گري و مفاهيم پياژه‌اي - درباره چگونگي تأثير برايند تجارب دوره طفوليت، مي‌تواند به فهمي عميق‌تر از آموزه‌هاي اسلامي، ناظر به اين مقطع سني کمک کند. به عنوان نمونه، با استفاده از تبيين‌هاي روان‌شناختي، مي‌توان تأکيد ائمه را بر سرعت در پاسخ‌گويي به نيازهاي کودک يا عدم واکنش تند در برابر نامطلوب در دوره طفوليت، يا محبت کردن از طريق در آغوش گرفتن، بر دامان نشاندن، بوسيدن، نوازش کردن، نگاه با محبت، شدت اظهار علاقه زباني و بوييدن را به شيوه علمي و مورد پذيرش در مجامع علمي توضيح داد. حتي اهتمام به عمل کردن به مفاد آنها را در مخاطبان افزايش داد. از سوي ديگر، آيات و روايات ناظر به موضوعاتي نظير فطرت، شخصيت همسر، دايه، پيام‌هاي شنيداري خاص و کسب حلال، چشم‌اندازهاي پژوهشي جديدي را براي درک عميق‌تر از ابعاد مسئله مورد بررسي، فراروي روان‌شناسان قرار مي‌دهد.
     
     

    References: 
    • ابن‌ابي‌الدنيا، بي‌تا، كتاب العيال، دمشق، دار ابن‌ارقم.
    • ابن‌فهد حلي، احمد، بي‌تا، عدة الداعي ونجاح الساعي، تحقيق احمد موحدي قمي، قم، مكتبة الوجداني.
    • حر عاملي، محمدبن حسن، 1401ق، وسائل الشيعه، 20 جلد، چ پنجم، تهران، اسلاميه.
    • حسيني‌زاده، سيدعلي، 1384، تربيت فرزند، چ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • حميري، عبدالله‌بن جعفر، 1413ق، قرب الاسناد، چ جديد، قم، موسسه آل‌البيت.
    • طبسي، محمدجواد، 1374، حقوق فرزندان در مكتب اهل‌البيت، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • فرامرزقراملکي، احد، 1380، روش‌شناسي مطالعات ديني، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
    • كليني، محمد‌بن يعقوب، 1391، الاصول من الكافي، تصحيح الشيخ نجم‌الدين الاملي، 2 جلد، تهران، الاسلاميه.
    • متقي، علي‌‌بن حسام الدين، 1409ق، كنزالعمال في سنن الاقوال والاحوال، 18 جلدي، بيروت، مؤسسه الرساله.
    • مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • منصور، محمود، 1383، روان‌شناسي ژنتيك، تهران، سمت.
    • موسوي خميني‌، سيدروح‌الله، 1391، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • نوري طبرسي، ميرزاحسين، 1409ق، مستدرك الوسائل، چ دوم، بيروت، مؤسسه آل‌البيت لاحياء التراث.
    • وولف، ديويد. ام، 1386، روان‌شناسي دين، ترجمة محمد دهقاني، تهران، رشد.
    • Fowler, J. W, 1981, Stages of faith: The psychology of human development and the quest for meaning, Newyork, Hayper Collins.
    • Palutzain, R. F, 1996, Invitation to the psychology of Religion, Boston, Allynand Bacon.
    • Roehlkepartain, E. C, & et al, 2005, Handbook of religious and spiritual development in childhood and adolescence, Thousand Oaks, Ca: Sage.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوذری، محمود.(1395) رشد دینداری در اوائل کودکی: رویکردی روانشناختی ـ اسلامی. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9(2)، 5-25

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمود نوذری."رشد دینداری در اوائل کودکی: رویکردی روانشناختی ـ اسلامی". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9، 2، 1395، 5-25

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوذری، محمود.(1395) 'رشد دینداری در اوائل کودکی: رویکردی روانشناختی ـ اسلامی'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9(2), pp. 5-25

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوذری، محمود. رشد دینداری در اوائل کودکی: رویکردی روانشناختی ـ اسلامی. روان‌شناسی و دین، 9, 1395؛ 9(2): 5-25