بررسی سهم تأثیر جهتگیری مذهبی بر سلامت روان در مقایسه با عوامل جمعیتشناختی
Article data in English (انگلیسی)
رامین تبرّائی** / دکتر علی فتحی آشتیانی*** / دکتر کاظم رسول زادة طباطبایی****
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی میزان تأثیر جهت گیری مذهبی بر سلامت روان و ابعاد آن در مقایسه با میزان تأثیر سایر عوامل جمعیت شناختی پژوهش است. برای آزمون فرضیة پژوهش، با مراجعه به دو مرکز بازآموزی معلمان شهر تهران در سال تحصیلی 85 ـ 86 تعداد 382 نفر از معلمان شاغل به تدریس به صورت نمونة در دسترس برگزیده شدند. همه افراد شرکت کننده به «پرسش نامة سلامت عمومی» (28- (GHQ و «مقیاس جهت گیری مذهبی» پاسخ دادند. هر دو مقیاس از روایی و اعتبار مناسب برخوردارند. سپس داده ها با روش همبستگی پیرسون، آزمون T مستقل و روش تحلیل رگرسیون لوجتیک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان می دهد که از میان متغیرهای اصلی و جمعیت شناختی پژوهش، تنها مؤلفة جهت گیری مذهبی(کلّ) مناسب ترین متغیر برای پیش بینی سلامت روان افراد شرکت کننده در پژوهش می باشد.
کلید واژه ها: جهت گیری مذهبی، سلامت روان، عوامل جمعیت شناختی، معلمان.
مقدّمه
«سلامت روان» به عنوان یکی از مؤلفه های «سلامت» در عرض «سلامت بدنی» همواره در کانون توجه دانشمندان علوم گوناگون قرار داشته است. در طول تاریخ، عقاید راجع به سلامت و بیماری، الگوهای تأثیرگذار بر آنها و شیوه های پیش گیری، تشخیص و درمان بیماری تغییر کرده است. سلامت روان نیز از این قاعده مستثنا نبوده و به دلیل آنکه متأثر از عوامل متعددی است، در تطور تاریخ سلامت دستخوش تغییر و تحول شده است. گاهی برخی عوامل خرافی را در بروز اختلالات روانی مؤثر دانسته و گاه نیز بر برخی عوامل به گونه ای افراط گرایانه تأکید نموده اند. در نهایت، اکنون دیدگاه «زیستی ـ روانی ـ اجتماعی» ، دیدگاه نظری برجسته ای است که فرض اساسی آن، تأثیر متقابل عوامل زیست شناختی، روان شناختی، و اجتماعی در تعیین سلامت و بیماری است(تایلور، نام کتاب، 1995).
به همین دلیل، سلامت روانی در قالب پدیده ای زیستی ـ روانی ـ اجتماعی، مستلزم درک وتفسیر درست از امور مرتبط با آن است و آن را باید در چارچوب عوامل اساسی زمینه ساز و تعدیل کننده مورد توجه قرار داد. همچنین اختلالات روانی نیز همانند سلامت روان، منتج مؤلفه ها ی زیستی، روانی، و اجتماعی هستند و کمتر می توان برای آنها، علت و عامل واحدی را برشمرد. چنان که ادلین و همکاران (1999) بیان نموده اند، در بالا بودن سطح سلامت افراد، لازم است که تمامی سطوح و ابعاد آن با یکدیگر هماهنگ و یکپارچه باشند. برخی ابعاد که ادلین و همکاران(1999) برای ایجاد تعادل در فرد بر آن تأکید نموده اند عبارتند از: ابعاد جسمانی، هیجانی، هوشی، معنوی، شغلی و اجتماعی. اگرچه تعریفی که سازمان جهانی بهداشت از سلامت ارائه کرده، در دنیای امروز به عنوان جامع ترین و مقبول ترین تعریف پذیرفته شده است، اما نمی توان نقص بزرگ آن را نایده گرفت. البته اگر نیازهای انسان فقط در حد نیازهای جسمی، روانی، و اجتماعی محدود بود، این تعریف از سلامت، کاملاً کافی به نظر می رسید(اصفهانی، 1384).
تحلیل مختصر از الگو ها ی گوناگون سلامت روان و آرای صاحب نظران، بیانگر آن است که به رغم تلاش ها ی گستردة دانشمندان برای دست یابی به تعریفی جامع از مفهوم سلامت روان، و موفقیت ها ی نسبی در این عرصه، هنوز تحلیل جامعی از ماهیت آن ارائه نشده است؛ «چراکه انسان کنونی نمی تواند با علمی که بر مبانی معرفت شناختی و روش شناختی کنونی به وجود آمده است، تحلیل جامعی از پدیده ها ی متنوعی که در اطرافش رخ می دهند ارائه نماید»(حبی، 1383).
بر این اساس، می توان گفت: اگر نگاه به انسان و مطالعه در ابعاد مختلف وجودی او و ـ برای مثال ـ مطالعه دربارة روان آدمی و امور مربوط به آن، از جمله مسئلة سلامت روانی، صرفاً بر اساس مبانی تجربه گرایی انجام گیرد و به گونه ای باشد که منجر به پالایش علم از اعتقادات ماورای طبیعی و معارف وحیانی گردد، عملاً انسان خود را از معارف بسیاری دربارة خود و جهان هستی محروم ساخته و همچنان در یک شناخت شناسی محدود باقی خواهد ماند.
پس آنچه در مجموع باید گفت این است که یکی از مهم ترین چالش ها در این زمینه، نادیده انگاری حیات روحانی بشر و بی توجهی نسبت به بخشی از معارف است که از طریق وحی به دست انسان رسیده است. اگر در علم جدید برای جهان هستی غایت و هدفی منظور نشود و سازمان وجودی همة موجودات هستی فقط به صورت مکانیکی و تنها بر اساس عناصر و فعل و انفعالات بیوشیمیایی و فیزیکی تعبیر وتفسیر شود، حضور اراده ها ی ذی شعور، به هر نحوی نادیده گرفته می شود.
بر همین اساس، مؤلفان بسیاری(از جمله: حبّی، 1383؛ اصفهانی، 1384؛ میلر و تورسن، 1999؛ به نقل از تان و همکار، 2001) پیشنهاد می کنند که با وارد کردن معارف الهی در شناخت ماهیت وجودی انسان و بعد روحی ـ روانی او و همچنین درنظر گرفتن عواملی که دین برای آرامش و اطمینان قلبی مطرح می سازد، تلاشی برای دست یابی به چشم اندازی گسترده تر از مفهوم روان و سلامت روانی صورت گیرد.
میلر و تورسن (1999) بیان می کنند که «تصویر درست تر از سلامتی این است که آن را یک سازة نهفته مانند شخصیت، خلق یا شادکام بودن تصور نماییم؛ سازه ای چند بعدی که زیرساخت مجموعه ای وسیع از پدیده ها ی قابل مشاهده می باشد.» (ص: 4) در مفهوم سازی پیشنهاد شدة میلر و تورسن سلامتی، دربردارندة سه دامنة گسترده می شود، رنج، توانایی کارکردی، و آرامش یا انسجام درونی ذهنی در زندگی. این دامنه ها ، افزون بر جنبه ها ی بدنی، جنبه ها ی شناختی، هیجانی و معنوی را دربرمی گیرند. (به نقل از تان و همکار، 2001)
این گونه پیشنهادها در افزودن بعد معنوی به عنوان یکی از ابعاد سلامت مورد توجه روزافزون جامعة علمی قرار گرفته است. بنابراین، ضروری است که مبانی نظری در چهار حوزة هستی شناسی، شناخت شناسی، روش شناسی و انسان شناسی مورد بازنگری مجدد قرار گرفته و الگوی نظری جدیدی مبتنی بر اصول و مبانی فکری و دینی ارائه گردد.
اگر آنچه را که در تعریف سازمان جهانی بهداشت آمده است در محدودة هماهنگ با نظام اعتقادی محصور کنیم، تعریف جدیدی از سلامت ارائه داده ایم که رفاه جسمی، روانی و اجتماعی را در همسویی با آموزش ها و رهنمودهای اسلامی که ضامن حرکت تکاملی و سلامت روحی است به عنوان سلامت شناخته ایم و وقتی می خواهیم راجع به بیماری سخن بگوییم، فقط به بیماری های تن و روان (به مفهومی که در فرهنگ های غیرالهی از روان، می شناسند و ارتباطی با روح به مفهوم دینی آن ندارد) نمی اندیشیم، بلکه پیروی از هوای نفس، حسد، گناه، کینه توزی و بدخواهی، غفلت و مانند آنها را هم بیماری می دانیم، حتی پرهیز از بعضی از اینها را به عنوان پرهیز از بیماری های واگیردار(مثل تجمل پرستی و غیبت) مورد تأکید قرار خواهیم داد(اصفهانی، 1384).
تأثیر عوامل جمعیت شناختی و محیطی بر سلامت روان در پژوهش ها فراوان مورد تأکید قرار گرفته است، اما یکی از عواملی که به طور روزافزون بر نقش آن در بهداشت روان و ارتقای سلامت روان تأکید می شود، عامل فرهنگ و به ویژه جهت گیری مذهبی است. گورساچ(1988) در این خصوص یادآور می شود که آگاهی در مورد مذهب به اندازة سایر ضمایم پایگاه اطلاعات روان شناختی ارزشمند است؛ به همین دلیل، می توان چنین استنباط نمود که میزان دین داری و جهت گیری مذهبی به عنوان یک متغیر و منبع مهم برای ایجاد تغییرات روان شناختی در افراد قابل توجه است.
بنابراین، انتظار می رود با پذیرش «مذهب» به عنوان یک متغیر مهم در زندگی افراد، آن را به عنوان یک منبع برای تأثیر در نفوذ باور، نگرش ، رفتار، و ویژگی های شخصیتی افراد مورد بررسی قرار داده و از آن به عنوان جزء جدایی ناپذیر تحلیل و بررسی های روان شناختی یاد کنند.
با نگاه به تاریخچة پژوهش های صورت گرفته در زمینة مذهب و سلامت روان، به این نتیجه دست می یابیم که به رغم توافق بیشتر پژوهش های صورت گرفته در وجود یک رابطة مثبت میان جهت گیری مذهبی و سلامت روان، چگونگی سازوکار تأثیر دین داری و جهت گیری مذهبی بر مؤلفه های سلامت روان به درستی تبیین نگردیده است.
به دلیل آنکه عقاید و ارزش ها ی مذهبی بخشی از زندگی هر فرد را تشکیل می دهد، تأثیر ارزش ها و باورهای مذهبی بر سلامت روان و یا بهداشت روان در پژوهش های بسیاری بر روی جامعه ها ی آماری گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. پژوهش ها ی صورت گرفته حاکی از ارتباط و همبستگی مثبت بین ارزش ها ی مذهبی با بهداشت روان در افراد است(آلواردو ، تمپلر ، برس لر و توماس ، 1995؛ ایزایا ، پارکر و مورو ، 1999، میسن هلدر و چاندلر، 2000؛ لارسون، کونیگ، 2000؛ به نقل از ساردوئی،1382)
افزایش تحقیقات در زمینه ها ی گوناگون، از جمله میزان مذهبی بودن، نیاز به مذهب، تأثیر آن بر سلامت جسمی و روانی، مقابله با تنیدگی در سطوح مختلف سنی، مراقبت ها ی بهداشتی، و سلامت اجتماعی بسیار معنادار است. چاپ مقالات متعدد، انتشار روزافزون نشریه های گوناگون و ایجاد نهادهای رسمی برای بررسی های علمی دین و دین داری در سراسر دنیا شاهدی بر این مدّعاست. در این بین، برخی دانشمندان معاصر عرصة روان شناسی (از جمله: اسپیلکا، هود،2003؛ آرگیل،2000؛ گورساچ ، 1982؛ پارگامنت، 1992؛ کونیگ، 1992، 2001 و...) تمام تلاش های علمی خود را صرف بررسی نهاد دین نموده اند؛ برای مثال، مجلة بین المللی روان شناسی دین و مجلة مطالعه تجربی دین، مجلة مذهب و پزشکی(هارلی، به نقل از لوین،1994)، مذهب و سال خوردگی(فیچر،1982، به نقل از لوین،1994)، روان درمانگری در چهارچوب مذهبی(پروپست، 1988)، مذهب و روان شناسی (جونز، 1996)، تجربه دینی (هود، 1995)، روان شناسی دین: روی آورد تجربی(هود، 1996)، و خدا در ناهشیار. (فرانکل، 1975) آنچه به اجمال مورد اشاره قرار گرفت، همگی بیانگر اهمیت روزافزون مذهب در زندگی بشر امروزی و تحقیقات دامنه دار روان شناسی در این عرصه هستند.
عامل جهت گیری مذهبی به مراتب مؤثرتر از سایر عوامل جمعیت شناختی است. شاید مهم ترین دلیل برای این مسئله آن باشد که با افزایش جهت گیری مذهبی و ایمان مذهبی در افراد، فرایند خود ـ کنترلی در درون فرد نیز ارتقا یافته و مانع از اثربخشی شرایط بیرونی یا جمعیت شناختی و موقعیت های محیطی می شود. در نتیجه، فرد کمتر دستخوش شرایط نامناسب قرار گرفته و سلامت روان خود را حفظ می کند. بر این اساس، در توجیه این رابطه برخی نظریات قابل توجه وجود دارد:
مذهب به عنوان یک پدیده روانی ـ اجتماعی همواره مورد توجه روان شناسان و جامعه شناسان بوده است. به ویژه در سه دهة اخیر و با گسترش مباحث مربوط به استرس، نقش مذهب در تعدیل تنیدگی، توجه بسیاری از روان شناسان را برانگیخته است. در این زمینه، پژوهش ها ی متعددی وجود دارند که درصدد بررسی چگونگی کنش ها ی مذهب در سلامت روانی هستند. پژوهش ها ی برگین و استینچ فیلد، (1988)و الیس (1980) / (برگین ، (1980) / ریچاردز ، (1988) / باتسون و ونتیس، 1982، به نقل از جان بزرگی، 1378) از جملة این کوشش ها ست.
به طور خلاصه، ساز و کار تأثیر مذهب در حل مشکلات روان شناختی و سازش یافتگی مبتنی بر عوامل متعددی است که می توان به برخی از آنها مانند: «تسهیل های اجتماعی»، «معنادهی به زندگی»، « ارائة الگوهای دلبستگی و جدایی»، «تشویق وتنبیه»، « آیین های مذهبی»، « پرورش عقلانی»، «هویت بخشی» و «نظم اجتماعی و فردی» اشاره کرد. (لوین، 1994، به نقل از جان بزرگی، 1378). می توان به این فهرست موارد دیگری مانند «وحدت یافتگی روانی»(طهرانی،1997)، «تخلیة هیجانی در دعا»، «تقویت رفتار از طریق اعتقاد به معاد وقیامت»، «صدور رفتار از طریق احکام و عبادات» (مصباح یزدی1376، مشاوره شخصی)، مضاعف نمودن منابع مهار رفتار شامل منبع مهار درونی(عقل) و منبع مهار بیرونی(قرآن وسنت) (جان بزرگی، 1373) و جز آن را افزود(جان بزرگی، 1378).
به طور کلّی، در زمینه نقش مذهب در بهداشت روانی و جسمانی و نیز مقابله با عوامل فشارزا نظریات و الگوهای گوناگونی به منظور تبیین ساختارهای روان شناختی مذهب و چگونگی اثربخشی مذهب بر سلامت روان ارائه شده است که عمده ترین آنها مورد اشاره قرار می گیرد:
پارگامنت و همکاران (1988، 1990) از جمله پژوهشگرانی هستند که همگام با مطرح شدن نظریات جدید سازوکارهای مقابله ای نظریة جامعی در زمینه نقش مذهب در مقابله با عوامل فشارزا مطرح کرده اند. آنان به سه شیوه تأثیرگذاری مذهب در جریان مقابله با فشارهای گوناگون روانی و محیطی اشاره دارند:
الف) مذهب می تواند به عنوان بخشی از فرایند مقابله تلقّی شود و بر نحوه ارزیابی فرد از عامل تهدیدکننده و شدت آن اثر گذارد.
ب) مذهب می تواند در فرایند مقابله مداخله کند؛ بدین معنا که در تعریف مجدد از مشکل به گونه ای قابل حل کمک کند.
ج) مذهب می تواند بر نتایج و پیامدهای حاصل از عوامل فشارزا تأثیر گذارد. به عبارت دیگر، تفسیر افراد از نتایج و پیامدهای مربوط به رویدادهای زندگی، تحت تأثیر باورهای مذهبی قرار می گیرد.
والریت و لاری (1995، به نقل از خدایاری فرد،1380) الگویی ارائه داده اند که باورهای مذهبی را به دستگاه ایمنی عصبی ـ روانی پیوند می دهد. این پژوهشگران دیدگاهی روانی ـ اجتماعی را برای برای توجیه رابطه بین مذهب و سلامت روان پیشنهاد می کنند. آنها سلامتی را حالتی تعریف می کنند که دربردارنده مؤلفه ها یی همچون عمر طولانی، شادمانی، بهبودی بیماری ها ی حاد و بازگشت به سطح سلامتی پیشین است. آنان مذهب را به منزله یک سامانة اجتماعی می دانند که تأثیر زیادی بر ر فتار و نگرش ها ی مهم افراد، از جمله برنامه ریزی خانواده، کار، سیاست و چگونگی تفسیر رویدادهای زندگی روزانه، داشته باشد.
پرویسر (1968، به نقل از اسپیلکا و همکاران، 2003)معتقد است: فرایض دینی هنگامی که به عنوان ساختاری برای ابراز هیجان و دفاع در برابر احساس های ناخوشایند به کار گرفته شوند، در تنظیم هیجان ها، مهار عملکرد و افزایش مهار خود برای مقابله با رفتار و افکار آشفته مؤثرند.
گالانتر (1982)، باور به قدرت الهی، نیایش او و تمکین در برابر مشیت و اراده الهی را مایة افزایش طاقت و افزایش تحمل در برابر دردها می داند. او این حالت را تأمین کنندة نیازهای روحی دانسته و مدعی است که در چنین حالتی، فرد چنان توانمند می گردد که از جسم خود فاصله گرفته و درد را احساس نمی کند و یا چنان آرامشی می یابد که می تواند تنش را تجربه ننماید.
5. کرک پاتریک (1999، به نقل از تقی یاره، 1385) بر این باور است که «مذهب» می تواند به عنوان عامل دلبستگی، تلقّی گردد که در آن رفتارها و باورهای مذهبی به صورت گستره ای از نظام دلبستگی در انسان ها عمل می کنند. «کرک پاتریک با پیگیری نظریه دلبستگی بالبی (1980، 1973، 1969)، این نظریه را به عنوان شیوه ای برای سازمان بندی و تفسیر رفتارهای مذهبی می شناسد که اخیراً مورد توجه قرار گرفته است». (به نقل از همان منبع) کرک پاتریک(1999، به نقل از همان منبع) می پذیرد که تصویر خدا به صورت جانشین برای شکست های نخستین تحول دلبستگی ایمن به شمار آید و این همان «فرضیة جبرانی» نام دارد. فرض دیگر کرک پاتریک این است که تصویر خدا همان تداوم رابطة والدینی می باشد؛ فرضیه ای که از آن با نام «فرضیة تطابقی» یاد می شود.
نظام دلبستگی بالبی که نظامی رفتاری ـ زیستی را میان نوزاد و مراقبان تشکیل می دهد، به کودک این امکان را می دهد تا در حضور تصویر دلبستگی، احساس ایمنی کند و به جست وجو گری در محیط بپردازد. با ادامه چنین فرایندی در بزرگ سالی، روان بنه ها ی هیجانی شناختی مربوط به این فرایند گسترش یافته و با یک تصویر ماورای طبیعی همراه می گردند. در عین حال، هدف از ادامه فرایند دلبستگی، همچنان دست یابی به پایگاه ها ی ایمنی بخش می باشد. با وجود این، آنچه بالبی آن را مترقیانه می داند با نگاه متفاوت و بدبینانه فروید و پیروان او روبه رو شده است؛ به گونه ای که چنین نیازی را چیزی جز توّهم ندانسته اند.
در نهایت، الگوی بالبی به عنوان یک نظریة علمی این امتیاز را دارد که این پدیده را در حالتی«کمتر ارزش گذاری شده» ، بدون هر گونه تلویحات منفی مانند «بازگشت» و «وابستگی» ، به سود یک الگو که طبق آن نیاز به یک مراقب قابل دسترسی و پاسخگو در طول حیات با ما می ماند، مطرح می سازد(تقی یاره، 1384).
آرگیل (2000)، آداب و رسوم مذهبی را به عنوان فعالیت هایی گروهی می داند که باعث تغییر افراد و روابطشان می گردد. وی بر این باور است که این فعالیت های اجتماعی به اعضای گروه قدرت می بخشد و مردم را به سوی گروه ها و ارزش های گروهی سوق می دهد.
اسپیلکا و همکاران (2003) مناسک و رسوم مذهبی را علاوه بر نقش محوریشان در دین، دارای کنش های بسیاری می دانند که یکی از آنها ایجاد و تداوم مهار خود و جهان شخصی ما، به ویژه هنگامی است که احساس تحت فشار بودن می کنیم. آنها همچنین اعتقاد دارند که مناسک و آیین های دینی احساس توانمندی در غلبه بر مشکلات را به ما می دهند. اسپیلکا و همکاران(1985) با در نظر گرفتن مذهب به عنوان یک نظام مرجع برای تفسیر وقایع زندگی، آن را نظامی «معنادار» تصور می کنند که افراد از آن برای درک امور دنیا، پیش بینی و مهار رویدادها و تثبیت «حرمت خویشتن» از آن بهره می گیرند.
کالابرس (1987) براین اعتقاد است که هرگاه انسان دردمند از دیگران برای درمان و تسکین دردهای بدنی یا روانی خویش مأیوس می گردد، و درمان ها ی کلاسیک نمی توانند به او بهبودی ببخشند، کمک خواستن از ایمان و باور دینی، تنها راهی است که برای رهایی از اضطراب، افسردگی و دردهای جانکاه برای وی باقی می ماند.
روش پژوهش
جامعه ٱماری
جامعه مورد بررسی این پژوهش را معلمان شهر تهران در سال تحصیلی
1385ـ 1386 تشکیل می دادند که مجموع معلمان به اضافه مدیر، آموزگار
و معلم ورزش را دربر می گیرد. حجم جامعة مورد نظر بر اساس آمار موجود
در پایگاه اطلاع رسانی سازمان آموزش و پرورش شهر تهران، عبارت از
51073 نفر بود که 37501 نفر از آنان را معلمان زن و13572 نفر باقی مانده را معلمان مرد تشکیل می دادند.
با مراجعه به جدول «کرجسی ـ مورگان»، حجم نمونه برای جامعة مورد اشاره، 385 نفر در نظر گرفته شد. سپس به منظور توزیع نسبی دقیق با توجه به درصد فراوانی هر یک از دو جنس در جامعه مورد پژوهش(42/73٪ زن و 57/26٪ مرد)، تعداد هر یک از دو جنس در نمونه تعیین گردید که بر اساس درصد فراوانی مذکور در گروه نمونه 280 نفر معلم زن و 102 نفر معلم مرد حضور یافتند.
روش نمونه گیری
نمونه مورد مطالعه در این پژوهش مشتمل بر 382 نفر از معلمان مرد و زن شهر تهران است که در یکی از مناطق نوزده گانة شهر تهران به خدمت و تدریس اشتغال داشتند و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای انتخاب گروه نمونه، نخست با مراجعه به آمار مندرج در پایگاه اطلاع رسانی سازمان آموزش و پرورش شهر تهران به تعیین درصد حضور هر یک از دو جنس در جامعه پژوهشی و تعیین حجم گروه نمونه، پرداخته شد. سپس با اخذ مجوزهای مربوطه نسبت به اجرای آزمون در دو مرکز بازآموزی و آموزش ضمن خدمت، از همة افراد حاضر در دوره، آزمون به عمل آمد. در این مرحله، از روش «سرشماری» استفاده شد؛ بدین معنا که در چندین مرحله مراجعه به دو مرکز آموزش ضمن خدمت معلمان شهر تهران، پرسش نامه «جهت گیری مذهبی» و «سلامت عمومی» در اختیار تمام افراد شرکت کننده در دوره قرار گرفت. گروه نمونة مورد نظر دربردارندة معلمانی از همة مناطق شهر تهران بود. در مرحلة سوم، با جداسازی برخی پاسخ نامه های ناقص که حدود 60 پاسخ نامه را شامل می شد، اقدام به تشکیل گروه نمونة اصلی شد.
ابزارهای سنجش
پرسش نامة سلامت عمومی(28 ـ GHQ )
پرسش نامه سلامت عمومی (28-GHQ) شناخته شده ترین ابزار غربالگری در تعیین سلامت عمومی و سلامت روانی است که در حوزه سلامت روان کاربرد دارد. این پرسش نامه سرندی بوده و مبتنی بر خود ـ گزارش دهی است که در مجموعه ها ی بالینی با هدف ردیابی کسانی که دارای یک اختلال روانی هستند، مورد استفاده قرار می گیرد. (گلدبرگ، 1972؛ به نقل از دادستان 1377)
پرسش نامة سلامت عمومی آزمونی است با ماهیت چندگانه و خود ـ اجرا که به منظور بررسی اختلالات غیر روان گسسته که در وضعیت ها ی مختلف جامعه یافت می شود، طراحی شده است. این پرسش نامه ممکن است برای نوجوانان و بزرگ سالان در هر رده سنی و به منظور کشف ناتوانی در عملکردهای بهنجار و وجود حوادث آشفته کننده در زندگی استفاده شود. این آزمون جنبة تشخیصی ندارد و تنها می توان از آن برای سرند کردن افراد در شرایط حاد استفاده نمود. (گلدبرگ و ویلیامز، 1988 / به نقل از تقوی، 1380)
خرده آزمون ها ی پرسش نامه: این پرسش نامه دارای چهار زیر ـ مقیاس است: نشانه ها ی بدنی، اضطراب و بی خوابی، نارساکنش وری اجتماعی و افسردگی وخیم. از مجموع نمرات نیز یک نمرة کلی به دست می آید. وجود چهار ـ زیرمقیاس بر اساس تحلیل آماری پاسخ ها (تحلیل عاملی) ثابت شده است. (دادستان،1377)
1. زیر ـ مقیاس اول(A) شامل موادی درباره احساس افراد نسبت به وضع سلامت خود و احساس خستگی آنهاست و نشانه ها ی بدنی را دربر می گیرد. این زیر ـ مقیاس، دریافت های حسی بدنی را که اغلب با برانگیختگی ها ی هیجانی همراهند ارزشیابی می کند(دادستان، 1377).
2. زیر ـ مقیاس دوم (B) شامل موادی است که با اضطراب و بی خوابی مرتبطند(دادستان، 1377). هفت ماده مربوط به این زیر ـ مقیاس در پرسش نامه از پرسش شماره 8 تا شماره 14 ارائه شده و در شکل اصلی آن با حرف «B» مشخص گردیده اند که البته گاهی برای ساده سازی پرسش نامه آنها را حذف کرده و اعداد را به ترتیب تا شماره 28 ادامه می دهند.
3. زیر ـ مقیاس سوم (c) گستره توانایی افراد را در مقابله با خواسته ها ی حرفه ای و مسائل زندگی روزمره می سنجد و احساسات آنها را درباره چگونگی کنار آمدن با موقعیت ها ی متداول زندگی، آشکار می کند. هفت ماده (شماره 15 تا 21) مربوط به این زیر ـ مقیاس هستند که در فرم اصلی با حرف لاتین «C» متمایز شده اند(دادستان، 1377).
4. چهارمین زیر ـ مقیاس دربرگیرنده موادی است که با افسردگی وخیم و گرایش مشخص به خودکشی مرتبطند و هفت ماده متمایز کننده آن در پرسش نامه با حرف «D» مشخص شده اند(دادستان، 1377). نمرة کلّی هر فرد از حاصل جمع نمرات چهار زیر ـ مقیاس به دست می آید(دادستان، 1377).
بررسی اعتبار پرسش نامه: تقوی (1380)، اعتبار پرسش نامه «سلامت عمومی» را با سه روش دوباره سنجی، تنصیفی و آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار داده و به ترتیب ضرایب اعتبار 70/0، 93/0 و 90/0 را به دست آورده است.
همچنین تقوی(1380) درخصوص اعتبار پرسش نامه سلامت عمومی با اشاره به مطالعات متعدد چنین گزارش نموده است که در یک بررسی، گلدبرگ و ویلیامز(1988)، اعتبار تنصیفی برای این پرسش نامه را که توسط 853 نفر تکمیل شده بود 95/0 گزارش کردند. چان(1985)، پس از اجرای پرسش نامه بر روی 72 دانشجو در هنگ کنگ، ثبات درونی این پرسش نامه را با استفاده از روش آلفای کرونباخ 93/0 گزارش نمود. در مطالعه کی یس (1984)، که یکصد و بیست ونه دانش آموز در انگلستان در آن شرکت نمودند، ضریب آلفای این پرسش نامه 93/0 به دست آمد.
علاوه بر این، تقوی(1380) با اشاره به برخی مطالعات دیگر، ضریب اعتبار پرسش نامه را با استفاده از روش بازآزمایی به شرح ذیل گزارش نموده است: رابینسن و پرایس(1982)، 90/0؛ لایتن(1986)، ضریب همبستگی آزمون ـ بازآزمون 51/0 و 58/0 را برای دو گروه متفاوت در دوبار اجرا با فاصله زمانی 11 تا 12 ماه بدست آورد.
همچنین هومن(1377) در نتایج اقدام خود به منظور استاندارد سازی پرسش نامه سلامت عمومی، اعتبار آن را با استفاده از آلفای کرونباخ 85/0 گزارش نموده است. پالاهنگ و همکاران (1375) نیز اعتبار این مقیاس را 91/0 گزارش نموده اند.
رفیعی نیا و همکاران(1385) اعتبار آزمون را با استفاده از روش همسانی درونی و محاسبه ضریب آلفای کرونباخ بررسی نموده اند و مقدار آن را برای کلّ مقیاس و زیرمقیاس ها ی نشانه ها ی جسمانی، اضطراب و بی خوابی، اختلال در کارکرد اجتماعی و افسردگی، به ترتیب 92/0، 85/0، 87/0، 74/0 و 84/0 به دست آورد ه ا ند که بیانگر همسانی درونی بالا و معنادار برای این مقیاس می باشد. در پژوهش کافی، بوالهری و پیروی(1377)، اعتبار این آزمون با بهره گیری از ضریب آلفا 89/0 گزارش شده است. (به نقل از زارعان و همکاران، 1386)
بررسی روایی پرسش نامه: تقوی(1380)، در روایی همزمان پرسش نامة سلامت عمومی از طریق اجرای همزمان با پرسش نامه بیمارستان میدلسکس (M.H.Q) به ضریب همبستگی 55/0 دست یافت. ضرایب همبستگی بین خرده آزمون های این پرسش نامه با نمره کلّ در حد رضایت بخش و بین 72/0 و 87/0 متغیر بود.
همچنین در بررسی استفانسن و کریست جانسن(1985)، پرسش نامه سلامت عمومی و «شاخص پزشکی کورنل» (برودمن و همکاران، 1949)، را بر روی 1850 نفر در ایسلند اجرا نمودند و به ضریب همبستگی 48/0 دست یافتند. در تحقیق چن و چن (1983، به نقل از تقوی)، به منظور بررسی روایی همزمان با استفاده از «پرسش نامه چند جنبه ای مینه سوتا» ، ضریب همبستگی 54/0 به دست آمد. کالمن، ویلسن و کالمن(1983، به نقل از تقوی) در «مقایسه با مقیاس ناامیدی بک» به ضریب روایی همزمان 69/0 دست یافتند.
همچنین هندرسن و همکاران(1981، به نقل از تقوی، 1380) در مقایسه با «پرسش نامه افسردگی زانگ» بر روی یک گروه نمونه استرالیایی به ضریب روایی 57/0 دست یافتند. بنابراین، در مجموع، شواهد حاکی از آن است که پرسش نامه سلامت عمومی از روایی مناسب برخوردار است. (به نقل از تقوی، 1380) هومن(1377) نیز روایی پرسش نامه را با استفاده از مقیاس(SCL -90R)، 82/0 گزارش نموده است.
در مجموع، فرم 28 سؤالی پرسش نامه سلامت عمومی واجد شرایط لازم برای کاربرد در پژوهش های روان شناختی و فعالیت های بالینی شناخته شد(تقوی،1380).
پرسش نامة جهت گیری مذهبی
مقیاس جهت گیری مذهبی با تکیه بر اسلام، توسط آذربایجانی(1382) تهیه شده است. پرسش نامة نهایی آن، مشتمل بر هفتاد سؤال و دارای دو زیرـ مقیاسِ عقاید ـ مناسک و اخلاق است. مواد پرسش نامه پس از بررسی اجمالی ادیان جهان و بررسی تفصیلی دین اسلام(آیات قرآن و روایات)، بر اساس این نظریه که ایمان، مفهوم محوری دین داری است و در سه بخش باورها، اخلاقیات و مناسک عملی تجلی می یابد، استخراج شده است. مزیت این مقیاس بر مقیاس های دینی پیش از آن، نگاه نسبتاً جامع به مؤلفه های دین داری است که عبارتند از: روابط انسان و خدا، انسان و آخرت، اولیای دین، انسان و دین، بدن و قوای زیستی، امور اقتصادی، روابط اجتماعی، خانواده، انسان و طبیعت و سرانجام اخلاق فردی(آذربایجانی، 1382).
خرده مقیاس های پرسش نامه
1) خرده مقیاس عقاید ـ مناسک(1R): زیر مقیاس نخست، مشتمل بر 43 ماده دارای ضریب آلفای947/0 به وسیلة 302 نفر آزمودنی پاسخ داده شده و عامل«عقاید ـ مناسک» (1R) را می سنجد. ضریب همبستگی هر ماده با مجموعه پرسش نامه عامل (1R) (از324/0 تا740/0) و نیز ضریب آلفای 1R در صورت حذف هر ماده (از944/0 تا740/0) به دست آمده(آذربایجانی، 1382). از نظر محتوایی، مقیاس(1R) همگن و در موضوع عقاید و مناسک همگرایی دارد.
2) خرده مقیاس اخلاق(2 R ): زیر ـ مقیاس دوم مشتمل بر 27 ماده با ضریب آلفای 793/0 به وسیله 321 نفر آزمودنی پاسخ داده شده و عامل «اخلاق» (2R) را می سنجد. ضریب همبستگی هر پرسش با نمره کل مقیاس عامل(2R) (172/0 تا 447/0) و ضریب آلفا مقیاس در صورت حذف هر ماده(779/0 تا 793/0) را نشان می دهد. مقیاس (2R) نیز از نظر محتوایی همگن و در موضوع اخلاق همگرایی دارد.
د ـ بررسی اعتبار پرسش نامه: آذربایجانی(1382) در گزارش خود دربارة سنجش اعتبار دو زیرـ مقیاس عقاید ـ مناسک (1R) و اخلاق(2R) ضریب آلفای کرونباخ، اعتبار (1R) معادل 947/0 و اعتبار (2R) معادل 793/0 گزارش نموده است. گزارش وی در مجموع ضریب آلفای کرونباخ جهت گیری مذهبی کلّ (R) در سه حوزه عقایدـ مناسک، و اخلاق را معادل 936/0 نشان می دهد. همچنین در پژوهش حاضر بر اساس نتایج حاصل از اجرای پرسش نامه ضریب آلفای کرونباخ برای جهت گیری مذهبی(کلّ) در سنجش اعتبار این مقیاس معادل 844/0 به دست آمد.
بررسی روایی پرسش نامه: برای بررسی روایی آزمون جهت گیری مذهبی بر اساس اسلام، از روایی سازه استفاده شده است. گزارش آذربایجانی(1382) در مورد روایی سازه بیانگر این است که بر اساس نتایج به دست آمده، در مورد عامل (1R)، هر سه گروه دو به دو تفاوت معنادار دارند( در سطح معناداری0001/0= α). در مورد عامل (2R) تفاوت معناداری مشاهده نمی شود (حتی در سطح معناداری «05/0< α»).
در مورد عامل(R) نیز تفاوت معنادار وجود دارد( در سطح معناداری «0001/0= α»). در مورد(1R) (عقاید ـ مناسک) میان هر سه گروه دو به دو تفاوت معنادار وجود دارد (در سطح معناداری ضریب آلفا معادل0001/0 و ضریب آلفا معادل 044/0). در مورد زیر ـ مقیاس اخلاق (2R) هیچ گونه تفاوت معنادار مشاهده نمی شود(ضریب آلفا بزرگ تر از 05/0). در مورد (R) (جهت گیری مذهبی اسلامی) در میان گروه ها ی 1 و2 (حوزه و دانشگاه تهران)، همچنین2 و3 (حوزه ودانشگاه آزاد) تفاوت معنادار وجود دارد؛ اما میان گروه ها ی 2و3 (دانشگاه تهران ودانشگاه آزاد) تفاوت معنادار مشاهده نمی شود(ضریب آلفا بزرگ تر از 05/0). همچنین در بررسی اعتبار محتوایی مقیاس، از راه جمع آوری نظرات کارشناسان اسلامی، میزان آن 775/0 به دست آمد(آذربایجانی، 1382).
شیوة اجرا
در این پژوهش از مقیاس جهت گیری مذهبی(آذربایجانی، 1382) و پرسش نامه سلامت عمومی استفاده شده است. به منظور جمع آوری اطلاعات، پس از ارائه برخی توضیحات ضروری و ایجاد جوّ اعتماد در افراد، این دو پرسش نامه به صورت گروهی در اختیار معلمان شرکت کننده در جلسات پایان دوره قرار گرفت. هر چند برای اجرای این دو پرسش نامه محدودیت خاصی به لحاظ زمانی در نظر گرفته نمی شود، اما در اختیار قرار دادن زمانی بیش از اندازه می توانست به تردید در انتخاب گزینه ها و در نتیجه، سوگیری پاسخ دهی منجر شود. سایر اطلاعات نظری این پژوهش از منابع گوناگونی که مشتمل بر کتاب های ترجمه شده، منابع لاتین، مقالات و پژوهش ها ی داخل کشور، و پژوهش ها یی که به صورت مقاله در نشریات بین المللی ارائه شده اند به دست آمده است. در این میان، بیشترین سهم در مراجعه به مقالات، نسخه ها ی الکترونیکی این نشریات است که در کتابخانه های الکترونیکی ارائه شده اند. در نهایت، اطلاعات آماری این پژوهش پس از استخراج داده ها ی خام آزمون های اجرا شده به کمک نرم افزار SPSS مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
یافته ها
به منظور بررسی فرضیة پژوهش، با بکارگیری روش تحلیل رگرسیون لوچتیک، داده های پژوهش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند که جداول مربوط به آن ارائه شده است.
جدول 1: خلاصة الگوی تحلیل رگرسیون گام به گام
خطای معیاربرآورد مجذور تعدیل شدهR مجذور R ضریب همبستگی(R) الگو
76/9 141/0 143/0 378/0(a) 1
70/9 140/0 155/0 393/0(b) 2
(a)پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ
(b)پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ، سابقة بیماری بدنی.
جدول شمارة (1) نشان دهندة الگوی تحلیل رگرسیون گام به گام است. در الگوی نخست، ضریب همبستگی بین جهت گیری مذهبی کلّ و سلامت روان 378/0 است و هنگامی که متغیر سابقة بیماری بدنی نیز به آن اضافه می شود این ضریب همبستگی به 393/0 افزایش می یابد. در هر دو الگو سهم مجموع متغیرهای برشمرده شده 14٪ می باشد؛ بنابراین، ضریب تبیین 14/0 نشان دهندة میزان سهم تأثیر مجموع متغیرهای نام برده بر متغیر سلامت روان است.
جدول (2): تحلیل واریانس ضریب رگرسیون متغیرهای پیش بین برای متغیر سلامت روان
سطح معناداری F میانگین مجذورات درجه آزادی مجموع مجذورات الگو
0001/0(a) 48/63 40/6043
20/95
1
380
381 04/6043
03/36178
44/42221 رگرسیون
باقیمانده
جمع 1
0001/0(b) 65/34 65/3263
18/94 2
379
381 31/6527
38/34886
44/42221 رگرسیون
باقیمانده
جمع 2
(a) پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ
(b) پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ، سابقة بیماری بدنی.
(c) متغیر وابسته: سلامت عمومی(GHQ).
بر اساس جدول شمارة (2)، در تحلیل واریانس یک راهه، پس از اجرای آزمون F برای آزمودن معناداری الگوهای مورد اشاره در تعیین اثر همة متغیرهای پژوهش (a) بر سلامت روان، با توجه به مقدار F مندرج در جدول، هر دو الگو در سطح 0001/0= P معنادار ارزیابی شدند.
جدول(3): متغیّرهای خروج در پیش بینی متغیّر سلامت عمومی از روی متغیرهای پژوهش
الگو بتا t سطح معناداری همبستگی سهمی خطا
1 جنس 03/0(a) 57/0 57/0 03/0 990/0
وضعیت تأهل 003/0 ـ (a) 06/0 ـ 95/0 003/0 ـ 991/0
سطح تحصیلات 055/0(a) 16/1 24/0 06/0 998/0
مقطع تدریس 065/0(a) 37/1 17/0 07/0 997/0
وضعیت اقتصادی 07/0 ـ (a) 47/1 ـ 14/0 08/ ـ 00/1
تعداد فرزندان 0001/0(a) 006/0 ـ 99/0 0001/0 980/0
رشتة تحصیلی 019/0(a) 4/0 69/0 02/0 00/1
سابقة بیماری بدنی 107/0 ـ (a) 27/2 ـ 02/0 12/0 ـ 997/0
سابقة اختلال روانی 101/0 ـ (a) 12/2 ـ 03/0 11/0 ـ 993/0
سن 037/0 ـ (a) 78/0 44/0 04/0 ـ 976/0
2
جنس 022/0(b) 46/0 64/0 024/0 987/0
وضعیت تأهل 006/0 ـ (b) 24/1 ـ 90/0 01/0 ـ 991/0
سطح تحصیلات 056/0(b) 19/1 23/0 06/0 998/0
مقطع تدریس 064/0(b) 35/1 18/0 07/0 996/0
وضعیت اقتصادی 062/0 ـ (b) 30/1 ـ 19/0 08/0 ـ 993/0
تعداد فرزندان 005/0 ـ (b) 098/0 ـ 92/0 005/0 ـ 979/0
رشتة تحصیلی 009/0(b) 00/2 84/0 01/0 992/0
سابقة اختلال روانی 083/0 ـ (b) 72/1 ـ 09/0 09/0 ـ 956/0
سن 049/0 ـ (b) 02/1 ـ 31/0 05/0 ـ 966/0
(a) پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ
(b) پیش بینی کننده ها: (ثابت)، جهت گیری مذهبی کلّ، سابقة بیماری بدنی.
(c) متغیر وابسته: سلامت عمومی (GHQ).
جدول شمارة(3) نشان می دهد که در الگوی نخست تمامی متغیرها به غیر از متغیّر جهت گیری مذهبی، به دلیل عدم وجود واریانس در آنها از محاسبه کنار گذاشته شده اند. همچنین در الگوی دوم، همة متغیرهای یاد شده بجز دو متغیر «جهت گیری مذهبی کلّ» و «سابقة بیماری بدنی» بر متغیر وابسته، یعنی سلامت روان نقشی نداشته که از معادلة رگرسیون کنار گذاشته شده اند.
جدول(4): ضرایب متغیر سلامت روان به عنوان متغیر وابسته
الگو ضرایب غیر استاندارد ضرایب استاندارد t سطح معناداری
B خطای استاندارد بتا
1 ثابت 77/86 35/8 39/10 0001/0
جهت گیری مذهبی کلّ 756/0 ـ 095/0 378/0 ـ 967/7 ـ 0001/0
2 ثابت 70/92 71/8 64/10 0001/0
جهت گیری مذهبی کلّ 77/0 ـ 09/0 38/0 ـ 12/8 ـ 0001/0
سابقة بیماری بدنی 76/2 ـ 22/1 11/0 ـ 27/2 ـ 024/0
(a) متغیر وابسته: سلامت عمومی (GHQ)
بر اساس جدول(4) با استفاده از آزمون t برای معناداری ضرایب بتا، کلّیة متغیرهای پژوهش به عنوان متغیرهای مستقل، وارد الگو شدند تا میزان تأثیر آنها بر متغیر وابسته (سلامت روان) بررسی گردد. با خروج متغیرهای یاد شده از الگوی نخست، مشخص شد که از بین تمامی متغیرها در الگوی نخست تنها متغیر جهت گیری مذهبی کلّ، منبع ایجاد تغییر در متغیر وابسته (سلامت روان) است که در سطح 0001/0=P معنادار است. در الگوی دوم نیز متغیرهای جهت گیری مذهبی کلّ و سابقة سلامت بدنی منبع ایجاد تغییر در متغیر سلامت شناخته شدند که در سطح 0001/0=P معنادار بودند.
نتیجه گیری
در ارزیابی سهم متغیرهای پیش بین شامل جنس، وضعیت تأهل، سطح تحصیلات، مقطع اشتغال به خدمت، وضعیت اقتصادی، تعداد فرزندان، رشتة تحصیلی، سابقة بیماری بدنی، سابقة ابتلا به اختلال روانی، و سن) مشخص گردید که تنها متغیر جهت گیری مذهبی کلّ توانایی پیش بینی متغیر سلامت روان را دارد. این یافتة پژوهشی با یافته های نیلمن و پرساد (1995) همخوانی دارد. نیلمن و پرساد (1995) بر این باورند که میزان 60 ـ 20 درصد متغیرهای سلامت روانی افراد بالغ، توسط باورهای مذهبی تبیین می شود.
در تبیین این یافتة پژوهشی باید به نقش مثبت فرهنگ و جایگاه نهاد دین در جامعة اسلامی اشاره داشت که بر هر متغیر جمعیت شناختی و عامل دیگری برتری داشته و نسبت به آنها مؤثرتر عمل می نماید. این یافته بدین معناست که با افزایش میزان دین داری در افراد، آنها این توانایی را می یابند که در شرایط گوناگون به گونه ای مناسب رفتار نموده و از مسیر تعادل خارج نشوند و در نتیجه، از سلامت عمومی و سلامت روان بالاتری برخوردار باشند. بر این اساس، با بسط یافتن جهت گیری مذهبی در زندگی افراد در برابر شرایط اجتماعی، اقتصادی، و بدنی نامناسب، از خودشان بردباری نشان داده و بر اساس تعالیم وحیانی و الهی رفتار می نمایند. به همین اندازه، هنگامی که افراد نسبت به امور دینی بی توجه هستند، بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات روانی قرار می گیرند؛ چراکه در این صورت شرایط اجتماعی گوناگون در قالب متغیرهای جمعیت شناختی فرصت می یابند تا با وارد آوردن فشارهای مضاعف و چند سویه، بینش، نگرش، رفتار و شخصیت افراد را دستخوش تغییر قرار داده و این امر موجب بروز نابهنجار ی هایی در سطوح و جنبه های گوناگون فرد گردد که به نوبة خود سلامت روانی فرد را در معرض خطر قرار می دهد. نکته مهم آن است که این یافتة پژوهشی همسو با یافته های بسیاری از پژوهش های مشابه در سایر فرهنگ ها می تواند، برنقش برتر دین به عنوان یک عامل مؤثر در زندگی فرد تأکید نموده و با فراخواندن افراد به سوی دین داری، برخورداری از سلامت روان را در آنها تسهیل نماید.
رویدادهای تنش زای روانی رویدادی منفرد یا مجموعه ای از رویدادها یا شرایط زندگی است که انسان در مقابل آنها نیاز به سازگاری دارد. پاسخ انسان به فشار روانی تحت تأثیر برداشت ها و واکنش هایی است که مستلزم این است که انسان منابع سازش خود را بکار گیرد تا بتواند با این خواسته های درونی و بیرونی انطباق یابد(مونات . و لازاروس ،1985) با پذیرش این نکته که شرایط گوناگون اجتماعی در قالب متغیرهای جمعیت شناختی، همان فراز و نشیب های زندگی هستند که از دوام و استقرار بیشتری برخوردارند، می توان آنها را کم یا بیش به عنوان مجموعه ای از تنش ها به حساب آورد. از نظر شافر و کینگ (1990) افراد متدین و غیر متدین میزان فشار روانی مشابهی را تجربه می کنند، اما افراد متدین بهتر می توانند با رویدادهای منفی زندگی و عوامل فشار تنش زای روانشناختی رویارویی کنند.
این یافتة پژوهشی همسو با یافته های پژوهش های مشابه می تواند به برخی تناقضات و ناهمپوشی ها در نتایج پژوهش هایی که در آنها تنها به متغیرهای جمعیت شناختی توجه شده است، پاسخ داده و بی توجهی نسبت به تأثیر متغیرها و مؤلفه های جهت گیری مذهبی آزمودنی ها را در بروز این ناهمپوشی ها مؤثر بداند.
منابع
ـ آذربایجانی، مسعود، تهیه و ساخت آزمون جهت گیری مذهبی با تکیه بر اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382.
ـ استورا، نوشته: پریرخ دادستان؛ تنیدگی یا استرس، بیماری جدید تمدن، تهران، رشد، 1377.
ـ اصفهانی، محمد مهدی و دیگران؛ آیین تندرستی، تهران: تندیس، 1383.
ـ تقوی، محمدرضا، بررسی روائی و اعتبار پرسش نامه سلامت عمومی(G.H.Q)، مجله روان شناسی 20، سال پنجم، شماره 4، زمستان 1380.
ـ تقی یاره، فاطمه و همکاران، «بررسی ارتباط سطح تحول من، دلبستگی به خدا، و جهت گیری مذهبی در دانشجویان»، مجله روان شناسی33، سال نهم، شماره 1، بهار 1384، ص 21 ـ 3.
ـ جان بزرگی، مسعود، بررسی اثربخشی روان درمانی کوتاه مدت «آموزش خودمهارگری» با و بدون جهت گیری مذهبی (اسلامی) بر مهار اضطراب و تنیدگی، پایان نامه دکتری روان شناسی، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، 1378.
ـ حبّی، محمد باقر؛ «سلامت روانی در چشم اندازی گسترده تر»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال دهم، شماره 41 ، زمستان 1383.
ـ خدایاری فرد، محمد، و همکاران، «گستره پژوهش های روان شناختی در حوزه دین»، فصلنامه اندیشه و رفتار، سال ششم، شماره 4، بهار 1380.
ـ زراعان، مصطفی، و همکاران، «رابطه هوش هیجانی و سبک ها ی حل مسئله با سلامت عمومی»، مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی ایران، سال سیزدهم، شماره 2، تابستان 1386.
ـ ساردوئی، غلامرضا و همکار، «بررسی تأثیر ارزشهای مذهبی در طول مدت درمان بیماران مبتلا به افسردگی اساسی»، در: اسلام و بهداشت روان1( مجموعه مقالات اولین همایش بین المللی نقش دین در بهداشت روان)، قم، دفتر نشر معارف، 1382.
ـ هومن، عباس، استاندارد سازی پرسش نامه سلامت عمومی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
Alvardo, K. A., Templer, D. L., pesler, C., and Thomas, D. C. (1995). The Relationship of Religious Variables to Death Anxiety. Journal of Clinical Psychology, 51(2), 202 ـ 204.
Argyle, M. (2000). Psychology and Religion: An introduction. London: Routledge.
Bergin, A. E.; Stinchfield, R. D.; Gaskin, T. A.; Masters, k. S.; & Sullivan, C. E.; (1988). Religious life styles and mental health: An exploratory study. Journal of Counseling Psychology, 35, 91 ـ 98.
Calapess, J. (1987). Alternation in immunocompetence during stress, bereavement
and depression, focus on neuro endocrine regulation. American Journal of Psychiatry, 144, 9 ـ 16.
Ddlin, G.;Gilanty, E; & pown, K.M. (1999) Health and Wellness (6th ed.), Sudbury: Jones & Barther Publisher.
Ellis, A. (1980). Psychotherapy & atheistic values: A response to A. E. Bergin's "Psychotherapy & Religious values." Journal of Consulting and Clinical Psychology, 48: 635 ـ 639, 642 ـ 645.
Galanter, M. (1982). Charismatic religious sects and Psychiatry, an overview. American Journal of Psychiatry, 139, 1539 ـ 48.
Gorsach, R. L. (1988) Psychology of religion. Annual review of psychology. vol: 39, PP: 201 ـ 221
Koenig, H. G. & Larson, d. B. (2001). Religion and mental health: Evidence for an association. International Review of Psychiatry, 13, 67 ـ 68.
Koenig, H.G., Cohen, H. J., Blazer, D. G., Pieper, C., Meador, K. G., Shelp, F., Goli, V., & Dipasquale, B. (1992). “Religious coping and depression among elderly, hospitalized medically ill men. American Journal of Psychiatry, 149, 1693 ـ 170.
Monat, A., Lazarus, R. S. (1985). Stress and Coping: An introduction. New York: Colombia University Press.
Nealman, J. & Persaud, R. (1995). Why do Psychiatrists Neglect Religion. pitish Journal of medical Psychology. 68: 169 ـ 178
Pargament, K. I.(1990). God help me (І): Religious coping efforts as predictiors of the outcomes to significant negative life events. American Journal of Community Psychology, 18: 793 ـ 824.
Pargament, K. I.; Kenneth, J.; Hathaway, W.; Grerengoed, N.; Newman, J. & Jones, W. (1988). Religion and the problem solving process: Three styles of coping. Journal for the Scientific Study of Religion, 24, 90 ـ 194.
Pargament, K. I.; Olsen, H. (1992). God help me (2). Journal of Scientific Study of Religion, 31, (4).
Schafer, W. E., & King, M. (1990). Religiousness on stress among college student: American survey report. Journal of College Student Devlopment, 31, 336-41.
Spilka, B.; Hood, R. W.; Hunsberger, B. & Gorsuch, R. (2003). The Psychology of Religion. 3rd Edition. New York: Guilford
Tan, Siang ـ Yang & Natalie J. Dong, Spiritual Interventions in Healing and Wholeness.in Plante, Thomas G. and Allen C. Sherman (ed), Faith and Health: Psychological Perspectives(New York and London: The Guilford Press, 2001) pp. 291 ـ 310