بررسی مراحل تحول مؤلفه عاطفی ایمان به خدا در کودکی و نوجوانی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ايمان به خدا از مهمترين موضوعاتي است که بشر از گذشتههاي دور تاكنون با آن روبهرو بوده، به توضيح و تفسير آن از زواياي گوناگون پرداخته است. در تعريف ايمان، هر يک از ملل و فرقهها و بسياري از صاحبنظران علم کلام و تفسير، به بيان ديدگاه خود دربارة مفهوم «ايمان» پرداختهاند (طباطبائي، 1364، ج 15، ص 6 و 145؛ ج 18، ص 259؛ فيض كاشاني، 1379، ص 146؛ مطهري، 1390، ج1، ص 291؛ ايزوتسو (Izutsu)، 1389، ص 15-55؛ كيركگور (Kierkegaard)، 1378، ص 67؛ تيليخ (Tillich)، 1957، ص 2-75). در اين ميان، علامه طباطبائي معتقد است: ايمان، علم به چيزي است، همراه با سکون و اطمينان به آن و گره خوردن قلب بر مدلول آن (طباطبائي، 1364، ج 15، ص 6، و ص 145). ايمان به چيزي، با مجرد علم به آن چيز حاصل نميشود. آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه ايمان همسان علم نيست. به عنوان نمونه، آيات زير دلالت دارند بر اينكه علم به خدا ميتواند با ارتداد، كفر، انكار و گمراهي جمع شود.
ـ «إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلى لَهُمْ» (محمد: 25)؛ كسانى كه پس از روشن شدن هدايت براى آنها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است.
ـ وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوًّا (نمل: 14)؛ و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، درحالىكه در دل به آن يقين داشتند.
بنابراين، علم به چيزي و جزم به اينكه آن چيز حق است، در حصول و اتصاف به ايمان كفايت نميكند، بلكه افزون بر آن، گره خوردن قلب بر مدلول آن، به گونهاي كه عمل را فيالجمله در پي داشته باشد نيز ضروري است (طباطبائي، 1364، ج 18، ص 259).
همچنين، شهيد مطهري، حقيقت ايمان را تصديق يا تسليم قلبي ميداند. به نظر وي، «حقيقت ايمان، تسليم قلب است. تسليم زبان يا فکر و عقل اگر با تسليم قلب توأم نباشد، ايمان نيست. تسليم قلب مساوي است با تسليم سراسر وجود انسان و نفي هرگونه جحود و عناد (مطهري، 1390، ج 1، ص 291). به گفته وي، ايمان به هر چيزى عبارت است از: تسليم و تصديق به واقعيت آن چيز، آنگونه كه هست. پس، ايمان مركب از سه جزء است: يكى درك و تشخيص و شناخت آن چيز، آنچنانكه هست. دوم، تسليم در برابر واقعيت آن متناسب با واقعيتش. سوم، عشق و محبت به آن چيز» (مطهري، 1386، ج 1، ص 407). بدينترتيب، عاطفه به عنوان يکي از مؤلفههاي ايمان، عبارت است از احساس دروني مؤمنان نسبت به خداوند و احساس دروني آنان، که برخاسته از ايمانشان است.
برايناساس، ميتوان گفت: ايمان داراي سه مؤلفه است: 1. علم، 2. عاطفه و محبت، 3. تسليم، التزام و پذيرش. وجود هر سه مؤلفه در تحقق ايمان به خدا امري ضروري ميباشد. در اين ميان، حوزه عاطفي، با علاقه، انگيزش، نگرش، قدرداني، و ارزشگذاري سروکار دارد (سيف، 1385، ص 136) و به احساس دروني انسان نسبت به يک چيز مربوط ميشود. هر چند تعاريف متعددي از عاطفه ارائه شده است، اما منظور ما از عاطفه در اينجا، کل طيف احساسات اعم از ترس، شادي، احترام، محبت، تنفر و... ميباشد (اسپيلکا (Spilka) و همكاران، 1390، ص 52). ازاينرو، عاطفه به عنوان يکي از مؤلفههاي ايمان به خدا، عبارت است از: احساس دروني مؤمنان نسبت به خداوند و نيز احساس دروني آنان که برخاسته از ايمانشان است.
آيات متعددي از قرآن کريم بر وجود مؤلفه عاطفي در ايمان دلالت ميکنند. در اين آيات، از يک سو ايمان همراه و همگام با سکون، آرامش، تسليم، اطمينان و... بيان ميشود؛ و از سوي ديگر، اين آيات برخي حالات عاطفي و هيجاني را بين ميکنند که مؤمنان از خود بروز ميدهند يا از آنها انتظار ميرود که در خود متجلي سازند. مانند ترس از خدا، خشيت، محبت، خشوع و... . برخي از اين آيات عبارتند از:
ـ «... إِلاَّ مَنْ أُکرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» (نحل: 106)؛
ـ «فَلا وَرَبِّک لا يؤْمِنُونَ حَتَّي يحَکِّمُوک فِيما شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيماً» (نساء: 65)؛
ـ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ...» (انفال: 2)؛
ـ «أَ لَمْ يأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» (حديد: 16)؛
روايت زير در اين زمينه قابل توجه است:
ـ «عَنْ فُضَيلِ بْنِ يسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِ وَالْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ؟ فَقَالَ: وَهَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَالْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيةَ: «حَبَّبَ إِلَيکمُ الْإِيمانَ وَزَينَهُ فِي قُلُوبِکمْ وَکرَّهَ إِلَيکمُ الْکفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ أُولئِک هُمُ الرَّاشِدُونَ» (حجرات: 7؛ کليني، 1407 ق، ج. 2، ص 125).
در دهههاي اخير، پژوهشهاي پرشماري در زمينه چگونگي و مراحل تحول تفکر و رفتار ديني توسط انديشمندان حوزه روانشناسي دين، انجام گرفته است. پژوهشگراني از قبيل هارمز، گلدمن (Goldman)، الکايند (Elkind)، فولر (Fowler) و ديگران، هر يک از زاويهاي خاص، به بررسي سير تحول دينداري پرداخته و به نتايج جالبي دست يافتهاند. با وجود ديدگاههاي مخالف معدود، ميتوان گفت: پژوهشهاي مذکور در دو مطلب اشتراک دارند:
1. تفکر و رفتار ديني، بر اساس تحول شناختي پياژه تحول مييابد. بر اساس تحوليافتگي شناختي افراد، ميتوان سطح تحوليافتگي ديني آنان را نيز پيشبيني کرد؛
2. با وجود اختلاف در تعداد و سن هر مرحله، تحول ديني، طي مراحل خاصي عمدتاً در کودکي و نوجواني تحول مييابد.
با توجه به اهميت مؤلفه عاطفي ايمان و نقش آن به عنوان يکي از مؤلفههاي ايمان به خدا، پي بردن به چگونگي و مراحل تحول اين مؤلفه در کودکان و نوجوانان، از اهميت بسياري برخوردار ميباشد.
دربارة تحول مؤلفه عاطفي ايمان به خدا، هر چند در اوايل کودکي، به دليل محدوديت ابزارها و سطح تحوليافتگي کودک، نميتوان درباره آن چندان سخن گفت، اما، تعامل تحول عاطفي و شناختي و آموزشهاي ديني، به کودک مسنتر اجازه ميدهد تا وي احساس ايماني را در سطحي ابتدايي تجربه كند. كودك در اين مرحله، به طور طبيعي به پيوند خوردن با اجتماع و فرهنگ ديني روي ميآورد. وي تلاش ميكند تا آنها را دروني كند. تحول عاطفي، كه به صورت دريافت و توجه به يك امر احساسي و ميل به پاسخدهي به آن ظاهر شده، امكان درك احساس ايماني موجود در اجتماع ديني را فراهم ميكند. داشتههاي فطري، كه در اواخر اين مرحله به صورت جستوجوي ارتباط داشتن با خدا ظاهر ميشود، در تعامل با تحول عاطفي و شناختي به كودك، اجازة داشتن حالتي از رابطه داشتن با خدا را ميدهد. كودك در اين حالت، احساس آرامش يا امنيت يا احساس خوشي را تجربه ميكند. بر طبق اصول و قواعد روانشناختي، وقوع تجربه احساس ايماني متعارف در اواخر اين مرحله ممكن است. كودك از طريق ارتباط با اجتماع ايماني و از طريق مشاهده يا توصيف اينگونه ارتباطات، آنها را درك و دريافت ميكند. زماني كه زمينه انگيزشي مناسب پيدا شود، ميل به پاسخدهي و تجربه آنها نيز پديدار ميشود، بهويژه اينكه در اين مرحله، كودك تلاش ميكند تا پديدهها را در دنياي پيرامون خود به صورت نظاممند با يكديگر مرتبط كند. از جمله ارتباط خود را با خدا درك كند و خود را با خدا مرتبط سازد. در مجموع، فعاليت كودك براي درك ارتباط خود با خدا و آنچه در اديان بدينمنظور مطرح شده، زمينه تجربه احساس ايماني متعارف را در كودك در شكلي ابتدايي فراهم ميكند (نوذري، 1389، ص 93).
تحقيقاتي كه در زمينة مراحل تحول مفهوم «دعا» انجام شده، به ما كمك ميكند تا درك بهتري از عاطفه ايماني به عنوان يک مؤلفة ايمان به خدا داشته باشيم. مطابق تحقيقات گلدمن (1964)، الکايند (1970) و وولي (Woolley) (2001)، دربارة مراحل درک مفهوم دعا، تنها در 9 تا 12 سالگي است که کودکان به تدريج، دعا را به عنوان گفتوگوي با پروردگار و راه تقرب جستن به خدا مطرح ميكنند.
تجربه احساس ايماني در دورة نوجواني، به شكلي متفاوت با دورة كودكي ظاهر ميشود. فرايندهاي شناختي، عوامل اجتماعي و فرايند هويتيابي در اين دوره، نهتنها زمينه درك و توجه به احساسات ايماني و ميل به پاسخدهي را فراهم ميكند، بلكه نوجوان را قادر ميسازد تا اولاً، تمايلات و احساسات خود را با ديگر تمايلات و احساسات مقايسه و ارزشگذاري نمايد. ثانياً، خود را نسبت به آنها متعهد سازد و وفاداري خود را به آنها اعلام نمايد. ثالثاً، تحقق شخصيت خود و فلسفهاي را براي زندگي در نظر بگيرد. بنابراين، براي نوجواني كه بهدنبال هويتيابي است و خداوند در زندگي او حضور چشمگيري دارد، ميتواند ميل به ارتباط با خدا و تجربه احساس ايماني به يك عطش و جستوجوي جدي تبديل شود (نوذري، 1389، ص 105).
آنچه تاکنون بيان شد، نگاهي عمدتاً نظري و بر اساس اصول و قواعد روانشناختي، به تحول مؤلفه عاطفي ايمان است، كه لازم است با به صورت تجربي و ميداني مورد آزمون قرار گيرد. مطلب ديگر اينکه، همانگونه كه در بسياري از تحقيقات ديني در دهههاي اخير مورد توجه قرار گرفته است، تفاوت دينداري در دو جنس دختر و پسر است. تحقيقات متعدد در مناطق مختلف جهان، نتايج مختلفي به بار آورده است. برخي پژوهشها، مؤيد وجود تفاوت در سطح و چگونگي دينداري و گرايش زنان و مردان به سوي خدا است (مکفادن (McFadden)، 2005، ص 168). درحاليکه برخي ديگر از يافتهها، اين مطلب را تأييد نکرده و تفاوت در اين زمينه را نشان نميدهند (مانند: آرگايل (Argyle) و بيت ـ هالامي (Beit-Hallahmi)، 1975؛ بنسن (Benson)، 1991؛ بنسن و همكاران، 1989، نقل از پالوتزيان (Paloutzian)، 1996، ص 108).
با توجه به تفاوتهاي عمدهاي که در ساختار، احکام و آموزش و حتي اجرا و آغاز شکلگيري و مفاهيم و انجام تکاليف دين اسلام، بين دو جنس وجود دارد، مسئله تحول محتوا و مراحل تحول مؤلفة عاطفي ايمان به خدا در دو جنس نيز يکي از زمينههاي عمده پژوهش در اين مورد محسوب ميشود. بدينترتيب، در اين پژوهش، تلاش ميشود مراحل تحول مؤلفه عاطفي ايمان به خدا، در کودکان و نوجوانان (گستره سني 7 تا 17 سالگي) مورد بررسي قرار گيرد و مشخص شود كه آيا در اين زمينه، تفاوتي ميان دو جنس دختر و پسر وجود دارد، يا نه.
روش پژوهش
بر اساس مطالعات تحولي و يک طرح تحقيق مقطعي، از جامعۀ دانشآموزان دختر و پسر هفت تا هفده سالۀ مدارس شهر قم، يک گروه نمونه (95 پسر و 103 دختر) انتخاب شدند با روش تصادفي طبقهاي و بر اساس پايه تحصيلي و جنس. اين پژوهش، در چارجوب مطالعات تحولي و بر اساس يک طرح تحقيق مقطعي انجام شده است. بر اساس اين طرح، براي گردآوري دادهها دربارة يک يا چند صفت در يک مقطع زماني، آزمودنيها از طريق نمونهگيري از جامعه مورد نظر، مورد مطالعه قرار ميگيرند (سرمد و همكاران، 1387، ص 83). براي اجراي اين طرح و بر پايه يک طرح نمونهبرداري طبقهاي، از 11 گروه سني 7 تا 17 سال، گروههاي نمونه برابر انتخاب شد تا مراحل تحول مؤلفه عاطفي ايمان به خدا مورد مطالعه قرار گيرد.
ابزار پژوهش
با توجه به ماهيت تحولي، اين مطالعه، گردآوري دادهها بر اساس روش باليني و بهكارگيري مصاحبه نيمهساختيافته انجام شد. به اعتقاد بست (1381)، در زمينههايي که انگيزش رفتار آدمي به عنوان ظاهرکننده دلايل اعمال، احساسات و نگرشهاي او مورد توجه قرار ميگيرد، مصاحبه مؤثرترين روش به شمار ميرود. اين روش، امکان برقراري تماس مستقيم با مصاحبهشونده را فراهم ميآورد و با کمک آن ميتوان به ارزيابي عميقتر ادراکها، نگرشها، علايق و آرزوهاي آزمودنيها پرداخت. از سوي ديگر، مصاحبه ابزاري است که امکان بررسي موضوعهاي پيچيده، پيگيري پاسخها، يا يافتن علت آنها و نيز اطمينان يافتن از درک پرسش از سوي آزمودني را فراهم ميسازد.
فرض بر اين است که رشد مؤلفة عاطفي ايمان، تابعي است از عوامل فطري، شناختي و محيطي (نوذري، 1389، ص 62). در اين مسير، براي تدوين مراحل تحول مؤلفة عاطفي ايمان به خدا، از نظريههاي رشد از قبيل نظريههاي پياژه (Piaget) و کلبرگ (Kohlberg)، و نيز نظريههاي تحول مذهبي مانند نظريههاي هارمز (Harms) (1944)، گلدمن (1964)، الکايند (1970)، جنيا (Jenia) (1995)، و يافتههاي نظري نوذري (1389) و نيز پژوهشهاي انجام شده توسط نصيرزاده و چاري (1386)، موسوينسب (1389) و ديگران استفاده شده است. همچنين، روايات ناظر به رشد عاطفي انسان مورد توجه قرار گرفتهاند. بر اساس يافتههاي پژوهشي و مباني نظري مذکور، زيرمؤلفههاي عاطفه ايماني، آنگونه که در زير ميآيد، مشخص گرديد.
ـ احساس عاطفي از خدا (بيان مهربان بودن خدا)؛
ـ احساس خوبي، خوشي، آرامش؛
ـ صميمي شدن با خدا، در قالب مواردي از قبيل: صحبت کردن و درد دل با خدا؛ احساس نزديکي و دوست بودن با خدا؛ احساس رضايت از خدا و احساس شرمندگي و گناه.
پس از تعيين زيرمؤلفههاي عاطفه ايماني به خدا، پرسشهاي مصاحبه طراحي شد. سرانجام، پرسشها توسط استادان فني و چند متخصص در حوزه روانشناسي، علومتربيتي، روانسنجي و علوم ديني، ارزيابي و اصلاحات لازم انجام شد. تعداد كل پرسشهاي طراحي شده براي سنجش مؤلفه عاطفي ايمان، 6 پرسش بود. پرسشهاي پژوهش در جدول 1 بيان شده است.
جدول 1. سؤالهاي سنجش مؤلفه عاطفه ايماني
1. وقتي به خدا فکر ميکني احساس ميکني اخلاقش چه جوريه؟ ميشه توضيح بدي؟
2. موقعي که به خدا فکر ميکني چه احساسي پيدا ميکني؟ ميشه توضيح بدي؟
3. تا حالا شده که دلت بخواد با خدا حرف بزني و با او درد دل کني؟ تا حالا اين کار رو کردي؟ ميشه توصيف کني؟
4. آيا شده به خدا فکر کني و احساس خاصي مثل نزديکي به خدا و دوست داشتن خدا به تو دست داده باشه؟ ميشه توصيف کني که احساست چگونه بود؟
5. تا حالا شده که چيزي از خدا بخواهي، خدا خواستهات رو برآورده کنه؟ يا شده که به نعمتهاي خدا فکر کني؟ موقعي که به نعمتهاي خدا فکر ميکردي يا خدا يک خواستهات را برآورده کرد در مقابل خدا چه احساسي پيدا کردي؟
6. برات اتفاق افتاده که يک دستور خدا رو زير پا بگذاري؟ موقعي که احياناً به دستور خدا گوش نميدي، بعدش که به اين کارت فکر ميکني در مقابل خدا چه احساسي بهت دست ميده؟
مصاحبهها انفرادي اجرا و صداها ضبط ميشد. هر مصاحبه، به طور متوسط حدود سي دقيقه طول ميکشيد. پس از پياده شدن نوارهاي صوتي مصاحبهها، پژوهشگر و چهار متخصص روانشناسي و آشنا به مفاهيم ديني (در سطح دکتري و دانشجوي دکتري)، بهگونهاي مستقل متن را تحليل و بر اساس يک مقياس امتيازي بدينگونه درجهبندي کردند:
نمره 1. احساس خدا به عنوان موجودي مهربان؛ نمره 2. گفتوگو و درد دل کردن با خدا؛ نمره 3. داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا؛ نمره 4. داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا.
مراحل مزبور براي هر زيرمؤلفه، نمونهها و مصاديق آنها در دورههاي سني مختلف ارائه شد. بدينترتيب، افزون بر گردآوري شواهدي براي مستندسازي، درك جامعتري از زيرمؤلفهها و شواهد مربوط به روايي نمرهگذاري و طبقهبنديها به دست آمد. براي اطمينان نسبت به اعتبار درجهبندي كنندگان (نمرهگذاران)، از روش همبستگي درونطبقهاي (ICC) استفاده شد. اين روش، براي بررسي اعتبار بين دو يا چند درجهبندي كننده زماني بهكار ميرود كه مقياس نمرهگذاري فاصلهاي يا طبقهاي مرتب شده باشد. افزون بر اين، همبستگي درونطبقهاي، به عنوان نسبت واريانس بينگروهها به واريانس كل در نظر گرفته ميشود. نتايج محاسبات نشان ميدهد که ضريب اندازه واحد مؤلفه عاطفي ايمان، برابر با 65/0 است كه نشان ميدهد سطح نسبتاً بالايي از همگوني نمرهها، در يک درجهبنديکننده نسبتاً مطلوب است. مقدار ضريب اعتبار اندازههاي متوسط، که در واقع نزديک به ضريب آلفاي کرونباخ است و واحد تحليل ميانگين همه درجهها يا نمرهها است، براي مؤلفه عاطفي ايمان، 87/0 است که از لحاظ آماري معنادار است و نشان ميدهد كه بين پنج داور اين پژوهش، سطح بسيار بالايي از همگوني دروني وجود دارد. براي بررسي روايي ابزار اين پژوهش، و نيز روايي مصاحبه و طبقههاي چهارگانۀ مؤلفه عاطفي ايمان، از تحليل عاملي تأييدي استفاده شده است و ساختار چهارعاملي آن تأييد شد.
يافتههاي پژوهش
براي تحليل دادهها، از دو روش کيفي و کمي استفاده شده است. در تحليل کيفي دادهها، با استفاده از روش تحليل محتوا، متن مصاحبهها را تحليل و مقولهبندي کرده، سپس پاسخهاي آزمودني، با مقولهها و زيرمؤلفهها انطباق داده شد. در بخش تحليل کمي، افزون بر به کارگيري شاخصهاي آمار توصيفي مانند فراواني، ميزان پاسخها و تشکيل جدول متقاطع، از آزمون تحليل واريانس براي بررسي تفاوت ميانگين مفاهيم تحولي، در گروههاي مختلف سني و بررسي همگوني ميانگينهاي گروهها، براي طبقهبندي آنها استفاده شد.
الف. يافتههاي کيفي
نتايج تحليل کيفي، بررسي پيشينۀ پژوهش و نيز ساختار مؤلفه عاطفي ايمان به خدا، به استخراج چهار مقولهاي انجاميد که ساختار، محتوا و مصاديق آن به قرار زير است:
مرحله اول: احساس خدا به عنوان موجودي مهربان
1. هنگامي که از او ميپرسيم: به خدا که فکر ميکني، احساس ميکني خدا اخلاقش چه جوريه؟ تصور خود را از خدا به عنوان موجودي مهربان، بيان ميکند:
- «اخلاقش خوبه» (دختر 7ساله، پسر 7ساله)،
- «خدا خيلي مهربونه» (دختر7 ساله)،
2. در پاسخ به اين سؤال: به خدا که فکر ميکني، چه احساسي پيدا ميکني؟ ميگويد: يک احساس خوب پيدا ميکند، و گاه توصيفي هم از آن ارائه ميکند. برخي از پاسخها از اين قرارند:
- «احساس خوبي پيدا ميکنم» (پسر 7ساله، دختر 7ساله)،
- «احساس خيلي خوب» (پسر 7ساله، دختر 7ساله)،
«احساس خيلي خوبي پيدا ميکنم. احساس ميکنم که من خدا رو خيلي دوست دارم. خدا هم منو خيلي دوست داره» (دختر 7ساله)،
3. کودک در اين مرحله، درد دل کردن با خدا را گزارش نميکند، همچنين در سؤال از اينکه آيا براي تو اتفاق افتاده که احساس کني، خدا خيلي بهت نزديکه و در کنارته، پاسخ منفي ميدهد. برخي از پاسخها به سؤال: «شده با خدا حرف بزني و درد دل کني؟» اينگونهاند:
- «نه، تا حالا با خدا حرف نزدم» (پسر 7 ساله، دختر 7ساله)،
- «تا حالا نه نشده» (پسر 7 ساله)،
- «من نميتونم با خدا حرف بزنم» (دختر 7 ساله)،
4. در پاسخ اين سؤال: «وقتي خدا يک خواسته تو را برآورده کرد چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «خوشحال شدم» (دختر 7 ساله، پسر 7 ساله)، يا «احساس خوبي داشتم» (دختر 7 ساله و پسر 7 ساله)؛ و در پاسخ اين سؤال: «آن موقع که کار بدي کردي، در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «احساس بدي داشتم» (دختر 7 ساله و پسر 7 ساله) يا «ناراحت شدم» (دختر 7 ساله و پسر 7 ساله).
همچنين با توجه به اينکه تجربه کودکان و نيز خزانه درک کودکان از کارهاي خوب يا بد محدود است، برخي از کودکان، تجربه برآورده شدن خواستههايشان از سوي خدا را ندارند، يا به نعمتهاي خدا فکر نکردهاند. همچنين برخي ميگويند: «تا به حال کار بدي انجام ندادهاند» (دختر 7 ساله، پسر 7 ساله). لذا امکان پاسخدهي به اين سؤال براي آنها وجود ندارد. به برخي از پاسخها توجه ميکنيم:
- يه بار از خدا ميخواستم که بابام برام يه دوچرخه بخره. برام خريد. اون موقع احساس ميکردم خدا مهربونترين خداست. ولي تا حالا کار بدي نکردم که ناراحت بشم (پسر 7ساله)؛
- يه بار از خدا يه خواستهاي داشتم، خدا خواستهام را بهم داد. اون موقع احساس خوبي داشتم، تو ذهنم اومد که خدا چقدر مهربونه. تا حالا نشده که يه دستور خدا رو گوش نداده باشم (دختر 7ساله).
مرحله دوم: درد دل کردن با خدا
در اين مرحله، آزمودني:
1. همانند مرحله قبل، خدا را موجودي مهربان و داراي اخلاق خوب توصيف ميکند. هنگام فکر کردن به خدا، حس خوبي پيدا ميکند. به برخي از اين پاسخها توجه ميکنيم:
- به خدا که فکر ميکنم، احساس ميکنم اخلاق خيلي خوبي داره، مهربون و بخشنده است (پسر 9 ساله)،
به خدا که فکر ميکنم، احساس خيلي خوبي پيدا ميکنم (دختر 10 ساله)،
2. ميگويد که با خدا درد دل ميکند، اما تجربه ارتباط نزديک و صميمانه با خدا را نداشته است.
- «بعضي وقتها با خدا حرف ميزنم. مثلاً، بهش ميگم: پدر و مادرم سالم باشند. ولي تا حالا باهاش خيلي احساس نزديکي نکردم که احساس کنم خيلي به من نزديکه. باهاش تا حالا صميمي نشدم» (پسر 9 ساله)،
- «من با خدا حرف ميزنم و باهاش درد دل ميکنم. مثلاً، ميگم پدر و مادرم فوت نکنن، امام زمان ظهور کنه، خدا به اونهايي که پول ندارن، بهشون بده. ولي احساس نميکنم که خيلي به من نزديکه و صدام رو ميشنوه» (دختر 10 ساله)،
3. در اين مرحله نيز رسيدن به خواستهها يا رفتارهاي غلط خود را در ارتباط با خدا قرار نميدهد. لذا در پاسخ اين سؤال که «وقتي خدا يک خواسته تو را برآورده کرد، چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «خوشحال شدم، يا احساس خوبي داشتم». در پاسخ اين سؤال که «آن موقع که کار بدي کردي، در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «احساس بدي داشتم يا ناراحت شدم».
- بعضي وقتها از خدا يه چيزي خواستم، خدا برآورده کرده. اگر من دعا کنم، دعا ميکنم که پدر و مادرم سالم باشن، هميشه هم سالمن. به همين خاطر، من خيلي خوشحالم. ولي تا حالا نشده که يه کار خدا رو گوش نداده باشم (دختر 9 ساله)،
- بعضي وقتها به نعمتهايي که خدا به ما داده فکر کرده، بعدش در مقابل خدا احساس خوبي داشتم، بعضي وقتها هم يک کار بدي کردم، بعدش احساس بدي داشتم (پسر 10 ساله).
مرحله سوم: رابطه نزديک و صميمانه با خدا
در اين مرحله، آزمودني:
1. مانند دو مرحله قبل، خدا را «مهربان» توصيف ميکند، البته با توضيحي که خدا را آمرزنده گناهان و اجابتکننده دعاها معرفي ميکند. به عنوان نمونه، برخي از پاسخها از اين قرارند:
- «خدا خيلي مهربونه، حتي تنهاترين آدم هم که خيلي تنهاست، در واقع تنها نيست، خدا کنارشه هميشه به درد دلهاي ما گوش ميده، هر کاري که ازش بخواي برات انجام بده، انجام ميده، لطف خدا خيلي بزرگه» (دختر 12 ساله)،
- «خدا مهربانه. مثلاً، يه نفر که گناه کرده، فوراً گناهش رو نمينويسه. صبر ميکنه اگر باز هم گناه کرد، مينويسه» (پسر 13 ساله).
2. ميگويد: که هنگام فکر کردن به خدا احساس آرامش (دلگرمي، محل اتکا داشتن)، يا احساس خوشبودن و خوشحالي ميکند. مانند:
- «احساس ميکنم کنارمه، هميشه کارهام رو داره ميبينه» (پسر 12 ساله)،
- «احساس خوبي دارم. احساس ميکنم توي آرامش هستم» (دختر 13 ساله).
3. با خدا درد دل ميکند و تجربه رابطه نزديک و صميمانه با خدا را نيز گزارش ميکند. به برخي از پاسخها توجه ميکنيم:
- «گاهي وقتها با خدا حرف ميزنم و درد دل ميکنم. بعضي موقعها هم احساس ميکنم که خدا نزديکمه صدام رو ميشنوه، اون موقعها همه مشکلاتم رو فراموش ميکنم» (دختر 12 ساله)،
- «گاهي با خدا حرف ميزنم. اون موقع که دارم، دعا ميکنم. درد دل ميکنم، يه احساس خيلي خوبي دارم که با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. انگار خدا پيشمه يه احساس خيلي شيرينيه» (پسر 13 ساله).
4. رسيدن به خواستهها و يا رفتارهاي غلط خود را در ارتباط با خدا ميبيند و لذا در پاسخ اين سؤال که «وقتي خدا يک خواسته تو را برآورده کرد، چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «احساس کردم خدا به من توجه دارد، احساس کردم خدا مرا دوست دارد». در پاسخ اين سؤال: «آن موقع که کار خطايي کردي در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟»، ميگويد: «احساس پشيماني داشتم، عذاب وجدان داشتم». به برخي از پاسخها توجه ميکنيم:
- «موقعي که خدا خواستهام رو برآورده کرد، احساس ميکردم که خدا من رو دوست داره. اون موقع هم که کار بدي کردم، يه احساس خيلي بدي داشتم. آدم احساس ميکنه يک شکست خيلي بزرگي خورده، نتونسته به حرف خدا گوش ميده. احساس پشيموني دارم، احساس ميکنم وجدانم به درد آمده» (پسر 13 ساله)،
- «موقعي که خدا خواستهام رو برآورده کرد، احساس ميکردم چقدر دوستش دارم، من براش اهميت داشتم که خواستهام رو برآورده کرده. موقعي هم که کار بدي کرده بودم، احساس خيلي بدي داشتم، خيلي پشيمان بودم» (دختر 13 ساله).
اينگونه پاسخها نشان ميدهد كه فرد هنوز به احساس بندگي و خضوع لازم، که در يک سطح پخته و بالغانه ايمان مطرح ميشود، دست نيافته؛ چون کارها را بيشتر در ارتباط با خود ميبيند. برايناساس، قضاوت ميکند و اگر به خدا هم توجه ميکند، در رتبه بعدي است.
مرحله چهارم: داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا
در اين مرحله:
1. مانند مرحله قبل، خدا را مهربان، صبور، اهل گذشت، رحيم و بخشنده، و امثال آن توصيف ميکند. مانند:
- «خدا خيلي مهربونه. راه توبه گذاشته. تا ثانيه آخر راه بازگشت گذاشته»، (پسر 16 ساله)،
- «خدا خيلي خوب و مهربونه» (دختر 15 ساله).
2. مانند مرحله قبل، ميگويد که هنگام فکر کردن به خدا، احساس آرامش، خوشي، راحتي، و خوشحالي ميکند؛ مانند اين پاسخها:
- «آرامش پيدا ميکنم» (دختر 16 ساله)،
- «آرام ميگيرم. ولي به گناه بخصوص به شب اول قبر که فکر ميکنم خيلي ميترسم» (دختر 17 ساله)،
- «احساس اينکه به هر حال يه نظري به ما داره» (پسر 16 ساله)،
3. تجربه درد دل کردن و داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا را گزارش ميکند، مانند اين موارد:
- «من با خدا درد دل ميکنم. دوستش دارم. هميشه پيشمه. هيچ وقت فکر نميکنم که پيشم نيست. مطمئنم دوستم داره. بيشتر از همه هوام رو داره» (دختر 15 ساله)،
- «بله، حتي شده با خدا با پررويي و با لحن طلبکارانه صحبت کردم. البته اين رو درست نميدونم. بالاخره ما بندهايم و خطاکار» (پسر 16 ساله).
4. آزمودني، از حس شکرگزاري و شرمندگي در مقابل خدا نيز برخوردار است. در پاسخ به اين سؤال که «وقتي خدا يک خواسته تو را برآورده کرد، در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «خدا را شکر کردم»؛ و يا در پاسخ به اين سؤال که «آن موقع که کار خطايي کردي در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «احساس شرمندگي داشتم».
به مواردي از پاسخ آزمودنيها به اين سؤال، که: «وقتي خدا يک خواسته تو را برآورده کرد، در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟»، توجه ميکنيم:
- «احساس ميکنم بايد شکر خدا رو به جا بيارم» (پسر 16 ساله)،
- «شکرگزاري» (دختر 15 ساله)،
- به مواردي از پاسخ آزمودنيها به اين سؤال که: «آن موقع که کار خطايي کردي، در مقابل خدا چه احساسي داشتي؟» ميگويد: «احساس شرمندگي داشتم»، توجه ميکنيم:
- «خجالت ميکشيدم باهاش حرف بزنم» (دختر 16 ساله)،
- «شرمنده بودم، هي با خودم ميگفتم اين چه کاري بود کردم» (پسر 17 ساله)،
جدول 2. مراحل، زيرمؤلفهها و نمونه پاسخهاي مصاحبه متعلق به مؤلفه عاطفه ايماني
مراحل زيرمؤلفهها نمونه پاسخها
1. احساس خدا به عنوان موجودي مهربان، 1. خدا را مهربان و خوشاخلاق توصيف ميکند.
2. از فکر کردن به خدا احساس خوبي پيدا ميکند.
3. با خدا درد دل نميکند و تجربه صميمي بودن با خدا را نداشته.
4. تجربه برآورده شدن خواسته خود توسط خدا يا تجربه انجام کار بد را ندارد. اگر داشته، از برآورده شدن خواستهاش خوشحال شده يا احساس خوبي داشته و از کار بدش ناراحت شده يا احساس بدي داشته. خدا اخلاقش خوبه (دختر 7 ساله، پسر 7 ساله)
به خدا که فکر ميکنم، احساس خيلي خوبي پيدا ميکنم (دختر 7 ساله، پسر 7 ساله)
نه تا حالا با خدا حرف نزدم (دختر 7 ساله، پسر 7 ساله)
من از خدا يک تبلت ميخواستم، بابام برام خريد. بعدش که به اين فکر ميکردم در مقابل خدا يه احساس خوبي داشتم. البته نميتونم اين احساسم رو بگم چهجوري بود، يک بار هم يک کار بد کردم، يک بار داشتم ميدويدم خوردم به يک پسره خورد زمين دندونش شکست. بعدش خيلي ناراحت بودم (پسر 7 ساله)
2. گفتگو و درد دل کردن با خدا 1. مانند مرحله قبل، خدا را مهربان ميداند و از فکر کردن به او احساس خوبي پيدا ميکند.
2. با خدا درد دل ميکند، اما تجربه صميمي شدن با خدا نداشته.
3. مانند مرحله قبل، اگر خدا خواستهاش را برآورده کرده، خوشحال شده و احساس خوبي پيدا کرده و اگر کار بدي کرده، ناراحت شده يا احساس بدي داشته به خدا که فکر ميکنم، احساس ميکنم اخلاق خيلي خوبي داره، مهربون و بخشنده است (پسر 9 ساله)
من با خدا حرف ميزنم و باهاش درد دل ميکنم، مثلاً ميگم يه دوچرخه به من بده. ولي اون موقع اين احساس رو پيدا نکردم که خدا پهلوي منه و صدام رو ميشنوه انگار دارم ميبينمش (پسر 10 ساله)
بعضي وقتها به نعمتهايي که خدا به ما داده فکر کرده، بعدش در مقابل خدا احساس خوبي داشتم، بعضي وقتها هم يک کار بدي کردم، بعدش احساس بدي داشتم (پسر 10 ساله)
3. داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا 1. خدا را مهربان، آمرزنده، صبور، مستجابکننده دعاها توصيف ميکند.
2. از فکر کردن به خدا احساس آرامش، خوشي پيدا ميکند.
3. تجربه درد دل کردن و داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا را گزارش ميکند.
4. از برآورده شدن خواستهاش احساس ميکند مورد توجه خداست و از کار بدش احساس پشيماني و عذاب وجدان ميکند. خدا مهربانه. مثلاً يه نفر که گناه کرده فوراً گناهش رو نمينويسه صبر ميکنه اگر باز هم گناه کرد، مينويسه (پسر 13 ساله)
«احساس خوبي پيدا ميکنم. احساس ميکنم توي آرامش هستم» (دختر 13 ساله)
گاهي وقتها با خدا حرف ميزنم و درد دل ميکنم. بعضي موقعها هم احساس ميکنم که خدا نزديکمه، صدام رو ميشوه، اون موقعها همه مشکلاتم رو فراموش ميکردم (دختر 12 ساله)
موقعي که خدا خواستهام رو برآورده کرد، احساس ميکردم من براش اهميت داشتم که خواستهام رو برآورده کرده. موقعي هم که کار بدي کرده بودم، احساس خيلي بدي داشتم، خيلي پشيمان بودم (دختر 13 ساله)
4. داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا 1. خدا را مهربان، اهلگذشت، صبور، بخشنده، مستجابکننده دعاها توصيف ميکند.
2. هنگام فکر کردن به خدا احساس آرامش، خوشي، خوشحالي ميکند
3. تجربه درد دل کردن و رابطه صميمانه با خدا را گزارش ميکند.
4. داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در برابر خدا «خدا خيلي مهربونه. راه توبه گذاشته. تا ثانيه آخر راه بازگشت گذاشته» (پسر 16 ساله)،
احساس آرامش. احساس ميکنم که کسي پشتم هست که مراقبمه، رها نيستم (دختر 16 ساله)
بعضي وقتها با خدا درد دل ميکنم. گاهي موقعها احساس رفاقت با خدا کردم. من حرف ميزنم او ميشنوه و يه جورهايي جواب من رو ميده (دختر 16 ساله)
خدا که خواستهام را داد، احساس کردم بايد شکر خدا رو به جا بيارم؛ وقتي به حرفش گوش نکردم، نميتونستم سرم رو در مقابلش بالا بگيرم (پسر 16 ساله)
يافتههاي کمي
مشخصههاي آمار توصيفي نمرههاي مربوط به عاطفه ايماني، به تفكيك هر سن و نيز خلاصۀ آزمون تحليل واريانس، براي بررسي تفاوت گروهها و آزمون مقابله شفه براي مقايسه زوجي ميانگين گروهها محاسبه و در جدول 3 نشان داده شده است. عاطفه ايماني، در 4 طبقه شامل: احساس خدا، به عنوان موجودي مهربان، درد دل کردن با خدا، داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا، و داشتن حس شکرگزاري، يا شرمندگي در مقابل خدا (به صورت 1 تا 4) نمرهگذاري شده است.
جدول 3. مشخصههاي آمار توصيفي، خلاصه آزمون تحليل واريانس و مقابله پستجربي شفه نمرههاي مؤلفه عاطفه ايماني براي همه گروههاي سني
سن تعداد ميانگين انحراف استاندارد کمينه بيشينه شفه
7 20 23/1 29/0 1 2 >10تا 17
8 18 60/1 44/0 1 40/2 >11تا 17
9 19 83/1 58/0 1 3 >12تا 17
10 18 12/2 35/0 80/1 80/2 <7>14تا 17
11 20 44/2 33/0 60/1 3 <7تا8،>14تا 17
12 17 69/2 59/0 60/1 60/3 <7تا9،>17
13 17 72/2 50/0 2 60/3 <7تا9،>17
14 18 25/3 49/0 60/2 4 <7تا11
15 17 24/3 50/0 20/2 4 <7تا11
16 17 25/3 39/0 60/2 4 <7تا11
17 17 50/3 33/0 80/2 4 <7تا13
توجه: 115/52 = (187.10) F، 001/0>P .
چنانکه در جدول 3 ديده ميشود، ميانگين نمرهها با افزايش سن گروه نمونه، بيشتر ميشود. بيشترين ميانگينها، متعلق به گروههاي سني 17 با ميانگين 50/3 (با انحراف استاندارد 33/0) ميباشد. كمترين ميانگين (23/1)، متعلق به گروه سني 7 سال با انحراف استاندارد 29/0 است. اما ميانگين برخي سنين كوچكتر، بزرگتر يا مساوي ميانگين سنهاي بالاتراست. براي نمونه، ميانگين نمره عاطفه ايماني درگروه 14 سال (25/3)، تا اندازهاي بيشتر از گروههاي 15سال (24/3) به دست آمده است. همچنين ميانگين نمره عاطفه ايماني، در گروه 16 سال (25/3) مساوي با نمره گروه 14 سال است.
كمينه و بيشينه نمرهها نيز در مؤلفۀ عاطفه ايماني، در بين گروههاي سني از الگوي يكنواخت افزايشي پيروي نميكنند. براي نمونه، در گروه سني 7، 8 و 9 سال، حداقل نمره برابر با 1 و حداکثر نمره در گروههاي سني 14، 15، 16، و 17 سال، برابر با 4 است.
افزون بر اين، نتايج تحليل واريانس (115/52 = (187.10) F، 001/0>P) نشان ميدهد كه بين گروههاي سني از لحاظ عاطفه ايماني، تفاوت معنادار وجود دارد. بر پايه نتايج حاصل از اين آزمون، ميتوان موارد زير را استخراج كرد:
ميانگين گروه سني 7 سال، با گروههاي سني 8 و 9 سال تفاوت معنادار ندارد. اما به گونه معناداري كمتر از گروههاي سني 10 تا 17 سال است. بدينترتيب، دوره 8 سالگي و نيز تا حدودي 9 سالگي، دوره گذار به مرحله بعد ميباشند. ميانگين عاطفه ايماني در آزمودنيهاي 10 ساله، از آزمودنيهاي 14 تا 17 سال كمتر و از آزمودنيهاي 7 سال بيشتر است. گروه سني 11 سال، داراي ميانگين بيشتر و معنادار نسبت به گروههاي سني 7 تا 8 سال و ميانگين كمتر و معنادار نسبت به گروههاي سني 14 تا 17 سال هستند.
آزمودنيهاي 12 و 13 سال، داراي ميانگين بيشتر و معنادار نسبت به آزمودنيهاي 7 تا 9 سال و ميانگين کمتر و معنادار نسبت به گروه 17 سال هستند. بدينترتيب، ميتوان گفت: دو گروه سني 10 و 11 سال، دوره گذار از مرحله قبل به مرحله بعد، در مؤلفه عاطفه ايماني هستند. همچنين ميتوان دو گروه سني 12 و 13 سال را به عنوان يک طبقه سني محسوب کرد.
آزمودنيهاي 15 ساله، ميانگين بالاتر و معناداري نسبت به آزمودنيهاي 7 تا 11 سال به دست آوردهاند؛ اما نسبت به گروههاي سني 12 و 13 سال و نيز گروههاي سني 14، 16، و 17 سال، تفاوت معنادار ندارند. بدينترتيب، ميتوان گفت: 15 سالگي، دوره گذار از يک مرحله به مرحله بعد است.
در گروه سني 17 سال نيز ميانگين عاطفه ايماني، از گروههاي 7 تا 13 سال بيشتر و از لحاظ آماري معنادار است. اما با گروههاي 14 و 15 و 16 سال، تفاوت معنادار ندارد. بدينترتيب، ميتوان گروههاي سني 14 تا 17 سال را در يک طبقه سني قرار داد.
تعيين مراحل عاطفه ايماني بر اساس ميانگين نمرهها
براي بررسي دقيقتر عاطفه ايماني در گروههاي مورد مطالعه و نيز تعيين اين مطلب كه بر اساس ميانگينهاي به دست آمده از درجهبندي داوران، به گونه مشخص چند مرحله را ميتوان در تحول عاطفه ايماني تعيين كرد، از نتايج به دست آمده از تحليل واريانس و نيز محاسبه زيرمجموعههاي همگون ميانگينها، چندين بار آزمودنيها در گروههاي سني متفاوت طبقهبندي شدند. همگوني ميانگينهاي هر طبقه و تفاوت آن با ساير طبقهها بررسي شد. نتايج نشان داد كه در بهترين شرايط ميتوان چهار مرحله متمايز را براي تحول عاطفه ايماني، بر اساس ميانگين گروههاي سني تعيين كرد. ساير طبقهبنديها نشان ميداد كه گروههاي سني طبقهبندي شده، با طبقههاي قبل و بعد از خود، همپوشي نسبتاً زيادي دارد. ازاينرو، تصميم گرفته شد تا ميانگينها بر اساس چهار طبقه (7، 8-11، 12-13 و 14- 17) طبقهبندي شود. نتايج اين محاسبهها در جدول 4 نشان داده شده است.
جدول 4. مشخصههاي آمار توصيفي، خلاصه آزمونهاي تحليل واريانس و مقابله پستجربي شفه نمرههاي مؤلفه عاطفه ايماني براي چهار طبقه سني همگون
گروه دامنه سني تعداد ميانگين انحراف استاندارد كمينه بيشينه شفه
1 7 20 23/1 29/0 1 2 <2، 3، 4
2 8-11 75 2 53/0 1 3 >1، <3 و 4
3 12-13 34 71/2 54/0 60/1 60/3 >2و 1، <4
4 14–17 69 31/3 44/0 20/2 4 >1، 2، 3
توجه: 088/136 = (3-194) F، 001/0>P.
چنانكه در جدول 4 ديده ميشود، نتايج آزمون تحليل واريانس براي مقايسه ميانگينهاي چهار طبقه سني، از لحاظ آماري معنادار است (088/136 = (3-194) F، 001/0>P). بدينترتيب، ميانگين هر طبقه سني از ميانگين طبقههاي سني پس از خود كمتر و از ميانگين طبقههاي سني پيش از خود، به گونه معنادار بزرگتر است. افزون بر اين، کمينه نمره گروه سني 7 سال، برابر با کمينه نمره گروه سني 8-11 سال و مساوي 1 است. کمينه نمره به دست آمده در مؤلفه عاطفه ايماني، برابر با 1 (براي گروههاي سني 7 و 8-11 سال) است. بيشينه نمره به دست آمده نيز برابر با 4 (براي گروه سني 14 تا 17 سال) است.
تعيين مراحل عاطفه ايماني بر اساس فراواني نمرهها
براي بررسي بيشتر دادهها، تصميم گرفته شد تا توزيع فراواني پاسخها بر اساس طبقههاي نمرهگذاري و به تفكيك گروههاي چهارگانه سني محاسبه شود. بدينمنظور، نخست نمرهها بر اساس دامنۀ مشاهده شده رتبهبندي داوران به چهار طبقه تقسيم شد. نتايج اين طبقهبندي، در جدول 5 نشان داده شده است.
جدول 5. فراواني و درصد نمرههاي مؤلفه عاطفه ايماني بر اساس درجهبندي داوران
نمره n %
1 53 8/26
2 75 9/37
3 45 7/22
4 25 6/12
چنانكه در جدول 5 ديده ميشود، بيشترين درصد پاسخها (9/37) متعلق به نمره 2 (درد دل کردن با خدا) است. افزون بر اين، درصد پاسخهاي درجهبندي شده در نمره 4 (داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا)، كمترين مقدار (6/12 درصد) است. در عين حال، 8/26 درصد از آزمودنيها نمره 1، و 7/22 درصد نيز نمره 3 گرفتهاند. نتايج توزيع فراواني پاسخهاي نمرهگذاري شده، به تفكيك چهار گروه سني در جدول 6 نشان داده شده است.
جدول 6. فراواني و درصد نمرههاي مؤلفه عاطفه ايماني به تفکيک گروههاي چهارگانه سني
1 2 3 4
گروه سني n % n % n % n %
7 19 0/95 1 0/5 - - - -
8-11 31 3/41 41 7/54 3 0/4 - -
12-13 3 8/8 18 9/42 11 4/42 2 9/5
14-17 - - 15 7/21 31 9/33 23 3/43
بر پايه نتايج جدول 6، ميتوان موارد زير را استخراج كرد:
- اکثريت بسيار بالايي (95 درصد) از گروه سني 7 سال، نمره 1 گرفتهاند. فقط 5 درصد حائز نمره 2 شدهاند. هيچيک از آزمودنيهاي اين گروه سني در طبقهها نمرههاي 3 و 4 قرار نگرفتهاند.
- از گروه سني 8-11 سال، 7/54 درصد نمره 2 و 3/41 درصد نيز نمره 1 کسب کردهاند. هيچيک از آنان نمره 4 نگرفتهاند. بنابراين، بيشترين نمرهاي که آزمودنيهاي اين گروه سني به آن دست يافتهاند، به ترتيب، به نمرات 2 و 1 تعلق دارد.
- در گروه سني 12-13 سال، بيشترين نمرهاي که افراد گرفتهاند، نمره 2 براي 9/42 درصد آزمودنيهاي اين گروه سني است. سپس، 4/42 درصد آزمودنيهاي اين گروه سني، نمره 3 گرفتهاند. کمترين نمره اين گروه سني، به طبقه 4 (9/5 درصد) و نمره 1 (8/8 درصد) اختصاص دارد.
- هيچيک از افراد گروه سني 14-17 سال، در مؤلفه عاطفه ايماني، نمره 1 کسب نکردهاند. بيشترين نمره کسب شده در اين گروه سني، به نمره 3 (9/44 درصد) اختصاص دارد. سپس نمره 4 (3/33 درصد) و نمره 2 (7/21 درصد) قرار دارند.
تفاوت دو جنس در تحول مؤلفه عاطفي ايمان
براي پاسخ به اين پرسش پژوهش، كه آيا بين دو جنس (دختر و پسر) از لحاظ مؤلفه عاطفي ايمان به خدا، تفاوت وجود دارد؟ از روش آزمون آزمون t گروههاي مستقل استفاده شد.
ميانگين، انحراف استاندارد و خلاصه محاسبات آزمون t گروههاي مستقل، براي مقايسه ميانگينهاي دو گروه دختران و پسران در نمره مؤلفه عاطفي ايمان به خدا، در جدول 7 نشان داده شده است.
جدول 7. ميانگين، انحرافاستاندارد و خلاصه آزمون t براي گروههاي مستقل براي تفاوت دو جنس در تحول مؤلفه عاطفي ايمان به خدا
دختر پسر
متغير M SD M SD (196) t P
عاطفه ايماني 67/2 85/0 32/2 82/0 557/8 004/0
چنانكه در جدول 7 مشاهده ميشود، دو جنس از لحاظ عاطفه ايماني، تفاوت معنادار دارند. ميانگين نمره عاطفه ايماني دختران بالاتر از عاطفه ايماني پسران است.
بحث و نتيجهگيري
نتايج نشان داد كه بيشترين درصد پاسخها (9/37)، متعلق به نمره 2 (گفتوگو و درد دل کردن با خدا) است. پس از آن، نمره 1 (احساس خدا به عنوان موجودي مهربان) با 8/26 درصد، نيز نمره 3 (داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا)، با 7/22 درصد قرار دارد. نمره 4 (داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا)، با 6/12 درصد، کمترين ميزان پاسخ را به خود اختصاص داده است.
همچنين يافتههاي اين پژوهش، نشان داد که کودکان و نوجوانان عموماً احساس ايماني را به مرتبههاي مختلف آن تجربه ميکنند. اين يافته را ميتوان در درصد فراواني دورههاي مختلف سني مشاهده کرد، به گونهاي که در اين پژوهش، در حدود 95 درصد از کودکان 7 ساله، 41 درصد از کودکان 8 تا 11 ساله، و 9 درصد از کودکان 12-13 ساله، در مرحله يکم عاطفه ايماني (احساس خدا به عنوان موجودي مهربان) قرار گرفتند. اين مقادير، براي مرحله دوم عاطفه ايماني (گفتوگو و درد دل کردن با خدا)، 5 درصد در کودکان 7 ساله، 55 درصد از کودکان 8 تا 11 ساله، 53 درصد 12 تا 13 سالهها و 22 درصد 14 تا 17 سالهها توزيع شدند. براي مرحله سوم (داشتن رابطه نزديک و صميمانه با خدا)، توزيع به صورت 4 درصد 8 تا 11 سالهها، و 32 درصد 12 تا 13 سالهها و 45 درصد 14 تا 17 سالهها به دست آمد. سرانجام اينکه، در حدود 6 درصد 12 تا 13 سالهها و 33 درصد 14 تا 17 سالهها در مرحله چهارم عاطفه ايماني (داشتن حس شکرگزاري و شرمندگي در مقابل خدا)، قرار گرفتند.
بهطورکلي، تحقيقات انجام شده دربارة مؤلفه عاطفي ايمان اندکاند. يافتههاي پژوهشي درباره عواطف ايماني کودکان نشان ميدهد که تقريباً نيمي از آنان، احساس تقرب به خدا را تجربه کردهاند (بوياتزيس (Boyatzis)، 2005، ص 135). همچنين بر اساس گزارش پايگاه هاردي، که گزارش گذشتهنگر بزرگسالان از چنين تجاربي را بررسي ميکند، 15 درصد از چنين تجاربي، در دوران کودکي رخ داده است. مطالعات گذشتهنگر، غالباً بر سر مضامين متعددي همگرايي داشته است: نخست اينکه، تجارب کودکان غالباً مالامال از خوشي، حيرت، ترس و احساس نزديکي با چيزي بزرگتر از خود است. دوم آنکه بسياري از بزرگسالان ميتوانند چندين دهه بعد، تجارب کودکي خود را به ياد آورند و دوباره تحت تأثير آن واقع شوند (فارمر (Farmer)، 1992؛ رابينسن (Robinson)، 1983، ص 236).
برخي ديگر از مطالعات داخلي نيز مؤيد همين مفهوم است. براي نمونه، نصيرزاده و چاري (1386) در مصاحبه با کودکان 6 تا 11 ساله ايراني، از آنان خواستهاند که چشم خود را ببندند و به خداوند بينديشند. سپس هنگامي که نام او را ميشنوند، احساس خود را بگويند. 92 نفر از کودکان خوشحالي و يک احساس خوب را گزارش کردند. احساسهايي مانند آرامش (9 نفر) و ترس (2 نفر) در رتبههاي بعدي قرار داشتند. ضمن اينکه 1 نفر به خاطر کارهاي بدش احساس شرم را منعکس کرد. يافتههاي موسوينسب (1389) نشان ميدهد که کودکان بارها احساس نزديکي به خدا، درد دل کردن و نياز به گفتوگوي با خدا را گزارش کردهاند.
همچنين يافتههاي اين پژوهش، حاکي از آن است که کودکان در اين سن بيشتر خدا را با صفاتي به ياد ميآورند که جنبة عاطفي دارد. برايناساس، کودکان در رتبه نخست صفات مهرباني، بخشندگي، منعم بودن، حاضر بودن، استجابت کنندگي و دوستدار بندگان را يادآوري ميکنند و در رتبه بعد، به صفتهاي خالق بودن، عالم بودن، يگانگي، بزرگي و قادر مطلق بودن اشاره ميشود. در تبيين اين يافته، ميتوان گفت: يادآوري اين صفتها حاکي از وجود نوعي علاقه و گرايش فطري نسبت به تمرکز بر اين صفتها است و تا حدودي با احساس آنها به هنگام شنيدن نام خداوند همخواني دارد.
ديدگاه الکايند (1970)، دربارة مراحل تفکر ديني بيانگر اين يافتة پژوهش است. او نظرية خود را با فرايند «جستوجوي شناختي» توضيح ميدهد. جستوجوي شناختي، فرايندي است که طي آن نيازها پديدار ميشوند و جنبهاي از دين، که متناظر با آن نياز است، آن را برآورده ميسازد. در نظريه الکايند، جستوجوي شناختي از چهار مرحله عبور ميکند: «جستوجوي نگهداري»، «جستوجوي نماد»، «جستوجوي رابطهها» و «جستوجوي درک».
مرحلة سوم الکايند (جستوجوي رابطهها)، از اواسط کودکي آغاز ميشود. طبق نظرية پياژه، در اين مرحله کودک شروع ميکند تا قواعد منطقي را در شناخت روابط بين اشيا و حوادث در محيط اطرافش بهکار گيرد. همچنين به طريق مشابه ميکوشد تا روابط خودش را با مردم، دنياي اجتماعي و اصول موجود شناسايي کند و خويش را با آن سازگار سازد.
الکايند در کاربردي کردن اين ايده، براي دين ميگويد: کودک که در دو مرحلة پيش با مفهوم خدا و نمادهاي مربوط به خدا آشنا شده، ميکوشد رابطة خود را با خدا بشناسد. با خدا ارتباط برقرار کند. به نظر الکايند، پس از آشنايي با مفهوم خدا و نمادسازي، پرسش از چگونگي ارتباط با خدا اجتنابناپذير است. اين مطلب از طريق دعا و نيايش محقق ميشود. فرد در خلال نيايش ميتواند نقش خود را در برابر خدا و بعکس شناسايي کند و رابطة خويش را با خدا آشکار سازد (الکايند، 1970، ص 41).
همچنين، پژوهشهاي معدود انجام شده دربارة احساس ايماني نوجوانان، حاکي از وجود احساس نزديکي و صميميت آنان با خدا است. ديويد الکايند و سالي الکايند (1970)، در بررسي تجربه ديني نوجوانان از آنها ميخواستند که بگويند: «چه زماني احساس نزديکي بيشتري به خدا ميکنند؟» و «آيا هرگز يک تجربه خاص احساس نزديکي به خدا داشتهاند؟». فرض بر اين بود که سؤال نخست، ناظر بر تجارب مذهبي مکرر فرد و سؤال دوم، ناظر بر تجارب مذهبي قوي اوست. يافتهها نشان داد که اکثريت قاطع پاسخدهندگان، تجارب مذهبي شخصي را به عنوان بخشي از زندگيشان قلمداد ميکنند. هرچند که بسياري بر فعاليتها و مشارکت مذهبي شخصي تأکيد کردند. پاسخ 92 درصد، حاکي از تجارب مکرر، و پاسخ 76 درصد نيز بيانگر تجربيات قوي مذهبي بود.
به هر حال، اين پژوهش و نيز پژوهشهاي انجامشده پيشين، اهميت مؤلفه عاطفي ايمان به خدا را آشکار ميکند. از جمله، در آموزش خداشناسي به کودکان، لازم است خدا به عنوان سرچشمه باورهاي ديني، به گونهاي معرفي شود که دوستي و عشق وي، در دل کودک استقرار يابد؛ چرا که پايداري رابطه با پروردگار، به منزلة سرچشمه علم، قدرت، کمال و زيبايي، مستلزم عشق به اوست. پيريزي پايههاي يگانهپرستي در کودک دوره ابتدايي، بايد مبتني بر ترسيم تجسمي زيبا و ايمني بخش از خدا در ضمير کودک باشد. اما ايجاد چنين تجسمي، حاصل ايجاد توانايي کشف روابط است. رابطه خدا با مخلوقات، بهويژه با انسانها، انسانهاي خردسالي که هنوز پايبند خصيصههاي فکري خاص تحول خود هستند و حقيقت را در چارچوب ظرفيت درونسازي خويش دريافت ميکنند و برايناساس، گاه به تبيين مادي غيرماديترين مفاهيم ميپردازند. بنابراين، آموزش بايد امکاناتي فراهم کند تا کودک مجال کشف اين روابط را داشته باشد و از راه تجربههاي عيني مکرر و مأنوس، اندکاندک به تجسمي، که نهايت همه مفاهيم است، دست يابد.
آموزش ديني بايد پرورش عشق به پروردگار را در صدر هدفهاي خود قرار دهد؛ چرا که با تکيه بر دلهاي آکنده از نور ايمان و عشق به خداست که هرگونه تربيت ديني ميتواند براي کودک معناي خود را بيابد و از عمق و گسترش برخوردار شود. نيرويي که کودک را به سوي خدا ميکشاند، چيزي جز عشق به او نميتواند باشد (دادستان، 1387، ص 251).
تبيين رابطة جنسيت و تحول عاطفه ايماني
يافتههاي اين پژوهش، نشان داد که ميانگين نمره مصاحبه دو جنس از لحاظ عاطفه ايماني، تفاوت معنادار دارد. بهگونهاي که ميانگين نمرة عاطفه ايماني دختران، بالاتر از عاطفه ايماني پسران به دست آمد. بدينترتيب، ميتوان گفت: دخترها، از عاطفه ايماني بالاتري، نسبت به پسرها برخوردارند، ارتباط بيشتر و عميقتري با خدا برقرار ميکنند، بيشتر با او درد دل ميکنند و احساس نزديک بودن به او را دارند و به هنگام انجام رفتارهاي نيک يا ناپسند، احساس عاطفي بيشتري در برابر خدا از خود بروز ميدهند.
يافتههاي پژوهشي دربارة تفاوت دو جنس در دينداري و ابعاد گوناگون تفکر ديني، تا اندازهاي متناقض و متفاوت است. برخي پژوهشگران، بر وجود تفاوتهاي جنسيتي در دينداري تأکيد ميکنند و آن را جزء يافتههاي کاملاً تأييد شده برميشمارند (فرانسيس (Francis)، 1997). اما برخي معتقدند: زنان به طور متوسط در همه جنبهها، از مردان متدينترند و برخي نيز آن را قبول ندارند (آرگايل، 2005، ص 143).
يافتههاي بينفرهنگي در هيجده کشور نشان ميدهد كه زنان احساس پيوند معنوي و ايمان بيشتري نسبت به مردان دارند (آقابابايي و فراهاني، 1390، ص 153). اما نتايج برخي ديگر از مطالعات (لُوِنثال (Lowenthal) و همکاران، 2002)، در بين چهار گروه مسيحي، يهودي، مسلمان و هندو نشان داد که زنان فعاليت ديني کمتري نسبت به مردان دارند. با وجود اين، بسياري از پژوهشها نيز تفاوتي ميان زنان و مردان، در ابعاد مختلف فهم يا رفتار ديني نيافتهاند. براي نمونه، يافتههاي دادستان (1387) و موسوينسب (1389) نشان داد که در هيچيک از پايههاي تحصيلي، در سطح اکتساب مفهوم خداوند و نيز دربارة تحول مفهوم دعا تفاوت بين دختر و پسر مشاهده نميشود.
با وجود اين، ميتوان گفت: تفاوت بين دو جنس بيشتر مربوط به باورها و رفتارهاي ديني است و نه تفاوت در فهم و درک مفاهيم آن. به همين دليل، بيشتر پژوهشها بيانگر اين است که زنان در مقايسه با مردان مذهبيترند، تجربههاي ديني بيشتري دارند و تمايل دارند تا نگرش مثبتتري نسبت به مذهب داشته باشند (موسوينسب، 1389، ص 152).
- آقابابايي، ناصر و حجتالله فراهاني، 1390، «معنويت و جنسيت»، در: همايش جنسيت از منظر دين و روانشناسي (مجموعه مقالات)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- اسپيلکا، برنارد و همکاران، 1390، روانشناسي دين، ترجمة محمد دهقاني، تهران، رشد.
- ايزوتسو، توشيهيکو، 1389، مفهوم ايمان در كلام اسلامي، ترجمة زهرا پورسينا، تهران، سروش.
- بست، جان، 1381، روشهاي تحقيق در علوم تربيتي و رفتاري، ترجمة حسنپاشا شريفي و نرگس طالقاني، تهران، رشد.
- دادستان، پريرخ، 1387، 18 مقاله در روانشناسي، تهران، سمت.
- سرمد، زهره و همكاران، 1387، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، آگه.
- سيف، علياکبر، 1385، روانشناسي پرورشي (روانشناسي يادگيري و آموزش)، تهران، آگاه.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1364، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
- فيض كاشاني، محمدبن شاه مرتضي، 1379، علم اليقين، ترجمة حسين استادولي، تهران، حكمت.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- كيركگور، سورن، 1378، ترس و لرز، ترجمة عبدالكريم رشيديان، تهران، نشر ني.
- مطهري، مرتضي، 1390، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1386، يادداشتهاي استاد مطهري، تهران، صدرا.
- موسوينسب، سيدمحمدرضا، 1389، بررسي تحول فهم دعا در کودکان و نوجوانان، رساله دکتري رشته علوم تربيتي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- نصيرزاده، راضيه و مسعود حسينچاري، 1386، «تفاوتهاي جنس، سن و وضعيت اقتصادي- اجتماعي در باورهاي مذهبي كودكان»، روانشناسان ايراني، سال چهارم، ش 13، ص 53ـ65.
- نوذري، محمود، 1389، بررسي تحول ايمان به خدا در دوره کودکي، نوجواني و آغاز جواني: رويکردي روانشناختي – ديني، رساله دکتراي رشته علوم تربيتي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- Argyle, M, 2005, Psychlogy and Religion: An Introduction, London, Routlegge.
- Boyatzis, C. J, 2005, "Religious and spiritual development in childhood" In: R. F Palutzain. & C. L. Park, In: Handbook of Psychology of Religion spirituality, NewYork, the Guilford Press, p. 123-143.
- Elkind, D, & Elkind, S, 1970, Varieties of religious experience in young adolescents, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 2, p. 102–112.
- Elkind, D, 1970, The origins of religion in the child, Review of Religious Research, v. 12, p. 35–42.
- Farmer, L. J, 1992, Religious experience in childhood: A study of adult perspectives on early spiritual awareness, Religious Education, v. 87, p. 259–268.
- Francis, L, 1997, The Psychology of Gender Differences in Religion: A Review of Empirical Research, in: Religion, v. 27, p. 81-96.
- Harms, E, 1944, "The development of religious experience in children", American Journal of sociology, v. 50, N. 2, p. 112-122.
- Lowenthal, K. M, et al, 2002, Are Women more Religious than Men? Gender Different Groups in UK, Personality and Individual Differences, v. 32, p. 133-139.
- McFadden, S. H, 2005, Points of Connection: Gerontology and the Psychology of Religion, In: Handbook of the psychology of religion and spirituality, R. F. Paloutzian, & C. L. Park, The Guilford Press.
- Paloutzian, R. F, 1996, Invitation to the Psychology of Religion, 2nd ed. Needham Heights, MA: Allyn & Bacon.
- Robinson, E, 1983, The original vision: A study of the religious experience of childhood, New York: Seabury Press.
- Tillich, P, 1957, Dynamics of Faith, Harper and Row Publishers, New York.
- Woolley, J. D, & Phelps, K. E, 2001, "The development of children’s beliefs about prayer", Journal of Cognition and culture, v. 1, p. 136-167