اثربخشی آموزه های فضایل اخلاقی دین محور بر بهبود شکل گیری هویت دینی نوجوانان

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«دين»، يکي از محوريترين مباحث در قرآن کريم است و در بيش از 130 آيه از قرآن، موضوعات مربوط به دين آمده است که بخش عمده آن، مربوط به ماهيت و حقيقت دين اسلام است (محمدنژاد عمران، 1393). دين محاسبه و تنظيم زندگي طبيعي و رواني در مسير تکامل، رو به جاذبيت الهي است که يک رکن آن، عقايد ديني و رکن ديگر آن، سکنات اخلاقي است (جعفري، 1349، ص 123). اخلاق از چنان ارزش و جايگاهي برخوردار است که پيامبر بزرگوار اسلام، هدف بعثت خود را «اتمام مکارم اخلاق» ميدانند (نوري، 1408ق، ج 2، ص 282-285). اين مهم بدان علت است که اخلاق افزون بر آنکه صاحبش را به عاليترين درجات انسانيت ميرساند و بر ديگر افراد بشر فضيلت ميدهد، در آخرت نيز به عاليترين درجات ارتقاء خواهد داد و همچون مصالح ساختماني، براي پيريزي بناي حيات ابدي او به حساب ميآيد. از منظر قرآن کريم، دين همواره عجين و همراه با اخلاق است؛ به اين معنا که اخلاق بدون دين و دين بدون اخلاق، قابل تصور نخواهد بود (محمدنژاد عمران، 1393).
در بينش قرآني، حقيقت انسان را روح جاودانه او تشکيل ميدهد که هويتي از او و به سوي او دارد. من حقيقي و متعالي، همان فرديت انساني است که خودش باشد و با استعدادهاي نهفته در وجودش هماني باشد که از عالم قدسي آمده و وجودش بارقهاي ملکوتي است که تجليگاه حضرت قدسيت است (رضوانيپور، 1386).
در قرآن كريم، بارها نسبت به غفلت از خود حقيقي، عدم هويتيابي و سرسپردگي انسان به غير خدا هشدار داده است: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر: 19)؛ و از پيروي از هواي نفس و تقليد ناآگاهانه از بزرگان منع شده است؛ زيرا غفلت از خود حقيقي و الهي سبب از خود بيگانگي و بيهويتي شخصيتي ميشود. انسان در نگرش ديني و قرآني، نه موجودي تماماً پيش ساخته و محکوم سرنوشت و تقدير جبري است، و نه موجود تهي، رها و به خود واگذار شده (قيامه: 36)، بلکه سرشار از تمايلات، استعدادها و انگيزههاي خيرخواهانه و شريرانه است (شمس: 8). در اين آميختگي، جهتگيري و جانب غالب، خير، کمال و نيکي است که با آموزههاي اخلاقي، ميتوان او را به کمال رساند.
موضوع علم اخلاق، اعم از ملکات نفساني است که شامل همکاريهاي اختياري انسان که داراي بار ارزشي است ميشود، متصف به خوب و بد بوده، ميتواند براي نفس کمالي را فراهم آورد و يا موجب رذيلت و نقصي در نفس شود (مصباح، 1378). يکي از مباحث مهم در مباني اخلاق، ارتباط ميان اخلاق و دين است. اخلاق، با مبناي عقل عرفي استنتاجات اخلاقي دارد. از سوي ديگر، نص صريح دين، حکمي اخلاقي ارائه ميدهد. مباني مطرح در اخلاق اسلامي، با لحاظ الزامات اخلاق ديني راهبردهايي را براي حل مشکلات اخلاقي ارائه ميکنند (فاطميتبار، 1387).
فضايل اخلاقي نقش اساسي در تربيت روحي و معنوي انسان دارد و موجب ميشود که انسان براي ارزشهاي والاي انساني ارزشي قائل شده، و همواره خدا را ناظر اعمال خود ببيند. دين و اخلاق، گاهي همراه هم بوده و گاه رقيب همديگر. زماني اخلاق از دين اثر پذيرفته و زماني ديگر، دين از اخلاق. در مفهوم «استنتاج اخلاق از دين»، به غايات دين و اخلاق و نيازهاي اخلاق به دين اشاره ميشود. براي نمونه، در اين ارتباط، به نقش اعتقادات ديني در ضمانت اجرايي دستورات اخلاقي تأکيد ميکند. اخلاق ميتواند همان اهدافي را دنبال کند که دين دنبال ميکند. هر دو دنبال تعالي بخشيدن به انسان هستند و انسان را از خودخواهي و خودمحوري نجات داده، او را تعالي ميبخشند و حقيقت را محور رفتار و کردار او قرار ميدهند (فاطميتبار، 1387).
رابطه اخلاق با دين، رابطه ارگانيکي است؛ مثل رابطه تنه و درخت. دين داراي ريشه، تنه، شاخه، برگ و ميوه است. ريشه دين، همان عقايد است، تنهاش اخلاق و شاخ و برگ و ميوههايش احکام هستند. پس تنه اگر صبغه ديني داشته باشد، جزء خود درخت خواهد بود. با اين نگرش، اتحادات يعني اتحاد يک جزء با کل خودش (مصباح، 1378).
علامه طباطبائي، اخلاق را بخشي از دين معرفي ميکنند؛ به اين صورت که دين وظيفه دارد اصول اخلاقي را به انسان تعليم دهد و از امور قبيح بپرهيزاند. اين کار دين، خود کاشفيت از ارزشهاي اخلاقي است (وجداني و همکاران، 1391).
شهيد مطهري در رابطه دين و اخلاق ميگويند: اعتقاد بر اخلاق و عمل تأثير ميگذارد و اخلاق و عمل نيز به نوبه خود، بر اعتقاد اثر ميگذارد. براي اعتقاد محکم و استوار، بايد فضاي مساعد اخلاقي و عملي فراهم آورد. براي مثال، اعتقاد الهي در فضاي مساعد اخلاقي و عملي معنوي استحکام يافته و پايدار ميماند. در غير اين صورت، ماديت اخلاقي به تدريج آن را مضمحل و فرسوده ميکند (مطهري، 1372، ص 170-174).
محققان بسياري بر اين موضوع صحه گذاشتهاند که معنويت، مذهب و اخلاق، به طور نزديکي با هويت پيوند يافتهاند (ماکلين و همکاران، 2004؛ مارک استروم و همکاران، 1994؛ واتسون و همكاران، 2005). رست، انگيزش اخلاقي را وابسته با اولويتهاي ارزشي فرد و بخصوص اهميتي که آنها براي ارزشهاي اخلاقي در برابر ساير ارزشها قائلند، ميداند (ميري و همكاران، 2010).
هويت ديني، متضمن سطحي از دينداري است كه با اجتماع ديني مقارنه دارد. همچنين، نوعي از هويت جمعي است که دربر گيرنده باورها، ارزشها و اعتقادات ديني ميباشد که فرد به يک مجموعه از اصول و عقايد ديني در گروههاي مذهبي خاص دست مييابد، بهطوريکه بخشي از شخصيت او ميگردد و نسبت به آنها اعتقاد و شناخت حاصل ميکند. تجلي چنين احساس و تمايلي در اعمال و رفتار ديني آشکار ميشود که افراد همه يا بخشي از تعاليم و دستورات ديني، اعم از عقايد، اخلاقيات و احکام را پذيرفته، و نسبت به آن نوعي احساس پايبندي مستمر و نسبتاً با ثباتي پيدا ميکنند. تماس با ارزشهاي مذهبي و اخلاقي، در تشکيل شخصيت تأثير بسياري دارد و نوجوان را وادار ميکند که وجود خود را به منزله جزء و تابعي از جهان بزرگ بداند (احمدي، 1388، ص 17).
مارسيا (1980)، دين را به عنوان يک حوزه مهم و يک عامل فرهنگي زمينهاي، در کاهش بحران هويت جوامع مذهبي معرفي ميکند. وي بر اين باور است در جوامعي که مذهب حاکم نيست، بحرانهاي هويتي شديدتر است؛ چرا که مذهب به مهمترين سؤالات نوجوانان و جوانان، همانند از کجا آمدهام، به کجا ميروم، چه کسي هستم و هدفم در زندگي چيست و زندگي چه ارزشي دارد، پاسخ ميدهد (کاپلان و فلام، 2010).
اريکسون، مذهب را در چارچوب نظريه خود ميپذيرد و آن را نهاد ارزشمندي براي تأمين نيازهاي روانشناختي و ارضاء اعتماد پايه ميداند. او اعتماد دوران کودکي را پايه ظرفيت ايمان در جواني و بزرگسالي ميداند. وي در يک نگاه کارکردگرايانه به مذهب، جذب جوانان به امور مذهبي را موجب جهتگيري آنها در زندگي و سپري در مقابل از خود بيگانگي معرفي ميکند (آدامز و همكاران، 2005).
مارسيا با توجه به نقش مؤثر مذهب در تثبيت تعهد يا کاهش بحران و ميزان طي کردن مراحل اکتشاف و تعهد، چهار نوع هويت ديني را مطرح کرد:
1. هويت ديني موفق: افراد اين گروه در زمينه جهانبيني، اعتقادات گذشته خود را ارزيابي ميکنند و به راهحلي ميرسند که آنها را براي انجام فعاليت آماده ميکند. آنها داراي يک نظام باوري متفاوت با نظام باوري دوران کودکي هستند.
2. هويت ديني تعليق يافته: آنها همواره در حال جستوجو و تجزيه و تحليل عقايد و انديشههاي متفاوت هستند و از تعهد به طور موقت اجتناب ميکنند. در بعد ديني، همنوايي فرد با ديگران کاهش پيدا ميکند و به جايي ميرسد که خود را مورد ارزيابي قرار ميدهد و از خود ميپرسد که چه کسي است و به چه چيزي باور دارد. اين وضعيت براي دروني کردن ايمان و رسيدن به هويت يگانه لازم است.
3. هويت ديني زودرس: در اين وضعيت، فرد بدون اينکه مراحل اکتشاف را گذرانده باشد، نسبت به بعضي مسائل هويت تعهد دارد. او بيشتر پيرو نظرات ديگران است و عقيدهاي که از جانب آنها در زمينه مذهب و سياست به او ارائه ميشود، بدون چون و چرا ميپذيرد. چنين شخصي از مسئوليتهايي که با آزادي فردي همراه است وحشت دارد. تمايلي به کسب تجربههاي جديد ندارد و تعهدهاي زندگي خود را کمتر مورد سؤال قرار ميدهد.
4. هويت ديني مغشوش: در اين وضعيت، فرد مرحله اکتشاف را نگذرانده است و در افکار و رفتار او، به ميزان کافي تعهد به چشم نميخورد. تعهد اين گروه به ديگران، نسبت به اصول و باورها اندک است، صاحب انديشه نيستند، نقشهاي اجتماعي را پيوسته مورد آزمايش قرار داده، سريع تصميم ميگيرند و به راحتي در سيطره هر نقشي در ميآيند. اين افراد بيهدف و سرگردان به نظر ميرسند و از آگاهيهاي جديد اجتناب ميکنند. چنين افرادي در مورد ايدئولوژي، که شامل دين و بينش سياسي است، کمي ميانديشند و پرداختن به مسائل مرتبط با فلسفه زندگي را نوعي اتلاف وقت ميدانند. آنها آمادگي بيشتري براي گرايش به انحرافات رفتاري دارند (لويکس و همکاران، 2007).
پالمور معتقد است: هرچه در طول دوره زندگي، اخلاق همراه با نگرش مذهبي مثبت و با دوامي وجود داشته باشد، اهميت مذهب در گذر زمان افزايش يافته، با احساس شادماني، مفيد بودن و سازگاري همبستگي دارد. عقايد و رفتارهاي مذهبي قدرت تعديل هيجانات را دارند و بر احساس بامعنا بودن، عزتنفس و هويت موفق تأثير ميگذارد (ويليام، 1988؛ جاکوبسون، 1998). عقايد و فعاليتهاي مذهبي، با سازگاري اجتماعي و شخصي مناسب و خود ارزشمندي در نوجواني رابطه مثبت دارد (کراوس، 1998؛ کريمزاده، 1391). اخلاق، عقايد و مناسک، پيشبينيکنندههاي معنيداري در تعيين هويت فردي به شمار ميروند (برجعلي و همکاران، 1392). پژوهشهاي بسياري نشان ميدهند که دينداري سالم با رفتارهاي اخلاقي مانند کمک به ديگران (اوسلانر، 2002؛ لم، 2002)، گذشت (گرساچ و هاو، 1993؛ مکالخ و همکاران، 2005)، صداقت (پرين، 2000؛ تروورت و همکاران، 1994)، خودمهارگري (گيير و باوماستير، 2005) و قدرداني (آقابابايي و تبيک، 2013؛ مکالخ و همکاران، 2002) رابطه مثبت دارد. يافتههاي تحقيق شعباني (1391) نشان ميدهد که خودفهمي اخلاقي، مقابله با خطرات و شرکت داوطلبانه در فعاليتهاي عامالمنفعه را افزايش ميدهد. پژوهشهاي ديگر نشان داد كه بين جهتگيريهاي مذهبي و سبکهاي هويت رابطه وجود دارد. براي داشتن هويت موفق، بايد جهتگيريهاي مذهبي مورد توجه قرار گيرد (رضايي فرحآبادي و احقر، 1389). پژوهش هاردي و همکاران (2010)، نشان داد افرادي که داراي هويت اخلاقي بالاتر هستند، رفتارهاي اخلاقي بهتري را نشان ميدهند. پژوهش دالبرت و همكاران (1996)، حکايت از آن دارد که باورهاي عادلانه با نگرشهاي مذهبي ارتباط دارد. لئونارد (2010) نشان داد كه دينداري، نگرش ديني و ارتباطات اجتماعي، از عوامل افزايش هويت اخلاقي ميباشد.
ازآنجاييکه افراد از طريق اخلاق به توانايي انطباق رفتار خود با معيارهاي صحيح دست پيدا ميکنند و اين توانايي، در سه زمينه تشخيص درست از نادرست، ايجاد يک نظام ارزشي اخلاقي و يادگيري انجام عمل طبق اصول و معيارهاي اخلاق ديني ظاهر ميشود و چنين مؤلفههايي از طريق آموزش و توضيح ارزشها، الگوهاي نقش و تقويت گروهي صورت ميپذيرد و نيز با توجه به پژوهشهايي که نشان داده افرادي که به سوي دستاوردهاي هويتي پيش رفتهاند، سطوح بالاتري از اعتقادات و اعمال مذهبي را بيان ميکنند و روحيه سازشپذيري بالاتري دارند و قوه استدلال عاقلانه آنها ارتقا مييابد و همچنين با توجه به نقش مهم نوجوانان براي هويت ملي اسلامي، توجه به رشد اخلاق و شکلگيري هويت ديني موفق بيش از پيش ضروري است. ازاينرو، اين پژوهش با هدف اثربخشي آموزههاي فضايل اخلاقي، مبتني بر دين بر بهبود شکلگيري هويت ديني نوجوانان انجام گرفت.
روش پژوهش
اين پژوهش، نيمهتجربي از نوع پيشآزمون- پسآزمون، با گروه کنترل ميباشد. مداخلات مربوط به آموزههاي فضائل اخلاقي در هشت جلسه يک ساعته، به صورت هفتگي بر اساس پروتکل تدوين شده توسط پژوهشگر با زيربناي ديني – روانشناختي، بر اساس مدل اجرايي رفتار اخلاقي چهار مؤلفهاي جيمز رست، شامل حساسيت اخلاقي، قضاوت اخلاقي، انگيزش اخلاقي، و ويژگيهاي اخلاقي با محتواي ديني و مذهبي برگرفته از قرآن، نهجالبلاغه و ساير کتب ديني به صورت گروهي انجام شد. محتواي جلسات در مورد سه طبقه از وظايف، در رابطه با خود - خداوند و در معاشرت با مردم تدوين شد. خودشناسي، آگاهي و شناخت از شکلگيري انواع هويت و بحرانهاي ناشي از هويت معلق و بدون مبناي ديني، ضرورت دين در شکلگيري هويت، شناخت پيامدهاي دنيوي و اخروي، ناشي از دينگريزي و سوق يافتن به سمت رذائل در ارتباط با خداوند، حرکت به سمت رذائل در ارتباط با خويشتن، رذائلي که در معاشرت اجتماعي ظاهر ميشود، شناخت، آگاهي و راههاي تقويت ويژگيهاي اخلاقي و فضايل دروني که به رابطه انسان و خداوند، رابطه انسان با خويشتن خويش و رابطه انسان با ديگران مربوط ميشود و توجه و تمرکز بر بُعد مناسکي و اعمال ديني.
جامعه آماري، کليه دانشآموزان پسر مدارس متوسطه شهر اصفهان، 14- 17 ساله بودند که به روش نمونهگيري تصادفي خوشهاي، تعداد 80 نفر انتخاب شدند. 30 نفر از آنان که نمره هويت ديني پايين کسب کردند، وارد پژوهش شدند و به صورت تصادفي در دو گروه 15 نفري آزمايش و کنترل قرار گرفتند.
ابزار پژوهش
پرسش نامه هويت ديني: اين پرسشنامه با توجه به مبناي نظري هويتيابي ديدگاه مارسيا توسط کراسکيان موجمباري (1381)، براي دانشآموزان دوره دبيرستان هنجاريابي شد. اعتبار و روايي آن براي همه عاملها مورد تأييد قرار گرفت. سؤالات با استفاده از طيف ليکرت، از يک تا پنج نمرهگذاري شد. پرسشنامه تدوين شده داراي 50 سؤال ميباشد که داراي پنج عامل هويت منع شده (12 سؤال) با ضريب آلفاي کرونباخ 83/0، هويت ديررس (10 سؤال) با ضريب 82/0، هويت ديني موفق (13 سؤال) با ضريب 74/0، هويت ديني کليشهاي (10سؤال) با ضريب 78/0 و هويت ديني آشفته (5 سؤال) با ضريب 35/0 ميباشد.
يافتههاي پژوهش
ميانگين سن آزمودنيهاي مورد مطالعه در گروه آزمايش 24/16 و در گروه کنترل 73/16 بود. ميانگين و انحراف معيار متغيرهاي مورد مطالعه قبل و بعد از مداخله در جدول 1 ارائه شده است. ميانگين هويت آشفته، ديررس، منع شده پس از مداخله کاهش و ميانگين هويت ديني موفق افزايش داشته است.
جدول 1. ميانگين و انحراف معيار مقياسهاي هويت ديني گروه کنترل و آزمايش
متغيرها هويت موفق هويت آشفته هويت ديررس هويت منع شده هويت کليشهاي
ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار
آزمايش قبل از مداخله 08/33 91/4 12/23 6/3 27/17 19/6 14/26 17/4 42/18 25/9
بعد از مداخله 16/49 04/9 14/19 7/1 25/13 42/2 92/17 91/3 36/17 48/7
کنترل قبل از مداخله 13/32 89/3 42/25 73/4 19/18 23/6 17/24 41/4 46/17 27/8
بعد از مداخله 17/31 70/2 13/29 43/5 73/18 12/5 06/24 56/3 91/16 19/5
در ابتدا به بررسي نرمال بودن دادههاي پژوهش، در مرحله پيشآزمون پرداخته شد تا نرمال بودن توزيع نمرات همسان با جامعه مورد بررسي قرار گيرد. اين پيشفرض، نمايانگر اين است که تفاوت مشاهده شده بين توزيع نمرات گروه نمونه و توزيع نرمال در جامعه برابر صفر است. بدينمنظور، از آزمون شاپيرو – ويلک استفاده گرديد. نتايج حاصل از اجراي اين پيشفرض، در مورد نمرات زيرمقياسهاي هويت ديني در جدول 2 آمده است.
جدول 2. سطح معنيداري خردهمقياسهاي هويت ديني در آزمون نرمال بودن شاپيرو- ويلک
متغير آزمايش معناداري کنترل معناداري
هويت موفق 928/0 187/0 675/0 742/0
هويت آشفته 864/0 481/0 749/0 731/0
هويت ديررس 539/0 412/0 321/0 316/0
هويت منع شده 490/0 211/0 583/0 198/0
هويت کليشهاي 416/0 290/0 380/0 189/0
همانطور که در جدول 3 مشاهده ميشود، فرض صفر مبني بر نرمال بودن توزيع نمرات خردهمقياسهاي هويت ديني، در همة گروهها در مرحله پيشآزمون معنيدار نيست؛ توزيع نمرات نمونه نرمال و همسان با جامعه است.
جدول 3. نتيجه آزمون لوين به منظور برابري واريانسهاي دو گروه در متغير هويت ديني
منبع تغييرات F df1 df2 معناداري
موفق 54/1 1 28 863/0
آشفته 49/2 1 28 812/0
ديررس 50/1 1 28 529/0
منع شده 64/2 1 28 412/0
کليشهاي 84/2 1 28 126/0
همانطور که در جدول3 ديده ميشود، پيشفرض لوين مبني بر برابري واريانسها در گروهها، در نمرات پيشآزمون هويت ديني در مرحله پيشآزمون پژوهش در جامعه رد نشده و باقي مانده است که با توجه به تأييد شدن پيشفرضها، در اکثر موارد استفاده از آزمونهاي پارامتريک بلامانع است. ازآنجاکه طرح پژوهش، از نوع تجربي و با دو مرحله پيشآزمون – پسآزمون ميباشد، براي تحليل دادهها و بررسي معناداري مقدار تغييرات به دست آمده و همچنين، تعيين اثربخشي مداخله آموزههاي فضايل اخلاقي بر بهبود شکلگيري هويت ديني، نمرههاي پيشآزمون تعديل شد و از آزمون تحليل کواريانس بين گروهي ميانگينهاي پسآزمون استفاده گرديد. نتايج بررسي تفاوت دو گروه، در متغيرهاي پژوهش در مرحله پيشآزمون با استفاده از تحليل مانکوا در جدول 4 ارائه شده است.
جدول 4. نتايج تحليل مانکوا نمرات هويت ديني در مراحل پسآزمون دو گروه آزمايش و کنترل
تغييرات منبع لامبداي ويکلز F درجه آزادي معناداري حجم اثر توان آماري
موفق پيشآزمون 511/0 02/10 2 001/0 217/0 973/0
گروه 112/0 38/16 2 001/0 832/0 1
آشفته پيشآزمون 318/0 49/31 2 001/0 119/0 761/0
گروه 216/0 23/29 2 001/0 64/0 521/0
ديررس پيشآزمون 418/0 21 /11 2 001/0 106/0 790/0
گروه 319/0 19/2 2 017/0 012/0 619/0
منع شده پيشآزمون 612/0 21/12 2 001/0 110/0 1
گروه 317/0 61/17 2 001/0 90/31 1
کليشهاي پيشآزمون 319/0 19/4 2 001/0 210/0 419/0
گروه 217/0 57/1 2 201/0 016/0 734/0
بر اساس يافتههاي جدول 4، ميانگين خردهمقياس نمرات هويت ديني، در بعد هويت موفق، آشفته، ديررس و منع شده در دو گروه آزمايش و کنترل تفاوت معناداري وجود دارد (001/0 ≥P). آموزههاي فضايل اخلاقي، بر بهبود شکلگيري هويت ديني موفق، آشفته، ديررس و منع شده تأثيرگذار بود، ولي مداخله بر هويت ديني کليشهاي مؤثر نبوده است.
بحث و نتيجهگيري
يافتههاي اين پژوهش نشان ميدهد كه آموزههاي فضايل اخلاقي بر بهبود شکلگيري هويت ديني آشفته، ديررس و منع شده مؤثر ميباشد. ولي اين اثر بر بهبود هويت کليشهاي مشاهده نشد. نتايج يافتههاي واترمن (2007)، رضاييفرحآبادي و احقر (1389)، برجعلي و همکاران (1392)، که جهتگيريهاي ديني را با شکلگيري هويت موفق مرتبط دانستهاند، همسو با يافتههاي اين پژوهش است. احساس دينداري، موهبتي فطري و دروني است که بدون دريافتهاي بيروني، خود به خود قابليت جوشش از درون و برون را دارد، ولي تأثير يادگيريها و بارش اطلاعات، با محتواي اخلاقي بر اساس اصل تعادلجويي، ميتواند موانع متضاد با فطرت و هويت ديني را در ممانعت از فوران اين احساس دروني و به بيراهه رفتن آن از بين ببرد. در اين دوره، به لحاظ گسترش ساختهاي شناختي و ظهور هوش انتزاعي و وسعت دامنة تجربيات اجتماعي و ارتباط با همسالان، دگرگوني بنيادي در نظام ارزشي و اخلاقي پديد ميآيد. برنامههاي مدون اخلاقي موجب ميشود كه نوجوان با انتخاب، آگاهي و تجديدنظر در ارزشها و قالبهاي گذشته، به داوري مستقل بنشيند و اخلاق ديني را درونسازي کند. نوجوان هنوز در مرحلهاي نيست که براي شناخت دين، هدف گذاري آن و ايدئولوژيها، بتوان ماهيت دين را به صورت انتزاعي برايش بيان کرد، بلکه لازم است ماهيت دين با استفاده از آموزههاي اخلاق ديني، به صورت عملياتي تبيين شود. روان نوجوان، رواني عقيدتي است که در جستوجوي وحدت بخشيدن به ايدهها و عقايد مختلف است. وجود جامعترين برنامههاي ارزشي – مذهبي، براي وحدت يافتگي شخصيت و رشد يافتگي اخلاقي ميتواند نوجوان را از هم پاشيدگي شخصيت حفظ کند. آنها با شناختن فضايل اخلاقي دنياي عادلانه را ميپذيرند و اصول حاکم بر آن را ياد ميگيرند. اين اصول، نوعي عليتگرايي را بين شايستگي - رفتار و دستاوردهاي معنوي و غيرمادي در دنيا براي نوجوان ايجاد ميکند، به گونهاي که در رفتارهاي خود اخلاقيتر شده، اهداف و معناي زندگي را درک ميکند. نوجوان در ابتداي راه، تواماً سرشار از انگيزههاي خيرخواهانه و شريرانه است، جهتگيري غالبتر با توجه به ويژگيهاي دوران رشد شرارت و سرکشي است. شرارت آشفتگي و فوران موجب رفتارهاي منفي ميشود که فرد را در انتخاب راهحلها با تناقض روبهرو کرده، و وي را نسبت به مسائل ديني و مذهبي بيتوجه ميکند. فضايل اخلاقي کمک ميکند تا جهتگيري ديگري همچون خير، کمال و نيکي فعال شود. سنتگريزي و تضاد با ارزشهاي اخلاقي کاهش يافته، خودتنطيمي بيشتري بر رفتارها حاکم شده و تمايلات غيراخلاقي محدود شود. اولويتهاي اخلاقي و ارزشي نيروي غالب زندگي شده و جهت همه فعاليتهاي وي، به سمت تحقق ارزشها حرکت کند (هاکرمن و کينگ، 1998). در اين شرايط، جهانبيني الهي پيدا کرده، مبدأ و مقصد خود را کشف کرده و پي ميبرد كه براي چه آفريده شده و غايت آفرينش او چيست، ميتواند در مورد مسائل زندگي بهتر تصميم بگيرد. حضور خداوند را در همة لحظههاي زندگي حس کرده، موجب ميشود افراد بر اساس آموزههاي ديني، که از طريق فرامين الهي به آنها امر شده، عمل نمايد؛ زيرا باورهاي ديني و اخلاقي ماهيتاً نقش رهنمودي و حمايتي بر عهده دارند. اين امر موجب اتخاذ سبک زندگي ديني شده و در برابر حوادث زندگي، مقابلههاي سالمتري را در پي دارد. آموزههاي اخلاقي، نقش نوعي قرارداد شخصي را بين فرد و دنيا بر عهده دارد. فرد را ملزم ميکند تا به گونهاي رفتار کند که اعتدال، انصاف و عدالت را در رفتار خود به نمايش بگذارد. به رفاه جامعه بيانديشد، در ارتباط با ديگران از وجدان خود پيروي کند. به هنجارهاي ديني و اخلاقي احترام بگذارد و به طور آسانتر، با مسائل ديني انطباق يابد. همچنين اصول اخلاقي در وي دروني شده و ميانديشد که يک عمل درست، عملي است که با دستورات وجدان وي مطابقت داشته باشد، با اعتقاد به اصول انساني و جهان شمول، آنچه را آزادانه و آگاهانه اخلاقي ميداند، به اجرا در ميآورد. در اين شرايط، درست و نادرست با تصميم و انتخاب آگاهانه، بر اساس اصول اخلاقي و ديني به صورت جهاني تعيين ميگردد (نورمن و همكاران، 1998) رفتارهايي که در دين اسلام با مکارم اخلاق از آن ياد ميشود، همچنين نظام ارزشي، جهتگيري اخلاقي و ديني ممنوعيتها، انتقادات و ايدهها را به درون خود راه داده، «فرامن» را انباشته ميسازد، با شکلگيري «فرامن»، «من» متعادل با برقراري ارتباط بين «بن» و «فرامن» سازش برقرار ميکند. به گونهاي که مسائلي را که مخالف ارزشهاي ديني است و جنبه غيراخلاقي دارد، تعديل ميکند يا به کنار مينهد و موارد همخوان با ارزشهاي ديني را ميپذيرد. همچنين، تظاهرات زيست مايه در تماس با واقعيت محيط خارج متحول ميشود که بر اثر آن، انگيزههايي پديد ميآيند که متکي بر دوام تصويري هستند؛ چيزي که انسان از وجود خويش در ذهن خود بنا ميکند و شامل يک نوع وجدان خود پيرو و مستقل است که جهتگيريهاي بلندمدتي براي انسان به وجود ميآورد (برک، 1991). در اين شرايط، فرد در مناسبات خويش، تکليف يا الزام بخش ارزشهايي را که با آن روبرو ميشود را در خود احساس ميکند که بيشتر اصل ارزش بر انگيزههاي انساني ميباشد. تحول اخلاقي نوجوان، حاصل انفعالاتي است که در اثر تأثير اين نيروها و محيط تربيتي در وي ايجاد ميشود. اين نيروها از متن نيازهاي رواني فرد سرچشمه ميگيرد و او را وادار به حرکت و رفتار ميکند و مراحل تحول رفتار، شخصيت و هويت را معين و هموار ميکند (زاها، 2010). اين تبيين، همسو با نظر بلات و كلبرگ (1975) ميباشد که ارتقا ساختهاي شناختي آنها را به سمت تحول اخلاقي سوق ميدهد؛ چون تفکر صوري براي استقرار اخلاقي لازم است. بنابراين، رشد اخلاقي در ماهيت تفکر صوري ابتدايي موجب تجديد زمان در سازمان شناختي ميشود و به باز سازماندهي قابل پيشبيني به استدلال اخلاقي منتهي شده و در نهايت به شکلگيري هويت ديني مطلوب ميانجامد. نوجوانان براي اينکه بفهمند چگونه رفتار کنند، نيمي از آموزش اخلاق است و نيمي ديگر از آن عمل کردن است. آنچه در آموزش مفاهيم و قواعد اخلاقي ضرورت دارد، صرفاً ارتقاء مفاهيمي چون راستگويي، درستکاري، عدالت، شجاعت، محبت به ديگران و... نيست، بلکه فراتر از آن زمينهسازي و ايجاد آمادگي رواني و عاطفي براي تبديل کردن گفتار اخلاقي، به رفتار دينمحور است تا آنگاه هويتيابي به سهولت شکل گيرد. فعاليتهاي اخلاقي، به همراه شيوههاي مذهبي به شخص امکان ميدهد با مشکلات مواجهه فعال داشته باشد، بايدها و نبايدهاي اخلاقي و ارزشهاي اختصاصي رشد يابد. اين عامل، موجب هدفگذاري بهتر شده و در شرايط خاص با فراهمسازي تکيهگاههاي تبييني، نوجوان را از تعليق و بيمعنايي نجات دهد. تبيين و تصريح اهداف، اصول، روشها و محتواي اخلاقيات ديني موجب رشد تفکر گرديده، زمينه را براي يافتن پاسخ سؤالات ارزشي آماده ميکند. تبيين اين مسئله، در ديدگاه رست که انگيزش و هويت اخلاقي را وابسته به اولويتهاي ارزشي فرد و بخصوص اهميتي که آنها براي ارزشهاي اخلاقي و فرهنگ بومي در برابر ساير ارزشها قائلند ميداند مشهود است، نوجوان با آگاهي و شناخت تجارب و احساسات ديني، پايبنديش به جوهر دين و ارزشهاي بنيادين اخلاقي بيشتر شده، تعلق و تعهدش به مشاركت در اعمال و آيين جمعي ديني و فراگير بودن اين ارزشها ارتقا يافته، مراحل اکتشاف و تعهد را آسانتر طي ميکند (ميري و همکاران، 2010). آنها در زمينه جهانبيني، عقيدههاي گذشته خود را ارزيابي کرده، و به راهحلي ميرسند که آنها را براي انجام فعاليت آماده ميکند. بر اعمال قبلي خود تفکر بيشتري داشته، در شرايط دشوار سازش بالغانه نشان داده و تحت تأثير عقايد جزمي و يا بدون مبناي ديني ديگران، براي تصميمگيريها وابستگي کمتري نشان ميدهند و يک نظام باوري مطلوب، بر اساس اطلاعات دريافتي به دست ميآورند. آموزههاي اخلاقي ميتواند کسب ظرفيت داوري اخلاقي در مورد رفتار خوب و بد، بر اساس توجه به رفاه اجتماعي انسانها يا اصول جهان شمول اخلاقي و عدالت، در رشد يافتگي و تکوين هويت را ارتقا دهد. ارزشها ميتوانند حداقل براي برخي افراد ايدهآلهاي فراموقعيتي فراهم آورد تا باورهايشان را درباره آنچه ميخواهند انجام دهند و به آن وسيله، نگرشها و رفتارشان را تنظيم کنند (شانگهي، 2000). بنابراين، پيوند ارزشها با هويت، به فرد انگيزه ميدهد تا رفتار، ارزيابي و انتخابهاي خود را بر اساس چارچوب ارزشي بنيان نهد. اين حالت، بر شرايط قضاوت اخلاقي تأثير ميگذارد، زيرا مذهب ميتواند فرد را به سمتي هدايت کند که اهميت بيشتري به ارزشهايي که محافظهکاري (سنت، همنوايي) و خود تعاليبخشي (خيرخواهي) است، حرکت دهد (بنسون و همكاران، 2003؛ شوارتز، 2009). در اين پژوهش، مشخص شد آموزههاي اخلاقي بر بهبود بعد هويت ديني کليشهاي موثر نبود. متغيرهاي فردي، همانند عواملي از قبيل شخصيت، تحول شناختي، ارزشها و نگرشهاي خانواده، عدم انعطافپذيري و سبکهاي والدگري، ميتواند در عدم اثرگذاري آموزههاي اخلاقي بر هويت ديني تأثيرگذار باشد. افراد با هويت کليشهاي، بدون داشتن تجربه بحران نوجواني نسبت به اهداف خاص، تعهد پيدا کردهاند. آنها در چارچوب برنامههايي که ديگران و والدين از قبل براي آنها تدارک ديدهاند، اهداف خاصي را پذيرفتهاند و به شدت به خانوادههاي خود وابستهاند و احساس رضايت ميکنند. از مراجع قدرت پيروي ميکنند و به قوانين احترام ميگذارند و بعد اعتقادي براي خود انتخاب کردهاند، بدون آنکه خود نقش فعالي داشته باشند. زمانيکه دچار بحران ميشوند، تلاشي جهت شناسايي خود و مبارزه براي استقلال و اثبات خود انجام نميدهند. آنها با حالاتي چون احساس جدايي و پوچي دروني و ناتواني فزاينده، در ارتباط با ديگران روبرو هستند و دچار بيتفاوتي، عدم تعهد به اهداف خاص و سطحينگر بوده، ابهام نقش و ترديد در تصميمگيري را که حالات بحران هويت است، تجربه نميکنند. پس، به علت داشتن نقش منفعل در باورها و اعتقادات مذهبي خود و عدم تلاش در جهت تغيير آنها، ابعاد اخلاقي را کمتر ميپذيرند و توان برقراري روابط صميمي با ديگران را ندارند. به علت حالات جزمي بودن آنها، آموزههايي را که از بيرون به آنها ارائه ميشود، کمتر ميپذيرند. به هر حال، هدف اساسي هر نظامي از برنامهريزي فرهنگي و تربيتي در مدارس، جامعهپذير کردن جوانان و نوجواناني است که به ارزشهاي ديني ارج نهاده و به هنجارهاي آن عمل نمايند. ارزشها و هنجارهاي ديني، به سؤالات اساسي و مهم که در تعارض با هويت ديني پيش ميآيد، به شکلي ساده جواب ميدهد. اگر نوجوان قادر به يافتن ارزشهاي مثبت پايدار در فرهنگ، دين يا ايدئولوژي خود نباشد، ايدهاش به هم ميريزد. فردي که از در هم ريختگي هويت ديني رنج ميبرد، نه ميتواند ارزشهاي گذشته را ارزيابي کند و نه صاحب ارزشهايي شود که به کمک آنها، بتواند آزادانه براي آينده طرحريزي کند. بنابراين، براي بسياري از نوجوانان داشتن نوعي فلسفه زندگي براي شکلگيري هويت موفق ضروري ميباشد. کسب هويت ديني، همراه با رشد اخلاقي موجب ايجاد وحدت اجتماعي و نظامهاي معنايي شده و بر رشد سالم نوجوان تأثير دارد. ازاينرو، مدارس، دانشگاهها و مسئولان آموزشي و فرهنگي ميتوانند با ارائه پيشنهادات علمي و عملي ديني و اخلاقي، دانشآموزان را در کسب هويت ديني کمک کنند.
اين پژوهش بر روي جامعه دانشآموزان پسر انجام شده است، پيشنهاد ميشود بر روي دختران دانشآموز و دانشجويان برنامه جامع آموزههاي فضيلتهاي اخلاقي انجام شود و نتايج مورد مقايسه قرار گيرد.
- احمدي، يعقوب، 1388، «وضعيت دينداري و نگرش به آينده دين در ميان نسلها مطالعه موردي شهر سنندج»، معرفت فرهنگي اجتماعي، سال اول، ش 1، ص 17-44.
- برجعلي، زهرا و همکاران، 1392، «نقش جهتگيري مذهبي در ساختار هويت فردي»، روانشناسي دين، سال ششم، ش 3، ص 97-108.
- جعفري، محمدتقي، 1349، ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، قم، فرهنگ اسلامي.
- رضايي فرحآبادي، سمانه و قدسي احقر، 1389، «بررسي رابطه بين جهتگيري مذهبي و سبکهاي هويت و مقايسه آنها در دانشآموزان دوره متوسطه شهر تهران»، مطالعات ملي، سال يازدهم، ش 3، ص 25-47.
- رضوانيپور، مهدي، 1386، «کرامت انسان از ديدگاه قرآن»، در: همايش امام خميني و قلمرو دين، کرامت انسان، ش 2، http://maarefquran.org/index.php/page,viewPrintArticle/LinkID,6575
- شعباني، زهرا، 1391، «فراتحليل تحول اخلاقي در تحقيقات انجام شده طي سالهاي 1365-1388»، پژوهش نگارش کتب دانشگاهي، سال شانزدهم، ش 27، ص 42-81.
- فاطميتبار، سيداحد، 1387، «استنتاج اخلاق از دين»، اخلاق و تاريخ پزشکي، سال اول، ش 2، ص 7-14.
- کراسکيان موجمباري، آديس، 1381، تدوين و هنجاريابي پرسشنامه هويت ديني براي دانشآموزان دوره دبيرستان، پاياننامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي.
- کريمزاده، صادق، 1391، «رشد اخلاقي: تغيير در رويآوردهاي معاصر»، روانشناسي و دين، سال پنجم، ش 3، ص 63-95.
- محمدنژاد عمران، مرتضي، 1393، «رابطه اخلاق و دين از منظر قرآن کريم»، فتوحات مکيه، ص7-29
- مصباح، محمدتقي، 1378، «دين و اخلاق»، قبسات، ش 13، ص 30-37.
- مطهري، مرتضي، 1372، علل گرايش به ماديگري، تهران، صدرا.
- نوري، محدث، 1408ق، مستدرک الوسايل، قم، مؤسسه آلبيت.
- وجداني، فاطمه و همكاران، 1391، «پايههاي فطري اخلاق در نطريه علامه طباطبائي و اصول تربيتي مبتني بر آن»، پژوهش در مسائل تعليم و تربيت اسلامي، سال بيستم، دوره جديد، ش 15، ص 9-27.
- Adams GR, et al, 2005, Identity processing styles and Canadian adolescents’ self-reported delinquency, Identity: An Int J Theor Res, v. 5, p. 57-65.
- Aghababaei, N, & Tabik, M.T, 2013, Gratitude and mental health: Differences between religion & culture, v. 16, p. 761-766.
- Benson, P. L, et al, 2003, Spiritual development in childhood and adolescences: Toward a field of inquiry, Applied Developmental Science, v. 7, p. 204-212.
- Berk, L.E, 1991, Child development, p. 499-511.
- Blatt, M. M, & Kohlberg L, 1975, The effects of classroom moral discussion upon children's moral of judgment, Journal of Moral Education, v. 4, p. 129-161.
- Dalbert C, et al, 1996, "The belief in a just world in Hangary", Journal of Cross - Cultural Psychology, v. 27(3).
- Geyer,A.L, & Baumeister, R.F, 2005, Religion, morality and self control ,values , virtues and vices .In R.F.paloutzian & C.L. Pord (Eds). Handbook of the psychology of Religion & spirituality: ( pp.412-432), Newyork, The Guilford press.
- Gorsuch, R. L, & Hao, J.Y, 1993, Forgiveness: An exploratory factor analysis and its relationship to religious variables, Review of Religious Research, v. 34, p. 333-347.
- Hackerman A. F, & King, P, 1998, "Adolescent spirituality: A foundation for recovery from drug depemdency", Addiction Treatment Quarterly, v. 15.
- Hardy, S. A, et al, 2010, Moral identity and psychological distance: The case of adolescent parental socialization, Journal of Adolescence, v. 33, p. 111-123.
- Hardy. S. A, 2010, Moral identity. VirginiaLemos, S. M. (1995). Students goals and selfregulation in the classroom, International Journal of Educational Research, v. 31, p. 471-485.
- Jakobson, J, 1998, Islam in transition, London, Routledge.
- Kaplan, A, & Flum, H, 2010, Achievement goal orientations and identity formation styles, Educational Research Review, v. 5, p. 50–67.
- Krause, N, 1998, Stressors in highly valued roles, religious coping and morality, Journal of psychology and aging, v. 13(2), p. 242-255.
- Lam P.Y, 2002, AS the flocks gather: How religion affect voluntary association participation, Journal for the scientific study of Religion, v. 41, p. 405-422.
- Laura Berk, E, 1991, Child development, p. 499-511.
- Leonard,G. R, 2010, Moral identity in adolescence: A literature review, University of Asuza, California.
- Luychx, K, et al, 2007, Information- oriented identity processing, identity consolidation, and well- being: The moderating role of autonomy, self- reflection, and self- rumination, Personality and Individual Differences, v. 43, p. 1099-1111.
- Maclean. A. M, et al, 2004, Transcendence and the Moral Self: Identity Integration, Religion, and Moral Life, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 46, p. 429–437.
- Marcia, James. E, 2002, Identity and psychosocial development in adulthood, Identity: An international, Journal of theory and research, v. 2(1), p. 7-28.
- Markstrom, C. A, et al, 1999, Religious Involvement and Adolescent psychosocial, London, Routledge.
- Mccullough, M. E, et al, 2002, The grateful disposition: A conceptual and empirical topography, Journal of personality and social psychology, v. 82, p. 112-127.
- _____ , 2005, Religion and forgiveness In R.F. paloutzian, p. 394-411, New yourk, The Guilford press.
- Muyre, L, et al, 2010, Impathy, perspective taking and personal value as predictors of moral schema, Journal of Moral Educational, v. 39(2), p. 213-233.
- Norman, G. R, et al, 1998, Relative effectiveness of in-struction in forward and backward reasoning, Paper presented at the Annual Meeting of the American Educational Research Association, San Diego, CA.
- Perrin, R. D, 2000, Religiosity and honesty: Continuing the search for the consequential dimension, Review of Religious Research, v. 41, p. 534-544.
- Schwartz, K.B, 2009, Basic Human values. Seminar on the quality and comparability of measures for constructs in comparative research: Method and Application, Bolzano, Italy.
- Shang Hee,K.J, 2000, Identity formation status, spiritual well being and family functioning type among college students in korea. http:// ezproxy. marshall.edu: 2056/p4 web/dis7319145618 sid=28fmt=28 clie ntld= 162378 RQT=30.
- Tervoert, M, et al, 1994, The effect of religion on self – interest morality, Review of Religious Reasearch, v. 35, p. 302-323.
- Uslaner, E. M, 2002, Religion and civic engagement in canada and the united states, Journal for the scientific study of Religion, v. 41, p. 239-250.
- Waterman, A. S, 2007, Doing well: The relationship of identity status to three measures of well- being, International Journal of Theory and Research, v. 7, P .289-307.
- Watson, P. J, et al, 2005, Spiritual Experience and Identity: Relationships with Religious Orientation, Religious Interest, and Intolerance of Amiguity, review of Religious Research, v. 46, p. 371-379.
- William, D, 1988, The moral child: Nurturing children's natural moral growth, New York, The Free Press.
- Zaha, A. N, 2010, Moral identity formation and its relationship to adolescent volunteer behavior, University of Asuza, California.