بررسی نقش تبیین کنندگی سبک های هویت و اعتقادات دینی در سازه خردورزی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
خردورزي با توجه به نوع پژوهشهايي که در خصوص آن انجام گرفته، به يک متغير بين رشتهاي تبديل شده است. خرد را ميتوان از ابعاد متفاوتي، نظير روانشناسي، جامعهشناسي، فلسفي، و ادبي، مطالعه كرد. راسل (2005) بين سه رويکرد مطالعه دربارة خردورزي تفاوت قايل شده است. اين سه رويکرد عبارتند از:
الف. فرايند شناختي يا روش ويژة جمعآوري اطلاعات و پردازش آنها؛
ب. مطالعة خرد به عنوان فضيلت يا رفتار يا ارزش اجتماعي؛
ج. مطالعة خرد به عنوان صفت خوب و مطلوب يا به عبارت ديگر، ويژگي شخصيتي مطلوب.
خردورزي مدتها يک سازة مورد علاقه در روانشناسي و مذهب بوده که به عنوان يک مرحلة پيشرفته از رشد بزرگسالي و نشانة اوج رشد شخصيت فرد در نظر گرفته شده است (کنزمان و بالتز، 2005؛ استادينگر و گلاک، 2011). مطالعات دربارة خردورزي در طول سه دهة گذشته، به جهتگيريهاي نظري و تجربي زيادي منتج شده است (چوي و لاندروس، 2011). خرد يک سازة چندبعدي است که ابعاد شناختي، تأملي، عاطفي، معنوي و تعالي در آن نمايان است و افراد خردورز به عنوان کساني شناخته ميشوند که صفات مثبتي از قبيل پختگي، شخصيت کامل، مهارت قضاوت بهتر در موقعيتهاي مشکل، و توانايي فائق آمدن بر ناملايمات زندگي را دارند (کرامر، 2000؛ استرنبرگ، 1998؛ کنزمان و بالتز، 2003).
از نظر آردلت (2004) و استرنبرگ (1990) سه نوع نظريه دربارة خرد وجود دارد که عبارتند از:
1. نظريههاي فلسفي که به انواع باستاني خرد مربوط هستند و قابل آزمون نيستند.
2. نظريههاي تلويحي (ناآشکار) که ديدگاههاي مردم عادي دربارة خرد هستند.
3. نظريههاي آشکار يا علمي که خرد را در هر شخص قابل اندازهگيري ميدانند.
از بين مطالعات گوناگون که دربارة خردورزي شکل گرفته، تمرکز ما بيشتر بر کارهاي آردلت (2003) به عنوان يک نظرية علمي (آشکار) است، او خردورزي را داراي چند کارکرد ميداند:
الف. خرد، افراد را براي مديريت جامعه توانا ميسازد.
ب. خرد، افراد را قادر به حل مشکلات ميسازد و اينکه چگونه با استفاده از برنامهريزي به اهداف زندگي دست يابند.
ج. خرد، افراد را قادر ميسازد تا براي دستيابي به يک جهانبيني، دربارة زندگي کوشش کنند.
د. خرد، افراد را براي دستيابي به معناي زندگي راهنمايي ميکند.
مفهوم «خرد» در فرهنگهاي غربي و شرقي، از نظر تاريخي با هم تفاوت دارد. مفهوم «خرد» از نظر تاريخي در غرب، به عنوان دانش و استدلال، ارتباط با خدا، و توانايي اخلاقي و معنوي به كار گرفته شده است (مگي، 1998، ص 68). در فرهنگ شرقي، اين مفهوم بيشتر به شهود و ادراک مستقيم و پيروي از حقيقت براي دستيابي به رفتارها و عواطف مثبت به كار رفته است (بيرن و اسونسون، 2005؛ مواکانين، 2003، ص 253؛ تاکاهاشي، 2000). براي پي بردن به تفاوت مفهوم «خرد» در اين دو فرهنگ، ديدگاه هر کدام از اين فرهنگها نسبت به خرد را بررسي ميكنيم:
خردورزي در فرهنگ غربي
سقراط از پيشگامان مطالعه دربارة خرد است. او روش «سقراطي» را براي جستوجوي حقيقت، به وسيلة سؤال کردن دربارة هر چيزي که در جهان وجود دارد، توسعه داد. او بيان کرد که فقط خداوند، داناي کل است و بشر در حد فاصل دانايي و ناداني قرار دارد. افلاطون از طريق کسب فضيلت و شهود، به دنبال درک معناي هستي بود (مگي، 1998، ص 69). ارسطو خردورزي و تعقل را به عنوان منابع شناخت هستي بهطور مشخص برجسته کرد و بيان داشت که خرد بالاترين دانش است (آدلر، 1952، ص 96).
در طي عصر نوزايي، ارزش خردورزي غربي از ارزشهاي مذهبي و درک هستي از طريق شهود به استدلال تغيير جهت داد. مونتيگن خرد را به عنوان يک نگرش انتقادي در نظر گرفت و بيان داشت خردمند کسي است که از نواقص آگاه بوده و در پي تعادل با طبيعت باشد. وي شناخت خود، شناخت جهان و مديريت خود را از مهمترين شاخصههاي خردمند ميداند (بروگمان، 2000، ص 81). کانت خردورزي را پاية فلسفه ميدانست و اين واژه را با استدلال هممعنا ميخواند (هادوت، 1995، ص 163).
خرد در فرهنگ شرقي
خرد در شرق، بيشتر بر درک شهودي از ارتباط بين خدا و هستي تمرکز دارد. در اين فرهنگ، خردورزي به عنوان توانايي شهودي که بالاتر از دانش است، پنداشته ميشود. در فلسفة هند باستان، خرد از جهان حسي جدا شده و خردمند از اين منظر، کسي است که فهم شهودي از مرگ و جهان هستي دارد. در آموزههاي بودا نيز زندگي پر از رنج است و اين رنج توسط اميال ايجاد ميشود، و خردورزي ناديده گرفتن تمام اميال و راهي براي پايان دادن به اين رنجهاست (بيرن و اسونسون، 2005).
در فرهنگ چين، خردورزي بهطور سنتي ايجاد هماهنگي در جهان است که شامل قضاوت، خلاقيت و مهارتهاي عملي ميشود که در زندگي واقعي جريان دارد (زو و همكاران، 2006). اين ديدگاه بهطور عمده، از فلسفة تائوئيسم، بوديسم و کنفوسيوسيسم نشئت گرفته است. شاخصههاي اصلي تائوئيسم شامل جزء طبيعت بودن، عمل نکردن (مانند باد بودن)، هماهنگي، رحم، تعادل و فروتني است (تيان، 2011، ص 114) که همة آنها مشابه بعد عاطفي در مقياس سه بعدي خردورزي آردلت (2003) هستند. کنفوسيوس طرفدار ارزشهاي اخلاقي، مانند عدالت، نزاکت، دانش، کمال و تهذيب است. اين مؤلفهها ابعاد شناختي و تأملي خرد با تأکيد بر دانش و خودشکوفايي در زندگي را نيز دربر ميگيرند (تيان، 2011، ص 114).
اين مکتبهاي فلسفي تأثير عميقي بر تفکر شرقي گذاشته، پايه و اساس درک خرد را در اين فرهنگها شکل دادهاند. براي مثال، طبق نظر يانگ (2001)، در نظر بيشتر چينيها و تايوانيها، فرد خردمند بايد داراي دانش و توانايي وسيع بوده، مهربان و خيرخواه ديگران باشد، ديدگاه عميقي به زندگي داشته و در روابط اجتماعي محجوب و فروتن باشد.
نظريههاي آشکار خردورزي
نظريههاي جديدي که امروزه سعي دارند خردورزي را با اصول علمي متداول مطالعه كنند «نظريههاي آشکار» نام دارند. استرنبرگ «خردورزي» را ايجاد تعادل بين علايق خوددوستي، دگردوستي و اجتماع دوستي ميداند. او در مطالعات خود، رفتارهاي افراد خردمند را مطالعه كرد و توانايي استدلال بالا، ذکاوت، يادگيري از طريق ايدهها و محيط، توانايي قضاوت، سرعت استفاده از اطلاعات و تيزبيني را در آنان مشاهده نمود (استربزگ، 2003).
«مکتب برلين» از ديگر نظريههاي آشکار خردورزي است. اين مکتب پنج معيار شامل دو معيار اساسي «دانش واقعي غني» و «دانش روندي غني» دربارة زندگي بشر، و سه معيار گروهي شامل، «زندگي ادراکي»، «ارزش قايل شدن براي نسبينگري»، و «دانش دربارة بازشناسي و عدم قطعيت جهان» ميشود. اين مکتب همچنين عنوان کرده که خرد يک ويژگي شخصيتي نيست، بلکه به عنوان يک نظام کارآمد، زندگي را مديريت ميکند (بالتز و استادينگر، 2000).
کنزمان و بالتز خردورزي را به عنوان منبع بهزيستي و معناي زندگي افراد ميدانند و شاخصهاي عمومي خردورزي را به شکل ذيل خلاصه کردهاند:
1. درگير شدن با مسائل و مشکلات مهم زندگي؛
2. مشخص كردن مفاهيم برجسته، مانند دانش، قضاوت و فضيلت؛
3. ايجاد هماهنگي بين دانش و منش، ذهن و فضيلت؛
4. ايجاد هماهنگي و تقويت فرد بهمنظور رسيدن به رشد اجتماعي؛
5. آگاهي از محدوديتهاي دانش و عدم قطعيت جهان (كنزمان و بالتز، 2005).
همانگونه که مشخص شد، مفهوم «خرد» در طول تاريخ، در حال تغيير بوده است و به همين سبب، ارائة يک تعريف عمومي و کلي از «خردورزي» دشوار به نظر ميرسد (آردلت، 2003). اخيراً محققان به يک توافق کلي روي جنبههاي چندبعدي و کارکردهاي دروني خردورزي دست يافته و معتقدند: خردورزي نيازمند تجربه، جستوجوي اطلاعات و راهحلها و سنجش نتايج جايگزين از طريق استدلال منطقي است. بنابراين، خردورزي را به عنوان يک ويژگي، که هنگام تصميمگيري آشکار ميشود، در نظر گرفتهاند (باست، 2005؛ بيرن و اسونسون 2005؛ استادينگر و گلاک، 2011؛ بانگن و همكاران، 2013).
يکي از ديدگاههايي که نسبت به ساير نظريهها شناخته شدهتر است نظرية «سه بعدي» آردلت است که خردورزي را هماهنگي ابعاد شناختي، تأملي و عاطفي تعريف کرده است. بعد «شناختي» به توانايي و علاقة فرد به درک کامل موقعيتها يا پديدهها، آگاهي داشتن و اذعان به ابهام، پيچيدگي و عدم قطعيت دنيا، و در نهايت، توانايي اتخاذ تصميمهاي مهم با وجود عدم قطعيت و پيشبينيناپذيري زندگي اشاره دارد. بعد «تأملي» شامل توانايي و علاقة فرد به ديدن پديدهها و رويدادها از ديدگاههاي متفاوت و نيز عبور از ذهنيتها و فرافکنيهاست. بعد «عاطفي» به حضور هيجانات مثبت نسبت به ديگران، علاقه به مراقبت از ديگران و توجه به سعادت و سلامت آنان و نبود بيتفاوتي و هيجانات منفي نسبت به ديگران اشاره دارد (آردلت، 2003، 2004 و b 2011).
هويت
«هويت» و نحوة شکلگيري آن از موضوعاتي است که بسياري از حوزههاي علمي مانند روانشناسي، جامعهشناسي، فلسفه و مانند آن دربارهاش بحث كردهاند. از ديدگاه روانشناسي، موضوع «هويت» در شاخههاي گوناگوني همچون روانشناسي اجتماعي، روانشناسي رشد و روانشناسي شخصيت بررسي شده است. اين موضوع نشاندهندة اهميت و وسعت اين حوزه است. به کمک هويت، افراد به تعريفي از خويشتن ميرسند که اگر اين تعريف با واقعيت اجتماعي آنها در تعارض باشد حالتهايي همچون ناپختگي، فشار رواني و مشکلات رفتاري دارند (شکرکن و همكاران، 1380).
«هويت» عبارت است از: برداشت سازمان يافتهاي از خود که از ارزشها، عقايد و اهدافي تشکيل ميشود که فرد خود را نسبت به آنها متعهد ميداند (برک، 1381، ص 63).
سبكهاي هويت از نظر برزونسكي
از نظر برزونسکي (1992)، افراد با توجه به فرايندهاي شناختي- اجتماعي خود، هويتهاي متفاوتي را بروز ميدهند. براي شناخت و درک بهتر سبکهاي هويتي برزونسکي، ابتدا به سبکهاي هويت از نظر مارسيا (1966) به اختصار اشاره ميکنيم مارسيا سبکهاي هويت را در چهار دسته طبقهبندي کرده است:
هويت تعليقي: افرادي که داراي اين سبک هستند بر اساس اهداف خود، فعالانه در جستوجوي هويت خود بوده و به دنبال رسيدن به تعهد در رابطه با اهداف انتخابي خود هستند. اين افراد بيشتر به نظامهاي شناخته شده حساس هستند و آنچه را ميبينند به مبارزه ميطلبند و ظرفيت بالايي براي شناسايي مشکلات دارند.
هويت زودهنگام: اشخاصي که اين سبک را دارند بدون جستوجو و بررسي و بهطور جزمي به يک سبک متعهد ميشوند. آنها با اينكه يک بحران هويت را تجربه نکردهاند، اما به مجموعهاي از ارزشها بر اساس تصميم ديگران – مثلاً، خانواده - متعهد شدهاند.
هويت متعالي: اين افراد بحران هويت را تجربه و آن را حل كرده و تعهدي پايدار در خود ايجاد نمودهاند و بر اساس عقايد و افکار خود، تصميم ميگيرند.
هويت آشفته: افرادي که اين سبک را دارند بحران هويت را تجربه نکردهاند و تعهد به يک شغل و يا مجموعهاي از عقايد در آنان ايجاد نشده و به همين سبب، شدت تأثيرپذيرند (شکرکن و همکاران، 1380).
برزونسکي همچنين سبکهاي هويتي خود را بر اساس سبکهاي مارسيا مشخص کرد. که در ذيل به آنها اشاره ميشود:
الف. اطلاعاتي: شخص اطلاعات مربوط به هويت را فعالانه بررسي ميکند و بهطور انتقادي آنها را از نظر تناسب با اهداف خود تحليل ميكند. سبکهاي اطلاعاتي شامل دو بخش فردي و جمعي است. مؤلفة اطلاعات فردي بيشتر بر جنبههايي از اطلاعات تأکيد دارد که سبب تمايز فرد از ديگران ميشود و مؤلفة اطلاعات جمعي شامل توصيف ارزشها و نيز دربرگيرندة دانش فرد دربارة چگونگي تعامل ويژگيهاي فرد با يکديگر و عواملي ميشود که بر رفتار اثر ميگذارد.
ب. هنجاري: شخص ترجيح ميدهد از اطلاعات مربوط به هويت بهطور مستقيم دوري کند و بدون انتقاد، ارزشها و نقشهاي در نظر گرفته شده توسط افراد مهم را ميپذيرد.
ج. سردرگم/ اجتنابي: در اين سبک، شخص از اطلاعات هويتي اجتناب ميکند، اما برخلاف سبک هنجاري از پذيرفتن هرگونه پايگاه و نظام ارزشي نيز اجتناب ميورزد.
د. تعهد: يك چارچوب ارجاعي از ارزشها و باورهاست كه ممكن است خودساخته يا تجويز شده از جانب ديگران باشد (برزونسكي، 1992، ص 223).
طبق ديدگاه اريکسون نيز رشد هويت يک مرحلة حياتي از رشد کمال شخصيت است که در نهايت و در مرحلة آخر، به تماميت فرد منجر ميشود. بر اساس نظر اريکسون، فرد در مرحلة آخر رشد شناختي، به تماميت در برابر نااميدي ميرسد و فردي در اين مرحله «خردمند» قلمداد ميشود که بحران هويت را پشت سر بگذارد و حل کند و ظهور خرد در مراحل قبلي رشد آشکار شده باشد (درايز و همكاران، 2006).
بيمونت اعتقاد دارد که در سبکهاي هويتي برزونسکي نيز افراد تحت تأثير باورها، شناختها و هيجانات خود، به سبک خاصي گرايش پيدا ميکنند و به تبع آن، به نظامها و ارزشهاي خاصي متعهد ميشوند و هر کدام از اين سبکها ميتواند با مؤلفههاي عاطفي، شناختي، و تأملي خردورزي به تناسب هر سبک ارتباط داشته باشد (بيمونت، 2009). برزونسکي در تحقيقي نشان داد که افراد داراي سبک هويت اطلاعاتي در مقايسه با ديگر سبکهاي هويت، از بالاترين سطح سلامت عمومي و تعهد برخوردارند (برزونسكي، 2003). بعضي از محققان سبک «هويت متعالي» را با شناخت مثبت و رشد هيجانات اجتماعي (بانگ و مونتگمري، 2011؛ بيمونت، 2009 و 2011؛ استادينگر و گلاک، 2011؛ وبستر، 2013) و بعضي ديگر سبک «هويت سردرگم» را با افزايش رفتارهاي ضد اجتماعي (ژانگ و چن، 2001؛ لي، 2008) مرتبط ميدانند.
اعتقادات مذهبي با متغيرهاي زيادي در ارتباط است که به نظر ميرسد در مفهومسازي و پردازش هويت تأثير دارند. براي مثال، افرادي که به اعتقادات مذهبي پايبند زندگي را با معناتر احساس ميکنند و و ويژگيهاي مثبت اجتماعي بيشتري دارند (فارو و همكاران، 2004). دين و مذهب يکي از اساسيترين و مهمترين نهادهايي است که جامعة بشري به خود ديده است، بهگونهاي که اين پديده در تمام ادوار در زندگي بشر، نقش برجستهاي داشته است (نوابخش و پوريوسفي، 1385). نظامهاي اعتقادي مجموعهاي از تفسيرها هستند که به سؤالهاي بيشمار انسان دربارة خود و ديگران پاسخ ميگويند و ترديدهاي او را دربارة ناشناختهها برطرف ميسازند (بهرامياحسان، 1380). دين به اندازهاي فراگير و پيچيده است که در جنبههاي متفاوت آن، براي ديدگاهها و نگرشهاي مختلف، بهگونهاي متفاوت جلوه ميکند (ر.ك: صادقي جهانبان و نجم عراقي، 1378). باتسون و همكاران او، الگوي دوبعدي «جهتگيري دروني» و «جهتگيري بيروني» مذهبي آلپورت را بازبيني كردند، و بعد سومي تحت عنوان «جهتگيري مذهبي در حال جستوجو» به آن افزودند. اين بعد شامل ايدههاي مذهبي چالشبرانگيز و جستوجو براي يافتن پاسخ کامل به سؤالات است، حتي اگر مشخص شود که پاسخها هرگز قطعيت ندارند. ازاينرو، براي افرادي که مذهب را از روي علاقه جستوجو ميکنند مواجه شدن با سؤالات اساسي زندگي و تبديل کردن ترديدهاي مذهبي به ارزش، در زندگيشان بسيار ارزنده است (باتسون و همكاران، 1933). فولتون اعتقاد دارد افرادي که جهتگيري مذهبي دروني دارند بيشتر «سبک هويت اطلاعاتي» دارند؛ افرادي که جهتگيري در حال جستوجو دارند سبک «هويت متعالي»، و افرادي که جهتگيري بيروني دارند بيشتر سبک «هويت زودرس» دارند (فولتون، 1997).
ابعاد دينداري از منظر گلاگ و استارك
تحقيقات زيادي دربارة دينداري صورت گرفته و محققان زيادي را از آغاز علم روانشناسي به خود جذب کرده است. گلاك و استارك بر اين عقيده بودند كه با وجود آنكه اديان جهاني در جزئيات بسيار متفاوتند، اما داراي حوزههاي كلي هستند كه دينداري در آن حوزهها و يا ابعاد جلوهگر ميشود. آنها براي دينداري چهار بعد اصلي «عمل»، «باور»، «تجربه»، «دانش يا معرفت» را تحت عنوان «ابعاد عمومي الزام ديني» مطرح كردهاند. اين ابعاد چندگانه در سطح مقياسهاي اوليه، به پنچ شاخص يا مقياس تقسيم شدهاند كه افزايش آن، ناشي از تفكيك بعد عمل به دو بخش شاخص «مناسكي» و «عبادي» است. در مقياس ثانوي، شاخصها در نهايت، به هشت عدد افزايش يافته كه شاخصهاي ناظر به روابط اجتماعي دينداران هم به آن اضافه شده است (گلاك و استارك، 1965).
نظر به اينكه ابعاد دينداري منظور گلاك و استارك (1965) با نامهاي متعدد، اما محتواي يكسان، مورد استفادة الگوهاي بعدي قرار گرفته، تشريح هر يك از اين ابعاد ضروري به نظر ميرسد:
1. باور: آن چيزي است كه انتظار ميرود پيروان يك دين بدان اعتقاد داشته باشند. گلاك و استارك اين باورها را در هر دين به سه نوع تقسيم كردهاند: «باورهاي پايهاي مسلم» كه ناظر بر شهادت به وجود خدا و معرفي ذات و صفات اوست. «باورهاي غايتگرا»، كه هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش او در راه نيل به اين هدف است. «باورهاي زمينهساز» كه روشهاي تأمين اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقي را كه بشر براي تحقق آن اهداف بايد به آنها توجه كند، دربر ميگيرد. گلاك و استارك بعد «باور يا عقيدتي» را بعد «ايدئولوژيكي» هم ناميدهاند.
2. مناسكي (عمل): نظام اعتقادي در هر ديني وجود دارد، اما اين اعتقادات به صورت مناسك نمود عيني مييابند. بعد «عمل يا مناسك» اعمال ديني مشخصي نظير عبادتهاي فردي، نماز، روزه، صدقه و زكات را دربر ميگيرد. گلاك و استارك در تشريح بعد مناسكي، بر اين نكته تأكيد كردهاند كه در عملياتي كردن اين بعد، علاوه بر مشاركت در فعاليتهاي مناسكي، تفاوتهاي مربوط به ماهيت يك عمل و معناي آن عمل نزد انجام دهندگان آن نيز بررسي ميشود.
3. تجربه: تجربة ديني با احساسات و تجربيات ديندار مرتبط است. احساسات و عواطف ديني وجه عاليتري از دينداري است كه كاملاً قلبي و دروني بوده و برخلاف مناسك و مراسم آييني، نمود بيروني ندارد. دينداراني كه اين بعد را كسب ميكنند «مخلص» ناميده ميشوند.
4. دانش: بعد معرفتي، عقلاني يا دانش با بعد عقيدتي بسيار نزديك است. تفاوت اين دو بعد، مربوط به آگاهي و شناخت در اعتقادات در بعد دانش است. «معرفت ديني» آگاهي به متون ديني است كه ميتواند الگويي براي باور، عمل و تجربة ديني باشد، درحاليکه بعد معرفتي در ارتباط با مطالبي است كه مردم از طريق عالمان ديني دربارة مذهب ميآموزند.
5. پيامدي: اين بعد به سبب بيشترين انتقادات، پس از مدتي از ابعاد الگوي دينداري گلاك و استارك حذف شد؛ از جمله اينكه بعد «پيامدي» - في نفسه - پيامد دينداري است، نه بعدي از ابعاد آن. بعد «پيامدي دينداري»، كه با اين انتقاد از الگوي دينداري كنار گذاشته شد، به اعمالي گفته ميشود كه از عقايد، احساسات و اعمال مذهبي ريشه ميگيرد و از ثمرات و نتايج ايمان در زندگي و كنشهاي بشر است. اين بعد نقش چنداني در جهتگيري انسان ندارد، بلكه خود، تابع ساختارهاي اجتماعي است. از نظر اين دو محقق، بعد پيامدي جدا از ساير ابعاد قابل بررسي نيست.
الگوي دينداري گلاك و استارك (1965) از نخستين الگوهايي است كه بسياري از الگوهاي دينداري بعدي ابعاد خود را از آن وام گرفتهاند. در ايران هم الگويي شناخته شده است كه در بيشتر تحقيقات سنجش دينداري به عنوان چارچوب نظري مبنا، از آن استفاده شده است. الگوي گلاك و استارك پس از طراحان خود، بيشترين نقدها و اصلاحات را داشته است (سراجزاده و همكاران، 1383).
مقياس بر ساختة داخلي دينداري
يکي از مقياسهاي داخلي که بر اساس الگوي گلاک و استارک ساخته شده است، اعتقادات ديني را در سه بعد دستهبندي ميکند.
1. بعد «پايبندي به اعتقادات ديني» که مشابه بعد باورهاي اعتقادي الگوي گلاک و استارک است. اين بعد به اعتقادات و باورهاي فرد دربارة وجود خدا و خلقت هستي اشاره دارد.
2. بعد «مشارکت ديني» که مشابه بعد مناسکي الگوي گلاک و استارک است. اين مؤلفه به عملي کردن اعتقادات فرد در قالب مراسمها و آيينهاي مذهبي اشاره دارد.
3. بعد «رعايت مسائل شرعي»؛ اين بعد کمي با بعد «پيامدي» الگوي گلاک و استارک همخواني دارد، اما تا حدي بر بومي شدن الگو تأکيد شده است و بيشتر مسائل شرعي دين اسلام را بررسي ميكند (بهرامياحسان، 1380).
الگوي رشد اعتقادات ديني فاولر
اين الگو شرح ميدهد که افراد با توجه به سطوح گوناگون رشد و پيشرفت در راه خرد، در اعتقادات ديني و ايمانشان، به سطوح بالاتري دست مييابند. نقص در رشد و باليدگي با خودمختاري، خودرأي بودن و باورهاي سطحي مشخص ميشود (فاولر، 1981)، درحاليکه باليدگي توسط تفکر انتقادي دربارة آموزش مذهب و بازتاب آن بر ايدئولوژي مشخص ميشود (گيبلت و همكاران، 2009).
فيشرمن (2004) در پژوهشي نشان داد افرادي که اعتقادات ديني قويتري دارند هدفمندي و تعهد بيشتري گزارش کردهاند. اسکات (2003) نيز در تحقيقي مشخص کرد افرادي که اعتقادات ديني بيشتري دارند در مواجهه با مشکلات و انتخابهاي سخت، با اعتماد به نفس و تمرکز بيشتر، و استفاده از خطمشيهاي کارآمد بر مشکلات فائق ميآيند. کينگ (2003) نيز اعتقاد دارد ساختار مذهب در زماني که فرايند پردازش هويت رخ ميدهد، يک چارچوب کلي به فرد ارائه ميدهد که منبعي ارزشمند است و براي کسب هويت و داشتن ايدئولوژي نقش حياتي ايفا ميکند.
ارتباط بين اعتقادات ديني و خردورزي در مذاهب گوناگون
در مذاهب گوناگون نيز ارتباط بين اعتقادات ديني و خردورزي نشان داده شده است. در دين مسيحيت، خردورزي با مسائل مذهبي و ارتباط با خدا ارتباطي قوي دارد. در تفکرات مسيحيت خردمند کسي است که ارتباطي نزديک و قوي با موضوعات ماورايي و خداوند دارد. همچنين ترس از خدا در اين دين، پاية خردورزي است (بيتس، 1993، ص 153). در مذهب يهوديت، خردورزي بيشتر به عنوان توصيههايي براي کارهاي روزمره در نظر گرفته شده و بيشتر بر کاربردهاي عملي و مفيد در زندگي روزمره تأکيد گرديده است (بيرن و اسونسون، 2005). در اسلام، خرد معادل عقل در نظر گرفته شده و عامل اصلي شناخت هستي و خداوند است و از طريق آن، شخص به تفکر و جستوجو در امور مذهبي و متعالي ميپردازد (ر.ك: فرتيوف، 1388).
با بررسي و بحث دربارة خرد و جايگاه آن در زندگي انسان و همچنين ارتباط آن با اعتقادات و نگرشهاي مذهبي و همچنين سبک هويتي افراد، به چند نمونه از پژوهشهاي انجام گرفته و در اين زمينه اشاره ميکنيم:
درايز (2004) در يک بررسي، نشان داد افرادي که سبک «هويتي اطلاعاتي» دارند، ترجيح ميدهند در مسائل ديني و مذهبي جستوجو کنند. آنها به پرسش دربارة عقايد، ارزش دادن به ترديدها و پذيرفتن تغييرات علاقه دارند. وي همچنين نشان داد کساني که سبک «هويتي هنجاري» دارند کمتر به مسائل مذهبي و جستوجو در اين مسائل علاقه دارند. با در نظر گرفتن ارتباط بين مذاهب و فرهنگها، برزينا (2010) و برزينا و فان اودنهوفن (2012) در دانشجويان مسلمان، هندو و بودايي از قوميتهاي گوناگون (عرب، هندي، مالايي و بالينزي)، سه گروه از ويژگيهاي شخصيتي، شامل افراد خردورز- نوعدوست، خردورز با اراده، و خردورز با وقار را شناسايي کردند.
درايز و همكاران او (2006) در مطالعة خود نشان دادند فرايند پردازش اطلاعات مرتبط با هويت، از حيث نظري، با ابعاد دينداري مرتبط است. نخست اينکه افراد داراي سبک «هويت اطلاعاتي» علاقه دارند محتواهاي مذهبي را به صورت شخصي تفسير کنند و آنها را نقادانه بررسي نمايند، و افراد داراي سبک «هويت سردرگم/ اجتنابي» محتواهاي مذهبي را به صورت ظاهري تفسير مينمايند و از سؤال دربارة آنها خودداري ميکنند. البته در اين مطالعه، مشخص شد افرادي که سبک «هويت هنجاري» دارند مذهبيترند.
برمان و همكاران او (2011) در پژوهشي نشان دادند جوانان چيني نسبت به جوانان امريکايي «هويت گروهي» را بيش از «هويت فردي» قبول دارند. همچنين نگراني و فشار کمتري نسبت به همتايان خود، براي دستيابي به «هويت تحمل» ميکنند.
در مطالعات وبستر (2013) و بيمونت (2011) نيز به ارتباط بين هويت وخردورزي اشاره شده است. يافتههاي آنها نشان ميدهد خردورزي و سبک «هويت اطلاعاتي» با يكديگر همبستگي مثبت دارند. سبک «هويت هنجاري» ارتباط خاصي با خردورزي نداشت و سبک «هويت سردرگم» ارتباط منفي با خردورزي داشت.
بانگ و مونتگمري (2012) نيز ارتباط هويت با خردورزي را بررسي کردند و نشان دادند سبک «متعالي» در بين کرهايها پيشبينيکنندة خردورزي است، اما در بين امريکاييها چنين نيست. همچنين نشان دادند سبک «هويت هنجاري» و «سردرگم» در بين کرهايها و آمريکاييها بهطور منفي پيشبينيکنندة خردورزي بود.
آنچه بيان شد نشاندهندة اهميت نقش خرد و ارتباط آن با سبکهاي هويت و اعتقادات ديني است. يک بررسي اجمالي در ايران نشان داد با وجود اهميت متغيرهايي نظير سبکهاي هويتي، اعتقادات ديني و خرد، مطالعهاي در اين زمينه انجام نگرفته است. مطالعه حاضر به دنبال تبيين خردورزي بر اساس اعتقادات ديني و سبکهاي هويتي است و ازاينرو، در پي پاسخ به سؤالات ذيل است: آيا خرد سبکهاي هويت و اعتقادات ديني با يکديگر مرتبط هستند؟ سبکهاي هويت و مؤلفههاي اعتقادات ديني تا چه حد ميتوانند سازة خردورزي را تبيين کنند؟
روش پژوهش
روش اين پژوهش «توصيفي- همبستگي» است؛ زيرا به دنبال روابط بين متغيرها هستيم. جامعة آماري پژوهش شامل 415 تن از بزرگسالان شاغل در 8 شرکت خصوصي و دولتي شهر همدان بود که نمونهاي به حجم 200 تن بر اساس فرمول «کوکران» با ميانگين سني 37 سال انتخاب شدند.
ابزارهاي پژوهش
مقياس سهبعدي خردورزي (3D-WS): اين مقياس توسط آردلت (2003) ساخته شده و شامل سه بعد «شناختي»، «تأملي» و «عاطفي» است. 14 سؤال مربوط به بعد «شناختي» است که توانايي و علاقة افراد براي درک معناي واقعي زندگي را ميسنجد. 12 سؤال مربوط به بعد تأملي است که علاقة افراد را براي در نظر گرفتن اتفاقات و رويدادها از ديدگاههاي گوناگون ميسنجد. 13 سؤال مربوط به بعد عاطفي است که بروز هيجانات و عواطف نسبت به ديگران را بررسي ميکند. همة سؤالات در مقياس 5 درجهاي ليکرت اندازهگيري ميشود. آلفاي کرونباخ براي بعد «شناختي» 72/0، بعد «تأملي» 74/0 و بعد «عاطفي» 66/0 به دست آمد. همبستگي بين ابعاد، از 48/0 تا 52/0 محاسبه شد (آردلت، 2003). همبستگي اين مقياس با مقياس «خودنظارتي خردورزي» وبستر (2003) نيز برابر 33/0 به دست آمد (آردلت،a 2011؛ تيلور و همكاران، 2011). در اين پژوهش، مقادير آلفاي کرونباخ براي بعد شناختي 67/0، بعد تأملي 71/0 و بعد عاطفي83/0 به دست آمد.
مقياس «سنجش اعتقادات ديني»: آزمون «سنجش اعتقادات ديني» توسط بهرامي احسان (1380) ساخته شد و 26 سؤال در مقياس ليکرت دارد که سه عامل را ميسنجد: عامل مشارکت ديني، عامل پايبندي به اعتقادات ديني، و عامل رعايت مسائل شرعي. 11 سؤال مربوط به عامل مشارکت ديني است. 7 سؤال عامل پايبندي به اعتقادات ديني را مي سنجد و 8 سؤال مربوط به عامل رعايت مسائل شرعي است. آلفاي کرونباخ براي عامل مشارکت ديني 90/0، براي عامل پايبندي به اعتقادات ديني82/0 و براي عامل مسائل شرعي 77/0 به دست آمد. ضرايب همبستگي عاملها با هم از 58/0 تا 78/0 به دست آمد (بهرامياحسان، 1380). آلفاي کرونباخ در پژوهش حاضر، براي عامل مشارکت ديني 78/0، پايبندي به اعتقادات ديني 83/0 و مسائل شرعي 79/0 به دست آمد.
آزمون «سبکهاي هويتي»: پرسشنامة «سبکهاي هويتي» (ISI) اولين بار به وسيلة برزونسکي (1989) ساخته شد و دو بار توسط خود او بازبيني شد. پرسشنامة اصلي40 سؤال در مقياس ليکرت دارد و 4 سبک را ميسنجد که شامل سبکهاي «اطلاعاتي»، «هنجاري»، «سردرگم/ اجتنابي»، و سبک «تعهد هويت» ميشود. برزونسکي (1989) پايايي آزمون را با استفاده از آلفاي کرونباخ براي عامل اطلاعاتي62/0، عامل هنجاري 66/0، و عامل سردرگم 73/0 ذکر کرده است. وايت و همكاران او (1998) نيز آلفاي کرونباخ پرسشنامه را براي سبکهاي اطلاعاتي 59/0، هنجاري 66/0، سردرگم 78/0، و تعهد 76/0 به دست آوردند. در ايران نيز آلفاي کرونباخ براي سبک اطلاعاتي 71/0، هنجاري 53/0، سردردگم/ اجتنابي 65/0 و تعهد 72/0 به دست آمده است (غضنفري، 1383). وايت و همکاران او (1998) براي بررسي روايي همزمان، همبستگي بين نسخة اصلي پرسشنامة «سبکهاي هويتي» برزونسکي (1989) را با نسخة تجديد نظر شده محاسبه کردند و همبستگيها براي سبک اطلاعاتي 81/0، سبک هنجاري 85/0، سبک سردرگم 85/0 و سبک تعهد 86/0 به دست آمد. در ايران، پرسشنامة «سبکهاي هويتي» برزونسکي (1989) بازبيني شده و تعداد سؤالات آن به 34 سؤال کاهش يافته و شامل 6 سبک «هنجاري»، «سردرگم/ اجتنابي»، «متعالي»، «تعهد»، «اطلاعات فردي» و «اطلاعات جمعي» است. آلفاي کرونباخ در اين پژوهش، براي سبک هنجاري 62/0، سردرگم 73/0، تعهد 78/0، اطلاعات جمعي 68/0، اطلاعات فردي 64/0 و متعالي 73/0 بهدست آمد (زارع و امينپور، 1390، ص 167).
براي تجزيه و تحليل دادههاي پژوهش، از ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون همزمان استفاده شد.
يافتههاي پژوهش
براي بررسي اين سؤال كه آيا خرد، سبکهاي هويت و اعتقادات ديني با يکديگر مرتبط هستند يا خير، ضرايب همبستگي بين متغيرهاي پژوهش با استفاده از روش پيرسون محاسبه شد. نتايج در جدول 1 آمده است:
جدول 1. ماتريس همبستگي بين خرد و ابعاد آن، سبکهاي هويت و مؤلفههاي اعتقادات ديني
متغير 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
1. خردورزي 1
2. شناختي **886/0 1
3. تأملي **845/0 **600/0 1
4. عاطفي **809/0 **594/0 **544/0 1
5. هنجاري 116/0 032/0 *158/0 121/0 1
6. متعالي 030/0 048/0 048/0 036/0- *159/0 1
7. سردرگم 042/0 059/0- 008/0- 037/0- *181/0- **195/0 1
8. تعهد 034/0 018/0 030/0- 118/0 009/0- 044/0 **298/0 1
9.اطلاعات فردي 022/0- 103/0- 055/0 013/0 **253/0 **236/0 119/0 *146/0 1
10. اطلاعات جمعي **259/0 **193/0 **197/0 **289/0 *143/0 *155/0 010/0 *145/0 101/0 1
11. مشارکت ديني 132/0 005/0 *176/0 **188/0 *181/0 **227/0 056/0 *175/0 014/0 **217/0 1
12. پايبندي 084/0 015/0- 107/0 *151/0 **212/0 **237/0 055/0 *150/0 057/0 **198/0 **865/0 1
13. مسائل شرعي 074/0 012/0 013/0 **197/0 *173/0 008/0 078/0- 058/0 025/0- *178/0 **586/0 **655/0 1
05/0>*p ، 01/0>**p
همانگونه که در جدول 1 مشاهده ميشود، خردورزي با سبک هويتي «اطلاعات جمعي» داراي ارتباطي مثبت و معنادار است (01/0> ,p259/0=r). از ابعاد خرد، بعد شناختي با سبک اطلاعات جمعي (01/0> ,p193/0=r) و بعد تأملي با سبکهاي هويتي هنجاري (05/0> ,p158/0=r) و اطلاعات جمعي (01/0> ,p197/0=r) و بعد مشارکت ديني (05/0> ,p176/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. بعد عاطفي با سبک هويتي «اطلاعات جمعي» (01/0> ,p289/0=r) و با هر سه مؤلفة اعتقادات ديني، يعني مشارکت ديني (01/0> ,p188/0=r)، پايبندي (05/0> ,p151/0=r) و مسائل شرعي
(01/0> ,p197/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. سبک «هويت هنجاري» با ابعاد مشارکت ديني (05/0> ,p181/0=r)، پايبندي (01/0> ,p212/0=r) و مسائل شرعي (05/0> ,p173/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. سبک «متعالي» با ديگر سبکهاي هويت، از جمله «هنجاري»
(05/0> ,p159/0=r)، «اطلاعات جمعي» (05/0> ,p155/0=r)، «اطلاعات فردي» (01/0> ,p253/0=r) و همچنين با مؤلفههاي اعتقادات ديني، از جمله مشارکت ديني (01/0> ,p217/0=r) و پايبندي
(01/0> ,p237/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. سبک «تعهد» نيز با مشارکت ديني
(05/0> ,p175/0=r) و پايبندي (05/0> ,p150/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. سبک «اطلاعات جمعي» با ابعاد «مشارکت ديني» (01/0> ,p217/0=r)، پايبندي (01/0> ,p198/0=r) و مسائل شرعي (05/0> ,p178/0=r) داراي ارتباطي معنادار است. بين مؤلفههاي اعتقادات ديني با يکديگر، يعني مشارکت ديني با پايبندي (05/0> ,p865/0=r)، مشارکت ديني با مسائل شرعي (05/0> ,p568/0=r) و مسائل شرعي با پايبندي (05/0> ,p655/0=r) ارتباطي معنادار وجود دارد. بين مؤلفههاي خردورزي با يکديگر از جمله شناختي با تأملي (05/0> ,p600/0=r)، شناختي با عاطفي (05/0> ,p594/0=r) و عاطفي با تأملي (05/0> ,p544/0=r) نيز ارتباطي معنادار وجود دارد.
براي پاسخگويي به اين سؤال که سبکهاي هويتي تا چه حد ميتواند خردورزي را تبيين کند، از تحليل «رگرسيون همزمان» استفاده شد. تحليلهاي اوليه بهمنظور اطمينان از عدم تخطي از مفروضهاي متعال بودن، خطي بودن، چند همخطي و يکساني پراکندگي انجام شد. نتايج در جدول 2 آمده است:
جدول 2. خلاصه و ضرايب رگرسيون براي پيشبيني خردورزي توسط سبکهاي هويت
الگو روش همزمان ضرايب استاندارد نشده ضرايب استاندارد شده t سطح معناداري R R2 F سطح معناداري
B خطاي استاندارد بتا
مقدار ثابت 923/2 382/0 379/10 000/0
283/0
08/0
804/2
012/0
سبک هنجاري 033/0 026/0 092/0 254/1 211/0
سبک متعالي 003/0 068/0 003/0 037/0 970/0
سبک سردرگم 027/0- 047/0 045/0- 588/0- 557/0
سبک تعهد 015/0 048/0 024/0 320/0 750/0
سبک اطلاعات فردي 053/0 050/0 080/0- 062/1- 290/0
سبک اطلاعات جمعي 116/0 033/0 251/0 519/3 001/0
با توجه به نتايج جدول 2 و مقادير بهدستآمده (804/2 F= ، 05/0P<)، ميتوان گفت: الگو معنادار است؛ بدينمعنا که سبکهاي هويت قادرند ميزان خرد را در افراد پيشبيني کنند؛ اما اين مقدار تنها 8 درصد است. همچنين نتايج جدول 2 نشان ميدهد که از بين سبکهاي هويت، تنها سبک هويت اطلاعات جمعي با ضريب بتاي 251/0، که معنادار است، توانسته در تبيين واريانس خردورزي نقش داشته باشد.
براي پاسخگويي به اين سؤال که اعتقادات ديني تا چه حد ميتواند خردورزي را تبيين کند نيز از تحليل رگرسيون همزمان استفاده شد. تحليلهاي اوليه به منظور اطمينان از عدم تخطي از مفروضهاي متعادل بودن، خطي بودن، چند همخطي و يکساني پراکندگي انجام شد. نتايج در جدول 3 آمده است:
جدول 3. خلاصة الگو و ضرايب رگرسيون براي پيشبيني خردورزي توسط مؤلفههاي اعتقادات ديني
الگو
روش همزمان ضرايب استاندارد نشده ضرايب استاندارد شده t سطح معناداري R R2 F سطح معناداري
B خطاي استاندارد بتا
مقدار ثابت 908/2 249/0 661/11 000/0
147/0
022/0
439/1
233/0
مشارکت ديني 139/0 084/0 234/0 666/1 097/0
پايبندي 077/0- 086/0 135/0- 894/0- 372/0
مسائل شرعي 024/0 091/0 025/0 267/0 790/0
با توجه به نتايج جدول 3 و مقادير بهدستآمده (439/1 F= ، 05/0P> )، ميتوان گفت: الگو معنادار نيست. مقادير R و مجذور R نيز نشان ميدهد که الگو نتوانسته است واريانس متغير وابسته، يعني خردورزي را تبيين کند.
نتيجهگيري
يافتهها نشان داد که از ميان سبکهاي هويت فقط سبک «هويت اطلاعات جمعي» قادر است تغييرات خردورزي را تبيين کند. برزونسکي (2003) نيز نشان داده که افراد داراي سبکهاي «هويت اطلاعاتي»، که شامل دو بخش فردي و جمعي است، در مقايسه با ديگر سبکهاي هويت از بالاترين سطح سلامت عمومي و تعهد برخوردارند. علاوه بر اين، نتايج با يافتههاي بيمونت (2011)، وبستر (2013) و بانگ و زو (2014) همسوست. در عين حال، يافتهها بيانگر آن است که ساير سبکهاي هويت با خردورزي داراي ارتباطي معنادار نيست، و اين با يافتههاي وبستر (2013)، بيمونت (2011)، و بانگ و مونتگمري (2012) همخوان نيست؛ زيرا آنها در پژوهشهاي خود نشان دادند که دستكم سبک سردرگم با خردورزي رابطهاي منفي دارد.
در تبيين اين نتايج، ميتوان گفت: افرادي که سبک «هويت اطلاعات جمعي» دارند اطلاعات را فعالانه و منتقدانه بررسي ميكنند و بحران هويت را با موفقيت پشت سر گذاشتهاند و هويت رشديافته دارند. اين افراد بيشتر در جستوجوي درک معناي واقعي زندگي هستند و در اين زمينه، با سازة خردورزي ارتباط پيدا ميکنند؛ زيرا از ويژگيهاي خردورزي، داشتن بينش کلي نسبت به هستي است. ازاينرو، ارتباط اين دو متغير با يكديگر از لحاظ نظري منطقي به نظر ميرسد.
يافتهها نشان داد که ترکيب مؤلفههاي اعتقادات ديني قادر نيست سازة خردورزي را پيشبيني کند. اين نتايج با يافتههاي بندي کوويچووا و آردلت (2008) همسو نيست. آنها نشان دادند اعتقادات ديني ارتباطي مثبت و معنادار با خردورزي دارد. با توجه به اينکه خرد از پايههاي شناخت محسوب ميشود و لازمة داشتن اعتقادات ديني شناخت خود و جهان هستي است، از لحاظ نظري ارتباط اين سازهها کاملاً منطقي به نظر ميرسد. بعد شناختي خردورزي مربوط به گنجايش فرد براي دستيابي به حقيقت است که شامل درک معناي واقعي زندگي، پذيرش کاستيها و حوادث منفي و مثبت زندگي و آگاهي از ناقص بودن دانش بشري ميشود. اين ويژگيها با داشتن اعتقاد به موضوعات معنوي و متعالي سازگار به نظر ميرسد. بنابراين، طبق پيشينة نظري، انتظار ميرود اعتقادات ديني با خردورزي ارتباط مثبتي داشته باشد.
ممکن است عدم تبيين خردورزي به وسيلة اعتقادات ديني در اين پژوهش، به سبب الگوي نظري استفاده شده براي سازة خردورزي باشد (آردلت، 2003) که ابعاد شرقي خرد کمتر در آن ديده شده است. در خرد شرقي، بر جنبة اجتماعي خرد، مانند همدلي و همدردي، کمک به ديگران، مهرباني و شفقت بيشتر تأکيد شده، درحاليکه در الگوي آردلت، تنها بعد عاطفي سعي دارد بر اين موضوع متمرکز شود، که يافتههاي پژوهش حاضر نيز ارتباط معناداري با آن نشان داده است.
تبيين ديگري که ميتوان در اين رابطه ارائه داد اين است که در الگوي سه بعدي آردلت از خرد، جمع نمرههاي ابعاد شناختي، تأملي، و عاطفي به عنوان نمرة کلي خرد محاسبه ميشود، درحاليکه براي سازهاي همچون اعتقادات ديني، بايد هر يک از ابعاد خرد را جداگانه تحليل كرد و ميزان همبستگي را سنجيد. ابعاد خرد ممکن است شدت همبستگي يکديگر را با اعتقادات ديني خنثا کرده باشد و موجب شود نتايج غيرمعنادار به دست آيد. بنابراين، براي تبيين بهتر نتايج، بايد به ضرايب به دست آمده براي ابعاد خرد و مؤلفههاي اعتقادات ديني به شکل جداگانه پرداخت.
در رابطه با ارتباط بين ابعاد خرد و مؤلفههاي دينداري، يافتهها نشان داد بين بعد تأملي و مؤلفة مشارکت ديني همبستگي مثبت و معناداري وجود دارد. اين ضريب هرچند کوچک است (176/0)، اما نشان ميدهد هرقدر افراد در فعاليتها و مراسم مذهبي بيشتر مشارکت داشته باشند بيشتر قادرند به ديدگاههاي ديگران توجه كنند و بهطورکلي، به پديدهها از مناظر متفاوت بنگرند. اين ديدگاه مشابه ويژگيهايي است که در بعد تأملي خرد ارزيابي ميشود. همچنين هر سه مؤلفة دينداري با بعد عاطفي خرد، که بيشتر بر جنبههاي اجتماعي خرد، نظير درک احساسات ديگران، همدلي، و کمک به آنها متمركز است، رابطة مثبت نشان داد. البته مقدار ضرايب همبستگي به دست آمده کوچک است که ميتواند متأثر از حجم نمونه اين پژوهش باشد، ولي معنادار بودن ضرايب دال بر قابل اعتنا بودن يافتههاست. اين نشان ميدهد که ابعاد خرد در يک تعريف قابل جمع شدن نيست و بايد جداگانه از آنها بحث شود. اعتقادات ديني بر اساس ابزاري که در اين پژوهش از آنها استفاده شده است، بيشتر با جنبة اجتماعي خرد و بعد عاطفي در الگوي آردلت (2003) رابطه دارد.
- برک، لوراي، 1381، روانشناسي رشد، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ارسباران.
- بهرامياحسان، هادي، 1380، «بررسي مقدماتي ميزان اعتبار و قابليت اعتماد مقياس جهتگيري مذهبي»، روانشناسي و علوم تربيتي، دوره جديد، سال ششم، ش 1، ص 67-90.
- سراجزاده، سيدحسين و همكاران، 1383، «بررسي رابطه ميزان دينداري و انواع آن با مداراي اجتماعي»، علوم اجتماعي دانشگاه فردوسي مشهد، ش 4، ص 109-149.
- شکرکن، حسين و همكاران، 1380، «بررسي و مقايسه انواع هويت در ابعاد اعتقادي و روابط بينفردي در دانشجويان دختر و پسر دانشگاه شهيد چمران اهواز»، علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز، دوره سوم، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 73-98.
- زارع، حسين و حسن امينپور، 1390، آزمونهاي روانشناختي، تهران، آئيژ.
- فرتيوف، شوان، 1388، گوهر و صدف عرفان اسلامي، ترجمة مينو حجت، تهران، سهروردي.
- صادقي جهانبان، محمود و لعيا نجم عراقي، 1378، تحليل روانشناختي دين، تهران، طريق کمال.
- غضنفري، احمد، 1383، «آموزش شهروندي ملي و جهاني همراه با تحکيم هويت و نظام ارزشي دانشآموزان»، نوآوريهاي آموزشي، سال پنجم، ش 17، ص 12-24.
- نوابخش، مهرداد و حميد پوريوسفي، 1385، «نقش دين و باورهاي مذهبي بر سلامت روان»، پژوهش ديني، ش 14، ص 71-94.
- Adler, M. J, 1952, The great ideas: A syntopicon of great books of the western world, Chicago: William Benton.
- Ardelt, M, 2003, Empirical assessment of Three Dimensional Wisdom Scale, Research on Ageing, v. 25, p. 275-324.
- _____ , 2004, Wisdom as expert knowledge system: A critical review of a contemporary operationalization of an ancient concept, Human Development, v. 47, p. 257-285.
- _____ , 2011a, The measurement of wisdom: A commentary on Taylor, Bates, and Webster’s comparison of the SAWS and 3D-WS, Experimental Aging Research, v. 37(2), p. 241–255.
- _____ , 2011b, Wisdom, age, and well-being. In K. W. Schaie & S. L. Willis (Eds.), Handbook of the psychology of aging (7th ed., pp. 279–291). Amsterdam, The Netherlands: Elsevier.
- Baltes, P. B, & Staudinger, U. M, 2000, Wisdom: A meta heuristic (pragmatic) to orchestrate mind and virtue toward excellence, American Psychologist, v. 55, p. 122–136.
- Bang, H, & Montgomery, D, 2012, Wisdom and ego-identity for Korean and American late adolescents, Journal of Cross-Cultural Psychology, v. 44, p. 807–831.
- Bang, H, & Zhou, Y, 2014, The function of wisdom dimensions in ego-identity development among Chinese university students, International Journal of Psychology, v. 51, p. 235–240.
- Bangen, K. J, et al, 2013, Defining and assessing wisdom: A review of the literature, The American Journal of Geriatric Psychiatry, v. 21, p. 1254–1266.
- Bassett, C. L, 2005, Laughing at gilded butterflies: Integrating wisdom, development, and learning. In C. Hoare (Ed.), Handbook of adult development and learning (pp. 281-306). New York: Oxford University Press.
- Bates, C. A, 1993, Wisdom: A postmodern exploration, University of Southern California, Los Angeles, CA.
- Batson, C. D, et al, 1993, Measuring religion as a quest: 2) Reliability concerns, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 30, p. 430–448.
- Beaumont, S, 2009, Identity processing and personal wisdom: An information-oriented identity style predicts self -actualization and self-transcendence, Identity, v. 9(2), p. 95–115.
- _____ , 2011, Identity styles and wisdom during emerging adulthood: Relationships with mindfulness and savoring, Identity, v. 11(2), p. 155–180.
- Benedikovicˇova´, J, & Ardelt, M, 2008, The Three-Dimensional Wisdom Scale in cross-cultural context: A comparison between American and Slovak college students, Studia Psychologica, v. 50 (2), p. 179–190.
- Berman, S. L, et al, 2011, Identity exploration, commitment, and distress: A cross national investigation in China, Taiwan, Japan, and the United States, Child & Youth Care Forum, v. 40, p. 65–75.
- Berzonsky, M. D, 1989, Identity style: Conceptualization and measurement, Journal of Adolescent Research, v. 4, p. 267-281.
- _____ , 1992, A process perspective on identity and stress management, (Vol. 4). Newbury Park, CA: Sage Publications.
- _____ , 2003, Interrelationship among Identity process, Content, and stracture, A cross – cultural investigation.
- Birren, J. E, & Svensson, C. M, 2005, Wisdom in history. In R. J. Sternberg & J. Jordan (Eds.), A handbook of wisdom: Psychological perspectives (pp. 3-31). New York: Cambridge University Press.
- Brezina, I, & Van Ouden hoven, J.P, 2012, Do national cultures or religions shape conceptions of wisdom? Studia Psychologica, v. 54, p. 299-312.
- Brezina, I, 2010, Folk conceptions of wise person’s perspective in Asian cultures, Studia Psychologica, v. 52, p. 347-354.
- Brugman, G, 2000, Wisdom: Source of narrative coherence and eudaimonia. Delft, The Nethelands: Uitgeverij Eberon.
- Choi, N.G, & Landeros, C, 2011, Wisdom from life challenges: qualitative interviews with low and moderate- income older adults who were nominated as being wise, Journal of Geronology Social Work, v. 54(6), p. 592-614.
- Duriez, B, et al, 2006, Religiosity and mental health: A further exploration of the relative importance of religious behaviors vs, religious attitudes, Personality and Individual Differences, v. 40, p. 807-818.
- Duriez, B, & Soenens, B, 2006, Personality, identity styles, and religiosity: An integrative study among late and middle adolescents, Journal of Adolescence, v. 29, p. 119–135.
- Duriez, B, 2004, Are religious people nicer people? Taking a closer look at the religion-empathy relationship, Mental Health, Religion and Culture, v. 7, p. 249-254.
- Fisherman, S, 2004, Ego identity and spiritual identity in religiously observant adolescents in Israel, Religious Education, v. 99, p. 371–384.
- Fowler, J. W, 1981, Stages of faith, New York: Harper.
- Fulton, A. S, 1997, Identity status, religious orientation, and prejudice, Journal of Youth and Adolescence, v. 26, p. 1–11.
- Furrow, J. L, et al, 2004, Religion and positive youth development: Identity, meaning, and prosocial concerns, Applied Developmental Science, v. 8, p. 17–26.
- Gebelt, J. L, et al, 2009, Identity style and spirituality in a collegiate context, Identity: An International Journal of Theory and Research, v. 9, p. 219-232.
- Glock, C. Y, & Stark, R, 1965, Religion and society in tension, Chicago: Rand Mc Nally.
- Hadot, P, 1995, What is the ancient philosophy (M. Chase, Trans.), Cambridge, MA: Harvard University Press.
- King, P, 2003, Religion and identity: The role of ideological, social, and spiritual contexts, Applied Developmental Science, v. 7, p. 197–204.
- Kramer, D. A, 2000, Wisdom as a classical source of human strength: conceptualizing and empirical inquiry, Journal of Social Clinical Psychology, v. 19, p. 83-101.
- Kunzmann, U, & Baltes, P. B, 2003, Beyond the traditional scope of intelligence: Wisdom in action. In R. J. Sternberg, J. Lautry, & T. I. Lubart (Eds.), Models of intelligence for thenext millennium (pp. 329-343). Washington DC: American Psychological Association. Retrieved from http: // search. proquest. com/ docview/ 620471941? accountid= 25304.
- Kunzmann, U, & Baltes, P. B, 2005, The psychology of wisdom: Theoretical and empirical challenges, In R. J. Sternberg & J. Jordan (Eds.), A handbook of wisdom: Psychological perspectives (pp. 110-135). New York: Cambridge University Press.
- Li, X, 2008, Study on ego identity of adolescent and its related factors, Journal of Wuhan Institute of Technology, v. 8(1), p. 34–37.
- Magee, B, 1998, The story of philosophy, New York: DK.
- Marcia, J. E, 1966, Development and validation of ego identity status, Journal of Personality and Social Psychology, v. 3, p. 551–558.
- Moacanin, R, 2003, The essence of Jung's psychology and Tibetan Buddhism: Western and Eastern paths to the heart, Boston: Wisdom.
- Ruisel, I, 2005, Wisdom’s role in interactions of affects and cognition, Studia Psychologica, v. 47, p. 277-289.
- Scott, L. D, 2003, Cultural orientation and coping with perceived discrimination among African American youth, The Journal of Black Psychology, v. 29, p. 235–256.
- Staudinger, U. M, & Glu¨ck, J, 2011, Psychological wisdom research: Commonalities and differences in a growing field, Annual Review of Psychology, v. 62(1), p. 215–241.
- Sternberg, R, 1990, A handbook of wisdom: Psychological perspectives, Cambridge, UK: Cambridge University Press.
- _____ , 1998, A balance theory of wisdom, Review of General Psychology, v. 2, p. 347-365.
- _____ , 2003, Wisdom, intelligence, and creativity synthesized, Cambridge, UK: Cambridge University Press.
- Takahashi, M, 2000, Toward a culturally inclusive understanding of wisdom: Historical roots in the East and West, International Journal of Aging and Human Development, v. 51, p. 217–230.
- Taylor, M, et al, 2011, Comparing the psychometric properties of two measures of wisdom: Predicting forgiveness and psychological well-being with the Self-Assessed Wisdom Scale (SAWS) and the Three-Dimensional Wisdom Scale (3D-WS). Experimental Aging Research, v. 37(2), p. 129–141.
- Tian, Y, 2011, Confucianism and Taoism features. Beijing, China: China Commercial Publishing House.
- Webster, J. D, 2013, Identity, wisdom, and critical life events in younger adulthood. In J. Sin not (Ed.), Positive psychology: Advances in understanding adult motivation (pp. 61–77). New York: Springer.
- White, J. M, et al, 1998, The Identity Style Inventory: A revision with sixth-grade reading level, Journal of Adolescent Research, v. 13, p. 223–245.
- Yang, S, 2001, Conceptions of wisdom among Taiwanese Chinese, Journal of Cross-Cultural Psychology, v. 32(6), p. 662–680.
- Zhang, R, & Chen, X, 2001, Developmental tasks of adolescence: Identity achievement and its related factors, Journal of Hebe University (Philosophy and Social Science), v. 26(1), p. 11–16.
- Zhou, J, et al, 2006, On the main orientation of wisdom study, Journal of Chongqing Institute of Technology, v.20(10), p. 76–78.