روان‌شناسی و دین، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 38، تابستان 1396، صفحات 125-142

    بررسی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ بنت الهدی محمدی کنجانی / کارشناس ارشد روان‌شناسي پژوهشکده علوم شناختي تهران / bentolhoda_mohammadi@yahoo.com
    محمدعلی مظاهری / استاد گروه روان‌شناسي دانشگاه شهيد بهشتي
    محمود حیدری / استاديار گروه روان‌شناسي دانشگاه شهيد بهشتي / mahmoodhaidari@yahoo.com
    علیرضا مرادی / استاد گروه روان‌شناسي دانشگاه خوارزمي
    چکیده: 
    این پژوهش با هدف ارزیابی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار شهر تهران اجرا گردید. پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. این پژوهش با استفاده از نمونه‌ی در دسترس انجام گرفته و400 تن از زنان باردار پرسش نامه‌ی «تنظیم هیجان شناختی»، پرسش نامه‌ی «خود گزارش دهی هوش معنوی کینگ» و پرسش نامه‌ی «عمل به باورهای دینی» را تکمیل کردند. یافته های حاکی از این است که بین تنظیم هیجان شناختی با هوش معنوی و عمل به باورهای دینی و مؤلفه هایشان همبستگی مثبت معناداری وجود دارد. عمل به باورهای دینی و هوش معنوی بالاتر پیش بینی کننده‌ی تنظیم هیجان شناختی کارآمدتری است. از میان مؤلفه های هوش معنوی، معناسازی شخصی و در بین مؤلفه های عمل به باورهای دینی، عمل به واجبات و دوری از محرمات پیش بینی کننده های معتبر تنظیم هیجان شناختی هستند. همچنین میان هوش معنوی و عمل به باورهای دینی در زنان باردار رابطه‌ی مثبت معناداری وجود دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Beliefs with the Cognitive Emotion Regulation Among Pregnant Women
    Abstract: 
    The purpose of the present paper is examining the relationship between spiritual intelligence and adherence to religious obligations with cognitive emotion regulation among the pregnant women in Tehran. This descriptive study is a correlation. Using the available sample, 400 pregnant women completed cognitive emotion regulation, King`s spiritual intelligence self-report and adherence to religious obligations` questionnaires. The findings show that there is a significant and positive correlation between cognitive emotion regulation and spiritual intelligent and adherence to religious beliefs and their components. Adherence to religious obligations and a higher spiritual intelligence guarantees efficient cognitive emotion regulation. Among spiritual intelligence components, personal meaningfulness among the components of adherence to religious obligations and avoiding unlawful deeds predict cognitive emotion regulation. Also there is a positive significant relationship between spiritual intelligence and adherence to religious obligations among pregnant women.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    تنظيم هيجان و مؤلفه‌هاي تحولي و پيامدهاي آن موضوعي است که به موازات توجه مجدد به هيجانات، اهميت و تفسير جديدي پيدا کرده و در زمينه‌هاي متعدد ديگري همچون رشد شناخت بر خود، رشد شناخت و گويايي، و تکامل دستگاه عصبي- فيزيولوژيک گسترش يافته است. منظور از «تنظيم هيجان» گماشتن افکار و رفتارهايي است که به عملکرد هر چه بهتر در زندگي بينجامد (امين‌آبادي و همکاران، 1390). پاسخ‌هاي هيجاني قابليت انعطاف دارند و قالبي نيستند؛ به موقعيت‌ها حساس‌اند؛ با سرعت در برابر شرايط تغيير مي‌کنند؛ و به‌گونه‌اي که کنش‌وري سازندة ارگانيسم زنده بتواند در سطح بالاتري تنظيم شود و فرايندهاي تنظيم‌گر هيجانات هستند مي‌توانند اين امور را انجام دهند. فقدان توانايي تنظيم هيجان مي‌تواند منجر به برانگيختگي‌هاي هيجاني زيان‌آور، ناسازگاري و عدم هدايت هيجان‌ها شود و بدين‌سان، مانع داشتن توانايي عملکردي سازش‌يافته و شايسته گردد (گرنفسکي و کريج (Garnefski & Kraaij)، 2006).
    هنگامي كه فرد با يك موقعيت هيجاني مواجه مي‌شود، احساس خوب و خوش‌بيني براي كنترل هيجان كافي نيست، بلكه وي نياز دارد كه در اين موقعيت‌ها، بهترين كاركرد شناختي را نيز داشته باشد (رضوان و همکاران، 1385). در اصل، در تنظيم هيجان به تعامل بهينه‌اي از شناخت و هيجان براي مقابله با شرايط منفي نياز است (اکنر و گراس (Oschner & Gross)، 2005)؛ زيرا انسان‌ها با هر چه مواجه مي‌شوند آن را تفسير مي‌كنند، و تفسيرهاي شناختي تعيين‌كنندة واكنش‌هاي افراد است (عبدي و همکاران، 1389). پژوهش‌ها نشان داده‌اند كه طبقة قدرتمندي از تنظيم هيجان شامل راه‌هاي شناختي ادارة اطلاعات هيجاني تحريك‌كننده است (اکنر و گراس، 2005). تغيير در هر يك از بخش‌هاي عملكرد دستگاه‌هاي شناختي، از قبيل حافظه، توجه و هوشياري، موجب تغيير خلق مي‌شود. بنابراين، نمي‌توان نقش تنظيم هيجان‌شناختي را در سازگاري افراد با وقايع استرس‌زاي زندگي ناديده گرفت (گرنفسکي و کريج، 2006). «تنظيم هيجان‌شناختي» به تمام سبک‌هاي شناختي گفته مي‌شود كه هر فردي از آن به منظور افزايش يا كاهش و يا حفظ هيجان خود استفاده مي‌كند (گراس، 2001) و به مديريت يا تنظيم عواطف و هيجان‌ها كمك مي‌نمايد و به انسان توان سازگاري بيشتر، به‌ويژه پس از تجارب هيجاني منفي را مي‌دهد (موريس (Morris) و همکاران، 2007).
    از‌جمله عواملي که مي‌تواند به تنظيم هيجان‌شناختي کمک کند به‌كارگيري الگوهاي معنوي و ديني در زندگي روزمرة بشر است که مي‌تواند احساس امنيت جسماني، شناختي و هيجاني را فراهم آورد (پکوک و پولاما (Peacok & Poloma)، 1994) و موجب افزايش سازگاري و بهزيستي انسان شود (آمرام (Amaram)، 2007). دين حقيقتي است كه در جنبه‌ها و ابعاد گوناگون زندگي انسان حضور جدي و قابل توجهي دارد. تحقيق در باب دين يا دين‌پژوهي نيز عرصه‌ها و شاخه‌هاي متعددي يافته است؛ به‌گونه‌اي‌كه رشته‌هاي علمي بسياري در زمينه‌هاي معارف بشري تدوين و تكوين پيدا كرده‌ است كه در اين بين، مي‌توان به روان‌شناسي دين اشاره كرد. وقتي از مفهوم روان‌شناسي دين استفاده مي‌شود مراد تحقق و بروز و ظهور دين در رفتار بشر است، و به ديگر سخن دينداري و عمل به باورهاي ديني مطمح‌نظر است (آذربايجاني و موسوي‌اصل، 1385، ص 5). شاه‌نظري (1385) عمل به باورهاي ديني را به کار بردن دستورات دين در جنبه‌هاي سه‌گانة اعتقادات، عبادات و اخلاقيات مي‌داند. منظور از «اعتقادات» بخشي از شناخت‌ها و دانش ديني است که اعتقاد به آنها لازم است؛ مثل ايمان به وجود خدا، ايمان به يگانگي او، عدل، حکمت، رحمت و ديگر صفات الهي. منظور از «عبادات» همان شعائر ديني، مثل نماز، روزه، دعا، ذکر، و تلاوت قرآن است. منظور از «اخلاقيات» نيز آن بخش از تعاليم اسلام است که صفات و رفتارهاي پسنديده و ناپسند را مشخص مي‌کند (عزيزي، 1390، ص 8، به نقل از: داوودي، 1385).
    در دو دهة گذشته، روان‌شناسي دين و مطالعة موضوعات معنوي، به‌طور فزاينده‌اي توجه روان‌شناسان را به خود جلب كرده و در بيشتر اين مطالعات، يک رابطة مثبت بين باورهاي ديني و معنويت با سلامت روان افراد يافت شده است. در چند سال اخير، مفهوم جديدي وارد حوزة روان‌شناسي دين شده و آن مفهوم «هوش معنوي» است (رجايي، 1389). «هوش معنوي» سازه‌هاي معنويت و هوش را درون يک سازة جديد ترکيب مي‌کند. «هوش معنوي» به‌عنوان زيربناي باورهاي فرد، نقش اساسي در زمينه‌هاي گوناگون، به‌ويژه ارتقا و تأمين سلامت رواني، را داراست (يعقوبي، 1389). افراد داراي هوش معنوي بالا، افرادي انعطاف‌پذير، داراي درجة بالايي از هوشياري نسبت به خويشتن و توانمند در رويارويي با مشکلات و دردها و چيره شدن بر آنها هستند (هالما و اسرينسيک (Halama & Strizence)، 2004). هوش معنوي مجموعه‌اي از توانايي‌ها، ظرفيت‌ها و منابع معنوي است که کاربرد آنها در زندگي روزانه موجب افزايش انطباق‌پذيري مي‌شود (کينگ (King)، 2007). زوهر و مارشال (Zohar & Marshall) (2000) معتقدند: «هوش معنوي» زاييدة بينشي عميق در تندباد حوادث روزگار است و شخص را در برابر رويدادها و حوادث تلخ و شيرين زندگي آب‌ديده مي‌كند كه به وسيلة آن، افراد به مشكلات معنايي و ارزشي پرداخته، آنها را حل مي‌كنند. «هوش معنوي» نوعي از هوش است كه با استفاده از آن، افراد قادر مي‌شوند تا فعاليت‌ها و زندگي خود را در مسيري عميق‌تر، غني‌تر و معنادارتر هدايت كنند.
    اين پژوهش بر روي زنان باردار انجام شده است، به اين علت که بارداري يك دورة حاد در زندگي زناناست كه طي آن تغييرات هيجاني، جسماني و اجتماعي زيادي رخ مي‌دهد (لارا (Lara) و همکاران، 2008). قريب 90 درصد از زنان- دست‌كم- يك مرتبه‌ در طول‌ زندگي باردار مي‌شوند (هيوزينک (Huizink) و همکاران، 2004). بسياري از زنان دوره‌اي از اضطراب را در اين دوران سپري مي‌كنند؛ زيرا طي دورة بارداري، فرد دستخوش بزرگ‌ترين تغييرات در شيوة زندگي خود مي‌شود و بايد در تصوير شخصيتي خود، دست به تغيير بزند و به حالت مادري درآيد (کنينگهام (Cunningham) و همکارن، 2010). دوران حاملگي يکي از پراسترس‌ترين دوران زندگي زن است و حتي استرس ناشي از تولد اولين فرزند، در جداول استرس رواني- اجتماعي، جزء استرس‌هاي شديد‌ طبقه‌بندي مي‌شود (فروزنده و دشتي، 1379). ازاين‌رو، ضرورت تنظيم هيجان‌شناختي در اين دوران، اهميت پيدا مي‌کند و انجام پژوهش‌هاي بيشتر براي تعيين عوامل مؤثر در کنترل هيجان ضرورت دارد. از جهت ديگر، تأثير فرايندهاي روان‌شناختي مادر بر رشد و سلامتي جنين بسيار گسترده و فراگير است؛ چرا كه فضاي درون رحمي پيوسته از هيجان‌ها و وضعيت رواني مادر تأثير مي‌پذيرد (مولاوي (Molavi) و همکاران، 2002). درصورتي‌كه زنان در مدت حاملگي دچار استرس هيجاني شديد شوند، كودكان آنها در معرض انواع مشكلات قرار مي‌گيرند (فروزنده و دشتي، 1379).
    با وجود يافته‌هاي مزبور، به سبب آنكه زنان در دوران بارداري تغييرات رواني زيادي را تحمل مي‌كنند و تأثيرپذيري آنان نسبت به استرس‌هاي متفاوت زندگي در اين دوره افزايش مي‌يابد، اين دوران از نظر رواني اهميت پيدا مي‌كند و لزوم تنظيم هيجان‌شناختي کارآمد ضرورت مي‌يابد. ازآن‌رو ‌كه مفهوم «سبک‌هاي تنظيم هيجان‌شناختي» در حال حاضر تازه در عرصة ارائة پژوهش‌هاي روان‌شناختي وارد شده است و درباره رابطه آن با هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني مطالعه‌اي انجام نشده، به همين لحاظ، در تحقيق حاضر سعي شده است اين پرسش‌ها بررسي شود که آيا هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني با توجه به نقش آنها در سازگاري، انطباق‌پذيري و بهزيستي هر چه بيشتر در زندگي بشر، مي‌تواند به زنان باردار در تنظيم هيجان‌شناختي‌شان کمک کند؟ آيا هوش معنوي بالاتر تنظيم هيجان‌شناختي بهتري را در زنان باردار پيش‌گويي مي‌کند؟ آيا رابطه‌اي بين هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني وجود دارد؟ و آيا بين عمل به باورهاي ديني و تنظيم هيجان‌شناختي در زنان باردار رابطه‌اي مشاهده خواهد شد؟
    روش پژوهش
    جامعة آماري موضوع بررسي در اين پژوهش، شامل زنان باردار مراجعه‌کننده به مراکز بهداشتي- درماني و مطب پزشکان زنان و زايمان شهر تهران (در بهمن و اسفند ماه 1392 و فروردين و ارديبهشت 1393) است که از اين ميان، 470 نفر به‌عنوان نمونة در دسترس، موضوع مطالعه قرار گرفتند. قابل ذكر است كه بر اساس جدول مورگان، 385 تن براي انجام اين پژوهش كافي بود که 400 نفر به طور کامل به پرسش‌نامه‌ها پاسخ دادند. به ‌منظور جمع‌آوري اطلاعات پژوهش، با هدف معرف جامعه بودن نمونه (ر.ك: دلاور، 1387)، به 22 بيمارستان شهر تهران مراجعه شد که از اين ميان، هفت بيمارستان و چهار مطب پزشکان زنان و زايمان با انجام اين تحقيق همکاري كردند. اين پژوهش از نوع همبستگي است، و داده‌هاي جمع‌آوري شده از طريق روش «همبستگي پيرسون» و «رگرسيون چندمتغيري» تجزيه و تحليل و محاسبه شد.
    ابزار پژوهش
    پرسش‌نامة تنظيم هيجان‌شناختي: پرسش‌نامة «تنظيم هيجان‌شناختي» پرسش‌نامة خودسنجي است كه توسط گرنفسكي و همكاران او طراحي شده و در سال 2001 به چاپ رسيده است و به منظور شناسايي راهبردهاي مقابلة شناختي به كار مي‌رود. اين پرسش‌نامه توان ارزيابي سبک‌هاي شناختي عموم افراد را دارد (گرنفسکي و همکاران، 2001). پاسخ‌ها در يك پيوستار پنج درجه‌اي جمع‌آوري مي‌گردد و اعتبار آن از طريق آلفاي كرنباخ، برابر با 93/0 است. امين‌آبادي و همکاران (1390) 36 مادة پرسش‌نامة «تنظيم هيجان‌شناختي» را از طريق تحليل عاملي اکتشافي با روش «تحليل مؤلفة اصلي» بررسي كردند، که در نتيجة آن، 36 سؤال به 26 سؤال، و 9 خرده‌مقياس به 4 خرده‌مقياس کاهش يافت. ضريب آلفاي کرونباخ 70/0 براي کل پرسش‌نامه و براي هر خرده‌مقياس به اين شرح گزارش شده است: سرزنش خود و فاجعه‌آميز پنداري 77/0، سرزش ديگران 64/0، مثبت‌انديشي 76 /0، و مقابله و پذيرش 70/0. در تحقيق حاضر، از روش «همساني دروني» براي بررسي اعتبار آزمون استفاده شد. به اين منظور، آلفاي کرونباخ در نمونة 400 نفري برابر با 79/0 به‌ دست آمد.
    پرسش‌نامة خود گزارش‌دهي هوش معنوي کينگ: اين پرسش‌نامه توسط کينگ در سال 2007 ميلادي ساخته شد و داراي 24 گويه است. اين مقياس داراي چهار خرده‌مقياس تفکر انتقادي وجودي، معناسازي شخصي، آگاهي متعالي، و گسترش خودآگاهي است که هوش معنوي را در مقياس پنج درجه‌اي ليکرت (0-4) مي‌سنجد. کينگ (2008) آلفاي کرونباخ به ‌دست آمده را 95/0 و متوسط ارتباط دروني سؤالات را 36/0 گزارش کرد. در پژوهش حسين‌چاري و ذاکري (1389) پايايي پرسش‌نامه را با ضريب آلفاي کرونباخ 93/0 و روايي آن را با ضريب آلفاي کرونباخ براي مؤلفه‌هاي تفکر انتقادي وجودي، معناسازي شخصي، آگاهي متعالي و گسترش خودآگاهي- به ترتيب- 78/0، 68/0، 74/0، و 72/0 گزارش کردند. در تحقيق حاضر، آلفاي کرونباخ براي کل پرسش‌نامه 90/0 به‌ دست آمد.
    پرسش‌نامة عمل به باورهاي ديني: اين مقياس، که با نام اختصاري «معبد 2» نيز معروف است، توسط گلزاري (1382) با 65 سؤال تهيه شده است که عمل به باورهاي اسلامي را اندازه مي‌گيرد. ماده‌هاي آزمون به دو عامل «عمل به واجبات و دوري از محرمات»، و «عمل به مستحبات و دوري از مکروهات» تقسيم شده‌اند. ضريب اعتبار مقياس از طريق برآورد پايايي آن به روش «بازآزمون» انجام شده و نتايج نشان داده که اعتبار مقياس عمل به باورهاي ديني بين 76/0 تا 89/0 است. ضريب همبستگي محاسبة اعتبار، قريب 83/0 محاسبه شده است. همساني دروني از طريق محاسبة آلفاي کرونباخ 94/0α= است (عزيزي، 1390، ص 55، به نقل از: شاه‌نظري، 1385). در تحقيق حاضر، از روش «همساني دروني» براي بررسي اعتبار آزمون استفاده شد. بدين‌منظور، آلفاي کرونباخ در نمونة 400 نفري براي مؤلفه‌هاي «عمل به واجبات و دوري از محرمات»، و «عمل به مستحبات و دوري از مکروهات»- به ترتيب- برابر با 90/0، 88/0 و براي کل پرسش‌نامه، برابر با 93/0 به ‌دست آمد.
    يافته‌هاي پژوهش
    بر اساس اهداف، پژوهش در سطح «توصيفي» و «استنباطي» انجام شد. در سطح «توصيفي»، ميانگين و انحراف استاندارد متغيرهاي پژوهش بررسي گرديد (جدول 1).
    جدول 1. ميانگين و انحراف استاندارد متغيرهاي پژوهش
    انحراف استاندارد    ميانگين    مؤلفه‌ها    انحراف استاندارد    ميانگين    متغييرها
    56/7    73/25    سرزنش خود و فاجعه‌آميز پنداري    71/11    36/62    تنظيم هيجان‌شناختي
    03/4    58/16    مقابله و پذيرش            
    98/3    04/11    مثبت‌انديشي            
    41/2    00/9    سرزش ديگران            
    16/4    93/19    تفکر انتقادي وجودي    59/12    00/63    هوش معنوي
    10/3    48/13    معناسازي شخصي            
    02/4    68/17    آگاهي متعالي            
    48/3    90/11    گسترش خودآگاهي            
    59/34    88/337    عمل به واجبات و دوري از محرمات    26/42    62/380    عمل به باورهاي ديني
    30/9    73/42    عمل به مستحبات و دوري از مکروهات            
    با توجه به اطلاعات جمع‌آوري شده، ضرايب همبستگي بين متغيرهاي موضوع مطالعه در ماتريس همبستگي (جدول 2) ارائه شده است. همان‌‌گونه که مشاهده مي‌شود، بين تنظيم هيجان‌شناختي و هوش معنوي همبستگي مثبت معناداري وجود دارد (22/0r=، 001/0P<)، به‌‌گونه‌اي که بين تنظيم هيجان‌شناختي و مؤلفه‌هاي هوش معنوي- که شامل تفکر انتقادي وجودي، معناسازي شخصي، آگاهي متعالي، و گسترش خودآگاهي مي‌شود- همبستگي مثبت بين 14/0 تا 26/0 مشاهده مي‌شود (001/0P<). اين تنظيم هيجان‌شناختي با عمل به باورهاي ديني نيز همبستگي مثبت معنادار 30/0 وجود دارد (001/0P<). همچنين بين مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني، يعني «عمل به واجبات و دوري از محرمات»، و «عمل به مستحبات و دوري از مکروهات» و تنظيم هيجان‌شناختي رابطه مثبت معنادار بين 23/0 الي 30/0 مشاهده مي‌شود (001/0P<). بين هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني نيز همبستگي مثبت معناداري برابر با 39/0 وجود دارد. همبستگي مثبت در بين مؤلفه‌هاي آنها نيز بين 23/0 تا 42/0 نيز مشاهده مي‌شود (001/0P<).
    جدول 2. ضرايت همبستگي پيرسون بين متغيرهاي پژوهش
    ر    متغيرها    1    2    3    4    5    6    7    8    9    10    11    12    13
    1    تنظيم هيجان‌شناختي    -                                                
    2    سرزنش خود و فاجعه‌آميز پنداري    **75/0-    -                                            
    3    مقابله و پذيرش    **55/0    03/0-    -                                        
    4    مثبت‌انديشي    **66/0    **14/0-    **59/0    -                                    
    5    سرزش ديگران    **54/0-    **35/0    **17/0-    **14/0-    -                                
    6    هوش معنوي    **22/0    08/0-    **40/0    **32/0    *12/0-    -                            
    7    تفکر انتقادي وجودي    **14/0    *13/0-    **35/0    **25/0    *11/0-    **87/0    -                        
    8    معناسازي شخصي    **26/0    02/0-    **40/0    **32/0    *12/0-    **82/0    **63/0    -                    
    9    آگاهي متعالي    **19/0    01/0-    **30/0    **24/0    09/0-    **89/0    **69/0    **67/0    -                
    10    گسترش خودآگاهي    **16/0    *10/0-    **33/0    **28/0    09/0-    **82/0    **60/0    **60/0    **63/0    -            
    11    عمل به باورهاي ديني    **30/0    **14/0-    **23/0    **25/0    **22/0-    **39/0    **43/0    **33/0    **32/0    **26/0    -        
    12    عمل به واجبات و دوري از محرمات    **30/0    **15/0-    **23/0    **25/0    **22/0-    **38/0    **42/0    **31/0    **31/0    **23/0    **99/0    -    
    13    عمل به مستحبات و دوري از مکروهات    **23/0    08/0-    **19/0    **24/0    **14/0-    **38/0    **39/0    **31/0    **29/0    **31/0    **86/0    **78/0    -
    **معناداري در سطح 001/0 *معناداري در سطح 01/0
    مطابق جدول 3، نتايج حاصل از تحليل رگرسيون چندمتغيره نشان مي‌دهد: هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني 10 درصد از واريانس تنظيم هيجان‌شناختي را به صورت معناداري (05/0P<) پيش‌بيني مي‌کنند و F مشاهده شده معنادار (001/0P<) و برابر 16/22 است.
    جدول 3. ضرايب تحليل رگرسيون چندمتغيره هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني بر تنظيم هيجان‌شناختي
    متغير ملاک    گام    متغير پيش‌بين    B    خطاي استاندارد    β    t    سطح معناداري              F    سطح معناداري
    تنظيم هيجان‌شناختي    1    هوش معنوي    109/0    048/0    116/0    24/2    025/0    317/0    100/0    16/22    001/0
                                                
            عمل به باورهاي ديني    070/0    014/0    253/0    88/4    001/0                
    خلاصة گام‌هاي تحليل رگرسيون چندمتغيرة مؤلفه‌هاي هوش معنوي و مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني بر تنظيم هيجان‌شناختي که در پنج مرحله ارزيابي گرديد، در جدول 4 درج شده است. همان‌گونه که مشاهده مي‌شود، در گام نخست تمام متغيرها وارد شده، سپس در گام دوم «آگاهي متعالي» از مؤلفه‌هاي هوش معنوي حذف گرديده است. «عمل به مستحبات و دوري از مکروهات» از مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني، در مرحله سوم کنار گذاشته شد. مؤلفة «گسترش خودآگاهي» و «تفکر انتقادي وجودي» - به ترتيب- در گام‌هاي چهارم و پنجم حذف شدند.
    جدول 4. خلاصة گام‌هاي تحليل رگرسيون چندمتغيرة مؤلفه‌هاي هوش معنوي و مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني بر تنظيم هيجان شناختي
    متغير ملاک    گام    متغير پيش‌بين         سطح معناداري    F    سطح معناداري
    تنظيم هيجان‌شناختي    1    تفکر انتقادي وجودي
    معناسازي شخصي
    آگاهي متعالي
    گسترش خودآگاهي
    عمل به واجبات و دوري از محرمات
    عمل به مستحبات و دوري از مکروهات    134/0    001/0    16/10    001/0
        2    تفکر انتقادي وجودي
    معناسازي شخصي
    گسترش خودآگاهي
    عمل به واجبات و دوري از محرمات
    عمل به مستحبات و دوري از مکروهات    133/0    001/0    13/12    001/0
        3    تفکر انتقادي وجودي
    معناسازي شخصي
    گسترش خودآگاهي
    عمل به واجبات و دوري از محرمات    132/0    001/0    99/14    001/0
        4    تفکر انتقادي وجودي
    معناسازي شخصي
    عمل به واجبات و دوري از محرمات    131/0    001/0    73/17    001/0
        5    معناسازي شخصي
    عمل به واجبات و دوري از محرمات    130/0    001/0    80/19    001/0
    مطابق جدول 5، نتيجة مرحله آخر تحليل رگرسيون چندمتغيره مؤلفه‌هاي هوش معنوي و مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني بر تنظيم هيجان‌شناختي عبارت است از: F مشاهده شده معنادار (001/0P<) و برابر با 80/19 است. «معناسازي شخصي»، که از مؤلفه‌هاي هوش معنوي است، و «عمل به واجبات و دوري از محرمات»، که از مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني است، به ‌طور معناداري (001/0P<) 130/0 درصد از واريانس تنظيم هيجان‌شناختي را پيش‌بيني مي‌کنند.
    جدول 5. ضرايب تحليل رگرسيون چندمتغيرة مؤلفه‌هاي هوش معنوي و مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني بر تنظيم هيجان‌شناختي
    متغير ملاک    گام    متغير پيش‌بين    B    خطاي استاندارد    β    t    سطح معناداري              F    سطح معناداري
    تنظيم هيجان‌شناختي    5    معناسازي شخصي    951/0    229/0    250/0    150/4    001/0    361/0    130/0    80/19    001/0
            عمل به واجبات و دوري از محرمات    095/0    018/0    279/0    401/5    001/0                
    بحث و نتيجه‌گيري
    اين پژوهش، رابطة هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني را با تنظيم هيجان شناختي در زنان باردار بررسي كرد. يافته‌هاي به ‌دست آمده از پژوهش حاضر نشان مي‌دهد: هوش معنوي با تنظيم هيجان‌شناختي رابطة مثبت معناداري دارد. هوش معنوي پيش‌بيني‌کنندة معتبر تنظيم هيجان‌شناختي است. در خصوص مؤلفه‌هاي هوش معنوي، شاهد بوديم که- به ترتيب- مؤلفه‌هاي معناسازي شخصي، آگاهي متعالي، گسترش خودآگاهي و تفکر انتقادي وجودي بيشترين رابطه را با تنظيم هيجان‌شناختي نشان دادند و از بين مؤلفه‌هاي هوش معنوي، معناسازي شخصي توانايي پيش‌بيني تنظيم هيجان‌شناختي را دارد.
    اين يافته‌ها با يافته پژوهشگران، هالما و اسرينسيک (2004)، نازل (Nasel) (2004)، كندا (Canda) و همکاران (2006)، کپينگ و زين (Ke-Ping & Xin) (2009)، يعقوبي (1389)، اسماعيل‌پور زنجاني و همکاران (1391)، کشاورزي و يوسفي (1391) همخواني دارد. زلومکي و هان (Zlomke & Hahn) (2010) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظيم هيجان کارآمد با نگراني رابطة منفي معنادار، و بين تنظيم هيجان ناکارآمد با نگراني رابطه‌اي مثبت وجود دارد. مصلي‌نژاد و خداپناهي (2013) طي پژوهش‌هايي دريافتند که معنادرماني و معنويت مي‌تواند نشانه‌ها و نگراني‌هاي روان‌شناختي زنان نابارور را کاهش داده، به تنظيم هيجان‌شناختي کارآمد کمک كند. ساير مطالعات در حوزة روان‌شناسي و بارداري نشان مي‌دهد که يکي از منابع تاب‌آوري در دوران بارداري، باورها و ارزش‌هاي زنان، ازجمله جهان‌بيني، معنويت، اخلاق و ارزش‌هاي فرهنگي است (دانکل‌اسچيتر (Dunkel Schetter)، 2011). مطالعه واچهولتز و پارگامنت (Wachholtz & Pargament) (2005) نيز نشان داد زماني که مردم به يک منبع معنا‌دار از مراقبت، آسايش و عشق متصل هستند، مي‌توانند هيجان‌شناختي خود را بهتر تنظيم كنند و در نتيجه، دردهاي زندگي را تحمل نمايند. ايمونز (2000) يکي از مؤلفه‌هاي هوش معنوي را توانايي به‌کارگيري منابع معنوي براي حل مسائل زندگي مي‌داند که موجب مي‌شود افراد راحت‌تر بتوانند با استرس‌ها برخورد کنند. اين افراد بيش از سايران در بحران‌هاي روحي و مشکلات معنايي، فرصتي براي ياد گرفتن مي‌يابند و معناي کارآمدتري براي مشکلاتشان مي‌سازند و از طريق اين مشکلات رشد مي‌کنند و به تنظيم هيجان‌شناختي کارآمدتر نائل مي‌شوند.
    پژوهش‌ها نشان داده‌اند هوش معنوي با مرزها سر و کار دارد، نه درون آنها. بنابراين، به جاي هدايت شدن توسط موقعيت، خودش موقعيت را خلق و هدايت مي‌کند (گولمن (Goleman)، 1998). اين بُعد هنگامي آشکار مي‌شود که هوش معنوي براي فهمي فراتر از موقعيت‌هاي جاري، يعني مسائلي که در حال رخ دادن هستند، فائق بيايد و بافتي بزرگتر از زندگي فرد را ببيند. در همين زمينه، هوش معنوي متضمن انديشيدن به معناي نمادين حوادث و رويدادهاي زندگي فردي و يافتن معنا و هدف در همة تجربه‌هاي زندگي است. بنابراين، به تعبير ديگر، هوش معنوي يک عدسي است که فرد از طريق آن، حوادث و تجربه‌ها را درک مي‌کند و اين روش براي ديدن چيزها از يک چشم‌انداز بالاتر است (افروز و همكاران، 1388، ص 5) و مي‌تواند به‌گونه‌اي مستقيم، هوشيارانه و ارادي به رشد شناختي فرد کمک كند. در واقع، هوش معنوي چارچوبي براي شناخت فراهم مي‌کند که ما را در تنظيم هيجان‌شناختي ياري مي‌رساند.
    مطابق تحقيق حاضر، از ميان خرده‌مقياس‌هاي هوش معنوي، تنها «معناسازي شخصي» توانايي پيش‌بيني تنظيم هيجان‌شناختي را دارد. با توجه به اينكه در روش آماري «رگرسيون چندمتغيري»، تحليل‌ها بر پاية همبستگي تفكيكي و نيمه‌تفكيكي انجام مي‌شود، همبستگي بين ماده‌ها موجب مي‌شود تنها نكاتي وارد تحليل گردد كه پس از حذف اثر ساير متغيرهاي پيش‌بين با متغير وابسته باز هم همبستگي نشان مي‌دهد. بنابراين، حذف شماري از مواد در نتايج همبستگي بدين‌معنا نيست كه اين مواد با تنظيم هيجان‌شناختي همبستگي ندارند، بلكه به اين معناست كه آنها قدرت پيش‌بيني بيشتري افزون بر متغيرهاي پيش‌بين ندارند. در پژوهش آقابابايي و همکاران (1390)، از ميان خرده‌مقياس‌هاي هوش معنوي، «معناسازي شخصي»، قوي‌ترين همبستگي را دارد و بهترين پيش‌‌بيني‌کننده است. در گروهي از دانشجويان کانادايي نيز از ميان مؤلفه‌هاي هوش معنوي، «معناسازي شخصي» قوي‌ترين مؤلفه بوده است (کينگ، 2008). مطالعة ليسن (Lysne) و واچهولتز (2011) نشان داد که «معناسازي شخصي» مقاومت افراد را در برابر درد افزايش مي‌دهد. زوهر و مارشال (2000) معتقدند: افرادي که هوش معنوي بالاتري دارند توانايي بالاتري در تغيير چارچوب‌هاي ذهني خود دارند؛ به اين معنا که اين توانايي را دارند که به مسائل از زواياي گوناگون نگاه کنند و معاني متفاوتي براي آن بيابند.
    همچنين اين پژوهش نشان مي‌دهد: ميان هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني در زنان باردار رابطه‌اي مثبت معنادار وجود دارد. اين رابطه بين تمامي مؤلفه‌هاي هوش معنوي (تفکر انتقادي وجودي، معناسازي شخصي، آگاهي متعالي، گسترش خودآگاهي) و مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني (عمل به واجبات و دوري از محرمات، و عمل به مستحبات و دوري از مکروهات) به صورت مثبت و معنادار برقرار بود.
    بررسي مباني نظري در اين زمينه، نشان مي‌دهد که در پژوهشي تحت عنوان «تأثير زمينه‌هاي تحصيلي دانشگاهي، علوم ديني و هنري بر هوش معنوي» نشان داده شد که طلبه‌هاي ديني در مقايسه با دانشجويان و هنرمندان، نمرات بالاتري در هوش معنوي کسب کردند (حسين چاري و ذاکري، 1389). نتايج پژوهش انيسي و همکاران (1392) نيز نشان داد: رابطة بين هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني در کارکنان به ‌صورت مستقيم است، به‌گونه‌اي ‌که کارکناني که داراي هوش معنوي بيشتري هستند التزام عملي بيشتري به اعتقادات ديني دارند. در اسلام، به ‌طور ضمني، به هوش معنوي توجه شده است. براي مثال، عوامل مؤثر بر هوش معنوي در متون اسلامي، پرهيزگاري به همراه تمرينات روزمره ،از قبيل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه‌داري، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آيات قلمداد شده است (سهرابي، 1387). قرآن به افراد با هوش معنوي بالا، صفت «اولوالاباب» مي‌دهد، كه منظور افرادي هستند كه به جوهره حقيقت پي برده و از پرده‌هاي اوهام عبور كرده‌اند.به‌طور‌كلي، اصولي كه در دين مطرح شده است، مانند دستيابي به وحدت در وراي كثرت ظاهري، يافتن پاسخ به سؤال مبدأ هستي، و تشخيص الگوهاي معنوي و تنظيم رفتار بر مبناي آنها، محورهاي اصلي هوش معنوي هستند (غباري‌بناب و همکاران، 1386). موسوي‌اصل (1387) پيامدهاى مشترك و ويژه‌اى براي رفتارهاى عبادى و ديني قايل بوده و معتقد است: اين رفتارها در افزايش آرامش روانى، بالا بردن ظرفيت روانى، ارضاى نياز به پرستش، انسجام شخصيتى، پاکسازى درون، به ‌دست آوردن فضيلت‌هاى اخلاقى، تقويت اراده، و زمينه‌سازى براى بازگشت به خود مؤثرند که يکي از پيامدهاي آن ارتقاي هوش معنوي است.
    يافته‌هاي پژوهش پيش‌رو نشان مي‌دهد: عمل به باورهاي ديني و مؤلفه‌هايش (عمل به واجبات و دوري از محرمات، عمل به مستحبات و دوري از مکروهات) با تنظيم هيجان شناختي داراي رابطه‌اي مثبت و معنادار است و عمل به باورهاي ديني قدرت پيش‌بيني تنظيم هيجان‌شناختي را دارد. از ميان مؤلفه‌هاي عمل به باورهاي ديني، مؤلفة عمل به واجبات و دوري از محرمات پيش‌بيني‌کنندة معتبر تنظيم هيجان‌شناختي است.
    پيشينة پژوهش‌‌ها نشان مي‌دهد: عمل به باورهاي ديني قدرت غلبه بر پيشامدهاي هيجاني و عاطفي و رواني افراد را بالا مي‌برد (فرانزيني (Franzini) و همکاران، 2005). گلاورکراف (Glover-Graf) و همکاران (2007) نيز دريافتند: عمل به باورهاي ديني به افراد امکان مي‌دهد تا به توانايي و بردباري رواني بهتري براي تحمل دردهاي زندگي دست بيابند. کوئنيگ (۲۰۰۴) بيان مي‌كند كه تا پيش از سال ٢٠٠٠، بيش از ٧٠٠ تحقيق كمي در حيطة رابطة بين معنويت و دين با سلامت‌ روان صورت گرفته است كه قريب به ٥٠٠ نمونة آنها وجود رابطه بين دينداري با سلامت‌ روان را تأييد كرده است. تحقيقات ذيل نيز، كه در خصوص رابطة بين دينداري، مهارت‌هاي مقابله‌اي هيجاني- شناختي و سلامت روان است، نشان مي‌دهد هر قدر افراد از عمل به باورهاي ديني بالاتري برخوردار باشند، از پاسخ‌هاي مقابله‌اي مسئله‌مدار بيشتر استفاده كرده و تنظيم هيجان‌شناختي کارآمدتري دارند (منظري توكلي و عراقي‌پور، 1390، به نقل از: صولتي و همكاران، 1390؛ قهرماني و همكاران، 1390؛ نجفي و همكاران، 1380؛ آرين، 1380). سليگمن (Seligman) (2000) اظهار مي‌دارد: افرادي که فعاليت مذهبي را بجا مي‌آورند، شادتر از ديگران هستند؛ به اين معنا که از راهبردهاي مثبت تنظيم هيجان، بيش از راهبردهاي منفي تنظيم هيجان استفاده مي‌کنند. چنانچه باورهاي ديني درست و منطقي و متأثر از واقعيت‌ها باشد، روش مقابلة شناختي و عاطفي مؤثري فراهم مي‌آورد که تنظيم هيجان‌شناختي کارآمدي در ارتباط با استرس و هيجان‌هاي تنش‌زا، در دسترس فرد قرار مي‌دهد (ر.ك: پورافکاري، 1375). اسپيلکا (Spilka) و همکاران (2003) معتقدند: مناسک و اعمال ديني ضمن آنکه واجد نقشي محوري در دين هستند، ريشه‌هاي عميقي در گذشتة انسان داشته، کنش‌هاي بسياري دارند که يکي از نمونه‌هاي مهم آن ايجاد و تداوم مهار خود و جهان شخصي است، به‌ويژه در زمان‌هايي که فرد احساس مي‌کند تحت فشار قرار گرفته است.
    طبق نظر گرانکوئست (Granquist) (2002) در صورتي که مذهب دروني باشد با چنان ثبات اخلاقي همراه است که فلسفة جامعي براي زندگي عرضه مي‌کند و باورهاي راه‌گشا و کارآمدي براي فرد به ارمغان مي‌آورد و يک نظام ارزشي دروني براي او فراهم مي‌نمايد که با افت و خيزهاي مقطعي زندگي از بين نمي‌رود يا رنگ عوض نمي‌کند. بنا به اعتقاد علامه طباطبائي، «انسان در صورت پذيرش توحيد و عمل به قوانين دين، ظرفيت رواني‌اش گسترده‌تر مي‌شود. در غير اين صورت، احساس ناخوشايندي خواهد داشت» (نويدي و عبدالهي، 1381، ص 138، به نقل از: حسيني، 1373).
    کوئينگ (2004) دست‌كم ١٠ دليل براي تبيين رابطة بين دين و سلامت روان ارائه مي‌کند که به نظر مي‌رسد اين دلايل براي تبيين رابطة عمل به باورهاي ديني و هوش معنوي با تنظيم هيجان‌شناختي نيز قابل طرح است. برخي از آنها عبارتند از: دين و معنويت نگرش مثبت نسبت به دنيا در انسان ايجاد مي‌كند و او را در مقابل رويدادهاي ناگوار زندگي ياري مي‌رساند؛ دين و معنويت به زندگي انسان معنا و هدف مي‌دهد؛ داشتن معنا و هدف در زندگي نشان‌دهندة سلامت روان است و موجب افزايش توانايي در انجام كارها مي‌شود. دينداران و افراد معنوي با حوادث تروماتيك زندگي، كه قابل پذيرش نيستند، راحت‌تر سازگار مي‌شوند؛ دين و معنويت اميد در انسان ايجاد مي‌كند و اميد انگيزه و انرژي در انسان به وجود مي‌آورد كه او را به بهتر شدن اوضاع زندگي اميدوار مي‌كند؛ دينداران و افراد معنوي از الگوي تصميم‌گيري خاصي استفاده مي‌كنند كه اين الگو آنها را در جهت افزايش تصميم‌گيري‌هاي مفيد براي اطرافيان و خود و كاهش تصميم‌گيري‌هاي خود مخرب سوق مي‌دهد، و اين امر تا حدي از شدت استرس‌هاي زندگي مي‌کاهد و به انسان در تنظيم هيجان‌شناختي مؤثر ياري مي‌رساند.
    معنويت و دين چهرة جهان را در نظر انسان دگرگون مي‌سازد و طرز تلقي او را از خود، خلقت و رويدادهاي پيرامون تغيير مي‌دهد. ديندار خود را تحت حمايت و لطف همه‌جانبة خداوند، بزرگ‌ترين نيروي موجود، مي‌بيند و بدين‌سان، احساس اطمينان و آرامش و لذت معنوي عميقي به وي دست مي‌‌دهد. او خداوند را منشأ خير و برکت مي‌داند. بنابراين، در نظر چنين فردي همة رويدادها، حتي بلايا ومصايب، نعمت و آزمايشي از جانب خداوند تلقي مي‌شوند. او خود را موظف مي‌داند که سختي‌هايي را که با قدرت عقل قابل توجيه نيستند، با ايمان تحمل نمايد تا به تکامل دست يابد. چنين فردي به واسطة ناملايمات و ناکامي‌هاي زندگي دچار نااميدي و اضطراب نمي‌گردد؛ زيرا خداوند را حامي خويش مي‌داند. او اطمينان دارد که اين‌ حوادث و رويدادها گذرا هستند و او‌ پاداش صبر خود را خواهد گرفت. ديندار با همنوعان و‌ اطرافيان خود رابطة خوب و مبتني بر احترام متقابل و محبت برقرار مي‌کند (کروز (Krause)، 2003). بر اساس پژوهش حاضر، مي‌توان گفت: هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني توانايي انسان را در به‌کارگيري سازوکارهاي شناختي و در نظم‌دهي پاسخ‌هاي هيجاني تقويت مي‌كند.
    مسئلة قابل توجه در حيطة کاربرد نتايج و يافته‌ها، لزوم ارتقاي هوش معنوي و عمل به باورهاي ديني است. بنابراين، روش‌هاي پيشنهادي براي افزايش عمل به باورهاي ديني و هوش معنوي بايد مد نظر قرار گيرد. با توجه به رابطة مستقيم و معنادار عمل به باورهاي ديني و هوش معنوي با تنظيم هيجان شناختي، در مرحلة پيشگيري اوليه و ارتقاي سطح بهداشت روان جامعه، به منظور شناساندن ارزش‌ها و باورهاي معنوي و ديني، لازم است از شيوه‌هاي اصولي، علمي و منطقي، با توجه به ويژگي‌هاي شناختي و روان‌شناختي افراد استفاده شود. شايسته است با برگزاري کلاس‌هاي آموزشي و تشويق و تبليغ اين‌گونه تحقيقات توسط رسانه‌ها و آموزش و پرورش، با هدف بهرگيري از روش‌هاي معنوي و ديني در تنظيم هيجان‌شناختي از ديدگاهي جديد و پنجره‌اي نو به مسائل شناختي نگاه شود. برپايي همايش‌ها و برگزاري جلساتي با حضور صاحب‌نظران، روان‌شناسان، مشاوران، استادان و معلمان با هدف به کارگيري مفاهيم و آموزه‌هاي معنوي و ديني در زندگي و فرايند مشاوره و روان‌درماني نيز مورد اهتمام بيشتر مسئولان ذي‌ربط قرار گيرد.
     
     

     

    References: 
    • آذربايجاني، مسعود و سيدمهدي موسوي‌اصل، 1385، درآمدي بر روان‌شناسي دين، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • اژه‌اي، جواد و همكاران، 1382، چگونه بنويسيم؟ (روش نگارش مقالات پژوهشي/ شيوه نگارش فارسي)، تهران، سمپاد.
    • اسماعيل‌پور زنجاني، سيمين و همكاران، 1391، «ارتباط خودکارآمدي و هوش معنوي مراقبين عضو خانواده سالمندان مبتلا به آلزايمر»، فقه پزشکي، سال چهارم، ش 12، ص 151-166.
    • افروز، غلامعلي و همكاران، 1388، بررسي عملي بودن، اعتبار، روايي و نرم‌يابي پرسش‌نامه هوش معنوي در دانشجويان، پايگاه اطلاعات علمي جهاد دانشگاهي.
    • آقابابايي، ناصر و همكاران، 1390، «هوش معنوي و بهزيستي فاعلي»، روان‌شناسي و دين، سال 4، ش 3، ص 83-96.
    • امين‌آبادي، زهرا و همكاران، 1390، «بررسي ساختار عاملي و اعتباريابي پرسش‌نامه تنظيم هيجان‌شناختي»، علوم رفتاري، دوره پنجم، ش 4، ص 365-371.
    • انيسي، جعفر و همكاران، 1392، «ارتباط هوش معنوي با ميزان التزام عملي به اعتقادات ديني در کارکنان»، علوم رفتاري، دوره هفتم، ش 2، ص 166-172.
    • پورافکاري، نصرت‌الله، 1375،‌ نشانه‌شناسي بيماري‌هاي رواني،‌ چ ششم، تهران، آزاده.
    • حسين‌چاري، مسعود و حميدرضا ذاکري، 1389، «تأثير زمينه‌هاي تحصيلي دانشگاهي، علوم ديني و هنري بر هوش معنوي؛ کوششي در راستاي رواسازي و پايايي‌سنجي مقياس هوش معنوي»، اندازه‌گيري تربيتي، ش 1، ص 73-94.
    • دلاور، علي، 1387، احتمالات و آمار کاربردي در روان‌شناسي و علوم تربيتي، چ سوم، تهران، رشد.
    • رجايي، عليرضا، 1389، «هوش معنوي ديدگاه‌ها و چالش‌ها»، پژوهش‌نامه تربيتي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت‌جام، ش 22، ص 22-44.
    • رضوان، شيوا و همكاران، 1385، «تأثير تنظيم هيجان بر شادكامي و نشخوار فكري دانشجويان»، انديشه و رفتار، دوره دوازدهم، ش 3، ص 251-257.
    • سهرابي، فرامرز، 1387، «مباني هوش معنوي»، سلامت روان، سال اول، ش 1، ص 14-18.
    • شاه‌نظري، مهدي، 1385، رابطه بين ويژگي‌هاي شخصيتي (روان‌رنجور خويي، برون‌گرايي، گشودگي به تجربه، توافق‌گرايي، وجدان‌گرايي) با عمل به باورهاي ديني در دانشجويان مقطع کارشناسي در دانشگاه‌هاي دولتي تهران، پايان‌نامه کارشناسي ارشد روان‌شناسي عمومي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
    • عبدي، سلمان و همكاران، 1389، «رابطه سبك‌هاي تنظيم هيجان‌شناختي و سلامت عمومي دانشجويان»، مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي ارتش جمهوري اسلامي ايران، سال هشتم، ش 4، ص 258-264.
    • عزيزي، سميه، 1390، مقايسه عمل به باورهاي ديني و راهبردهاي کنار آمدن با مشکل در دانش‌آموزان مدارس غيرانتفاعي دخترانه شهر تهران با رويکرد متفاوت به تربيت ديني، پايان‌نامه کارشناسي ارشد روان‌شناسي تربيتي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
    • غباري‌بناب، باقر و همكاران، 1386، «هوش معنوي»، انديشه نوين ديني، سال سوم، ش 10، ص 125-147.
    • فروزنده، نسرين و بهمن دشتي، 1379، «ميزان شيوع و عوامل مستعدكننده افسردگي پس از زايمان در زنان مراجعه‌كننده به مراكز بهداشتي درماني شهري شهرستان شهركرد»، مجله دانشگاه علوم پزشکي شهرکرد، دوره دوم، ش 1، ص 43-51.
    • کشاورزي، سميه و فريده يوسفي، 1391، «رابطۀ بين هوش عاطفي، هوش معنوي و تاب‌آوري»، روان‌شناسي، سال شانزدهم، ش 3، ص 299-318.
    • گلزاري، محمود، 1382،‌ فرم تجديد‌نظر شده مقياس عمل به باورهاي ديني (معبد 2)، چكيدة مقالات همايش مباني نظري و روان‌سنجي مقياس‌هاي ديني، تهران، مؤسسة پژوهشي حوزه و دانشگاه.
    • منظري‌توکلي، عليرضا و نجمه عراقي‌پور، 1390، «بررسي رابطه بين دينداري و شادكامي در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان»، روان‌شناسي تربيتي، سال ششم، ش 19، ص 19-45.
    • موسوي‌اصل، سيدمهدي، 1387، «نقش رفتارهاي ديني در بهداشت رواني»، روان‌شناسي و دين، ش 1، ص 25-51.
    • نويدي، حسين و حسين عبداللهي، 1381، «بررسي رابطه بين افسردگي و التزام عملي به اعتقادات اسلامي در ميان دانش‌آموزان دوره متوسطه شهر تهران»، تعليم و تربيت، ش 66، ص 138.
    • يعقوبي، ابوالقاسم، 1389، «بررسي رابطۀ هوش معنوي با ميزان شادکامي دانشجويان دانشگاه بوعلي همدان»، پژوهش در نظام‌هاي آموزشي، ش 9، ص 92-105.
    • Amaram, J.Y, 2007, The seven dimention of spriritual intelligence: and ecomeical ground theory. Parper presented at the 115th annual conference of American psychological association, san Francisco, CA.
    • Canda, j, et al, 2006, Active coping Mediate the associatior between religron Sprituality and quality of life in ovarian cancer, Gynecologic oncologycon line, v. 101, p. 102-107.
    • Cunningham, F, et al, 2010, William’s obstetrics, 23th edition, New York: Mc Graw- Hill.
    • Dunkel Schetter C, 2011, Psychological science on pregnancy: stress processes, biopsychosocial models, and emerging research issues, Annu Rev Psychol, v. 62, p. 531-58.
    • Emmons, R. A, 2000, Is spirituality an intelligence Motivation, cognition, & the psychology of ultimate concern, International Journal for the Psychology of Religion, v. 10(1), p. 3-26.
    • Franzini, L, et al, 2005, Religion, sociodemographic and personal characteristics, and self-reported health in whites, blacks, and Hispanics living in low-socioeconomic status neighborhoods. Ethn Dis, v. 15(3), p. 469-84.
    • Garnefski, N, & Kraaij, V, 2006, Relationships between cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: A comparative study of five specific samples, Pers Individ Differ, v. 40, p. 1659-1669.
    • Garnefski, N, et al, 2001, Negative life events, cognitive emotion regulation and emotional problems, Pers Indiv Diff, v. 30, p. 1311-27.
    • Glover-Graf N, et al, 2007, Religious and spiritual beliefs and practices of persons with chronic pain, Rehabil Counsel Bull, v. 5 (1), p. 21-33.
    • Goleman, D, 1998, Working with emotional intelligence, New York, Bantam.
    • Granquist, P, 2002, Attachment and religion: An interative developmental framework, Comprehensive Summaries of Uppsala Dissertations from the Faculty of Social Sciences.
    • Gross, J.J, 2001, Emotion regulation in adulthood: Timing is everything, Current Directions in Psychological Science, v. 10 (6), p. 214-219.
    • Halama, P, & Strizence, Mm, 2004, Spiritual, existential or both? Theoretical Considerations On the nature of higher intelligence, Student Psychological, v. 43 (31), p. 239-253.
    • Huizink, A.C, et al, 2004, Is pregnancy anxiety a distinctive syndrome, Early Human Development, v. 9, p. 112-117.
    • Ke-Ping Yang, & Xin Juan Wu, 2009, Spiritual intelligence of Nurses in TwoChinese social systems, A cross sectional comparison study Journal of nursing research, v. 17 (3), p. 189-198.
    • King, D.B, 2007, The Spriritual Intelligence: A contemprory concern with regard to living states in senjor citizen, Journal of Indian Academy of Applied Psychology, v. 32 (3), p. 227-233.
    • King, D.B, 2008, Rethinking claims of spiritual intelligence: A definition, model, & measure, Unpublished master’s thesis. Trent University, Peterborough Ontario, Canada.
    • Koenig, H.G, 2004, Spirituality, wellness, and quality of life, Sexuality Reproduction and Menopause, v. 2, p. 76-82.
    • Krause, N, 2003, Religious meaning and subjective wellbeing in late life, The Journal of Geruntology, v. 58, p. 160-170.
    • Lara, M.A, et al, 2008, Prenatal depression in latinas in the U.S. and Mexico, Matern Child Health J, v. 8, p. 379-384.
    • Lysne C.J, & Wachholtz A.B, 2011, Pain, spirituality, and meaning making, what can we learn from the literature?, J Religions, v. 2 (1), p. 1-16.
    • Molavi, H, et al, 2002, Realationship between psychological pressure during pregnancy mother with baby apgar score and physical status, Journal of Clinical Psychiatry and Psychology (thought and behavior), v. 3, p. 78-84.
    • Morris, A.S, et al, 2007, The role of the family context in the development of emotion regulation, Soc Dev, v. 16 (2), p. 361-388.
    • Mosalanejad L, Khodabakhshi Koolaee A, 2013, Looking at infertility treatment through the lens of the meaning of life: the effect of group therapy on psychological distress in infertile women, Int J Fertil Steril, v. 6 (4), p. 224-231.
    • Nasel, D. D, 2004, Spiritual Orientation in Relation to Spiritual Intelligence, Thesis submitted for the degree of Doctor of Philosophy, University of South Australia, New York, NY. US: Bloomsbury.
    • Oschner, KN, & Gross, JJ, 2005, The cognitive control of emotion, Trend Cogn Sci, v. 9(5), p. 242-249.
    • Peacok, J.R, & Poloma, M M, 1994, Religiosity and life satisfaction across the life course, Social Indicators Research, v. 48, p. 321-342.
    • Seligman, M, 2000, Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment, New York, Free press.
    • Spilka, B, et al, 2003, The Psychology of Religion: An Empirical Approach, New York, Guilford press.
    • Wachholtz, A.B, & Pargament, K.I, 2005, Is spirituality a critical ingredient of meditation? Comparing the effects of spiritual meditation, secular meditation, and relaxation on spiritual, psychological, cardiac, and pain outcomes, J Behav Med, v. 28 (4), p. 369-384.
    • Zlomke, K.R, & Hahn, K.S, 2010, Cognitive emotion regulation strategies: Gender differences and associations to worry, Personality and Indi-vidual Differences, v. 48 (4), p. 408-413.
    • Zohar, D, & Marshall, I, 2000, SQ: Spiritual intelligence, the ultimate intelligence, London, Bloomsbury.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی کنجانی، بنت الهدی، مظاهری، محمدعلی، حیدری، محمود، مرادی، علیرضا.(1396) بررسی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 10(2)، 125-142

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بنت الهدی محمدی کنجانی؛ محمدعلی مظاهری؛ محمود حیدری؛ علیرضا مرادی."بررسی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 10، 2، 1396، 125-142

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی کنجانی، بنت الهدی، مظاهری، محمدعلی، حیدری، محمود، مرادی، علیرضا.(1396) 'بررسی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 10(2), pp. 125-142

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی کنجانی، بنت الهدی، مظاهری، محمدعلی، حیدری، محمود، مرادی، علیرضا. بررسی رابطه‌ی هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار. روان‌شناسی و دین، 10, 1396؛ 10(2): 125-142