اثربخشی معنویتدرمانی گروهی بر کاهش ترس از مرگ و استرس ادراک شده
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اصطلاح «اضطراب مرگ» بهعنوان «يک ترس غيرعادي و بزرگ از مرگ، همراه با احساساتي از وحشت از مرگ يا دلهره هنگام فکر كردن به فرايند مردن يا چيزهايي که پس از مرگ رخ ميدهد»، تعريف ميشود. ازآنرو که مرگ هرگز تجربه نشده و هيچکس آن را به وضوح لمس نکرده، همه به نوعي دربارة آن دچار اضطراب هستند. ولي هرکس بنا بر عواملي معين، درجات متفاوتي از اضطراب مرگ را تجربه ميکند (سلاجقه و رقيبي، 1393). اين ترس تا حد زيادي طبيعي است و جدايي از همسر، فرزندان و اطرافيان، ترس از تنها شدن، باورهاي نادرست دربارة مرگ، عملکرد فرد در طول زندگي و همچنين نداشتن تجربة شخصي از مرگ و رازهاي مربوط به آن از جمله عواملي محسوب ميشوند که ميزان ترس افراد از مرگ را رقم ميزنند (فراهاني، 1393).
ترس از مرگ در بيماريهاي رواني، به صورتهاي گوناگون مشاهده ميگردد. هراس از مرگ در برخي اختلالات اضطرابي شيوع فراواني دارد. افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگي، هراس شديدي از مردن، غشکردن، يا يک بيماري خطرناک را بهعنوان پيامد حملة وحشتزدگي تجربه ميکنند. مرگ در خودبيمارپنداري بر اساس انتظاري اضطرابآميز در خصوص مرگ در آيندهاي نامعلوم است (استارسويک (Starcevic)، 2005؛ به نقل از قربانعليپور، 1389). نگراني در خصوص مرگ خود يا اطرافيان، بخشي از الگوي گستردة نگراني در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگير است (همان). افراد مبتلا به اختلال «استرس» پس از ضربه نيز غالباً سطح بالايي از نگراني دربارة سلامت فيزيکيشان گزارش ميکنند (تدستون و ترير (Tedstone & Tarrier)، 2003؛ به نقل از قربانعليپور، 1389). بين نشانگان وسواس و اشتغال ذهني با مرگ نيز روابط نزديکي مشاهده ميشود. هراس از مرگ و اشکال متفاوت آن، که مشخصة بيمار وسواسي است، به صورت ترسهاي گوناگون از مواد مرده يا فاسدشونده، کثافت و خاک تظاهر مييابد. بيمار وسواسي به وسيلة بازبيني همهچيز با دقت بيش از اندازه، مانند فرد مبتلا به هراس، به کمک سامانههاي حفاظتي از خود محافظت ميکند. اين سامانههاي حفاظتي شامل شمارش، بازرسي اعمال و افکار اجباري، نظم و تميزي وسواسي است که همة آنها موجب ميشود بيمار نتواند لحظهاي بدون ترس از بروز خطر زندگي کند (ر.ك: معتمدي، 1387). در نتيجه، روابط ميان هراس از مرگ و بيماريهاي رواني گوناگون، عدهاي از پژوهشگران معتقدند که هراس از مرگ، اهميتي تعيينکننده در تکوين بسياري از نوروزها دارد.
ناديده گرفتن اضطراب مرگ و استفاده گسترده و آسيبزا از سازوكارهاي دفاعي، نظير انکار، جابجايي، والايش، و تبديل ميتواند زمينهساز انواع اعتياد، خودشيفتگي، پرخاشجويي، پرخاشگري، فوبي، اسکيزوفرنيا، افکار پارانوئيدي، وسواس و خودبيمارانگاري در افراد باشد. اضطراب مرگ ميتواند نگرش منفي در خصوص پيري را افزايش دهد و حتي منجر به اضطراب و ترس از پيري شود. همچنين تاكنون رابطة اين اضطراب با افسردگي، ساير بيماريهاي اضطرابي، اختلال خوردن و لالي انتخابي مشخص شده است. تحقيقات نشان دادهاند که اين اضطراب با نگراني، ناراحتي، حس عدم امنيت و تنش همراه است (لتو و استين (Leto & Eastin)، 2009؛ به نقل از رفيعي، 1391).
از سوي ديگر، استرس، که يکي از فراگيرترين جنبههاي زندگي نوين است، در نتيجة تعامل ميان فرد و محيط به وجود ميآيد و موجب ايجاد ناهماهنگي - چه واقعي و چه غيرواقعي - ميان ملزومات يک موقعيت و منابع زيستي، رواني و اجتماعي فرد ميشود (لازاروس (Lazarus)، 1983؛ به نقل از سلطاني و همكاران، 1392).
علل زيادي موجب ايجاد استرس ميشود. استرس، يا به عوامل بيروني نظير سن، سطح تحصيلات، درآمد، زندگي خانوادگي، اشتغال حرفهاي، محيطي که در آن زندگي و کار ميکنيم، مربوط ميشود، يا ميتواند به عوامل دروني همچون دريافتهاي زيستشناختي و روانشناختي، هوش، توانايي کلامي، تيپ شخصيتي، سرمايهگذاريهاي روانشناختي و نگرشها و احساسات منفي و انتظارات غيرواقع بينانه، ارتباط داشته باشد. استرس به ميزان زيادي به عواملي نظير شخصيت، ديدگاه کلي شخص نسبت به دنيا، تواناييهاي حل مسئله و سامانه حمايت اجتماعي مربوط است (بشرپور و همکاران، 1392). امروزه شهرنشيني، مهاجرت، صنعتيشدن، پيچيدگيهاي جوامع، سازمانها و مانند آن مردم را با استرسهاي زيادي مواجه ساخته است (تروجي و اندايت،1990؛ به نقل از رضابخش و همكاران، 1389).
در حقيقت، استرس واکنشي است که در اثر حضور عامل ديگري به وجود ميآيد و قواي فرد را براي مواجه شدن با آن بسيج ميکند و در صورت تداوم، نشانههايي نظير اضطراب، افسردگي، تنش عصبي، بيخوابي، اختلالهاي جنسي، تقليل شنود، خستگي، کاهش توجه و حالت مراقبت، تقليل حافظه و همچنين اختلالهاي بدني کنشي و عضوي گوناگون مانند اختلالهاي هضمي، قلبي- عروقي، سردردهاي مزمن، ورم روده وتنگي نفس به وجود ميآورد (لوپز (Lopez)، 2012؛ به نقل از سلطاني و همكاران، 1392).
نشان داده شده است که به کار گرفتن راهبردهاي مقابلهاي مؤثر، سبب کاهش استرس گرديده و از ابتلا به اختلالات مزمن جسمي نظير بيماري قلبي و اختلالات رواني همچون اختلال استرس پس از سانحه، افسردگي و ترسهاي مرضي جلوگيري ميکند، بهگونهاي که محققان معتقدند: براي جلوگيري از ايجاد تداوم رويدادهاي تنشزا، که موجب بيماري جسمي، رواني و عدم آرامش افراد ميشوند، بايد از شيوة مقابلهاي مناسب استفاده كرد (گينزبرگ (Ginzburg)، 2011؛ به نقل از سلطاني و همكاران، 1392).
«شيوههاي مقابله» تواناييهاي شناختي و رفتاري است که توسط افراد در معرض استرس به منظور کنترل نيازهاي خاص دروني و بيروني، که فشارآور بوده و فراتر از منابع فرد است، به کار گرفته ميشود (غفاري و رضايي، 1390).
«مقابلة مذهبي» بهعنوان «روشي که از منابع مذهبي، مانند دعا و نيايش، توکل و توسل به خداوند براي مقابله استفاده ميکند» تعريف شده است. يافتههاي اخير نشان داده است، ازآنرو که اين نوع مقابله، هم بهعنوان منبع حمايت عاطفي و هم وسيلهاي براي تفسير مثبت حوادث زندگي است، ميتواند به کارگيري مقابلههاي بعدي را تسهيل نمايد. ازاينرو، به کارگيري آنها براي بيشتر افراد مفيد است. بهطورکلي، مقابلة مذهبي متکي بر باورها و فعاليتهاي مذهبي است و از اين طريق، در کنترل استرسهاي هيجاني و ناراحتيهاي جسمي به افراد کمک ميکند. داشتن معنا و هدف در زندگي، احساس تعلق داشتن به منبعي والا، اميدواري به کمک و ياري خداوند در شرايط مشکلزاي زندگي، برخورداري از حمايت اجتماعي روحاني و مانند آن همگي از جمله منابعي هستند که افراد مذهبي با برخورداري از آنها، ميتوانند در مواجهه با حوادث فشارزاي زندگي، آسيب کمتري را متحمل شوند (همان).
انسان سرگشته و نااميد از ناملايمات و سختيهاي حاصل از زندگي ماشيني و صنعتي و ارضا نشده از لذتهاي زودگذر بيروني و مصنوعي، خلأ وجودي و معنوي عميقي را احساس ميکند که جز پناه بردن به معنويت، اخلاق، ارزشها و ماهيت اصيل خود، طعم شيرين خوشبختي، آرامش و سعادت را تجربه نخواهد کرد (دباغي، 1388).
در حال حاضر، بيشتر الگوهاي سلامتي شامل بعد معنويت نيز هست. مفهوم «معنويت» با همة حيطههاي سلامت در تمام سنين ارتباط دارد و تمام پژوهشگران دنيا به آن علاقهمندند (واحديان عظيمي و رحيمي، 1392). مطالعات نشان داده است درمان معنوي ميتواند اثرات مثبت عميقي بر کارکرد مراجعان داشته باشد. نتايج مطالعات مربوط به آيينها در اعمال معنوي (مثل نماز و مراقبه) بهبود در سلامت جسمي و رواني را نشان داده است. باورهاي معنوي بهطور مستقيم ميتواند بر روشي که افراد تجربياتشان را تفسير ميکنند، اثر بگذارد و اين به آن معناست که باورهاي ديني ميتواند موجب افزايش سلامت رواني شود (آپتون (Upton)، 2008؛ به نقل از سلاجقه و رقيبي، 1393). نتايج تحقيقات نشان ميدهد حضور در مکانهاي مذهبي و انجام فعاليتهاي مذهبي، موجب افزايش هيجانهاي مثبت ميشود. آرگايل در يک پژوهش علمي، هيجانهاي ايجاد شده توسط فعاليتهاي گوناگون تفريحي را بررسي كرد. نتايج اين مطالعه نشان داد که مراسم ديني و مذهبي مانند ساير فعاليتهاي تفريحي همچون موسيقي، افزايش هيجانهاي مثبت و شادي را موجب ميشود (نقل از دباغي، 1388). اين محقق علت اين مسئله را عوامل تعالي و رشد شخصي، تجربههاي عرفاني و دروني و عامل اجتماعي موجود در مراسم مذهبي ميداند که هر يک از اين عوامل عناصري از شادي و بهزيستي را در خود دارد. نتايج ساير تحقيقات نشان ميدهد عبادت و نيايش موجب افزايش شادي و بهزيستي ميشود.
يکي از عواملي که ارتباط بين معنويت و درمان را مطمحنظر قرار ميدهد اين است که غالباً هدف مذهب و معنويت مشابه با اهداف درمان است. براي مثال، هم هدف مذهب معنويت و هم هدف رواندرماني افزايش احساسي از هويت، پاسخ به سؤالاتي در خصوص معنا و تقويت حمايت اجتماعي است. در حقيقت، اين احتمال وجود دارد که مذهب معنويت تأثيرهاي رواندرماني را تقويت کنند؛ زيرا آنها با سپاسگزاري، بخشش، و دلبستگي، که فرايندهاي درمان هستند، به هم پيوستهاند (ر.ك: عزيزي، 1389).
اخيراً بهرهوري از روش مشاوره با رويکرد معنويت در تغيير نگرش افراد نتيجه مثبتي نشان داده است. تحقيقات نشان ميدهد تلاشهاي مذهبي و معنوي مانند يوگا، مراقبه، دعا، نماز و حضور در مراسم مذهبي، شانس بهبود مراجعان را افزايش ميدهد (کوئينگ (Koenig)، 2011؛ پيترسون و هالستيد (Peterson & Halistead)، 1998؛ بوش (Bush) و همکاران 2012؛ به نقل از محمدي، 1392).
بنابراين، ميتوان از معنويتدرماني با اثرات مشخص شده و اعتقادات گستردة مردم به آن، بهگونهاي مؤثر و کارا بهعنوان راهبردي مناسب براي تأثير بيشتر درمان و حتي درمانهاي غير دارويي استفاده كرد (واحديان عظيمي و رحيمي، 1392).
اين پژوهش رويکرد معنويتدرماني را در جهت کاهش اضطراب مرگ و استرس ادراک شده به کار ميگيرد تا پاسخگوي سؤالات ذيل باشد:
- آيا معنويتدرماني گروهي، ترس از مرگ را کاهش ميدهد؟
- آيا معنويتدرماني گروهي، استرس ادراک شده را کاهش ميدهد؟
روش پژوهش
اين پژوهش از نوع «آزمايشي» به صورت گروهي در دو گروه آزمايش و کنترل، همراه با پيشآزمون و پسآزمون اجرا شد. جامعة آماري اين پژوهش زنان 35-50 ساله منطقة 14 تهران بودند. ابتدا پرسشنامهها در اختيار 120 تن، که به صورت تصادفي از جامعة آماري گزينش شدند، قرار گرفت. پس از انتخاب 30 تن از آزمودنيهايي که اضطراب و ترس از مرگ در آنها از حد متوسط بالاتر بود، آزمودنيها با انتخاب تصادفي در دو گروه آزمايش و کنترل قرار گرفتند. آموزش معنويتدرماني در 8 جلسه بر روي گروه آزمايشي اجرا گرديد، درحاليکه گروه کنترل مداخلة درماني دريافت نکردند.
پس از اتمام جلسات، پسآزمون از هر دو گروه دريافت شد تا نتايج تجزيهوتحليل گردد و ميزان تأثير متغير مستقل بر متغير وابسته سنجيده شود.
ابزارهاي پژوهش
بستة آموزشي- درماني محققساختة معنويتدرماني تقيزاده: اين بسته در 8 جلسه اجرا گرديد.
جدول 1. جلسات آموزش معنويتدرماني
جلسة 1 پلة اول: خودشناسي
پلة دوم: پذيرش الوهيت الهي و رسالت انسانهاي برگزيده
جلسة 2 پلة سوم: تعيين سرنوشت، کميت وکيفيت زندگي و برنامهريزي براي آن
پلة چهارم: اعتراف به گناهان نزد خداوند و بازگشت حقيقي
جلسة 3 پلة پنجم: شناسايي ستمهايي که به خود و ديگران کردهايم و تلاش براي احياي حقوق الهي، مردم وخود با رعايت تمام جوانب
جلسة 4 پلة ششم: تفويض امور به خداوند و تقويت ارادة فردي براي رشد معنوي و پاک شدن از ويژگيهاي منفي فکري، عاطفي و رفتاري و تلاش براي جايگزيني ويژگيهاي مثبت به جاي ويژگيهاي منفي
جلسة 5 پلة هفتم: يادگيري و باورمندي معنوي
پلة هشتم: تصميمگيري براي رشد معنوي و معنوي شدن از مسير درست براي رسيدن به آگاهي
جلسة 6 پلة نهم: فضاسازي ذهني و محيط براي رشد معنوي
پلة دهم: الگوگيري از معنويان در نظر و عمل
جلسة 7 پلة يازدهم: آزادسازي احساسات و عواطف
پلة دوازدهم: توانمند شدن براي حل مشکلات خود و ديگران
جلسة 8 پلة سيزدهم: گسترش تجربههاي معنوي و رسيدن به اوج لذت و ابراز عقايد و تجربههاي معنوي
پلة چهاردهم: ارزشيابي مستمر از خود زير نظر فردي معنوي و رشد يافتهتر از خود
جلسة 9 ارائة پرسشنامه به هر دو گروه آزمايش و کنترل بهعنوان پسآزمون
مقياس «سنجش اضطراب مرگ» تمپلر: اين پرسشنامه داراي 15 سؤال با گزينة صحيح و غلط بود و جمع نمرههاي پرسشنامه در دامنة 1 تا 15 قرار دارد که امتياز بالاتر نشاندهندة اضطراب مرگ بيشتر است.
مقياس «سنجش اضطراب مرگ» تمپلر يک پرسشنامة استاندارد است و بارها در پژوهشهاي گوناگون در سطح جهان از آن استفاده شد. در ايران نيز ترجمه، تحليل عاملي و اعتباريابي شده است. پايايي و روايي اين پرسشنامه را در ايران رجبي و بحراني (1380) بررسي کرده و برايناساس، ضريب پايايي تنصيفي را 60/0 و ضريب همساني دروني را 73/0 گزارش کردهاند. براي بررسي روايي مقياس سنجش ا«ضطراب مرگ» از دو آزمون مقياس «نگراني مرگ» و مقياس «اضطراب آشکار» استفاده شد که نتيجة آن 04/0 براي ضريب همبستگي مقياس «اضطراب مرگ» با مقياس نگراني، و 34/0 براي ضريب همبستگي مقياس «اضطراب مرگ» با مقياس اضطراب آشکار بود.
در پژوهش حيدري و همکاران او (1388) نيز اعتبار اين مقياس به روش آلفاي کرونباخ معادل 70/0 به دست آمد. نمرة برش در اين پژوهش 5 است.
پرسشنامة استرس ادراک شدة تقيزاده: پرسشنامه داراي 17 سؤال بر اساس طيف 4 درجهاي است. دامنة نمرهها از صفر تا 51 بوده كه نمرة بالاتر نشاندهندة استرس بيشتر است.
اين پرسشنامه براي سنجش استرس عمومي درک شده در يک ماه گذشته به کار ميرود و افکار و احساسات دربارة حوادث استرسزا، کنترل، غلبه، کنار آمدن با فشار رواني و استرسهاي تجربه شده را ميسنجد. ضرايب پاياني همساني دروني مقياس از طريق آلفاي کرونباخ در دامنهاي از 84/0 تا 86/0 بهدستآمده است. براي محاسبة اعتبار ملاک اين مقياس، ضريب همبستگي آن را با اندازههاي نشانهشناختي بين 53/0 و 76/0 محاسبه کردهاند. ضرايب روايي سازة اين پرسشنامه با استفاده از محاسبة همبستگي ساده با يک سؤال ملاک محققساخته 63/0 محاسبه شده که در سطح 05/0p< معنادار است. اين مقياس ابزار مناسبي براي سنجش تجربة استرس کلي در گروههاي سني گوناگون است.
يافتههاي پژوهش
جدول 2. ميانگين و انحراف استاندارد و کمترين و بيشترين
کنترل (15n=) آزمايش (15n=) گروهها متغيرهاي پژوهش
Max Min Sd M max min sd M
13 6 186/2 06/10 0 7 1/2 2/10 پيشآزمون ترس از مرگ
14 8 83/1 33/10 12 6 99/1 53/8 پسآزمون
36 18 94/4 26/26 36 20 65/4 93*36 پيشآزمون استرس ادراک شده
35 17 18/5 73/25 25 11 41/3 73/17 پسآزمون
با توجه به دادههاي جدول 2 مشخص گرديد که ترس از مرگ و استرس ادراک شدة دو گروه كنترل و آزمايش در مرحلة پيشآزمون تقريباً برابر هستند. نمرههاي گروه آزمايش در متغيرهاي ترس از مرگ و استرس ادراک شده در مرحلة پسآزمون نسبت به گروه كنترل کاهش داشته است.
جدول 3. تحليل کوواريانس متغير ترس از مرگ
Source مجموع مجذورات درجة آزادي ميانگين مجذورات F نسبت سطح معناداري اندازة اثر
گروه 589/30 1 589/30 971/13 001/0 341/0
خطا 116/59 27 189/2
کل 000/2797 30
نتيجة کل 367/127 29
بر اساس ارقام بهدستآمده از جدول 3 براي تحليل کوواريانس بين پيشآزمون و پسآزمون اثر معناداري عامل بين آزمودنيهاي گروه وجود دارد (01/0=P، 971/13=F). متغير ترس از مرگ در مرحلة پس از انجام آموزش معنويتدرماني با اين متغير، در مرحله پيشآزمون تفاوت معناداري دارد و اين متغير در پسآزمون بهبود داشته است. بنابراين، ميتوان با 99 درصد اطمينان نتيجه گرفت که معنويتدرماني گروهي ترس از مرگ زنان را کاهش ميدهد.
جدول 4. تحليل کوواريانس متغير استرس ادراک شده
Source مجموع مجذورات درجة آزادي ميانگين مجذورات F نسبت سطح معناداري اندازة اثر
گروه 748/532 1 748/532 518/58 000/0 684/0
خطا 810/245 27 104/9
کل 000/15190 30
نتيجة کل 867/1019 29
بر اساس ارقام بهدستآمده از جدول 4 براي تحليل کوواريانس بين پيشآزمون و پسآزمون اثر معناداري عامل بين آزمودنيهاي گروه وجود دارد (01/0=P، 518/58=F). متغير استرس ادراک شده در مرحلة پس از انجام آموزش معنويتدرماني گروهي با اين متغير در مرحلة پيشآزمون تفاوت معناداري دارد و اين متغير در پسآزمون بهبود داشته است. بنابراين، ميتوان با 99 درصد اطمينان نتيجه گرفت که معنويتدرماني گروهي استرس ادراک شده زنان را کاهش ميدهد.
بحث و نتيجهگيري
هدف اين پژوهش، بررسي تأثير روش معنويتدرماني گروهي بر کاهش ترس از مرگ و استرس ادراک شدة زنان بود. نتايج حاصل از اين پژوهش نشان داد معنويتدرماني گروهي به گونهاي معنادار ترس از مرگ را در زنان کاهش ميدهد. اين نتايج با يافتههاي سلاجقه و رقيبي (1393)، قربانعليپور و اسماعيلي (1391)، و عليانسب (1389) همسو بوده است.
در تبيين اين يافته، ميتوان گفت: کسي که براي پايان زندگي فردي، تفسيري مذهبي دارد مرگ را گذر از اين جهان به آن جهان، از زندگي فاني به زندگي جاودانه، و نقطة عطف رسيدن به ابديت ميداند و معتقد است همه از خداييم و به سوي او باز ميگرديم (بقره: 156)، نه تنها نگاهي منفي به مرگ ندارد، بلکه آن را رسيدن و پيوستن به خالق خود تلقي ميکند. معنويت بهعنوان هديهاي آسماني، موقعيت از دست رفتة انسان را به او ميبخشد و جايگاه گمشده و فراموش شده او را به وي يادآوري ميکند. همچنين مفهوم و معناي «مرگ» را براي انسان دگرگون ميکند تا اضطراب او از پديدة مرگ و پايان يافتن خوشيها و لذتها و گاه دردها و رنجها و آلامِ التيام نيافته و زخمهاي شفا نيافته کاهش يابد و پناهي شود تا در سايهسار آن آرام و قرار گيرد. معنويت مذهبي به انسان جاودانگي را وعده ميدهد (روشني و نادري، 1390).
مکينتاش و همكاران او بيان ميکنند که افراد مذهبي داراي روانبنههاي مذهبي هستند که ميتوانند به آنها در پردازش شناختي مرگ کمک کند (حيدري، 1388). بنابراين، ميتوان چنين استنباط کرد که اين روانبنهها ارزيابي ما را از فلسفة زندگي و مرگ تحت تأثير قرار ميدهد و حتي ميتواند اضطرابهاي ناشي از انديشيدن به مرگ و هيجانخواهي را مهار كند. بنابراين، اين روانبنهها ميتوانند هم بر ارزيابي ما از رويدادها و هم بر شيوههاي رويارويي ما با رويدادها و حتي بر چگونگي وقوع رويدادها اثر داشته باشند. همچنين افراد مذهبي داراي روانبنههايي هستند که نحوة ارزيابي آنها را از رويدادهاي تنيدگيزا تحت تأثير قرار ميدهد، بهگونهاي که اين افراد رويدادها را کمتر تنشزا تلقي ميكنند و در نتيجه، اضطراب مرگ کمتري دارند. از سوي ديگر، مذهب نيز به آنها اطمينان و آرامشي عطا ميکند که بتوانند در برابر مسائل شکيبا باشند.
همچنين نتايج حاصل از اين پژوهش نشان داد معنويتدرماني گروهي بهگونهاي معنادار ميزان استرس ادراک شده زنان را کاهش ميدهد که اين نتايج با يافتههاي اينالو (1391)، موسويفر (1391)، واعظزاده (1391)، قراءزيبايي (1390)، غلامي و بشليده (1390)، غفاري و رضايي (1390) همسو است.
نتايج پژوهشها نشان داده است که دين براي رساندن فرد به آرامش روان، راهکارهاي ذهني و بينشي مانند ارتقاي معرفت، خداباوري، صبر، زهد، توکل، رشد تدريجي بينش الهي، دعا و نيايش، و احياي فطرت الهي را ارائه ميکند. همچنين در اين ميان، نقش راهکارهاي گرايشي و کنشي، کاهش تعلقات دنيوي، آموزههاي رفتار بهنجار، توبه، کاهش ميزان پشيماني از گذشته، و تقويت اراده براي ترک گناه نشاندهندة اثربخشي دين و معنويت در سلامت رواني و عمومي افراد است. فرد با افزايش گرايش مذهبي، به نوعي خودکنترلي دست پيدا ميکند که مانع اثربخشي شرايط بيروني ميشود و، در نتيجه، کمتر تحت تأثير شرايط نامناسب قرار ميگيرد و سلامت روان خود را حفظ ميکند (غلامي و بشليده، 1390).
همانگونه که امواج خروشان و غلتان اقيانوس نميتواند آرامش ژرفاي آن را بر هم زند و امنيت آن را پريشان سازد، شايسته است که دگرگونيهاي سطحي و موقت زندگي، آرامش دروني انساني را که عميقاً به خداوند ايمان دارد، برهم نزند، زيرا انسان متدين واقعي، تسليم اضطراب نميشود و توازن شخصيت خويش را حفظ ميکند و همواره آمادة مقابله با مسائل ناخوشايندي است که احتمالاً روزگار برايش پيش ميآورد.
هر پژوهشي در بطن خود، با برخي محدوديتها روبروست که ممکن است كار تحقيق را با کاستيها و مشکلاتي مواجه كند و تعميم نتايج را با دشواري همراه سازد. پژوهش حاضر نيز از اين قاعده مستثنا نبود و محدوديتهايي داشت؛ از جمله:
- نمونة پژوهش حاضر را زنان 35-50 سالة منطقه 14 تهران تشکيل ميدادند. بدينروي، به نظر ميرسد در تعميم يافتههاي پژوهش به ساير گروههاي سني و طبقات اجتماعي بايد احتياط کرد؛ زيرا احتمال تفاوت در نگرشها با توجه به عوامل جمعيتشناختي وجود دارد. ازاينرو، نتايج قابل تعميم به تمام زنان ايران نيست.
- دسترسي نداشتن به مردان موجب شد نتايج قابل تعميم به همة افراد نباشد؛ فقط به زنان قابل تعميم است.
- در اين پژوهش، براي جمعآوري دادهها از پرسشنامه استفاده شد. ازاينرو، با توجه به اينکه پرسشنامهها جنبة خودسنجي داشته و افراد علاقه دارند خود را کاملتر از آنچه هستند نشان دهند، ممکن است در پاسخها جهتگيري وجود داشته باشد.
پيشنهاد
- پيشنهاد ميگردد شيوههاي ديگر درماني با رويکردهايي ديگر اجرا شود و نتايج آن با نتايج پژوهش حاضر براي معرفي بهترين رويکرد مقايسه گردد.
- تأثير اين شيوة درماني بر ساير مؤلفههاي روانشناختي و بيماريهاي رواني و جسمي بررسي گردد.
- اين پژوهش در ساير مناطق جغرافيايي و فرهنگهاي گوناگون و در صورت امکان، بر روي تعداد افراد بيشتري اجرا شود.
- اثربخشي اين رويکرد بر روي جمعيتهاي ديگر مثل خانوادهها، بيماران صعبالعلاج، افراد سوگوار و سالمندان مطالعه شود و اثربخشي آن با ساير روشها مقايسه گردد.
- پژوهش بر روي مردان صورت گيرد و نتايج دو جنس مقايسه شود.
- مقايسة مؤلفههاي ترس از مرگ و استرس ادراک شده در شهرهاي ديگر، با توجه به تفاوتهاي مذهبي و فرهنگي صورت گيرد.
- برنامه پيگيري به منظور ارزيابي ميزان تداوم اثر درمان انجام گيرد.
با توجه به نتايج پژوهش، پيشنهاد ميشود آموزش معنويت به تبع فوايد و منافع انکارناپذير و ضروري آن، در تمام مراکز آموزشي، اعم از مدارس، و دانشگاهها و مراکز کاري و فرهنگي به صورت کارگاههاي آموزشي صورت پذيرد.
- اينالو، ساره، 1391، بررسي رابطه بين معنويت در محيط کار و استرس شغلي از ديدگاه معلمان راهنمايي منطقه 8 آموزش و پرورش تهران، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي مركزي.
- بشرپور، سجاد و همكاران، 1392، «ارتباط سبکهاي مقابلهاي و حمايت اجتماعي با استرس ادراک شده»، مطالعات روانشناختي دانشگاه الزهرا، دورة نهم، ش 2، ص 29-47.
- حيدري، اسفنديار و فاطمه خليلي، 1388، «رابطه مذهب با اضطراب مرگ و هيجانخواهي»، روانشناسي 51، سال سيزدهم، ش 2، ص 325-341.
- دباغي، پرويز، 1388، «بررسي نقش معنويت و مذهب در سلامت»، مجله دانشکده پيراپزشکي ارتش جمهوري اسلامي ايران، سال چهارم، ش 1، ص 1-6.
- رجبي، غلامرضا و محمود بحراني، 1380، «تحليل عاملي سؤالهاي مقياس اضطراب مرگ»، روانشناسي 20، سال پنجم، ش 4، ص 331-344.
- رضابخش، حسين و همكاران، 1389، «استرس ادراک شده در ميان دانشجويان با سبکهاي اسنادي مختلف»، انديشههاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، ش 4، ص 107-139.
- رفيعي اردستاني، ماني، 1391، اثربخشي معنادرماني گروهي بر اضطراب مرگ و کيفيت زندگي بيماران مبتلا به سرطانهاي گوارشي، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي باليني، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
- روشني، خديجه و فرح نادري، 1390، «رابطه هوش معنوي، هوش اجتماعي و اضطراب مرگ درسالمندان»، سلامت و روانشناسي، دورة اول، ش 2، ص 115-128.
- سلاجقه، صادق و مهوش رقيبي، 1393، «تأثير درمان ترکيبي گروهدرماني معنوي و شناختي بر کاهش اضطراب مرگ بيماران مبتلا به سرطان»، مجله علمي- پژوهشي دانشگاه علوم پزشکي شهيد صدوقي يزد، دورة بيستودوم، ش 2، ص 1130-1139.
- سلطاني، رضا و همكاران، 1392، «نقش تيپ شخصيتي D و هوش هيجاني با ميانجيگري استرس ادراک شده و راهبردهاي مقابلهاي در کيفيت زندگي بيماران قلبي»، جنتاشايپر، سال هفدهم، ش 8، ص 449-459.
- عزيزي، مريم، 1389، بررسي اثربخشي معنويتدرماني بر ميزان اميد و کيفيت زندگي دانشجويان، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- عليانسب، حسين، 1389، بررسي رابطه دينداري و اضطراب مرگ در بين دانشجويان و طلاب شهر قم، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- غفاري، مظفر و اكبر رضايي، 1390، «بررسي عمل به باورهاي ديني و خودکارآمدي در پيشبيني ميزان و نوع استرس ادراک شده در دانشجويان»، تحقيقات علوم رفتاري، دورة نهم، ش 4، ص 268-278.
- غلامي، علي و كيومرث بشليده، 1390، «اثربخشي معنويتدرماني بر سلامت روان زنان مطلقه»، مشاوره و رواندرماني خانواده، سال اول، ش 3، ص 331-348.
- فراهاني، فرهاد، 1389، «غلبه بر هراس از مرگ در سالمندي»، پايگاه جامع اطلاعات پزشکي ايران سلامت.
- قراءزيبايي، فاطمه، 1390، اثربخشي معنادرماني گروهي بر کاهش استرس ادراک شده و ارتقا اميد به زندگي در بيماران مبتلا به ام.اس، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، تهران، دانشگاه پيامنور.
- قربانعليپور، مسعود و علي اسماعيلي، 1391، «تعيين اثربخشي معنادرماني بر اضطراب مرگ در سالمندان»، فرهنگ مشاوره و رواندرماني، سال سوم، ش 9، ص 53-68.
- قربانعليپور، مسعود و همكاران، 1389، «بررسي تأثير اضطراب مرگ و سن بر رفتارهاي ارتقابخش سلامتي»، مجله پزشکي اروميه، دورة بيستويكم، ش 2، ص 286-292.
- قربانعليپور، مسعود، 1389، اثربخشي و مقايسه طرحواره درماني و معنادرماني بر هراس از مرگ در افراد مبتلا به خود بيمارپنداري، پاياننامه دکترا روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
- محمدي، شهناز، 1392، «اثر معنويتدرماني بر افسردگي زنان سالمند»، مطالعات روانشناسي باليني، سال سوم، ش 12، ص 71-82.
- معتمدي، غلامرضا، 1387، انسان و مرگ، تهران، بعثت.
- موسويفر، سميه، 1391، بررسي رابطه احساس تبعيض و استرس ادراک شده با سلامت روان در زنان شاغل در شهر رشت، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، رشت، دانشگاه گيلان.
- واحديان عظيمي، امير و ابوالفضل رحيمي، 1392، «تبين مفهوم معنويت»، مجله کيفي در علوم سلامت، سال دوم، ش 1، ص 11-20.
- واعظزاده، هاشم، 1391، بررسي اثربخشي گروهدرماني معنوي- مذهبي بر افزايش جهتگيري مذهبي دروني، افزايش مقابله مذهبي مثبت، کاهش افسردگي و اضطراب مهاجرين افغاني شهر مشهد، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي، مشهد، دانشگاه فردوسي.