تأثیر آموزش خودبخشودگی بر شیوههای فرزندپروری و عاطفهی مثبت و منفی

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«بخشش»، یکی از واژگان مشهور و کاربردی در فرهنگهای مختلف است که بسیاری از مذاهب، بهویژه ادیان ابراهیمی به آن پرداختهاند. از سال 1980، بخشش مورد توجه روانشناسان، درمانگران و پژوهشگران قرار گرفت. این توجه، بازتابی از محیط اجتماعی انسان را نشان میدهد؛ محیطی که طغیان و تغییرات فرهنگی و اجتماعی از ویژگیهای آن است (راتر، 2001). اخیراً بخشش در روانشناسی مثبت مورد توجه قرار گرفته و بهعنوان یک ویژگی شخصیتی، در چند دهة اخیر به صورت تجربی مورد پژوهش قرار گرفته است (ورثینگتون و همکاران، 2010). در تعریف بخشش، اختلاف نظر وجود دارد. برخی روانشناسان و دینپژوهان، عفو و بخشش را خواستن بهترینها برای فرد خاطی و متخلف، به جای سوء نیت و دشمنی میدانند. این مسئله، احساس رضایتی را در طرفین خاطی و آسیبدیده ایجاد میکند (اینرایت و فیتزگیبونز، 2000). در یک تعريف، بخشش عبارت است از: تلاشی که برای حفظ عشق و اعتماد در روابط و پایاندادن به سوگیریهای آسیبزا انجام میگیرد (زارعپور، 1391).
در طول سالهای اخیر، پژوهشگران بر آموزش بخشودگی، بهعنوان یک مداخله روانی متمرکز شدهاند. در همین راستا، مدلهایی برای شرح و آموزش فرایند بخشودگی طرح کردهاند که در اینجا، به چهار مدل به اجمال اشاره میشود: ورثینگتون و همکاران (2010)، شامل یک جلسه یکساعته که نوشتن نامه برای خاطی است که البته ارسال نمیشود و فقط احساسات فرد نسبت به فرد خاطی بیان میگردد. ورثینگتون و همکاران (2012)، این الگو بهعنوان یک راه برای ایجاد عاطفة مثبت و مؤثر دارای نه مرحله است. ورثینگتون (1998)، زیرساختهای این الگو عبارت است از: زخم عاطفی، فروپاشی روابط دوتایی خانواده، طغیان و فروکشکردن عشق و تقدم هیجانی در بخشودگی. این الگو، دارای سه جزء همدلی، فروتنی و تعهد است. از نظر اینرایت و همکاران (2000)، این الگو دارای چهار مرحلة کشف، تصمیم، کار و تعمق است که درون هر مرحله زیرمرحلههایی وجود دارد.
بخشودگی، بر دو نوع است: بخشودگی بینفردی و درونفردی. بخشودگی بینفردی، شامل بخشش دیگران و با پذیرش بخشودگی است. حال آنکه بخشودگی درونفردی، شامل بخشش خود میباشد که در اصطلاح به آن «خودبخشودگی» میگویند. هرچند تعاریف اندکی از خودبخشودگی وجود دارد، اما همة تعاریف بر روی عشق به خود و احترام به خویشتن، علیرغم عمل اشتباه و خطای فرد تأکید دارند. در اینجا به چند تعریف اشاره میشود: خودبخشودگی تحولی عاطفی و درونی است که آزادانه برگزیده میشود و طی آن ارزشهای مثبت و انسانی، نسبت به خویشتن افزایش مییابد؛ فرایندی که گاه هدیهای الهی توصیف شده است (اینرایت و همکاران، 2000). خودبخشودگی، یک تغییر از دشمنی نسبت به خویشتن، به سمت آشتی با خود است و نیازمند این است که فرد اشتباهاتش را در شرایط بزرگتر قرار داده و بفهمد که او تنها یک انسان است (بوئر و همکاران، 1982).
الگوهای مختلفی در رابطه با خودبخشودگی مطرح شده است که ميتوان آنها را در چهار طبقه دستهبندی نمود: ابتدا، الگوهای مبتنی بر نظریههای روانشناختی، مانند دیدگاه شناختی و روانتحلیلی. دیدگاه شناختی است که خودبخشودگی را یک نوع تغییر روانشناختی و ادراکی، نسبت به خطاهای درونی در نظر میگیرد (مالتبی و همکاران، 2007). بر اساس دیدگاه روانتحلیلی، خودبخشودگی نوعي توانایی ارتباطی مربوط به خود است. دوم، الگوهای مبتنی بر رشد است. این الگو، فرایند رشد و شکلگیری قابلیت خودبخشودگی را بررسی میکند. سوم، الگوهای مبتنی بر تیپشناسی خودبخشودگی است. چهارم، الگوهای فرایندی نامیده میشود. در این میان الگوهای فرایندی (مرحلهای) بیشترین توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده و پژوهشهای بیشتری را جهت داده است. با تکیه بر این الگوها، میتوان خوبخشودگی را آموزش داد و به تدریج، فرد را به بخشش خود نزدیک نمود (اینرایت و فیتزگیبونز، 2000).
بخشودگی، از والاترین ارزشهای اخلاقی انسانی و نیز نشانة تعالی روح و عظمت شخصیت آدمی است. ایجاد جامعهای منسجم و قدرتمند، در گرو این است که افراد آن، اندیشهها و سلیقههای مختلف را تحمل کنند. از کنار بعضی برخوردهای ناشایست افراد، با اخلاق کریمانه درگذرند و با عفو و بخشش، انتقام و غضب را به محبت تبدیل سازند (طباطبائی، 1374، ج 1، ص 657).
در آموزههای اسلامی هم بخشش اهمیت فراوانی دارد و از آن بهعنوان یکی از بهترین فضیلتهای اخلاقی یاد شده است. فراوانی واژة «عفو» و واژههای همخانواده، مانند رحمت و مغفرت در قرآن و روایات، بيانگر این مهم است که میتوان به جریان حضرت یوسف اشاره کرد که نه تنها از حق خود گذشت و حتی حاضر نشد کمترین توبیخ و سرزنشی در حق برادرانش روا دارد، بلکه از نظر حق الهی نیز آنان را اطمینان داد که خداوند غفور و بخشنده است (مکارمشیرازی و همكاران، 1374، ج 10، ص 63) و روایات بسیاری نيز مبنی بر عفو و تشویق امامان به این صفت کریمانه وجود دارد که بيانگر اهمیت و ارزش بسیار بالای آن است. امیرالمؤمنین میفرماید: «الْعَفْوُ تَاجُ الْمَكَارِمِ؛ عفو وگذشت تاج و زینت فضایل اخلاقی است» (تميميآمدی، 1410ق، ص 36). امام صادق در تعریف بخشش میفرماید: «الْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ وَ أَسْرَارِ الْمُتَّقِينَ وَ تَفْسِيرُ الْعَفْوِ أَلَّا تُلْزِمَ صَاحِبَكَ فِيمَا أَجْرَمَ ظَاهِراً وَ تَنْسَى مِنَ الْأَصْلِ مَا أُصِيبَ مِنْهُ بَاطِناً وَ تَزِيدَ عَلَى الِاخْتِيَارَاتِ إِحْسَاناً»؛ عفوکردن با وجود قدرت و انتقام، طریقة پیامبران و متقیان است و معنای عفو آن است که هر گاه از کسی جرمی و تقصیری نسبت به تو واقع شود، پیِ او نروی و به او اظهار نکنی و از ظاهر و باطن فراموش کنی و احسان را به او زیادهتر از پیش کنی (مجلسی، 1403ق، ج 68، ص 422). بر اساس آیات و روایات، بخشش شامل خودبخشودگی نیز میشود. خودبخشودگی، فرایندی است که در آن انسانها به این معنا دست مییابند که خداوند آماده بخشیدن گناه بندگان خویش است. آنان نیز باید این قدرت را داشته باشند که از اشتغال ذهنی به گناه و خطا عبور کنند و به رشد معنوی خویش و حرکت در صراط مستقیم ادامه دهند و نگذارند که ذهن آنان بیش از اندازه روی خطا متمرکز شود. در نتیجه، به بخشش درونی دست یابند (غباریبناب، 1383).
یکی از آثار قابل بررسی بخشش، در تعامل با فرزندان و شیوه فرزندپروری است. شیوههای فرزندپروری، شامل الگوهای گستردهای از تربیت کودک و ارزیابی و رفتارهای تربیتی خاص والدین است که در رشد و شکوفایی فرزندان و همچنین، طرز رفتار والدین نفوذ فراوانی دارد (دولتزاده، 1381). شیوههای فرزندپروری، روشهایی است که والدین در تربیت فرزندانشان از آن استفاده میکنند و از تقابل و ترکیب آنها، بر اساس جنبههای تربیتی کنترل و محبت والدین، چهار شیوه و الگوی فرزندپروری به وجود میآید که عبارتند از: کنترل بالا - محبت پایین: والدین مستبد. کنترل پایین – محبت پایین: والدین مسامحهکار. کنترل بالا – محبت بالا: والدین مقتدر، موفق، توانا، جهتدهنده. کنترل پایین – محبت بالا: والدین سهلگیر. شیوههای فرزندپروری، مجموعهای از گرایشها، اعمال و جلوههای غیرکلامی است که ماهیت تعامل کودک بر والدین را، در تمامی موقعیتهای گوناگون مشخص میکند (پورعبدلی، 1381). هر خانواده، شیوة خاصی را تحت عنوان شیوههای فرزندپروری در تربیت فرزندان خویش به کار میگیرد که متأثر از عوامل متفاوتی، از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میباشد. برای نمونه، بخشش، بر شیوههای فرزندپروری والدین تأثیرات مثبتی دارد. باتوجه به تفاوت شیوههای فرزندپروری والدین، بامریند چهار شیوة مقتدرانه، مستبدانه، سهلگیرانه و کنارهگیری را مطرح کرد. این الگو بر اساس دو بعد، توقع و کنترل از یکسو و پذیرندگی و اجابتکنندگی از سوی دیگر، شکل گرفته است (ر.ك: برک، 2000).
رابطة مطلوب بین والدین و کودک، دارای ماهیت عاطفی است. چنین رابطهای کودکان را با احساس اعتماد و امنیت پرورش میدهد. کودکانی که به والدین خود اعتماد دارند، در مواجهه با مشکلات پیچیدة زندگی، براي دریافت کمک و راهنمایی به آنان رجوع میکنند. روحیة همبستگی و وفاداری در جامعه بر این خانوادهها حاکم است. در مقابل، کودکان ناموفق به دلیل روابط ناسالم و نامطلوب والدین، از توجه و محبت والدین محرومند و برای جبران عطش به محبت، سعی ميكنند محبت دیگران را به هر شيوهاي جلب کنند و معمولاً روابط نامطلوب با والدین، به صورت تعارض بین والدین و کودک بروز میکند (ر.ك: نوابینژاد، 1373). از مهمترین عوامل در رشد کودک مبتکر، فعال، مستقل و اجتماعی و در مقابل، غمگین، گریزان از فعالیتهای اجتماعی، ستیزهجو، تحمل والدین نسبت به کودک و رفتار اوست. به هر اندازه والدین تحملپذیر و شکیبا باشند، ثبات و قدرت شخصیتی کودک بیشتر خواهد بود (ماسن و همكاران، 1380، ص 171-172).
یکی دیگر از آثار قابل بررسی بخشش، بروز عواطف مثبت و کاهش عواطف منفی است. عواطف، یکی از جنبههای مهم رفتار انسان است که نقش مهمی در زندگی انسان دارد. بدون عواطف، زندگی بشر بیمعنا میشود. عواطف، بخش اساسی نظام پویای شخصیت آدمی است. ویژگیها و تغییرات عواطف، چگونگی برقراری ارتباط عاطفی و درک و تفسیر عواطف، نقش مهمی در رشد سازمان شخصیت، تحول اخلاقی، روابط اجتماعی، شکلگیری هویت و مفهوم خود دارد (لطفآبادی، 1380). عواطف، همان جلوة هیجانی است که در موقعیتهای مختلف زندگي رنگ ميپذیرد. مثلاً، خشم، گریه، خنده (کاپلان و سادوک، 1933، ترجمة پورافکاری، 1382)، عواطف مجموعهای از امور بیرونی خاص، افکار و نیز تغییراتی است که در احساسات درونی ما ایجاد میشود. تغییراتی که اساس آن فیزیولوژیکی است. عواطف، در انسان نوعی خروج از حالت تعادل است که ممکن است موجب شادی، سرور و یا غم و تاسف شود (ماسن و همكاران، 1380، ص 169).
واتسون و تلگن (1985)، عواطف را به دو بعد عاطفی پایه تقسیمبندی میکنند. یکی عاطفة مثبت که شامل طیف گستردای از حالتهای خلقی مثبت نظیر شادی، احساس توانمندی، شور و شوق و اعتماد به نفس است و فرد تا چه میزان احساس فاعلیت و خرسندی میکند. دوم، عاطفة منفی؛ بدینمعنا که شخص تا چه میزان احساس ناخرسندی و ناخوشایندی میکند. در واقع، یک بعد ناراحتی و ناخوشایند را نشان میدهد. این دو نوع عاطفه، بیانگر ابعاد اصلی حالات عاطفی میباشند. اینگونه به نظر میرسد افرادی که دارای عاطفة مثبت زیادی هستند، باید عاطفة منفی نسبتاً کمتری را تجربه کنند و بعکس. عاطفة منفی پایین، با آرامش و راحتی همراه است. این دو عامل، ابعاد حالتی عاطفه را نشان میدهند. اما واتسون و تلگن (1985)، معتقدند: این دو عامل با ابعاد خصیصهای عاطفی؛ یعنی هیجانی بودن مثبت و منفی نیز منطبق است. عاطفة مثبت و منفی، خصیصهای تقریباً با عاملهای شخصیتی پایه؛ یعنی برونگرایی و روانرنجورخویی منطبق است (واتسن و همکاران، 1985).
با توجه به تأثیرات مثبت بخشش و آموزش بخشودگی، بر جنبههای گوناگون زندگی انسانها، این تحقیق به دنبال پاسخ این پرسش است که تأثیر آموزش بخشش در روابط والد، فرزندی و اصلاح شیوههای فرزندپروری را به دست آورد. همچنین، تأثیر آموزش بخشش به مادران بر عواطف مثبت و منفی ماداران مورد ارزیابی قرار دهد. برایناساس، فرضیههای پژوهش عبارتند از:
- آموزش خودبخشودگی بر فرزندپروری مقتدرانه تأثیر میگذارد.
- آموزش خودبخشودگی بر فرزندپروری مستبدانه تأثیر میگذارد.
- آموزش خودبخشودگی بر فرزندپروری سهلگیرانه تأثیر میگذارد.
- آموزش خودبخشودگی بر عواطف مثبت مادران تأثیر میگذارد.
- آموزش خودبخشودگی بر عواطف منفی مادران تأثیر میگذارد.
روش پژوهش
این پژوهش از نوع آزمایشی بوده که در آن، از طرح پیشآزمون و پسآزمون، با گروه کنترل استفاده شده است. جامعة آماری این پژوهش را کلیة مادران دانشآموزان دبیرستانی، شهر قم تشکیل میدهند. نمونههای پژوهش، از میان 98 نفر از مادران دانشآموزان دبیرستانی ثبتنام شده، در کارگاههای آموزشی مدارس، 76 نفر به صورت داوطلبانه در این پژوهش شرکت کردند. ابتدا به صورت تصادفی ساده، از میان دبیرستانهای دولتی شهر قم، دو دبیرستان انتخاب شد. سپس، از مادران حدود 480 دانشآموز این دو دبیرستان، برای شرکت در کارگاه آموزشی دعوت به عمل آمد که حدود 98 نفر از مادران از دو دبیرستان، به صورت داوطلبانه برای شرکت در این کارگاهها اعلام آمادگی کردند. این افراد، در هر مدرسه به صورت تصادفی، به دو گروه 49 نفره کنترل و آزمایش تقسیم شدند. از هر دو گروه، ابتدا با استفاده از پرسشنامة فرزندپروری و عاطفة مثبت و منفی، یک پیشآزمون به عمل آمد. به شرکتکنندگان توضیح داده شد که برای هر دو گروه، به ترتیب کارگاه برگزار خواهد شد. ابتدا، گروه آزمایشی مورد تدبیر آموزش خودبخشودگی، طی 8 جلسه یک ساعته قرار گرفتند. این در حالی است که گروه کنترل، آموزشی دریافت نکرد. پس از پایان دورة آموزشی، در مرحلة پسآزمون، بار دیگر آزمایشی پرسشنامههای فرزندپروری و عاطفة مثبت و منفی را تکمیل کردند. در مجموع، از میان 98 پرسشنامه کامل شده، 76 پرسشنامه کامل و قابل بررسی بود که نمرههای آنها استخراج و مورد بررسی قرار گرفت.
برای تجزیهوتحلیل دادهها، از دو روش توصیفی و استنباطی استفاده شد. در بحث توصیف دادهها نما، میانه، میانگین، انحراف معیار و در بحث استنباط دادهها، از تحلیل کوواریانس استفاده شده است. براي گردآوری اطلاعات، ابتدا سعی شد ویژگیهای جمعیتشناختی آزمودنیها، به صورت اجمالی مورد بررسی قرار گیرد. سپس، به تجزیهوتحلیل توصیفی و استنباطی با استفاده از نرم افزار آماری spss پرداخته شده است. در این تجزیهوتحلیل توصیفی، به آزمون فرضیهها و پاسخگویی به سؤالات تحقیق پرداخته شده است. ازاینرو، در این پژوهش تعداد 76 نفر شرکتکنندة زن، در قالب دو گروه آزمایش و کنترل حضور داشتند. اطلاعات حاصل از اجرای پرسشنامههای عاطفة مثبت و منفی و همچنین، پرسشنامة سبکهای فرزندپروری بامریند بر روی اعضای نمونة تحقیق مورد تجزیهوتحلیل توصیفی قرار گرفت.
ابزارهای پژوهش
پرسشنامة سبکهای فرزندپروری بامریند: این پرسشنامه دارای 30 سؤال است که در مقیاس لیکرت از 0 تا 4 نمرهگذاری میشود. هر 10سؤال آزمون یک سبک را میسنجد. میزان اعتبار این مقیاس، در پژوهش اسفندیاری (1391) برای شیوههای فرزندپروری سهلگیرانه (69 درصد) مستبدانه (77 درصد) و مقتدرانه (73 درصد) به دست آورد. بامریند نیز میزان اعتبار این پرسشنامه را با روش بازآزمایی برای شیوه فرزندپروری سهلگیرانه (81 درصد) مستبدانه (85 درصد) و مقتدرانه (92 درصد) گزارش کرده است. بوری (1991)، میزان پایایی این پرسشنامه را با روش بازآزمایی 81 درصد برای سبک سهلگیرانه 86 درصد برای سبک مستبدانه 92 درصد برای سبک مقتدرانه، گزارش نموده است. در پژوهش رئیسی، پایایی آزمون بر روی نمونهای از مادران به شیوه بازآزمایی به ترتیب، برای شیوههای سهلگیرانه، مستبدانه و مقتدرانه 69 درصد، 77 درصد، 73 درصد گزارش شده است (توزندهجانی و همکاران، 1390).
مقیاس عاطفه مثبت و منفی (PANAS): واتسون و همکاران 1988، ابزار خودسنجی 20 گویهای است و برای اندازهگیری دو بعد خلق، یعنی عاطفة مثبت (PA) و عاطفة منفی (NA) تنظیم شده است. هر خردهمقیاس، 10 گویه دارد و گویهها روی یک مقیاس پنج درجهای، از بسیار کم (1 نمره) تا بسیار زیاد (5 نمره) پاسخ داده میشوند. ضریب آلفای کرونباخ، برای این مقیاس در پژوهش سهرابی به نقل از ابوالقاسمی (1384)، 85 درصد بهدستآمده است که حاکی از ثبات درونی مقیاس است. ضرایب همبستگی درونی، مؤلفهها و کل مقیاس، شواهدی دال بر روایی سازهای آن دارد. این ضرایب از 74 درصد تا 94 درصد متغیر و تمامی آنها معنادار بوده است. ضریب پایایی این پرسشنامه در پژوهش ابوالقاسمی (1384) تا 59 درصد به دست آمد. پایایی به شیوه آلفای کرونباخ برای عاطفة مثبت و عاطفة منفی به ترتیب، 83 و 82 درصد و بازآمایی 65 و 68 درصد گزارش شده است (مظفری، 2003).
برنامه آموزشی خودبخشودگی: این برنامه آموزشی، توسط فتحی (1391) بر اساس مدل خودبخشودگی اینرایت و لوسکین تدوین و در پژوهش خود، در هشت جلسه اجرا شده است. جلسات آموزش خودبخشودگی عبارتند از:
جلسة اول: آشنایی و آماده سازی، ایجاد ارتباط و بیان اهداف؛
جلسة دوم: بحث کلی درباره خودبخشودگی؛
جلسة سوم: آشکارسازی و بازسازی حادثه و اظهار ندامت و پشیمانی؛
جلسة چهارم: تصمیمگیری و ادراک نسبت به مسئله کرامت انسان نزد خداوند؛
جلسة پنجم: امیدواری و تاکید و روی مفاهیم مثبت، مانند معرفی توبه نزد خداوند و آثار آن در رسیدن به خودبخشودگی؛
جلسة ششم: کار و تأکید بر مفاهیم مثبت، مانند محبت و عشق و تبدیل شدن توبه و بخشش، به قسمتی از فلسفه و شخصیت فرد؛
جلسة هفتم: نتیجهگیری و جمعبندی با مشارکت اعضا؛
جلسة هشتم: پایان جلسات، خداحافظی سمبلیک، بازخورد و بيان تجارب اعضا.
يافتههاي پژوهش
در مرحلة پیش از آزمون، میانگین نمرة سبک فرزندپروری مقتدارانه در گروه آزمایش، 25/26 و گروه کنترل، برابر با 11/29 بود. میانگین نمرة سبک فرزندپروری سهلگیرانه، در گروه آزمایش82/34 و گروه کنترل، برابر با 9/30 بود. میانگین نمرة سبک فرزندپروری مستبدانه، در گروه آزمایش 95/33 و گروه کنترل، برابر با 09/35 بود. همچنین، در متغیر عاطفة مثبت، میانگین آن در گروه آزمایش برابر با 25/27 و گروه کنترل، برابر با 2/62 بود. در متغیر عاطفة منفی، میانگین آن در گروه آزمایش، برابر با 28/30 و گروه کنترل 26/29 بود.
جدول 1. نمرات پرسشنامهها در مرحله پیشآزمون
متغیر گروه فراوانی میانگین انحراف استاندارد
سبک فرزندپروری مقتدرانه آزمایش
کنترل 38
38 25/26
11/29 9/8
2/9
سبک فرزندپروری سهل گیرانه آزمایش
کنترل 38
38 82/34
9/30 4/8
6/9
سبک فرزندپروری مستبدانه آزمایش
کنترل 38
38 95/33
09/35 5/7
7/7
عاطفه مثبت آزمایش
کنترل 38
38 25/27
2/26 43/6
4/5
عاطفه منفی آزمایش
کنترل 38
38 28/30
26/29 5/3
6/4
در مرحلة پس از آزمون میانگین، نمرة سبک فرزندپروری مقتدارانه در گروه آزمایش، 12/34 و گروه کنترل،برابر با 89/28 بود. میانگین نمرة سبک فرزندپروری سهلگیرانه، در گروه آزمایش5/28 و گروه کنترل، برابر با 12/30 بود. میانگین نمرة سبک فرزندپروری مستبدانه، در گروه آزمایش72/31 و گروه کنترل، برابر با 4/35 بود. همچنین در متغیر عاطفة مثبت، میانگین آن در گروه آزمایش، برابر با 32/34 و گروه کنترل، برابر با 3/25 بود. در متغیر عاطفة منفی، میانگین آن در گروه آزمایش برابر با 45/23 و گروه کنترل 26/29 بود.
جدول 2. نتایج تحلیل کواریانس خودبخشودگی بر شیوههای فرزندپروری مقتدرانه
منبع مجموع مربعها درجة آزادی مربع میانگین F معناداری مجذور اتا
الگوی تصحیحشده 029/83 2 26/221 75/202 00/0 44/0
خطا 03/12 2 031/32 122/2 31/0 08/0
گروه 3/100 2 205/66 5/3 02/0 02/0
ارور 11/15 72
مجموع 45/210 76
فرضیه اول اینکه، آموزش خودبخشودگی بر شیوههای فرزندپروری مقتدرانه مادران دانشآموزان دبیرستانی تأثیر دارد. ابتدا آزمون لوین، برای همسانی خطای واریانس و درجات آزادی متغیرها گرفته شد. این مفروضه،در متغیر مذکور معنادار نشد. بنابراین، پیشفرض اجرای آزمون آنکوا، در سبک فرزندپروری مقتدارانه تأیید شد (سبک فرزندپروری مقتدرانه 03/0=(74و19)F، 05/0>p)، بعد جدول آزمونهای چندگانه براي بررسی اثر چندمتغیری گروه، بر سبک فرزندپروری مقتدارانه مورد بررسی قرارگرفت که به آزمون امباکس، پرداخته شد. به دلیل معنادارنبودن آزمون امباکس، از مولفة، لامبدای ویلکز استفاده شد. این مؤلفه، اطلاعاتی در زمینه نبود تفاوت بین متغیرهای مستقل (گروهها) در جامعة متغیر وابسته، ارزیابی میکند. مقدار لامبدای ویلکز برابر با 12/0 است. ازآنجاییکه (12/0=(74و2)F، 05/0>P) میزان معناداری، کوچکتر از 05/0 است، بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته سبک فرزندپروری مقتدارانه، تفاوت معنادار و معتبر وجود دارد. چون آزمون چندمتغیری از نظر آماری معنادار است، میتوان به ارزیابی متغیر وابسته ادامه داد. در جدول فوق، آزمونهای اثرات بین آزمودنیها نشان میدهد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی بر نمرههای سبک فرزندپروری مقتدرانه معنادار است (5/3=(74 و 2)F، 05/0>P).
جدول 3. نتایج تحلیل کواریانس خودبخشودگی بر شیوههای فرزندپروری مستبدانه
منبع مجموع مربعها درجة آزادی مربع میانگین F معناداری مجذور اتا
الگوی تصحیح شده 129/11026 2 226/2205 72/106 00/0 31/0
خطا 036/25 2 036/25 825/1 2/0 185/0
گروه 411/124 2 205/62 53/8 018/0 017/0
ارور 113/515 72
مجموع 8953 76
در سایر فرضیات، آزمون لوین و پیشفرض اجرای آزمون آنکوا و عدم استفاده از آزمون ام باکس و همچنین بهکارگیری مؤلفة لامبدای ویلکز نیز دقیقاً مشابه فرضیه اول میباشد. لازم به ذکر است که تفاوتها در سایر فرضیات به شرح زیر میباشد. در فرضیة دوم پیشفرض اجرای آزمون آنکوا در سبک فرزندپروری مستبدانه تأیید شد (سبک فرزندپروری مستبدانه 01/0=(74و19)F، 05/0>P). در این فرضیه مقدار لامبدای ویلکز برابر با 33/0 است. ازآنجاییکه (33/0=(74و2)F، 05/0>P) میزان معناداری کوچکتر از 05/0 است، بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته سبک فرزندپروری مستبدانه تفاوت معنادار و معتبر وجود دارد. در جدول بالا آزمونهای اثرات بین آزمودنیها نشان میدهد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی بر نمرههای سبک فرزندپروری مستبدانه معنادار است (53/8=(74 و2)F، 05/0>P).
در فرضیه سوم که همان تأثیر آموزش خودبخشودگی بر شیوههای فرزندپروری سهلگیرانه مادران دانشآموزان دبیرستانی است. پیشفرض اجرای آزمون آنکوا در سبک فرزندپروری سهلگیرانه تأیید شد (سبک فرزندپروری سهلگیرانه 04/0=(74و19)F، 05/0>p). در این فرضیه مقدار لامبدای ویلکز برابر با 28/0 است. ازآنجاییکه (28/0=(74و2)F، 05/0>P) میزان معناداری کوچکتر از 05/0 است، بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته سبک فرزندپروری سهلگیرانه تفاوت معنادار و معتبر وجود ندارد.
جدول 4. نتایج تحلیل کواریانس خودبخشودگی بر عاطفه مثبت
منبع مجموع مربعها درجة آزادی مربع میانگین F معناداری مجذور اتا
الگوی تصحیحشده 286/1025 2 429/3650 37/245 01/0 94/0
خطا 36/31 2 036/250 68/1 02/0 039/0
گروه 97/4 2 97/2 0/2 03/0 005/0
ارور 53/192 72
مجموع 23/13511 76
در فرضیة چهارم نيز پیشفرض اجرای آزمون آنکوا در عاطفة مثبت تأیید شد (عاطفة مثبت 09/0=(74و19)F، 05/0>p)، و پس از بررسی آزمون امباکس به دلیل معناداربودن آن، از مولفة اثرپیلای استفاده شد. این مولفه اطلاعاتی در زمینة نبود تفاوت بین متغیرهای مستقل (گروهها) در جامعة متغیر وابسته ارزیابی ارزیابی میکند. مقدار اثرپیلای برابر با 42/0 است. ازآنجاییکه (42/0=(74و2)F، 05/0>P)میزان معناداری کوچکتر از 05/0 است، بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته عاطفة مثبت تفاوت معنادار و معتبر وجود دارد و چون آزمون چندمتغیری از نظر آماری معنادار است، میتوانیم به ارزیابی متغیر وابسته ادامه داد. در جدول بالا آزمونهای اثرات بین آزمودنیها نشان میدهد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی بر نمرههای عاطفة مثبت معنادار است (0/2=(74 و 2)F، 05/0>P).
جدول 5. نتایج تحلیل کواریانس خودبخشودگی بر عاطفه منفی
منبع مجموع مربعها درجة آزادی مربع میانگین F معناداری مجذور اتا
الگوی تصحیحشده 106/812 2 429/6500 37/118 01/0 33/0
خطا 36/20 2 036/15 68/2 02/0 01/0
گروه 7/2 2 22/3 41/0 62/0 003/0
ارور 13/100 72
مجموع 126/935 76
در فرضیه پنجم همانند فرضیة اول عمل شد و طبق آن پیشفرض اجرای آزمون آنکوا در عاطفة مثبت تأیید شد (عاطفة منفی 02/0=(74و19)F، 05/0>p)، سپس به دلیل معنادارنبودن آزمون امباکس، از مؤلفة لامبدای ویلکز برابر با 23/0 استفاده گردید. ازآنجاییکه (23/0=(74و2)F، 05/0>p) میزان معناداری کوچکتر از 05/0 است، بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته عاطفة منفی تفاوت معنادار و معتبر وجود دارد و چون آزمون چندمتغیری از نظر آماری معنادار است، میتوانیم به ارزیابی متغیر وابسته ادامه داد. در جدول بالا آزمونهای اثرات بین آزمودنیها نشان میدهد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی بر نمرههای عاطفة منفی معنادار است (41/0=(74 و 2)F، 05/0>P).
بحث و نتیجهگیری
«بخشودگی» در روانشناسی، بهعنوان یکی از رویکردهای نوین حوزة مثبت اندیشی، یک ویژگی شخصیتی است که در چند دهة اخیر در کشورهای غربی، به صورت تجربی، به ویژه در روانشناسی مثبت مورد پژوهش قرار گرفته است. با توجه به آنچه که به نظر میرسد نقش مادران چه در خانواده و يا به طور غیرمستقیم، در نظام جامعه تأثیر بسزایی دارد، سلامت و بهداشت روانی آنان، از دغدغههای مهم محسوب میشود. ازاینرو، این پژوهش، اقدام به آموزش خودبخشودگی به مادران دانشآموزان دبیرستانی و بررسی تأثیر این آموزش، بر شیوههای فرزندپروری و عاطفة مثبت و منفی مادران دانشآموزان دختر مقطع متوسطه کرده است.
در آزمون فرضیههای اول، دوم و سوم پژوهش، نتایج نشان داد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی، بر نمرههای سبک فرزندپروری مقتدارانه ومستبدانه معنادار است. اما بین دو گروه از نظر ترکیب متغیر وابسته سبک فرزندپروری سهلگیرانه، تفاوت معنادار و معتبر وجود ندارد. نتیجة حاصل از این پژوهش، نشان داد که آموزش خودبخشودگی بر روی شیوة فرزندپروری مقتدرانه و مستبدانه تأثیر مثبتی دارد؛ هر چه میزان بخشودگی بیشتر باشد، شیوة مقتدرانه بیشتر و شیوة مستبدانه کمتر اعمال میشود؛ اما تأثیری بر روی شیوة سهلانگارانه نشان نداد. نتیجه این پژوهش، با نتایج پژوهشهای پایدار (1387)، ظفرلو (1390) و مارکیز (2008) همخوانی دارد. یافته پژوهش را میتوان چنین تبیین کرد که خودبخشودگی، نگرشها را مثبت میکند و به اعضای خانواده اجازه میدهد که اعمال ارزشمند را درک کنند و بپذیرند، نه اینکه آن را بیارزش کنند. لذا بخشودگی به بازسازی صمیمیت کمک میکند و زمانی که والدین به این بخشودگی برسند، میتوانند با تکتک اعضای خانواده رابطه مناسبی را برقرار سازند. این والدین مهرورز و پذیرا هستند و تکالیف در حد توان، از فرزندان خود میخواهند و کنترلگر و سختگیر نیستند.
همچنین نتایج حاصل از فرضیههای چهارم و پنجم پژوهش نشان داد که اثر اصلی آموزش خودبخشودگی، بر نمرههای عاطفة مثبت و عاطفة منفی معنادار است. نتیجه دیگر این پژوهش اینکه آموزش خودبخشودگی بر عاطفة مثبت و منفی تأثیر مثبت داشته است؛ یعنی موجب افزایش عاطفة مثبت و کاهش عاطفة منفی بالا شده است. این یافته، با نتایج پژوهشهای گرین و همکاران (2013)، هرناندز و همکاران (2012)، روهد و رودستام (2011)، کیفر و همکاران (2010)، یارنوز (2009)، زارعپور (1391) همسو است. این یافته را میتوان چنین تبیین کرد که خودبخشودگی، عزتنفس را تقویت میکند و فرد ارزیابی شناختی بهتری نسبت به خود خواهد داشت. بنابراین، با مشکلات خود راحتتر کنار ميآيد. این امر عواطف منفی را کاهش و عواطف مثبت را افزایش میدهد و تعاملات اجتماعی مناسبی را رقم میزند.
در مجموع، مردم نیاز دارند دربارة بخشودگی، آموزش و یادگیری داشته باشند تا بتوانند یکدیگر و مهمتر اینکه، خود را ببخشند. بدون بخشودگی، در ما تنفر ایجاد میشود؛ تنفری که تبدیل به خصومت و عصبانیت میشود و به تدریج، سلامتی را از بین میبرد. بخشودگی یک نیاز حیاتی و مطلق برای تربیت فرزند است. نیروی محرکه و هدف همة انواع بخشودگیها، شفابخش میباشد که ما را قادر میسازد تا زندگی بهتری با خانواده و افراد جامعه داشته باشیم. بهداشت روانی نسلهای آینده، در گروه تأمین بهداشت روانی خانواده بهعنوان کانونی سرشار از مهر و محبت و آرامش برای تحول و رشد استعدادهاست که با بخشودگی، میتواند این زمینه را فراهم آورد.
اين پژوهش، دارای محدودیتهایی است که شایسته است مورد توجه قرار گیرد. از جمله اینکه در این پژوهش مادران مورد مطالعه قرار گرفتهاند و تعمیم نتایج به پدران، با احتیاط صورت پذیرد. همچنین، برای جمعآوری اطلاعات از خودگزارشدهی استفاده شده است. بنابراین، صحت دادهها وابسته به صداقت آزمودنیهاست. پیشنهاد میشود آموزش خودبخشودگی در مورد پدران نیز انجام شود. همچمنین، در جوامع مختلف آزمایش شود تا تعمیمپذیری بیشتر آن به دست آید.
- ابوالقاسمی، فرحناز، 1384، اعتباریابی و هنجاریابی مقیاس عاطفه مثبت و منفی PANAS، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- ابوطالبی، تقی، 1384، بررسی رابطه شیوههای فرزندپروری با عزتنفس و سلامت روانی دانشآموزان سال سوم دبیرستان آموزش و پرورش مناطق شهر تهران، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز.
- اسفندیاری، غلامرضا، 1391، بررسی شیوههای فرزندپروری مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و مادران کودکان بهنجار و تأثیر آموزش مادران بر اختلال رفتاری کودکان، پایاننامه چاپ نشده فوق لیسانس انستیتو روانپزشکی تهران.
- تميميآمدی، عبدالواحد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلام، قم، دارالکتاب الاسلامیه.
- پورعبدلی سرد رود، محمد، 1381، بررسی ارتباط بین نگرش به شیوههای فرزندپروری (اقتدار منطقی، استبدادی، آزادگذاری) و ادراک فرزند از آن شیوهها با مکان کنترل و خودپنداره در دانشآموزان پسر پایه سوم راهنمایی شهر تهران، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- توزندهجانی، حسن و همكاران، 1346، «اثربخشی شیوههای فرزندپروری بر خودکارآمدی و سلامت روان دانشجویان علوم انسانی دانشگاه پیامنور و آزاد نیشابور»، افق دانش، فصلنامه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گناباد، دورة چهاردهم، ش 2، ص 56-64.
- دولتزاده، فریبا، 1351، بررسی ارتباط بین شیوههای تربیتی والدین با خلاقیت و کنجکاوی دانشآموزان دختر دبیرستانهای شهر تهران، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی.
- زارعپور، فاطمه، 1341، بررسی اثر آموزش خودبخشودگی بر افزایش بهزیستی ذهنی مادران و بهبود عملکرد تحصیلی فرزندان آنها، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه علامه طباطبائی.
- سهرابی، فرامرز و الهام فتحی، 1391، «اثربخشی برنامه درمانی خودبخشودگی بر مبنای مفاهیم قرآنی بر کاهش افسردگی زنان مطلقه»، جامعهشناسی زنان، سال سوم، ش 1، ص 57-85.
- طباطبائی، سيدمحمدحسین، 1374، تفسیر المیزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوی، قم، جامعة مدرسین.
- غباریبناب، باقر و محمدرضا بزرگی، 1383، «ارتباط میان سبکهای دلبستگی به خدا صبر و عزتنفس در میان دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه تهران»، مجلة مجموعه مقالات کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی، دورة سوم، ش 2، ص 429-456.
- فتحی، الهام، 1391، اثربخشی برنامه درمانی خودبخشودگی بر مبنای مفاهیم قرآنی بر کاهش افسردگی زنان مطلقه، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی، تهران، دانشگاه علامه طباطبائی.
- کاپلان هارولد و بنيامين سادوک، 1433، خلاصه روانپزشکی، جلد 2، ترجمة نصرالله پورافکاری، تهران، شهرآب.
- لطفآبادی، حسین، 1380، عواطف و هویت نوجوانان و جوانان، تهران، سازمان ملی جوانان
- ماسن پاول هنری و همكاران، 1380، رشد و شخصیت کودک، ترجمة مهشید یاسایی، تهران، نشر مرکز.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- محمدی ریشهری، محمد، 1377، میزانالحکمه، قم، دارالحدیث.
- مکارم شیرازی، ناصر و همكاران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب اسلامی.
- نوابینژاد، شکوه، 1373، اصول و فنون راهنمایی و مشاوره، تهران، معاصر.
- Berk, L, 2000, Child Developments. Fifth edition, USA, Cole Publishing Company.
- Bower, G. M, & Cohen, P. R, 1982, Emotional influences in memory and thinking: data and theory. The 17th annual symposium on cognition, Vancouver 291- 381.
- Enright R. D, & Fitzgibbons R. P, 2000, The Moral Philosophical and Relligous roots Washigton DC, USA American Psyvhology Association.
- Green ,Michelle , DeCourville,Nancy & Sadava, Stanley.(2014). Positive Affect, Negative Affect, Stress, and Social Support as Mediators of the Forgiveness-Health Relationship, The Journal of Social Psychology, v. 152(3), p. 288-3.
- Hargrave, T.D, & Sells, J. N, 1997, The development of a forgiveness scale, Journal of Marital and Family Therapy, v. 23, Issue 1, p. 41-62.
- Maltby, J; et al, 2007, The cognitive nature of forgiveness: using cognitive strategies of primary appraisal and coping to describe the process of forgiving, Journal of Clinical Psychology, n. 63, p. 555-565.
- Mozafari, S, 2003, Investigation of relation between subjective happiness based on five factors theory in students of Shiraz University, MA thesis, clinical psychology, Shiraz University, Shiraz, Iran.
- Rotter, J, 2001, Letting go: Forgiveness in counseling, Counseling and Therapy for Couples and Families, n. 9, p. 174-177.
- Watson, D, & Tellegen, A, 1985, Toward a consensual structure of mood, Psychological Bulletin, v. 98 (2), p. 219-235.
- Worthington Jr, et al, 2010, Training Parents in Forgiving and Reconciling, The American Journal of Family Therapy, v. 38(1), P. 32-49
- Worthington Jr, et al, 2012, Evaluation of an Intervention Designed to Help Divorced Parents Forgive Their Ex-Spouse Journal of Divorce & Remarriage, Journal of Divorce & Remarriage, v. 53(3), p. 231-245.
- Worthington, E. L, Jr. 1998, Dimensions of forgiveness: Psychological research and theological perspectives, Philadelphia, PA: The Templeton Foundation Press. 79-104.