روان‌شناسی و دین، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 42، تابستان 1397، صفحات 115-125

    بررسی نقش تعدیل‌کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ عباسعلی هراتیان / دانشجوي دكتري روان‌شناسي عمومي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / a.haratiyan@gmail.com
    مسعود جان بزرگی / استاد گروه روان‌شناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / janbo@rihu.ac.ir
    مژگان آگاه / استاديار گروه روان‌شناسي دانشگاه پيام‌نور گرمسار / AGAH.MOJGAN@YAHOO.COM
    محمدحسن ابویی مهریزی / كارشناسي علوم تربيتي دانشگاه فرهنگيان، پرديس شهيد بهشتي مشهد
    چکیده: 
    این پژوهش، از نوع همبستگی است و به منظور بررسی نقش تعدیل کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان بنه های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی انجام شده است. جامعه‌ی آماری این پژوهش را متأهلین استان سمنان تشکیل می دهند. از کل جامعه‌ی آماری، تعداد 782 نفر با استفاده از نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای به عنوان پژوهش انتخاب شد. داده ها با استفاده از روش های همبستگی پیرسون و آزمون Z فیشر مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج، نقش تعدیل کنندگی متغیر پایبندی مذهبی را تأیید کرد؛ بدین معنا که پایبندی مذهبی، به شکل معناداری رابطه‌ی روان بنه های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی را تقویت می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Investigating the Moderating Role of Religious Adherence on the Relationship of the early Maladaptive Psychological Bases and Irrational Beliefs
    Abstract: 
    Using the correlation method this paper seeks to study the moderating role of adherence to religious beliefs on the relationship of the first maladaptive psychological bases and irrational beliefs. The statistical society of this study is married individuals in the province of Semnan. Using multi-stage random sampling 782 people was selected from the whole population. This survey uses Pearson correlation methods and Z Fisher test to analyze the data. The findings prove the moderating role of adherence to religious beliefs, that is, religious adherence significantly enhances the relationship between the early maladaptive psychological bases and the irrational beliefs.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    تفكر يا به مفهوم وسيع‌تر، شناخت، نقش اساسي و مهمي در چگونگي بروز رفتار فرد، به‌ويژه رفتار ارتباطي او ايفا مي‌كند (ريزو (Riso) و همكاران، 2007، ص 253). تفكر ناكارآمد يا غيرمنطقي و ارزيابي‌هاي غيرواقعي از اتفاق‌هاي روزمره، مي‌تواند بر احساس‌ها و رفتار، تأثير منفي بگذارد (فري، 2008، ص 3). اليس (Ellis) باورهاي غيرمنطقي را باورهايي اغراق‌آميز، انعطاف‌ناپذير، مطلق‌گرا و غيرواقعي مي‌داند كه بر الزام، اجبار، جزم‌انديشي و اجحاف تأكيد دارند و مانع سلامت فكر و روان و سالم‌سازي محيط فردي و اجتماعي مي‌شوند (به نقل از رشيدي و همكاران، 1389). به اعتقاد برخي نظريه‌پردازان (مانند اپستين (Epstein)، 1986؛ دروبيز و بك (Derubeis & Beck)، 1998؛ اليس، 2000؛ داتيليو (Datilio)، 2000)، شمار زيادي از واكنش‌هاي نامطلوب اختلال‌ها، ناشي از باورها و تفكرهاي غيرمنطقي است و تا زماني كه اين‌گونه افكار تداوم يابند، مشكل‌هاي مربوط به ارتباط، پذيرش و همراهي با ديگران نيز ادامه خواهند يافت (ازخوش و عسگري، 1386).
    فري (Free) معتقد است ريشة خطاهاي منطقي را مي‌توان در روان‌بنه‌ها جست (فري، 2008، ص 40). يانگ نيز تأييد مي‌كند كه باورهاي غيرمنطقي، حاصل ويژگي خودتداوم‌بخشي روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه است (يانگ، 1999، ص 30 و 31). ارتباط مثبت بين باورهاي غيرمنطقي و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه، مورد تأييد پژوهش‌هايی چون كالويت (Calvete) و همكاران (2005)، رايس (Rice) و همكاران (2006)، لي (Lee) (2007)، دان گيوك (Donghyuck) (2007) و آنتوني (Antoine) و همكاران (2008) قرار گرفته است. روان‌بنه‌هاي شناختي، كلي‌ترين سطح شناخت‌اند و افكار خودآيند منفي و باورهاي ميانجي [از جمله باورهای غیرمنطقی] به طور قابل ‌ملاحظه‌اي تحت تأثير روان‌بنه‌هاي شناختي‌اند (ريزو و همكاران، 2007، ص 13 و 14). به باور يانگ، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه، الگوهاي هيجاني و شناختي خود‌آسيب‌رسان و ساختارهاي شناختي عميقي، شامل باورهايي دربارة خود، ديگران و محيط هستند كه از ارضا نشدن نيازهاي اوليه، به‌ويژه نيازهاي هيجاني، در دورة كودكي سرچشمه مي‌گيرند (به نقل از دائمي و جان بزرگي، 1390).
    از نظر يانگ و همكاران، روان‌بنه‌ها هميشه باعث ايجاد سوگيري در تفسير انسان از وقايع مي‌شوند و اين سوگيري‌ها به صورت سوء‌تفاهم، نگرش‌هاي تحريف‌شده، فرض‌هاي نادرست و هدف‌ها و انتظارهاي غيرواقع‌بينانه تجلي مي‌يابند (يانگ و همكاران، 2003، ص 56). خاصيت تكراري بودن آنها سبب مي‌شود فرد نسبت به آنها خيلي آگاهانه عمل نكند و خاصيت اوليه بودن آنها باعث مي‌شود كه آنها خود‌تقويت‌گر باشند و اين خود‌تقويت‌گري به آنها قدرت و ثبات مي‌دهد و با توجه به اينكه عنصر آگاهي در آنها دخالت كمي دارند، نسبت به تغيير مقاوم‌اند (دائمي و جان بزرگي، 1390).
    از ديگر متغيرهايي كه در تعامل با باورهاي هسته‌اي و روان‌بنه‌ها است، دينداری است؛ زیرا با همة اختلاف نظرهايي كه در تعريف دين و دینداری وجود دارد، اين نكته ثابت است كه آنها از باورهاي هسته‌اي، ارزش‌ها و تجربه‌هاي انساني حكايت دارند (ورهاگن (Verhagen) و همكاران، 2010، ص 158). دينداري، همانند يك سازة چندبعدي مي‌تواند باورهاي كلي و هسته‌اي را تحت تأثير قرار دهد (پارك (Park)، 2012، ص 26)؛ بلكه به ايجاد باورهاي هسته‌اي دربارة رويدادهاي زندگي بپردازد (دالمن و وندكريك (Daaleman & VandeCreek)، 2000، ص 2514). دين را مي‌توان روان‌بنة كلي شناختي و راهنماي افراد در چگونگي درك جهان اطراف، واكنش‌ها و رفتارهاي خود در زندگي روزمره تلقي كرد. دين، به‌عنوان يك روان‌بنه، اجازه مي‌دهد تا افراد به تفسير محرك‌هاي محيطي بپردازد، عناصر گم‌شده را بيابد و شكاف‌هاي شناختي و هيجاني را پر كند (هاسلي (Haseley)، 2006، ص 2).
    دينداري، به شناخت و باور به پروردگار يكتا، پيامبران، آخرت و احكام الهي، و داشتن علايق و عواطف معيني نسبت به خدا، خود، ديگران و جهان هستي در جهت تقرب به خدا، و التزام و عمل به وظايف ديني تعریف شده است (فقيهي و همكاران، 1385). مذهب نیز شعبه و زيرشاخة دين محسوب مي‌شود؛ لذا «پايبندي مذهبي» ناظر به پذيرش شناختي، هيجاني و رفتاري انسان نسبت به مذهب، و در واقع، صفت و حالت او دربارة مذهب است. پژوهش‌ها، رابطة مثبت و معنادار اين متغير با سلامت روان (جان‌بزرگي، 1386؛ كزدي (Kézdy) و همكاران، 2011)، حرمت ‌خود (بهرامي و تاشك، 1383؛ ابوتس (Abbotts) و همكاران، 2004)، خودباوري و احساس كارآمدي (بالتر (Bulter)، 2002)، اعتماد به ‌نفس (كيم (Kim) و همكاران، 2004)، عملكرد تحصيلي (بالتر، 2002)، هيجان مثبت مانند خوش‌خلقي، مهرباني، توجه و آرامش (كيم و همكاران، 2004)، انعطاف‌پذيري (بالتر، 2002)، كنترل خشم (مارش و دالاس (Marsh & Dallos)، 2001) و خودمهارگري و تسلط بر احساس درماندگي (پارگامنت (Pargament) و همكاران، 1999) و... را تأييد كرده‌اند. رابطة منفي و معنادار اين متغير با بحران هويت (رجايي و همكاران، 1388)، اختلال‌هاي رواني (غرايي و همكاران، 1387)، خودكشي (همان؛ نيلمن (Neelman) و همكاران، 1997)، سوءمصرف مواد (پيكو و فيتز پاتريك (Piko & Fitzpatrick)، 2004) و روان‌پريش‌خويي، نوروزگرايي (بهرامي احسان و پورنقاش تهراني، 1388) و ... را تأييد كرده‌اند.
    بيورك و تورمن (Bjorck & Thurman) (2007) يافتند كه هرچه مقابلة مذهبي متناسب‌تر باشد، رابطة بين رويدادهاي ناخوشايند زندگي و نشانگان افسردگي ضعيف‌تر مي‌شود. در زمينة نقش واسطه‌اي دينداري بين روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و ناسازگاري‌هاي ارتباطي (از جمله ناسازگاري زناشويي)، ريسين (Racine) (2005) در مطالعة دويست دانشجوي كاتوليك دورة كارشناسي، نشان داد كه مقابلة مذهبي، ميانجي تأثيرگذاري بين روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و رفتارهاي منفي و ناسازگاري در روابط است. البته رودا (Rohda) (2009) به اين نتيجه رسيد كه اعتقاد دروني مذهبي، ميانجي معناداري در رابطة بين سلامت جسمي- رواني و سپاسگزاري نيست. گال (Gall) و همكاران (2009) در پژوهش خود به اين نتيجه دست يافتند كه ارائة تصويريِ مفهوم خدا به زنان مبتلا به سرطان پستان، افزايش نگراني آنها را درپي داشته است. پژوهش نلسون (Nelson) و همكاران (2002) به اين نتيجه رسيد كه افراد مذهبي‌تر نمرات بالاتري در افسردگي كسب مي‌كنند. پيروتينسكي (Pirutinsky) و همكاران (2011) دريافتند كه دينداري، ميانجي معناداري در رابطة بين سلامت جسمي و افسردگي است. به اين شكل كه در گروه داراي دينداري ضعيف‌تر، رابطة بين اين دو متغير معنادار است؛ اما در گروه داراي دينداري قوي‌تر، اين رابطه معنادار نيست. اليسون (Eliassen) و همكاران (2005) و كارپنتر (Carpenter) و همكاران (2011) دريافتند كه وقتي افراد از مقابله‌هاي ديني استفاده مي‌كنند، رابطة بين افسردگي و عوامل استرس‌زا، مثبت و شديدتر است. اين رابطه وقتي قوي‌تر است كه افراد از پايبندي مذهبي بيشتري برخوردارند.
    گرچه موضوع دينداري و پايبندي مذهبي از ابعاد مختلفي مورد مطالعه و تحقيق قرار گرفته، اما ادبيات بومي آن، در فضاي مطالعات شناختی، هنوز نيازمند تحقيقات جديد است. اين پژوهش به دنبال آن است كه ضمن بررسي رابطة متغيرهاي روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و باورهاي غيرمنطقي، بررسي این رابطه را با توجه به میزان پایبندی مذهبی مورد مطالعه قرار دهد و به پاسخ این پرسش دست یابد که آیا پایبندی مذهبی می‌تواند با ناکارآمد کردن روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه، رابطة آنها با باورهای غیرمنطقی را تحت تأثیر قرار دهد؟
    روش پژوهش
    اين پژوهش، از نوع توصیفی است که از روش همبستگي استفاده کرده است. جامعة پژوهش، متأهلین ساكن در استان سمنان (391 زن و 391 مرد) بود كه سن آنها بین هجده تا چهل سال (با ميانگين 94/29) و سن ازدواج آنها بین يك و پانزده سال قرار داشت. با توجه به آمار ارائه‌شده از سوي مركز آمار ايران (مركز آمار ايران، 1391) از سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 1390، تعداد این جامعه، 372706 نفر است. با توجه به نوع پژوهش، و حجم جامعة مورد نظر، بر اساس جدول كرچسي- مورگان (بيابانگرد، 1384، ج 1، ص 129) حجم 384 نفر كافي است. نمونة آماري مورد پژوهش از ميان جامعة يادشده (زوج‌هاي ساكن در استان سمنان) با استفاده از روش نمونه‌گيري تصادفي چندمرحله‌اي گردآوري شده است. در مرحلة اول، چهار شهر (دامغان، شاهرود، سمنان و گرمسار) از شهرهاي استان سمنان به‌صورت تصادفي انتخاب شده؛ سپس در هر شهر پس از انتخاب تصادفی دو محلة اصلی، پس از فراخوان، به‌صورت تصادفي از ميان داوطلبين، افرادي براي شركت در پژوهش انتخاب شدند. تعداد هزار پرسش‌نامه توزیع گردید که پس از حذف پرسش‌نامه‌هاي ناقص، اطلاعات 782 شرکت‌کننده در مرحلة تحليل به وسیلة نسخة 18 نرم‌افزار SPSS تحليل شد.
    ابزارهای پژوهش
    پرسش‌نامة پایبندی مذهبی (RAQ): اين پرسش‌نامه بر اساس گزاره‌های قرآن کریم و نهج‌البلاغه (خطبة همام) دربارة ويژگي‌هاي مؤمنان ساخته شده است (جان‌بزرگي، 1388). جان‌بزرگی پس از دریافت روایی محتوا از سوی کارشناسان و تحلیل داده‌ها، این پرسش‌نامه را دارای سه خرده‌مقیاس یافته است: پایبندی مذهبی، ناپایبندی مذهبی و دوسوگرایی مذهبي. او با استفاده از روش تحلیل عاملی مشاهده کرد که پایایی کل آزمون، معادل 816/0 است (همان). پایایی هریک از مقیاس‌های پایبندی مذهبی، دوسوگرایی و ناپایبندی مذهبی، به ترتیب 878/0‌، 687/0، 725/0، و میانگین پایایی همة خرده‌مقیاس‌ها 763/0 است. پاسخ‌ها به‌ شکل لیکرتی است كه ضمن ارائة نمرة هر عامل، نمرة کلی پایبندی نیز قابل محاسبه است که با معکوس کردن سؤال‌های گویه‌های مربوط به عامل اول و دوم به ‌دست می‌آید. آلفای کرونباخ این پرسش‌نامه در اين پژوهش، 78/0 به‌ دست آمد.
    فرم كوتاه پرسش‌نامة روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه (YSQ-SF): اين فرم در سال 1998 توسط يانگ براي اندازه‌گيري پانزده روان‌بنة ناسازگار اوليه ساخته شد كه از 75 ماده تشکیل شده است (شايقيان و همكاران، 1390). در پژوهش والر (Waller) و همكاران (2001)، اعتبار مقياس بر اساس آلفاي كرونباخ براي كل آزمون 964/0 و ضرايب بازآزمايي بين 5/0 تا 82/0 در يك جمعيت غيرباليني به‌دست آمد. ضمن اينكه روايي افتراق (90/0) و هم‌گرايي (85/0) خوبي به‌دست آمد (بابايي، 1384، ص 108). در ايران در پژوهشي كه توسط آهي و همكاران (1386) به‌منظور بررسي رواني و اعتبار فرم كوتاه مقياس يانگ (فرم 75 سؤالي) بر روي دانشجويان انجام شد، نشان داده شد كه اعتبار پرسش‌نامه به دو شيوة همساني دروني آلفاي كرونباخ و بازآزمايي، به ترتيب 85/0 و 76/0 بود؛ همچنين همبستگی مناسب با مقياس‌هاي SQ-SF و SCL-25 نشان داد، این پرسش‌نامه داراي اعتبار سازة كافي براي استفاده در جامعة دانشجويي ايران است (يوسفي و همكاران، 1389). اين ابزار خودتوصيفي، داراي پاسخ‌هاي لیکرتی 6 درجه‌اي (كاملاً غلط=1 تا كاملاً درست=6) مي‌باشد و پانزده روان‌بنه را در قالب پنج حوزه مي‌سنجد. آلفای کرونباخ این پرسش‌نامه در اين پژوهش، 94/0 به ‌دست آمد.
    پرسش‌نامة باورهاي غيرمنطقي (IBT): اين پرسش‌نامه در سال 1968 توسط جونز ايجاد شد و توسعه يافت. اين پرسش‌نامه بر اساس نظرية آلبرت اليس تهيه شده و در مجموع از ده مقياس و هر مقياس از ده پرسش تشکيل يافته است. سؤال‌هاي آزمون به روش ليکرت به صورت 5 درجه‌اي از «کاملاً موافقم» تا «کاملاً مخالفم» تهيه شده‌اند. جونز (1969) پايايي آزمون به روش بازآزمايي را 92/0 و هريک از خرده‌مقياس‌هاي ده‌گانة آن را از 66/0 تا 80/0گزارش نمود. در ايران نيز پايايي اين آزمون از طريق ضريب آلفاي کرونباخ در پژوهش نقي‌پور با استفاده از يک نمونة 106 نفري از دانشجويان دانشگاه علامه طباطبائي با ميانگين سني 25/24 سال، 71/0 به‌دست آمد (به نقل از آيينه‌چي، 1390، ص 90). دوناپوش (1377) براي بررسي روايي همگرا، همبستگي آزمون جونز با آزمون افسردگي بک را 82/0 محاسبه کرد. روايي صوري آزمون نيز مورد تأييد متخصصان روان‌شناسي مشاوره قرار گرفته است (گردي و همكاران، 1384). آلفای کرونباخ این پرسش‌نامه در پژوهش حاضر، 66/0 به ‌دست آمد.
    يافته‌هاي پژوهش
    به‌منظور بررسي نقش تعديل‌كنندة پايبندي مذهبي در رابطة روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه با باورهای غیرمنطقی، پس از بررسی مفروضه‌های زیربنایی، از جمله نرمال بودن توزیع نمرات بر اساس نتایج آزمون کولموگراف اسمیرنف (05/0<P) از روش تبدیل r به z فیشر استفاده شده است. بدين‌معنا كه ابتدا نمرة کل پایبندی مذهبی بر اساس M±SD (یعنی نمرات کمتر از 45/85 معرف پایبندی مذهبی کم، و نمرات بیشتر از 35/115 معرف پایبندی مذهبی زیاد) طبقه‌بندی شد؛ سپس ميزان همبستگي ميان دو متغیر مستقل و وابسته در هريك از اين دو سطح، محاسبه گرديد. با به‌دست آمدن نمرات Z فيشر و سطح اطمينان آن، نتيجة مقايسه دو همبستگي يادشده، مشخص شد.
    جدول 2. نتایج آزمون z فیشر در مورد مقایسه تفاوت همبستگی حوزه‌های روان‌بنه‌ای
    با باورهای غیرمنطقی در دو گروه پایبندی مذهبی زیاد و کم (128=nb و 125=na)
    متغیر        باورهای غیرمنطقی    Z    P
            گروه پایبندی زیاد (rb)    گروه پایبندی کم (ra)        
    روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه    بریدگی و طرد    487/0**    073/0    45/3-    0006/0
        خودگردانی و عملکرد مختل    535/0**    041/0    18/4-    0001/0
        جهت‌مندی دیگرسو    270/0**    091/0    46/1-    1447/0
        بازداری و فزون‌گوش به‌ زنگی    373/0**    136/0    00/2-    0450/0
        محدودیت‌های مختل    265/0**    154/0    87/0-    3843/0
        نمرة كل روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه    535/0**    112/0    64/3-    0003/0
    01/0**P<
    چنانکه در جدول منعکس شده است، نتایج آزمون Z فیشر بیانگر معناداری تفاوت رابطة میان باورهای غیرمنطقی و نمرة کل و سه حوزة روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه در سطوح مختلف پایبندی مذهبی است (05/0P<)؛ به‌طوری‌که در گروه پایبندی مذهبی زیاد، میان نمرة کل روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی، همبستگی متوسط معنادار و مستقیم (01/0P< و 535/0=r) وجود دارد؛ در‌حالی‌که در گروه با پایبندی مذهبی کم، این ارتباط، ضعیف و غیرمعنادار است و این تفاوت معنادار (0003/0P< و 64/3- =Z) است. این یافته در مورد حوزه‌های روان‌بنه‌ای بریدگی و طرد (0006/0P< و 45/3- =Z)، خودگردانی و عملکرد مختل (0001/0P< و 18/4- =Z) و بازداری و فزون‌گوش‌به‌زنگی (0450/0P< و 00/2- =Z) نیز صادق است. به این معنا که در گروه دارای پایبندی مذهبی بالا، رابطة میان سه حوزة روان‌بنه‌ای يادشده با باورهای غیرمنطقی، به‌طور معنادار قوی‌تر از این رابطه در گروه دارای پایبندی مذهبی ضعیف است. در حوزه‌های جهت‌مندی دیگرسو و محدوديت‌هاي مختل، هرچند تفاوت میزان همبستگی وجود دارد، اما این تفاوت، معنادار یافت نشد.
    بحث و نتیجه‌گیری
    یافته نشان داد که پاسخ سؤال پژوهش، منفی است؛ یعنی نقش تعدیل‌کنندة پایبندی مذهبی، هرچند مورد تأیید است، به صورت معکوس برقرار است؛ بدین‌معنا که نه‌تنها پایبندی مذهبی توان ناکارآمد نمودن روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه را ندارد، بلکه رابطة آنها با باورهای غیرمنطقی را تقویت می‌کند.
    این یافته در مورد نقش تعدیل‌کنندگی پایبندی مذهبی با پژوهش‌های رودا (2009)، گال و همكاران (2009)، نلسون و همكاران (2002)، پيروتينسكي و همكاران (2011)، اليسون و همكاران (2005) و كارپنتر و همكاران (2011) همسو، و با یافته‌های بيورك و تورمن (2007) و ريسين (2005) ناهمسو است.
    در تبيين اين يافته، ابتدا می‌توان این احتمال را درنظر گرفت که نقش واسطه‌اي يا تعديل‌كنندگي متغيري ديگر در رابطة بين باورهای غیرمنطقی و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه در كنار پايبندي مذهبي ناديده گرفته شده باشد كه اين متغير نقش اصلي را ميان اين دو ايفا می‌كند. در تبیینی دیگر، گال و همكاران (2009) معتقدند، رفاه اجتماعي بر نقش تعديل‌كنندگي دين تأثيرگذار است. بازتحليل داده‌ها در این مورد، با توجه به سطوح اقتصادي شركت‌كنندگان، نشان داد كه تحليل يادشده مناسب تبيين يافتة حاضر نيست. تبيين مطرح ديگري در اين باره معتقد است، كساني كه قبل از موقعيت تنش، از مقابلة مذهبي (معنوي) كمتري برخوردارند، در چنين شرايطي بهرة لازم را از مقابلة مذهبي (معنوي) نمي‌برند؛ بلكه گاهي دچار عوارض منفي آن مي‌شوند (همان).
    پيروتينسكي و همكاران (2011) و جان‌بزرگي (1389) معتقدند، تا وقتي روان، كاركرد تعادلي لازم را نداشته باشد، دين نه‌تنها نيازهاي متعالي را ارضا نخواهد كرد، بلكه بر شدت اختلال‌ها (عدم ‌تعادل) خواهد افزود. دينداري، اگر داراي زيربناي تعادلي نباشد، هر چقدر از گسترة شناختي و رفتاري برخوردار باشد، نقش مقابله‌اي مؤثري ايفا نخواهد كرد؛ اما اگر تعادل برپا باشد، تعالي با حجم ضروري دينداري (اكتفا به انجام واجبات و ترك محرمات) رخ خواهد داد و مقابله‌هاي مذهبي كارآمدي فراهم خواهد شد.
    در تبیینی دیگر، می‌توان اين احتمال را مدنظر قرار داد که مراحل تحول رواني- معنوي افراد، در نقش تعديل‌كنندگي پايبندي مذهبی تأثيرگذار باشد. بنا بر نظرية تحول رواني- معنوي جينيا (به نقل از شك (Shek)، 2012، ص 3؛ جان‌بزرگي، 1386) دينداري افراد، مي‌تواند در هریک از مراحل ذیل قرار داشته باشد:
    دينداري خودميان‌بينانه: کساني که در اين مرحله از تحول ديني هستند، يا به‌طور سحرآميزي خود را با موجود يا موجوداتي که قادر مطلق‌اند، همسان مي‌کنند يا در تلاش‌اند تا خداي ديگرآزاري را ـ که ميل به تنبيه و آزار آنها دارد ـ آرام کنند و يا از او رهايي يابند. اين افراد شديداً بي‌ثبات‌اند و از صحنه‌هاي مذهبي براي نمايش آسيب‌هاي عاطفي خود سود مي‌جويند.
    دينداري تعصبي: اين افراد شديداً از مأيوس کردن ديگران و خداوند مي‌ترسند. وسواس عجيبي در هم‌نوا کردن خود با دستورها و رموز مذهبي دارند. در زمينة رفتار و خشم خود، احساس گناه مي‌کنند و سعي دارند تا آنها را سرکوب کنند؛ و اين ويژگي‌ها، آنها را به فردي خشک و از نظر عاطفي منقبض تبديل مي‌کند. اين نوع از مذهب، با ويژگي‌هايي همچون انکار خود، اطاعت در برابر قدرت، عدم تحمل هرگونه تنوع و ابهام، مشخص مي‌شود.
    دينداري دوسوگرايانه: کساني که به اين مرحله مي‌رسند، عقايد قبلي خود را مورد نقد و وارسي قرار مي‌دهند و در تلاش‌اند تا ارزش‌ها و انديشه‌هاي معنوي خود را مجدداً سازمان‌دهي کنند. آنها از ظلم و جور و تعصب انتقاد مي‌كنند و بيشتر به وجدان شخصي متکي‌اند. تا زماني که در چارچوب مذهبي‌اي که انتخاب خود آنهاست و با انديشه‌هاي شخصي آنها هماهنگ است، تثبيت نشوند، در اين وضعيت قرار دارند. کساني که در مرحلة سوم هستند، احتمالاً احساس معنوي بي‌اساس و آشفته‌اي دارند و بيان مذهبي گاهي بيانگر نوسان و ترديد قبول يک دين، يا آميخته‌اي از تجارب اديان مختلف است.
    دينداري بازساخت‌يافته: کساني که به اين مرحله از تحول ديني مي‌رسند، نسبت به دينِ انتخابي خود، متعهدند. آنها با دين خود، معنادهي، هدفمندي و تکامل معنوي خود را تدارک مي‌بينند. اَعمال مذهبي آنها، بر اساس اخلاق و آرمان‌هاي سازمان‌يافته و دروني شده هدايت مي‌شوند.
    دينداري متعالي: اندک افرادي به اين مرحله از تحول معنوي دست مي‌يابند. تمايل به فارغ از خود شدن براي دستيابي به خوبي و حقيقت، انسان‌هاي فوق‌العاده را قادر مي‌سازد تا حس مشترکي با افراد ديگر اديان و نيز خداوند تجربه کنند. آنها مشتاقانه خواهان آرمان‌هاي جهاني و جد و جهد براي به کمال رساندن بالاترين استعدادها در خود و نوع بشر هستند.
    افراد داراي پايبندي مذهبي، مي‌توانند در هريك از اين مراحل پنج‌گانه قرار داشته باشند؛ و واضح است در مورد افرادی كه در هريك از سه مرحله اولية تحول رواني- معنوي مانده باشند، دينداري ایشان نه تنها نمي‌تواند مقابلة مثبتي در جهت ناكارآمد كردن عملكرد روان‌بنه‌هاي ناسازگار باشد، بلكه شناخت، هيجان و رفتار ديني نيز با روان‌بنه‌هاي ناسازگار همنوا خواهد شد و افراد را با مشكل‌هاي فردي و بين‌فردي بيشتري مواجه خواهد كرد.
    به‌طور مثال، از نظر جان‌بزرگي (1386) فردی كه در مرحلة خودميان‌بيني است، داراي تفكرات سحري و خرافي ديني است؛ گرفتار تغييرات روزمره و هراس از رهاشدگي (توسط خدا، والدین، دوستان، همسر و...) است؛ استفادة او از مذهب، به دليل كسب آرامش و آزادسازي هيجاني است؛ رفتارهاي تكانه‌اي و تحمل كم در برابر ناكامي‌ها، از جمله ويژگي‌هاي اوست؛ خدا، فقط موضوع ارضاي نيازهاست و منبع رسيدن به لذت؛ نگاه او به دنيا، تهدیدآمیز و خطرناك است؛ احساس بي‌كفايتي، عصبانيت‌هاي بياني، كينه‌توزي، عدم گذشت، خيال‌پردازي دربارة قدرت، بزرگ‌منشي و كمال، و وجود فضاي جنجال خانوادگي دربارة موضوع‌هاي مذهبي، از خصوصيت‌هاي ديگر اين افراد است.
    فردي كه در مرحلة تعصبي است، وجداني سخت‌گير، تفكري كامل‌گرا، رفتارهاي مذهبي بي‌اختيار، هويت همنوا و همرنگ، احساس گناه قوي، خيال‌پردازي‌هاي مذهبي، و ترس‌هايي در روابط صميمانه و از دست دادن عشق موضوع دارد؛ خدا در نگاه او قضاوت‌كننده، منتقد و درخواست‌كننده است؛ برتري‌جويي‌هاي اخلاقي در رفتار او نمود دارد؛ و براي او صحبت دربارة افكار و احساس‌هاي شخصي دشوار است. در نتيجه، براي ناكارآمدسازي روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و كاهش باورهاي غيرمنطقي، صرف پرداختن به افزايش پايبندي مذهبي مراجع، ممكن است مؤثر نباشد.
    محدوديت‌هاي پژوهش: اجراي پژوهش در جغرافيا و فرهنگ خاص، تعميم نتايج به مناطق و فرهنگ‌هاي ديگر را با احتياط روبرو مي‌كند.
    پيشنهادهاي پژوهش: مناسب است اين پژوهش، در جامعه‌هاي آماري ديگر نيز انجام شود.
     

    References: 
    • ازخوش، منوچهر و علي عسگري، 1386، «اندازه‌گيري باورهاي غيرمنطقي در روابط زناشويي: استانداردسازي پرسش‌نامه باورهاي ارتباطي»، روان‌شناسان ايراني، سال چهارم، ش 14، ص 137-153.
    • آهي، قاسم و همكاران،‌ 1386، «اعتباريابي مقياس طرح‌واره سازش نايافته (فرم كوتاه)»، روان‌شناسي و علوم تربيتي دانشگاه تهران، سال سي و ششم، ش 3، ص 5-20.
    • آيينه‌چي، عباس، 1390، رابطه سبك‌هاي والديني و باورهاي غيرمنطقي والدين و تأثير آن بر پايبندي مذهبي فرزندان، پايان‌نامه كارشناسي ارشد روان‌شناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • بابايي، سميه، 1384، بررسی رابطه بین هسته اصلی باورها و توانایی خودمهارگری خوردن با نشانه‌های اختلال‌های خوردن در دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
    • بهرامي احسان، هادي و سعيد پورنقاش تهراني، 1388، «رابطه ابعاد شخصيت و جهت‌گيري مذهبي»، روان‌شناسي (دانشگاه تبريز)، سال چهارم، ش 13، ص 1-18.
    • بهرامي احسان، هادي و آناهيتا تاشك، 1383، «ابعاد رابطه ميان جهت‌گيري مذهبي و سلامت رواني و ارزيابي مقياس جهت‌گيري مذهبي»، روان‌شناسي و علوم تربيتي، سال سي و چهارم،‌ ش 2، ص 41-63.
    • بيابانگرد، اسماعيل، 1384، روش‌ه‍ای‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ در روان‌ش‍ن‍اس‍ی‌ و ع‍ل‍وم‌ ت‍رب‍ی‍ت‍ی،‫ تهران، دوران.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • جان‌بزرگي، مسعود، 1386، «جهت‌گيري مذهبي و سلامت روان»، پژوهش در پزشكي، سال سي و يكم، ش 4، ص 345-350.
    • جان‌بزرگي، مسعود، 1388، «ساخت و اعتباريابي آزمون پايبندي مذهبي براساس گزاره‌هاي قرآن و نهج‌البلاغه»، مطالعات اسلام و روان‌شناسي، سال سوم، ش 5، ص 79-106.
    • جان‌بزرگي، مسعود، 1389، نشست روان‌شناسي «درمانگري مذهبي»، انجمن روان‌شناسي اسلامي، قم، انجمن‌هاي علمي حوزه.
    • دائمي، فاطمه و مسعود جان‌بزرگي، 1390، «تأثير سبك والديني و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه مادران بر حرمت‌خود كودكان»، علوم رفتاري، سال پنجم، ش 2، ص 172-165.
    • دوناپوش، علي، 1377، هنجاريابي مقدماتي آزمون باورهاي غيرمنطقي جونز براي دانش‌آموزان پسر و دختر 18-15 ساله دبيرست آنهاي دولتي شهر ياسوج در سال تحصيلي 76-1375، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
    • رجايي، عليرضا و همكاران، 1388، «باورهاي مذهبي اساسي، بحران هويت و سلامت عمومي جوانان»، روان‌شناسي تحولي، سال ششم، ش 23، ص 97-107.
    • رشيدي، فرنگيس و همكاران، 1389،‌ «نقش باورهاي غيرمنطقي بر سلامت روان دانش‌آموزان دختر دوره متوسطه شهر تهران»، انديشه‌هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، ش 18، ص 49-65.
    • ريزو، لارنس. پي و همكاران، 2007، طرح‌واره‌هاي شناختي و باورهاي بنيادين در مشكلات روان‌شناختي، ترجمة رضا مولودي و سيما احمدي، تهران، ارجمند.
    • شايقيان، زينب و همكاران، 1390، «بررسي طرح‌واره‌ها و پيوند والديني در دختران نوجوان با وزن طبيعي، چاق و يا داراي علائم بي‌اشتهايي عصبي»، پژوهنده، ش 1، ص 30-38.
    • غرايي، بنفشه و همكاران، 1387، «بررسي ارتباط سلامت روان با مذهب دروني و بيروني در شهر كاشان»، پژوهش‌هاي نوين روان‌شناختي (دانشگاه تبريز)، سال سوم، ش 10، ص 59-83.
    • فري، مايكل، 2008، شناخت درمانگري گروهي، ترجمة مسعود جان‌بزرگي، قم،‏ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه‬‏‫.‬‬‬‬‬‬‬‬
    • فقيهي، علي‌نقي و همكاران، 1385، «بررسي الگوي دينداري از منظر قرآن و سنت»، انديشه ديني، سال هشتم، ش 19، ص 41-70.
    • گردي، فلور و همكاران، 1384، «رابطه سلامت رواني با تفكرات غيرمنطقي در دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي»، پژوهش‌هاي روان‌شناختي، سال هشتم، ش 3و 4، ص 45-61.
    • مركز آمار ايران، 1391، گزيده نتايج سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1390، تهران، مركز آمار ايران، قابل دسترسي در: http://www.amar.org.ir
    • يانگ، جفري، 1999، شناخت‌درماني اختلالات شخصيت: رويكرد طرح‌واره‌محور، ترجمة علي صاحبي و حسن حميدپور، تهران، آگه.
    • يانگ، جفري و همكاران، 2003، طرح‌واره درماني: راهنماي كاربردي براي متخصصين باليني، ترجمة حسن حميدپور، تهران، ارجمند.
    • يوسفي، ناصر و همكاران، 1389، «مقايسه طرح‌واره‌هاي ناسازگار اوليه در همسران مطلقه و عادي به‌عنوان پيش‌بيني‌كننده طلاق»، انديشه و رفتار، سال شانزدهم، ش 60، ص 21-33.
    • Abbotts, J, et al, 2004, Is going to church good or bad for you? Denomination, attendance and mental health of children in West Scotland, Journal of Social Science and Medicine, n. 58, p. 645–656.
    • Antoine, P, et al, 2008, Development and validation of the Cognitive Inventory of Subjective Distress, International Journal of Geriatric Psychiatry, n. 23, p. 1175-1182.
    • Bjorck, J, & Thurman, J, 2007, Negative life events, patterns of positive and negative religious coping, and psychological functioning, Journal for the Scientific Study of Religion, n. 46, p. 159–167.
    • Bulter, L, 2002, Self-concept as a predictor of college freshman academic adjustment, College Student Journal, 36(2), p. 234-246.
    • Calvete, E, et al, 2005, The Schema Questionnaire- Short Form: Structure and Relationship with Automatic Thoughts and Symptoms of Affective Disorders, European Journal of Psychological Assessment, n. 21, 2, p. 90-99.
    • Carpenter, T.P, et al, 2011, Religious Coping, Stress, and Depressive Symptoms Among Adolescents: A Prospective Study, Psychology of Religion and Spirituality, 4(1), p. 19-30.
    • Daaleman, T.P, & VandeCreek, L, 2000, Placing religion and spirituality in end-of-life care, Journal of the American Medical Association, n. 284, p. 2514-2517.
    • Datilio, F.M, 2000, Cognitive-behavior strategies. In J. Carlson and L. Sperry (Eds.). Brief therapy with individuals and couples. (pp.33-70). Phoenia, Az: Zeig, Turker and Theisen.
    • Derubeis, R.J, & Beck, A.T, 1998, Cognitive therapy. In K.S. Dobson (Ed.), Handbook of cognitive-behavior therapies (pp. 273-306). New York: Guilford Press.
    • Dulong, J, 2007, How Can I Keep From Suffocating in A Relationship? Psychology Today, 40(1), p. 46-47.
    • Eliassen, A.H, et al, 2005, Subjective religiosity and depression in the transition to adulthood, Journal for the Scientific Study of Religion, n. 44, p. 187–199.
    • Ellis, A, 2000, How to control your anxiety before it controls you, New York, Citadel Press.
    • Epstein, N, 1986, Cognitive Marital Therapy: Multi level assessment and intervention, Journal of Rational-Emotive Therapy, n. 4, p. 68-81.
    • Gall, T.L, et al, 2009, A longitudinal study on the role of spirituality in response to the diagnosis and treatment of breast cancer, Journal of Behavioral Medicine, n. 32, p. 174–186.
    • Haseley, J.L, 2006, Marital Satisfaction among Newly Married Couples: Association with Religiosity and Romantic Attachment Style, Dissertation Prepared for the Degree of doctot of philosophy, University of north Texas.
    • Jones, R.G, 1969, A factored measure of Ellis's irrational belief system, Dissertation Abstracts International, n. 29, p. 4379-4380.
    • Kézdy, A, et al, 2011, Religious doubts and mental health in adolescence and young adulthood: The association with religious attitudes, Journal of Adolescence, n. 34, p. 39–47.
    • Kim, Y, et al, 2004, Spirituality and affect: A function of changes in religious affiliation, Personality and Individual Differences, n. 37, p. 861-870.
    • Lee, B, 2007, Moderating Effects of Religious/Spiritual Coping in the Relation Between Perceived Stress and Psychological Well-Being, Pastoral Psychology, n. 55, p. 751-759.
    • Marsh, R, & Dallos, R, 2001, Roman Catholic couples: wrath and religion, Journal of Family Process, 40(3), p. 343-360.
    • Neelman, J, ET AL, 1997, Tolerance of suicide, religion and suicide rates: an ecological and individual study in western countries, Psychological Medicine, 27(5), P. 165-171.
    • Nelson, C.J, ET AL, 2002, Spirituality, religion, and depression in the terminally ill, Psychosomatics, n. 43, P. 213–220.
    • Pargament, K.I, et al, 1999, The vigil: Religious and search for control in the hospital waiting room, Journal of Health Psychology, 4 (3), p. 327-341.
    • Park, C.L, 2012, Religious and Spiritual Aspects of Meaning in the Context of Work Life. Ads in "Psychology of Religion and Workplace Spirituality", Hill, P.C.; Dik, K.D. and Dik, B.J.; IAP publisher.
    • Piko, B, & Fitzpatrick, K, 2004, Substance use, religiosity, and other protective factors among Hungarian adolescents, Addictive Behaviors, n. 29, p. 1095–1107.
    • Pirutinsky, S, et al, 2011, Does social support mediate the moderating effect of intrinsic religiosity on the relationship between physical health and depressive symptoms among Jews? Journal of Behavioral Medicine, n. 34, p. 489-496.
    • Racine, C, 2005, Does religious coping moderate the relationship between early maladaptive schemas and negative trait affect, college adjustment, and alcohol use? Unpublished Doctoral Dissertation, New York University.
    • Rice, K.G, et al, 2006, Cognitive-affective mediators of perfectionism and college student adjustment, Personality and Individual Differences, n. 40, p. 463-473.
    • Rohda, D.C, 2009, The Mediating/Moderating Effects of Intrinsic Religiosity on the Gratitude-Health Relationship. Master's Thesis. Department of Clinical Psychology. East Carolina University.
    • Shek, D.T.L, 2012, Spirituality as a Positive YouthDevelopment Construct: AConceptual Review, Scientific World Journal.
    • Verhagen, P, et al, 2010, Religion and Psychiatry: Beyond Boundaries. Wiley press.
    • Waller, G, et al, 2001, Psychometric Properties of the Long and Short Versions of the Young Schema Questionnaire: Core Beliefs among Bulimic and Comparison Women, Journal of Cognitive Therapy and Research, 25(2), p. 137-147.
    • Young, J.E, 1998, Young Schema Questionnaire. Short form (1st Ed). New York: Cognitive Therapy Center.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان، ابویی مهریزی، محمدحسن.(1397) بررسی نقش تعدیل‌کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 11(2)، 115-125

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسعلی هراتیان؛ مسعود جان بزرگی؛ مژگان آگاه؛ محمدحسن ابویی مهریزی."بررسی نقش تعدیل‌کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 11، 2، 1397، 115-125

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان، ابویی مهریزی، محمدحسن.(1397) 'بررسی نقش تعدیل‌کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 11(2), pp. 115-125

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان، ابویی مهریزی، محمدحسن. بررسی نقش تعدیل‌کننده‌ی پایبندی مذهبی در رابطه‌ی روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه با باورهای غیرمنطقی. روان‌شناسی و دین، 11, 1397؛ 11(2): 115-125