روان‌شناسی و دین، سال هجدهم، شماره اول، پیاپی 69، بهار 1404، صفحات 27-42

    اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیدهادی صبوری / دکتری روان‌شناسی عمومی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / saborisyyd110@gmail.com
    محمدرضا احمدی محمدآبادی / دانشیار گروه روان‌شناسی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / m.r.ahmadi@iki.ac.ir
    dor 20.1001.1.20081782.1404.18.1.2.7
    doi 10.22034/ravanshenasi.2024.5000121
    چکیده: 
    هدف از این پژوهش، دستیابی به اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه است. پژوهش حاضر با روش کیفی از نوع تحلیل محتوا می‌باشد؛ همچنین داده‌ها از طریق مطالعه و فیش‌برداری از کتب، مقالات و نیز استفاده از کتابخانه‌های الکترونیک جمع‌آوری و طبقه‌بندی گردیده است. نتایج پژوهش حاکی از این است که بر اساس حکمت متعالیه می‌توان به سه دسته از اصول تحول روان‌شناختی دست یافت: دستۀ اول اصول حاکم بر روند تحول روان‌شناختی شامل تدریجی بودن، مراتبی بودن، سیر از ساده به پیچیده، پیوستگی، تفاوت در آغاز و امتداد، وابستگی به بدن، نقش مخاطرات، الگومندی و قابل پیش‌بینی، دارای ابعاد متنوع؛ دستۀ دوم اصول حاکم بر جهات تحول روان‌شناختی شامل مبدأ و مقصدی الهی، کمال‌محوری و همبستگی منفی با تحول بدنی؛ دستۀ سوم اصول حاکم بر میزان تحول روان‌شناختی شامل وجود تفاوت‌های فردی و اختلاف سرعت میزان تحول در مراتب مختلف. پذیرش اصول تحول روان‌شناختی مبتنی‌بر حکمت متعالیه، علاوه بر تغییـر در نوع نگاه پژوهشگر به تحول انسانی، روش و منـابع مطالعـاتی وی را در پـژوهش‌هـای تحولی دگرگون ساخته به‌تبع آن گستره، اهداف و روش دانش روان‌شناسی تحولی نیز در قلمروهـای گونـاگون متـأثر خواهد کرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Principles of Psychological Development Based on Transcendent Wisdom (Ḥikmat al-Mutaʿāliyah)
    Abstract: 
    This qualitative content analysis explored the principles of psychological development based on Transcendent Wisdom (Mulla Sadra’s philosophy). Data from books, articles, and e-libraries were categorized. The research results indicate that, based on transcendental wisdom, three sets of principles of psychological transformation are identified: 1. The principles governing psychological development process, including gradualness, hierarchical stages, progression from simple to complex, continuity, differential onset/extension, bodily dependence, role of hazards, pattern and predictability, multidimensionality. 2. The principles governing psychological development orientations, including divine origin/destination, perfection-orientation, Inverse correlation with bodily development. 3. The principles governing psychological development rate, including Individual differences, variable speed across hierarchical levels. Accepting these principles reshapes researchers’ perspectives on human development, transforming their methodologies and research resources and expanding the scope/goals of developmental psychology in different areas.
    References: 
    • Good, Thomas L & Jere E, Brophy (1990). Educational Psychology. Longman: New York.
    • Pratima, Kumari Mishra (2012). Human Growth and Development - Developmental Psycholog, https://ddceutkal.ac.in/Syllabus/MSW/PAPER-3.pdf.
    • Walker, Neil & Bobola, Fredrick (2017). Developmental Psychology. California: College of the Canyons Santa Clarita.
    متن کامل مقاله: 

    اصول تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه
     سيدهادي صبوري        / دکتري روان‌شناسي عمومي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني    saborisyyd110@gmail.com
    محمدرضا احمدي محمدآبادي/ دانشيار گروه روان‌شناسي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني    m.r.ahmadi@iki.ac.ir
    دريافت: 17/05/1403 - پذيرش: 19/07/1403
    چکيده
    هدف از اين پژوهش، دستيابي به اصول تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه است. پژوهش حاضر با روش کيفي از نوع تحليل محتوا مي‌باشد؛ همچنين داده‌ها از طريق مطالعه و فيش‌برداري از کتب، مقالات و نيز استفاده از کتابخانه‌هاي الکترونيک جمع‌آوري و طبقه‌بندي گرديده است. نتايج پژوهش حاکي از اين است که بر اساس حکمت متعاليه مي‌توان به سه دسته از اصول تحول روان‌شناختي دست يافت: دستۀ اول اصول حاکم بر روند تحول روان‌شناختي شامل تدريجي بودن، مراتبي بودن، سير از ساده به پيچيده، پيوستگي، تفاوت در آغاز و امتداد، وابستگي به بدن، نقش مخاطرات، الگومندي و قابل پيش‌بيني، داراي ابعاد متنوع؛ دستۀ دوم اصول حاکم بر جهات تحول روان‌شناختي شامل مبدأ و مقصدي الهي، کمال‌محوري و همبستگي منفي با تحول بدني؛ دستۀ سوم اصول حاکم بر ميزان تحول روان‌شناختي شامل وجود تفاوت‌هاي فردي و اختلاف سرعت ميزان تحول در مراتب مختلف. پذيرش اصول تحول روان‌شناختي مبتني‌بر حکمت متعاليه، علاوه بر تغييـر در نوع نگاه پژوهشگر به تحول انساني، روش و منـابع مطالعـاتي وي را در پـژوهش‌هـاي تحولي دگرگون ساخته به‌تبع آن گستره، اهداف و روش دانش روان‌شناسي تحولي نيز در قلمروهـاي گونـاگون متـأثر خواهد کرد.
    کليدواژه‌ها: اصل، تحول روان‌شناختي، حمکت متعاليه، تحليل محتوا.
     
    مقدمه
    اصل (principle) پايين‌ترين بخش هر چيزي و جمع آن اصول است (فراهيدي، 1409ق، ج7، ص156؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج7، ص156). اصل به معاني ريشه، بيخ، بن، بنياد، تبار، نژاد و جمع آن اصول آمده است (معين، 1388، ص127). بنابراين به نظر مي‌رسد كه در معناي لغوي آن اختلافي نيست، اما هنگامي‌كه اصل در علوم به‌كار مي‌رود، معنايي متناسب با قلمرو آن علم دارد (باقري، 1387، ج1، ص86). درواقع اصل مانند شاغول يا نخ بنايي است كه كليۀ آجرها بايد بر اساس آن شاخص، روي هم گذاشته شوند (حسيني‌زاده، 1390، ج4، ص25ـ26). اصول عبارت است از تكيه‌گاه‌هاي نظريي كه از عوامل موجود در حيات اسـتخراج شده است و هم آن را به‌عنوان ملاك عمل بايد در نظر گرفت (هوشياري، 1331، ص56). ويژگى‏هاى حاکم بر اصول را مى‏توان بدين شرح برشمرد: الف) اصل امرى ابداعى و اختراعى نيست؛ ب) اصل مفهومى کلى است و ملاک و معيار واقع مى‏شود؛ بنابراين نمى‏تواند امرى جزئى و داراى يک مصداق معين باشد (شاتو، 1369، ص194). اصل ماهيتى هنجارى دارد، به اين معنا که درصدد ارائۀ واقعيتى مطابق مدلول خود و هنجارى متناسب با خاستگاه خود است (مشايخي، 1381).
    وجود اصول و قواعد کلى در مناسبات انسانى و مرجعيت آن براى تفسير رفتارها آنچنان آشکار است که غالباً نيازى به بيان تشريحى آن وجود ندارد. بديهى است که هيچ کنش و واکنش انسانى نمى‏تواند در خلأ و بدون ضابطه‏اى مشخص آغاز و بى‏هدف پايان پذيرد (مشايخي، 1381). تحول روان‌شناختي انسان نيز که مورد توجه روان‌شناسان تحولي است، يکى از زمينه‏هاى مهمي در مناسبات انسانى است که از اين قاعده مستثنا نيست. معادل لاتين تحول، واژۀ «Development» است و واژۀ نزديک به آن واژۀ «Growth» است. واژۀ دوم عمدتاً به تغييرات فيزيکي مانند تغيير در قد و وزن اشاره دارد، اما واژۀ «Development» عام‌تر است و به تغيير کلي انسان در طول عمر که عمدتاً روان‌شناختي هستند شامل درک چگونگي و چرايي تغيير افراد از نظر فيزيکي، فکري، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي اشاره دارد (Good & Brophy, 1990, p. 34؛ Walker & Bobola, 2017, p. 4 ؛ Pratima, 2012).
    بررسي تحول رواني در نيمۀ دوم قرن بيستم، رونق چشمگيري يافت که منجر به شکل‌گيري نظام‌هاي مهم بزرگي همچون نظام بوهلر (Buhler, C.)، نظام اريکسون (Erikson, E.)، نظام گزل (Gesell, A.)، نظام والن (Wallon, H.)، نظام روان‌تحليل‌گري فرويد (Freud, S.) و نظام پياژه (Piaget, J.) شد. در اين نظام‌ها به تبيين مراحل تحول رواني بر اساس اصول حاکم بر تحول رواني پرداخته شده است (منصور، 1386، ص52ـ160). اگرچه هدف عمدۀ روان‌شناسان تحولي تبيين فرايند تحول رواني بوده است؛ اما آنها براي دستيابي به اين هدف، هيچ‌گاه خود را فارغ از اصول تحولي ندانسته‌اند؛ چراکه شناخت اصول تحولي براي تبيين فرايند تحول رواني ضروري است (سيف و ديگران، 1393، ص10). از سوي ديگر، پذيرش همين اصول کلى سبب امتياز نظام‌هاي تحولي از يکديگر مى‏شود (منصور، 1386، ص33ـ42). اين اصول کلي، تحول رواني را با وجود تفاوت‌هاي فردي در شخصيت، نگرش، رفتار و زمان تحول کودکان به‌عنوان يک فرايند قابل پيش‌بيني و منظم توصيف مي‌کنند. اصول تحول رواني، الگوهاي همگاني هستند (Pratima, 2012, p. 9؛ سيف و ديگران، 1393، ص10). درحقيقت از منظر روان‌شناسان تحولي، اصول تحولي به آن دسته از قواعدي اطلاق مي‌شود که از آغاز باروري تا توقف تمامي مظاهر حياتي فرد، چتر خويش را بر تغييرات تحولي گسترانده است (مصباح و ديگران، 1374، ص106).
    بر اساس انديشه‌هاي اسلامي، انسان مخلوقي دو ساحتي است: ساحت فيزيکي و ساحت روحاني (غيرمادي) که ساحت روحاني نسبت به ساحت جسم اصالت دارد (ابن‌سينا، 1404ق، ص408؛ صدرالمتألهين، 1981، ص328 و 329؛ مصباح يزدي، 1390، ص73). روان از ديدگاه منابع اسلامي و فلسفۀ اسلامي به واقعيت روحاني (غيرمادي) انسان اشاره دارد (کاردان، 1381، ص165ـ167؛ رضايي‌ هفتادر و ديگران، 1397). واژۀ Psycho به‌معناي نفس در عربي و روان در فارسي مي‌باشد و در مجموع روان‌شناسي به‌معناي نفس‌شناسي است (عبدالسلام زهران، 1971، ص22؛ عوده ‌الريماني، 1432ق، ص27؛ ناروئي و عبدي، 1401، ص7)؛ بنابراين روان معادل نفس است که شامل همۀ احوالات رواني اعم از شناختي، عاطفي، رفتاري، اخلاقي و معنوي مي‌باشد (آذربايجاني، 1399، ص116). همچنين صدرالمتألهين بيان مي‌دارد برخي از فلاسفه مانند ابن‌سينا تصريح کرده‌اند که روح بخاري را جان و نفس ناطقه را روان گويند (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص251). درنتيجه در آثار انديشمندان اسلامي، بحث از تحول روان‌شناختي انسان را حول مباحث تحول نفس در علم‌النفس مي‌توان دنبال کرد؛ مانند «ديدگاه فارابي و ارسطو» (فارابي، 1405ق، ص24ـ30؛ مصباح و ديگران، 1374، ص10)، «ديدگاه ابن‌سينا و غزالي» (ابن‌سينا، 1404ق، ص37ـ41؛ رفيعي، 1381، ج3، ص63ـ65)، «ديدگاه فيض ‌کاشاني» (فيض ‌کاشاني، 1339ق، ج8، ص33ـ35)، «ديدگاه نراقي» پيرامون تحول اخلاقي (نراقي، 1383ق، ج1، ص22ـ25).
    اما جايگاه علم‌النفس در حکمت متعاليه که بنيان‌گذار آن صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا است، به‌گونۀ متفاوت از ساير انديشمندان مسلمان است؛ زيرا ملاصدرا حکمت متعاليه‌ را در قالب چهار سفر ترتيب داده که سفر پاياني (چهارم) آن به مباحث نفس و احوال آن اختصاص يافته که در آن از مبدأ پيدايي نفس تا پايان سير آن و کمالات ممکن‌الحصول براي آن در سير صعودي‌اش بحث مي‌کند (مصباح ‌يزدي، 1375، ص27). امتياز اساسي حکمت متعاليه از ساير علوم الهي مانند عرفان نظري، حکمت اشراق، حکمت مشاء، کلام و حديث با اشتراکاتي که بين آنهاست، در اين مي‌باشد که هريک از آن علوم به يک جهت از جهات عرفان، برهان، قرآن و وحي اکتفا مي‌نمايند و اگر به جهات ديگر دسترسي يافت، آن را مؤيد فن خود مي‌شمارد نه دليل، اما حمکت متعاليه کمال خود را در جمع بين ادله يادشده جست‌وجو مي‌کند و هرکدام را در عين لزوم و استقلال، با ديگري مي‌طلبد و با اطمينان به هماهنگي و جزم به عدم اختلاف، همۀ آنها را گرد هم مي‌بيند. در مقام سنجش دروني، اصالت را از آن قرآن مي‌داند و عرفان و برهان را در محور وحي غير قابل انفکاک مشاهده مي‌کند (جوادي آملي، 1389، ج1، ص16). آيت‌الله مصباح يزدي فيلسوف معاصر، «حکمت متعاليه» را مهم‌ترين نظام فلسفي در عصر اسلامي دانسته که جامع عناصري از فلسفۀ مشائين، فلسفۀ اشراقيين، مکاشفات عرفاني و آراي عرفا و متألهين است (مصباح يزدي، 1391، ج1، ص36).
    از سرنخ‌هاي پيرامون اصول تحول روان‌شناختي در حکمت متعاليه مي‌توان به اين موارد اشاره کرد: نفس به‌تدريج راه استکمال را طي مي‌کند، از سوي ديگر، نفس تا مرتبه‌اي اخس از آن استکمال پيدا نکند، به مرتبه‌اي کامل‌تر نخواهد رسيد؛ به‌عنوان مثال اگر نفس به مرحله‌اي ناطقيت رسيد، حتماً شرايط مرحلۀ قبل (نفس حيواني) را به اتمام رسانده است (صدرالمتألهين، 1392، ص135ـ138). تمام نفوس ازجمله نفس انساني در آغاز تکوين از کمالات و صفات وجودي خالي‌اند و آنها را امکان تحصيل اين کمالات جز با به‌کارگيري آلات و قواي نفساني نمي‌باشد (صدرالمتألهين، 1392، ص307).
    مطالعات صورت‌گرفته پيرامون تحول روان‌شناختي در انديشه‌هاي اسلامي را مي‌توان به موارد ذيل اشاره کرد: پژوهش نوذري (1389) در قالب رسالۀ دکتري تحت عنوان «بررسي تحول ايمان به خدا در دورۀ کودکي و نوجواني و آغاز جواني: رويکردي روان‌شناختي ـ ديني»، با تمرکز روي ايمان، تحول آن را در سنين متفاوت مورد بررسي قرار داده است؛ پژوهش ديگر مقالۀ «بررسي مراحل تحول مؤلفۀ عاطفي ايمان به خدا در کودکي و نوجواني» (حيدري و ديگران، 1395)، که با روش مقطعي روي 198 دانش‌آموز شهر قم مطالعه صورت گرفت که روند تحول مؤلفۀ عاطفي ايمان به خدا در کودکان و نوجوانان را احساس خدا به‌عنوان موجودي مهربان، درد دل کردن با خدا، داشتن رابطۀ نزديک و صميمانه با خدا، داشتن حس شکرگزاري يا شرمندگي در مقابل خدا، معرفي مي‌کند؛ در مقالۀ «رشد دين‌داري در اوائل کودکي: رويکردي روان‌شناختي اسلامي» (نوذري، 1395) محقق با تمرکز روي دين‌داري، تحول آن را در سنين مختلف مورد بررسي قرار داده است؛ در مقالة ديگر «بررسي مراحل تحول بر اساس منابع اسلامي» (قائمي ‌مقدم و ديگران، 1394)، عمر انسان را به سه مرحلۀ کلي و نُه زير مرحله تقسيم مي‌کند: دوران ضعف اوليه شامل مراحل حمل، رضاع، قبل از تميز و مرحلۀ تميز است؛ دوران قوت شامل مراحل نوجواني، شباب و کهولت؛ دوارن ضعف ثانويه شامل مراحل شيخوخيت و ارذل‌العمر مي‌باشد؛ شجاعي (1399) در مقالۀ «نظام تحول رواني از تولد تا مرگ بر پايۀ منابع اسلامي» با تمرکز روي دوره‌ها و مراحل تحول تلاش کرده است ضمن بيان دوره‌ها و مراحل تحول از منابع اسلامي به‌طور متمايز همچنين ابعاد تحول را در هر دوره و مراحل تبيين کند؛ همچنين علم‌الهدي (1398) در کتاب نظريه‌اي اسلامي رشد انسان به مباني هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، مسئلۀ حرکت، ماهيت، عوامل و نيز معيارهاي رشد انسان پرداخته است.
    مرور اجمالي پيشينۀ بحث حاکي از اين است که مطالعات صورت‌گرفته در انديشه‌هاي اسلامي پيرامون تحول روان‌شناختي، بيشتر با تمرکز روي آيات و روايات صورت گرفته و کمتر به رويکرد فلسفي توجه شده است و يا بررسي تحول روان‌شناختي در بعدي خاص (مانند ايمان و دين‌داري) در منابع اسلامي (آيات و روايات) دنبال شده است. در بين پژوهش‌هاي مذکور، پژوهشي که به اصول تحول روان‌شناختي بر اساس انديشه‌هاي اسلامي پرداخته شده باشد وجود ندارد. اکنون با توجه به وجود مباحثي پيرامون تحول روان‌شناختي در حکمت متعاليه در گستره‌اي از مبدأ پيدايي نفس تا پايان سير آن و کمالات ممکن‌الحصول براي آن در سير صعودي‌اش و ابتکار صدرالمتألهين در بررسي مسائل پيرامون نفس انساني، اين فرض قابل طرح است که مي‌توان بر اساس حکمت متعاليه به بازشناسي اصول تحول روان‌شناختي دست ‌يافت. تدوين اين پژوهش مشتمل بر يافته‌هاي خواهد بود که بر پايۀ آنها مي‌توان يک نظام تحولي که در آن به مراحل تحول بر اساس انديشه‌هاي اسلامي پرداخته مي‌شود، بنا کرد. بنابراين پژوهش حاضر درصدد است تا با روش تحليل محتوا در منابع حکمت متعاليه، داده‌هايي که مربوط به تحول روان‌شناختي است را جمع‌آوري کرده و با چند مرحلۀ کدگذاري به اصول تحول روان‌شناختي رسيده و اين اصول به‌دست‌آمده در اختيار کارشناسان قرار مي‌گيرد تا با کاربست نظرات کارشناسان به اصول نهايي تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه دست ‌يافت. اين فرايند پژوهشي در پژوهش‌هاي مذکور در پيشينه يافت نشد و محقق در اين مسئله، اهداف مذکور را دنبال خواهد کرد.
    روش پژوهش
    روش اين پژوهش، کيفي (qualitative research) با رويکرد استقرايي (Inductive Approach) از نوع «تحليل محتوا» است. اين روش شامل تحليل يک سخنراني، پيام، مقاله، عقايد، احساسات و نظرات است (جعفري هرندي و ديگران، 1387). از اين روش براي تحليل متون حکمت متعاليه و روان‌شناسي استفاده شده است. در اين پژوهش، جامعۀ آماري شامل کليۀ آثار مکتوب صدرالمتألهين است و نمونۀ آماري شامل گزاره‌هاي مشتمل بر مفاهيم مرتبط با تحول روان‌شناختي است که از شيوۀ نمونه‌گيري هدفمند (purposeful sampling) به‌دست ‌آمده است؛ همچنين اطلاعات و داده‌ها از طريق مطالعه و فيش‌برداري از کتاب‌ها، مقالات و نيز استفاده از کتابخانه‌هاي الکترونيکي جمع‌آوري و طبقه‌بندي گرديده و سپس براي به‌دست آوردن اصول تحول روان‌شناختي از فرايند رمز‌گذاري استفاده شده است.
    در «رمزگذاري باز» (Open coding) به‌طور تحليلي داده‌ها شکسته و دسته‌بندي مي‌شوند و براي هر دسته مفهومي انتخاب مي‌شود (مهرابي و ديگران، 1390). در اين پژوهش، در «رمزگذاري باز» از داده‌هايي که درصدد تبيين مفاهيم تحول روان‌شناختي بودند، مفاهيمي استخراج گرديد. در «رمزگذاري محوري» (Axial coding) مؤلفه‌ها از طريق دسته‌بندي و مقايسۀ عناوين استخراج‌شده در مرحلۀ «رمزگذاري باز» شکل مي‌گيرند (مهرابي و ديگران، 1390). در اين پژوهش، در رمزگذاري محوري 14 اصل تحول روان‌شناختي شناسايي گرديد که براي ارزيابي، اين اصول و مستنداتشان در قالب يک فرم در اختيار پنج کارشناس قرار گرفت. براي به‌دست آوردن روايي محتوا از شاخص «روايي محتوا» CVI (Content Validity Index) استفاده شد. در مرحلۀ «رمزگذاري گزينشي» (Selective coding) وجوه مشترک مؤلفه‌هاي به‌دست‌‌آمده از مراحل قبلي شناسايي و با توجه به اشتراکات، مؤلفه‌ها در دسته‌بندي کلي‌تر و محدودتري سامان‌دهي مي‌شوند (مهرابي و ديگران، 1390). در اين پژوهش، در «رمزگذاري گزينشي» اصول به‌دست‌آمده به سه دستۀ اصول حاکم بر روند، جهات و ميزان تحول روان‌شناختي تقسيم ‌شده‌اند.
    اقدامات صورت‌گرفته براي اطمينان‌پذيري اين پژوهش مواردي از اين قبيل بود: 1. از آثار دست اول حکمت متعاليه براي جمع‌آوري داده‌ها استفاده شده است؛ 2. مقايسه‌هاي مکرر اصول به‌دست‌آمده با يکديگر و تطبيق آنها با داده‌ها؛ 3. استفاده از نظرات پنج کارشناس معارف اسلامي و روان‌شناسي (با تحصيلات فلسفۀ اسلامي و تحصيلات روان‌شناسي دکترا يا اشتغال در مقطع دکترا) در بخش يافته‌هاي به‌دست‌آمده.
    يافته‌هاي پژوهش
    هدف اين پژوهش دستيابي به اصول تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه است. براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا داده‌هاي که مربوط به تحول و تغيير در نفس انساني است، جمع‌آوري گرديد. از ميان آنها، داده‌هاي که ناظر بر تبيين يک اصلي بود، تفکيک و از آنها اصول تحول روان‌شناختي استخراج شد. براي ارزيابي اطمينان‌پذيري از اصول به‌دست‌آمده، فرمي که حاوي اصول تحول روان‌شناختي و مستندات آنها بود، تهيه و بين پنج نفر از کارشناسان توزيع گرديد و از آنها خواسته ‌شد ميزان تطابق اصول با مستنداتشان را با يکي از چهار گزينۀ (کاملاً مرتبط، مرتبط اما نياز به بازبيني، نياز به بازبيني جدي، غيرمرتبط) مشخص کنند. اصول به‌دست‌آمده و نظرات کارشناسان و نتايج آنها پيرامون اين اصول در جدول (1) ارائه گرديد.
    جدول 1: اصول تحول روان‌شناختي و نظرات کارشناسان پيرامون آنها
    نوع اصول    اصول تحول روان‌شناختي    نظرات کارشناسان    نمرۀ
    CVI    تأييد يا رد
    الف) اصول حاکم بر روند تحول روان‌شناختي    1.تدريجي بودن    الف    ب    ب    الف    الف    1    تأييد
        2. مراتبي بودن    الف    الف    الف    الف    ب    1    تأييد
        3. سير از ساده به پيچيده    ب    الف    ب    الف    الف    1    تأييد
        4. پيوستگي    الف    ب    ب    ج    الف    80/0    تأييد
        5. تفاوت در آغاز و امتداد    الف    الف    ب    الف    ب    1    تأييد
        6. وابستگي به بدن    الف    الف    الف    ب    الف    1    تأييد
        7. نقش مخاطرات    ب    الف    الف    الف    الف    1    تأييد
        8. الگومندي و قابل پيش‌بيني    الف    ب    ب    الف    الف    1    تأييد
        9. داراي ابعاد متنوع    ب    الف    ب    الف    الف    1    تأييد
    ب) اصول حاکم بر جهات تحول روان‌شناختي    1. مبدأ و مقصدي الهي    الف    الف    الف    ب    ج    80/0    تأييد
        2. کمال‌محوري    ب    ج    ب    الف    ب    80/0    تأييد
        3. همبستگي منفي با تحول بدني    الف    الف    الف    ب    ب    1    تأييد
    ج) اصول حاکم بر ميزان تحول روان‌شناختي    1. وجود تفاوت‌هاي فردي    الف    الف    الف    الف    ب    1    تأييد
        2. اختلاف سرعت ميزان تحول در مراتب مختلف    الف    ب    الف    الف    ج    80/0    تأييد
    بر اساس نتايج به‌دست‌آمده از نظرات کارشناسان، همۀ اصول به‌دست‌آمده مورد تأييد کارشناسان قرار گرفته است؛ زيرا درصورتي‌که نمرۀ CVI از 79 درصد بالاتر باشد، ميزان توافق و روايي محتوا مورد تأييد خواهد بود (حاجي‌زاده و اصغري، 1390). همان‌طور که در جدول (1) قابل ‌مشاهده است، کمترين نمرۀ CVI از نظرات کارشناسان 80 صدم بوده است.
    الف) اصول حاکم بر روند تحول روان‌شناختي
    1. تدريجي بودن
    تحول روان‌شناختي تدريجي است؛ چراکه بر اساس حکمت متعاليه تحول نفس به‌صورت تدريجي است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص194 و 190). تبيين تحول تدريجي مبتني‌بر قاعدۀ حرکت جوهري اشتدادي است که بر اساس اين قاعده، حرکت هر چيز ازجمله نفس در جوهر ذاتش، به‌صورت تدريجي، اما بدون انقطاع روبه کمال است (جوادي آملي، 1398، ج31، ص361 و 362). مقصود از حرکت جوهري و تغيير تدريجي در ضمن آن را اين‌گونه مي‌شود بيان کرد: مثلاً نطفه از هنگام تکون تا هنگام تبديل شدنش به انسان در طول چهار ماه، واقعيتي است که کل آن در يک «آن» موجود نيست، بلکه کل آن در طول چهار ماه موجود است و در هر آني مقطعي از آن يافت مي‌شود غير از مقطعي که قبل يا بعد از آن، «آن» يافت مي‌شود، ولي هر مقطعي که يافت مي‌شود از مقطعي که معدوم شده کامل‌تر است (عبوديت، 1392، ج3، ص49). معناي اشتداد در يک وجود به‌معناي ترتب آثار بيشتر نسبت به آنات قبلي است، پس هرچه آثار چيزي بيشتر باشد از وجودي قوي‌تر و کامل‌تري برخوردار است؛ بنابراين هرچه قوا و مراتب نفس بيشتر باشند، وجود نفس قوي‌تر و کامل‌تر است (مصباح يزدي، 1393، ج2، ص320؛ عبوديت، 1392، ج3، ص226).
    2. مراتبي بودن
    تحول روان‌شناختي داراي مراتبي است. از ديدگاه صدرالمتألهين نفس داراي مراتب وجودي است که به ترتيب از درجات پايين‌تر به سمت درجات شريف‌تر پيش مي‌رود (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص223). وي براي نفس مراتبي چون: مرتبۀ طبيعيه، نباتيه، حيوانيه و انسانيه برمي‌شمارد (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص38). اين مراتب حدوث و بقاي آنها با ترتيب خاصي است؛ يعني ابتدا مرتبۀ نباتي؛ سپس مرتبۀ حيواني و نهايتاً مرتبۀ انساني ظاهر خواهد شد (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص129). نفس حقيقتي است داراي مراتب متغاير که مرتبۀ ذات، مرتبۀ اعلاي آن است و قواي آن مراتب نازل‌تر آن‌اند، تا آنجا که بدن نيز مرتبۀ تجسم و تجسد آن، يعني نازل‌ترين مرتبه‌اش است (عبوديت، 1392، ج3، ص254).
    مراد از مرتبه‌دار بودن نفس اين است که واقعيتي که با واژۀ «من» به آن اشاره مي‌کنيم، در هر مرحله‌اي از مراحل بقاي مراتب متکثري دارد که تفاوت آنها تشکيکي است و ازهمين‌رو جايز است هر مرتبه‌اي حکمي داشته باشد غير از حکم مرتبۀ ديگر، بر اين اساس ممکن است برخي از اين مراتب جسماني بوده، بقايشان مشروط به وجود بدن باشد و برخي ديگر مجرد و روحاني باشد، بدون بدن نيز قابل بقا باشند (عبوديت، 1392، ج3، ص345). مراتب پايين تحول روان‌شناختي پايه براي مراتب بالاتر تحول مي‌باشد؛ يعني دستيابي به مراتب بالاي تحول مشروط به گذر از مراتب پايين‌تر است؛ چراکه هر طبيعت نوعي تا شرايط نوع اخس که پايين‌تر از آن نوع است، استکمال نبخشد به نوع اشرف و تمام‌تر نمي‌پردازد؛ بنابراين طبيعتي که به حد نفس ناطقه رسيده، حتماً شرايط نباتيت و حيوانيت را به اتمام رسانده است (صدرالمتألهين، 1392، ج4، ص137 و 138). مراتب وجودي مختلف نفس، در عين آنکه با يکديگر متفاوت‌اند، کاملاً متباين نيستند، بلکه بين آنها رابطۀ طولي وجودي برقرار است، به‌گونه‌اي‌که پايان هر مرتبة وجودي بعينه آغاز مرتبۀ وجودي بالاتري است. بر اين اساس وقتي سخن از خروج نفس از مرتبۀ تعلق به طبيعت و ورود آن به عالم تجرد مي‌آيد، نبايد گمان کرد که نفس از عالمي خارج و به عالم کاملاً جداي ديگري وارد مي‌شود، بلکه مقصود اصلي آن است که نفس به بالاترين مرتبۀ وجود طبيعي خود نائل مي‌گردد و از آن پس، وجودش در اولين مرتبه از مراتب وجود تجردي قرار مي‌گيرد (مصباح يزدي، 1393، ج2، ص421ـ422).
    3. سير از ساده به پيچيده
    سير تحول روان‌شناختي از ساده به پيچيده‌ است. همان‌گونه که در اصل دوم گذشت، مراتب نفس در حکمت متعاليه متناظر بر فرايند تحقق قواي نفس است که بر اساس اصل سوم، از ساده به پيچيده‌تر پيش مي‌رود؛ چراکه نفس قواي خودش را با گونه‌اي تقدم و تأخر در زمان به‌کار مي‌گيرد. بر اساس آن مي‌توان گفت بعضي از قواي نفساني زودتر و برخي ديرتر پديدار مي‌شوند. هر قوۀ نفساني که مقدم است، به‌حسب زمان مرتبة وجودي پايين‌تري دارد؛ اين بدان معناست که تقدم و تأخر به‌حسب زمان در پيدايش قواي نفساني با تقدم و تأخر به‌حسب رتبۀ وجودي، نسبت معکوس دارد (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص51). براي نمونه مجموعه قواي نباتي از مجموعه قواي حيواني زودتر پديد مي‌آيند؛ پس قواي حيواني از نظر وجودشناسانه بالاتر از قواي نباتي است. همچنين در ميان قواي نفساني ادراکي، قوۀ لامسه زودتر از قوۀ عقلي پديد مي‌آيد، بر اين اساس رتبۀ وجودي قوة عقلي عالي‌تر از قوۀ لامسه است (جوادي آملي، 1399، ج32، ص113).
    4. پيوستگي
    تحول روان‌شناختي به‌طور پيوسته است؛ چراکه نفس انسان حقيقتي دارد که دائم در حال تحول و تجدد است (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص247). تحولات نفس در يک نظام سيال واحد و تدريجي رخ مي‌دهد (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص190؛ رضانژاد، 1387، ج2، ص1030). بنابراين بين مراتب نفس، پيوستاري است که از يک‌سو به بدن و قواي آن ختم مي‌شوند و از سوي ديگر، به بالاترين مرتبة مجرد وجود انسان، و در اين ميان مراتب واسطه‌اي يافت مي‌شوند که هرچه به بدن نزديک‌تر باشند، ماديت آنها قوي‌تر و تجردشان ضعيف‌تر است و هرچه به مراتب مجرد نزديک‌تر باشند، ماديتشان ضعيف‌تر و تجردشان قوي‌تر است. به‌اصطلاح مراتب وجود انسان مشمول نوعي اتصال غيرجسماني‌اند. پس نبايد تصور کرد که در ميان مراتب مادي و مجرد وجود انسان، مرز يا خلأي وجود دارد (عبوديت، 1392، ج3، ص308). بر اين اساس مي‌توان گفت مراتب نفس لايه‌هاي جداگانه چسبيده به هم نيستند، بلکه نفس يک حقيقت واحد داراي مراتب وجودي است و در هر مرتبه نفس عين آن مرتبه است. به‌عبارت‌ديگر، انسان سه مرحلۀ جداگانۀ نباتي، حيواني و انساني نيست، بلکه حقيقت واحدي است که در سه مرحله خودش را نشان مي‌دهد (جوادي آملي، 1399، ج32، ص87؛ ج33، ص333).
    5. تفاوت در آغاز و امتداد
    ازآنجا‌که نفس از حيث حدوث و تصرف جسماني و از جهت بقا و تعقل روحاني است، آغاز تحول روان‌شناختي جسماني و امتداد آن روحاني است (صدرالمتألهين، 1981، ج 8، ص 347 و 377). نفس در مراحل پيش از حدوث، جسماني است؛ يعني ابتدا واقعيتي جسماني است و سپس با حرکت جوهري اشتدادي به واقعيتي مجرد و روحاني تبديل مي‌شود و به‌اصطلاح جسمانيةالحدوث و روحانية‌البقاست (عبوديت، 1392، ج3، ص307). مراد از جسماني بودن حدوث نفس اين است که هر جسمي داراي آثاري ويژۀ خود مي‌باشد و هر اثري را مبدائي است که در عين قوت مربوط به جسم بوده، ولي عين جسم نيست و اين قوت چيزي به‌جز نفس نمي‌باشد که از فيض الهي سرمنشأ گرفته و کينونيت سابق نفس بر بدن به همين معناست (رضانژاد، 1387، ج2، ص934 و 998). نسبت نفس به عالم عقول محضه و ملکوت اعلي (عالم روحانيت) همانند نسبت بذر به ميوه است؛ زيرا بذر عبارت از بذر بالفعل و ميوۀ بالقوه، بذر مزبور بعد از تبديل شدن به درخت يا گياه، ميوه و ثمره خواهد داد. بر اين اساس نفس هم صورت هر قوه‌اي در اين عالم و نيز مادۀ هر صورتي در عالم روحانيت مي‌باشد. سرانجام شبيه به بذر بايد مبدل به صوري عقلي گرديده و با طي مراتب استکمالي خود همچون بذر مبدل به ميوه از قوه به فعل (عالم تجرد) گرايد (رضانژاد، 1387، ج2، ص935).
    بر اساس اين اصل است که مي‌توان مبحث اتحاد نفس و بدن را مطرح کرد. معناي اتحاد نفس و بدن اين است که نفس و بدن مباين نيستند، نه اينکه متغاير نيستند؛ يعني بدن از آن حيث که بدن است خود مرتبه‌اي از مراتب نفس، بلکه پايين‌ترين مرتبۀ آن است. بدن بماهو بدن، در مرتبۀ تجسم و تجسد همان نفس است (عبوديت، 1392، ج3، ص240).
    6. وابستگي به بدن
    تکامل تحول روان‌شناختي وابسته‌ به بدن است، نوعي از اقسام تعلق يک شيء به شيء ديگر، تعلق از جهت به‌دست آوردن کمالات است که تعلق نفس به بدن از اين نوع تعلق است. اين نياز و تعلق استکمالي نفس به بدن مانند تعلق و نياز شخص صنعتگر به ابزار و آلات کار خويش است. اين تعلق نفس به بدن از آن روست که نفوس در مبادي تکونشان خالي از کمالات‌اند و به‌دست آوردن اين کمالات بالقوه نفس امکان ندارد، مگر با استفاده ابزاري نفس از بدن. قواي بدني هم مختلف‌اند؛ برخي حرکتي مانند قواي شهواني و غضبي و برخي مانند حواس ظاهري و باطني ادراکي‌اند. بر اساس همين نياز نفس به بدن، گفته شده است که اگر حس مفقود شود علم نيز مفقود خواهد شد (صدرالمتألهين، 1981م، ج8، ص327 و 328).
    درواقع نفس از جهت تکامل و بالفعل شدن کمالات بالقوه‌اش (کمالات علمي و غيرعلمي) مشروط است به اينکه اندام‌هاي ادراکي و تحريکي بدن را به‌کار گيرد (عبوديت، 1392، ج3، ص283؛ مصباح يزدي، 1393، ج2، ص203ـ205)، اما ملاصدرا معتقد است نفس به‌طور مستقيم در اعضاي بدن تصرف نمي‌کند، بلکه از طريق واسطه که مناسب با نفس و بدن است در اعضاي بدن تصرف مي‌کند، اين واسطه جسم لطيف نوراني (روح) است که از طريق اعصاب مغز در اعضاي بدن نفوذ پيدا کرده است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص74).
    7. نقش خروج تحول از مسير طبيعي
    فرايند تحول روان‌شناختي توسط عواملي در معرض خروج از مسير طبيعي است. ملاصدرا معتقد است حرکت نفس بالذات در جهت تکامل است و هرگز به‌طور طبيعي به سمت جهتي که براي او مضر باشد توجه نخواهد کرد، مگر اينکه عاملي خارج از ذات نفس اين حرکت روبه کمال نفس را تحت تأثير قرار دهد (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص38). بنابراين در هر برهه از فرايند تحول انسان، امکان وقوع حوادثي است که مسير طبيعي تحول را با مانع مواجه سازد و تأثير منفي روي روند طبيعي و تکامل تحول انسان گذارد. صدرالمتألهين معتقد است کمال نفس و سعادت آن به صدور افعالي است که نفس را در اين مسير قرار مي‌دهد و اين افعال صادر نمي‌شود، مگر اينکه بين قواي نفس و اخلاق متضاد حالت تعادل برقرار شود (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص125ـ127). در مقابل، شقاوت اخروي نفس يا جنبۀ بدني دارد مانند معاصي حسي شهويه و غضبيه، يا جنبة نفساني دارد مانند حسد، ريا، انکار حق. اين امور مي‌توانند به‌عنوان مخاطراتي محسوب شوند که مانع سير طبيعي تکاملي نفس مي‌شوند (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص134).
    از منظر ملاصدرا نفس براي اينکه روند طبيعي و تکاملي خود را طي کند، لازم است حقايق را درک کند، اما درک حقايق ممکن است در برخي افراد با موانعي روبه‌رو شود؛ ازجمله ظلمت ذات نفس که با کثرت معاصي اتفاق مي‌افتد و اعتقاد به آنچه مقبول مردم است از باب تقليد يا حسن ظن (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص136ـ138؛ جوادي آملي، 1399، ج33، ص498).
    8. الگومندي و قابل پيش‌بيني
    تحول روان‌شناختي داراي الگوي معين و قابل پيش‌بيني است. اين اصل به اين معناست که فرايند طبيعي تحول انسان الگويي قطعي و ازپيش‌ تعيين‌شده دارد؛ چراکه بر اساس مبناي جسمانية‌الحدوث و روحانية‌البقا بودن نفس (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص347) مي‌توان گفت نفس در مرتبۀ حدوث جسماني است؛ يعني ابتدا واقعيتي جسماني است و سپس با حرکت جوهري اشتدادي به واقعيتي مجرد و روحاني تبديل مي‌شود (عبوديت، 1392، ج3، ص307)، و نفس در اين سير جسماني تا روحاني مراتب طبيعي، نباتي، حيواني و بشري را طي مي‌کند (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص38).
    از سوي ديگر مراتب مذکور نفس به ترتيب از مرتبۀ طبيعي آغاز و تا مرتبۀ بشري ادامه خواهد يافت؛ چراکه هر طبيعت نوعي ازجمله نفس تا شرايط نوع اخس که پايين‌تر از آن نوع است، استکمال نبخشد به نوع اشرف و تمام‌تر نمي‌پردازد؛ بنابراين طبيعتي که به حد نفس ناطقه رسيده حتماً شرايط نباتيت و حيوانيت را به اتمام رسانده است (صدرالمتألهين، 1392، ج4، ص137 و 138). مراتب وجودي مختلف نفس در عين آنکه با يکديگر متفاوت‌اند، کاملاً متباين نيستند، بلکه بين آنها رابطۀ طولي وجودي برقرار است، به‌گونه‌اي‌که پايان هر مرتبۀ وجودي بعينه آغاز مرتبۀ وجودي بالاتري است (مصباح يزدي، 1393، ج2، ص421 و 422). بر اين اساس مي‌توان گفت تحول انسان از منظر حکمت متعاليه داراي الگوي معين و قابل پيش‌بيني است.
    9. داراي ابعاد متنوع
    تحول روان‌شناختي داراي ابعاد متنوع است. تحول در انسان داراي جنبه‌هاي گوناگوني است که به‌تدريج در انسان حاصل خواهد شد. بعضي از آنها جنبۀ بدني دارند، اما در بدن انسان به‌واسطۀ نفس ايجاد مي‌شود؛ مثل خنديدن، گريه، و بعضي از جنبه‌هاي ديگر تحول انسان جنبۀ نفسي و عقلي دارند؛ مانند ترس، اميد، خجالت کشيدن، ناراحتي، درک مفاهيم کلي و تفکر (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص82).
    ب) اصول حاکم بر جهات تحول روان‌شناختي
    1. مبدأ و مقصدي الهي
    مبدأ تحول روان‌شناختي از سوي حق‌تعالي و مقصد نيز به سوي اوست. حرکت همگاني موجودات ازجمله نفس به سوي حق‌تعالي است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص284)؛ اين بدان معناست که بازگشت به همان مبدائي است که از آن صادر شده‌اند؛ يعني حقيقت وجود همچون دايرۀ است که از آغازش در بالاترين مرتبه به پايين‌ترين مرتبه سير مي‌کند و دوباره به بالاترين مرتبه باز مي‌گردد (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص195). بنابراين در مورد صدور و رجوع موجودات دو اصل کلي به موازات يکديگر در کار است: 1. هيچ موجودي در عالم نيست، مگر اينکه از جانب خدا صادر شده است؛ 2. هيچ موجودي در عالم نيست، مگر به جانب خدا باز خواهد گشت. هرچند دو اصل مذکور بر همۀ موجودات صادق است؛ اما نظام هستي داراي مراتب است و اين مراتب بر نحوۀ صدور و رجوع موجودات تأثير دارد؛ ازاين‌رو موجودات در نحوۀ صدورشان و رجوعشان با يکديگر متفاوت‌اند. در جانب صعود موجودات هرچند همه‌ به سوي حق‌تعالي در شتاب‌اند؛ اما هر موجود به‌حسب ظرفيت وجودي‌اش در مرتبه‌اي معين متوقف مي‌ماند (جوادي آملي، 1398، ج31، ص363ـ364).
    يکي از مباني در بحث نفس از منظر ملاصدرا، اتحاد مبدأ و مقصد حرکت اشتدادي نفس مي‌باشد؛ يعني سرانجام نفس به آنجا منتهي مي‌شود که از آنجا آغاز کرده است و قوس صعود نفس به‌جايي منتهي مي‌شود که مبدأ قوس نزول بوده است. بر اساس اين مبنا مي‌توان پذيرفت که نفوس انساني از عالم عقول تنزل مي‌کنند و سپس به همان عالم عروج مي‌کنند (مصباح يزدي، 1393، ج2، ص228 و 286). نفوس انساني پيش از ظهور در عالم طبيعت، به وصف بساطت و وحدت در عالم عقول و متحد با مبدأ مجرد فاعلي خود موجودند. پس از حصول استعداد تام در ابدان، نفوس جزئيه به‌مثابۀ صوري جسماني و طبيعي از مبادي عالي افاضه گرديده و در عالم طبيعت حادث مي‌گردند. به‌تدريج نفس انساني با تصرف در بدن استکمال وجودي مي‌يابد و بر اساس حرکت جوهري اشتدادي خود به مرحلۀ تجرد مثالي؛ سپس به مرتبۀ تجرد عقلي دست مي‌يابد و به اين ترتيب نفس در قوس صعودي خود به مبدأ فاعلي‌اش برمي‌گردد (مصباح يزدي، 1393، ج2، ص422 و 423؛ عبوديت، 1392، ج3، ص316).
    2. کمال‌محوري
    تحول روان‌شناختي رو به کمال است. از منظر حکمت متعاليه بر اساس حرکت جوهري، حرکت نفس در جوهر ذاتش روبه کمال است (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص249). هر طبيعتي از طبايع ازجمله نفس انسان به ‌نحو فطري به‌سوي غايت وجودي خويش در حرکت است (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص38؛ ج9، ص159). اگر گفته شود درصورتي‌که تمام نفوس به‌ سمت کمال وجودي خود در حرکت‌اند حتي نفوس فاسقان، جاهلان و اراذل، پس وجه شقاوت اخروي چيست؟ صدرالمتألهين در پاسخ مي‌گويد منشأ شقاوت نيز بخشي از کمال است؛ چراکه نفس اگرچه در اين دنيا به اعمال قبيحه يا عقايد فاسد عادت کرده است؛ اما نفس بعد از خروج از دنيا و رفع حجاب‌ها به‌ خاطر تبعيت از عادات پست دنيوي و عقايد فاسد عذاب خواهد شد، و اين خود قرار گرفتن در مسير کمال است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص17ـ18).
    حرکت به ظاهر نزولي و تضعفي تصورپذير است، اما با تحليل دقيق مشخص مي‌شود اين حرکت محال است نزولي باشد. در مواردي که به نظر مي‌رسد حرکت در جهت تضعف است، درواقع مواردي از حرکت بالعرض رخ داده است؛ زيرا نه‌تنها ممکن نيست کامل در جهت نقص حرکت کند، بلکه حتي محال است حرکت بي‌هيچ استکمال به‌گونۀ مساوي ادامه يابد. در مشاهدات روزمره در دفاع از وقوع حرکت نزولي معمولاً با نوعي خطا در استدلال همراه است؛ مثلاً وقتي سيب مي‌پوسد و چندي بعد به خاک تبديل مي‌شود، تحليل دقيق نشان مي‌دهد در اينجا دو حرکت در کار است: يکي حرکت بالذات و ديگري حرکت بالعرض. حرکت بالذات مثلاً مربوط به کرم درون سيب مي‌باشد که با جذب اين مادۀ غذايي از نقص به سوي کمال در حرکت است، اما حرکت بالعرض پوسيدن تدريجي سيب است که با از دست دادن اجزايش از کمال به سوي نقص در حرکت است. پس هرچند حرکت‌هاي بالعرض در جهان طبيعت رخ مي‌دهند؛ اما به موازات هر حرکت بالعرض بايد ديد کدام حرکت بالذات در جريان است که مسير اصلي موجود جهان طبيعي را رقم مي‌زند (جوادي آملي، 1398، ج31، ص361ـ 362؛ رضانژاد، 1387، ج2، ص874).
    3. همبستگي منفي با تحول بدني
    رابطۀ تحول بدني و تحول روان‌شناختي تعاکس است. حالات بدني انسان از کودکي تا موت تابع حالات نفس در قوه و فعليت و شدت و ضعف است، اما به‌صورت معکوس؛ يعني هرگاه قوه براي نفس به فعليت برسد، براي بدن يک سستي و عجزي حاصل مي‌شود، تا جايي که نفس به ذات خودش قائم است و بدن هلاک مي‌شود؛ بنابراين ارتحال نفس موجب تخريب خانه (بدن) مي‌شود، نه اينکه خرابي خانه موجب ارتحال نفس شود (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص51ـ 52).
    ج) اصول حاکم بر ميزان تحول روان‌شناختي
    1. وجود تفاوت‌هاي فردي
    ميزان تحول روان‌شناختي همراه با تفاوت‌هاي فردي است. ميزان تحول در ابعاد مختلف در افراد گوناگون متفاوت است، بر همين اساس نفوس انسانيه بر اساس ميزان تحولي که مي‌يابند، تفاوت عظيمي در کمال و نقص و شرافت و پستي پيدا مي‌کنند. نفس قوي افعال بزرگي از آن صادر مي‌شود و اين به خاطر جامعيت در نشئات وجودي آن است و نفس ضعيف در مقابل نفس قوي است (صدرالمتألهين، 1981، ج9، ص86).
    2. اختلاف سرعت ميزان تحول در مراتب مختلف
    سرعت ميزان تحول روان‌شناختي لازم در هر مرتبه به‌صورت يکنواخت نيست. صدرالمتألهين معتقد است نفس در فرايند تحول خود مراتب نباتي، حيواني و بشري را طي مي‌کند (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص38)، اما ميزان تحول لازم در هر مرتبه از تحول نفس براي گذر از آن مرتبه و ورود به مرتبۀ ديگر، به‌صورت يکنواخت در هر مرتبه نيست، بلکه برخي از مراتب سريع‌تر و برخي از مراتب نياز به زمان بيشتري دارند؛ چراکه مرتبۀ نباتي که مربوط به دوران جنيني است، حدود 9 ماه زمان مي‌برد، مرتبۀ حيواني که مربوط به تولد تا اوايل بلوغ است، حدود 15 سال زمان مي‌برد و براي رسيدن به مرتبۀ انساني تا حدود 40 سالگي زمان لازم است (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص136ـ137).
    نتيجه‌گيري
    پژوهش حاضر با هدف شناسايي اصول تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه انجام گرفت. درحقيقت «اصول تحولي» به آن دسته از قواعدي اطلاق مي‌شود که از آغاز باروري تا توقف تمامي مظاهر حياتي فرد، چتر خويش را بر تغييرات تحولي گسترانده است (مصباح و ديگران، 1374، ص106). بر اين اساس، روان‌شناسان تحولي با هر مکتبي در تبيين تحول انساني به‌عنوان هدف عمدي روان‌شناسي تحولي، فارغ از اين اصول تحولي نخواهند بود و اين اصول نفش مهمي در يافته‌هاي علمي پيرامون فرايند تحول رواني انسان دارند.
    نتايج پژوهش حاضر نشان داد، اصول تحول روان‌شناختي بر اساس حکمت متعاليه را مي‌توان در سه دسته بيان کرد: دستۀ اول اصول حاکم بر روند تحول روان‌شناختي شامل تدريجي بودن، مراتبي بودن، سير از ساده به پيچيده، پيوستگي، تفاوت در آغاز و امتداد، وابستگي به بدن، نقش مخاطرات، الگومندي و قابل پيش‌بيني، داراي ابعاد متنوع؛ دستۀ دوم اصول حاکم بر جهات تحول روان‌شناختي شامل مبدأ و مقصدي الهي، کمال‌محوري و همبستگي منفي با تحول بدني؛ دستۀ سوم اصول حاکم بر ميزان تحول روان‌شناختي شامل وجود تفاوت‌هاي فردي و اختلاف سرعت ميزان تحول در مراتب مختلف.
    پذيرش اصول تحول روان‌شناختي مبتني‌بر حکمت متعاليه، علاوه بر تغييـر در نوع نگاه پژوهشگر به انسان، اهـداف انسان، روش و منـابع مطالعـاتي، وي را در پـژوهش‌هـاي تحولي دگرگون ساخته و به‌تبع آن گستره، اهداف و روش دانش روان‌شناسي تحولي را نيز در قلمروهـاي گونـاگون متـأثر خواهد کرد؛ به‌عنوان نمونه، پذيرش دو اصل مبدأ و مقصدي الهي و تفاوت در آغاز و امتداد مي‌تواند بر نگاه پژوهشگر به تحول رواني انسان تأثير بگذارد و با پذيرش اينکه تحول رواني انسان محدود به حيات دنيوي نيست و در مقطعي روحاني است و همچنين غايت آن الهي است، لازم است پژوهشگر ابزار و روش‌هاي متناسبي براي مطالعۀ تحول رواني انسان برگزيند و به روش تجربي صرف اکتفا نکند؛ همچنين در تبيين تحول رواني انسان به محدوده‌اي تولد تا مرگ اکتفا نکند و به تبيين تحول پس از مرگ نيز بپردازد.

    References: 
    • آذربایجانی، مسعود (1399). فلسفۀ علم روان‌شناسی. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ابن‌منظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار الفکر.
    • ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (1404ق). الشفاء (الهیات). قم: مکتبۀ آیت‌الله مرعشی نجفی.
    • باقری، خسرو (1387). نگاهی دوبارۀ به تربیت اسلامی. تهران: سازمان پژوهش و برنامه‏ریزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش.
    • جعفری هرندی، رضا و دیگران (1387). تحلیل محتوا روشی پرکاربرد در مطالعات علوم اجتماعی، رفتاری و انسانی با تأکید بر تحلیل محتوای کتاب‌های درسی. روش‌شناسی علوم انسانی، 55، 33ـ58.
    • جوادی آملی، عبدالله (1389). رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه. تحقیق و تدوین منصور شمس علیپور. قم: اسراء.
    • جوادی آملی، عبدالله (1399). رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه. تحقیق و تدوین منصور شمس علیپور. قم: اسراء.
    • حاجی‌زاده، ابراهیم و اصغری، محمد (1390). روش‌ها و تحلیل‌های آماری با نگاه به روش تحقیق در علوم زیستی و بهداشتی. تهران: جهاد دانشگاهی.
    • حسینی‌زاده، سیدعلی (1390). سیـرۀ تربیتـی پیامـر و اهـل‌بیـت (نگـرشی بر آمـوزش بـا تأکیـد بر آمـوزش دینـی). قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • حیدری، مجتبی و دیگران (1395). بررسی مراحل تحول مؤلفۀ عاطفی ایمان به خدا در کودکی و نوجوانی. روان‌شناسی و دین، 9(35)، 5ـ28.
    • رضانژاد، غلامحسین (1387). مشاهد الالوهیه یا شرح کبیر بر شواهد الربوبیه صدرالمتألهین شیرازی. قم: آیت اشراق.
    • رضایی ‌هفتادر، حسن و دیگران (1397). بررسی تحول روانی انسان از منظر معارف اسلامی با تأکید بر نهج‌البلاغه. پژوهش‌نامۀ نهج‌البلاغه، 6(22)، 19ـ37.
    • رفیعی، بهروز (1381). آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن. تهران: سمت.
    • سیف، سوسن و دیگران (1393). روان‌شناسی رشد (1). تهران: سمت.
    • شاتو، ژان (1369). مربیان بزرگ. ترجمۀ غلامحسین شکوهى. تهران: دانشگاه تهران.
    • شجاعی، محمدصادق (1399). نظام تحول روانی از تولد تا مرگ بر پایۀ منابع اسلامی. روان‌شناسی فرهنگی، 4(2)، 134ـ160.
    • شکوهى، غلامحسین (1367). تعلیم و تربیت و مراحل آن. مشهد: آستان قدس رضوى.
    • صدرالمتألهین (1392). حکمت متعالیه در اسفار عقلی اربعه (سفر چهارم از خلق به خلق). ترجمۀ محمد خواجوی. تهران: مولی.
    • صدرالمتألهین (1981م). الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الربعة. بیروت: دار احیا التراث العربی.
    • عبدالسلام زهران، حامد (1971م). قاموس علم‌النفس (دیکشنری روان‌شناسی). بیروت: عالم الکتب.
    • عبودیت، عبدالرسول (1385). درآمدی به نظام حکمت صدرائی. تهران: سمت.
    • عبودیت، عبدالرسول (1392). درآمدی به نظام حکمت صدرایی. تهران: سمت.
    • علم‌الهدی، جمیله (1398). نظریۀ اسلامی رشد انسان. تهران: شورای عالی انقلاب فرهنگی.
    • عوده ‌الریمانی، محمد (1432ق). علم‌ النفس العام. بیروت: دار المیسره.
    • فارابی، ابونصر (1405ق). فصول منتزعه. تهران: الزهرا.
    • فراهیـدی، خلیل بن احمـد (1409ق). کتـاب العیـن. تحقیـق مهـدی مخزومـی و ابراهیـم سـامرایی. قم: دار الهجره.
    • فیض کاشانی، ملامحسن (1339ق). المحجة البیضاء. تهران: مکتبة الصدوق.
    • قائمی مقدم، محمدرضا و دیگران (1394). بررسی مراحل تحول بر اساس منابع اسلامی. روان‌شناسی و دین، 8(32)، 23ـ42.
    • کاردان، علی‌محمد (1381). سیر آرای تربیتی در غرب. تهران: سمت.
    • مشایخی، شهاب‌الدین (1381). اصول تربیت از دیدگاه اسلام. روش‌شناسی علوم انسانی، 8(32)، 19ـ35.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1390). انسان‌شناسی در قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391). آموزش فلسفه. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1393). شرح جلد هشتم الاسفار الاربعه. تحقیق و نگارش محمد سعیدی‌مهر. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1375). شرح جلد هشتم اسفار اربعه. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصـباح، علی و دیگران (1374). روان‌شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی. تهران: سمت.
    • معین، محمـد (1388). فرهنـگ فـارسی معین. تهـران: اشـجع.
    • منصور، محمود (1386). روان‌شناسی ژنتیک. تهران: سمت.
    • مهرابی، امیرحمزه و دیگران (1390). معرفی روش‌شناسی نظریة داده‌بنیاد برای تحقیقات اسلامی. مدیریت فرهنگ اسلامی، 9(23)، 5ـ30.
    • ناروئی نصرتی، رحیم و عبدی، حسن (1401). علم النفس از دیدگاه اندیشمندان مسلمان. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • نراقی، محمدمهدی (1383ق). جامع السعادت. قم: اسماعیلیان.
    • نوذری، محمود (1389). بررسی تحول ایمان به خدا در دورۀ کودکی و نوجوانی و آغاز جوانی: رویکردی روان‌شناختی ـ دینی. رسالۀ دکتری روان‌شناسی. مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • نوذری، محمود (1395). رشد دین‌داری در اوائل کودکی: رویکردی روان‌شناختی. روان‌شناسی و دین، 9(34)، 5ـ26.
    • هوشیاری، محمدباقر (1331). اصول آموزش و پرورش. تهران: سینا.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صبوری، سیدهادی، احمدی محمدآبادی، محمدرضا.(1404) اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18(1)، 27-42 https://doi.org/10.22034/ravanshenasi.2024.5000121

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدهادی صبوری؛ محمدرضا احمدی محمدآبادی."اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18، 1، 1404، 27-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صبوری، سیدهادی، احمدی محمدآبادی، محمدرضا.(1404) 'اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 18(1), pp. 27-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صبوری، سیدهادی، احمدی محمدآبادی، محمدرضا. اصول تحول روان‌شناختی بر اساس حکمت متعالیه. روان‌شناسی و دین، 18, 1404؛ 18(1): 27-42