روان‌شناسی و دین، سال دوم، شماره دوم، پیاپی 6، 1388، صفحات 7-

    شکل‌گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان‌شناختی بر اساس نظریه خود تحقق دهی دینی

    نویسندگان:
    رحیم ناروئی نصرتی / *مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / rnarooei@yahoo.com
    چکیده: 
    پیش فرض اولیه این پژوهش این است که در منابع دینی، برای تغییر دادن رفتار انسان و دگرگون سازی حالت های او، روند خاصی دنبال شده است که می توان از آن به منزلة فرایند شکل گیری شخصیت، راهی برای تأمین بهداشت روان و روش درمانی بهره برد. ادیان توحیدی، به ویژه دین اسلام همواره در صدد بوده اند انسان ها را از انسان محوری به خدا محوری، از دنیاگرایی به آخرت گرایی، و از بت پرستی به خداپرستی سوق دهند. برای رسیدن به این هدف، باید گام های شش گانة ذیل طی شوند: 1. آگاهی دادن و شناساندن آنچه درست است و با واقعیت خارجی به مثابه حقیقت انطباق دارد (مقدمة ایمان آوری)؛2. تشویق به ایمان آوری به آنچه درست است به منزلة واقعیت و باورهای پایه؛3. تشویق به عمل کردن به باورهای پایه؛4. آگاهی دادن و شناساندن آنچه نادرست است و با واقعیت خارجی به عنوان حقیقت انطباق ندارد؛5. تشویق به کفرورزی و انکار آنچه نادرست است؛6. تشویق به اجتناب و عمل نکردن به آنچه نادرست است. بر اساس این پژوهش، مشابه این گام ها در همة حالت های روانی ـ چه هنجار و چه نابهنجار ـ رخ می دهد. از این رو، آدمی به چیزی ایمان می آورد؛ به آن عمل می کند؛ به طرف مقابل ایمان آوردة خود کفر می رزد و از آن اجتناب می کند. از این روی، برخی سازمان یافتگی ها را در خود به وجود می آورد و برخی سازمان یافتگی ها را از بین می برد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    رحیم ناروئی نصرتی* / محمود منصور**

    چکیده

    پیش فرض اولیه این پژوهش این است که در منابع دینی، برای تغییر دادن رفتار انسان و دگرگون سازی حالت های او، روند خاصی دنبال شده است که می توان از آن به منزلة فرایند شکل گیری شخصیت، راهی برای تأمین بهداشت روان و روش درمانی بهره برد. ادیان توحیدی، به ویژه دین اسلام همواره در صدد بوده اند انسان ها را از انسان محوری به خدا محوری، از دنیاگرایی به آخرت گرایی، و از بت پرستی به خداپرستی سوق دهند. برای رسیدن به این هدف، باید گام های شش گانة ذیل طی شوند:

    1. آگاهی دادن و شناساندن آنچه درست است و با واقعیت خارجی به مثابه حقیقت انطباق دارد (مقدمة ایمان آوری)؛2. تشویق به ایمان آوری به آنچه درست است به منزلة واقعیت و باورهای پایه؛3. تشویق به عمل کردن به باورهای پایه؛4. آگاهی دادن و شناساندن آنچه نادرست است و با واقعیت خارجی به عنوان حقیقت انطباق ندارد؛5. تشویق به کفرورزی و انکار آنچه نادرست است؛6. تشویق به اجتناب و عمل نکردن به آنچه نادرست است.

    بر اساس این پژوهش، مشابه این گام ها در همة حالت های روانی ـ چه هنجار و چه نابهنجار ـ رخ می دهد. از این رو، آدمی به چیزی ایمان می آورد؛ به آن عمل می کند؛ به طرف مقابل ایمان آوردة خود کفر می رزد و از آن اجتناب می کند. از این روی، برخی سازمان یافتگی ها را در خود به وجود می آورد و برخی سازمان یافتگی ها را از بین می برد.

    کلیدواژه ها: ایمان آوردن ، عمل کردن ، انکار باورهای پایه ، اجتناب.

    مقدمه

    از دیر باز این پرسش مهم برای آدمی مطرح بوده است که چرا انسان ها ویژگی های متفاوتی دارند؟ این ویژگی ها چگونه در درون آدمی پدید می آیند و چرا افراد به صورت های مختلف عمل می کنند و چگونه افراد حالت های روانی خاصی را در پیش می گیرند و آن را استمرار می بخشند؟ عامل تفاوت ساز روان در افراد متفاوت چیست؟ چگونه روان یک فرد بین پیوستاری از سلامت تا بیماری حرکت می کند؟1 این پرسش ها از زمانی ذهن آدمی را بیشتر مشغول کرده است که در کنار خود، در میان خانواده، فامیل و اطرافیان کسانی را مشاهده کرد که از حال عادی خارج شده و به افراد دارای رفتار ناهنجار تبدیل شده اند. فردی که در گذشته بسیار شاد و با نشاط بود، به فردی غمگین و خمود تبدیل شده است. شخصِ دارای یقین یابی و تردید سازمان دار، به تدریج به کسی بدل گشته است که رفتارش را با اندک احتمالی تکرار می کند؛ همه جا را آلوده می داند و فکر می کند بیشتر وقت ها درب منزل را باز می گذارد و برای وارسی آن، بارها کار انجام شده را تکرار می کند و باز هم به انجام آن یقین نمی یابد. آدمی را چه می شود؟ عادی و غیر عادی یعنی چه؟ منشأ رفتار بهنجار و نابهنجار چیست؟ سنگ بناهای ذات آدمی، اتم ها و ملکول های روان چه چیزهایی هستند؟

    تاریخ مدون حکایت از آن دارد که آدمی تقریباً ده قرن قبل از میلاد مسیح بر اثر مواجه شدن با واقعیت های زندگی خود، این سؤالات ذهنش را مشغول کرده بود و با بی صبری به دنبال جواب آن می گشت. برای جواب، ذهن فرضیه ساز او فرضیه هایی را ساخت که هر کدام سالیان دراز روش نظری و عملی او گردید.2 به هر حال، آدمی برای این پرسش که افراد انسان چگونه مسیر روانی خود را معین می کنند، آن را استمرار می بخشند و تثبیت می کنند ـ به ویژه مسیرهای نابهنجار ـ دیدگاه هایی را ارائه کرد. از منابع دینی، برای شکل گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان شناختی چهار پایة متعامل، متوازن و در هم تنیده به دست می آید. در آغاز مناسب است این چهار پایه و واژگان مربوط به آن توضیح داده شود.

    ایمان آوردن ( انتخاب باورهای پایه به منزلة باورهای صحیح) : ایمان آوری در ادیان به ویژه دین اسلام اذعان و تصدیق به چیزی همراه با التزام به لوازم آن می باشد. در قرآن حقیقت ایمان عبارت است از شناخت و آگاهی نسبت به خدا و صفات او و فرستادگانش، و شناخت تمام فرامین و قوانینی که آنان با خود آورده اند. مراد از ایمان آوردن در این پژوهش، انتخاب باورهای پایه سلامت بخش یا بیماری زا به عنوان باورهای صحیح می باشد؛ مانند اینکه فردی بعد از شرکت کردن در یک کلاس، ناگهان این باور پایه در او شکل می گیرد که « این کلاس به درد من نمی خورد»، یا از مواجهه با این جهان به این نتیجه می رسد که «نیرویی ماورایی، این جهان را اداره می کند»، و یا از بررسی خود به این باور احتمالی می رسد که « شاید من نتوانم در کنکور قبول شوم». در این طرح، هر کدام از اینها یک واحد ایمانی یا باور پایه نامیده می شوند و باور مستقر و ایمان هیچ تفاوتی ندارد، بلکه ماهیت این دو یکی است.

    عمل : مراد از عمل، هر کار و فعالیتی است که فرد انجام می دهد. مانند خوابیدن، راه رفتن، نماز خواندن، دست شستن، آبکشی، دست شویی رفتن و خود وارسی کردن. مراد از عمل در این پژوهش، عمل کردن به باورهای پایة سلامت بخش و بیماری زا می باشد که دربارة هر کدام در موضوعات مختلف از روان صادر می شوند.

    کفرورزی (انکار): کفر در لغت به معنای پوشاندن و مخفی کردن چیزی است.3 کفرورزی در این پژوهش به معنای انکار باورهای پایة بیماری زا می باشد که ممکن است دربارة هر موضوعی در درون فرد شکل بگیرد.

    اجتناب: در لغت به معنای کنار چیزی با فاصله قرار گرفتن است. به عبارت دیگر، به معنای دوری گزینی می باشد.4 در این پژوهش، مراد از اجتناب عمل نکردن به باورهای پایه بیماری زا در فضای واقعی است.

    خودتحقق دهی:5 در لغت به معنای به شکوفایی رساندن و به فعلیت رساندن استعدادها می باشد. در این پژوهش، مراد از خود تحقق دهی، تفهیم و درک این واقعیت است که هر کس خودش زمینه های باورهای پایه را به وجود می آورد؛ آنها را انتخاب می کند و به آنها عمل می کند و بدین وسیله «سازمان یافتگی های روانی خاص» را ایجاد می کند. برای مثال، فرد خودش با انتخاب باورهای پایة پدید آورندة وسواس ـ ناخودداری در هر موضوع و عمل کردن به آنها وسواس ـ ناخودداری را در خود سازماندهی می کند.

    دیدگاه های نظری دربارة سبب شناسی حالت های روان

    الف) دیوشناسی آغازین : توجه آدمی به رفتارهای نابهنجار خود همچون اضطراب، وسواس، افسردگی و اسکیزوفرنی، از دیرباز مورد توجه بوده است. با این حال، شروع علت شناسی بیماری های روانی تا دوره های بعد به تأخیر افتاد.6 ورود موجودی خبیث مانند شیطان (دیو) به درون فرد و کنترل روان و بدن او، اولین فرضیه در علت شناسی رفتار نابهنجار بوده است. به همین دلیل، جن گیری درمان رایج اختلالات رفتاری و روان شناختی بود. جن گیری عبارت بود از بیرون رانی ارواح خبیثه به کمک مراسم و تشریفات ورد خوانی یا شکنجة بیمار.7

    ب) اعتقاد به وجود ریشه های بدنی8 و حالت های روان: بقراط9 حکیم که تقریباً بین سال های 470 تا 377 قبل از میلاد زندگی می کرد، با اصرار تمام اعلام کرد که بیماری های روانی، علل طبیعی دارند و باید همانند بیماری های شایع و سهل درمانی نظیر سرماخوردگی و یبوست10 درمان شوند. او مغز را مرکز هشیاری، زندگی عقلی و هیجان ها به حساب آورد. بنابر این، او بر این باور بود که فکر و رفتار نابهنجار نشان می دهد که درون مغز آسیبی به وجود آمده است. بقراط معمولاً از اولین کسانی شناخته می شود که در سبب شناسی بر اختلالات بدنی به ویژه اختلالات مغزی تأکید کرد.11 به طور طبیعی، این نظریه کارکردهای عادی مغز را ریشة حالت ها و رفتار عادی و بهنجار فرد به حساب می آورد. نظریة مزاج های12 بقراط و ریخت های بدنی13 کرچمر14 و شلدون15 در همین راستا قرار دارد.

    ج) نظریة روان تحلیل گری: از نظر فروید، بنیان گذار روان تحلیل گری، شخصیت آدمی را سه نیرو به نام نهاد،16 من17 و فرامن18 شکل می دهند. این سه نیرو فرایندهای پویا و متعاملی هستند که هر کدام خاستگاه و نقش های ویژة خود را دارند. تمام شخصیت و رفتار آدمی از نحوة تعامل این نیروها با هم ساخته می شود.19 برای نمونه، نظریة روان تحلیل گری، نشانگان وسواس ناخودداری را واپس روی دفاعی سازمان روان به مرحلة پیش ادیپی و خود آزارگری ـ مقعدی می داند که در آن شیوة عملکرد اولیة نهاد، من و فرامن نمودار می شود . این عوامل، به همراه مکانیزم های دفاعی ویژة من یعنی جدا سازی، خنثی سازی و جابه جایی دست به دست هم می دهند و نشانگان بالینی وسواس های فکری، اجبارها و اعمال اجباری را پدید می آورند.20

    د) نظریة یادگیری (رفتاری): این نظریه در دهة 1920 به عرصة روان شناسی پا نهاد. رفتارگرایان، تمام موجودات زنده از جمله انسان را ساخته و پرداختة محیط می دانند. به نظر رفتار گرایان، افراد به کمک تداعی های خود از گذشته، در بارة آینده می آموزند. این تداعی ها نیز از آنجا ناشی می شوند که برخی رفتارها پاداش دریافت می کنند و برخی نیز تنبیه می شوند.21 در زمینة رفتارهای مرضی، نظر روان شناسان یادگیری در ابتدا به ترس های مرضی معطوف شد. نقش ساز و کارهای جابه جاسازی و اجتناب در این رویداد ها سبب شد نظریه پردازان یادگیری آنها را در چارچوب شرطی سازی اجتنابی22 و یادگیری از طریق کاهش سائق23 توجیه کنند.24 برای مثال، رفتارگرایان عمل های وسواسی را رفتارهای آموخته شده ای می دانند که بر اثر کاهش ترس یاد گرفته می شوند.25 عمل دست شستن مکرر در نظریة یادگیری ، به منزلة واکنش فرار کنشی (عاملی)26 در نظر گرفته می شود که اشتغال ذهنی به آلودگی و میکروب ها و ترس از آن را کاهش می دهد. وارسی اجباری نیز به همین صورت می تواند اضطراب پدید آمده را کاهش دهد.27

    ه‍ ) نظریة شناختی: روان شناسان شناختی، باورها، نگرش های و استدلال های افراد را در شکل گیری شخصیت دخیل می دانند .28 ویلیام جیمز کل روان شناسی را با عنوان «علم زندگی روانی « تعریف کرد. روان شناسی شناختی بعد از یک قرن به همین تعریف و نقطه نظر جیمز دست یافت. امروزه روان شناسی شناختی تمام حوزه های روان شناسی شامل رشد شناختی، شناخت اجتماعی، علوم عصبی شناختی، شناخت درمانی و مردم شناسی شناختی را در برمی گیرد.29

    بر اساس مدل شناختی، حالت های تنش زا مانند افسردگی، اضطراب، خشم و همین طور وسواس، بر اثر الگوهای فکری مبالغه آمیز و یا انحرافی (ناهنجار) آغاز می گردند، ادامه می یابند و تشدید می شوند. شناخت درمانی نیز از مجموعه ای از مدل های سابقه دار و ارزشمند در اندیشة انسانی همچون گفت وگوهای سقراطی30 مبتنی بر منطق و شیوة ارسطو31 در جمع آوری و طبقه بندی داده ها دربارة جهان واقعی ناشی شده است. الگوی شناختی درمان اختلالات روانی، حاصل انقلاب شناختی است که در دهه 1970 در حوزة روان شناسی در رخ داد. این الگو در نقش محوری شناخت در هیجان و پردازش طرح واره ای به مثابه عامل تعیین کننده در پردازش اطلاعات تأکید می ورزد.32

    و) نظریة شناختی رفتاری : روان تحلیل گری در نیمة اول قرن بیستم پا به میدان گذاشت. در تقابل با این مکتب، رفتارگرایی مدت طولانی به عنوان مکتب یکه تاز میدان بود تا در اواخر دهة 1960 و اوایل 1970 مکتب شناختی برای درمان بیماری ها ـ به ویژه درمان افسردگی ـ شکل گرفت. پیشرو روش جدید، پروفسور آیرون تی. بک33 بود. به تدریج، مکتب رفتاری با رویکرد شناختی تلفیق شده، رویکرد رفتاری شناختی که در بر گیرندة نظریه و عمل است، به وجود آمد .34 این نظریه در علت شناسی حالت های روان و درمان اختلالات روانی تلفیقی ازدو نظریه است و بر پایة علت شناسی و تکنیک های درمانی دو نظریه بنا شده است.35

    پس از نظریه های شناختی رفتاری، می توان نظریة یادگیری اجتماعی و نظریه های انسان گرا و یا به تعبیری نظریه های موج سوم در روان شناسی را از نظریه های مهم در شخصیت و درمان به حساب آورد.36

    با همة تلاش های ارزش مند دانشمندان، تاکنون نظریه ای جامع دربارة نحوة دگرگون شدن روان آدمی، حالت های هنجار و نابهنجار آن در اختیار نیست.37 تمام روان شناسی امروز عبارت از مجموعه ای از نظریه ها و روش ها دربارة روان است که بسیاری از آنها در مقابل همدیگر و برای ابطال دیگری پا به میدان گذاشته اند.38 البته نظریه های هم وجود دارد که صورت تکمیلی و تراکمی دارند، بعد از معرفی اجمالی نظریه ها موجود ، نظریة خود تحقق دهی دینی را ارائه می کنیم که الهام گرفته از قرآن و روایات است و روند شکل گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و چگونگی درمان اختلالات روان شناختی را توضیح می دهد.

    سازوکار تغییر سازمان یافتگی های روانی براساس نظریة خود تحقق دهی دینی

    بر اساس این نظریه، روان برای تغییر خود ساز و کاری ویژه ای دارد. این سازوکار پنج گام در هم تنیده و ضروری دارد. یک گام از گام های پنج گانه مقدمه و چهار گام به منزلة ارکان تغییر دهی حالت های روانی می باشند. در واقع گام اول، یک گام در هم تنیده و چند بعدی است. این گام یعنی تمام فعالیت های روانی که فرد انجام می دهد برای این است که به یک باور پایه دست یابد. در این گام، زمینه های زیستی، خانوادگی، فرهنگی و آموزشی دخالت می کنند تا فرد به یک یا چند باور پایه یا واحد ایمانی در بارة یک موضوع دست یابد. براساس نظریة خود تحقق دهی دینی، حرکت روانی دقیقاً از همین نقطه، یعنی شکل گیری باور پایه آغاز می شود.

    رکن اول: شکل گیری برخی واحدهای ایمانی( باورهای پایه)

    پیدایش باورهای پایه و ایمان آوری، همان مفهومی است که در ادیان توحیدی از جمله اسلام، به منزلة اولین گام ورود به دین شمرده می شود. خداوند در قرآن می فرماید:« سوگند به این زمان، که آدمی در خسران است. مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند».(عصر: 1-3) ایمان آوردن، مهم ترین آموزة اسلامی و شرط ضروری ورود آدمی به جرگه مسلمانان است. لزوم ایمان آوردن، از بدیهیات در ادیان توحیدی، و یکی از آموزه های پایه در دین اسلام می باشد. وقتی پیامبر اسلامˆ مبعوث شد، اولین سخن و خواستة آن حضرت این بود که به خدای یکتا ایمان بیاورید. در واقع انسان می فرمود واحدهای ایمانی یا باورهای پایة شما دربارة خدا، قیامت و بسیاری از امور دیگر نادرست است. اگر بخواهید رستگار شوید، باید باورهای پایه را عوض کنید محمدباقر مجلسی،39 از نحوة برخورد دین اسلام فهمیده می شود که ایمان آوردن، تنها چیزی است که جهت حالت های روانی را تعیین می کند؛ مادة خام روان و مصالح سازمان روانی و شاکلة انسان را فراهم می سازد.40

    مراد از ایمان در این نوشتار، همان اذعان و تصدیق به چیزی همراه با التزام به لوازم آن است. بنابراین، اعتقاد به امری به تنهایی و بدون التزام به لوازم و آثار آن، ایمان نیست. ایمان به معنای جای گرفتن باور در قلب می باشد و از امن گرفته شده است، گویا مؤمن به آنچه ایمان آورده امنیت می دهد شک و تردید را که از آفت های اعتقاد است، در آن راه نمی دهد.41 بنابراین، مراد از ایمان در این پژوهش گرایش روانی است که فرد به صورت نسبت دهی شخصی و مصداقی در وقت عمل و ارتباط با وقایع خارجی در بارة کمیت و کیفیت همان عمل، روی پهنة هشیار روان می آورد. این نحوة گرایش، پیوسته در قالب جملاتی مانند « خدا وجود دارد؛ محمدˆ پیامبر خدا است؛ من می توانم رانندگی را بیاموزم؛ من فرد با هوشی هستم؛ کسانی که با من برخورد می کنند، به من توجه دارند؛ جایی را که احتمال می دهم آلوده است، آلوده است و باید از آن اجتناب کرد» بر زبان جاری می شود.

    این جمله ها تنها از واحدهای ایمانی(باورهای پایه) خبر می دهند. باور
    پایه، همان واقعیتی است که دربارة واقعیت های خارجی، به صورت گرایش
    و ارتباط «من و تو» نمودار می شود. این باورهای پایه که هر کدام یک مصداق
    از ایمان را می سازند، دهلیزهای حرکت روان و نوع انرژی را معین می کنند
    که پیوسته در درون ذات قرار می گیرد. به همین دلیل است که خداوند می فرما ید ایمان بیاور؛ بدون ایمان هر کس هر کاری انجام دهد هیچ ارزشی ندارد. در
    قرآن کریم می خوانیم « اعمال کافران همانند سراب در بیابان است. فرد تشنه آن
    را آب می پندارد، همین که بدان نزدیک می شود، چیزی نمی یابد. او خدا را نزد خود می یابد که جزای او را به تمام می دهد و خدا زود به حساب ها می‏رسد. (نور: 39)

    چنان که مشاهده می شود، مراد از باور پایه در این نوشتار همان گرایش قطعی روانی به صورت نسبت دهی «من و تو» است. این امر تمام باورهای پایه اعم از آن چیزی را که دین اسلام بر آن ایمان و کفر اطلاق می کند، در بر می گیرد. بنابراین، باور پایة «خدا وجود دارد»، همانند باور پایة «خدا وجود ندارد»، هر دو برای فرد اظهارکننده باور پایه تلقی می شوند که او آنها را درست می داند. هر کدام مسیر روان را در جهتی ویژه قرار می دهند و هر کدام سنگ بنایی متفاوت را برای ذات می سازند.

    نقش باورهای پایه در تغییرات حالت های روان: در نظریة خودتحقق دهی دینی، نسبت باورهای پایه به روان همان نسبت فرمان ماشین به ماشین است. همان طور که فرمان با چرخیدن جهت حرکت ماشین را عوض می کند و آن را از جهتی به جهت دیگر برمی گرداند، باورهای پایه نیز روان را در دهلیز روان سازمان یافتگی های متفاوت قرار می دهند. هر باور پایه با اندک تغییر در نحوه و محتوا، جهت روان را در شکل گیری تغییر می دهد و نوع انرژی را که باید در ذات قرار گیرد، دگرگون می سازد. بنابراین، هر باور پایه، نقطة صفر، تعیین کنندة دهلیز حرکت، نوع انرژی و فرمان روان می باشد.

    فعال سازی باورهای پایه در وقت عمل: درون هر فرد، باورهای پایة فراوانی به صورت باور قطعی وجود دارد که هر آن تنها برخی از آن باورهای پایه فعال هستند. در نظریة خود تحقق دهی دینی روان به تعبیر دقیق تر ذات در دهلیز باورهای پایة فعال در همان لحظه حرکت می کند، نه درون همة باورهای پایه ای که از آغاز عمر در ذات خود به منزلة باور قطعی پذیرفته است. برای مثال، همة ما به عنوان مسلمان می دانیم که ما مخلوق خدا و برای خدا هستیم؛ بلکه این امر از دانستن بالاتر است و برای ما بدون تردید به مثابه ایمان قطعی و باور پایه مطرح است. با این همه، خداوند می فرماید این باور پایه را در وقت فرار رسیدن مصیبت فعال کن و بگو «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ ما متعلق به خداییم و به‏سوی او باز می‏گردیم.(بقره: 156).

    رکن دوم: عمل کردن به مقتضای هر باور پایه یا واحد ایمانی

    با نمودار شدن باور پایه در ذات و صحیح پنداری آن، عمل روان آغاز می شود . با عمل کردن که گاهی فقط نمود ذهنی و گاهی نمود خارجی و قابل مشاهده هم دارد، دگرگون شدن روان آغاز می شود . عمل کردن، انرژی تولید شده توسط باور پایه را در درون ذات قرار می دهد و ذات را یک قدم به پیش می برد. عمل کردن، محتوای باور پایه را در تمام ابعاد شناختی، عاطفی، انگیزشی، هشیار و ناهشیار در ذات جای می دهد و با هر عمل، روان در دهلیز باورهای پایه فعال دگرگون می شود (انرژی آنها در درون ذات جایگزین می شود). به عبارت دیگر، روان همواره همان انرژی واحدهایی ایمانی فعال یا باورهای پایة فعال را که بر روی پهنة هشیار خود دارد، با عمل کردن در درون ذات خود قرار می دهد و بدین وسیله پیوسته خود را دگرگون می سازد. اگر باور پایة فعال سلامت بخش باشد، روان در مسیر سلامت به پیش می رود و با هر بار عمل کردن، سالم تر می شود. اگر باورهای پایة فعال بیماری زا باشند، روان در مسیر بیماری به پیش می رود و با هر بار عمل کردن، بیمارتر می شود.

    ضرورت عمل به واحدهای ایمانی(باورهای پایه) در دین اسلام

    دین اسلام از همة افراد می خواهد باورهای پایة صحیح را شناسایی کنند؛ به آنها ایمان بیاورند و به منزلة مشی عملی خود انتخاب کنند. در قرآن کریم ایمان و عمل چنان ارتباط تنگاتنگی دارند که برخی عمل را جزو ایمان دانسته اند. برخی نیز گفته اند ایمان عبارت از اذعان و تصدیق به چیزی همراه با التزام به لوازم آن می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «این افراد به درستی آن یقین دارند (علم دارند) ولی آن را از روی ظلم و سرکشی در عمل انکار می کنند».(نمل: 14) همچنین در آیة دیگر می فرماید «خداوند او را با وجود اینکه علم داشت، گمراه کرد».(جاثیه: 23)42 این آیات بر این امر دلالت می کنند که دانستن حتی در حد یقین صِرف، فایده ای ندارد. در قرآن افزون بر اینکه ایمان با عمل ذکر شده است، بلکه آیاتی وجود دارد که نشان می دهد تمام ثواب برای عمل است. خداوند می فرمایند:

    مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش کسانی که عمل نیکو را به انجام رسانند، ضایع نخواهیم کرد. این افراد کسانی هستند که بهشت جاودان برای آنان است؛ باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است؛ در آنجا با دست بندهایی از طلا آراسته می شوند و لباس هایی(فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، در بر می کنند؛ در حالی که بر تخت ها تکیه کرده اند. چه پاداش خوبی، و چه جمع نیکویی.(کهف: 30ـ31)

    مرحوم علامه طباطبائی می فرمایند:

    در این آیه پاداش برای ایمان و عمل صالح قرار داده شده است. از آیه استفاده می شود برای ایمان بدون عمل هیچ پاداشی وجود ندارد، بلکه چه بسا آیه اشعار دارد که ایمان بدون عمل، خود نوعی ظلم است.43

    در آیة دیگری می خوانیم «اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد».(کهف: 88)

    این معنا به وضوح در سورة تین و عصر نمایان است. در سورة عصر خداوند می فرمایند:سوگند به عصر، که انسان ها همه در زیانند؛ مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام بدهند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه کرده اند.44

    مفسران در تفسیر این آیات گفته اند طبیعت انسان به گونه ای است که عمری طبیعی برای او قرار داد شده است. او خواهی نخواهی این عمر را از دست می دهد. بدین وسیله سرمایة خود را که همان عمر اوست از دست می دهد. مگر اینکه ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد که در این صورت با عمل های خود آخرت خود را تأمین خواهد کرد.45 در کنار این تفاسیر، با توجه به امور روان شناختی می توان گفت مراد از «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ» همان چیزی است که «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» می فهماند. در آنجا خداوند می فرمایند:

    قسم به انجیر و زیتون [یا قسم به سرزمین شام و بیت المقدس]، و قسم به این شهر امن[مکه]، که ما انسان را در بهترین صورت و نظام خلق کردیم. سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم. مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است. (تین: 1 ـ 6)

    بلکه سورة تین خود تفسیر سورة عصر می باشد. خداوند می فرماید هر کس به این جهان پا می گذارد، او در بهترین شرایط خلقت وجود دارد؛ او بهترین صورت و نظام بدنی و روانی را دارد. با پا گذاشتن به این جهان، به طور طبیعی حرکت خود به سوی پایین ترین درجة ممکن برای یک انسان را آغاز می کند. هر عملی را که انجام می دهد او را به طرف اسفل سافلین می برد. خداوند همین روند طبیعی در حیات آدمی را با جملة «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ» به خود نسبت می دهد. بنابراین، فرزند انسان در عالی ترین نظام جسمی و روانی آفریده می شود و به صورت طبیعی با تولد، در دهلیز تبدیل شدن به بدترین موجود قرار می گیرد و با باورهای پایه و عمل های خود (هر نوع عملی) به آن سو حرکت می کند که از آن به حرکت به سوی اسفل سافلین یاد می شود و نقطة نهایی آن همان اسفل سافلین است. این بیان همان مطلبی است که در سورة عصر آمده است. در آنجا خداوند می فرماید انسان به طور طبیعی به گونه ای است که هر آن گمراه و گمراه تر می شود و یا هر آن سرمایه خود را از دست می دهد. معنای آیه این است که آدمی هر آن از جایگاهی که برای آن آفریده شده است، فاصله می گیرد. او از خود وجودی پدید می آورد که بیشترین فاصله را با جایگاه واقعی او دارد. وقتی ایمان به خداوند می آورد و عمل صالح انجام می دهد، به همان میزان به طرف جایگاه اصلی خود گام می نهد و بدین وسیله حرکت در مسیر اسفل سافلین را تغییر می دهد و حرکت در مسیر متناسب با خودش را که مقام خلیفة اللهی است، آغاز می کند.

    مرحوم علامه طباطبائی دربارة آیات سورة تین می گوید:

    آیة لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ... جواب چهار سوگند است و منظور از «خلق کردن انسان در احسن تقویم» یعنی تمامی وجود انسان و همة شئونش مشتمل بر تقویم است. معنای «تقویم انسان» آن است که او را دارای قوام کرده باشند و «قوام» عبارت است از هر چیز و هر وضع و هر شرطی که ثبات و بقایش نیازمند بدان است و منظور از کلمة انسان جنس انسان است. پس جنس انسان به حسب خلقتش دارای قوام است. نه تنها دارای قوام است، بلکه به حسب خلقت دارای بهترین قوام است. از این جمله و جملة بعدش که می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ» استفاده می شود که انسان به حسب خلقت طوری آفریده شده که صلاحیت دارد به رفیع اعلی عروج کند و به حیاتی خالد در جوار پروردگارش و به سعادتی خالص از شقاوت نائل شود. این به خاطر آن است که خدا او را به جهازی مجهز کرده که می تواند با آن علم نافع کسب کند. همچنین ابزار و وسایل عمل صالح را هم به او داده است. این آیه و آیات دیگر از این قبیل، دلالت می کند بر اینکه مقام انسان مقام بلندی است و مدام می تواند به وسیلة ایمان و عمل صالح بالا رود و این از ناحیة خدا عطایی است قطع ناشدنی، و خدا آن را پاداش خوانده است.46

    رمز پیوند ایمان و عمل

    این رمز همان معنایی است که در نظریة خود تحقق دهی دینی بر آن تأکید می شود. ذات آدمی با انتخاب باورهای پایه، نوع انرژی را انتخاب می کند که می تواند در درون ذات قرار گیرد. با عمل کردن به باورهای پایه، آن انرژی را در درون ذات جای می دهد و بدین وسیله ذات خود را می سازد. آیاتی مانند آیات سورة عصر و تین نیز سیر طبیعی انسان را بعد از استقرار در این جهان ترسیم می کنند. مطلب این است که انسان در ارتباط با این جهان، با عمل و انتخاب های خود، از حال فطری خود به سوی پایین ترین جایگاه انسانی که همان اصیل پنداری جهان مادی، تلاش برای به دست آوردن آن و غفلت از امور ماورائی، انواع اختلالات جسمی و روانی و مشکلات اخلاقی و رفتاری می باشد، حرکت می کند. تمام این عمل ها، در خواب و بیداری آدمی را به سوی آن اسفل سافلین پیش می برد و هر کدام واقعیت انسان را دگرگون می سازد؛ تا اینکه در دم مرگ به بدترین موجود تبدیل خواهد شد. انسان این گام ها را پیوسته با ایمان آوردن به چیزی و عمل کردن به آن و (انکار) کفرورزی به امور دیگر و اجتناب از آنها برمی دارد. این باورهای پایه، و عمل به آنها از آن جهت فرد را به اسفل سافلین سوق می دهند که باورهای پایه واقعی نبوده و روزبه روز آدمی را از واقعیت انسانی دورتر می کنند. در این میان، اگر آدمی باورهای پایة خود را درست کند و آن واحد ایمانی را بپذیرد و به آن عمل کند که با واقعیت انطباق دارد، حرکتش به سوی کمال و اعلی علیین آغاز می شود. این باور پایه شامل ایمان به خدا و عمل به لوازم آن و کفرورزی به امور مخالف آن و اجتناب از آنهاست.

    رکن سوم: انکار(کفرورزی) باورهای پایه ای که با باورهای پایة سلامت بخش به نحوی مخالف است

    رکن سوم نظریة خود تحقق دهی دینی، کفرورزی یا انکار مقابل و لوازم آن چیزی است که فرد به آن ایمان دارد. این همان معنایی است که از آیاتی فهمیده می شود که افراد را از طرفی به ایمان و عمل صالح دعوت می کند و از طرف دیگر به کفرورزی به طرف مقابل و اجتناب از آن تأکید می کند. مثلاً در آیه (بقره: 256) سورة بقره خداوند می فرماید: «اگر کسی به طاغوت [بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. این به آن دلیل است که انسان از لحاظ ذاتی به گونه ای است که نمی تواند به یک چیز و طرف مقابل آن ایمان داشته باشد، اگر به چیزی ایمان داشته باشد، به طرف مقابل لاجرم کافر است. این همان مطلبی است که خداوند در آیة چهار سورة احزاب بر آن تأکید می کند. در این آیه می خوانیم که خداوند در درون هیچ کس دو قلب و دو نفس قرار نداده است.47 به این معنا که آدمی نمی تواند به دو امر متناقض ایمان داشته باشد و به هر دو عمل کند. می توان گفت با توجه به آیة سورة بقره، کفرورزی به امور نادرست در حرکت روانی انسان باید قبل از ایمان به امر صحیح تحقق یابد. در سورة زمر آیه 17 نیز اجتناب از طاغوت بر انابه و بازگشت به سوی خدا مقدم شده است. این آیات، واقعیت روان آدمی را نشان می دهند که اولاً روان در دهلیز ایمان حرکت می کند نه علم و نه حتی باور صرف؛ ثانیاً ایمان بدون عمل کارایی ندارد؛ ثالثاً ایمان وقتی تحقق پیدا می کند که نسبت به طرف مقابل، آن کفرورزی وجود داشته باشد و رابعاً به امری که فرد کفر ورزیده هرگز عمل نکند.

    سورة کافرون و داستانی که دربارة شأن نزول آن آمده است، بر این معنا دلالت می کند. در آغاز دعوت پیامبر گرامی اسلام وقتی مشرکان اصرار پیامبر بر دعوت مردم به دین توحیدی را دیدند، از او چنین درخواست کردند که ای محمد! بیا خدایانمان را روی هم بریزیم؛ ما خدای تو را بپرستیم و تو خدایان ما را. در نتیجه غائله و کدورت بین ما برطرف شود. همه در پرستش معبودها مشترک باشیم. بالاخره یا معبود ما حق است و یا معبود تو. اگر معبود ما حق و صحیح تر بود، سر تو بی کلاه نمانده، و از عبادت آنها حظی برده ای و اگر معبود تو حق و صحیح تر از معبود ما باشد، سرما بی کلاه نمانده، از پرستش او بهره مند شده ایم. در پاسخ این پیشنهاد، خدای تعالی این سوره را نازل کرد که «بگو هان گروه کفرپیشه! من نمی پرستم آنچه را که شما می پرستید و شما هم نخواهید پرستید آنچه را من می پرستم. من نیز برای همیشه نخواهم پرستید آنچه را شما می پرستید و شما هم نخواهید پرستید آنچه را من می پرستم. دین شما برای خودتان و دین من برای خودم.48

    انکار و کفرورزی نسبت به باورهای پایة نادرست و بیماری زا، یکی از ارکان در نظریة خود تحقق دهی دینی است. وقتی سالیان دراز انسان ها چنین فکر می کردند که زمین مرکز منظومة شمسی است، به صورت ضمنی غیر این را انکار می کردند. به همین دلیل، وقتی گالیله اظهار کرد خورشید مرکز منظومة شمسی است و زمین به دور خورشید می چرخد، او را به دادگاه کشاندند و او از ترس، توبه نامه ای را قرائت کرد.49 مقاومت در برابر فکر گالیله، فقط به آن دلیل نبود که آنها نمی دانستند زمین به دور خورشید می چرخد، بلکه به آن دلیل بود که ایمان داشتند خورشید به دور زمین می چرخد و غیر آن چیز دیگری نیست.

    رکن چهارم : اجتناب کردن از امر نادرست

    رکن چهارم نظریة خودتحقق دهی دینی، اجتناب کردن و عمل نکردن به باورهای پایة نادرستی است که فرد سال ها به آنها عمل می کرده است. اگر فردی به امر نادرست هم عمل کند، دیگر نمی توان گفت که او ایمان دارد. به همین دلیل، کسی که به خدا ایمان دارد و به خواسته های او عمل می کند، باید به غیر خدا که در قرآن از آن به طاغوت تعبیر شده است، کفر بورزد. در قرآن کریم می خوانیم: «و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت بده»!(زمر: 17) این امر بدان جهت است که ایمان به خدا با تأیید بت و گام برداشتن در مسیر آنها جمع نمی شود. این جمع نشدن به خاطر ماهیت خود ایمان و انتخاب یک باور پایه به عنوان باور پایة درست است؛ زیرا روان نمی تواند به دو امر متناقض به طور همزمان ایمان داشته باشد.

    بر اساس نظریة خودتحقق دهی دینی، ایمان آوری به باورهای پایه ـ عمل به باورهای پایه و کفرورزی(انکار) باورهای پایة نادرست ـ اجتناب، در هم تنیده اند و پیوسته و در هر لحظه همة انسان ها با همین مکانیزم در حال تحقق بخشی خود هستند. با همین فرایند شاکلة خود را می سازند که می توان آن را مترادف با شخصیت در نظر گرفت. به همین دلیل خداوند می فرمایند: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»، «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» ؛ «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» و آیات دیگر که دلالت می کنند آدمی هر آنچه را در درون خود دارد، خود به وجود آورده است. بر اساس این نظریه، وزن وجودی هر فردی در همة ابعاد اعم از معنوی، عقلانی، اخلاقی ، خلقی و ... به دقت برابر با عمل هایی می باشد که تا همان لحظه انجام داده است؛ مانند یک تساوی ریاضی بدون کم و زیاد.

    نظریه خودتحقق دهی دینی و بیماری های روانی: بیماری های روانی که در کتاب های روان پزشکی و آسیب شناسی روانی توصیف شده اند، حالت ها و ویژگی های روان های تغییریافته ای هستند، که در فرایند ایمان آوری ـ عمل و کفرورزی ـ اجتناب به وجود آمده اند و ویژگی های ذکر شده برخی نمودهای آشکار آنها می باشند؛ تغییری که خود افراد با تمام اراده و خواسته در خود پدید آورده اند. بنابراین، فردی را که ما با توجه به معیاری خاص افسرده می نامیم، او در زمانی خاص، باورهای پایة خاصی (افسرده ساز) را به مثابه باورهای پایة صحیح پذیرفته و به آنها عمل کرده است و چنان تغییر همه جانبه ای در خود پدید آورده که ما در لحظة مراجعه به او افسرده می گوییم. این فرد با ایمان آوری به باورهای پایة افسرده ساز، به باورهای پایة شادی بخش و نشاط آور کفر ورزیده و از آنها اجتناب می کند.

    نظریه خود تحقق دهی دینی و تغییرات روان: بر اساس نظریة خودتحقق دهی دینی، روان پیوسته خود را تغییر می دهد و ویژگی گذشته را از بین می برد و ویژگی نو در مسیر روانی گذشته و یا جدید به وجود می آورد. او بدین وسیله تا دم مرگ به همان شکلی که ایمان می آورد، ذات خود را می سازد و با مرگ، خود را به همان شکلی که ساخته است، تحویل خالق می دهد؛ «انسان با تلاش و رنج به سوی پروردگارش می رود و در نهایت او را ملاقات خواهد کرد».( انشقاق: 6)

    چنان که ملاحظه می شود، در نظریة خودتحقق دهی دینی، عمل های فرد، پیوسته او را تغییر می دهند. هر بار که فرد عملی را اراده می کند، آن را شروع می کند و به پایان می برد، ذاتش در مسیر باورهای پایة فعال قدری تغییر می کند. بنابراین، میزان مشکل هر فرد به تعداد عمل هایی بستگی دارد که با واحدهای ایمانی ناصحیح انجام داده است. هر قدر بیشتر عمل کرده باشد، روان او بیشتر دگرگون شده است.

    درمان در طرح خود تحقق دهی دینی: در نظریة خودتحقق دهی دینی، درمان یعنی دگرگون سازی ذات آدمی در همة ابعاد روانی و جسمی. در این نظریه، هر ناهنجاری روانی، همواره با تغییرهای روانی آغاز می شود؛ روان تغییر یافته، بدن و مغز را متناسب با خودش عوض می کند. بنابراین، درمان نیز باید از فعالیت های روانی آغاز شود و تا پایان، روانی باقی بماند. در مسیر درمان و کوتاه شدن راه، هر کمک جسمی نیز که مناسب تشخیص داده شود، باید به کمک درمان روانی بیاید. این امر با توجه به تعلق روان به بدن، به ویژه مغز می باشد که دگرگون سازی مغز به هر شکل، تغییرهایی را در حالت های روان پدید می آورد. بی تردید، برخی حالت های پدید آمده به بیمار کمک می کنند تا بهتر بتواند فعالیت های روان درمانی خود را انجام دهد (به باورهای پایه جدید عمل کند) و در نتیجه در مسیر دلخواه گام بردارد. به طور خلاصه، موادی که امروزه به صورت قرص و کپسول تهیه می شوند و یا هر دگرگون سازی بدنی دیگر در این طرح، در نهایت به عنوان کمک درمان در نظر گرفته می شوند، نه درمان.

    تقسیم باورها در نظریة خودتحقق دهی دینی

    الف) انواع باورهای پایه: باورهای پایه در یک تقسیم به سه دسته تقسیم می شوند:

    1. باورهای پایة علمی: آن دسته از قضاوت هایی هستند که فرد بر اساس آگاهی خود دربارة یک موضوع ارائه می کند. همان قضاوت هایی که متخصص از جایگاه متخصص به منزلة اطلاعات خود به دیگران عرضه می کند. برای مثال، ما وقتی به متخصص تغذیه مراجعه می کنیم، او از اطلاعات خود استفاده می کند و دستورالعمل غذایی به ما می دهد. مراد ما از قضاوت هایی که جهت روان را معین می کنند، این دسته از قضاوت ها نیست. این قضاوت ها همان هایی هستند که بر آنها شناخت اطلاق می شود . بله، اگر دستورالعمل داده شده را اولاً مراجع بپذیرد؛ ثانیاً مراجع درست وقتی که می خواهد نوع غذای خود را انتخاب کند و بخورد، دستورالعمل را فعال کند و به عنوان قضاوت صحیح قصد عمل به آن را داشته باشد، قضاوت علمی به قضاوت عملی و باور پایة فعال تبدیل می شود. چه بسا متخصص در این دستورالعمل به مراجع بگوید نوشابه نخور، ولی خودش هرگز به آن ایمان نداشته باشد و به آن عمل نکند.

    2. باورهای پایة منطقی: برخی از قضاوت ها را بر اساس استدلال و نتایج منطقی به دست می آوریم و بر پایة آنها دلیل می آوریم. شاید ساعت ها براساس همین قضاوت ها بحث کنیم. در طرح خودتحقق دهی، مراد از قضاوت های جهت دهندة روان، این دسته از قضاوت ها نیز نمی باشد. فرض کنید روان شناسی یک ساعت دربارة مصرف سیگار، مضرات آن و خسارت جسمی و روانی و پیامد های آن سخنرانی کند؛ این مجموعة اطلاعات که روان شناس در اختیار شنوندگان می گذارد، در مجموع قضاوت های علمی و منطقی روان شناس دربارة مصرف سیگار را می سازد. کم نیستند روان شناسانی که با وجود چنین سخنرانی هایی، خود نیز سیگار می کشند. مراد ما از قضاوت هایی که جهت حرکت روان را تعیین می کنند، این قضاوت ها نیستند، بلکه قضاوت های عملی و یا باورهای پایه را مد نظر داریم.

    3. باورهای پایة فعال یا قضاوت های عملی: از میان تمام قضاوت هایی که فرد دربارة خود، دیگران و رویدادهای خارجی دارد، برخی از آنها را به صورت گزینشی به منزلة باور صحیح در هنگام عمل فعال می کند. این قضاوت ها در وقت ارادة عمل خارجی یا ذهنی با شروع عمل، هنگام عمل و تا پایان عمل فعال می مانند؛ شاید خودِ فرد به وجود این گونه قضاوت ها توجه نداشته باشد. مثال روان شناس مزبور را به ذهن آورید. روان شناس در میان جمعیت شنونده، از قضاوت های علمی خود استفاده می کند؛ زیرا وقت عمل واقعی با سیگار نیست. همین که وقت عمل واقعی، یعنی زمانی که او می تواند سیگار بکشد و یا نکشد فرا رسد، یک باره این باور پایه فعال می شود: «یک نخ سیگار بکشم تا قدری سرحال شوم». بر اساس نظریة خودتحقق دهی دینی، این قضاوت (سیگار همین الان «در وقت کشیدن» مرا سر حال می کند)، یا واحد ایمانی یا باور پایه، جهت حرکت روان روان شناس را نسبت به سیگار تعیین می کند، نه آن قضاوت هایی که در سخنرانی خود در اختیار دیگران گذاشت. همین باور پایه پیوسته و با سرعت تمام با عمل خارجی فرد که همان دست بردن به طرف جیب، بیرون آوردن سیگار و روشن کردن و کشیدن و بیرون دادن دود آن به نحو خاص می باشد، به درون شخصیت وارد می شود و روان را تغییر می دهد. به این معنا که روان و بدن روان شناس مذکور با هر تعاملی با سیگار به این ماده و حالی را که ایجاد می کند، وابسته تر می شود. این قضاوت، همان باور پایه واقعی فرد است. بنابراین، ما در تلاش برای تغییر افراد، باورهای پایة فعال آنها را تغییر می دهیم و از آنها می خواهیم به جای قضاوت های قبلی که با عمل به آنها بیمار شده اند، در وقت عمل قضاوت جدید را فعال کنند و با تمام قدرت به آنها عمل کنند، تا روان در مسیر سلامت گام بردارد. تفاوت های فردی، با عمل کردن به همین باورهای پایة متفاوت به وجود می آیند. مسیر سلامت روان و بیماری روانی، توسط این دسته از قضاوت ها رقم می خورد. این در حالی است که بسیاری از ما در قضاوت های علمی و منطقی با هم شباهت داریم. برای مثال، تمام متخصصان در رشته های علمی همسان را در نظر بگیرید. این افراد با اینکه قضاوت های علمی و منطقی بسیار شبیه به همدیگر دارند، ولی از لحاظ شخصیتی در جهان فردی و حرفه ای و خانوادگی خود، بسیار متفاوت هستند. فرد مبتلا به وسواس ـ ناخودداری نیز در بسیاری از قضاوت های منطقی و علمی همانند افراد عادی می باشد. ولی باورهای پایه و یا قضاوت های عملی او دربارة موضوعاتی که به وسواس ـ ناخودداری مبتلا است، با باورهای پایة افراد عادی تفاوت دارد. این امر وقتی وضوح بیشتری می یابد که یک عالم دین خود در طهارت و نجاست، نماز و وضو و غسل دچار وسواس ـ ناخودداری می شود و خیال می کند به دین عمل می کند؛ زیرا فرض بر آن است که عالم دین تمام یا بیشتر شناخت ها و قضاوت های علمی و منطقی صحیح دربارة امور مزبور را دارد.

    ب) انواع باورهای پایة فعال یا قضاوت های عملی: این باورها خود بر چند دسته تقسیم می شوند:

    1. باورهای پایة واقعی: قضاوتخ هایی هستند که بر واقعیت خارجی انطباق دارند. همان باور پایه که بر روی روان فعال می شود، واقعیت خارجی نیز همان گونه است و اگر بر زبان جاری می شوند، می توان آنها را گزارة صحیح نامید. برای نمونه، اگر فرد قضاوت عملیش دربارة خودش این باشد که «من می توانم رانندگی یاد بگیرم»، دربارة آب فکر کند که «آب به محض اینکه به بدن برسد آن را خیس می کند»، و یا دربارة دیگران قضاوت عملیش این باشد که «افراد همه مثل من و بندة خدا هستند»، چنین قضاوت های واقعی هستند. اگر کسی همه یا بیشتر باورهای پایه یا قضاوت های عملیش واقعی باشند، او روزبه روز با عمل به آنها به فردی واقعی تر، منطقی تر و سالم تر تبدیل می شود . چنین فردی مشکل روانی را تجربه نخواهد کرد و روزبه روز سالم تر می شود .

    2. باورهای پایه توهمی: قضاوت هایی هستند که ریشه در خارج دارند، ولی به صورت نادرست و تحریف شده به خارج نسبت داده می شوند. توهم خروج ادرار، کثیف بودن و نجس بودن برخی از جاها مانند دستگیره های درب و غیر آن، از این نوع قضاوت ها هستند. فردی که در وقت عمل این باورهای پایه به ذهنش می آیند، تأیید می شوند و به آنها عمل می کند، به تدریج توهم زده می شود و آرام آرام در چنبرة توهمات گرفتار می شود و چه بسا تا حد روان پریشی پیش برود.50

    3. باورهای پایة هذیانی: باورهای پایه ای هستند که ریشة خارجی ندارند و فقط در ذهن فرد می آیند؛ نظیر همان که در مبتلایان به اسکیزوفرنی51 به چشم می خورد. این افراد به تدریج به همان کسانی تبدیل می شوند که عامة مردم به آنها دیوانه می گویند.52

    4. باورهای پایة تردید آمیز: قضاوت هایی مانند «اگر میکروب ها وارد بدنم شوند و مرا بیمار کنند؛ شاید دستم نجس مانده باشد، معلوم نیست افراد دربارة من چه چیزی به ذهنشان می آید و اگر زلزله بیاید»، باورهای پایه تردیدآمیز هستند. اگر این باورهای پایه زمانی از روان صادر شوند که برای فرد یقین به طرف مقابل این احتمالات ضرورت دارد، موجب اضطراب می شوند و وسواس ها و یا ناخودداری ها را به وجود می آورند. اضطراب اولاً و بالذات زاییدة این دسته از باورهای پایه می باشد که فرد با عمل به آنها به تدریج روان مضطرب را ایجاد می کند؛ همان حالت هیجانی که ما آن را به عنوان حالتی نامطلوب در خود می یابیم، معمولاً برایمان معلوم نیست که از کجا در درون روان قرار گرفته است.

    5. باورهای پایة قاطعانه: باورهای پایه ای مانند «من می توانم درس بخوانم؛ دستم تمیز است؛ هیچ کسی مرا ارزیابی نمی کند؛ من سخنرانیم را به خوبی انجام می دهم» باورهای پایه ای هستند که قاطعانه در وقت عمل صادر می شوند. این باورهای پایه روان را در مسیر آرامش قرار می دهند. آرامش جزو ذات این دسته از باورهای پایه می باشد و با عمل کردن به آنها روان آرام به وجود می آید که در همة فضاها با آرامش کار خود را انجام می دهد. بنابراین، در روش درمانگری خودتحقق دهی دینی، درمان گر در طول دورة درمان تلاش می کند از تعداد باورهای پایه تردیدآمیز، توهم آمیز و هذیانی کاسته و به باورهای پایه واقعی و قاطعانه بیفزاید.

    مؤلفه های یک باور پایه و یا قضاوت عملی: باور پایه، ترکیبات یا مؤلفه هایی دارد که با عمل کردن به تمامه در درون ذات جای می گیرند. برخی از این ابعاد آشکار و برخی کاملاً پنهان و ناهشیار هستند. وقتی فرد به باور پایه عمل می کند، تمام انرژی آن در درون ذات قرار می گیرد.

    ابعاد آشکار و پنهان یک واحد ایمانی

    1. اولین و آشکارترین بعد یک باور پایه، همان بعد حکایتی می باشد که حاکی از هست ها و نیست ها و بایدها و نبایدها به صورت شناختی است. این بعد است که در قالب جملاتی مانند «من با هوش هستم؛ شاید نمره نیاورم؛ شاید آلوده باشد در نتیجه من اجتناب می کنم؛ فلانی فرد لاابالی است» اظهار می شوند. این بعد همان است که در وقت عمل بیشترین توجه به آن وجود دارد. به همین دلیل، می توان گفت فرد از بقیه و مهم ترین ابعاد باور پایه به طور کلی غافل است.

    2. بعد هیجانی که بسیار مخفی است و هر باور پایه آن را در ذات خود دارد. این هیجان همان حالت هایی نظیر اضطراب و آرامش است که از ترکیبات اصلی باور پایه هستند، اما فرد در وقت عمل به آنها توجه ندارد. اگر باور پایه را به سیم برق تشبیه کنیم، باید بگوییم هر باور پایة رویین و پوشش آشکاری دارد که همان بعد حکایتی آن است. در درون این پوشش، بعدی عاطفی نهفته است که آن هم یکی دیگر از ترکیبات باور پایه است. به عبارت دیگر، وقتی یک باور پایه روی پهنة هشیار روان می آید، جهت حکایتی و عاطفی خاص پیدا می کند که از همدیگر جدایی ناپذیرند و از ترکیبات واحد ایمانی فعال هستند. برای نمونه، یک باور پایة توهم آمیز، فاصله گرفتن تدریجی از واقعیت را در پی خواهد داشت؛ باور پایة تردید آمیز اضطراب را در دل خود دارد و باور پایة قاطعانه، آرامش و پرور ش تدریجی روان آرام را به دنبال دارد.

    3. بعد انگیزشی: همان بعدی از باور پایه است که بعد از صادر شدن از روان، با انجام یک مقایسه، موجب انجام برخی اعمال می شود. برای مثال فرد وقتی ایمان می آورد که شاید دستگیرة درب نجس باشد، تجربة «پس به دستگیره با دست خیس دست نزنم» در درونش نمودار می شود. این همان چیزی است که در فلسفه از آن به قضایای ضرورت بالقیاس یاد می شود.

    4. خلقی: ابعادی مانند شادی، غم، رضایت و نارضایتی از خود، که بر اثر باور پایه در درون فرد به وجود می آیند. این ها نیز به ترکیبات دیگر باورهای پایه فعال هستند و با عمل به باور پایه در درون ذات آدمی جای می گیرند.

    5. ابعاد ناآگاهانة باورهای پایة فعال: از مهم ترین ابعاد یک باور پایه، همان چیزهایی است که فرد به آنها آگاهی ندارد. اموری مانند ناآگاهی از اینکه باور پایة فعال، هر آن در درون ذات قرار می گیرد و فرد را می سازد. هر باور پایه یک سر به خارج دارد و ته آن به ذات بسته است که با عمل به خود ذات افزوده می شود. فرد اگر به این امور و غیر آن توجه داشته باشد، دیگر نمی گوید نمی دانم؛ چرا اینجور شده ام؟ زیرا هشیار و ناهشیار، بلکه همة ابعاد وجودی ما ساختة دست خودمان هستند، ولی ما می پنداریم نیرویی مادی یا غیرمادی خارج از اراده و خواست ما چیزی را در درون ما قرار می دهد. این امور همه با هم و بسیاری امور دیگر به وسیلة عمل های فرد در درون شخصیت جای می گیرند. فرد با هر بار عمل کردن به هر باور پایه، همان باور پایه را در درون خود جای می دهد و بدین وسیله خود را عوض می کند و به ذاتی دیگر تبدیل می کند. در فرایند تغییردهی، تمام ارگانیزم در بعد روانی به منزلة علت و جسم به عنوان معلول عوض می شود . هر قدر تغییرهای روان بیشتر باشد، بدن هم به همان نسبت دگرگون می شود و به بدنی متناسب با روان تغییریافته تبدیل می شود .

    نگاه خودتغییری به این معنا که هر کس خودش نحوة وجود خود را می سازد و نقطة شروع آن باورهای پایه است که در درون فرد تحقق می یابد، ظاهراً رویکرد ادیان الهی به ویژه دین اسلام به انسان می باشد. این رویکرد را در برخورد دین اسلام به ویژه قرآن، پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم‰ می توان یافت. اگر به دقت به قرآن توجه کنیم، در می یابیم که این کتاب آسمانی تلاش می کند در قدم اول به افراد شناخت صحیح بدهد؛ زیرا مقدمه برای باورهای پایه هستند؛ شناخت ها را به ایمان و باورهای پایه و قضاوت های عملی تبدیل کند. سپس از افراد می خواهد با تمام وجود به باورهای پایه عمل کنند. به نظر می رسد مادة قول در آیاتی مانند «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ(بقره: 156)؛إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ(فصلت: 30)؛ وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ(بقره: 154)» به همین باورهای پایه و قضاوت های انسان ها اشاره دارد که در ضمیر افراد انسان در مورد رویداد ها نقش می بندد که با صِرف شناخت تفاوت دارد. خداوند افراد انسان را چنان هدایت می کند که باورهای پایة صحیح و مطابق با واقع را در درون خود جای دهند؛ بطوری که آنها را درون سازی کرده و با عمل به این قضاوت ها از خود انسانی بسازند که با اهداف عالم هستی که اهداف خداوند از خلقت می باشد، منطبق شوند.53

    نتیجه های نهایی نظریه

    1. حرکت روان به معنای شروع تغییر مسیر و نوع انرژی روان، با شناخت به معنای دانستن و رمزگردانی و میزان توجه آن گونه که شناخت گرایان می گویند54 آغاز نمی شود. شناخت به همراه شرایط زیستی، خانوادگی، فرهنگی، مقدمة گرایشی روانی قرار می گیرد که به صورت نسبت دهی خارجی و عینی برای فرد بروز می کند و در قالب جملاتی مانند: «خدا وجود دارد؛ پدرم مهربان است؛ شاید دستم نجس باشد بروز می کند».

    2. این گرایش روانی بر اثر یک مواجهة واقعی پدید می آید و همان چیزی است که در منابع اسلامی از آن به ایمان تعبیر می شود. نوع انرژی که باید در درون روان قرار گیرد، با پیدایش باور پایه بر روان پدیدار می شود. به همین دلیل، اولین قدم برای پذیرش انسان در زمرة دین اسلام، ایمان آوری است نه دانستن و آگاهی یافتن. خداوند در سورة بقره دربارة اهل کتاب می گوید: «اهل کتاب هم چنان که فرزندان خود را می‏شناسند، او (پیامبر اسلام) را می‏شناسند، ولی گروهی از ایشان در عین آگاهی، حقیقت را پنهان می‏دارند».55 همچنین در سورة انعام می فرماید: «اهل کتاب او (پیامبر اسلامˆ) را چنان می‏شناسند که فرزندان خود را، ولی اینان به خود زیان می‏رسانیدند و ایمان نمی‏آورند».56 این آیه به روشنی بیان می کند که دانستن صِرف، هرگز مساوی با ایمان نیست.

    3. ایمان آوری و باور قطعی نیز به خودی خود اثری در تغییرات ذات ندارد، بلکه این عمل خارجی است که انرژی و مادة خاص باور پایه را در درون ذات قرار می دهد.(کهف: 30) باور پایه همانند آبشخور یا منبع خاص آبی است که فرد انتخاب می کند و عمل به منزلة پمپ یا تلمبه ای است که آب مورد نظر را در درون مخزن وجود قرار می دهد. تا فرد عمل نکند، هیچ گونه دگرگونی در درون او ایجاد نمی شود. با هر بار عمل کردن، میزان دگرگونی بیشتر می شود تا سازمان یافتگی در درون روان به وجود می آید. این شعار ادیان الهی، به ویژه دین اسلام است.

    4. چون جهت گیری روان تنها با ایمان آوری آغاز می شود، تلاش برای تغییر شناخت های افراد در بسیاری از اختلالات57 بلکه امور عادی مانند باورهای دینی اثر چندانی ندارد؛ زیرا هر کدام برای نحوة ادراک و عمل خود ده ها دلیل و برهان دارند. تکثرگرایی و باور به درستی همة باورها حتی امور متعارض، از همین توهم ناشی شده است که چه بسا دو شناخت متعارض یا دو دین متفاوت، درست باشند.58 به همین دلیل، توجه صِرف به شناخت و تکنیک های شناخت درمانی صرف در نظریة خودتحقق دهی دینی اثر درمانی چندانی ندارد.

    5. آنچه در درون انسان تغییر می کند، باورهای پایه است. رفتار و عمل خارجی صرفاً نمود و به منزلة پمپی درون بر برای باورهای پایه می باشد. بنابراین، رفتار درمان گری اگر با تغییر باورهای پایة فعال همراه نباشد، تغییری در فرد ایجاد نمی کند. به همین دلیل، برخی از پژوهشگران می گویند «مواجهه و جلوگیری از پاسخ، باورهای پایة فرد را دربارة مواد آلوده، نحوة برطرف سازی آن ها و پیامد های وحشتناک تغییر می دهد. تغییر باورهای پایه و عمل کردن به آنها که همان روبه رو شدن با واقعیت می باشد، موجب تغییر حالت های روان می گردد. رفتار درمان گر فکر می کند تنها مواجهه و جلوگیری از پاسخ است که رفتار مراجع را تغییر می دهد.

    6. همان طور که مکتب شناختی، مکتبی غیرکامل در تبیین تغییرهای روانی انسان می باشد، مکتب رفتارگرایی نیز بر پایة اصول صحیح بنا نشده است. ترکیب این دو نیز ـ یعنی روش رفتاری شناختی که به صورت تلفیقی نه بر اساس مکتبی خاص ترکیب شده اند ـ مبین دگرگونی های رفتار انسان نمی باشد.

    7. دگرگون شدن انسان، پیوسته در قالب ایمان آوری و عمل کردن بر اساس همان باور پایه رخ می دهد. باور پایه نوع انرژی و مادة خام روان را تعیین می کند و عمل، آن واحد انرژی را در درون ذات قرار می دهد و با عمل های مکرر ذات را به شکلی خاص می سازد.

    8. انرژی برخی باورهای پایه، سلامت بخش و انرژی برخی دیگر بیماری زا است. کسی که به باورهای پایه سلامت بخش عمل می کند، به تدریج سالم و سالم تر می شود. کسی که به باورهای پایة بیماری زا عمل می کند، به تدریج بیمار می شود. چنان که خداوند در سورة مدثر آیه 38 می فرماید: «هر کس در گرو کاری است که کرده است». همچنین در سورة بقرة آیة 286 می فرماید: «نیکی های هر کس حاصل چیزی است که خودش به دست آورده است و بدی هایش نیز حاصل کارهای خودش می باشد».

    9. تمام حالت های روانی فرایند فعال سازی باور پایه خاص ـ عمل کردن به آنها، کفرورزی به باور پایه مخالف آن باور پایه و اجتناب از آن ـ حاصل می شود. روان همین گونه ساخته می شود و به تناسب، بدن و سیستم عصبی را تغییر می دهد.

    10. اختلال های روانی با همین فرایند به وجود می آیند و باید با همین فرایند نیز از بین بروند. به این صورت که مراجع باید عملی معکوس را انجام دهد: به باورهای پایة سلامت بخش ایمان بیاورد؛ به آنها عمل کند و به باورهای پایه وسواس آور کفر بورزد و از آنها اجتناب کند. در این صورت، اختلال او از بین می رود و حالتی جدید در روان سازمان می یابد که نمود آن حالت، همان رفتار عادی می باشد.

    11. اگر باورهای پایة پدیدآور اختلالات روانی، به ویژه اختلالات روانی شایع، به دقت شناسایی شوند و به همراه معرفی فرایند تغییرات روان، به والدین، مربیان، اساتید و در برخی مقاطع تحصیلی به خود دانش آموزان آموزش داده شوند، مسیر صحیح در بهداشت روان و جلوگیری از ابتلای افراد به اختلالات روانی طی خواهد شد.

    12. حاصل آن که تمام دیدگاه های موجود در تبین شکل گیری حالت های روان، پدید آیی شخصیت، بهداشت روان نظریه های کامل و همه جانبه ای نیستند. این نظریه ها هر چند تبیین هایی در درون خود دارند و در عمل آثاری را بر جای می گذارند، واقعیت های روان را به صورت جامع بیان نمی کنند.

    13. نظریة خودتحقق دهی دینی می تواند شکل گیری حالت های روان را در همة ابعاد توجیه کند؛ برای بهداشت روان برنامه ریزی کند و در صورت پدید آیی اختلال، درمانی همه جانبه برای برطرف سازی آن ارائه کند.



     

    منابع

    ـ نهج البلاغه، ترجمة علامه محمدتقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379.

    ـ جس فیست، گریگوری جی. فیست، نظریه های شخصیت، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران، روان، ‎۱۳۸4.

    ـ سبحانی، جعفر. اصالت روح از نظر قرآن، قم، توحید، 1377.

    ـ طباطبائی، سیدمحمدحسین، ترجمة تفسیر المیزان، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363، ج 20.

    ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1974، ج 20.

    ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، 1380.

    ـ کارور و شی یر، شخصیت، ترجمة احمد رضوانی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375.

    ـ کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی فی احادیث الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.

    ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب السلامیه، 1362.

    ـ مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، قم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، ج 2.

    ـ مصباح، محمد تقی، معارف قرآن؛ خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1376.

    ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1381، ج 27.

    ـ واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، تهران، سمت، 1377.

    ـ ویل و ویلسون، وسواس و درمان آن، ترجمة سیاوش جمال فر، تهران، ارسباران، 1385.

    ـ یزدی، محمد، اسس الایمان فی القرآن، قم، نداء المهدی، 1376.

    -Lawrence A.Pervin & Oliver P.John, Handbook of Personality:Theory and Research, New York, Tthe Guilfuilford Press, 1999.

    -Davison Gerald C & Neale John M, Abnormal Psychology (eighthn edition); New York, John Wiley & Sons, Inc, ed8 2001, P. 7-19.

    -Seligman. Martin E.P. and David Rosenhan, Abnormality, New York, W. W. Norton & Company, 1998. P. 2.

    -Abramowitz Jonathan S, McKay Dean & Taylor Steven, Obsessive- Compulsive Disorder (subtypes and spectrum conditions). New York, Elsevier, 2008.

    -American Psychiatric Association, Diagnostic and Statistical Manual of Disorders, Washington, APA, 1994.

    -Kaplan, Harold I & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry, IV; Baltimor; Williams & Wilkins, 1985.

    -Bankart Peter C, Talking Cures: A History of Western & Eastern Psychotherapies, USA: Brooks / Cole Publishing Company, 2004.

    -Jenike Michael A. & others, Obsessive–Compulsive Disorders; Practical Management, New York, Mosby Inc, 1998.

    -Kaplan, Harold I, & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry, IV; Baltimor, Williams & Wilkins, 1985.

    -Robert G. Meyer and Paul Salmon, Abnormal Psychology, Boston: ALLYN AND BACON, ed2, 1988.

    -Leahy Robert L, Cognitive Therapy Techiniques: A Practioner's Guide, New York, The Guilford Press, 2003.

    -Kellogg , Ronald Thomas, Fundamentals Of Cognitive Psychology, Los Angeles, Sage Publications, 2007.

    -Wulff, David M, Psychology Of Religion, Classic & Contemporary, New York, John Wiley & Sons, INC. 1997.

    -Frank Joe, Bruno, Psychological Symptoms. New York, John Wiley & Sons, 1993.

    -Peter Carruthers, The Nature of Mind: an Introduction, London, Routledge, 2004.

    -Frank Jackson, Philip Pettit, and Michael Smith, Mind, Morality and Explanation: Slected Collaborations, Oxford, Clarendon Press, Oxford University Press, 2004.

    -Hergenhahn, B. R, An Introduction to the History of Psychology California, Brooks, Cole Publishing. 1997.

    -Mario Agusto Bunge and Ardila, Ruben, Philosophy of psychology, New York, Springer-Verlag, 1987.

    -Cherie Goodenow O'Boyle, History of Psychology: a Cultural Perspective, London, Lawrence Erlbaum Associates, Publishers, 2006.

    -Cicovacki, Predrag, Between Truth and Illusion: Kant at the Crossroad of Modernity, New York, Rowman & Littlefield Publishers, 2002

    -Lawrence A.Pervin & ,Oliver P.John, Handbook of Personality:Theory and Research, P.  300. New York: THE GUILFORD PRESS, 1999. p. 300

    -Davison Gerald C & Neale John M. Abnormal Psychology (eighthn edition); New York: John Wiley & Sons, Inc; (2001) p. 7-19.

    -Bolota, David A. & Marsh, Elizabeth J, Cognitive Psychology, Key readings, New York, Psychology Press, 2004.

    -Mclennan Gregor, Pluralism, Buckingham: Open University Press, 1995.



     


    پی نوشت

    * دانشجوی دکتری روان شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی€.

    ** استاد دانشگاه تهران. دریافت: 88/6/8 ـ تأیید: 88/8/17

    1. Lawrence A.Pervin & ,Oliver P.John, Handbook of Personality:Theory and Research, P. 300.

    2. Davison Gerald C & Neale John M, Abnormal Psychology, P.7-19.

    3. سیدمحمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 52 / یزدی، اسس الایمان فی القرآن، ص 12.

    4. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 13، ص 256.

    5. Self- realization.

    6. Seligman. Martin E.P., & Others, Abnormality, P. 2 \ Abramowitz Jonathan S, McKay Dean & Taylor Steven, Obsessive- Compulsive disorder (subtypes and spectrum conditions). PXVII.

    7. Seligman. Martin E.P., & Others, Abnormality, P. 2 \ Davison Gerald C. & Others, Abnormal Psychology (eighthn edition), P. 7-19 \ American Psychiatric Association, Diagnostic and Statistical Manual of Disorders, P. 423 \ Kaplan, Harold I., & Sadok, Benjamin J., Comprehensive Textbook of Psychiatry P.  904 \ Bankart Peter C, Talking Cures: A History of Western & Eastern Psycholotherapies, P. 25.

    8. Somatogenesis.

    9. Hippocrates.

    10. constipation.

    11. Seligman. Martin E.P, & Others, Abnormality, P. 5 \ Davison Gerald C & Others, Abnormal Psychology (eighth edition), P. 7 \  Kaplan, Harold I, & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry P. 904.

    12. temperament.

    13. constitutional types.

    14. Kretschmer.

    15. Sheldon.

    16. Id.

    17. Ego.

    18. Super Ego.

    19. Seligman. Martin E.P, & Others, Abnormality, P. 38 \ Davison Gerald C & Others, Abnormal Psychology (eighthn edition), P. 25-26 \ Jenike Michael A. & others. Obsessive – Compulsive Disorders; Practical Management, P. 203.

    20. Kaplan, Harold I, & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry, P. 906 \ Bankart Peter C, Talking Cures: A History of Western & Eastern Psycholotherapies, P. 113.

    21. Seligman. Martin E.P, & Others, Abnormality, P. 56-60.

    22. avoidance conditioning

    23. drive reduction

    24. Seligman. Martin E.P, & Others, Abnormality, P. 56-60.

    25. Robert G. Meyer and Paul Salmon, Abnormal psychology, P. 202.

    26. Operant.

    27. Davison Gerald C & Others, Abnormal Psychology, P. 146-148 \ Jenike Michael A. & others. Obsessive - Compulsive Disorders; Practical Management, P. 203-204.

    28. Leahy Robert L, Cognitive Therapy Techiniques: A Practioner's Guide, P. 1-2.

    29. Kellogg , Ronald Thomas. Fundamentals Of Cognitive Psychology, P. 2.

    30. Socratic.

    31. Aristotle

    32. Leahy Robert L, Overcoming Resistance in Cognitive Therapy, P.108-109.

    33. Aaron T. Beck.

    34. Simos Gregoris, Cognitive Behaviour Therapy: A Guide for the Practising Clinician, P1-3 \ Leahy Robert L, Overcoming Resistance in Cognitive Therapy, P. 1-5 \ Jana, S P K, Behavior Therapy: Techniques, Research and Applications, 146-147.

    35. Masters John C, Burish Thomas G, Hollon Steven D & Rimm David C. Behavior Theraphy. Washington. D.C. Harcourt Brace Javanovich, Publushers. 1987. p. III / Jana, S P K, Behavior Therapy: Techniques, Research and Applications, 146 \ Masters John C, & Others, Behavior Theraphy, P.III

    36. کارور و شی یر، شخصیت، ترجمة رضوانی، ص 769ـ770 / جس فیست، گریگوری جی. فیست، نظریه های شخصیت، ترجمة یحیی سیدمحمدی، ص 175.

    37. Wulff, David M, Psychology Of Religion; Classic & Contemporary, P. 11 \ Frank Joe, Bruno, Psychological Symptoms, P. 146-147 \ Peter Carruthers, The nature of mind: an introduction, P. 6 \  Frank Jackson, Philip Pettit, and Michael Smith, Mind, Morality and Explanation: Slected Collaborations, P29-30.

    38. Hergenhahn, B. R, An introduction to the history of psychology, P. 1 \ Mario Agusto Bunge and Ardila, Ruben, Philosophy of psychology, P.26 \ Cherie Goodenow O'Boyle, History of psychology: a cultural perspective, P. 20.

    39 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 18 ص 185، روایت 15.

    40 سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 20، ص 320 / ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 27، ص 145.

    41. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 45.

    42. همان، ج 18، ص 167.

    43 همان، ج 13، ص 305.

    44.آیات 1-3

    45 فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 815 / سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج20 ص، 356-357 / ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 20، ص 295.

    46 سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمة موسوی همدانی، ج20 ص، 541.

    47. ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِهِ (احزاب: 4)

    48 سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمة موسوی همدانی، ج 20، ص 648.

    49 دریک استیلمن، گالیله، ترجمة محمدرضا بهاری، ص 112 ـ 117.

    50. Cicovacki, Predrag, Between truth and illusion: Kant at the crossroad of modernity. P. 69 / Kaplan, Harold I, & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry, P. 916.

    51. Schizophreni

    52. Kaplan, Harold I, & Sadok, Benjamin J, Comprehensive Textbook of Psychiatry, P. 631-632.

    53 سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 314 ـ 321.

    54.C.f: Jenike Michael A. & others, Obsessive–Compulsive Disorders; Practical Management.

    55. الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (بقره: 146)

    56. الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (انعام:20)

    57. C.f: Jenike Michael A. & others, Obsessive–Compulsive Disorders; Practical Management.

    58. C.f: Wulff, David M, Psychology Of Religion.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناروئی نصرتی، رحیم.(1388) شکل‌گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان‌شناختی بر اساس نظریه خود تحقق دهی دینی. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 2(2)، 7-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحیم ناروئی نصرتی."شکل‌گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان‌شناختی بر اساس نظریه خود تحقق دهی دینی". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 2، 2، 1388، 7-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناروئی نصرتی، رحیم.(1388) 'شکل‌گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان‌شناختی بر اساس نظریه خود تحقق دهی دینی'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 2(2), pp. 7-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناروئی نصرتی، رحیم. شکل‌گیری شخصیت، تأمین بهداشت روان و درمان اختلالات روان‌شناختی بر اساس نظریه خود تحقق دهی دینی. روان‌شناسی و دین، 2, 1388؛ 2(2): 7-