روان‌شناسی و دین، سال هشتم، شماره سوم، پیاپی 31، پاییز 1394، صفحات 93-112

    بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند‌فرزند

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ عباسعلی هراتیان / دانشجوي دكتري روان‌شناسي عمومي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / a.haratiyan@gmail.com
    سیدعباس ساطوریان / دانشجوي دكتري روان‌شناسي عمومي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / sabbas61@gmail.com
    محمد زارعی / دانشجوي دكتري روان‌شناسي عمومي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / zareim51@gmail.com
    مسعود جان بزرگی / دانشيار روان‌شناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / janbo@rihu.ac.ir
    مژگان آگاه / استاديار دانشگاه پيام نور واحد گرمسار / AGAH.MOJGAN@YAHOO.COM
    چکیده: 
    این پژوهش ، از نوع علی- مقایسه ای است که به منظور بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان بنه های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند فرزند انجام شده است. اطلاعات پژوهش (469 فرد متأهل)، از میان افراد متأهل ساکن شهر سمنان با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای گردآوری شد. شرکت کنندگان به گویه های پرسش نامه های تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان بنه های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی پاسخ دادند. نتایج آزمون تحلیل واریانس یک راهه، حاکی از معناداری تفاوت نمرات متغیرهای مذکور در میان دو گروه والدینِ دارای یک فرزند و چند فرزند بود. بنابراین، می توان نتیجه گرفت: افراد با پایبندی مذهبی بیشتر و روان بنه ها و باورهای غیرمنطقی کمتر، تمایل بیشتری به تعدد فرزند دارند. علاوه بر این، والدین فرزندان متعدد، نسبت به والدین دارای تک فرزند، تجربه تعارض زناشویی کمتری دارند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Survey on the Difference between Marital Conflict, Illogical Beliefs, Early Maladaptive(Primary Non-adaptation) Schemas and Religious Fidelity of Parents Who have One and Multi-Child
    Abstract: 
    This is a research work of a causal-comparative kind which was accomplished in order to investigate the difference between marital conflict, illogical beliefs, early maladaptive (primary non- adaptational) schema and religious fidelity of parents of single child and multi-children. The research information (469 married subjects) was collected among the married people from Semnan on the basis of the multi-stage random-sampling. The participants have answered questionnaires’ items of marital conflict, illogical beliefs, early maladaptive (primary non-adaptational) schema and religious fidelity. The test’s results of the only way analytical variance test (ANOVA) suggest that the difference between degrees of above variations among two groups of parents of one child and multi-children is meaningfully significant. Therefore, it can be said the people with more religious fidelity and less illogical items and beliefs have more tendencies toward having multi children. Furthermore, multi child’s parents have a less marital conflict experience than those who have only one child.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    «خانواده» به‌عنوان يک ساختار اجتماعي اساسي، نهادي است که در قالب آن وظيفه اجتماعي جايگزيني و تجديد نسل تحقق مي‌يابد (شيخي، 1383، ص110). کارکرد توليد‌مثل، که گاهي از آن با عنوان «جايگزيني» ياد مي‌شود، اساساً يک کارکرد زيست‌شناختي است که همواره بقاي جوامع و به‌طور‌کلي بقاي نسل بشر را تضمين کرده است (بستان و همکاران، 1388، ص68). در قرن بيستم به دنبال تغييرات گوناگون اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، خانواده نيز تحت تأثير قرار گرفته و اين تأثير به نحوي به کم و کيف فرزندان نيز منتقل شده است (شيخي، 1383، ص76). مي‌توان گفت: از ميان تغييرات صورت‌گرفته در دهه‌هاي اخير در جامعه غرب، چه‌بسا تغييرات به‌عمل‌آمده در نهاد خانواده، استثنايي‌ترين آنها بوده است (شجاعي، 1386، ص332). بر اثر تغييرات مهم در اوضاع اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و پيدايش مفاهيم نوين راجع به آزادي خصوصي و تجديدنظر در خصوص عقايد مذهبي ديرين، درباره توالد و تناسل، وسعت خانواده به سرعت رو به نقصان گذاشته است (همان). در حال حاضر، ميزان باروري در بيشتر کشورهاي اروپايي به زير حد جايگزين رسيده است؛ 85 درصد از کشورهاي در حال توسعه، سياست‌هاي تنظيم خانواده را رسماً پذيرفته، يا عملاً رويه‌هايي همگام با اين سياست‌ها اتخاذ کرده‌اند (بستان و همکاران، 1388، ص68). براي نمونه در ايران ميانگين اعضاي خانواده‌ها از 6 نفر در دهه 1340، به 3 نفر در سال 1375 (اماني، 1377، ص84) و در سال 91 به 3/1 (مرکز آمار، 1391) نفر کاهش يافته است.
    زنان و شوهران جوان، عمدتاً به دليل مشکلات اقتصادي و روحيه رفاه‌طلبي و خوش‌گذراني، از داشتن فرزند امتناع مي‌ورزند؛ برخي نيز به دليل مشکلات تربيتي از داشتن فرزند بيشتر اکراه دارند. بيماري‌ها، مشکلات و اختلالات رواني و بزه‌کاري‌هاي اجتماعي از ديگر عوامل روي‌گرداني والدين‌ از داشتن فرزند است (شجاعي، 1386، ص333). علاوه بر اين، در سال‌هاي اخير، با توجه به تبليغات گسترده‌اي که در زمينه کاهش تعداد فرزند صورت گرفته، و نيز نتايج برخي از پژوهش‌ها كه بيانگر ويژگي‌هاي مثبت تک‌فرزندها در زمينه عاطفي- رفتاري بوده است، برخي والدين، به داشتن يک فرزند بسنده و برخي ديگر، تمايل به داشتن تنها يک فرزند دارند. در‌حالي‌که، نتيجه برخي تحقيقات ديگر (رايکمن، 2008؛ زانگ، 2000)، بعکس بوده و ويژگي‌هاي نامطلوبي را براي تک فرزندان نشان مي‌دهند (ليسن و بلانتون، 2001، ص728).
    روان‌شناسان رشد (کمبل، 2006، ص147)، معتقدند: رابطه همشيرگي يک تجربه اجتماعي مشخصاً متفاوت است و عملکردي متفاوت با رابطه همسالان در اجتماعي شدن کودکان دارد. آگاهي فزاينده‌اي در اين‌باره وجود دارد که درک اجتماعي، رفتار جامعه‌پسند و رشد اخلاقي کودکان، تحت تأثير روابط همشيره‌ها و در زمينه‌اي از نظام خانواده و روابط والدين- کودک قرار دارد (همان، ص148). کمبل معتقد است: برخي از مطالعات (مانند دان و کندريک، 1983؛ استوارت و همکاران، 1987)، ويژگي‌هاي رابطه‌اي را که در دوره اوليه کودکي بين همشيره‌ها شکل مي‌گيرد، به‌دست آورده‌اند و جوانب مثبت و منفي آن را روشن نموده‌اند. اين محققان مي‌گويند اگر فقط بر روي رقابت براي جلب محبت و توجه والدين تأکيد كنيم، بسياري از وجوه رابطه بين همشيره‌ها را که بر روي رشد اجتماعي- هيجاني کودکان و نظام خانواده تأثيرگذارند، از دست مي‌دهيم. آنها معتقدند: علاوه بر رنجش، يک پيوند دوستي، و همدمي‌ عاطفي نيز بين همشيره‌ها خردسال به‌وجود مي‌آيد و آنها درباره احساسات، رقابت سازنده و الگوهاي قابل قبول رفتار اجتماعي، چيزهايي از يکديگر مي‌آموزند (همان، ص150).
    با وجود اينکه مشکل‌ساز بودن تک‌فرزندها، در مقايسه با بچه‌هاي داراي خواهر يا برادر کاملاً ثابت شده فرض مي‌شود، همچنان تصوير ناهماهنگ و مبهمي ‌از اين افراد وجود دارد (ليسن و بلانتون، 2001، ص727). در برخي تحقيقات (ليسن و بلانتون، 2001، ص729)، تک‌فرزندها به‌عنوان دارنده برخي ويژگي‌هاي نامطلوب مانند لوس بودن، خودگرايي، ناسازگاري، سمج بودن و ناپختگي توصيف مي‌شوند (همان). اين امر خود موجب نگراني بسياري از والدين تک‌فرزند مي‌شود (بياتي، 1383، ص2).
    پژوهش‌هاي بسياري در چين، پس از اجراي سياست تک‌فرزندي در اين كشور، به‌منظور بررسي و شناخت خصوصيات اين کودکان انجام گرفته است. برخي از اين تحقيقات، در اوايل دهه 1980 نشان داد که تک‌فرزندان چيني، خودخواه، غيراجتماعي، ناسازگار، متکبر و ترسو هستند (زانگ و همکاران، 2001). بي‌ريا و همکاران (1383، ص870) بيان کرده‌اند که از تک‌فرزند، معمولاً به‌عنوان «بچه لوس» ياد مي‌کنند؛ چون در او تلفيقي از نشانه‌هاي نامطلوب مانند وابستگي، خودستايي، ناخويشتنداري و اختلالات عاطفي به چشم مي‌خورد. نتايج تحقيقات جيائو و همکاران (1986) نيز نشان داد که تک‌فرزندان بيشتر خود محورند، در‌حالي‌که کودکان داراي خواهر يا برادر، داراي خصوصيات مثبتي مانند استقلال فکري، روحيه همکاري، تعاون و منزلت بيشتري در ميان هسالان خود بودند (بياتي، 1383، ص80). برخي محققان مانند ميلوسکي (2005)، در تحقيقات خود دريافته‌اند كه کودکان داراي خواهر يا برادر كه از سوي همشيران خود حمايت مي‌شوند، گرايش بيشتري به سازگاري اجتماعي دارند، به لحاظ اجتماعي آسان‌تر با ديگران درآميخته مي‌شوند، نشانه‌هاي کمتري از افسردگي و تنهايي گزارش مي‌کنند، ارتباط بيشتري با همسالانشان داشته و در کنار ديگران احساس راحتي بيشتري مي‌کنند (عزيزي، 1390، ص53). آدلر معتقد است: تک‌فرزندها خودخواه‌تر از ديگران‌اند و در دوران بزرگسالي نيز همانند كودكي خود، شديداً در پي آن هستند كه كانون توجه باشند. به همين دليل، به احتمال زياد ضربات شديد رواني را تجربه مي‌كنند (شولتز و شولتز، 1385، ص148). از نظر رشد عاطفي، شواهدي وجود دارد که هم نتايج مثبت و هم نتايج منفي را مبتني بر روابط خواهر و برادري نشان مي‌دهد. به‌عنوان نمونه، همشيران، داراي روابط مثبت‌تر، اعتماد به نفس بالاتر و احساس تنهايي کمتري دارند (آقامحمدي، 1391، ص30). همچنين در نمود بيروني آنان، مشکلات رفتاري کمتري ديده مي‌شود. علاوه بر اينکه، مسئوليت‌پذيري اجتماعي بيشتر و عملکرد شناختي بهتري دارند، ارزش بيشتري براي خود قائلند، استقلال بالاتري دارند و اجتماعي‌ترند (همان). از سوي ديگر، دعواي همشيره‌ها با افزايش افسردگي در کودکان همراه است. در‌حالي‌که صميميت همشيران با افزايش کارايي در ميان همسالان (براي دختران) و کاهش افسردگي در آنان (براي هر دو جنس) همراهي دارد (همان). کمپبل معتقد است: بي‌ترديد تولد فرزند جديد، موجب ايجاد تغييراتي در نظام خانواده مي‌شود. اين تغيير مي‌تواند بر روي رابطه هر‌يک از والدين با فرزند بزرگتر، و حتي بر روي روابط زناشويي والدين تأثير گذارد (2006، ص147).
    با وجود اين، تحقيقاتي ديگر نيز ويژگي‌هاي مثبت تک‌فرزندان را در برخي زمينه‌ها گزارش کردند. براي نمونه، پوستون و يو (1986) نشان داد که در مقايسه با بچه‌هاي داراي خواهر يا برادر، تک‌فرزندان از پيشرفت تحصيلي بالاتري برخوردارند، ميزان همکاري آنان بيشتر و درجه خصومت آنها کمتر است. همچنين سازگاري بيشتري را از خود نشان داده‌اند (بياتي، 1383، ص2). سردارپور و همکاران (1382) نيز بيان کردند که فراواني اختلال‌هاي رفتاري سلوک، کمبود توجه- بيش فعالي و ساير اختلال‌هاي رفتاري در کودکان تک‌فرزند، در مقايسه با چند فرزند، به مراتب کمتر است. ويلکينسون و راوليا (1997) و وانگ (1998) در بررسي‌هاي خود در کشور هلند نشان داده‌اند که تک‌فرزندان، نسبت به بچه‌هاي داراي خواهر يا برادر، از نظر هوش و کارايي و ميزان سازگاري در سطح مطلوب‌تري قرار دارند (بياتي، 1383، ص82). بياتي در پژوهش خود به اين نتيجه رسيده است که ميزان سازگاري تک‌فرزندان، بيشتر از کودکاني است که خواهر يا برادر دارند‌ (همان، ص11). برخي نيز اذعان مي‌کنند كه هرچند تک‌فرزندي به‌خودي‌خود مشکل نيست، ولي در غياب روش‌هاي آموزشي مناسب، ممکن است نتايج بدي داشته باشد (ناصحي و رئيسي، 1386).
    اگر کاهش توليد‌مثل در دهه‌اي اخير، مستند به ضرورت‌هاي اجتماعي- اقتصادي باشد، نبايد آن را يک معضل اجتماعي تلقي كرد؛ اما نمي‌توان تأثير ايدئولوژي‌هاي جديد راجع به خانواده و حيات زن و ارزش‌هاي فرهنگي نوظهور در اين جهت را ناديده گرفت. دخالت ايدئولوژي‌هاي افراطي مروج خودمداري و آسايش‌طلبي مي‌تواند رشد منفي جمعيت را که اينک بسياري از کشورهاي اروپايي با آن مواجهند، در پي داشته باشد (بستان و همکاران، 1388). حال آنكه در فرهنگ ديني، داشتن فرزند بيشتر مورد توصيه و تشويق قرار گرفته است. دين، به‌عنوان مجموعه‌اى از باورهاى قلبى و رفتارهاى عملى متناسب با آن باورها (مصباح‌، 1380، ج 3، ص10) از حقايقي است که در عرصه‌هاي گوناگون انساني حضور جدي دارد (آيينه‌چي، 1390، ص67). دين مي‌تواند به‌عنوان يک نظام پيچيده اجتماعي، بر رفتار و بازخوردهاي مهم از جمله برنامه‌ريزي، خانواده، کار، چگونگي تفسير زندگي روزانه و برداشت از امور گوناگون تأثير بسزايي داشته باشد (روحاني و معنوي‌پور، 1387، ص192).
    اگرچه خودداري از داشتن فرزند، گرايشي است که با تأثيرپذيري از فرهنگ غرب به‌جود آمده و متأسفانه در جوامع اسلامي نيز رواج يافته است، اما با نگاهي به آموزه‌هاي ديني، به‌طور قطع فرزندان مي‌توانند تأثيرات مثبت و سازنده‌اي در زندگي والدين داشته باشند. از نظر اسلام، فرزندان از ارکان مهم خانواده محسوب مي‌شوند. به همين دليل «ولود» بودن (شهيدثاني، بي‌تا، ص23)، از ويژگي‌هاي مهم در انتخاب همسر دانسته شده است. «ولود» به معناي بسيار زاينده (زيات و همكاران، 1383، ذيل الولود؛ معين، 1387، ذيل ولود)، زني كه فرزندان بسيار آرد (دهخدا، 1377، ذيل ولود) آمده است. در قرآن و کلمات و سيره ائمه اطهار، از فرزند با تعابيري چون ميوه دل (محدث نوري، 1408ق، ج 13، ص113)، نور ديده (همان)، ماية خوشبختي (حرعاملي، 1409ق، ج 21، ص357)، کسي که انسان را ياري مي‌کند (همان)، و نيز ماية رحمت و غفران الهي ياد شده است(همان). از‌اين‌رو، در روايات به فرزندآوري توصيه فراوان شده است (مجلسي، 1404ق، ج 100، ص220). در اينجا اين نكته قابل پيش‌بيني است كه وجود باورهاي قوي ديني و پايبندي مذهبي در ميان زوجين، مي‌تواند زمينه‌ساز ميل به داشتن فرزند بيشتر باشد.
    برخي پژوهش‌ها در بررسي تأثير تعداد فرزند، به متغيرهاي حوزة زناشويي پرداخته و به سنجش اين متغيرها با توجه به تعداد فرزندان پرداخته‌اند. عطاري و همكاران، (1385، ص81)، توانگ و ديگران (2003) و رحيمي (1388، ص124)، رابطه منفي و معناداري (05/0>P) بين تعداد فرزندان و رضايت زناشويي يافتند. از سوي ديگر، برخي تحقيقات (توانگ و ديگران، 2003، ص580؛ اكبرزاده و خزائي، 1391، ص154) نيز رابطه مثبت تعداد فرزند با رضايت زناشويي را مورد تأييد قرار داده‌اند (05/0>P). برخي ديگر (الماسي و همكاران، 1389، ص73) نيز رابطه معناداري بين اين دو متغير نيافتند. ضمن اينكه مولوي (1381، ص190) و ازخوش و عسگري (1386، ص137) نشان دادند كه تعداد فرزندان، همبستگي معناداري با تعارض زناشويي ندارد. برخي ديگر (صلاحيان و همكاران، 1389، ص12؛ شاهمرادي و همكاران،‌ 1390، ص33) نيز رابطه تعارض زناشويي و تعداد فرزندان را مثبت اعلام كردند (05/0>P).
    درمانگران سيستمي از جمله يونگ و لانگ (1998)، تعارض را هر نوع تنازع بر سر تصاحب پايگاه‌ها و منابع قدرت، که در جهت اخذ امتيازات ديگري و افزايش امتيازات خود بروز مي کند، مي‌دانند. روشن است که طرفين نزاع قصد دارند به طرف مقابل خود آسيب برسانند، تاکتيک‌هاي او را خنثا و بالاخره، از صحنه بيرون کنند (افخمي و همكاران، 1386، ص432). امونز و کينگ (1988، ص1040) از تعارض بين اهداف مختلف در زندگي به‌عنوان عامل تعارض زناشويي ياد مي‌کنند. محققان و نظريه‌پردازان بسياري از جمله اليس (1978) و برنز (1984)، علت اصلي تعارضات زناشويي را در باورهاي غيرمنطقي مي‌جويند (فلانگان و فلانگان، 2004، ص259؛ ‌اپشتاين، 1986، ص68). به همين دليل، متغير باورهاي غيرمنطقي، در بسياري از پژوهش‌هاي حوزة زناشويي، مورد توجه بوده است. اليس (1978، 1991، 2001) باورهاي غيرمنطقي را باورهايي اغراق‌آميز، انعطاف‌ناپذير، مطلق‌گرا و غيرواقعي مي‌داند كه بر الزام، اجبار، جزم‌انديشي و اجحاف تأكيد دارند و مانع سلامت فكر و روان و سالم‌سازي محيط فردي و اجتماعي مي‌شوند (رشيدي و همكاران، 1389، ص60). هرچند نتيجه تحقيقات نشان داده است كه باورهاي غيرمنطقي، رابطه مثبت و معناداري با برخي از متغيرهاي زناشويي از جمله تعارض زناشويي (مهين‌ترابي و همكاران،‌1390؛ مولر و ديگران، 2001، ص259)، دلزدگي زناشويي (بختيارپور و عامري، 1388، ص53)، ناسازگاري زناشويي (اديس و برنارد، 2002، ص3)، پاسخ‌هاي مخرب فعال در روابط (متز و کاپاچ، 1990، ص170)، برداشت‌ها و هيجانات منفي هنگام اختلاف‌نظرهاي زناشويي (اپستين و ديگران، 1979، ص608) دارد، اما ازخوش و عسگري (1386، ص137) در پژوهش خود، بين تعداد فرزندان با باورهاي غيرمنطقي رابطه‌اي به دست نياوردند. اسلام، تلاش مي‌كند زمينه ايجاد هرگونه باور غيرمنطقي را از بين برده يا آن را ناكارآمد جلوه دهد. براي نمونه، كشتن فرزندان، به دليل تنگناي اقتصادي را خطاي بزرگ شناختي و رفتاري قلمداد مي‌كند (انعام: 151). حتي پرهيز از فرزندآوري به دليل دشواري تربيت فرزندان را نيز رد مي‌كند (كليني، 1365، ج 6، ص3).
    فري (2007، ص40) معتقد است: ريشه خطاهاي منطقي را مي‌توان در روان‌بنه‌ها جست. از نظر يانگ و ديگران (2003، ص56)، روان‌بنه‌ها هميشه موجب ايجاد سوگيري در تفسير انسان از وقايع مي‌شوند. اين سوگيري‌ها به صورت سوء‌تفاهم، نگرش‌هاي تحريف‌‌شده، فرض‌هاي نادرست و هدف‌ها و انتظارات غيرواقع‌بينانه تجلي مي‌يابند. به باور يانگ (1990)، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه، الگوهاي هيجاني و شناختي خود‌آسيب‌رسان و ساختارهاي شناختي عميقي، شامل باورهايي درباره خود، ديگران و محيط هستند که از ارضاء نشدن نيازهاي اوليه سرچشمه مي‌گيرند (دائمي و جان‌بزرگي، 1390، ص166). ازاين‌رو، مي‌توان انتظار داشت اين فيلتر عميق شناختي، بر تمام شناخت‌ها و رفتارها از جمله نگرش نسبت به تعداد فرزندان تأثير داشته باشد. 
    اين پژوهش، در پي مباحثات اخير اجتماعي و رسانه‌اي پيرامون تعداد فرزندان و مطالعات انجام‌شده دربارة نقش باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي در حوزه زناشويي شكل گرفته و هدف آن، بررسي تفاوت باورهاي هسته‌اي (روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه)، باورهاي واسطه‌اي (باورهاي غيرمنطقي)، وضعيت روابط زناشويي (تعارض زناشويي) و ميزان دين‌داري (پايبندي مذهبي)، دو گروه والدين داراي يك و چند فرزند و آزمون اين فرضيه‌هاست که:
    1. تفاوت تعارض زناشويي والدين داراي يك و چند فرزند، معنادار است.
    2. تفاوت باورهاي غيرمنطقي والدين داراي يك و چند فرزند، معنادار است.
    3. تفاوت روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه والدين داراي يك و چند فرزند، معنادار است.
    4. تفاوت پايبندي مذهبي والدين داراي يك و چند فرزند، معنادار است.
    روش پژوهش
    در اين پژوهش، در بخش اول، از روش پيمايشي استفاده شده است. در اين روش، به توصيف وضعيت جامعه آماري از نظر متغير‌‌هاي خاص توجه شده است. تعداد فرزندان به‌عنوان عاملي كه مي‌تواند بر متغيرهاي وابسته (تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي) تأثير گذارد، به‌مثابه متغير مستقل در نظر گرفته مي‌شوند. در بخش دوم، با کاربرد طرح علي- مقايسه‌اي، تفاوت هريك از متغيرهاي وابسته در ميان والدين داراي فرزند و بدون فرزند بررسي مي‌شود.
    جامعه آماري، گروه نمونه و روش نمونه‌گيري: جامعة آماري، زوجين ساكن در شهر سمنان است كه سن ازدواج آنها بيش از 1 سال باشد. با توجه به آمار ارائه‌شده از سوي مركز آمار ايران (مركز آمار ايران، 1391)، از سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 1390، تعداد خانوارهاي شهر سمنان، 48356 است كه با توجه به جدول كرجسي- مورگان (1970)، نمونه‌اي با حجم 381 نفر، به عنوان نمونه كافي انتخاب شدند. نمونه مورد پژوهش، با استفاده از روش نمونه‌گيري تصادفي چند‌مرحله‌اي گردآوري شده است. در مرحله اول، چهار منطقه متفاوت جغرافيايي شهر، به صورت تصادفي انتخاب شده، سپس در هر منطقه، با انتخاب تصادفي منازل، از ميان داوطلبان، افرادي جهت شركت در پژوهش انتخاب گرديد. پس بعد از كنار گذاشتن پرسش‌نامه‌هاي ناقص، اطلاعات 469 فرد متأهل مورد تحليل قرار گرفتند. از جمله معيارهاي ورود، مي‌توان به سن ازدواج بين 1 تا 15 سال، تأهل فعلي، امضاي رضايت‌نامه جهت شركت در پژوهش اشاره كرد. ابتلا به بيماري‌هاي مزمن جسمي (مانند ديابت، بيماري قلبي يا معلوليت) نيز به‌عنوان معيار خروج مدنظر بود. در اين پژوهش، از روش‌هاي آمار توصيفي (ميانگين و انحراف معيار و...) و استنباطي (تحليل واريانس يك‌راهه) استفاده شده است. داده‌ها با استفاده از نسخه بيستم نرم‌افزار SPSS تجزيه و تحليل شد.
    ابزارهاي پژوهش
    الف. فرم تجديد‌نظر‌شده «پرسش‌نامه تعارض‌هاي زناشويي»: ابزار گردآوري اطلاعات، مربوط به متغير تعارض زناشويي است كه يك ابزار 54 سؤالي مي‌باشد. اين پرسش‌نامه، هشت بُعد از تعارضات زناشويي را مي‌سنجد (ثنايي و همكاران،‌ 1387، ص57). براي هر سؤال 5 گزينه در نظر گرفته شده كه به تناسب 1 براي «هرگز» تا 5 براي «هميشه» نمره به آنها اختصاص داده شده است. حداكثر نمره كل پرسش‌نامه، 270 و حداقل آن 54 است. در اين ابزار، نمره بيشتر به معني تعارض بيشتر و نمره كمتر به معني رابطه بهتر و تعارض كمتر است. آلفاي كرونباخ، براي كل پرسش‌نامه روي يك گروه 270 نفري برابر با 96/0 به‌دست آمد (همان، ص58 و 59). آلفاي كرونباخ، براي كل پرسش‌نامه در اين پژوهش 87/0 به‌دست آمد.
    ب. پرسش‌نامه باورهاي غيرمنطقي جونز: اين پرسش‌نامه، مناسب‌ترين ابزار براي اندازه‌گيري شدت و نوع باورهاي غيرمنطقي است؛ زيرا به‌گونه‌اي دقيق‌، ده خرده‌مقياس مرتبط را در زمينه باورهاي غيرمنطقي تعيين مي‌کند كه داراي 100 سؤال پنج گزينه‌اي است که براساس مفروضات طيف ليکرت به‌گونه‌اي عيني و در دامنه يک تا پنج نمره‌گذاري مي‌شود (آيينه‌چي، 1390، ص89). جونز (1969)، پايايي آزمون به روش بازآزمايي را 092/0 گزارش نمود. پايايي اين آزمون در پژوهش نقي‌پور (1373) نيز نشان داد که پايايي اين آزمون از طريق ضريب آلفاي کرونباخ 71/0 است (همان). آلفاي كرونباخ براي كل پرسش‌نامه در اين پژوهش 66/0 به‌ست آمده است.
    ج. فرم كوتاه «پرسش‌نامه روان‌بنه‌هاي يانگ» (YSQ-SF): اين پرسش‌نامه به بررسي روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه مي‌پردازد. نسخه اصلي پرسش‌نامه روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه، داراي 205 سؤال بود كه توسط يانگ (1994)، براي اندازه‌گيري روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه ساخته شده است. فرم كوتاه آن، در سال 1998 توسط يانگ براي اندازه‌گيري 15 روان‌بنه ناسازگار اوليه ساخته شد كه از 75 ماده داراي بيشترين بار عاملي در فرم 205 ماده‌اي تشکيل شده است (شايقيان و همكاران،‌ 1390، ص32؛ يوسفي و همكاران، ‌1389الف، ص30). در پژوهش اسميت و ديگران (1995)، ضريب آلفاي روان‌بنه‌ها از 83/0 (براي روان‌بنه خود تحول نايافته/ گرفتار) تا 96/0 (براي روان‌بنه نقص/ شرم) به‌دست آمد. همچنين آنها نشان دادند كه اين پرسش‌نامه، با مقياس‌هاي ناراحتي روان‌شناختي، احساس ارزشمندي، آسيب‌پذيري شناختي نسبت به افسردگي و نشانه‌شناسي اختلالات شخصيت، روايي همگرا و افتراقي خوبي نشان داده است (يوسفي و همكاران، 1389الف، ص10). در پژوهش والر و ديگران (2001)، اعتبار مقياس براساس آلفاي كرونباخ براي كل آزمون 964/0 به‌دست آمد. در ايران، پژوهش آهي و همكاران (1386) نشان مي‌دهد كه اعتبار پرسش‌نامه به دو شيوه همساني دروني آلفاي كرونباخ و بازآزمايي به ترتيب 85/0 و 76/0 بود (يوسفي و همكاران، 1389ب، ص185). آلفاي كرونباخ براي كل پرسش‌نامه در اين پژوهش 94/0 به‌دست آمده است.
    د. پرسش‌نامه پايبندي مذهبي جان‌بزرگي: اين پرسش‌نانه آزموني است که براي سنجش رفتارهاي انساني و ميزان پايبندي مذهبي افراد در جوامع اسلامي ساخته شده است (آيينه‌چي، 1390، ص90). اين پرسش‌نامه، براساس گزاره‌هاي قرآن کريم و نهج‌البلاغه (خطبه همام) دربارة ويژگي‌هاي مؤمنان ساخته شده است (جان‌بزرگي، 1388). از نظر جان‌بزرگي، نمرات بالاي پايبندي مذهبي به اين معناست كه فرد بي‌ترديد بر‌اساس معيارهاي مذهبي، رفتار خود را تنظيم مي‌کند، تلاش مي‌کند که همه رفتارهايش را بر‌اساس مذهب طراحي کند، مناسک مذهبي را به جا مي‌آورد، از اشتباهاتش توبه مي‌کند، روابطش را بر‌اساس اصول اسلامي تنظيم مي‌کند و اهل ذکر و مناجات است (همان). جان‌بزرگي، با استفاده از روش تحليل عاملي مشاهده کرد که روايي سازه اين آزمون معادل 816/0 است (سيف، 1387، ص382). پاسخ‌ها به شکل ليکرتي است كه ضمن ارائه نمره هر عامل، نمرة کلي پايبندي نيز قابل محاسبه است که با معکوس کردن سؤال‌هاي گويه‌هاي مربوط به عامل اول و دوم به‌دست مي‌آيد. نمرات همه گويه‌ها، به صورت مستقيم بوده و تنها گويه 35 به صورت معكوس‌، نمره‌گذاري مي‌گردد (آيينه‌چي، 1390، ص94). آلفاي كرونباخ براي كل پرسش‌نامه در اين پژوهش 88/0 به‌دست آمده است.
    يافته‌هاي پژوهش
    در جدول 1، توصيف جميعت‌شناختي ارائه شده است. دامنه سني افراد شركت‌كننده، بين 18 تا 40 است (با ميانگين كل 8/29 سال، ميانگين سني زنان 8/27 و مردان 8/31 سال). همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود، تحصيلات ديپلم (2/38 درصد) و ليسانس (0/23 درصد) داراي بيشترين و دكتري (4/0) داراي كمترين فراواني در ميان شركت‌كنندگان است. اغلب افراد (با تفاوت كم)، زن هستند (5/50 درصد). اغلب شركت‌كنندگان (7/68 درصد) داراي تك‌فرزند بوده و از وضعيت اقتصادي متوسطي (0/80 درصد) برخوردارند. 
    جدول 1. توصيفات جمعيت‌شناختي پژوهش (469n=)
    متغير    تعداد    درصد
    تحصيلات    زير ديپلم    105    4/22
        ديپلم    179    2/38
        فوق ديپلم    57    2/12
        ليسانس    108    0/23
        فوق ليسانس    18    8/3
        دكتري    2    4/0
    جنسيت    مرد    232    5/49
        زن    237    5/50
    وضعيت فرزندداري    والدين تک فرزند    322    7/68
        والدين داراي چند فرزند    147    3/31
    وضعيت اقتصادي    ضعيف    43    2/9
        متوسط    375    0/80
        خوب    51    9/10
    كل        469    100
    در جدول 2، ميانگين و انحراف استاندارد نمرات شرکت‌کنندگان، در مقياس‌هاي تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي، به تفكيك وضعيت فرزنددار بودن ارائه شده است. به نظر مي‌رسد، ميانگين و پراکندگي نمرات والدين داراي تك‌فرزند و والدين داراي چند فرزند، از ميزان متفاوتي برخودار است.
    جدول 2. نمرات تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي، به تفكيك وضعيت فرزنددار بودن
    بيشينه    كمينه    انحراف استاندارد    ميانگين    تعداد    تعداد فرزند    متغير
    167    67    37/22    93/107    322    تك‌فرزند    تعارض زناشويي
    126    67    11/14    46/99    147    چند فرزند    
    167    67    51/20    28/105    469    كل    
    361    239    09/19    03/292    322    تك‌فرزند    باورهاي غيرمنطقي
    347    242    58/20    85/285    147    چند فرزند    
    361    239    75/19    09/290    469    كل    
    325    107    12/43    82/187    322    تك‌فرزند    روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه
    294    79    72/37    40/175    147    چند فرزند    
    325    79    87/41    93/183    469    كل    
    216    126    96/18    44/172    322    تك‌فرزند    پايبندي مذهبي
    219    129    42/17    97/179    147    چند فرزند    
    219    126    80/18    80/174    469    كل    
    براي بررسي فرضيه پژوهش، يعني تفاوت تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي درميان والدين داراي يك و چند فرزند، با توجه به روايي مفروضه‌هاي آماري براي تحليل واريانس يك‌راهه (نظير نرمال بودن توزيع نمرات بر‌اساس نتايج آزمون کولموگراف اسميرنف (05/0<P)، همگني واريانس متغيرها در دو گروه والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند، براساس آزمون لون (05/0<P)، فاصله‌اي بودن نمرات و تصادفي بودن انتخاب شرکت‌کنندگان (هومن، 1389، ص384 و 385) از اين آزمون براي مقايسه نمرات دو گروه استفاده شده است.
    در جدول 3، نتايج آزمون تحليل واريانس يکراهه براي مقايسه نمرات تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي، با توجه به وضعيت فرزنددار بودن ارائه شده است. با توجه به سطح معناداري، تفاوت نمرات تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي، در ميان والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند، معنادار است. به‌طوري‌که والدين داراي چند فرزند، نسبت به والدين داراي يك فرزند، نمرات كمتري در متغيرهاي تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و نمرات بيشتري در پايبندي مذهبي كسب نموده‌اند (جدول 1).
    جدول 3. آزمون تحليل واريانس يکراهه براي مقايسه نمرات تعارض زناشويي،
    باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي، با توجه به وضعيت فرزنددار بودن
    PES    سطح
    معناداري    F    درجه آزادي    ميانگين
    مجذورات    مجموع
    مجذورات    متغير    منبع
    037/0    0001/0    832/17    1    235/7244    235/7244a    تعارض زناشويي    
    021/0    002/0    07/10    1    475/3855    475/3855b    باورهاي غيرمنطقي    تك‌فرزندي و چندفرزند
    019/0    003/0    032/9    1    663/15564    663/15564c    روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه    
    035/0    0001/0    725/16    1    568/5720    568/5720d    پايبندي مذهبي    
    يافته‌هاي جانبي پژوهش نشان مي‌دهد كه تفاوت نمرات اين دو گروه، با توجه به تحصيلات والدين آنها، تنها در سطح ديپلم معنادار است (05/0>P) و در سطح ليسانس، تنها در مورد متغيرهاي تعارض زناشويي و باورهاي غيرمنطقي تفاوت معنادار (05/0>P) مشاهده شد. در ساير مقاطع تحصيلي، تفاوت‌ها معنادار نيست (05/0<P). يافته ديگر اينكه، اين تفاوت در ميان زن‌ها معنادار بوده (05/0>P)، اما در ميان مردها نسبت به متغيرهاي باورهاي غيرمنطقي و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه معنادار نيست (05/0<P). نتايج بررسي معناداري تفاوت‌ها، با توجه به وضعيت اقتصادي نيز نشان داد كه در وضعيت اقتصادي ضعيف، تفاوت‌ها معنادار نيست (05/0<P)؛ در وضعيت اقتصادي متوسط، تفاوت معنادار بوده (05/0>P) و در وضعيت اقتصادي خوب، تفاوت در متغيرهاي پايبندي مذهبي و تعارض زناشويي معنادار است (05/0>P).
    بحث و نتيجه‌گيري
    اين پژوهش، با هدف بررسي تفاوت تعارض زناشويي، باورهاي غيرمنطقي، روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و پايبندي مذهبي والدين داراي يك و چند فرزند انجام شده است. آزمون فرضيه اول (جدول 3)، نشان داد كه تفاوت معناداري بين نمرات تعارض زناشويي والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند وجود دارد؛ بدين معنا كه والدين داراي يك فرزند، نمرات بالاتري در تعارض زناشويي كسب نمودند (جدول 2). اين يافته، با پژوهش‌هاي كاردك (توانگ و ديگران، 2003، ص580) و اكبرزاده و خزائي (1391، ص154) همسو و با تحقيقات عطاري و همكاران (1385، ص81)، توانگ و ديگران (2003، ص574)، مولوي (1381، ص190) و ازخوش و عسگري (1386، ص137)، رحيمي (1388، ص124) و الماسي و همكاران (1389، ص73) ناهمسو است.
    در تبيين اين يافته مي‌توان گفت: کودکان والدين را از تنهايي رهايي مي‌بخشند و موجب نشاط و شادابي، افزايش کارآمدي و پختگي شخصيت والدين مي‌گردند (محموديان و پوررحيم، 1381). اين امر موجب افزايش ظرفيت هيجاني و شناختي مثبت بين والدين مي‌شود. از‌همين‌رو، فريدمن و همکاران (1994) معتقدند: فرزند موجب افزايش وابستگي زوجين به همديگر و افزايش اعتماد در زندگي مي‌شود و انگيزه آنان را براي کسب موفقيت در زندگي دوچندان مي‌سازد. از سوي ديگر، ازآنجا‌که بخشي از تعارض زناشويي حاصل اختلاف زوجين در اهداف زندگي است (امونز و کينگ، 1988، ص1040)، حضور فرزندان، موجب همگرايي اهداف زوجين و در نتيجه، کاهش تعارضات آنها مي‌گردد. نظريه ساختاري نيز معتقد است كه در سال‌هاي اول ازدواج، تعارض از آنجا شروع مي‌شود که هر‌يک از زوجين، سعي دارد قواعد و اصول و الگوهاي مرزهاي خانوادگي خود را به خانواده جديد منتقل نمايد (قادري و همكاران، 1388، ص73). تولد فرزندان، موجب تغيير در ساختار خانواده شده و بر هويت و استقلال آن مي‌افزايد؛ اين بدان معناست كه تأثير عوامل خطر بيروني، به شدت كاهش مي‌يابد.
    آزمون فرضيه دوم (جدول 3) نشان داد كه تفاوت معناداري بين نمرات باورهاي غيرمنطقي والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند وجود دارد؛ بدين معنا كه والدين داراي يك فرزند، نمرات بالاتري در باورهاي غيرمنطقي كسب نمودند (جدول 2). اين يافته، با گزاره‌هاي ديني (انعام: 151؛ كليني، 1365، ج 6، ص3) همسو و با پژوهش ازخوش و عسگري (1386، ص137) ناهمسو است. در تبيين اين يافته مي‌توان گفت: از‌آنجا‌كه باورهاي غيرمنطقي، باورهايي واسطه‌اي و حاصل دروني‌سازي تجربيات منفي دوران كودكي (فري، 2007، ص40) و نوجواني است (روان‌بنه‌هاي ناسازگار)، در تعارض با واقعيت‌هاي موجود رابطه والد- كودك، ضعيف يا ناكارآمد مي‌شوند. تلاش تربيتي والدين، براي از بين بردن خطاهاي فكري فرزندان، موجب تضعيف باورهاي غيرمنطقي آنها نيز مي‌شود. در تبييني ديگر مي‌توان گفت: حضور فرزندان در خانواده بر حالات رواني والدين، جامعه‌پذيري، اعتماد به نفس و تقويت حرمت ‌خود، احساس مثمرثمر بودن و كارآمدي و تداوم حيات خانواده تأثير مثبت دارد (شجاعي، 1386، ص353). از سوي ديگر، رابطه منفي و معنادار باورهاي غيرمنطقي با عملكرد اجتماعي (هايرش و ديگران، 2003)، عزت نفس (تنن بام و همكاران، 2007)، رضايت از زندگي (همان) و بلوغ عاطفي (مهين‌ترابي و همكاران، 1390) مورد تأييد واقع شده است.
    آزمون فرضيه سوم (جدول 3) نشان داد كه تفاوت معناداري بين نمرات روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند وجود دارد؛ بدين معنا كه والدين داراي يك فرزند، نمرات بالاتري در روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه كسب نمودند (جدول 2). در اين زمينه، مطالعه همسو و غيرهمسوي بومي و غيربومي‌اي يافت نشد. در تبيين اين يافته مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه حضور فرزندان در خانواده، موجب ايجاد نوعي امنيت رواني و اعتماد نسبت به خود و محيط و البته آينده مي‌گردد. افزون بر اين، حرمت خود والدين را افزايش مي‌دهد (شجاعي، 1386، ص353). از سوي ديگر، همبستگي منفي و معنادار روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه و احساس امنيت، اعتماد، حرمت‌خود مورد تأييد قرار گرفته است (پانس و ديگران،‌ 2004). حوزه اول روان‌بنه‌هاي ناسازگار (بريدگي و طرد)، توصيف‌كننده افرادي است كه معتقدند: نياز آنها به ثبات، امنيت، محبت، عشق و تعلق‌خاطر برآورده نخواهد شد (يانگ، 1999، ص34). حال آنكه بازخورد رابطه مثبت آنها با فرزندان و دريافت محبت، عشق و تعلق‌خاطر ثابت، روان‌بنه‌هاي اين حوزه را تضعيف خواهد نمود. افرادي که روان‌بنه‌هايشان در حوزه دوم (خودگرداني و عملکرد مختل) قرار دارد، از خودشان و محيط اطرافشان، انتظاراتي دارند که در توانايي آنها براي تفکيک خود از نماد والدين و دستيابي به عملکرد مستقلانه مانع ايجاد مي‌کند (يانگ و ديگران، 2003، ص42). احساس توانايي اين افراد براي جدا شدن از خانواده، بقا و عملکرد مستقل و موفقيت‌آميز مختل است (همان). همان‌گونه كه بيان شد، افزايش تعداد اعضاي خانواده به‌وسيله فرزندان و ايجاد تغييرات ساختاري، به احساس هويت و استقلال خانواده كمك مي‌كند. بدين ترتيب، زوجيني كه بقاي خود را در فرزندان مي‌بينند، عملكرد متناسب‌تري از خود نشان مي‌دهند. اين دريافت‌ها و بازخوردها، روان‌بنه‌هاي اين حوزه را تضعيف مي‌كند. افراد داراي روان‌بنه‌هاي حوزه سوم (محدوديت‌هاي مختل)، اغلب خودخواه، لوس، بي‌مسئوليت يا خودشيفته به نظر مي‌رسند (همان). حال آنكه فرزندپروري و مشكلات آن، مستلزم ديگرخواهي و پذيرش مسئوليت است.
    آزمون فرضيه چهارم (جدول 3) نشان داد كه تفاوت معناداري بين نمرات پايبندي مذهبي والدين داراي يك فرزند و والدين داراي چند فرزند وجود دارد؛ بدين معنا كه والدين داراي چند فرزند، نمرات بالاتري در پايبندي مذهبي كسب نمودند (جدول 2). در اين زمينه، تحقيق همسو يا ناهمسويي با اين يافته، به‌دست نيامد. اما در تبيين آن مي‌توان به تأكيد و تشويق‌هاي گزاره‌هاي ديني براي ازدياد نسل و فرزندآوري اشاره نمود كه افراد پايبند به مذهب را تحت تأثير قرار خواهد داد. علاوه بر اينكه، كاركردهاي فردي (مانند معرفت‌زايي (قدردان قراملکي، 1389)، معنا و نشاط‌بخشي به زندگي دنيايي (همان، ص168-170)، ارائه راهكارهاي كنار آمدن (مقابله) (همان، ص198-200)، پديدآيي احساس معنا و هدف در زندگي (همان، ص200-208)، تعالي انگيزه‌ها و اهداف رفتاري، خوش‏بينى و اميد (صفورايي پاريزي، 1390)، كاهش و معنايابي رنج‌ها (شرح: 6؛ شوري: 30؛ انبياء: 35؛ بقره: 155؛ زمر: 8)، توكل (صفورايي پاريزي، 1390، ص57)، افزايش حرمت‌خود (منظري توكلي و عراقي‌پور، 1389)، شادكامي (هاديانفرد، 1384) و کارکرد اجتماعي (مانند حمايت و انسجام‌بخشي (كامتور تامسون، 1388، ص196)، تحكيم گروه [خانواده] (حاتمي و همكاران، 1388)، دلبستگي ايمن (قيامي، 1384)، افزايش ثمربخشي (كامتور تامسون، 1388، ص198)، زمينه‌ساز عدم تأثير تبليغات و باورهاي غيرمنطقي دربارة تعدد فرزند مي‌شود.
    محدوديت: از محدوديت‌هاي اين پژوهش، اجرا و بررسي متغيرهاي پژوهش در شهر سمنان است. ازاين‌رو، به‌واسطه تفاوت‌هاي فردي و فرهنگي- اجتماعي براي تعميم نتايج به ساير مناطق، بايد جانب احتياط را رعايت کرد. محدوديت ديگر اين پژوهش، عدم بررسي ابتلاي شركت‌كنندگان به مشكلات رواني محور I و II بود.
    پيشنهادها: در اين پژوهش، نقش متغيرهاي تأثيرگذار بر متغيرهاي چهارگانه مورد بررسي قرار نگرفت. بنابراين، به پژوهشگران پيشنهاد مي‌شود تا در پژوهش‌هاي آتي، اثر تعاملي اين متغيرها را نيز مورد مطالعه قرار دهند. ابتلاي شركت‌كنندگان به مشكلات رواني محور I و II، مي‌تواند در پژوهش‌هاي بعدي به‌عنوان يكي از معيارهاي خروج در نظر گرفته شود.
     
     

    References: 
    • ازخوش، منوچهر و علي عسگري، 1386، «اندازه گيري باورهاي غيرمنطقي در روابط زناشويي: استانداردسازي پرسش‌نامه باورهاي ارتباطي»، روان‌شناسان ايراني، سال چهارم، ش 14، ص137-153.
    • افخمي، ايمانه و همكاران، 1386، «بررسي رابطه بين ميزان بخشودگي و تعارض زناشويي زوجين در استان يزد»، خانواده پژوهي، سال سوم، ش 9، ص431-442.
    • آقامحمدي، سوده، 1391، اثر آموزش مديريت روابط همشيران به والدين بر بهبود روابط همشيران و کاهش استرس والدگري، پايان‌نامه کارشناسي ارشد روان‌شناسي باليني کودک و نوجوان، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
    • اكبرزاده، مژگان و كاميان خزائي، 1391، ارتباط بين باورهاي غير‌منطقي با رضايت زناشويي در زنان بالاي 23 سال شهرستان چالوس در: نخستين همايش ملي شخصيت و زندگي نوين.
    • اماني، مهدي، 1377، مباني جمعيت‌شناسي، تهران، سمت.
    • ايرانپور، چنگيز، 1379، بررسي مقايسه‌اي اختلالات رفتاري بين خانواده‌هاي پراولاد و کم اولاد در: چهارمين سمينار بهداشت رواني و اختلالات رفتاري کودکان و نوجوانان، زنجان.
    • آيينه‌چي، عباس، 1390، رابطه سبك‌هاي والديني و باورهاي غيرمنطقي والدين و تأثير آن بر پايبندي مذهبي فرزندان، پايان‌نامه كارشناسي ارشد روان‌شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • بختيارپور، سعيد و زينب عامري، 1388، «رابطه بين وابستگي خاص نسبت به همسر و باورهاي غيرمنطقي با دلزدگي زناشويي در دبيران متأهل اهواز»، يافته‌هاي نو در روان‌شناسي، سال چهارم، ش 10، ص53-70.
    • بستان، حسين و همكاران، 1388، اسلام و جامعه‌شناسي خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بستان، حسين، 1390، خانواده در اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بياتي، فاطمه، ‌1383، مقايسه سازگاري عاطفي، اجتماعي، آموزشي و همدلي مادران و دختران در بين دانش‌آموزان دختر تک‌فرزند و چندفرزند مقطع راهنمايي شهر تهران، پايان‌نامه کارشناسي ارشد مشاوره و راهنمايي، تهران، دانشگاه الزهراء.
    • بي‌ريا، ناصر و همکاران، 1383، روان‌شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت.
    • ثنايي، باقر و همكاران، 1387، مقياس‌هاي سنجش خانواده و ازدواج، تهران، بعثت.
    • جان‌بزرگي، مسعود، 1388، «ساخت و اعتباريابي آزمون پايبندي مذهبي براساس گزاره‌هاي قرآن و نهج‌البلاغه»، مطالعات اسلام و روان‌شناسي، سال سوم، ش 5، ص79-106.
    • حاتمي، حميدرضا و همكاران، 1388، «بررسي تأثير ميزان دينداري بر رضايت از زندگي زناشويي»، روان‌شناسي نظامي، ش 1، ص13-22.
    • حر عاملي، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل‌البيت.
    • دائمي، فاطمه و مسعود جان‌بزرگي، 1390، «تأثير سبك والديني و روان‌بنه‌هاي ناسازگار اوليه مادران بر حرمت‌خود كودكان»، علوم رفتاري، سال پنجم، ش 2، ص172-165.
    • دهخدا، علي‌اكبر، 1377، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • رامپوري، غياث‌الدين محمد، 1388، غياث‌اللغات، تهران، اميرکبير.
    • رايکمن، ريچارد، 2008، نظريه‌هاي شخصيت، ترجمة مهرداد فيروزبخت، چ نهم،‌ تهران، ارسباران.
    • رحيمي، روح‌الله، 1388، بررسي روابط بين صفات شخصيتي، عوامل فردي- خانوادگي وشيوه‌هاي همسرگزيني با رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل در آموزش و پرورش شهر دلفان، پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
    • رشيدي، فرنگيس و همكاران، 1389، «نقش باورهاي غيرمنطقي بر سلامت روان دانش‌آموزان دختر دوره متوسطه شهر تهران»، انديشه‌هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، ش 18، ص49-65.
    • روحاني، عباس و داود معنوي‌پور، 1387، «رابطه عمل به باورهاي ديني با شادکامي و رضايت زناشويي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مبارکه»، دانش و پژوهش در روان‌شناسي، ش 35 و 36، ص206-189.
    • زيات، احمدحسن و همكاران،‌ 1383، المعجم الوسيط، قم، برهان.
    • سردارپور گودرزي، شاهرخ و همكاران، 1382، «اختلال‌هاي رفتاري در کودکان خانواده‌هاي تک‌فرزند و چندفرزند شهر تهران»، انديشه و رفتار، سال نهم، ش 1، ص26-20.
    • سيف، علي‌اکبر، 1387، اندازه‌گيري، سنجش و ارزشيابي آموزشي، تهران، دوران.
    • شاهمرادي، سميه و همكاران،‌ 1390، «پيش‌بيني تعارض زناشويي از طريق ويژگي‌هاي شخصيتي، رواني و جمعيت‌شناختي زوج‌ها»، دانش و پژوهش در روان‌شناسي کاربردي، سال دوازدهم، ش 1، ص33-44.
    • شايقيان، زينب و همكاران، 1390، «بررسي طرح‌واره‌ها و پيوند والديني در دختران نوجوان با وزن طبيعي، چاق و يا داراي علائم بي‌اشتهايي عصبي»، پژوهنده، ش 1، ص30-38.
    • شجاعي، محمدصادق، 1386، نقش فرزند در استحکام و بهداشت رواني خانواده در: همايش تقويت نظام خانواده و آسيب‌شناسي آن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • شهيد ثاني، بي‌تا، مسكن الفؤاد، قم، بصيرتي.
    • شولتز، دوان و سيدني الن شولتز، 1385، نظريه‌هاي شخصيت، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ويرايش.
    • شيخي، محمد‌تقي، 1383، جمعيت و تنظيم خانواده، تهران، شرکت سهامي انتشار.
    • صفورايى پاريزي، محمدمهدى، 1390، «نقش اعتقادات، بينش‏ها و باورهاى دينى در كارامدي خانواده»، معرفت، سال بيستم، ش 163، ص53-65.
    • صلاحيان، افشين و همكاران،‌ 1389، «بررسي رابطه بين هوش هيجاني و بخشودگي با تعارضات زناشويي»، مطالعات روان‌شناختي، سال ششم، ش 2، ص115-140.
    • عزيزي، الهه، 1390، بررسي پيوندهاي خانوادگي کودکان مبتلا به اختلال ADHD و مقايسه آن با کودکان عادي، پايان‌نامه کارشناسي ارشد خانواده درماني، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
    • عطاري، يوسفعلي و همكاران، 1385، «بررسي رابطه ويژگي‌هاي شخصيتي و عوامل فردي-خانوادگي با رضايت زناشويي در كاركنان اداره‌هاي دولتي شهر اهواز»، علوم تربيتي و روان‌شناسي، ش 3، ص81-108.
    • فري، مايكل، 2007، شناخت‌درمان‌گري گروهي، ترجمة مسعود جان‌بزرگي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • قادري، زهرا و همكاران،‌ 1388، «اثربخشي خانواده درماني ستير بر تغيير سبک‌هاي مقابله با تعارض زناشويي»، انديشه و رفتار، سال سوم، ش 11، ص67-76.
    • قدردان قراملکي، محمدحسن، 1389، «کارکرد دين در انسان و جامعه»، قبسات، ش 28، ص161-188.
    • قيامي، زهرا، 1384، «بررسي رابطه سبک‌هاي دلبستگي با سبک‌هاي مقابله مذهبي»، روان‌شناسي و علوم تربيتي، سال سي و پنجم، ش 1، ص221-233.
    • كامتور تامسون، ويليام سي، 2005، «بهزيستي از ديدگاه دين و روان‌شناسي»، ترجمه و نقد مبين صالحي و مهدي عباسي، روان‌شناسي و دين، سال دوم، ش 2، ص189-246.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1365، كافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • الماسي، نفيسه و همكاران، 1389، «رابطه سبك زندگي و رضايت زناشويي در ورزشكاران و مقايسه آن با افراد عادي»، مديريت ورزشي، ش 5، ص73-87.
    • مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحار‌الانوار، بيروت، الوفاء.
    • محدث نوري، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرك‌الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت.
    • محموديان، حسين و محمدرضا پوررحيم، 1381، «ارزش فرزند از ديدگاه زوجين جوان و رابطه آن با باروري (مطالعه موردي شهرستان بهشهر)»، جمعيت، ش 41، ص89-103.
    • مركز آمار ايران، 1391، گزيده نتايج سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1390، تهران، نشر مركز آمار ايران، در: درگاه مركز آمار ايران (http://www.amar.org.ir).
    • مصباح، محمد‌تقي، 1380، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • معين، محمد، 1387، فرهنگ فارسي، تهران، دبير.
    • منظري توكلي، عليرضا و نجمه عراقي‌پور، 1389، «بررسي رابطه بين دينداري و شادكامي در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان سال تحصيلي 1389-1388»، روان‌شناسي تربيتي، سال ششم، ش 19، ص19-45.
    • مهين‌ترابي، سميه و همكاران، 1390، «تاثير آموزش‌هاي شناختي - رفتاري بر تعديل انتظارات غيرمنطقي، بلوغ عاطفي و نارضايتي زناشويي در زناني»، علوم رفتاري، سال پنجم، ش 16، ص127-133.
    • مولوي، حسين، 1381، «شناسايي عوامل خطر و پيش‌بيني احتمال ناسازگاري در ازدواج»، فصلنامه علوم انساني دانشگاه الزهرا، سال دوازدهم، ش 42، ص189-208.
    • ناصحي، عباس‌علي و فيروزه رئيسي، 1386، «مروري بر نظريات آدلر»، تازه‌هاي علوم شناختي، سال نهم، ش 1، ص66-55.
    • هاديانفرد، حبيب، 1384، «احساس ذهني بهزيستي و فعاليت‌هاي مذهبي در گروهي از مسلمانان»، روان‌پزشكي و روان‌شناسي باليني ايران (انديشه و رفتار)، سال يازدهم، ش 2، ص224-232.
    • هومن، حيدرعلي، 1389، استنباط آماري در پژوهش‌هاي رفتاري، تهران، سمت.
    • ورسلي، پستر، 1373، جامعه‌شناسي مدرن، ترجمة حسن پويان، تهران، چاپخش.
    • يانگ، جفري و ديگران، 2003، طرح واره درماني: راهنماي کاربردي براي متخصصين باليني، ترجمة حسن حميدپور و زهرا اندوز، تهران، ارجمند.
    • يانگ، جفري، 1999، شناخت درماني اختلالات شخصيت، ترجمة علي صاحبي و حسن حميدپور، تهران، ارجمند.
    • يوسفي، رحيم و همكاران، 1389 الف، «اثربخشي مداخله آموزشي مبتني بر مدل طرحواره‌ها در ارتقا رضايت زناشويي»، روان شناسي باليني، سال دوم، ش 7، ص25-37.
    • يوسفي، ناصر و همكاران، 1389 ب، «بررسي شاخص‌هاي روان‌سنجي مقياس روان‌بنه‌هاي سازش‌نايافته اوليه»، روان‌شناسي، سال چهارم، ش 2، ص182-203.
    • Addis, J, & Bernard, M.E, 2002, Marital adjustment and irrational beliefs, Journal of Rational Emotive Cognitive Behavior Therapy, v. 20, p. 3-13.
    • Anderson, E. R, 1999, Sibling, half sibling, and step sibling relationships in remarried families, Monograohs for the Sociciety for Research in Child Development, v. 64 (4), P. 101-126.
    • Campbell, S.B, 2006, Behavior Problems in Preschool Children, Second Edition: Clinical and Developmental Issues, Guilford Press.
    • Dunn, J, & et al, 1995, The development of children's moral sensibility: Individual differences and emotional understanding, Developmental Psychology, v. 31 (4), p. 649-659.
    • Dunn, J., & Kendrich, C, 1982, Sibling: Love, envy, and understanding. Cambridge, MA: Harvard University Press.
    • Ellis, A, 1978, Treating the Abrasive client with Rational – Emotive Therapy, Journal of Psychotherapy, v. 1.
    • Ellis, A, 1991, The Philosophical basis of rational emotive therapy (RET), Psychotherapy in Private Practice, v.8, p. 97-106.
    • Ellis, A, 2001, Overcoming destructive beliefs, feelings, and behaviors. Amherst, New York: Prometheus Books.
    • Emmons, R.A, & King, L.A, 1988, Conflict among personal stirving: Immediate and long term implications for psychologicaland physical well being, Journal of Personality and Social Psychology, v. 64, p. 1040-1048.
    • Epstein, N, 1986, Cognitive Marital Therapy: Multi level assessment and intervention, Journal of Rational-Emotive Therapy, v. 4, p. 68-81.
    • Epstein, N, & et al, 1979, Irrational beliefs and perception of marital conflict, Journal of Consulting and Clinical Psychology, v. 47, p. 608-610.
    • Flanagan, J, & Flanagan, R, 2004, Counseling and psychotherapy theories in context and practice, New York: Wiley.
    • Fridman, D, & et al, 1994, A theory of the value of children Demography, v. 31 (3), p. 375-401.
    • Hartup, W.W, 1983, Peer relations. In P.H. Mussen(series Ed.) & E. M. Hetherington, Handbook of child psychology: v 4. Socialization, personality, and social development. (pp. 103-196). New York: Wiley.
    • Hirsch, C. R, & et al, 2003, Self-images play a causal role in social phobia, Behavior Research and Therapy, v. 41, p. 909-921.
    • Jones, R. G, 1969, A factored measure of Ellis's irrational belief system, Dissertation Abstracts International, v. 29, p. 4379-4380.
    • Kerjcie, R.V, & Morgan, D.W, 1970, Determining sample size for research, Activities, Educational and Psycholigical Measurments, 30.
    • Kim, J., & et al, 2007, Longitudinal linkages between sibling relationships and adjustment from middle childhood through adolescence, Developmental Psychology, v. 43 (4), p. 960-973.
    • Lisen, C.R, & Blanton, P.W, 2001, Experience of only children, Journal of Individual Psychology, v. 57 (2), p. 725-740.
    • Metts. S, & Cupach. W.R, 1990, The influence of relation beliefs and problem solving responses on satisfaction in romantic relationships, Journal of Human Communication Research, v. 17, p. 170-185.
    • Muller, A.T, & et al, 2001, Dysfunctional beliefs and marital conflict in distressed and nondistressed married individuals, Journal of Rational-Emotive and Cognitive Behavior Therapy, v. 19, p. 259-270.
    • Nachman, P, & Thompson, A, 1998, You and Your Only Child: The Joys, Myths, and Challenges of Raising an Only Child. Harper Collins.
    • Ponce, A.N, & et al, 2004, Experience of maltreatment as a child and acceptance of violence in adult intimate relationships: mediating effects of distortions in cognitive schemas, v. 19, p. 97-108.
    • Schmidt NB, Joiner TE, Young JE, Telch MJ. (1995). The Schema Questionnaire: Investigation of Psychometric Properties and the Hierarchical Structure of a Measure of Maladaptive Schemas, Cognitive Research and Therapy, 19:295-321.
    • Sherman, A. M, & et al, 2006, Sibling relationships and best friendships in young adulthood: Warmth, conflict, and well being personal relationships, v. 13 (2), p. 151-165.
    • Tannenbaum, C, & et al, 2007, What drives older women's perceptions of health-related quality of life? Quality of Life Research, v. 16 (4), p. 593-605.
    • Twenge, J.M, & et al, 2003, Parenthood and marital satisfaction: a meta – analytic review, Journal of Marriage and Family, v. 65, p. 574-583.
    • Waller G, & et al, 2001, Psychometric Properties of the Long and Short Versions of the Young Schema Questionnaire: Core Beliefs among Bulimic and Comparison Women, Cognitive Therapy and Research, v. 25 (2), p. 137-147.
    • Young, J.E, 1998, Young Schema Questionnaire. Short form (1st ed.). New York: Cognitive Therapy Center.
    • Zhang, Y, & et al, 2001, A new look at the old little emperor; developmental changes in the personality of only children in China, Social Behavior and personality, v. 29 (7), p. 725-732.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، ساطوریان، سیدعباس، زارعی، محمد، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان.(1394) بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند‌فرزند. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8(3)، 93-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسعلی هراتیان؛ سیدعباس ساطوریان؛ محمد زارعی؛ مسعود جان بزرگی؛ مژگان آگاه."بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند‌فرزند". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8، 3، 1394، 93-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، ساطوریان، سیدعباس، زارعی، محمد، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان.(1394) 'بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند‌فرزند'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8(3), pp. 93-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هراتیان، عباسعلی، ساطوریان، سیدعباس، زارعی، محمد، جان بزرگی، مسعود، آگاه، مژگان. بررسی تفاوت تعارض زناشویی، باورهای غیرمنطقی، روان‌بنه‌های ناسازگار اولیه و پایبندی مذهبی والدین دارای یک و چند‌فرزند. روان‌شناسی و دین، 8, 1394؛ 8(3): 93-112