روان‌شناسی و دین، سال هشتم، شماره چهارم، پیاپی 32، زمستان 1394، صفحات 81-92

    اثربخشی معنویت درمانی گروهی بر افزایش تاب آوری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ فاطمه دهقان / پژوهشگر مركز تحقيقات توسعة اجتماعي و ارتقاء سلامت دانشگاه علوم پزشكي كرمانشاه / fateme.dehghan1368@gmail.com
    مرضیه پیری کامرانی / دانشجوي دکتري مشاوره دانشگاه علامه طباطبايي
    جهانگیر کرمی / دانشيار گروه روان‌شناسي دانشگاه رازي کرمانشاه / j.karami@razi.ac.ir
    چکیده: 
    مطالعات معنوی در روان شناسی، موضوعی اساسی است و توجه به آن، در بسیاری از کشورها در حال افزایش است. این پژوهش، با هدف تعیین اثربخشی معنویت درمانی بر افزایش تاب آوری در دانشجویان انجام گرفت. برای انجام پژوهش، از بین کلیه دانشجویان دانشکده فنی و حرفه ای سماء شهر کرمانشاه با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده نمونه ای، با حجم50 نفر (24 نفر گروه آزمایش و 26 نفرگروه کنترل) انتخاب گردید. پژوهش آزمایشی، از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. افراد گروه آزمایش ده جلسه در مداخلات معنویت درمانی گروهی شرکت کردند. پرسش نامه‌ی تاب آوری کونور و دیویدسون، به عنوان ابزار گردآوری داده ها استفاده گردید. داده های به دست آمده با روش آماری کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج به دست آمده نشان داد، تفاوت بین میانگین نمره‌ی تاب آوری در مرحله پس آزمون در گروه آزمایش و کنترل با کنترل متغیر پیش آزمون، معنی دار بوده است. با توجه به نتایج به دست آمده، می توان گفت: معنویت درمانی گروهی در افزایش تاب آوری دانشجویان به طور چشم گیری مؤثر بوده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Effectiveness of Group Spiritual Therapy on Increasing Resilience
    Abstract: 
    In psychology spiritual studies are among the basic questions and increasing attention is given to this question by many countries. The aim of this research is to determine the effectiveness of spiritual therapy on the increase in resilience among students. From among all the students of Samma Technical College of Kermanshah, 50 students were chosen through a simple random sampling and divided into: a test group (24 students) and a control group (26 students). The experimental research which was in the form of pre-test and post-test was conducted on control group. The test group took part in ten group spiritual therapy sessions. Connor and Davidson questionnaire on resilience was used for gathering the data. Statistical Covariance method was used for analyzing the data. The results show that there is a significant difference between the average grade of resilience of the test group and control group in the post-test and the variant control in the pre-test. Given the research results, we can conclude that group spiritual therapy is significantly effective in increasing students’ resilience.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    ورود به دانشگاه، تغيير عمده‌اي در زندگي اجتماعي، خانوادگي و فردي به وجود مي‌آورد. در اين دوره، فرد با تغييرات زيادي در روابط اجتماعي و انساني روبه‌رو مي‌شود و با انتظارات و نقش‌هاي جديدي روبه‌رو مي‌شود. قرار گرفتن در چنين شرايطي، غالباً با فشار و نگراني توأم بوده، عملکرد و بازدهي افراد را تحت تأثير قرار مي‌دهد (شيربيم و همكاران، 1387). انتقال از دورة متوسطه به دانشگاه، براي بيشتر افراد رخدادي تنش‌زا محسوب مي‌شود؛ زيرا در ‌اين مرحله دانشجو با شرايط و الزامات جديدي مواجه مي‌شود که تجربه‌اي درباره آن ندارد. در غالب موارد، فاقد مهارت‌هاي لازم براي مقابله با آنها مي‌باشد (ميکائيلي و همكاران، 1390).
    ناتواني دانشجو در ‌اين فرايند مي‌تواند منبع مشکلات متعدد رواني براي او باشد. ‌اين مجموعه تغييرات، براي عده‌اي استرس حاد و جدي تلقي مي‌شود (ر.ك: فرح‌بخش، 1390). پايين بودن مؤلفه‌هاي شناختي، مثل تاب‌آوري بر روند سازگاري و انطباق با شرايط جديد تأثير سوء دارد (دنيسون و همكاران، 2008؛ لوينسون و پونزتي، 2000). با توجه به‌ اين امر، سازگاري دانشجويان فرايندي است که همواره مورد توجه متخصصان و مشاوران براي کمک به آنان شده است.
    تاب‌آوري عاملي است که به افراد در رؤيارويي و سازگاري با موقعيت‌هاي سخت و تنش‌زاي زندگي کمک مي‌کند (ايزديان و همكاران، 2010)، افسردگي را کاهش مي‌دهد (وايت و همكاران، 2010)، توانايي سازگاري با درد (اسميت و همكاران، 2009) و کيفيت زندگي را افزايش مي‌دهد (رنجبر و همكاران، 1390). همچنين تاب‌آوري از مشکلات روان‌شناختي در جوانان پيشگيري مي‌کند، از آنها در برابر تأثيرات روان‌شناختي حوادث مشکل‌زا محافظت مي‌کند (پينکارت، 2009).
    تاب‌آوري ريشه در برخي از نظريه‌هاي روان‌شناسي دارد. توجه فرويد به توانايي انسان جهت تفوق بر شرايط ناگوار (ماستن و کوتسورث، 1995)، مفهوم دلبستگي بالبي، مدل «تاب‌آوري من» بلاک و سازوکارهاي دفاعي وايلانت (مگينس، 2007)، مفاهيمي ‌مانند علاقة اجتماعي، اشتباه‌هاي اساسي، شجاعت ناکامل بودن و دلگرم‌سازي در نظريه آدلر و همکار او، درايکورس (ميليرن و همكاران، 2002؛ والش، 2006)، جايگاه انتظارات خودکارآمدي در تعيين رفتارهاي انطباقي و ميزان تلاش و مقاومت فرد در مواجهه با موانع و شرايط ناگوار در نظريه بندورا (بندورا، 1997)، نقش نظام باورها و نگرش‌هاي فرد از نظر اليس و بک (لايتسي، 2006)، همچنين نقش ارزيابي‌هاي شناختي در کنار آمدن فرد از ديدگاه لازاروس و فولکمن (لازاروس، 1993)، ديدگاه روش‌هاي بوم‌شناختي برونفن برنر و روشي که عوامل و لايه‌هاي مختلف بر فرد، به‌ويژه کودک تأثير مي‌گذارند، سبک تفکر و تبيين افراد از ديدگاه سليگمن (سليگمن و همكاران، 1995) و در‌نهايت، نقش معنا دادن به زندگي براي باقي ماندن در شرايط ناگوار براساس نظر فرانکل (کوري، 2005، ص 158)، نقطه پيوند ‌اين نظريه‌ها با مفهوم تاب‌آوري است (کاوه و همكاران، 1390).
    تاب‌آوري خصيصه‌اي است که به‌صورت کاملاً طبيعي رخ مي‌دهد و اشاره بر فرايندي پويا دارد که انسان‌ها در زمان مواجهه با شرايط ناگوار يا ضربه‌هاي روحي به صورت رفتار انطباقي مثبت از خود نشان مي‌دهند. تاب‌آوري، به‌عنوان عاملي در جهت سازگاري موفقيت‌آميز با تغييرات و توانايي مقاومت در برابر مشکلات شناخته‌شده است. تاب‌آوري، به فرد ‌اين امکان را مي‌دهد که بتواند از مهارت سازگارانه خود سود جسته و شرايط استرس‌زا را به فرصتي جهت يادگيري و رشد تبديل کند و با تمرکز بر مشکل، استرس را در فرد کنترل کند. تاب‌آوري، تنها طريق سازگاري با استرس نيست، بلکه به معني بهبود، انعطاف‌پذيري و برگشت به حالت اول مي‌باشد. در تاب‌آوري، مقوله‌هاي تحمل، بهبودي و انعطاف‌پذيري مستتر است. شخص تاب‌آور با استرس‌ها، چالش‌ها و حوادث زندگي خود روبه‌رو شده و همچنين حضور فعالانه در محيط زندگي خود دارد (پورافضل و همكاران، 1392).
    در سطح فردي، بررسي‌هاي اخير نشان داده است که نگرش معنوي و اميد به‌ آينده، به‌عنوان پتانسيل‌هاي حمايتي براي تاب‌آوري مي‌باشند (حميد و همكاران، 1391). چندين تحقيق نشان داده که معنوي بودن در افراد، احساس هدفمندي ‌ايجاد مي‌کند و برخي از افراد، علي‌رغم ‌اينکه با مشکلاتي روبه‌رو هستند، از ‌ايمانشان براي‌ ايجاد اميد به بهبود شرايط در ‌آينده بهره مي‌برند (کينگ، 2008، ص 55). احساس هدفمندي و نگرش معنوي، از جمله عوامل حمايتي در تاب‌آوري هستند (پرکينز و جونز، 2004). طبق نظر گراهام و همكاران (2001)، کساني که اعتقادات معنوي قوي‌تري دارند، در برابر تنش و فشار مصونيت بيشتر و سلامت بالاتري دارند. نقش معنا دادن به زندگي براي باقي ماندن در شرايط ناگوار، براساس نظر فرانکل، نقطه پيوند‌ اين نظريه با مفهوم تاب‌آوري است (کوري، 2005، ص 158).
    معنويت، دانش پايه‌اي است که فرايند سازگاري با محيط را افزايش مي‌دهد و دست‌کم پنج کارآيي دارد که مي‌تواند به رفتارهاي سازگارانه با محيط بيانجامد؛ ظرفيت متعالي کردن کارها، به معناي توجه به يکپارچگي جهان آفرينش؛ تجربه سطح بالايي از خودآگاهي؛ بررسي و پالايش تجربه‌هاي روزانه در ارتباط شخص با احساس مذهبي و معنوي؛ به‌کارگيري منابع معنوي در حل مشکلات زندگي و انجام اعمال پرهيزکارانه مثل گذشت، فداکاري و مانند ‌اينها (صمدي، 2006). پيشرفت روان‌شناسي و ماهيت پيچيده و پوياي جوامع نوين موجب شده نيازهاي معنوي بشر در برابر نيازهاي مادي قد علم کند و اهميت بيشتري بيابند (غلامي ‌و بشليده، 1390). نخستين و مهم‌ترين عامل مربوط به تأثير ويژه معنويت درماني، در بهبود نگرش و تفسير فرد نسبت به زندگي است. اهميت عامل فشارآور از طريق ارزيابي‌هاي شناختي، که تحت تأثير باورها و ارزش‌هاي فردي، مانند کنترل فردي و باورهاي وجودي و معنوي تعيين مي‌شود. افراد بر مبناي منابع در دسترس و از راه‌هاي گوناگون کنار آمدن، استرس خود را مديريت مي‌کنند (مارتون و همكاران، 2002).
    يانگ و ماو (2007) معتقدند: داشتن هدف و معنا در زندگي، احساس تعلق داشتن به معناي والا، اميدواري به ياري خداوند در موقعيت‌هاي مشکل‌زاي زندگي و بهره‌مندي از حمايت‌هاي اجتماعي و معنوي، همگي از جمله روش‌هايي هستند که افراد معنوي با دارا بودن آنها، مي‌توانند در رؤيارويي با حوادث تنش‌زاي زندگي آسيب کمتري را متحمل شوند. همچنين به اعتقاد فونتولاکيس و همكاران (2008)، باور به‌ اينکه خدايي هست، که بر موقعيت‌ها مسلط و ناظر بر بندگان است، تا حد بسيار زيادي، اضطراب مرتبط با موقعيت‌ها را کاهش مي‌دهد.
    زمان آن رسيده است که راه‌کارهاي معنوي، با نظريه و روش علمي‌ روان‌درماني ترکيب شود (ريچارد و همكاران، 2007). در طول تاريخ، مکاتب گوناگون انساني و روان‌شناسي، به دنبال ارائه راه‌حل‌هايي بودند و به انسان و نيازهاي او توجه کرده‌اند. مطالعات معنوي در روان‌شناسي، در سطح موضوعي اساسي است. توجه به آن در بسياري از کشورها در حال افزايش است (ريچارد و همکاران، 2007). معنويت شامل ادراکات حاصل از خود و ترکيبي از عوامل شخصيتي و باورهاي بنيادين، در خصوص بودن و داشتن معني در زندگي است که ‌اين باورها با جنبه‌هاي گوناگون زندگي از جمله جنبه‌هاي اجتماعي، جسماني و روان‌شناختي در ارتباط مي‌باشد (يانگ و ماو، 2007).
    هدف عمده مطالعات علمي، ‌در ارتباط با مسائل مذهبي- معنوي، روشن ساختن طبيعت تأثيرات عوامل مذهبي- معنوي بر سلامتي بوده است. فراتحليل‌هاي اخير گزارش داده‌اند که فرائض و دلبستگي‌هاي معنوي، به‌طور معنادار با سلامتي و طول عمر، همبسته هستند (فلانيلي و گاليک، 2010). بعضي از باورهاي وجودي (ترس از خدا، اضطراب مرگ، باور مربوط به زندگي پس از مرگ)، با احساس بهزيستي رابطه دارد (کوهن و ‌هال، 2009). فيسچر و همكاران (2010)، رابطه بين هويت مذهبي و استراتژهاي مقابله‌اي ترجيح داده شده بين‌فردي و درون‌فردي در افراد مسلمان و مسيحي را سنجيد و بيان کرد که وابستگي‌هاي معنوي، که براي کمک به کنار آمدن افراد با مشکلات و رويدادهاي استرس‌زا کمک‌کننده مي‌باشند، در مورد مسيحيان و مسلمانان هر دو صدق مي‌کند و هويت مذهبي انواع گوناگون روش‌هاي مقابله را پرورش مي‌دهند. حميد و همکاران(1391)، طي پژوهشي بين هوش معنوي و تاب‌آوري رابطه مثبت به دست آوردند. اژدري‌فرد و همكاران (1389)، در پژوهشي به‌ اين نتيجه رسيدند که آموزش عرفان و معنويت موجب افزايش سلامت روان و بهبود عملکرد جسماني، اجتماعي و کاهش اضطراب و افسردگي دانش‌آموزان شده است. غلامي ‌و بشليده (1390) نيز در پژوهش خود، اثربخشي معنويت درماني بر سلامت روان زنان مطلقه را نشان دادند. همچنين تقي‌زاده و مير‌علائي (1392)، مؤثر بودن معنويت‌درماني گروهي در افزايش تاب‌آوري زنان مبتلا به ام . اس را نشان داده‌اند. داشتن معنا در زندگي، اميداري به ياري خداوند در شرايط مشکل، بهره‌مندي از حمايت‌هاي اجتماعي و معنوي، احساس تعلق داشتن به منبعي والا، از جمله روش‌هايي است که موجب مي‌شود افراد در هنگام مواجهه با حوادث، مصائب و مشکلات آسيب کمتري ديده و سلامت روان خويش را در حد بهينه حفظ کنند. با توجه به مزاياي تاب‌آوري براي افراد جامعه، به‌ويژه دانشجويان به‌عنوان نيروي جوان و‌ آينده‌سازان جامعه، برخي از روان‌شناسان و پژوهشگران کوشيده‌اند روش‌هايي را براي افزايش ميزان تاب‌آوري در افراد ارائه دهند. در همين راستا، اين پژوهش به دنبال تعيين ميزان اثربخشي معنويت‌درماني گروهي بر تاب‌آوري بوده است.
    روش پژوهش
    ‌اين پژوهش از نوع طرح‌هاي آزمايشي با پيش‌آزمون- پس‌آزمون و گروه گواه است. جامعه آماري شامل کليه دانشجويان دانشکده فني و حرفه‌اي سماء شهر کرمانشاه، که در سال تحصيلي 92-1391 مشغول به تحصيل بودند. با استفاده از روش نمونه‌گيري تصادفي ساده، نمونه‌اي با حجم 50 نفر (24 نفر گروه آزمايش و 26 نفر گروه کنترل) انتخاب گرديد. پيش از اجراي متغير مستقل (معنويت‌درماني گروهي)، آزمودني‌هاي انتخاب شده در هر دو گروه، در پيش‌آزمون اقدام به پر کردن ابزار پژوهش (پرسش‌نامه مورد‌نظر) کردند. متغير مستقل در اين پژوهش عبارت است از: «معنويت‌درماني گروهي» و متغير وابسته تاب‌آوري بود. پس از اتمام جلسات آموزشي، پس‌آزمون روي دو گروه اجرا شد. با توجه به اينکه در طرح آزمايشي اين پژوهش، پيش‌آزمون و پس‌آزمون، با گروه گواه بود، براي کنترل اثر عامل پيش‌آزمون، از روش آماري تحليل کوواريانس استفاده گرديد. همچنين عوامل احتمالي تأثيرگذار ديگر ويژگي‌هاي آزمودني‌ها مانند جنسيت، معدل تحصيلي، سن و سال ورود به دانشگاه بود که از طريق همتاسازي و جايگزيني تصادفي در گروه‌ها، سعي شد کنترل شود. متغير احتمالي ديگر عامل رشد بود که از دانشجويان هر دو گروه تعهد گرفته شد تا طي دوره آموزش تحت آموزش ديگري قرار نگيرند. شرايط لازم براي شرکت‌کنندگان در جلسه‌هاي آموزش عبارت بودند از: 1. دانشجو بودن؛ 2. نداشتن ملاک‌هاي تشخيصي اختلالات بارز روان‌پزشکي؛ 3. نداشتن بيماري جسمي که فرد را از شرکت در برنامه پژوهش باز دارد.
    ابزار پژوهش
    مقياس تاب‌آوري (CD-RIS): ‌اين پرسش‌نامه را کونور و ديويدسون با مرور منابع پژوهشي 1979-1991 حوزة تاب‌آوري تهيه کردند (ساماني، 1386). بررسي ويژگي‌هاي روان‌سنجي‌ اين مقياس، در شش گروه جمعيت عمومي، مراجعه‌کنندگان به بخش مراقبت‌هاي اوليه، بيماران سرپايي روان‌پزشکي، بيماران با مشکل اختلال اضطراب فراگير، و دو گروه از بيماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه انجام شده است. تهيه‌کنندگان‌ اين مقياس، بر‌ اين عقيده‌اند که ‌اين پرسش‌نامه به خوبي قادر به تفکيک افراد تاب‌آور از غيرتاب‌آور در گروهاي باليني و غير‌باليني بوده و مي‌تواند در موقعيت‌هاي پژوهشي و باليني مورد استفاده قرار گيرد (همان).
    محمدي (1384)، آن را براي استفاده در ‌ايران انطباق داده است. بررسي پايايي در دانشجويان، به کمک ضريب آلفاي کرونباخ برابر با87/0 به‌دست آمد. همچنين نتايج آزمون تحليل عامل بر روي ‌اين مقياس، بيانگر وجود يک عامل عمومي‌ در مقياس بود. مقدار ضريب KMO براي ‌اين تحليل، برابر با 89/0 و مقدار آزمون کرويت پارتلت برابر با 83/1893 بود. مقدار ارزش ويژه براي ‌اين عامل عمومي، ‌6/26% از واريانس کل مقياس را تعيين مي‌کند (ساماني و همكاران، 1386).
    فرايند اجرا و روش مداخله
    دانشجويان داوطلب شرکت در جلسات آموزشي در زمان ثبت نام، پرسش‌نامه تاب‌آوري را کامل کردند. پس از گمارش تصادفي آزمودني‌ها در دو گروه آزمايش و کنترل، شرکت‌کنندگان در گروه آزمايش تحت روان‌درماني مبتي بر مداخلات معنوي مطرح شده توسط ريچادز و برگين (2005)، ولي با رويکردي اسلامي قرار گرفتند (لطفي‌کاشاني و همكاران، 1391). تعداد جلسات با توجه به محتواي قابل آموزش، 10 جلسه بود که هر جلسه حدود 5/1 ساعت طول کشيد. غير از جلسه اول، ابتدا تکاليف مربوط به جلسه قبل بررسي شد و اعضا حالات و رفتار خود را تا ‌اين جلسه، براي همديگر بيان کرده و بازخورد دريافت مي‌نمودند. در چند جلسه اول، برخي مهارت‌ها علاوه بر آنکه بيرون از جلسه تکليف داده مي‌شد، در جلسه نيز اجرا مي‌شد. در انتهاي جلسه، تکليف متناسب با موضوع جلسه مطرح مي‌شد تا اعضا در فاصله ما بين دو جلسه انجام دهند. در جلسه پاياني آموزش، به اجراي پس‌آزمون براي دو گروه پرداخته شد.
    جدول 1. جلسات آموزش معنويت درماني
    جلسات آموزش    عنوان جلسات
    جلسه 1    توزيع پرسش‌نامه تاب‌‌آوري
    جلسه 2    پله اول: خودشناسي، شناخت ماهيت خود، توانمندي‌ها و محدوديت و پذيرش مسئوليت الهي خود
    جلسه 3    پله دوم: پذيرش الوهيت الهي و رسالت انسان‌هاي برگزيده
    پله سوم: تعريف و تعيين سرنوشت و کيفيت زندگي و برنامه‌ريزي براي آن.
    جلسه 4    پله چهارم: اعتراف به گناهان نزد خداوند و پذيرش ضعف‌هاي خويش
    پله پنجم: شناسايي ستم‌هايي که بر خود و ديگران کرده‌ايم و تلاش براي احياي حقوق الهي، مردم و خود با رعايت تمام جوانب.
    جلسه 5    پله ششم: تفويض امور به خداوند و تقويت اراده فردي براي رشد معنوي و پاک شدن از ويژگي‌هاي منفي فکري و رفتاري و تلاش براي جايگزيني ويژگي‌هاي مثبت به جاي ويژگي‌هاي منفي.
    جلسه 6    پله هفتم: يادگيري و باورمندي معنوي
    پله هشتم: تصميم‌گيري براي رشد معنوي و معنوي شدن از مسير درست براي رسيدن به آگاهي.
    جلسه 7    پله نهم: فضاسازي ذهني و محيطي براي رشد معنوي
    پله دهم: الگو گيري از معنويات در نظر و عمل
    جلسه 8    پله يازدهم: آزادسازي احساسات و عواطف
    جلسه 9    پله دوازدهم: توانمد و مقتدر شدن جهت حل مشکلات خود و ديگران
    جلسه 10    پله سيزدهم: گسترش تجربه‌هاي معنوي و رسيدن به اوخ لذت و ابراز عقايد و تجربه‌هاي معنوي
    جلسه 11    پله چهاردهم: ارزيابي مستمر از خود زير نظر فردي معنوي و رشد يافته‌تر از خود و مرور و جمع‌بندي.
    جلسه 12    ارائه پرسش‌نامه تاب‌آوري به شرکت‌کنندگان در جلسات آموزشي و به موازات آن گروه کنترل.
    يافته‌هاي پژوهش
    در جدول 2 فراواني اطلاعات دموگرافيک شرکت‌کنندگان ارائه شده است.
    جدول 2. فراواني اطلاعات دموگرافيک
    جنسيت (تعداد)    تأهل(تعداد)    سن    اشتغال
    مرد 33    مجرد 42    کمترين 17    شاغل 12
    زن 17    متآهل 8    بيشترين 36    بيکار 38
    کل 50    کل 50    کل 50    کل 50
    ميانگين و انحراف استاندارد نمره‌هاي پيش‌آزمون و پس‌آزمون تاب‌آوري، در دو گروه آزمايش و کنترل در جدول 3 ارائه شده‌اند.
    جدول 3. ميانگين و انحراف معيار نمره‌هاي تاب‌آوري
    گروه    پيش‌آزمون    پس‌آزمون
        ميانگين    انحراف استاندارد    ميانگين    انحراف استاندارد
    آزمايش    70/58    64/11    76    66/6
    گواه    69/59    23/15    57/58    15/13
    همان‌طور که در جدول 3 نشان داده شده است، ميانگين نمرات تاب‌آوري گروه آزمايش در مرحله پيش‌آزمون برابر 70/58 است. ‌اين مقدار پس از مداخله درماني در مرحله پس‌آزمون، به 76 افزايش پيدا کرده است. در گروه کنترل، ميانگين نمرات تاب‌آوري در مرحله پيش‌آزمون 69/59 است و در مرحله پس‌آزمون، 57/58 بوده که تغيير محسوسي ديده نمي‌شود.
    به منظور بررسي معناداري تفاوت ميانگين‌ها، از روش آماري کوواريانس استفاده شد. در ‌اين تحليل، تأثير متغير کنترل پيش‌آزمون برداشته و سپس، دو گروه با توجه به نمره‌هاي باقي‌مانده مقايسه شدند که در جدول 4 ارائه شده است.
    جدول 4. نتايج تحليل کوواريانس مقايسه ميانگين‌هاي نمرات تاب‌آوري دو گروه در مرحله پس‌آزمون بعد از کنترل متغير پيش‌آزمون
    منبع    درجه آزادي    ميانگين مجذورات    F    سطح معناداري    مجذور اتا
    متغير وابسته    1    66/4519    72/255    001/0    84/0
    گروه    1    63/4096    61/231    001/0    83/0
    برطبق نتايج جدول 4، مقدار F در‌ اين آزمون براي گروه‌ها 61/231 بوده است که در سطح (001/0P<) معنادار است. ‌اين بدان معناست که بين گروه آزمايش و گروه کنترل، از لحاظ تاب‌آوري تفاوت معناداري وجود دارد؛ يعني معنويت‌‌درماني در افزايش تاب‌آوري تأثير معناداري داشته است. بنابر‌اين، مي‌توان گفت: که برنامه معنويت‌درماني موجب تغيير تاب‌آوري دانشجويان در گروه آزمايش شده است. مجذور اتا برابر با 83/0 مي‌باشد؛ يعني 83 درصد از تغييرات نمرات تاب‌آوري ناشي از اجراي روش درماني مي‌باشد. به عبارت ديگر، معنويت‌درماني سبب 83 درصد تغيير در نمرات تاب‌آوري گرديده است.
    بحث و نتيجه‌گيري
    هدف اين پژوهش، بررسي تأثير روش معنويت‌درماني به صورت گروهي، بر افزايش تاب‌آوري دانشجويان بود. نتايج حاصل از‌ اين پژوهش نشان داد که معنويت‌درماني به‌طور معناداري ميزان تاب‌آوري را افزايش داده است. ‌اين نتايج، با يافته‌هاي ‌اينگل سي و همکاران (2006)، فيسچر و همکاران (2010)، ليونه و همکاران (2004)، آلستر جي و کانينگهام (2005)، ريوهيم و گرينبرگ (2007)، بوالهري (1379)، زاهد بابلان و همکاران (1391)، تقي‌زاده و ميرعلائي (1392)، در خصوص تأثير معنويت‌درماني بر تاب‌آوري همسو بوده است.
    مباني نظري بيانگر اين نکته هستند که نتايج به‌دست‌آمده را نمي‌توان حاصل يک عامل دانست. اين امر به پيوسته و چند‌عاملي بودن اين برنامه درماني وابسته نيست. به همين دليل، در تبيين نتايج به‌دست‌آمده مي‌توان به عوامل گوناگوني اشاره کرد.
    نخستين و مهم‌ترين عامل مربوط به تأثير ويژه معنويت‌درماني، در بهبود نگرش و تفسير فرد نسبت به زندگي است. اهميت عامل فشارآور از طريق ارزيابي‌هاي شناختي است که تحت تأثير باورها و ارزش‌هاي فردي، مانند کنترل فردي و باورهاي وجودي و معنوي تعيين مي‌شود. افراد بر مبناي منابع در دسترس و از راه‌هاي گوناگون کنار آمدن، استرس خود را مديريت مي‌کنند. از ‌اين منظر مي‌توان گفت: باورها، ارزيابي‌هاي شناختي مهم را در فرايند مقابله تحت تأثير قرار مي‌دهند. از‌اين‌رو، معنويت مي‌تواند به افراد کمک کند تا وقايع منفي را به شيوه‌هاي متفاوتي ارزيابي نمايند. بنابراين، معنويت حس قوي‌تري از کنترل را‌ ايجاد مي‌نمايد که از‌ اين راه، به سازگاري رواني کمک مي‌کند (مارتون و همكاران، 2002).
    يونگ معتقد بود: دين از ضمير ناخودآگاه انسان ريشه مي‌گيرد و اطمينان، اميد و قدرت را در شخص قوت و خصوصيات اخلاقي و معنوي را در او استحکام مي‌بخشد و پايگاه بسيار محکمي‌ در مقابل مشکلات، مصائب و محروميت‌هاي زندگي ‌ايجاد مي‌کند (زاهد بابلان و همکاران، 1391). يانگ و ماو (2007) معتقدند: داشتن هدف و معنا در زندگي، احساس تعلق داشتن به معناي والا، اميدواري به ياري خداوند در موقعيت‌هاي مشکل‌زاي زندگي و بهره‌مندي از حمايت‌هاي اجتماعي و معنوي، همگي از جمله روش‌هايي هستند که افراد معنوي با دارا بودن آنها مي‌توانند در رؤيارويي با حوادث تنش‌زاي زندگي آسيب کمتري را متحمل شوند. همچنين به اعتقاد فونتولاکيس و همكاران (2008)، باور به‌ اينکه خدايي هست که بر موقعيت‌ها مسلط و ناظر بر بندگان است، تا حد بسيار زيادي، اضطراب مرتبط با موقعيت‌ها را کاهش مي‌دهد. به عبارت ديگر، ‌اين افراد معتقدند که از طريق اتکاي به خداوند، مي‌توان موقعيت‌هاي غيرقابل کنترل را در اختيار خود درآورد. در همين راستا، طبق نظر گراهام و همكاران (2001)، کساني که اعتقادات مذهبي قوي‌تري دارند، در برابر تنش و فشار مصونيت بيشتر و سلامت بالاتري دارند.
    عامل ديگري که در اثربخشي معنويت درماني بر افزايش تاب‌آوري دانشجويان مؤثر بود، دلبستگي به خدا بود که جلسات سوم تا ششم پکيج معنويت‌درماني، مربوط به اين عامل بود. به‌طور‌کلي، سبک دلبستگي به خدا، عمل مهم و مؤثري بر سازگاري روان‌شناختي و اجتماعي و توانايي مقابله با بيماري‌هاست. يکي از انواع موضوعات، دلبستگي به خداوند است. به نظر مي‌رسد، افراد داراي دلبستگي ايمن، از افراد داراي دلبستگي ناايمن اجتنابي و اضطرابي آن را نشان مي‌دهد. دلبستگي ايمن به افزايش تاب‌آوري و توان مقابله با مشکلات منجر مي‌شود (بلسکي، 2002). در اين راستا، مي‌توان گفت: افراد با دلبستگي بالا به خدا، به دليل برخورداري از منابع حمايتي توانايي بيشتري براي مقابله با مشکلات دارند؛ يعني در بين افراد، خداوند به‌عنوان منبع دلبستگي زمينه‌‌اي فراهم مي‌کند که شخص احساس ايمني بيشتري بکند و از اين طريق، توان مقابله بالاتري با مشکلات روان‌شناختي و جسماني داشته باشد. علاوه بر اين، مي‌توان گفت: معناداري زندگي به‌عنوان عامل ميانجي عمل مي‌کند؛ به اين صورت که فرد دلبسته به خدا، زندگي هدفمند و معناداري دارد و بر اين عقيده است که زندگي معنا و مفهومي دارد. از‌اين‌رو، به شکل کارآمدتري قادر به سازگاري با مسائل و موانع روزمره خواهد بود (زاهد بابلان و همکاران، 1391). 
    عامل بعدي مربوط به برگزاري دوره، به صورت گروه‌درماني است. به نظر بسياري از متخصصان، درمان به صورت گروهي بسيار مؤثر مي‌باشد. گروه، موجب بهبود مهارت‌هاي ارتباطي فرد مي‌شود و سيستم حمايتي مفيدي در اختيار او قرار مي‌دهد. از سوي ديگر، فرد با مشاهده ديگران، به منحصر به فرد نبودن مشکل خود پي مي‌برد. اين موضوع موجب اميدواري بيشتر او خواهد شد.
    براساس تحليل آماري، معنويت‌درماني گروهي، روشي مناسب براي افزايش تاب‌آوري دانشجويان مي‌باشد. با توجه به‌ اينکه دانشجويان جامعه آماري‌ اين پژوهش بودند، تعميم نتايج بايد با احتياط صورت گيرد. هرچند تلاش شده که شرايط تا حد امکان کنترل گردد، اما نيازمند پژوهش‌هاي گسترده در همه زمينه‌ها و ساير جوامع آماري مي‌باشد. در‌نهايت، با توجه به نتايج به‌دست‌آمده مي‌توان گفت: معنويت مي‌تواند به افراد کمک کند تا وقايع منفي را به شيوه متفاوتي ارزيابي نمايند، بنابراين، معنويت حس قوي‌تري از کنترل را ‌ايجاد مي‌نمايد که از ‌اين راه به سازگاري رواني کمک مي‌کند.
     
     

    References: 
    • اژدري‌فرد، سيما و همكاران، 1389، «بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانش‌آموزان»، انديشه‌هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، ش 2، ص 105-125.
    • بوالهري، جعفر و همكاران، 1379، «بررسي رابطه عوامل تنش‌زا، ميزان توکل به خدا و نشانگان استرس در دانشجويان پزشکي»، روان‌پزشکي و روان‌شناسي باليني ‌ايران (انديشه و رفتار)، ش 21، ص 25-34.
    • پورافضل، فرزانه و همكاران، 1392، «بررسي همبستگي استرس درک شده با تاب‌آوري در دانشجويان کارشناسي پرستاري»، مجله دانشکده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشکي تهران (حيات)، دوره نوزدهم، ش 1، ص 41-52.
    • تقي‌زاده، محمداحسان و مرضيه‌سادات ميرعلائي، 1392، «اثربخشي معنويت‌درماني گروهي بر تاب‌آوري زنان مبتلا به مالتيپل اسکلروزيس شهر اصفهان»، روان‌شناسي سلامت، سال دوم، ش 2.
    • حميد، نجمه و همكاران، 1391، «بررسي رابطة سلامت روان و هوش معنوي با تاب‌آوري در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي کرمانشاه»، جنتاشاپير، دوره سوم، ش 2، ص 331-338.
    • رنجبر، فرخ‌حق و همكاران، 1390، «تاب‌آوري و کيفيت زندگي مادران داراي فرزندان کم‌توان ذهني»، سلامت و روان‌شناسي، دوره اول، ش 1، ص 20-29.
    • زاهدبابلان، عادل و همكاران، 1391، «رابطه دلبستگي به خدا و تاب‌آوري با معناداري در زندگي دانشجويان»، دانش و پژوهش در روان‌شناسي کاربردي، دوره سيزدهم، ش 3، ص 75-85.
    • ساماني، سيامک و همكاران، 1386، «تاب‌آوري، سلامت روان و رضايت از زندگي»، روان‌پزشکي و روان‌شناسي باليني ‌ايران، سال سيزدهم، ش 3، ص 290-295.
    • شيربيم، زهرا و همكاران، 1387، «اثربخشي مهارت‌هاي مديريت استرس برسلامت روان دانشجويان»، انديشه و رفتار، دوره دوم، ش 8، ص 7-18.
    • غلامي، علي و کيومرث بشليده، 1390، «اثربخشي معنويت درماني بر سلامت روان زنان مطلقه»، مشاوره و روان‌درماني خانواده، سال اول، ش3، ص 331-348.
    • فرحبخش، کيومرث، 1390، «تهيه آزمون سازگاري دانشجويان (اسد)، و تعيين پايايي، روايي و تعيين هنجار آن»، اندازه‌گيري تربيتي، سال دوم، ش 6، ص 23-45.
    • کاوه، منيژه و همكاران، 1390، «تدوين برنامه افزايش تاب‌آوري در برابر استرس و تأثير آموزش آن بر مؤلفه‌هاي کيفيت زندگي والدين داراي کودک کم توان ذهني خفيف»، کودکان استثنايي، سال يازدهم، ش 2، ص 119-140.
    • کوري، جرالد، 2005، نظريه و کاربست مشاوره و روان‌درماني، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ارسباران.
    • لطفي کاشاني، فرح و همكاران، 1391، «اثربخشي مداخله معنوي بر ارتقاي کيفيت زندگي مادران کودکان مبتلا به سرطان»، فقه پزشکي، سال چهارم، ش 11و 12، ص 125-149.
    • محمدي، مسعود، 1384، بررسي عوامل مؤثر بر تاب‌آوري در افراد در معرض خطر سوء مصرف مواد، پايان‌نامه دکتري، روان‌شناسي باليني، تهران، دانشگاه علوم بهزيستي و توان‌بخشي.
    • ميکائيلي منيع، فرزانه و همكاران، 1390، «بررسي مقايسه‌اي اثربخشي آموزش سه مهارت زندگي بر سلامت عمومي ‌دانشجويان سال اول»، مجله دانشگاه علوم پزشکي مازندران، دوره بيست‌و‌يکم، ش 85، ص 127-137.
    • Alastair, J, & Cunningham, 2005, Integrating Spirituality Into a Group Psychological Therapy Program for Cancer Patients published by, SAGE4.
    • Bandura, A, 1997, Self- Efficacy:The Exercise of Control, NY: W H Fteeman/ Times Books/ Henry Hohd and Co.
    • Belsky, J, 2002, Developmental origins of attachment styles, Attachment and Human Development, v.4, p. 166-170.
    • Carns, M, & et al, 1998, A review of the professional literature concerning the consistency of the definition, The Journal of Individual Psuchology, v. 54 (1), p. 72-89.
    • Cohen, AB, & Hall, DE, 2009, Existential beliefs, social satisfaction, and well-being among Catholic, Jewish, and Protestant older adults, Int J Psychol Relig, v. 19 (1), p. 39-54.
    • Dennison, L, & et al, 2008, A review of psychological correlates of adjusment in patient with multiple sclerosis, Clinical psychology review, v. 29, p. 141-153.
    • Fischer, P, & et al, 2010, The Relationship Between Religious Identity and Preferred Coping Strategies: An Examination of Interpersonal and Christian Faiths Review of General Psychology, v. 14 (4), p. 365-381.
    • Flannelly, KJ, & Galek, K, 2010, Religion, evolution, and mental health: attachment theory and ETAS theory, J Relig Health, Sep, v.49 (3), p. 337-350.
    • Fountoulakis, K,N, & et al, 2008, Late- Life depression, religiosity, cerebralvascular disease, Cognitive impairment and attitudestowards death in the elderly: Interpreting the data, Medical hypotheses, v. 70, p. 493-496.
    • Graham, S, & et al, 2001, Religion and Spirituality in Coping with Stress, Counseling and Values, v. 46 (1), p. 2-13.
    • Ingle, C, & et al, 2006, Do religious/spiritual coping startegies affect illness adjusment inpatients with cancer? A systematic review of the literature Social Science & Medicine, v. 63, p. 151-164.
    • Izadian, N, & et al, 2010, Astudy of relationship between suicidal ideas, depression, reiliency, daily stresses and mental health among Tehran university student, Proscenia Social and Behavioral Sciences, v. 5, p. 1515-1529.
    • King, G, A, & et al, 2009, Belief Systems of Families of Children with autism spectrum disorders or Down syndrome, Focus on Autism and Other Developmental Disabilities, v. 20 (1), p. 50-64.
    • Lazarus, R, 1993, Coping theory and research Past, present and future, Journal of Psychometric Medicine, v. 55, p. 234-247.
    • Levinson, J.J, Jr, & Ponzetti P. f, (Eds), 2000, Encyclopedia of human emotions, New York: Oxford University Press.
    • Lightsey, O.R, 2006, Resilience, meaning, and well-being, Journal of the Counseling Psychologist, v. 34 (10), p. 96-107.
    • Livneh, H, & et al, 2004, Psychosocial Adaptation to Chronic Illness and Disability: A Preliminary Study of its Factorial Structure Journal of Clinical Psychology in Medical Settings, v. 13, N. 3, p. 250-260.
    • Maginnes, A, 2007, The development of resilience: A model, Unpublished dissertation, University of Canterbury.
    • Marton, M, G, & et al, 2002, Spirituality andpsychological adaptation among woman with HIV/AIDS: Implications forcounseling, Journal of Counseling Psychology, v. 49 (2), p. 139-147.
    • Masten, A. S,& Coatsworth, J. D, 1995, Competence, resilience, and psychopathology.
    • Milliren, A, & et al, 2002, Four phases of Adlerian counseling: Family resilience in action, The Journal of Individual Psychology, v. 58 (3), p. 225-234.
    • Perkins, DF, & Jones, KR, 2004, Risk behaviors and resiliency within physically abused adolescents, Child Abuse & Neglect, v. 28, p. 547-563.
    • Pinquart, M, 2009, Moderating effect of dispositionalresilience on association between hassles andpsychological distress, Journal of Applied Developmental Psychology, v. 30, p. 1-8.
    • Revheim, N, Greenberg, W.M, 2007, Spirituality Matters: Creating a time and Place for Hope, Psychiatric Rehabilitation Journal, v. 30 (4), p. 307-310.
    • Richards, P. S, & et al, 2007, Spiritual Approachesin the Treatment of Woman with Eating Disorders, Washington: American Psychological Association.
    • Richards, S.P, & Bergin, A.E, 2005, Aspiritual strategy for counseling and psych, therapy, American psychological Association, (2nded.) U.S.A.
    • Samadi, P, 2006, {Spiritual intelligence}, Journal Modern Educational Thought, v. 2 (3), p. 99-144.
    • Seligman, M.E. P, & et al, 1995, The optimistic child: A proven program to safeguard children against depression and build lifelong resilience, New york Harper Perennial.
    • Smith, B,W, & et al, 2009, The Role of Resilience and Purpose in Life in Habituation to Heat and Pain, The Journal or Pain, v. 10, N. 5, p. 493-500.
    • Walsh, F, 2006, Strengthening Family Resilience, New York: The Guilford Press.
    • White, B, & et al, 2010, Resilienceand indicators of adjustment during rehabilitation from a spinal cord injury, Department of kinesiology health promotion and recreation, University of northTexas, Rehabilitation psychology, v. 55, p. 23-32.
    • Yang KP, & Mao XY, 2007, A study of nurses’ spiritual intelligence: A cross-sectional questionnaire survey, Int J Nurs Stud, v. 44, p. 999-1010.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان، فاطمه، پیری کامرانی، مرضیه، کرمی، جهانگیر.(1394) اثربخشی معنویت درمانی گروهی بر افزایش تاب آوری. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8(4)، 81-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاطمه دهقان؛ مرضیه پیری کامرانی؛ جهانگیر کرمی."اثربخشی معنویت درمانی گروهی بر افزایش تاب آوری". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8، 4، 1394، 81-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان، فاطمه، پیری کامرانی، مرضیه، کرمی، جهانگیر.(1394) 'اثربخشی معنویت درمانی گروهی بر افزایش تاب آوری'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 8(4), pp. 81-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان، فاطمه، پیری کامرانی، مرضیه، کرمی، جهانگیر. اثربخشی معنویت درمانی گروهی بر افزایش تاب آوری. روان‌شناسی و دین، 8, 1394؛ 8(4): 81-92