روان‌شناسی و دین، سال نهم، شماره سوم، پیاپی 35، پاییز 1395، صفحات 107-120

    اثربخشی آموزش معنویت بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    منصور بیرامی / استاد گروه روان‌شناسي دانشگاه تبريز
    ✍️ معصومه موحدی / دانشجوي دكتري روان‌شناسي سلامت دانشگاه خوارزمي، تهران، ايران / masumemovahedi@yahoo.com
    یزدان موحدی / دانشجوي دکتري تخصصي علوم اعصاب‌شناختي دانشگاه تبريز / Yazdan_movahedi@yahoo.com
    کلثوم کریمی‌نژاد / دانشجوي دكتري مشاوره دانشگاه شهيد چمران اهواز
    چکیده: 
    با توجه به شیوع حالات منفی روان شناختی، برخی گزارش ها اثربخشی درمان های معنوی را مقدم بر درمان های مرسوم قبلی دانسته اند. بر این اساس، هدف این پژوهش، بررسی اثربخشی آموزش معنویت به بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی کارکنان زن، ادارات دولتی شهر خرم آباد بود. این پژوهش، به صورت نیمه تجربی و در آن از پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. نمونه، شامل 34 کارمند شهرستان خرم آباد (17 نفر برای گروه آزمایش و 17 نفر گروه کنترل) بود. آموزش معنویت طی هشت جلسه نود دقیقه ای، هر هفته یک جلسه اجرا شد. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل داده ها نشان داد که بین میانگین نمره های پس آزمون گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری وجود داشت (P<0/01)، به نحوی که آموزش معنویت موجب ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی گروه آزمایش شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Effectiveness of Spiritual Training on Improving Hardiness and Psychological well-Being
    Abstract: 
    Due to the prevalence of negative psychological problems, some reports consider that the spiritual treatment methods have priority over conventional treatments. Accordingly the purpose of this study is to analyze the effectiveness of spiritual training on improving hardiness and psychological well-being of the female employees of government offices in Khorram Abad. The method used in this paper is semi-experimental, and a pre-test and post-test were given to the control group, as well. The sample includes 34 employees from Khorram Abad (17people chosen for the experimental group and 17 people chosen for the control group). A course of eight ninety-minute sessions on spiritual training-with one session per week- has been conducted. Using multivariate covariance the data have been analyzed. Data analysis show that there is a significant difference between the mean grades of the post-test of experimental group and those of the control group (P
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    تا اوايل دهة هشتاد اعتقاد بسياري از محققان علوم رفتاري بر اين بود که رويدادهاي استرس‌زا در بروز مشکلات روان‌شناختي نقش مؤثري دارند (حميد، 1388). در عين حال، مطالعات روان‌شناسان بعدي نشان داد که بين رويدادهاي استرس‌زا و اختلالات روان‌شناختي، عوامل تعديل‌کننده‌اي وجود دارد که موجب مي‌شود رويدادهاي استرس‌زا، آثار متفاوتي بر افراد مي‌گذارند (غلامي و بشليده، 1390). در همين زمينه، کوباسا (1997) مفهوم «شخصيت سرسخت» را ابداع کرد و آن را به‌عنوان متغير مداخله‌گر در تعديل ارتباط ميان استرس و بيماري‌هاي جسماني و رواني مورد بررسي قرار داد. وي نشان داد كه افراد سرسخت، هرچند درجه بالايي از استرس‌ها را تجربه مي‌کنند، اما بيمار نمي‌شوند. اين افراد، از نظر ويژگي سرسختي متفاوت از کساني هستند که در شرايط پر استرس بيمار مي‌شوند. به عقيده کوباسا، سرسختي روان‌شناختي ترکيبي از باورها دربارة خويشتن و جهان است و از سه مؤلفه تعهد، کنترل و مبارزه‌جويي تشکيل شده است (کوباسا و همكاران، 1983). مطالعات تجربي گوياي آن است که سرسختي روان‌شناختي، با سلامت بدني و رواني رابطة مثبت دارد و به عنوان يک منبع مقاومت دروني، تأثيرات منفي استرس را کاهش مي‌دهد و از بروز اختلال‌هاي بدني و رواني پيشگيري مي‌کند (فلورين و همكاران، 1995). سرسختي روان‌شناختي در مواجهه با حوادث فشارزاي زندگي، مانند سپري محافظ عمل مي‌کند (اژدري‌فرد و همکاران، 1389). از سوي ديگر، امروزه علم روان‌شناسي سعي مي‌کند صرفاً بر مشکلات رواني تمرکز نکند، بلكه بيشتر بر روي ابعاد مثبت زندگي تأکيد کند (حميد، 1388). در ساليان گذشته بيشتر بر روي ابعادي مانند اضطراب و افسردگي تأکيد مي‌شد، اما امروزه تحقيقات زيادي تحت عنوان بهزيستي روان‌‌شناختي مورد توجه واقع شده است (فارنهايم وکريستوفارو، 2007). «بهزيستي روان‌شناختي»، يک مفهوم سلسله‌مراتبي و چند‌بعدي است که از دو وجه شناختي و عاطفي تشکيل شده است. مؤلفه رضايت از زندگي، وجه شناختي و مؤلفه‌هاي عاطفه مثبت و عدم حضور عواطف منفي، وجه عاطفي آن است (تقي‌لو و همكاران، 1389). دينر و همكاران (2003)، معتقدند که بهزيستي روان‌شناختي همان است که افراد به آن احساس رضايت مي‌گويند.
    با توجه به آثار مخرب اختلالات روان‌شناختي، درمان‌هاي متنوعي براي آنها ارائه شده است که از جمله مي‌توان به دارودرماني و انواع درمان‌هاي روان‌شناختي اشاره نمود. از سوي ديگر، در عصر حاضر، متخصصان روان‌شناسي در پي کشف درمان‌هاي جايگزين براي بهبود بيماري‌هاي رواني بوده و در حوزه سلامت عمومي دست به خلاقيت و نوآوري مي‌زنند (حميد، 1388). پژوهشگران به اين نتيجه رسيده‌اند که براي بهبود بيماري‌هاي رواني، مي‌توان علاوه بر دارو‌درماني و ساير امکانات پزشکي و درماني رايج و مدرن، از مذهب، دعا و پزشکي روحاني استفاده کرد (سيد، 2003). بر اين اساس، نتايج پژوهش‌ها حاکي از اين است که انجام فرامين مذهبي، ايمان و شرکت در مراسم مذهبي، مي‌توانند نقش مؤثري در جلوگيري از ابتلا به مشکلات رواني افراد و درمان آن داشته و موجب ارتقاء سطح سلامتي و بهزيستي افراد شوند (هکني و ساندرز، 2003؛ هيلز و فرانسيس، 2004). اين امر، براي متخصصان بهداشت روان مهم است که با شناخت اعتقادات و مراسم مذهبي مراجعان، از آن به عنوان منبعي جايگزين مهم و حمايتي استفاده کرده، با توصيه مراجعان به معنويت و شرکت در مراسم مذهبي، بتوانند آنها را به آرامش دروني سوق دهند (سولان، 2005). تأثير اين امر، شايد به اين دليل باشد که فرد با افزايش معنويت، به نوعي خودکنترلي دست پيدا مي‌کند که مانع اثربخشي شرايط بيروني شده و در نتيجه، کمتر تحت تأثير شرايط نامناسب قرار گرفته و سلامت روان خود را حفظ مي‌کند (تبرايي و همكاران، 1387). 
    از سوي ديگر، برخي مطالعات نشان مي‌دهد که هنگام ايجاد تجربه معنوي، بخش‌هايي از مغز چون، نواحي پشتي مياني پيشاني، پشتي جانبي جلوي پيشاني و آهيانه مياني فعال مي‌شوند. با توجه به اينکه اين نواحي با فعاليت شناختي در ارتباط هستند، مي‌توان گفت: تجربه معنوي يک تجربه هيجاني نبوده، بلکه حاصل تأمل و انديشيدن است (آذري و همكاران، 2001). در اين ارتباط، نيوبرگ و دي اکويلي (2001)، در بررسي افراد داراي تجربه‌هاي عرفاني دريافتند که در همه تجربه‌هاي عميق معنوي، به‌ويژه تجربيات عرفاني، دو وجه مشترک را مي‌توان مشاهده کرد. حالت‌هاي وحدت‌يافتگي يا احساس يگانگي با کل هستي، يا مبدأ آن و تجربه‌هايي نظير وجد، نشاط، خوف، رجاء و مانند آن. از‌اين‌رو، بر اساس اين ديدگاه، تجربه مذهبي يک تجربه‌شناختي عاطفي است. اين پژوهشگران معتقدند: در پاره‌اي از شيوه‌هاي مراقبه، فعاليت يا تمرکز روي يک شيء بيروني يا يک موضوع دروني آغاز شده و اين تمرکز، موجب فعال شدن نواحي قشر جلوي پيشاني سمت راست و قطعه گيجگاهي پاييني و قطعه آهيانه‌اي بالايي مي‌شود. با ادامه تمرکز از طريق قطعه گيجگاهي پاييني، قسمت‌هايي از دستگاه کناري فعال مي‌شود. در نتيجه، بروز پاسخ‌هاي آرگوتروپيک و ايجاد احساس مطبوع است. بازخورد اين احساس، کل دستگاه را فعال‌تر نموده و پس از مدتي، پاسخ‌هاي «تروفوتروپيک» نيز فعال مي‌شوند. وقتي هر دو دستگاه فعال مي‌شوند، اطلاعاتشان به هر دو نيمکره راست و چپ فرستاده مي‌شود. ورود اين اطلاعات به نيمکره چپ، موجب مي‌شود قشر جلوي پيشاني، درون دادهاي قطعه آهيانه بالايي چپ را مسدود کند. اين بازداري موجب کمرنگ شدن مرز ميان خود و دنياي پيرامون مي‌شود. به بيان ديگر، زمينه تجربه فاعلي وحدت‌يافتگي و بي‌تمايزي فراهم مي‌شود. وقتي درون دادهاي قطعه آهيانه بالايي نيمکره راست نيز مسدود شد، تشخيص زمان و مکان از بين مي‌رود و فرد خود را با کل هستي يکسان مي‌پندارد (غلامي و بشليده، 1390).
    افزون بر اين، در راستاي ارتباط معنويت و سلامت جسماني و رواني، اکستين و کرن (2002) بيان مي‌دارند که معنويت مانند آگاهي از هستي يا نيرويي فراتر از جنبه‌هاي مادي زندگي بوده و احساس عميقي از وحدت يا پيوند با کائنات را به وجود مي‌آورد. افکار مثبت و سخت‌رويي، هر دو از مؤلفه‌هاي معنويت بوده و با سلامت و مقاومت در برابر استرس ارتباط دارند. تکيه‌گاه معنوي مي‌تواند تأثير ضربه‌گيري در برابر استرس داشته باشد. همچنين بين سلامت رواني، سلامت جسمي، رضايت از زندگي و شادکامي رابطه مثبت وجود دارد (حميد، 1388).
    برخي دانشمندان معتقدند: معنويت به دليل تأثير مثبت بر سلامت و بهزيستي شخصي، راهي است که در آن، معناي برتر نهايي خلق مي‌شود و مي‌توان آن را تا حدودي به عنوان يک جنبه سازماندهي‌شده بنيادي شخصيت در نظر گرفت (پيکمانت، 2004). همچنين بر اساس ديدگاه برگين (1991)، مذهب بر سلامت رواني افراد تأثير مثبتي دارد. به دليل سبک زندگي خاصي که افراد مذهبي دارند، رويدادها را کمتر فشار انگيز ارزيابي کرده، يا پس از بروز استرس، آن را به‌منزله فرصتي براي رشد و تقويت روحي و معنوي خود مي‌دانند، يا آن را برنامه و تقدير الهي تعبير و تفسير مي‌کنند كه گريزي از آن ندارند. بر همين اساس، با توجه به نقش مذهب در بهداشت روان و ارتقاي سلامت روان (کرو و همكاران، 2005)، اهميت معنويت و رشد معنوي انسان در چند دهه گذشته به صورت روزافزوني، توجه روان‌شناسان و پژوهشگران بهداشت رواني را به خود جلب کرده است (اسپيکا و همكاران، 2003، ص 84؛ آتن و شنگ، 2007؛ آتن و وورثينگتون، 2009؛ کيزدي و همكاران، 2010). در اين زمينه، مطالعات متعددي نقش دين و معنويت را در سلامت روان و کاهش تنش نشان داده‌اند. در يک مطالعه آزمايشي، نقش دعا بر ميزان اضطراب، افسردگي و عزت‌ نفس ارزيابي شد. يافته‌ها نشان داد که دعا موجب کاهش اضطراب و افسردگي و افزايش عزت‌ نفس مي‌شود (اولويرس، 1997). پژوهش ابراهيمي‌فرد نيز نشان داد که بين نگرش مثبت نسبت به دعا و نيايش فردي، با ميزان اضطراب دانشجويان رابطه معکوسي وجود دارد و ذکر خدا به عنوان نيرويي براي مقابله با استرس شناخته شده است (حميد، 1388). به ‌علاوه، نتايج مطالعه اکس‌لاين (2008)، که در آن مذهب به عنوان منبع آرامش دروني تلقي شده است، حاکي از اين است که آرامش رواني با داشتن مذهب، همبستگي مثبت دارد. آزمودني‌هاي پژوهش، گرايش به نداشتن مذهب را با سطح بالاي افسردگي و افکار خودکشي مرتبط دانستند. از سوي ديگر، اژدري‌فرد و همکاران (1389)، در پژوهش خود نشان دادند که آموزش معنويت در بهبود سلامت روان دانش‌آموزان مؤثر است. همچنين، مورفي و ماهالينگام (2006) نشان دادند که اعتقادات ديني و مقيد بودن به آنها، با عدم افسردگي همبستگي دارد. با اين حال، بوالهري و همكاران، (1391)، در مطالعه خود تحت عنوان اثربخشي رويکرد گروه‌‌درماني معنوي بر کاهش ميزان افسردگي، اضطراب و استرس در زنان مبتلا به سرطان سينه، دريافتند که گروه درماني معنوي موجب کاهش افسردگي در گروه آزمايش شده، اما در ميزان اضطراب و استرس آنان تأثيري ندارد.
    ازاين‌رو، هدف اين پژوهش بررسي اثربخشي آموزش معنويت بر ارتقاي سرسختي روان‌شناختي و بهزيستي روان‌شناختي در کارکنان ادارات دولتي شهر خرم‌آباد بود.
    روش پژوهش
    جامعه آماري اين پژوهش، کلية کارکنان زن ادارات دولتي شهر خرم‌آباد بود که به فراخوان محقق پاسخ دادند. بدين ترتيب، از ميان افرادي که به فراخوان محقق پاسخ دادند، افرادي که نمره پايين‌تري در مقياس سرسختي و بهزيستي روان‌شناختي داشتند، 40 نفر انتخاب شدند و در دو گروه آزمايش و کنترل جايگزين شدند.
    يک گروه از اين آزمودني‌ها در معرض آموزش معنويت قرار گرفتند و يک گروه به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شد كه هيچ‌گونه مداخله‌اي براي آنها اجرا نشد. آموزش مبتني بر معنويت، به‌عنوان متغير مستقل براي گروه آزمايش اعمال شد، و سرسختي روان‌شناختي و بهزيستي روان‌شناختي به عنوان متغير وابسته در نظر گرفته شدند. براي هر دو گروه، پيش‌آزمون و سپس ده روز بعد از اعمال مداخله پس‌آزمون اجرا شد.
    آموزش معنويت طي هشت جلسه نود دقيقه‌اي انجام شد. براي جمع‌آوري اطلاعات از ابزارهاي زير استفاده گرديد:
    ابزار پژوهش
    مقياس بهزيستي روان‌شناختي: اين مقياس را ريف در سال 1980 طراحي کرد. فرم اصلي آن، از 120 سؤال تشکيل شده است، ولي در مطالعات بعدي فرم‌هاي کوتاه‌تر 84 سؤالي، 54 سؤالي و 18سؤالي نيز تهيه شده است. در اين پژوهش، از فرم 18 سؤالي استفاده گرديد. مقياس بهزيستي روان‌شناختي داراي 6 خرده‌مقياس پذيرش خود، رابطة مثبت با ديگران، خودمختاري، زندگي هدفمند، رشد شخصي و تسلط بر محيط است. سؤالات به صورت طيف ليکرت شش درجه‌اي نمره‌گذاري مي‌شوند. روايي و پايايي مقياس‌هاي بهزيستي روان‌شناختي در پژوهش‌هاي متعددي مناسب گزارش شده است. همچنين همساني دروني خرده‌مقياس‌ها مناسب و آلفاي کرونباخ آنها بين 77/0 تا 90/0 گزارش شده است. در پژوهش بياني و همكاران، همساني دروني مقياس‌هاي بهزيستي روان‌شناختي را بين 82/ 0تا 90/0 گزارش کرده‌اند (بياني و همكاران، 1387). در پژوهش ديگري، ريف ضريب همساني دروني مقياس‌ها را بين 86/0 تا 93/0 گزارش کرده است (همان). روايي نسخه فارسي پرسش‌نامه در مطالعة بياني و همكاران (1381)، مطلوب گزارش شده است. در اين مطالعه نيز همساني دروني مقياس‌ها بين 83/0 تا 92/0 به دست آمد.
    مقياس سخت‌رويي روان‌شناختي: اين مقياس شامل پنجاه آيتم است. هر خرده‌مقياس، با طيف ليکرت صفر تا چهار نمره‌گذاري مي‌شود. نمره‌ها روي سه سطح تعهد، کنترل و چالش محاسبه مي‌گردند. اين پرسش‌نامه، توسط قرباني (2004) ترجمه، روايي صوري و محتوايي آن محاسبه شده و در موارد لازم، اصلاحات به عمل آمده است. مطالعه قرباني نشان داد که ضريب پايايي پرسش‌نامه 70/0، 52/0 و 52/0 است. اين ضريب براي کل صفت سخت‌رويي 75/0 محاسبه شده است.
    آموزش معنويت به شيوه گروهي: آموزش معنويت در اين پژوهش، از الگوي مداخلات معنوي و مذهبي مطرح‌شده توسط ريچاردز و برگين (2005) بوده و رويکرد اسلامي و محوريت مباحثي چون مراقبه، نيايش، توبه، گذشت، نوع‌دوستي، صبر، توکل و شکر براي گروه مورد مطالعه اجرا گرديد. مداخله معنوي، شامل دعا، استفاده از آيات کتاب آسماني، مراقبه، تصويرسازي معنوي (ميلر، 2003؛ وست، 2004، ص 58)، عبادات و مناسک (ميلر، 2003، ص 15؛ اعتمادي، 1384) خودفاش‌سازي معنوي (وست، 2004، ص 61)، همراهي و خدمت (اعتمادي، 1384) نوشتن ياداشت‌هاي روزانه، تمرکز و کتاب‌درماني است (ميلر، 2003، ص 23).
    ابتداي هر جلسه، مروري بر تکليف جلسه قبل از آزمودني‌ها مي‌شد و به دنبال آن، بحث و آموزش مقوله موردنظر انجام مي‌گرفت. همچنين، به تمرين در گروه پرداخته شده و در پايان، با معرفي تکاليفي که مي‌بايست آزمودني‌ها در فاصله زماني تا جلسه بعد انجام مي‌دادند، جلسه پايان مي‌يافت.
    روش مداخله
    جلسه اول: شامل آشنايي اعضاي گروه با يكديگر و گفت‌وگو در مورد مفهوم معنويت و دين و تأثير آن در زندگي افراد، و مختصري درباره نحوه انجام پژوهش بود.
    جلسه دوم: شامل نماز جماعت و سخنراني مذهبي و آموزش انجام کارهاي معنوي به صورت گروهي بود.
    جلسه سوم: شامل نماز جماعت، و قرائت زيارت عاشورا. همچنين آموزش بخشايش‌گري بود. برخي از دانشمندان معتقدند که بخشايش‌گري، يکي از عناصر کليدي مراقبه مذهبي است. آنان سه جنبه براي بررسي بخشايش‌‌گري پيشنهاد مي‌کنند: بخشيدن ديگران، بخشيدن خود و پذيرش بخشايش‌گري. آنان اثرات بخشايش‌گري را در کاهش اضطراب و افسردگي و بهبود روابط بين‌فردي، در مطالعات متعددي نشان داده است (بهرامي دشتکي و همكاران، 1386).
    جلسه چهارم: شامل نماز جماعت و آموزش دعا. دعا بخش اصلي اعمال مذهبي است و با توجه به تفاوت‌‌هاي فرهنگي، اشکال متفاوتي دارد. همان‌طور که مک کولا و لارسون، بيان مي‌کنند: دعا از اعمال، افکار و نگرش‌هايي تشکيل مي‌شود که فرد را به ساحت مقدس پيوند مي‌دهد. دعا مي‌تواند به عنوان گفت‌وگو تلقي شده و موجب آرام شدن زندگي فرد شود و فرد در مورد سؤالات زندگي خود اطلاعات و جواب‌هايي دريافت کند (همان).
    جلسه پنجم: شامل نماز جماعت، تفسير قرآن و آموزش انديشه‌هاي معنوي و مراقبه بود. مراقبه، نوعي انديشه معنوي بوده که شامل عمل همراه با تمرکز است. انديشه معنوي دربرگيرنده مراقبه و لحظات خودانگيخته و سازمان‌نايافته‌اي است که در آن فرد با يکتايي و وحدت امور پيوند برقرار مي‌کند (اعتمادي، 1384). برخي تحقيقات نشان مي‌دهند که فعاليت‌هاي معنوي و شهودي، مثل مراقبه و انديشه معنوي و تصويرسازي معنوي نسبت به مداخلات علمي رايج مثل تن‌آرامي، که خالي از هر نوع محتوا يا فضاي معنوي است، آثار شفابخش نيرومندتري بر مراجعان مذهبي و معنوي دارد (همان).
    جلسه ششم: شامل نماز جماعت، بيان زندگي‌نامه ائمه و آموزش همراهي و خدمت بود. همراهي و خدمت خالصانه، به تقويت ايمان و مقاومت در برابر فشارها، اجتناب از مشغول شدن به خود، گسترش ديدگاه اجتماعي و معنوي، پرورش حس نوع‌دوستي، احساس تعلق و مقبوليت اجتماعي، احساس هماهنگي با خدا و کنار آمدن با استرس، مرگ و بيماري منجر مي‌شود. همچنين مطالعات متعددي نشان داده‌اند که همراهي و خدمت خالصانه اثرات جسماني و روان‌شناختي مفيدي دارد (اعتمادي، 1384).
    جلسه هفتم: شامل نماز جماعت، تفسير نهج‌البلاغه و همچنين آموزش تمرکز بود. «تمرکز» تکنيکي توصيف مي‌شود که مي‌تواند در فرايند مشاوره به کار برده شود تا تلفيق معنويت را با مشاوره تسهيل کند. تمرکز، تکنيکي است که مراجعان ياد مي‌گيرند بدون قضاوت، به خودشان گوش فرا دهند. آموزش اين تکنيک به افراد کمک مي‌کند تا ميان ذهن، جسم و روح خودشان رابطه برقرار کرده و به واسطه آن انسان‌هاي يکپارچه‌تري باشند (بهرامي دشتکي و همکاران، 1386).
    جلسه هشتم: شامل مروري بر جلسات، نظرسنجي و پرسش و پاسخ بود.
    يافته‌هاي پژوهش
    پس از اجراي آموزش معنويت، از هر دو گروه پس‌آزمون به عمل آمد. سپس، داده‌هاي مرتبط با پيش‌آزمون و پس‌آزمون استخراج شد.
    در جدول‌هاي 1و 2 نتايج توصيفي (ميانگين و انحراف معيار) دو گروه آزمايش و کنترل در شرايط پيش‌آزمون و پس‌آزمون نشان داده شده است.
    جدول 1. آمار توصيفي مربوط به ابعاد بهزيستي روان‌شناختي در دو گروه کنترل و آزمايش در پيش‌آزمون و پس‌آزمون (17n=)
    متغير    گروه‌ها    ميانگين پيش‌آزمون    انحراف استاندارد پيش‌‌آزمون    ميانگين پس‌آزمون    انحراف استاندارد پس‌آزمون
    خودمختاري

    زندگي هدفمند

    پذيرش خود

    رشد شخصي

    تسلط بر محيط
    روابط مثبت با ديگران    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل    05/10
    94/9
    21/10
    58/10
    76/9
    98/8
    86/9
    11/9
    70/9
    17/10
    76/8
    35/9    30/2
    71/1
    93/1
    54/1
    95/1
    25/1
    13/2
    65/1
    92/1
    42/1
    51/2
    79/1    70/12
    41/10
    76/13
    05/11
    11/12
    52/9
    52/13
    00/9
    23/12
    35/10
    35/12
    88/9    68/1
    76/1
    13/2
    51/1
    68/2
    90/1
    97/1
    06/1
    52/1
    93/2
    86/1
    97/1
    جدول 2. آمار توصيفي مربوط به ابعاد سخت‌رويي روان‌شناختي در دو گروه کنترل و آزمايش در پيش‌آزمون و پس‌آزمون (17n=)
    متغير    گروه‌ها    ميانگين پيش‌آزمون    انحراف استاندارد پيش‌‌آزمون    ميانگين پس‌آزمون    انحراف استاندارد پس‌آزمون
    تعهد

    کنترل

    چالش

    سرسختي روان‌شناختي    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل
    آزمايش
    کنترل    52/21
    11/22
    41/20
    52/22
    35/24
    07/24
    29/66
    82/68    77/1
    21/2
    50/3
    54/2
    31/3
    69/2
    98/5
    71/5    76/25
    17/23
    64/24
    26/23
    58/26
    05/25
    00/77
    47/71    33/2
    91/1
    60/3
    04/2
    54/1
    85/1
    67/4
    01/4
    همان‌گونه که در جداول 1 و 2 ملاحظه مي‌شود، بين ميانگين نمرات پيش‌آزمون و پس‌آزمون گروه کنترل و آزمايش تفاوت مشاهده مي‌شود. براي نشان دادن معناداري تفاوت بين نمرات فوق، از تحليل کوواريانس چندمتغيره استفاده شد. پيش از انجام تحليل واريانس چندمتغيره، ابتدا مفروضه‌هاي لازم براي انجام تحليل واريانس بررسي گرديد. بررسي همگني واريانس‌ها نشان مي‌دهد که معناداري آزمون لون در نمره بهزيستي روان‌شناختي و ابعاد آن و همچنين سخت‌رويي روان‌شناختي و ابعاد آن بيشتر از 05/0 است. با توجه به اين امر، پيش‌فرض همگني واريانس‌هاي خطا در گروه‌هاي مورد مطالعه محقق شده است. بررسي همگني شيب خط رگرسيون نيز از معنادار نبودن تعامل شرايط و پيش‌آزمون حمايت مي‌کند. بنابراين، مي‌توان از تحليل واريانس چندمتغيره براي تحليل نمرات آزمون فوق استفاده کرد.
    جدول 3. نتايج تحليل واريانس چندمتغيري بر تفاضل نمره‌هاي پس‌آزمون- پيش‌آزمون متغيرهاي وابسته در گروه‌هاي آزمايش و کنترل
    منبع    آزمون    ارزش    F    Df فرضيه    Df خطا    سطح معني‌داري
    گروه    اثر پيلايي
    لامبداي ويلکز
    اثرهتلينگ
    بزرگترين ريشه روي    851/0
    149/0
    69/5
    69/5    81/15
    81/15
    81/15
    81/15    9
    9
    9
    9    24
    24
    24
    24    001/0
    001/0
    001/0
    001/0
    جدول 3 نشان مي‌دهد که سطوح معني‌داري همه آزمون‌ها قابليت استفاده از آزمون تحليل واريانس چندمتغيره را مجاز مي‌شمارند؛ بدين معني که بين آزمودني‌هاي گروه آزمايش و کنترل حداقل، از لحاظ يکي از متغيرهاي وابسته تفاوت معنا‌دار وجود دارد.
    جدول 4. نتايج تحليل واريانس چند متغيري روي تفاضل نمره‌هاي پس‌آزمون- پيش‌آزمون ابعاد بهزيستي روان‌شناختي در گروه‌هاي آزمايش و کنترل
    منبع    متغير    مجموع مجذورات    درجه آزادي    ميانگين مجذورات    F    سطح معنا‌داري
    گروه    خودمختاري
    زندگي هدفمند
    پذيرش خود
    رشد شخصي
    تسلط بر محيط
    روابط مثبت با ديگران    73/44
    23/62
    94/56
    38/174
    11/30
    97/64    1
    1
    1
    1
    1
    1    73/44
    23/62
    94/56
    38/174
    11/30
    97/64    96/14
    10/18
    47/10
    54/69
    50/5
    61/17    001/0
    001/0
    003/0
    001/0
    025/0
    001/0
    همان‌طور که در جدول 4 مشاهده مي‌شود، در ابعاد خودمختاري، زندگي هدفمند، پذيرش خود، رشد شخصي، تسلط بر محيط و روابط مثبت با ديگران بين گروه آزمايش و کنترل تفاوت معناداري وجود دارد.
    جدول 5. نتايج تحليل واريانس چند متغيري روي تفاضل نمره‌هاي پس‌آزمون- پيش‌آزمون ابعاد سخت‌رويي روان‌شناختي در گروه‌هاي آزمايش و کنترل
    منبع    متغير    مجموع مجذورات    درجه آزادي    ميانگين مجذورات    F    سطح معنا‌داري
    گروه    تعهد
    کنترل
    چالش
    سرسختي روان‌شناختي    76/85
    88/105
    94/56
    02/552    1
    1
    1
    1    76/85
    88/105
    94/56
    02/552    80/9
    72/9
    54/1
    89/15    004/0
    004/0
    223/0
    001/0
    همان‌گونه که در جدول 5 مشاهده مي‌شود، بين آزمودني‌هاي گروه آزمايش و گروه کنترل تفاوت معنا‌داري در مؤلفه‌هاي تعهد، کنترل و سرسختي روان‌شناختي ديده مي‌شود.
    بحث و نتيجه‌گيري
    هدف اين پژوهش، بررسي اثربخشي آموزش معنويت بر ارتقاي بهزيستي روان‌شناختي و سرسختي روان‌شناختي بود. يافته‌هاي اين مطالعه نشان داد که آموزش معنويت موجب ارتقاي بهزيستي روان‌شناختي و سرسختي روان‌شناختي مي‌شود. اين يافته با نتايج اژدري‌فرد و همکاران (1389)، غلامي و بشليده (1390)، هکني و ساندرز (2003) و هيلز و فرانسيس (2004) همسو است. رابرت (1992)، معتقد است که مذهب براي افراد، در مواجهه با مشکلات، منبع حمايتي است و باورها و فعاليت‌هاي مذهبي به عنوان روشي تعريف شده است که منابع معنوي، مانند دعا و نيايش، توکل و توسل به خداوند را براي مقابله به کار مي‌برند. از سوي ديگر، اثربخشي درمان‌هاي معنوي موجب شده است تا روش‌هاي درمانگري معنوي، جايگاه ويژه‌اي در بين شيوه‌هاي مهار اختلالات رواني پيدا کنند و تحقيقات مبتني بر نظريه‌هاي روان‌درماني ديني، اثربخشي اين روش‌ها را در کاهش مشکلات رواني افراد نشان داده‌اند (سيد، 2003).
    در تبيين اين يافته‌ها، مي‌توان گفت: نماز خواندن، دعا، ذکر و پرداختن به فعاليت‌هاي معنوي از راه مراکز قشري مغز و ارتباط متقابل آنها با مراکز غدد تالاموس و هيپوتالاموس معنا و مفهوم عاطفي پيدا مي‌کنند. از سوي ديگر، اين مراکز با غده هيپوفيز در ارتباط هستند که اين غده، فعاليت ديگر غده‌ها را تنظيم مي‌کند. همچنين نتايج پژوهش‌ها نشان مي‌دهد که پرداختن به فعاليت‌هاي مذهبي، بر روي مکانيسم‌هاي دفاعي بدن مثل پادتن‌ها تأثير مثبت گذاشته، و مقاومت بدن را در برابر بيماري‌هاي مزمن جسمي مثل سرطان يا بيماري‌هاي مزمن رواني افزايش مي‌دهد. توسل به ائمه، زيارت، دعا و نماز، ابتدا توسط مغز دريافت شده و با توجه به نيت و قصد نيروبخشي و افزايش توانايي، اين اطلاعات در سيستم عصبي تجزيه و تحليل شده که طي آن به سيستم ايمني دستور داده مي‌شود تا در مقابل استرس و فشار رواني مقاومت کند (غلامي و بشليده، 1390).
    از سوي ديگر، نيوبرگ و دي اکويلي (2001)، معتقدند: در همه تجربه‌هاي عميق معنوي حالت‌هاي وحدت يافتگي و تجربه‌هايي نظير وجد، نشاط، خوف و رجا ديده مي‌شود. از‌اين‌رو، تجربه معنوي قسمت‌هايي از مغز مثل دستگاه کناري، قطعه آهيانه‌اي بالايي، قطعه گيجگاهي پاييني و قشر جلوي پيشاني را درگير مي‌کند. براي نمونه، در پاره‌اي از شيوه‌هاي مراقبه يا تمرکز روي يک شيء بيروني يا يک موضوع دروني موجب فعال شدن مداري شامل قشر جلوي پيشاني سمت راست و قطعه گيجگاهي پاييني و قطعه آهيانه بالايي مي‌شود.
    همچنين، نخستين و مهم‌ترين عامل مربوط به تأثير ويژه معنويت‌درماني در بهبود نگرش و تغيير فرد نسبت به زندگي يا بيماري است. اهميت عامل فشارآور از طريق ارزيابي‌هاي شناختي، که تحت تأثير باورها و ارزش‌هاي فردي، مانند کنترل فردي و باورهاي وجودي و معنوي قرار دارد، تعيين مي‌شود (حميد، 1388). افراد بر مبناي منابع در دسترس و از راه‌هاي گوناگون کنار آمدن، اضطراب خود را مديريت مي‌کنند. از اين منظر، مي‌توان گفت: باورها، ارزيابي‌هاي شناختي مهم را در فرايند مقابله تحت تأثير قرار مي‌دهند. از‌اين‌رو، معنويت مي‌تواند به افراد کمک کند تا وقايع منفي را به شيوه متفاوتي ارزيابي نمايد. بنابراين، معنويت حس قوي‌تري را ايجاد مي‌نمايد که از اين راه به سازگاري و کاهش اضطراب کمک مي‌کند (بوالهري و همکاران، 1391). همچنين توکل به خدا، اضطراب را کاهش مي‌دهد و در مواردي نيز، اضطراب بالا موجب مي‌شود تا فرد به خدا توکل کند. به عبارت ديگر، اضطراب موجب مي‌شود تا فرد بيشتر از توکل به خدا، به عنوان يک مکانيسم مقابله معنوي استفاده کند. افراد با اعتقادات معنوي ضعيف، از اين مکانيسم کمتر استفاده مي‌کنند. بنابراين، معنويت به عنوان يکي از متغيرهاي واسطه‌اي اثرات منفي عوامل استرس‌زا را تعديل مي‌کند (پارگامنت، 1990). از سوي ديگر، اعتقاد به محبوب بودن نزد خداوند، موجب افزايش اعتماد به نفس شده، و بر ذهن و روان مؤمن تأثيرات مثبتي خواهد گذاشت. افزون بر اين، فرد متدين احساس مي‌کند عضو گروهي از انسان‌هاست که پشتوانه او در مشکلاتند و احساس داشتن پشتوانه اجتماعي، از حس تنهايي او کاسته و موجب تأثيرات مثبت بر ذهن و روان او مي‌شود (نظرنژاد و تادواني، 1389).
    يکي از دلايل اين تغييرات، مي‌تواند قرار گرفتن فرد در گروه باشد. گروه موجب افزايش آگاهي افراد درباره خودشان، در اثر تعامل با ساير اعضا و دريافت بازخورد از آنها مي‌شود. همچنين، به ارتقاي مهارت‌هاي بين فردي، اجتماعي و انطباقي افراد با محيط کمک مي‌کند (اسپيرا و ريد، 2000، ص 37). اين موقعيت موجب ايجاد حمايت اجتماعي براي اعضاي گروه مي‌شود. اين حمايت، بر اساس پژوهش‌هاي پيشين عاملي مهم در کاهش افسردگي است. دعا، نيايش، ارتباط با خدا و همچنين بخشش، موجب ايجاد تجربيات معنوي روزانه مي‌شوند که اين عامل، اثرات کاهنده‌اي بر افسردگي دارد (بوالهري و همکاران، 1391). در رابطه با تأثير دينداري بر کاهش ميزان افسردگي شواهدي وجود دارد، مبني بر اينکه دينداري مي‌تواند افراد را از افسردگي محافطت کرده و تسهيل‌کننده روند بهبود باشد و واگذاري مشکلات به خدا نيز در اين زمينه کمک‌کننده بوده (اسپيرا و ريد، 2000، ص 41).
    از جمله محدوديت‌هاي اين پژوهش، اين است که به کارکنان زن محدود شده است. همچنين، محدوديت ديگر مربوط به ابزار پژوهش است که شامل پرسش‌نامه‌هاي خودگزارش‌دهي مي‌باشد. پيشنهاد مي‌شود در مطالعات آينده آموزش معنويت بر ديگر متغيرهاي روان‌شناختي اجرا گردد. همچنين بر روي مردان نيز اجرا گردد.
     
     

    References: 
    • اژدري‌فرد، پري‌سيما و همكاران، 1389، «بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانش‌آموزان»، انديشه‌هاي تازه در علوم تربيتي، ش 5 (2)، ص 17-31.
    • اعتمادي، عذرا، 1384، «ايمان و معنويت در مشاوره و روان‌درماني»، تازه‌هاي روان‌درماني، ش 10 (36 و 35)، ص 131-146.
    • بوالهري، جعفر و همكاران، 1391، «اثربخشي رويکرد گروه درماني معنوي بر کاهش ميزان افسردگي، اضطراب و استرس در زنان مبتلا به سرطان سينه»، جامعه‌شناسي زنان، ش 3 (1)،‌ ص 85-112.
    • بهرامي دشتکي، هاجر و همكاران، 1386، «اثربخشي آموزش معنويت به شيوه گروهي بر کاهش افسردگي در دانشجويان»، تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، ش 5 (19)، ص 49-72.
    • بياني، علي‌اصغر و همكاران، 1381، «روايي و پايايي مقياس بهزيستي روان‌شناختي ريف»، روان‌پزشکي و روان‌شناسي باليني ايران، ش 7 (14)، ص 17-31.
    • ـــــ ، 1387، «رابطه ابعاد بهزيستي روان‌شناختي و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد آزاد شهر 86-1385»، دانش و پژوهش در روان‌شناسي، ش 13 (5)، ص 153-164.
    • تبرايي، رامين و همكاران،‌ 1387،‌ «بررسي سهم تأثير جهت‌گيري مذهبي بر سلامت روان در مقايسه با عوامل جمعيت‌شناختي»، روان‌شناسي و دين، ش 1 (3)، ص 37-62.
    • تقي‌لو، صادق و همكاران، 1389، مدل‌يابي معادلات ساختاري در تبيين رابطه بين صفات شخصيت، حل مسئله اجتماعي و بهزيستي ذهني»، پژوهش در سلامت روان‌شناختي، ش 4 (1)، ص 17-32.
    • حميد، نجمه، 1388، «بررسي رابطه نگرش مذهبي با سلامت رواني و عملکرد سيستم ايمني بدن (سلول‌هاي T کمکي، سلول‌هاي T مهاري/ انهدامي و سلول‌هاي ضد سرطاني NK)»، مطالعات روان‌شناختي، ش 5 (2)، ص 1-13.
    • غلامي، علي و كيومرث بشليده، 1390«اثربخشي معنويت درماني بر سلامت روان زنان مطلقه»، مشاوره و روان‌درماني خانواده، ش 1 (3)، ص 331-348.
    • نظرنژاد، نرگس و ليلا شرف تادواني، 1389،‌ «توجيه باورهاي ديني بر اساس کارکرد روان‌شناختي آنها در قرآن کريم»، فلسفه دين، ش 7 (8)، ص 45-64.
    • وست، ويليچ، 2003، روان‌درماني و معنويت، ترجمة احمد شهيدي و علي شيرافکن، تهران، رشد.
    • Aten, D.J, & Schenck, J.E, 2007, Reflections on religion and health research: An interview with Dr. Harold G. Koenig, Journal of Religion and Health, v. 46, p. 183–190.
    • Aten, D.J, & Worthington, E.L, 2009, Next Steps for Clinicians in Religious and Spiritual Therapy: An Endpiece, Journal of clinical psychology, v. 65 (2), p. 224-229.
    • Aukst-Margetic, B, et al, 2005, Religiosity, depression and pain in patients with bresst cancer General Hospital Psychiatry, v. 27 (4), p. 250-255.
    • Azari, N. P, et al, 2001, Neural correlates of religious experience, European Journal of Neuroscience, v. 13, p. 1649-1652.
    • Bergin, A. E, 1991, Values and Religious Issues in Psychotherapy and Mental health, Journal of American Psychologist, v. 4, p. 394-403.
    • Coruh, B, et al, 2005, Does religious activity improve health outcomes? a critical review of the recent literature, Explore, v. 1 (3), p. 186-191.
    • Diener, E, et al, 2003, Personality, culture, and subjective well-being: Emotional and cognitive evaluation of life, Annual Review of psychology, v. 54 (17), p. 403-425.
    • Echstein, D, & Kern, R, 2002, Life style assessment and interventions, life style skills (5 ed), Lowa: Kend/Hunt.
    • Exline, J, J, 2008, Beliefs about god and forgiveness in a Baptist church sample, Journal of Psychology and Christianity, v. 27, p .131-139.
    • Florian, V, et al, 1995, Does hardiness contribute to mental health during a stressful real-life situation? The roles of appraisal and coping, J psychol, v. 68, p. 687-695.
    • Furnham, A, & Christofawer, I, 2007, Personality traits, emotional intelligence, and multiple happiness, North American Journal of Psychology, v. 9(1), p. 439-462.
    • Ghorbani, N, 2004, Spirituality experience is knowledge and modern cognitive to religion or a psychology constructing (Persian), Articles and studies Philosophy, v. 76 (2), p. 69-98.
    • Hackney, C. H, & Sanders, G. S, 2003, Religiosity and mental health: A meta analysis of recent studies, Journal for the Scientific Study of Religion, v. 42, p. 43-55.
    • Hills, P, & Francis, L. J, 2004, Primary Personality trait correlates religious practice and orientation, Journal of Personality and Individual Differences, v. 36, p. 61-73.
    • Kézdy, A, et al, 2010, Religious doubts and mental health in adolescence and young adulthood: The association with religious attitudes, Journal of Adolescence, v. 11, p. 1-9.
    • Kobasa, SC, et al, 1983, Type A and hardiness, Journal of Behavevirol Medecal science, v. 6, p. 41-51.
    • Kobasa, SC, 1977, Stressful life events personality and health: inquiry into hardiness, Journal of Personality Social Psychological, v. 37, p. 1-11.
    • Miller, G, 2003, Incorporating Spirituality in counseling and psychology (theory and technique), Hoboken & New Jersey: John Wiley & sons/Inc.
    • Murphy, E. J, & Mahalingam, R, 2006, Perceived congruence Between Expectations and Outcomes: Implications for Mental HeathAmong Caribbean Immigrants, American Journal of Orthopsychiaty, v. 76 (1), p. 120-127.
    • Newberg, A, & d Aquili, J, 2001, The neuropsychology of religious and spirltual experience.
    • O'Laoires, 1997, An experimental study of the effects of distant, intercessory prayer on self- esteem, anxiety, and depression, Alter the Health Med, v. 3 (6), p. 38-53.
    • Pargament, K, I, 1990, God help me: Toward a theoretical frame work of coping for the Psychology of religion research in the social scientific study of religious, Newyork, Wiley 2, p. 195-224.
    • Picdmont, R. L, 2004, The logoplex as a paradigm understanding spiritual transcendcnce, Research in the Social Scientific study of Religion, v. 15 (14), p. 262-284.
    • Richards, S. P, & Bergin, A. E, 2005, A spiritual strategy for counseling and psychotherapy. U.S.A, American Psychological Association.
    • Roberts, k, A, 1992, A Sociological Overview: mental health implication of religion- c, Newyork, Guilford, p. 108-141.
    • Sloan, E, 2005, Effects Of religiosity on Mental Health, Journal of psychology and theology, v. 16, p. 14-18.
    • Spilka, B, et al, 2003, The Psychology of Religion, 3rd Edition. New York: Guilford.
    • Spira, L. J, & Reed, M. G, 2000, Group Psychotherapy for Women with Breast Cancer, Washington DC. APA.
    • Syed, I. B, 2003, The medical benefits of TaraweenPrayersihttp://www.irif. Org>22/9/88.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیرامی، منصور، موحدی، معصومه، موحدی، یزدان، کریمی‌نژاد، کلثوم.(1395) اثربخشی آموزش معنویت بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی. فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9(3)، 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منصور بیرامی؛ معصومه موحدی؛ یزدان موحدی؛ کلثوم کریمی‌نژاد."اثربخشی آموزش معنویت بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی". فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9، 3، 1395، 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیرامی، منصور، موحدی، معصومه، موحدی، یزدان، کریمی‌نژاد، کلثوم.(1395) 'اثربخشی آموزش معنویت بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی'، فصلنامه روان‌شناسی و دین، 9(3), pp. 107-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیرامی، منصور، موحدی، معصومه، موحدی، یزدان، کریمی‌نژاد، کلثوم. اثربخشی آموزش معنویت بر ارتقای سرسختی و بهزیستی روان شناختی. روان‌شناسی و دین، 9, 1395؛ 9(3): 107-120