کارآیی مدل آموزشی مبتنی بر معنویت بر بهبود مؤلفههای کیفیت زندگی در دانشآموزان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
کيفيت زندگي، ساختاري پويا و ذهني است که به مقايسه وضعيت زندگي گذشته با حوادث اخير در همه جوانب مثبت و منفي ميپردازد. ماهيت ذهني کيفيت زندگي به ادراک افراد دربارة وضعيت زندگيشان، بهجاي گزارشات ديگران ميپردازد و براساس تعريف فرانس و پوورس، ناشي از خشنودي و يا عدم خشنودي از حيطههايي از زندگي که براي فرد اهميت دارد، ميباشد. بنابراين، بيماران با مشکلات مشابه ممکن است نظرات متفاوتي در مورد کيفيت زندگي خود داشته باشند و آن را به صورتهاي مختلفي گزارش کنند (گرانت و ريورا، 1998، ص 37). اهميت سنجش کيفيت زندگي به حدي است که برخي، بهبود کيفيت زندگي را بهعنوان مهمترين هدف مداخلات درماني نام ميبرند و حداکثر اين اهميت مربوط به بيماران مبتلا به بيماريهاي مزمن است که درمان قطعي براي بيماري آنها شناخته نشده است (احمدي و ديگران، 1383). زندگي با کيفيت مطلوب، ريشه در اعتقادات و آموزشهاي ديني مسلمانان دارد. عوامل بسياري در زندگي با کيفيت مطلوب دخالت دارد.
در عصر حاضر، متخصصان روانشناسي در پي کشف درمانهاي جايگزين براي بهبود بيماريهاي رواني بوده و در حوزه سلامت عمومي، دست به خلاقيت و نوآوري ميزنند. اخيراً اين پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند که براي بهبود بيماريهاي رواني، ميتوان علاوه بر دارودرماني و ساير امکانات پزشکي و درماني رايج و مدرن، از مذهب، دعا و پزشکي روحاني استفاده کرد (سيد، 2003). بر اين اساس، نتايج پژوهشها حاکي از آن است که انجام فرامين مذهبي، ايمان و شرکت در مراسم مذهبي، ميتوانند نقش مؤثري در جلوگيري از ابتلا به مشکلات رواني افراد و درمان آن داشته و موجب ارتقاء سطح سلامتي و بهزيستي افراد شوند؛ (هكني و ساندرز، 2003، ص 43؛ هيلز و فرانسيس، 2004، ص 61). اين امر براي متخصصان بهداشت روان مهم است که با شناخت اعتقادات و مراسم مذهبي مراجعان، از آن بهعنوان يک منبع جايگزين مهم و حمايتي استفاده کرده و با توصيه مراجعان به معنويت و شرکت در مراسم مذهبي، بتوانند آنها را به آرامش دروني سوق دهند (سولان، 2005، ص 14). تأثير اين امر، به اين دليل است که فرد با افزايش معنويت، به نوعي خودکنترلي دست پيدا ميکند که مانع از اثربخشي شرايط بيروني و درنتيجه، کمتر تحت تأثير شرايط نامناسب قرار گرفته و سلامت روان خود را حفظ ميکند (تبرايي و ديگران، 1387).
در اين زمينه، نتايج پژوهشهاي اخير حاکي از آن است که ميزان معنويت و جنبههاي مختلف آن، در انسانها موجب کاهش و يا حتي از بين رفتن اضطراب و افسردگي ميشود. اين مطالعات نشان ميدهند که بين ميزان اضطراب و معنويت همبستگي منفي و معناداري وجود دارد (جاسمي و ديگران، 1390).
از سوي ديگر، برخي مطالعات نشان ميدهد که هنگام ايجاد تجربه معنوي بخشهايي از مغز چون، نواحي پشتي مياني پيشاني، پشتي جانبي جلوي پيشاني و آهيانه مياني فعال ميشوند. با توجه به اينکه اين نواحي با فعاليت شناختي در ارتباط هستند، ميتوان گفت: تجربه معنوي يک تجربه هيجاني نبوده، بلکه حاصل تأمل و انديشيدن است (آذري و همكاران، 2001، ص 1649).
علاوه بر اين، در زمينة تأثير معنويت بر بهبود کيفيت زندگي و سلامت جسماني و رواني، بيان ميدارند که معنويت مانند آگاهي از هستي يا نيرويي فراتر از جنبههاي مادي زندگي بوده و احساس عميقي از وحدت يا پيوند با کائنات را به وجود ميآورد (اكستين و كرن، 2003، ص 238). افکار مثبت و سخترويي هر دو از مؤلفههاي معنويت بوده و با سلامت و مقاومت در برابر استرس ارتباط دارند. تکيهگاه معنوي ميتواند تأثير ضربهگيري در برابر استرس داشته باشد. همچنين بين سلامت رواني، سلامت جسمي، رضايت از زندگي و شادکامي رابطه مثبت وجود دارد.
پيدمنت معتقد است که معنويت به دليل تأثير مثبت بر سلامت و بهزيستي شخصي، راهي است که در آن، معناي برتر نهايي خلق ميشود و ميتوان آن را تا حدودي بهعنوان يک جنبة سازماندهيشده بنيادي شخصيت در نظر گرفت (پيدمنت، 2004، ص 262). همچنين براساس ديدگاه برگين (1991)، معنويت بر سلامت رواني افراد تأثير مثبتي دارد. به دليل سبک زندگي خاص افراد مذهبي، رويدادها را کمتر فشار انگيز ارزيابي ميکرده يا بعد از بروز استرس، آن را بهمنزله فرصتي براي رشد و تقويت روحي و معنوي خود ميدانند و يا آن را برنامه و تقدير گريزناپذير الهي تعبير و تفسير ميکنند (برگين، 1991، ص 394).
بر همين اساس، با توجه به نقش معنويت در بهداشت روان و ارتقاي سلامت روان (كرو و همكاران، 2005، ص 186)، اهميت معنويت و رشد معنوي انسان در چند دهه گذشته بهصورت روزافزوني، توجه روانشناسان و پژوهشگران بهداشت رواني را به خود جلب کرده است (اسپيكا و همكاران، ص 3؛ آتن و اسشنسك، 2007، ص 183؛ آتن و ورتينگتوت، ص 224؛ كيزدي و همكاران،2010، ص 1).
در اين زمينه، مطالعات متعددي نقش دين و معنويت را در کيفيت زندگي و سلامت روان نشان دادهاند. در يک مطالعه آزمايشي، نقش دعا بر ميزان اضطراب، افسردگي و عزت نفس ارزيابي شد. يافتهها نشان داد که دعا موجب کاهش اضطراب و افسردگي و افزايش عزت نفس ميشود (الويرس،1997، ص 38). از سوي ديگر، پژوهش ابراهيميفرد (1384) نشان داد که بين نگرش مثبت نسبت به دعا و نيايش فردي با ميزان اضطراب دانشجويان رابطه معکوسي وجود دارد. همچنين ذکر خدا بهعنوان نيرويي براي مقابله با استرس شناخته شده است (حميد، 1388). بهعلاوه، نتايج مطالعه اكسلاين، که در آن مذهب بهعنوان منبع آرامش دروني تلقي شده است، حاکي از آن است که آرامش رواني با داشتن مذهب همبستگي مثبت دارد، آزمودنيهاي پژوهش، گرايش به نداشتن مذهب را با سطح بالاي افسردگي و افکار خودکشي مرتبط دانستند (اكسلاين، 2008، ص 131). از سوي ديگر، اژدري فرد و همكاران (1389) در پژوهش خود نشان دادند که آموزش معنويت در بهبود سلامت روان دانشآموزان مؤثر است.
همچنين مورفي و ماهالينگام نشان دادند که اعتقادات ديني و مقيد بودن به آنها، با عدم افسردگي همبستگي دارد (مورفي و ماهالينگام، 2006، ص 120). با اين حال، بوالهري و همكاران (1391) در مطالعه خود تحت عنوان «اثربخشي رويکرد گروه درماني معنوي بر کاهش ميزان افسردگي، اضطراب و استرس در زنان مبتلا به سرطان سينه» دريافتند که گروه درماني معنوي موجب کاهش افسردگي در گروه تحت آزمايش شده، اما در ميزان اضطراب و استرس آنان تأثيري ندارد. براساس اين پژوهشهاي متناقص، هدف اين پژوهش بررسي کارآيي آموزش مبتني بر معنويت در بهبود مؤلفههاي کيفيت زندگي دانشآموزان با پيگيري دو ماهه بود.
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نوع طرح آزمايشي پيشآزمون- پسآزمون و پيگيري با گروه کنترل بود. آزمودنيهاي اين پژوهش شامل دو گروه از دانشآموزان دختر دبيرستاني شهرستان خرمآباد بودند که از طريق پرسشنامة کيفيت زندگي شناسايي شدند. يک گروه آنها، در معرض مداخله آموزشي مبتني بر معنويت قرار گرفتند. يک گروه نيز بهعنوان گروه کنترل در نظر گرفته شدند. هيچگونه مداخلهاي براي آنها اجرا نشد. مداخله مبتني بر آموزش معنويت بهعنوان متغير مستقل براي گروه آزمايش اعمال شد، و کيفيت زندگي بهعنوان متغير وابسته در نظر گرفته شد. براي هر دو گروه، پيشآزمون و سپس ده روز بعد از اعمال مداخله پسآزمون اجرا شد همچنين دو ماه پس از اجراي پسآزمون نيز پيگيري بهعمل آمد.
جامعه آماري شامل کلية دانشآموزان دختر دبيرستاني شهرستان خرمآباد بودند که از ميان آنها، ابتدا بهصورت تصادفي خوشهاي چندمرحلهاي 460 دانشآموز پرسشنامة کيفيت زندگي را تکميل کردند. از ميان اين دانشآموزان، آنهايي که براساس نقطه برش پرسشنامه در وضعيت غيرنرمالي قرار داشتند، 40 دانشآموز به روش نمونهگيري تصادفي ساده انتخاب و بهطور تصادفي در دو گروه آزمايش و کنترل قرار گرفتند و مداخله معنوي طي 8 جلسه، نود دقيقهاي انجام شد. براي جمعآوري اطلاعات از ابزارهاي زير استفاده شد:
ابزار پژوهش؛ در پژوهش حاضر از ابزارهاي زير استفاده شده است:
الف: پرسشنامه کيفيت زندگي: اين پرسشنامه، فرم خلاصهشدة مقياس 100 مادهاي کيفيت زندگي سازمان جهاني بهداشت (WHO) است که جنبههاي گوناگون کيفيت زندگي را مورد ارزيابي قرار ميدهد. اين پرسشنامه، رايجترين ابزار سنجش کيفيت زندگي است. در ايران، اعتبار اين پرسشنامه ارزيابي و تأييد شده است (قزلسفلو و اثباتي، 1390). مقياس کيفيت زندگي داراي 26 سؤال است. دو سؤال آن در مورد رضايتمندي از سلامت عمومي و درک کلي فرد از کيفيت زندگي خود و ساير سؤالها، احساس و رفتار فرد را در دو هفتة اخير در ابعاد مختلف کيفيت زندگي اندازهگيري ميکند. مقادير پايايي ابزار مذکور در پژوهش (همان، 1390)، در بعد سلامت فيزيکي 77/0، در بعد رواني 77/0، در بعد اجتماعي75/0 و در بعد محيطي برابر با 84/0 بوده و همساني دروني اين پرسشنامه با استفاده از آلفاي کرونباخ 85/0 به دست آمده است (همان).
ب: مداخله آموزشي مبتني بر معنويت به شيوه گروهي: آموزش معنويت در اين پژوهش، برگرفته از مداخلات معنوي و مذهبي مطرحشده توسط ريچاردز و برگين بوده و با رويکرد اسلامي و محوريت مباحثي چون مراقبه، نيايش، توبه و گذشت، نوعدوستي، صبر، توکل و شکر براي گروه مورد مطالعه اجرا گرديد (ريچارد و برگين، 2005، ص 241). مداخلة معنوي، شامل دعا، استفاده از نوشتههاي متون مقدس، مراقبه، تصويرسازي معنوي (شهيدي و شيرافکن، 1383، ج 1؛ اعتمادي، 1384)، عبادات و مناسک (اعتمادي، 1384)؛ خودفاشسازي معنوي (شهيدي و شيرافکن، 1383، ج 1) همراهي و خدمت (اعتمادي، 1384)، نوشتن ياداشتهاي روزانه، تمرکز و کتاب درماني است (ميلر، 2003، ص 32).
در ابتداي هر جلسه مروري بر تکليف جلسه قبل از آزمودنيها پرداخته ميشد. بهدنبال آن، بحث و آموزش مقوله مورد نظر انجام ميشد. همچنين، به تمرين در گروه پرداخته شده و در پايان، با معرفي تکاليفي که ميبايست آزمودنيها در فاصله زماني تا جلسه بعد انجام ميدادند، جلسه پايان مييافت.
محتواي جلسات و روش مداخله به شرح زير است:
جلسه اول، شامل آشنا شدن اعضاي گروه با يكديگر و گفتوگو در مورد مفهوم معنويت و دين و تأثير آن در زندگي افراد، و مختصري دربارة نحوه انجام پژوهش بود.
جلسه دوم، شامل نماز جماعت و سخنراني مذهبي و آموزش انجام کارهاي معنوي بهصورت گروهي بود.
جلسه سوم، شامل نماز جماعت، و قرائت زيارت عاشورا؛ و همچنين آموزش بخشايشگري بود. انرايت (2002) سه جنبه را براي بررسي بخشايشگري پيشنهاد ميکند: بخشيدن ديگران، بخشيدن خود و پذيرش بخشايشگري. وي آثار بخشايشگري را در کاهش اضطراب و افسردگي و بهبود روابط بين فردي، در مطالعات متعددي نشان داده است (بهراميدشتکي و ديگران، 1386).
جلسه چهارم، شامل نماز جماعت و آموزش دعا. دعا بخش اصلي اعمال مذهبي است. همانطور که مككولا و لارسون بيان ميکنند، دعا از اعمال، افکار و نگرشهايي تشکيل ميشود که فرد را به ساحت مقدس پيوند ميدهد (مك كولا و لارسون،1993). دعا ميتواند بهعنوان گفتوگو تلقي شده و موجب آرام شدن زندگي فرد شود و فرد در مورد سؤالات زندگي خود اطلاعات و پاسخهايي دريافت ميکند (بهراميدشتکي و ديگران، 1386).
جلسه پنجم، شامل نماز جماعت و تفسير قرآن و آموزش انديشههاي معنوي و مراقبه بود. مراقبه نوعي انديشه معنوي بوده که شامل عمل همراه با تمرکز است. انديشه معنوي شامل مراقبه و لحظات خودانگيخته و سازماننايافتهاي است که در آن فرد با وحدت امور پيوند برقرار ميکند. برخي تحقيقات نشان ميدهند که فعاليتهاي معنوي و شهودي مثل مراقبه و انديشه معنوي و تصويرسازي معنوي نسبت به مداخلات علمي رايج، مثل تن آرامي که خالي از هر نوع محتوا يا فضاي معنوي است، آثار شفابخش نيرومندتري بر مراجعين مذهبي و معنوي دارد (اعتمادي، 1384).
جلسه ششم، شامل نماز جماعت، بيان زندگينامه ائمه و آموزش همراهي و خدمت بود. همراهي و خدمت خالصانه به تقويت ايمان و مقاومت در برابر فشارها، اجتناب از مشغول شدن به خود و گسترش ديدگاه اجتماعي و معنوي، پرورش حس نوعدوستي، احساس تعلق و مقبوليت اجتماعي، احساس هماهنگي با خدا و کنار آمدن با استرس، مرگ و بيماري منجر ميشود (پارگامنت، 1996)، همچنين مطالعات متعددي نشان دادهاند که همراهي و خدمت خالصانه اثرات جسماني و روانشناختي مفيدي دارد (اعتمادي، 1384).
جلسه هفتم، شامل نماز جماعت، تفسير نهجالبلاغه و همچنين آموزش تمرکز بود (هينتر كف، 1998). تمرکز را تکنيکي توصيف ميکند که ميتواند در فرايند مشاوره به کار برده شود تا تلفيق معنويت را با مشاوره تسهيل کند. تمرکز تکنيکي است که مراجعان ياد ميگيرند بدون قضاوت به خودشان گوش فرا دهند. آموزش اين تکنيک به افراد کمک ميکند تا ميان ذهن، جسم و روح خودشان رابطه برقرار کرده و بهواسطه آن، انسانهاي يکپارچهتري باشند (بهراميدشتکي و ديگران، 1386).
جلسه هشتم، شامل مروري بر جلسات، نظرسنجي و پرسش و پاسخ بود.
يافتههاي پژوهش
پس از اجراي آموزش مبتني بر معنويت از هر دو گروه آزمايش و کنترل، پسآزمون و پيگيري به عمل آمد و سپس دادههاي مرتبط با پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري استخراج شد. در جدول شماره (1) نتايج مربوط به آمار توصيفي (ميانگين و انحراف معيار) دو گروه آزمايش و کنترل در شرايط پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري نشان داده شده است.
جدول (1) آمارههاي توصيفي پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري آزمودنيها
متغيرها گروه آزمايش گروه کنترل
ميانگين انحراف معيار ميانگين انحراف معيار
سلامت جسماني پيشآزمون 30/11 38/1 10/11 71/1
پسآزمون 75/14 37/1 45/10 57/1
پيگيري 75/13 37/1 90/9 80/1
سلامت رواني پيشآزمون 60/9 39/1 90/8 07/1
پسآزمون 60/13 35/1 05/9 94/0
پيگيري 30/12 52/1 70/8 03/1
سلامت اجتماعي پيشآزمون 35/6 26/1 75/5 96/0
پسآزمون 50/8 27/1 30/5 08/1
پيگيري 65/7 42/1 20/5 23/1
سلامت محيطي پيشآزمون 45/13 31/1 15/14 18/1
پسآزمون 85/15 03/1 30/13 17/1
پيگيري 05/15 19/1 90/12 86/1
کيفيت زندگي پيشآزمون 70/40 88/2 90/39 97/2
پسآزمون 70/52 63/2 10/38 44/2
پيگيري 75/48 48/2 70/36 06/3
همانگونه که در جدول ملاحظه ميشود، بين ميانگين نمرات پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري گروه کنترل و آزمايش تفاوت مشاهده ميشود. براي نشان دادن معناداري تفاوت بين نمرات فوق، از تحليل کوواريانس استفاده شد. پيش از انجام تحليل کوواريانس، ابتدا مفروضههاي لازم براي انجام تحليل کوواريانس بررسي گرديد. بررسي همگني واريانسها نشان ميدهد که معناداري آزمون لون در نمره کل مقياس کيفيت زندگي 289/0 است و آماره آزمون لوين نيز 15/1 ميباشد. با توجه به اين امر، پيشفرض همگني واريانسها در گروههاي مورد مطالعه محقق شده است. بررسي همگني شيب خط رگرسيون نيز از معنادار نبودن تعامل شرايط و پيشآزمون حمايت ميکند. بنابراين، ميتوان از تحليل کوواريانس براي تحليل نمرات آزمون فوق استفاده کرد.
جدول 2. نتايج تحليل کوواريانس در مؤلفههاي کيفيت زندگي
مجذور اتا سطح معناداري F ميانگين مجذورات متغير مؤلفه
15/0
71/0 012/0
001/0 90/6
35/94 01/13
71/177 پيشآزمون
گروه جسمي
01/0
78/0 447/0
001/0 590/0
79/133 81/0
19/184 پيشآزمون
گروه رواني
01/0
63/0 402/0
001/0 71/0
94/63 01/1
18/90 پيشآزمون
گروه اجتماعي
02/0
58/0 391/0
001/0 75/0
90/51 93/0
27/64 پيشآزمون
گروه محيطي
10/0
90/0 048/0
001/0 19/4
55/339 06/25
51/2027 پيشآزمون
گروه کيفيت زندگي
نتايج تحليل کوواريانس با حذف اثر پيشآزمون، نشان داد که تفاوت بين ميانگينهاي نمرات دو گروه آزمايش و کنترل در کيفيت زندگي و مؤلفههاي آن معنادار است. همانطور که در جدول مشاهده ميشود، با کنترل نمره پيشآزمون، آموزش مبتني بر معنويت موجب بهبود کيفيت زندگي و مؤلفههاي آن شده است و ميزان تأثير معنويت درماني 90 درصد بوده است.
براي پاسخ به اين سؤال که آيا آموزش مبتني بر معنويت در طي 2 ماه ماندگار مانده يا نه، از آزمون T گروههاي مستقل استفاده شد، نتايج نشان داد، نمره کيفيت زندگي با T 14/18 و با سطح معناداري 704/0 تفاوت معناداري را بين پسآزمون و پيگيري نشان نميدهد. اين امر نشان ميدهد که درمان فوق ماندگار بوده و پس از دو ماه کيفيت زندگي آزمودنيها افت نداشته است.
بحث و نتيجهگيري
هدف اين پژوهش، بررسي کارآيي مدل آموزشي مبتني بر معنويت بر ارتقاي مؤلفههاي کيفيت زندگي در دانشآموزان بود. يافتههاي اين مطالعه نشان داد که آموزش معنويت موجب بهبود مؤلفههاي کيفيت زندگي در دانشآموزان ميشود. اين يافته تا حدودي با نتايج اژدريفرد و همکاران (1389)، غلامي و بشليده (1390)، (هكني و ساندرز، 2003، ص 43؛ هيلز و فرانسيس، 2004، ص 61) همسو است. همچنين نتايج پژوهش با پيگيري دو ماهه نشان داد که درمان فوق ماندگار بوده است و پس از دو ماه ميزان کيفيت زندگي دانشآموزان نسبت به دوره پسآزمون کاهشي نداشته است.
روبرت (1992) معتقد است که معنويت براي افراد، در مواجهه با مشکلات، منبع حمايتي است و باورها و فعاليتهاي معنوي بهعنوان روشي تعريف شده است که منابع معنوي مانند دعا و نيايش، توکل و توسل به خداوند را براي مقابله به کار ميبرند. از سوي ديگر، اثربخشي درمانهاي معنوي موجب شده است تا روشهاي درمانگري معنوي، جايگاه ويژهاي در بين شيوههاي مهار اختلالات رواني پيدا کنند و تحقيقات مبتني بر نظريههاي رواندرماني ديني اثربخشي اين روشها را در کاهش مشکلات رواني افراد نشان دادهاند (سيد، 2003).
در تبيين اين يافتهها ميتوان گفت: نماز، دعا، ذکر و پرداختن به فعاليتهاي معنوي از راه مراکز قشري مغز و ارتباط متقابل آنها با مراکز غدد تالاموس و هيپوتالاموس معنا و مفهوم عاطفي پيدا ميکنند. از سوي ديگر، اين مراکز با غده هيپوفيز در ارتباط هستند که اين غده، فعاليت ديگر غدهها را تنظيم ميکند. همچنين نتايج پژوهشها نشان ميدهد که پرداختن به فعاليتهاي مذهبي بر روي مکانيزمهاي دفاعي بدن مثل پادتنها تأثير مثبت گذاشته، و مقاومت بدن را در برابر بيماريهاي مزمن جسمي مثل سرطان و يا بيماريهاي مزمن رواني افزايش ميدهد. توسل به ائمه، زيارت، دعا و نماز، ابتدا توسط مغز دريافت شده، و با توجه به نيت و قصد نيروبخشي و افزايش توانايي، اين اطلاعات در سيستم عصبي تجزيه و تحليل شده، که طي آن به سيستم ايمني دستور داده ميشود تا در مقابل استرس و فشار رواني مقاومت کند (غلامي و بشليده، 1390).
از سوي ديگر، نيوبرگ و دياكويلي معتقدند که در همة تجربههاي عميق معنوي حالتهاي وحدتيافتگي و تجربههايي نظير وجد، نشاط، خوف و رجا ديده ميشود (نيوبرگ و دياكويلي،2001، ص 32). ازاينرو، تجربه معنوي قسمتهايي از مغز مثل دستگاه کناري، قطعه آهيانهاي بالايي، قطعه گيجگاهي پاييني و قشر جلوي پيشاني را درگير ميکند. براي مثال، در پارهاي از شيوههاي مراقبه يا تمرکز روي يک شيء بيروني يا يک موضوع دروني، موجب فعال شدن مداري شامل قشر جلوي پيشاني سمت راست و قطعه گيجگاهي پاييني و قطعه آهيانه بالايي ميشود. همچنين نخستين و مهمترين عامل مربوط به تأثير ويژه آموزش معنويت در بهبود نگرش و تغيير فرد نسبت به زندگي يا بيماري است. اهميت عامل فشارآور از طريق ارزيابيهاي شناختي، که تحت تأثير باورها و ارزشهاي فردي، مانند کنترل فردي و و باورهاي وجودي و معنوي قرار دارد، تعيين ميشود. افراد بر مبناي منابع در دسترس و از راههاي گوناگون کنار آمدن، اضطراب خود را مديريت ميکنند. از اين ديدگاه، ميتوان گفت: باورها، ارزيابيهاي شناختي مهم را در فرايند مقابله تحت تأثير قرار ميدهند. ازاينرو، معنويت ميتواند به افراد کمک کند تا وقايع منفي را به شيوه متفاوتي ارزيابي نمايد. بنابراين، معنويت حس قويتري را ايجاد مينمايد که از اين راه به سازگاري و کاهش اضطراب کمک ميکند (بوالهري و همکاران، 1391). همچنين توکل به خدا، اضطراب را کاهش ميدهد و در مواردي نيز اضطراب بالا موجب ميشود تا فرد به خدا توکل کند. بهعبارت ديگر؛ اضطراب موجب ميشود تا فرد بيشتر از توکل به خدا، بهعنوان يک سازوكار مقابله معنوي استفاده کند. افراد با اعتقادات معنوي ضعيف از اين سازوكار کمتر استفاده ميکنند. بنابراين، معنويت بهعنوان يکي از متغيرهاي واسطهاي اثرات منفي عوامل استرسزا را تعديل ميکند (پارگامنت، 1990، ص 195).
از سوي ديگر، اعتقاد به محبوب بودن نزد خداوند، موجب افزايش اعتماد به نفس شده، و بر ذهن و روان مؤمن تأثيرات مثبتي خواهد گذاشت. افزون بر اين، فرد متدين احساس ميکند عضو گروهي از انسانهاست که پشتوانه او در مشکلاتند و احساس داشتن پشتوانه اجتماعي، از حس تنهايي او کاسته و موجب تأثيرات مثبت بر ذهن و روان او ميشود (نظرنژاد و تادواني، 1389). يکي از دلايل اين تغييرات ميتواند قرار گرفتن فرد در گروه باشد. گروه موجب افزايش آگاهي افراد درباره خودشان، در اثر تعامل با ساير اعضا و دريافت بازخورد از آنها ميشود. همچنين، ارتقاي مهارتهاي بين فردي، اجتماعي و انطباقي افراد با محيط کمک ميکند (اسپيرا و همكاران،2000). اين موقعيت موجب ايجاد حمايت اجتماعي براي اعضاي گروه ميشود. اين حمايت براساس پژوهشهاي پيشين، عاملي مهم در کاهش افسردگي است. دعا، نيايش، ارتباط با خدا و همچنين بخشش، باعث ايجاد تجربيات معنوي روزانه ميشوند که اين عامل، اثرات کاهندهاي بر افسردگي دارد (بوالهري و همکاران، 1391). در رابطه با تأثير دينداري بر کاهش ميزان افسردگي شواهدي وجود دارد، مبني بر اينکه، دينداري ميتواند افراد را از افسردگي، محافطت کرده و تسهيلکنندة روند بهبود باشد و واگذاري مشکلات به خدا نيز در اين زمينه مؤثره بوده است (برانكاايكست و همكاران، 2005، ص 270). در مجموع، حالت آرامش روان، آرامسازي و آسودگي ناشي از مسائل مذهبي از آن جهت است که فرد بهگونهاي آگاهانه و خالصانه به آن عشق ميورزد. ازجمله در احوال بزرگان نيز آمده که با نماز، دعا، قرآن و ساير اعمال مذهبي به آرامش ميرسيدند. مانند روايت بيرون کشيدن تير از پاي حضرت علي، پيامبر نيز هنگام نماز به بلال ميفرمود: «بلال ما را به آرامش برسان» و يا بزرگاني مثل ابنسينا، که هنگام مواجهه با مسائل و مشکلات، دو رکعت نماز ميخواندند. شرکت در مراسم مذهبي و عبادي مثل نماز و دعا باعث کاهش تنش و رهايي از پريشانيهاي عاطفي ميگردد. همچنين يافتههاي اين پژوهش ميتواند تأييدي باشد بر آيه مبارکة قرآن که ميفرمايد: «آگاه باشيد که تنها ياد خدا آرامبخش دلهاست» (غلامي و بشليده، 190).
آموزش معنويت، يکي از راههاي اساسي و پراهميت است که بشر ميتواند به کمک آن از ابتلاء به بيماريهاي جسمي، رواني و اجتماعي پيشگيري کند و با استعانت گرفتن از دين، نماز و نيايش، به منبع لايزال و نامتناهي قدرت الهي وابسته شده و احساس اميد و آرامش كند. شرکت در مراسم مذهبي آثار رواني- اجتماعي مهمي به همراه دارد که علاوه بر انجام فرايض ديني، نوعي ارتباط سالم و عاطفي بين افراد جامعه ايجاد ميشود. بنابراين، ميتوان از يافتههاي اين پژوهش در بهبود کيفيت زندگي دانشآموزان و نوجوانان استفاده نمود.
ازجمله محدوديتهاي اين پژوهش اين است که به دانشآموزان دختر محدود شده است. بنابراين، پيشنهاد ميگردد که در پژوهشهاي آتي، اين پژوهش در مورد هر دو جنس پسران و دختران انجام گرفته و تغييرات هر دو گروه با هم مقايسه شوند. همچنين محدوديت ديگر مربوط به ابزار پژوهش است که شامل پرسشنامههاي خودگزارشدهي ميباشد.
- اژدريفرد، پري سيما و همكاران، «بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانشآموزان» (تابستان 1389)، انديشههاي تازه در علوم تربيتي، ش 5، ص 17-31.
- اعتمادي، عذرا، «ايمان و معنويت در مشاوره و رواندرماني» (پاييز 1384)، تازههاي روان درماني، ش 10، ص 131ـ146.
- احمدي، فضلالله و ديگران، «بررسي کيفيت زندگي سالمندان شهر زاهدان» (بهار 1383)، حيات دانشگاه علوم پزشکي تهران، ش 22، ص 61-67.
- بهراميدشتکي و ديگران، «اثربخشي آموزش معنويت به شيوه گروهي بر کاهش افسردگي در دانشجويان» (زمستان 1386)، تازهها و پژوهشهاي مشاوره، ش 5، ص 49-72.
- بوالهري، جعفر و همكاران، «اثربخشي رويکرد گروه درماني معنوي بر کاهش ميزان افسردگي، اضطراب و استرس در زنان مبتلا به سرطان سينه» (تابستان 1391)، جامعهشناسي زنان، ش 3، ص 85-112.
- تبرايي، رامين و ديگران، «بررسي سهم تأثير جهتگيري مذهبي بر سلامت روان در مقايسه با عوامل جمعيت شناختي» (بهار 1387)، روانشناسي و دين، ش 1، ص 37-62.
- جاسمي، منا و ديگران، «بررسي اثربخشي درمان هفت مرحلهاي فورتين بري و موري در بهبود افسردگي، اضطراب و تنيدگي» (زمستان1390)، فرهنگ مشاوره و روان درماني، ش 2، ص 37-51.
- قزلسفلو، مهدي و مهرنوش اثباتي، «اثربخشي گروه درماني اميدمحور بر بهبود کيفيت زندگي مردان مبتلا به اچاي وي مثبت» (پاييز 1390)، انديشه و رفتار، ش 6، ص 49-67.
- حميد، نجمه، «بررسي رابطه نگرش مذهبي با سلامت رواني و عملکرد سيستم ايمني بدن سلولهاي T کمکي، سلولهايT مهاري/ انهدامي و سلولهاي ضد سرطاني NK» (بهار 1388)، مطالعات روانشناختي، ش 5، ص 17-28.
- غلامي، علي و کيومرث بشليده، «اثربخشي معنويت درماني بر سلامت روان زنان مطلقه» (زمستان1390)، مشاوره و روان درماني خانواده، ش 1، ص 331-348.
- شهيدي، مرتضي و احمد شيرافکن (1383)، روان درماني و معنويت، تهران، رشد.
- Aten, D.J., & Schenck, J.E. (2007). Reflections on religion and health research: An interview with Dr. Harold G. Koenig. Journal of Religion and Health, v 46, P. 183–190.
- Aten, D.J. & Worthington, E.L. (2009). Next Steps for Clinicians in Religious and Spiritual Therapy: An Endpiece. Journal of clinical psychology, v 65, P. 224-229.
- Azari, N. P. & et al. (2001). Neural correlates of religious experience. European Journal of Neuroscience, v 13, P. 1649-1652.
- Bergin, A. E, (1991). Values and Religious Issues in Psychotherapy and Mental health, Journal of American Psychologist, v 4, P. 394-403.
- Branka Aukst, & et al. (2005). Religiosity, depression and pain in patients with bresst cancer General Hospital Psychiatry, v 27, P. 250-255.
- Echstein, D. & Kern, R. (2002). Life style assessment and interventions, life style skills, ed: Lowa: Kend/Hunt, v 5, P. 238.
- Coruh, B.; & et al. (2005). Does religious activity improve health outcomes? A critical review of the recent literature. Explore, v 1, P. 186-191.
- Exline, J, J, (2008). Beliefs about god and forgiveness in a Baptist church sample, Journal of Psychology and Christianity, v 27, P. 131-139.
- Grant, M M. & Rivera, L.M.(1998). Evaluation of quality of life in oncology and oncology nursing. In: King CR, Hinds P, editors. Quality of Life from Nursing and Patient Perspective Theory, Research Practice. 1st ed: Philadelphia: jones and Bartlett publishers Sudbury Massachusetts,v 5, p. 37-53.
- Hackney, C. H. & Sanders, G. S. (2003). Religiosity and mental health: A meta analysis of recent studies. Journal for the Scientific Study of Religion, v 42, P. 43-55.
- Hills, P. & Francis, L. J. (2004). Primary Personality trait correlates religious practice and orientation. Journal of Personality and Individual Differences, v 36, P. 61-73.
- Kézdy, A. & et al. (2010). Religious doubts and mental health in adolescence and young adulthood: The association with religious attitudes. Journal of Adolescence, v11, p. 1-9.
- Picdmont, R. L. (2004). The logoplex as a paradigm understanding spiritual transcendcnce. Research in the Social Scientific study of Religion, v 15, P. 262-284.
- Pargament, K, I, (1990). God help me: Toward a theoretical frame work of coping for the Psychology of religion research in the social scientific study of religious,ed, v 2, p. 195-224.
- O’Laoires, (1997). An experimental study of the effects of distant, intercessory prayer on self- esteem, anxiety, and depression, Alter the Health Med, v 3, P. 38-53.
- Miller, G. (2003). Incorporating Spirituality in counseling and psychology (Theory and technique). Hoboken & New Jersey: John Wiley & sons/Inc.
- Murphy, E. J & Mahalingam, R, (2006). Perceived congruence Between Expectations and Outcomes: Implications for Mental Heath Among Caribbean Immigrants, American Journal of Orthopsychiaty, v 76, P. 120-127.
- Newberg, A & Daquili, J.(2001).The neuropsychology of religious and spiritual experience, Journal of psychology and theology, v 5, P.32-45.
- Richards, S. P & Bergin, A. E. (2005). A spiritual strategy for counseling and psychotherapy. U.S.A, American Psychological Association, v 11, P. 241-274.
- Sloan, E. (2005). Effects Of religiosity on Mental Health. Journal of psychology and theology, v 16, P. 14-18.
- Spira, L. James & Reed, M. Geoffrey. Group Psychotherapy for Women with Breast Cancer. Washington DC. APA, 2000.
- Spilka, B. & et al. (2003). The Psychology of Religion. 3rd Edition. New York: Guilford.
- Syed, I. B.( 2003). The medical benefits of Taraween Prayersi. http://www.irif. Org>22/9/88.
- Effectiveness of Group Training Spiritual based in Promotion of Components of quality of life in Students.